مقاله حاضر، تلاشی است جهت بررسی جایگاه عُرف در حقوق بینالملل و حقوق اسلام، به این معنا که میتوان گفت عُرف و عادت، قدیمیترین پدیده حقوقی است و از زمانهای بسیار کهن تا گذشتهای که چندان دور نیست، تنها مظهر و جلوگاه حقوق بوده است.
نگارنده، برای بررسی تفصیلی در ابتدا به بحث عُرف در حقوق بینالملل رُم، آنگلوساکسون و کامن لا میپردازد. در ادامه، عرف در قانون و حقوق اسلام را بحث کرده و نمونههایی از مصادیق عُرف در حقوق اسلام و نقش عرف در پیدایش نظام دیات در اسلام را مورد بررسی قرار داده است.
نویسنده، در پایان نتیجه میگیرد که نظام دیات یک حکم تأسیسی اسلام نیست، بلکه اسلام آن را امضا کرده و جزء احکام امضائی است و عرف و عادت در پیدایش آن نقش بسزایی را به عهده داشته است. همچنین با توجه به مطالب ذکر شده به دست میآید که پرداخت دیه از طرف عاقله نیز تابع عُرف است.
مقاله حاضر، تلاشی است جهت بررسی جایگاه عُرف در حقوق بینالملل و حقوق اسلام، به این معنا که میتوان گفت عُرف و عادت، قدیمیترین پدیده حقوقی است و از زمانهای بسیار کهن تا گذشتهای که چندان دور نیست، تنها مظهر و جلوگاه حقوق بوده است.
نگارنده، برای بررسی تفصیلی در ابتدا به بحث عُرف در حقوق بینالملل رُم، آنگلوساکسون و کامن لا میپردازد. در ادامه، عرف در قانون و حقوق اسلام را بحث کرده و نمونههایی از مصادیق عُرف در حقوق اسلام و نقش عرف در پیدایش نظام دیات در اسلام را مورد بررسی قرار داده است.
نویسنده، در پایان نتیجه میگیرد که نظام دیات یک حکم تأسیسی اسلام نیست، بلکه اسلام آن را امضا کرده و جزء احکام امضائی است و عرف و عادت در پیدایش آن نقش بسزایی را به عهده داشته است. همچنین با توجه به مطالب ذکر شده به دست میآید که پرداخت دیه از طرف عاقله نیز تابع عُرف است.
علاوه بر تشریح مبانى فلسفى نظریه گفتمان لا کلا و موف، این مقاله بر آن است تا با استفاده از مثالهاى برگرفته از تحولات سیاسى-اجتماعى ایران بعد از انقلاب اسلامى نشان دهد چگونه این نظریه مىتواند به مثابه روشى براى تحلیل گفتمانهاى سیاسى-اجتماعى مورد استفاده قرار گیرد. این نظریه، اگرچه داراى قابلیت تبیینى فوق العادهاى مىباشد ولى به دلیل نداشتن ابزارهاى تحلیل زبانى مورد نیاز براى تشریح دقیق منازعات معنایى میان گفتمانها به هنگام تحلیل مشکلاتى را براى تحلیلگر در پى دارد. از این رو، در اینجا تلاش خواهد شد با استفاده از راهکار برجستهسازى و حاشیهرانى که ریشه در زبانشناسى نقشگراى هلیدى دارد این مشکل برطرف شود.
توهم"" یکی از پدیده های زبانی شناسایی شده در نحو عربی است. نحویان سنتی از دیر باز برای توجیه پاره ای از واژگان و ترکیب های نحوی که با قواعد رایج دستوری سازگاری ندارد، از این پدیده زبانی کمک گرفته اند؛ با این وصف، تنها در علم نحو و در قالب اصطلاح «العطف علی التوهم»، به معرفی کوتاهی از آن بسنده کرده اند. افزون بر این، از معرفی ""توهم"" در علم لغت نیز غفلت ورزیده و محدوده کاربرد این پدیده در نحو را تنها به باب ""عطف"" محدود ساخته اند و به دیگر موارد استفاده از آن در ابواب دیگر علم نحو اشاره نکرده اند.
چنین کاستی هایی ما را بر آن داشت تا با جست و جو در کتاب های لغوی و نحوی، و بر اساس روش وصفی ـ تحلیلی با بررسی و نقد سخنان ایشان در این خصوص، به معرفی بیشتر این پدیده در زبان عربی بپردازیم و در این راه به ابداع سه اصطلاح جدید، یعنی: «التوهم النحوی»، «التوهم اللغوی» و «التوهم المعنوی» دست یازیم .
بحث تقلید عامى از فقیه یکى از مباحثبا سابقه و اساسى علم فقه به شمار مىآید. البته دانشمندان اصول، به مناسبت در اصول فقه از آن بحث مىکنند، که بر اساس آن، تقلید در اصول دین جایز نبوده ولى در فروع دین جایز و در شرایطى واجب است; این مساله یکى از مسائل اجماعى و از بدیهیات عقل به شمار مىرود. ولى برخى از معاصرین اهل قلم، این موضوع را مورد تردید قرار داده و چنین اظهار نمودهاند که اگر مقلد، وثوق به صحت قول فقیه پیدا نکند و مثلا به دلیل تعارض شدید آراى فقها در یک مساله مهم، نتواند مطمئن شود که کدام به حق رسیدهاند، تقلید از فقیه بر او واجب نیست. (1)
نوشتهاى که پیش روى شماست این موضوع را مورد نقد و بررسى قرار داده است.
در این نوشتار، اشاره ای به تاریخچه مسأله حق و تکلیف شده است که در مباحث فرق اسلامی ابعاد گسترده ای داشته است. در مسائل کلامی، موضوعاتی همچون حسن و قبح عقلی، جبر و اختیار، تفضلی یا استحقاقی بودن ثواب، از دیر باز مورد مناقشه بوده است. در حالی که اشاعره تنها از تکلیف سخن می گفتند، شیعه و معتزله حقوقی را نیز برای بنده قائل بودند. از این میان، حسن و قبح عقلی خود کلید حل بسیاری از مباحث و عقاید شیعه امامی و معتزله است که پاداش الهی را به استحقاق می دانستند. برخی نیز مانند علامه طباطبایی دیدگاهی نزدیک به اشاعره دارند. امروزه، برخی مسأله را با نگاه برون دینی نگریسته از بستر اصلی خارج می کنند و حقوق بشر مصوب سازمان مللل را معیار ارزیابی حقوق و تکالیف می دانند. در نتیجه اگر اسلام موافق با آنها نبود راه حل را در این می دانند که گفته شود این حقوق، دینی نیستند، بلکه برون دینی هستند و اثبات یا سلب آنها از سوی دین نخواهد بود. باید گفت حتی پذیرش حسن و قبح عقلی، و برون دینی بودن این موضوع، باز هم هیچ دلیل عقلی بر معیار بودن حقوق بشر سازمان ملل در این زمینه وجود ندارد، بویژه که منشور اسلامی آن نیز تدوین شده است. نیز جدا کردن باورهای دینی از برنامه ها ابتر کردن دین است.
سخن دربارهی آفریدهای است که بیتردید معمای بزرگ قرون و اعصار بوده و هست؛ آفریدهای که فراز و فرودهای بسیار دارد و نشیبها، پستیها و بلندیهای فراوان در زندگی او به چشم میخورد. برخی متفکران از او تعبیر به موجودی ناشناخته میکنند. قرآن کریم نیز گاهی او را با صفات و فضائل بسیار عالی میستاید، و گاه او را با صفات و خصائل سخیف و پست نکوهش و سرزنش میکند. آنچه مسلم است دربارهی این موجود، که انسان نامیده شده است، پرسشهای بسیاری مطرح است. پرسشهایی که متفکرین، به طور دائم در طول قرون و اعصار، دربارهی آن اندیشیدهاند و بسیار هم اندیشیدهاند. برخی از آن پرسشها عبارتند از:
انسان دارای چه نیازها و گرایشهایی است؟ نیازهای اصیل و فطری او کدام است و نیازهای کاذب وی کدام؟ نیازهای انسان چگونه باید ارضاء شود؟ آیا ارضای آنها به هر نحو صحیح است یا نه؟
رابطهی انسان با خود چیست؟ رابطهی انسان با دیگران چیست؟ نقش انسان در تاریخ چیست؟ آیا انسان جامعه را میسازد؟ یا جامعه انسان را؟ آیا انسان سازندهی تاریخ است یا اسیر جبر تاریخ؟ آیا انسان موجودی آزاد است یا مجبور؟ ادیان چه نظری در رابطه با شناخت انسان و آزادی او دارند؟ قرآن کریم چه تعریفی از او داشته و آزادی انسان را چگونه مطرح میسازد؟ آیا قرآن کریم به همهی ابعاد انسان و آزادی او توجه کرده است یا نه؟ و در نهایت قرآن چه پاسخی و رهیافتی را در رابطه با پرسشهایی که به طور اختصار گفته شد، ارائه میدهد. اینها برخی از آن پرسشهایی است که در مورد انسان مطرح است.
این پژوهش در پی دستیابی به پاسخ یکی از این پرسشها در رابطه با انسان و آزادی او، با رهیافت قرآنی است.