رابطه مهجوریت قرآن و مهجوریت اهل بیت(ع)
آرشیو
چکیده
متن
پیوند قرآن و عترت
حدیث ثقلین (1) از احادیث معتبر و متواتری است که مورد اتفاق راویان و محدّثان جهان اسلام بوده و در منابع شیعه و اهل سنّت، از جایگاه ویژه ای برخوردار است؛ به گونه ای که بزرگان درباره آن، کتاب های جداگانه تألیف کرده اند. این حدیث که در موارد گوناگون با تعابیر مختلف، از پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است، رقم آن متجاوز از صد روایت می باشد.(2) رسول گرامی اسلام در این حدیث می فرماید:
«انّی تارک فیکم الثّقلین: کتاب الله عزّوجلّ و عترتی اهل بیتی، ألا و هما الخلیفتان من بعدی، و لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض (3)؛ من در میان شما دو وزنه وزین به یادگار می گذارم: کتاب خدای عزّوجلّ و عترتم.(4) آگاه باشید که این دو، جانشینان پس از من هستند، و هیچ گاه از هم جدا نشوند تا در کنار حوض «کوثر» بر من وارد شوند.»
قرآن و عترت، عصاره نبوّت و تداوم بخش رسالت هستند که هدایت بشر را تا قیامت تضمین می کنند و عدم حضور این دو گوهر متّحد در جامعه انسانی، مایه گسستن رشته نبوّت و مستلزم دائمی نبودن رسالت است؛ زیرا در این صورت، ثمره رسالت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم مرتفع شده و این، در حالی است که پیامبر دیگری هم نخواهد آمد.
اعلام جدایی ناپذیری ثقلین، خبری غیبی است که لازمه صدق و صحّت آن، بقای امام معصوم تا قیامت، عصمت امام، علم امام به معارف و حقایق قرآنی و همچنین اشتمال قرآن بر احکام و معارف ضروری و سودمند برای بشر و مصونیت قرآن از گزند تحریف است.(5)
در مورد فلسفه ضمیمه کردن عترت به شریعت و کتاب آسمانی از سوی آورنده شریعت، باید گفت که: این مسأله ناشی از عمیق بودن قرآن و نیازمندی شریعت به مفسّر است. در مقام تمثّل می توان گفت: گاه ما یک کالای مصرفی را از کشوری وارد می کنیم که استفاده از آن نیازی به آموزش ندارد؛ بنابراین همراه کالا، نیروی آموزش دهنده وارد نمی کنیم. اما چنانچه بخواهیم یک کارخانه برای تولید کالاهای مصرفی خود وارد نماییم، بدون شک باید از سوی کشور صادر کننده، افراد متخصّص برای نصب، راه اندازی و آموزش همراه کارخانه به کشور وارد کننده، فرستاده شوند و برای مدّت طولانی آموزش دهند.
مسأله امامت و جانشینی به معنای «مرجعیت دینی اسلام» که پیغمبر اکرم در حدیث متواتر «ثقلین» آن را مورد توجّه قرار داده است، بیانگر این است که فهم ساده عرفی که هر عرب زبان آن را می داند، برای تفسیر و فهم قرآن و توضیح و تشریح اهداف، معارف و مقررات آن کافی نیست. بی توجّهی به این مسأله و اعتقاد به «حسبنا کتاب الله» انحراف های زیانباری به وجود آورد که پیدایش اختلافات گوناگون مذهبی و نزاع های سیاسی و جنگ های خونین بسیار، از آن جمله است.
بنابر آنچه گفته شد، عمیق بودن قرآن و نیازمندی آن به تفسیر، معرّفی اهل بیت علیهم السلام به عنوان متخصّصان و کارشناسان شریعت، برای توضیح و تشریح کتاب آسمانی را ضروری می سازد و ضمیمه شدن اهل بیت به عنوان «ثقل اصغر» به «ثقل اکبر» در حدیث شریف ثقلین، در همین راستا صورت گرفته است.(6)
حضرت علی علیه السلام می فرماید:
«عترت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم جایگاه اسرار خداوندی، و پناه گاه فرمان الهی، و مخزن علم خدا، و مرجع احکام اسلامی، و نگهبان کتاب های آسمانی، و کوه های همیشه استوار دین خدایند. خدا به وسیله اهل بیت علیهم السلام پشت خمیده دین را راست نمود و لرزش و اضطراب آن را از میان برداشت.
کسی را با خاندان رسالت نمی شود مقایسه کرد و آنان که پرورده نعمت هدایت اهل بیتِ پیامبرند، با آنان برابر نخواهند بود. عترت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم اساس دین، و ستون های استوار یقین می باشند. شتاب کننده، باید به آنان باز گردد و عقب مانده، باید به آنان بپیوندد؛ زیرا ویژگی های حقّ ولایت، به آنها اختصاص دارد و وصیت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نسبت به خلافت مسلمین و میراث رسالت، به آنها تعلّق دارد. هم اکنون (که خلافت را به من سپردید)، حق به اهل آن بازگشت، و دوباره به جایگاهی که از آن دور مانده بود، بازگردانده شد.»(7)
امام سجّادعلیه السلام پیوند قرآن و ائمّه را این گونه تبیین فرموده است:
«فالإمام یهدی الی القرآن والقرآن یهدی الی الإمام (8)؛ امامت، روشنگر علوم و رموز قرآن و قرآن، بیانگر امامت است.»
تفکیک ناپذیری قرآن و عترت
جدایی ناپذیری ثقلین، بدین معنا نیست که امام علیه السلام همواره مصحفی را به همراه خود داشته باشد؛ بلکه مقصود، عدم انفکاک امامت و وحی قرآنی از یکدیگر است؛ امامان علیهم السلام مبیّن و مفسّر قرآن کریم و شارح جزئیات و تفاصیل و نحوه اجرای کلّیات آن هستند و قرآن نیز انسان ها را به معصومان علیهم السلام ارجاع و به سنّت آنها ارج می نهد.
اگر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در حدیث ثقلین از جدایی ناپذیری ثقلین سخن نمی گفت، جای توهّم بود که تمسّک به هریک، به تنهایی برای هدایت بشر کافی است؛ اما بخش پایانی حدیث (لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض)، بر خلاف این پندار باطل، قرآن و عترت را به عنوان حجّت مستقل مطرح می کند که در مدار تبیین دین کامل؛ یعنی دین قابل اعتقاد و عمل، به هم بستگی دارند و هیچ کدام از دیگری مستغنی نیستند.
قرآن و عترت برای ارایه دین کامل و صالح برای اعتقاد و عمل، دو ثقل متّحدند و بر اساس حدیث ثقلین، عترت منهای قرآن «عترت منهای عترت» خواهد بود و همچنین قرآن منهای عترت به منزله «قرآن منهای قرآن» خواهد بود. پس، قرآن و عترت در ارایه دین جامع، به منزله یک «حجّت الهی» هستند.(9)
به عبارت دیگر: مقصود پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم از جدایی ناپذیری قرآن و عترت، این نیست که این دو خودشان راهشان را از هم جدا نمی کنند، بلکه مقصود، این است که تمسّک به این دو از یکدیگر تفکیک نمی پذیرد. هرکه بخواهد بگوید: «حَسبُنا کِتابُ اللهِ» چنانکه برخی در صدر اسلام می گفتند، و یا بگوید: «حَسْبُنا ما رُوِیَ لَنا مِنْ أَهْلِ الْبَیتِ»، آنچنان که اخباریین گفتند، و بخواهند به این وسیله میان آنها تفکیک نمایند، بدانند که میسّر نیست.(10)
قرآن، کتابی است که باطل در آن راه ندارد(11)؛ با توجّه به بهره مندی اهل بیت از مقام عصمت، در گفتار و رفتار آنان نیز باطل راه نمی یابد. زیرا خدای متعال آنها را از هر نوع پلیدی پاک و پاکیزه گردانیده است.(12)
بنابراین، قرآن و عترت در «حق» بودن یکی هستند و میان آنها جدایی معنا ندارد. بدین جهت، تلاش شیطان و شیطان صفتان در جدایی میان قرآن و عترت، به دوری خود آنها از حق خواهد انجامید. زیرا آن که از حق جدا شود، بدون شک در دام باطل خواهد افتاد.
مهجوریت قرآن و اهل بیت علیهم السلام
در آیه 30 سوره فرقان، شکایت رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم از امّت اسلام در مورد مهجوریت قرآن، این گونه بیان شده است:
«وَقَالَ الرَّسُولُ یَرَبِ ّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُواْ هَذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُورًا»؛ با استفاده از کلمه «اتّخذوا»، می توان گفت: مقصود از مهجوریت، ترک گفتن و وانهادن نیست؛ زیرا قوم رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم قرآن را ترک نگفته اند، بلکه آن را در اختیار گرفته و به آن دست یافته اند؛ ولی مسأله این است که این در اختیار گرفتن به گونه ای است که در اثر عدم درک صحیح و شناخت اصولی و عدم استفاده شایسته و بایسته، قرآن عملاً مهجور و متروک مانده است؛ بنابراین، معنای « اتَّخَذُواْ هَذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُورًا»؛ یعنی قرآن را به مهجوریت گرفتند.
مهجور کردن قرآن؛ یعنی روی گردانی و دوری از آن، در حالی که مهجور گرفتن قرآن؛ یعنی پرداختن به قرآن ولی به گونه ای که اگر چه در ظاهر بوی توجّه و استفاده به مشام می رسد، امّا حقیقت مطلب این است که از آن استفاده شایسته و بایسته، به عمل نیامده و قرآن، بیگانه و ترک شده است.(13)
قرآن کتاب زندگی، هدایت و انسان سازی است. بنابراین، قراردادن قرآن در هاله ای از قداست، اکتفا به تلاوت، عدم استفاده صحیح و به جا از آن و بی توجّهی به نقش هدایتگری قرآن که منجر به خارج ساختن آن از صحنه زندگی می شود، «مهجور ساختن قرآن» به شمار می رود. امام خمینی قدس سره در این زمینه می فرماید:
«در قرآن همه چیز است، لکن مع الأسف، استفاده از آن نکرده ایم و مسلمین مهجورش کرده اند؛ یعنی استفاده ای که باید از آن بکنند، نکرده اند.»(14)
با توجّه به آنچه در مورد مهجوریت قرآن گفته شد، مهجوریت اهل بیت علیهم السلام نیز روشن می شود: مراجعه نکردن به اهل بیت علیهم السلام به منظور تبیین و تفسیر آیات قرآن، بی توجّهی به جایگاه امامت و هدایتگری آنان در جامعه، پیروی نکردن از آنها آن گونه که شایسته است و... از مصادیق «مهجور ساختن اهل بیت» به شمار می رود.
پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم اقداماتی صورت گرفت تا اهل بیت علیهم السلام به عنوان شارحان و مفسّران واقعی قرآن، مهجور واقع شوند. اعراض از اهل بیت، موجب بزرگ ترین شکاف در میان مسلمانان شد و دوری از دستورات قرآن و متروک شدن بسیاری از معارف قرآن را به دنبال داشت. ائمّه اطهارعلیهم السلام، به عنوان قرآن ناطق و تبیین کننده احکام و معارف کتاب خدا، رابطه جدایی ناپذیری با قرآن کریم دارند. از این رو مهجوریت قرآن، زمانی بروز آشکاری خواهد داشت که ائمّه در جامعه مهجور باشند. به همین مناسبت در زیارت امام حسین علیه السلام در روز عرفه می خوانیم: «... وأَصْبَحَ کتاب الله بفقدک مهجوراً(15)؛ کتاب خدا با فقدان تو مهجور گشت.»
و نیز در زیارت آن حضرت می خوانیم: «السلام علیک یا صاحب المصیبة الرّاتبة لقد اصبح کتاب الله فیک مهجوراً و رسول الله فیک محزوناً(16)؛ درود بر تو ای صاحب مصیبتِ جاودان، که کتاب خدا در مورد تو مهجور و رسول خدا برای تو محزون گشت.»
اینک به مهم ترین اقداماتی که بر اساس سیاست جداسازی قرآن و اهل بیت و نیز مهجوریت اهل بیت علیهم السلام صورت گرفته است، اشاره می کنیم:
1. جلوگیری از انتقال حکومت به ائمّه علیهم السلام
اسلام، دین کامل، پویا و جاویدی است که از کوچک ترین مسائل فردی تا مهم ترین مسائل سیاسی و اجتماعی را برای جوامع بشری تبیین نموده است، که کلّیات آن در قالب قرآن کریم آمده است. بسیاری از احکام و دستورهای این کتاب آسمانی مربوط به مسائل سیاسی، اجتماعی و حکومتی است که اجرای آنها در جامعه اسلامی، رشد و بالندگی مسلمانان و عدالت، امنیت و سعادت را به دنبال خواهد داشت. نظر به این که پس از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم، مفسّران حقیقی قرآن کریم، ائمّه اطهارعلیهم السلام می باشند، بدون شک آنان مناسبت ترین و شایسته ترین افراد برای تشکیل حکومت و اجرای فرامین آن به شمار می روند.
جلوگیری از انتقال حکومت به اهل بیت علیهم السلام و تبدیل «خلافت اسلامی» به «سلطنت موروثی» موجب شد بسیاری از احکام سیاسی - اجتماعی اسلام معطل بماند و قرآن از صحنه اجتماع و حکومت خارج شده و به مساجد، مدارس و کنج خانه ها اختصاص یابد. ادامه این وضع در طول تاریخ، سبب شد اکثریت مسلمانان در تشخیص حکومت، دچار اشتباه شوند و همان حکومت ها را «حکومت اسلامی» بیندیشند. و در کتاب هایی که نویسندگان اهل سنّت درباره نظام سیاسی اسلامی نوشته اند، تحت تأثیر شرایط زمانی و مکانی خود واقع شده و به جای این که اصل حکومت اسلامی و سیستم سیاسی آن را بر مبنای «قرآن» و «سنّت» تشریح کنند، حکومت زمان خود را توجیه کرده و به آن مشروعیت بخشیده اند.(17)
2. جلوگیری از نشر احادیث
خداوند متعال، اعتقادات، اخلاقیات و احکام اسلام را در دو مجموعه «قرآن و سنّت» قرار داده و به بشریت ابلاغ فرموده است؛ به گونه ای که قرآن، رؤوس مطالب و کلّیات حقایق و احکام اسلام را در بر دارد و شرح و بیان آن به عهده پیامبراکرم و ائمّه اطهارعلیهم السلام می باشد.
قرآن کریم، پیروی از اوامر و نواهی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم را لازم شمرده و فرموده است: «وَ ما ءَاتَیکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَیکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(18)؛ «آنچه را رسول خدا برای شما آورده، بگیرید (اجرا نمایید) و از آنچه نهی کرده، خودداری کنید.» در روایات (19) بسیاری پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم مسلمانان را به نوشتن احادیث خود، تشویق فرموده اند؛ چرا که مفاهیم آنها از جانب خداوند نازل گشته و بعد، از طرف ایشان در قالب جملاتی شکل گرفته است که به عنوان «حدیث و روایت» نامیده می شود و بدین سان، سنّت پیامبر همدوش و برابر با قرآن است. آن حضرت در حدیثی می فرماید: «مبادا بشنوم کسی از شما حدیثی از من برای کسی نقل کند و او در حالی که به تکیه گاه خویش تکیه کرد، بگوید: قرآن برایم بخوان. و از قرآن بیاورد.»(20)
از آخرین لحظات عمر آن حضرت تا عصر حکومت اموی، بر اساس این طرح سیاسی عمل می شد که: «حدیث نگویید، روایت نخوانید و ننویسید. قرآن، ما را کافی است.»
یکی از علّت های منع «نشر حدیث» این بود که زورمندان امّت، از نقل حدیث و گفتارهای پیامبر جلوگیری می کردند تا اسلام حقیقی را از مسیر اصلی خود دور کنند و نیز می ترسیدند که از پیامبر مطلبی به جای ماند که سدّ راه منافع و خواسته های آنها شود و آرزوها و آمال سالیان درازشان بر باد رود.(21)
در اجرای سیاست منع حدیث - که حدود صد سال به طول انجامید - غیر از مکتب اهل بیت علیهم السلام کسی جرأت نوشتن و نقل احادیث پیامبر را نداشت. احادیث پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و اهل بیت علیهم السلام همچنان متروک بود تا این که امام باقر و امام صادق علیهما السلام در دورانی که امویان و عباسیان بر سر تصاحب قدرت، گرفتار یکدیگر شده بودند، فرصت یافتند احادیث پدرانشان را احیا و آثارشان را تجدید نمایند.
3. تحریف معنوی آیات قرآن
تداوم سیاستِ منع نشر حدیث و اکتفا به قرآن و کنار نهادن مفسّران حقیقی قرآن، زمینه را برای سوء استفاده و تحریف معنوی آیات قرآن فراهم ساخت و مکتب خلفا اطاعت از آنان را به عنوان یک فریضه بزرگ اسلامی دانستند و چنین معتقد شدند که: «اولی الأمر» در آیه «أَطِیعُواْ اللهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِی الْأَمْرِ مِنکُمْ»(22)، همان خلفاء رسمی می باشند که اطاعتشان به فرمان خدا واجب است. و در این رابطه به احادیثی که در آنها اطاعت از حکّام در همه حال لازم و واجب شمرده شده بود، استناد کرده و آنها را به پیامبر نسبت دادند. و تبلیغ نمودند که: خلفاء رسمی، همه خلفاء خدا هستند، و هرچه فرمان می دهند، اطاعت آن فرض و واجب است.
این عامل مؤثّر و قوی، موجب شد تا پیروان مکتب خلفا، نظرات آنان را اگرچه بر خلاف احکام مسلّم اسلام هم باشد، بپذیرند، و بدان جامه عمل بپوشانند. در این جا نمونه هایی از اعتقاد مسلمانان را در فرمان برداری مطلق از خلیفه، در ضمنِ حوادث تاریخی، از نظر می گذرانیم:
الف) حَجّاج پس از پیروزی بر مکّه، که به وسیله سپاه شام و منجنیق که بر فراز کوه های اطراف مکّه نصب کرده بود، سر پیک عبدالله بن زبیر و گروهی از مسلمانان را بریده و به شام نزد خلیفه فرستاد و افتخار می کرد که فرمان خلیفه را به خوبی اجرا کرده است.(23)
ب) یزید به فرمانده لشکر خود دستور داد تا سه روز مدینه را برای لشکریانش در کنار قتل و غارت و هتک نوامیس مباح دارد. او دستور را اجرا کرد و آنان مردم مسلمان شهر را کشتند، اموالشان را به غارت بردند و زنان را مورد تجاوز قرار دادند. تعداد کشته شدگان این جنایت وحشیانه را ده هزار و هفتصد نفر نوشته اند که هفتصد کشته از بزرگان مهاجرین و انصار و موالیان بوده اند و هفتصد نفر نیز حافظان قرآن بوده اند.
ج) در راه اطاعت از خلیفه وقت، در کربلا آب را بر روی اهل بیت بستند و آنها را قتل عام کردند، حتّی به طفل شیرخوار هم رحم ننمودند، و با اسب هایشان بر اجساد محترم تاختند، خیمه هایشان را غارت کرده و به آتش کشیدند، دختران پیامبر، و زنان خانواده او را اسیر کردند، سرهای فرزندان آن حضرت را از تن جدا ساختند و شهر به شهر در سرزمین اسلامی گردانیدند و اسیران ایشان را چون اسیران کفّار در مجلس خلیفه (یزید)، حاضر کردند.
کعب بن جابر، که در کربلا بر ضدّ سیدالشهداءعلیه السلام جنگیده بود، در مناجات خود با خدا می گفت: پروردگارا! ما به عهد خویش (با خلیفه) وفا کردیم، ما را با کسانی که به خلیفه وفا نکردند و اطاعت او را نبردند، یکسان قرار مده!
قاتل حضرت امام حسین علیه السلام - شمر بن ذی الجوشن - پس از نماز صبح تا روشن شدن هوا، دعا می کرد و می گفت: خدایا! مرا بیامرز!
گفتند: چگونه خدا تو را بیامرزد در حالی که تو در کشتن فرزند پیامبر خدا دست داشتی؟ او در جواب می گفت: وای بر شما! امیران ما به ما فرمان دادند و ما با ایشان مخالفت نکردیم، و اگر مخالفت می کردیم، از خران پست تر بودیم!(24)
پیروان مکتب خلفا، پس از خارج ساختن اهل بیت از صحنه سیاست و جلوگیری از نقل حدیث، زمینه را برای سوء استفاده از آیات قرآن و «تفسیر به رأی» فراهم ساختند و در حقیقت، پس از تلاش در جهت تفکیک میان ثقل اکبر و ثقل اصغر، با مهجور ساختن اهل بیت علیهم السلام زمینه مهجوریت قرآن را فراهم ساخته و در نتیجه، قرآن را از صحنه عمل خارج نموده و در نهایت با استفاده ابزاری از ثقل اکبر به ذبح ثقل اصغر پرداختند و بدین وسیله، عذاب الهی و ابدی را برای خویش فراهم ساختند.
حُسن ختام این نوشتار را، یکی از سخنان امام خمینی قدس سره قرار می دهیم که در آن، به زیبایی درباره رابطه مهجوریت قرآن و مهجوریت اهل بیت علیهم السلام فرموده اند:
شاید جمله «لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض» اشاره باشد به این که بعد از وجود مقدّس رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم هرچه بر یکی از این دو گذشته است، بر دیگری گذشته است و مهجوریت هریک، مهجوریت دیگری است، تا آنگاه که این دو مهجور بر رسول خدا در «حوض» وارد شوند...
اکنون ببینیم چه گذشته است بر کتاب خدا، این ودیعه الهی و ما ترک پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم؛ مسائل اسف انگیزی که باید برای آن خون گریه کرد، پس از شهادت حضرت علی علیه السلام شروع شد. خودخواهان و طاغوتیان، قرآن کریم را وسیله ای کردند برای حکومت های ضدّ قرآنی، و مفسّران حقیقی قرآن و آشنایان به حقایق را که سراسر قرآن را از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم دریافت کرده بودند و ندای «انّی تارک فیکم الثقلین» در گوششان بود، با بهانه های مختلف و توطئه های از پیش تهیه شده، آنان را عقب زده و با قرآن در حقیقت قرآن را - که برای بشریت تا ورود به حوض، بزرگ ترین دستور زندگانی مادّی و معنوی بوده است - از صحنه خارج کردند، و بر حکومت عدل الهی - که یکی از آرمان های این کتاب مقدّس بوده و هست - خطّ بطلان کشیده و انحراف از دین خدا و کتاب و سنّت الهی را پایه گذاری کردند، تا کار به جایی رسید که قلم از شرح آن شرمسار است!(25)
پی نوشت ها:
________________________________________
1. هر امر سترگ و ارزنده ای را «ثقل» گویند. قرآن و عترت را به دو جهت «ثقلین» نامیده اند: 1. گرفتن آن دو و عمل به آن دو، گران است؛ 2. از باب بزرگداشت ارزش آنها و تجلیل شأن آن دو. (نهایه، ابن کثیر، ج 1، ص 216، نقل از اهل بیت در قرآن و حدیث، محمدی ری شهری، ج 1، ص 176).
2. بیش از صد حدیث در این رابطه از طریق علمای اهل سنّت از پیامبر نقل شده است. (ر.ک: احقاق الحق، ص 310 - 375)؛ صاحب عبقات الانوار، اسامی نوزده نفر از تابعان و بیش از سیصد نفر از علما، مشاهیر و حافظان حدیث اهل سنّت را به ترتیب طبقات، از قرن دوم تا چهاردهم ذکر کرده که همگی این حدیث را روایت کرده اند. (ر.ک: نفحات الازهار فی خلاصة عبقات الانوار، ج 1، ص 199 و ج 2، ص 91).
3. امالی، شیخ صدوق، ص 162؛ اکمال الدین، ص 140.
4. مراد از عترت(ع)، در حدیث ثقلین، شخصیت حقوقی آنان است. شخصیت حقیقی عترت در دسترس بسیاری از مسلمانان نیست. بنابراین، رجوع به امام به معنای رجوع به امامت و احکام و حِکَم صادر از آن مقام است. (آیةالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 1، ص 150.)
5. همان.
6. ر. ک: امامت و رهبری، شهید مطهّری، ص 36.
7. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 2.
8.
9. تفسیر تسنیم، ج 1، ص 152.
10. ر.ک: امامت و رهبری، ص 35.
11. فصّلت / 41 و 42.
12. احزاب / 33.
13. ر.ک: بیّنات، ش 3، مقاله «مهجوریت قرآن»، مهدی غفاری.
14. صحیفه نور، ج 1، ص 88.
15. بحارالانوار، ج 98، ص 360.
16. همان، ص 375.
17. ر.ک: مبانی حکومت اسلامی، آیةالله جعفر سبحانی، ص 3 و 4.
18. حشر / 7.
19. بحارالانوار، ج 2، ص 152.
20. المسند، ج 2، ص 367.
21. ر.ک: نگاهی به نقش ائمّه در احیاء دین، علامه سید مرتضی عسکری، ص 33.
22. نساء / 59.
23. تاریخ ابن کثیر، ج 8، ص 332.
24. تاریخ الاسلام، ذهبی، چ اوّل، ج 3، ص 18 و 19؛ نگاهی به نقش ائمّه در احیاء دین، ص 60 - 62.
25. مقدّمه وصیت نامه سیاسی - الهی امام خمینی(ره).
حدیث ثقلین (1) از احادیث معتبر و متواتری است که مورد اتفاق راویان و محدّثان جهان اسلام بوده و در منابع شیعه و اهل سنّت، از جایگاه ویژه ای برخوردار است؛ به گونه ای که بزرگان درباره آن، کتاب های جداگانه تألیف کرده اند. این حدیث که در موارد گوناگون با تعابیر مختلف، از پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است، رقم آن متجاوز از صد روایت می باشد.(2) رسول گرامی اسلام در این حدیث می فرماید:
«انّی تارک فیکم الثّقلین: کتاب الله عزّوجلّ و عترتی اهل بیتی، ألا و هما الخلیفتان من بعدی، و لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض (3)؛ من در میان شما دو وزنه وزین به یادگار می گذارم: کتاب خدای عزّوجلّ و عترتم.(4) آگاه باشید که این دو، جانشینان پس از من هستند، و هیچ گاه از هم جدا نشوند تا در کنار حوض «کوثر» بر من وارد شوند.»
قرآن و عترت، عصاره نبوّت و تداوم بخش رسالت هستند که هدایت بشر را تا قیامت تضمین می کنند و عدم حضور این دو گوهر متّحد در جامعه انسانی، مایه گسستن رشته نبوّت و مستلزم دائمی نبودن رسالت است؛ زیرا در این صورت، ثمره رسالت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم مرتفع شده و این، در حالی است که پیامبر دیگری هم نخواهد آمد.
اعلام جدایی ناپذیری ثقلین، خبری غیبی است که لازمه صدق و صحّت آن، بقای امام معصوم تا قیامت، عصمت امام، علم امام به معارف و حقایق قرآنی و همچنین اشتمال قرآن بر احکام و معارف ضروری و سودمند برای بشر و مصونیت قرآن از گزند تحریف است.(5)
در مورد فلسفه ضمیمه کردن عترت به شریعت و کتاب آسمانی از سوی آورنده شریعت، باید گفت که: این مسأله ناشی از عمیق بودن قرآن و نیازمندی شریعت به مفسّر است. در مقام تمثّل می توان گفت: گاه ما یک کالای مصرفی را از کشوری وارد می کنیم که استفاده از آن نیازی به آموزش ندارد؛ بنابراین همراه کالا، نیروی آموزش دهنده وارد نمی کنیم. اما چنانچه بخواهیم یک کارخانه برای تولید کالاهای مصرفی خود وارد نماییم، بدون شک باید از سوی کشور صادر کننده، افراد متخصّص برای نصب، راه اندازی و آموزش همراه کارخانه به کشور وارد کننده، فرستاده شوند و برای مدّت طولانی آموزش دهند.
مسأله امامت و جانشینی به معنای «مرجعیت دینی اسلام» که پیغمبر اکرم در حدیث متواتر «ثقلین» آن را مورد توجّه قرار داده است، بیانگر این است که فهم ساده عرفی که هر عرب زبان آن را می داند، برای تفسیر و فهم قرآن و توضیح و تشریح اهداف، معارف و مقررات آن کافی نیست. بی توجّهی به این مسأله و اعتقاد به «حسبنا کتاب الله» انحراف های زیانباری به وجود آورد که پیدایش اختلافات گوناگون مذهبی و نزاع های سیاسی و جنگ های خونین بسیار، از آن جمله است.
بنابر آنچه گفته شد، عمیق بودن قرآن و نیازمندی آن به تفسیر، معرّفی اهل بیت علیهم السلام به عنوان متخصّصان و کارشناسان شریعت، برای توضیح و تشریح کتاب آسمانی را ضروری می سازد و ضمیمه شدن اهل بیت به عنوان «ثقل اصغر» به «ثقل اکبر» در حدیث شریف ثقلین، در همین راستا صورت گرفته است.(6)
حضرت علی علیه السلام می فرماید:
«عترت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم جایگاه اسرار خداوندی، و پناه گاه فرمان الهی، و مخزن علم خدا، و مرجع احکام اسلامی، و نگهبان کتاب های آسمانی، و کوه های همیشه استوار دین خدایند. خدا به وسیله اهل بیت علیهم السلام پشت خمیده دین را راست نمود و لرزش و اضطراب آن را از میان برداشت.
کسی را با خاندان رسالت نمی شود مقایسه کرد و آنان که پرورده نعمت هدایت اهل بیتِ پیامبرند، با آنان برابر نخواهند بود. عترت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم اساس دین، و ستون های استوار یقین می باشند. شتاب کننده، باید به آنان باز گردد و عقب مانده، باید به آنان بپیوندد؛ زیرا ویژگی های حقّ ولایت، به آنها اختصاص دارد و وصیت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نسبت به خلافت مسلمین و میراث رسالت، به آنها تعلّق دارد. هم اکنون (که خلافت را به من سپردید)، حق به اهل آن بازگشت، و دوباره به جایگاهی که از آن دور مانده بود، بازگردانده شد.»(7)
امام سجّادعلیه السلام پیوند قرآن و ائمّه را این گونه تبیین فرموده است:
«فالإمام یهدی الی القرآن والقرآن یهدی الی الإمام (8)؛ امامت، روشنگر علوم و رموز قرآن و قرآن، بیانگر امامت است.»
تفکیک ناپذیری قرآن و عترت
جدایی ناپذیری ثقلین، بدین معنا نیست که امام علیه السلام همواره مصحفی را به همراه خود داشته باشد؛ بلکه مقصود، عدم انفکاک امامت و وحی قرآنی از یکدیگر است؛ امامان علیهم السلام مبیّن و مفسّر قرآن کریم و شارح جزئیات و تفاصیل و نحوه اجرای کلّیات آن هستند و قرآن نیز انسان ها را به معصومان علیهم السلام ارجاع و به سنّت آنها ارج می نهد.
اگر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در حدیث ثقلین از جدایی ناپذیری ثقلین سخن نمی گفت، جای توهّم بود که تمسّک به هریک، به تنهایی برای هدایت بشر کافی است؛ اما بخش پایانی حدیث (لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض)، بر خلاف این پندار باطل، قرآن و عترت را به عنوان حجّت مستقل مطرح می کند که در مدار تبیین دین کامل؛ یعنی دین قابل اعتقاد و عمل، به هم بستگی دارند و هیچ کدام از دیگری مستغنی نیستند.
قرآن و عترت برای ارایه دین کامل و صالح برای اعتقاد و عمل، دو ثقل متّحدند و بر اساس حدیث ثقلین، عترت منهای قرآن «عترت منهای عترت» خواهد بود و همچنین قرآن منهای عترت به منزله «قرآن منهای قرآن» خواهد بود. پس، قرآن و عترت در ارایه دین جامع، به منزله یک «حجّت الهی» هستند.(9)
به عبارت دیگر: مقصود پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم از جدایی ناپذیری قرآن و عترت، این نیست که این دو خودشان راهشان را از هم جدا نمی کنند، بلکه مقصود، این است که تمسّک به این دو از یکدیگر تفکیک نمی پذیرد. هرکه بخواهد بگوید: «حَسبُنا کِتابُ اللهِ» چنانکه برخی در صدر اسلام می گفتند، و یا بگوید: «حَسْبُنا ما رُوِیَ لَنا مِنْ أَهْلِ الْبَیتِ»، آنچنان که اخباریین گفتند، و بخواهند به این وسیله میان آنها تفکیک نمایند، بدانند که میسّر نیست.(10)
قرآن، کتابی است که باطل در آن راه ندارد(11)؛ با توجّه به بهره مندی اهل بیت از مقام عصمت، در گفتار و رفتار آنان نیز باطل راه نمی یابد. زیرا خدای متعال آنها را از هر نوع پلیدی پاک و پاکیزه گردانیده است.(12)
بنابراین، قرآن و عترت در «حق» بودن یکی هستند و میان آنها جدایی معنا ندارد. بدین جهت، تلاش شیطان و شیطان صفتان در جدایی میان قرآن و عترت، به دوری خود آنها از حق خواهد انجامید. زیرا آن که از حق جدا شود، بدون شک در دام باطل خواهد افتاد.
مهجوریت قرآن و اهل بیت علیهم السلام
در آیه 30 سوره فرقان، شکایت رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم از امّت اسلام در مورد مهجوریت قرآن، این گونه بیان شده است:
«وَقَالَ الرَّسُولُ یَرَبِ ّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُواْ هَذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُورًا»؛ با استفاده از کلمه «اتّخذوا»، می توان گفت: مقصود از مهجوریت، ترک گفتن و وانهادن نیست؛ زیرا قوم رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم قرآن را ترک نگفته اند، بلکه آن را در اختیار گرفته و به آن دست یافته اند؛ ولی مسأله این است که این در اختیار گرفتن به گونه ای است که در اثر عدم درک صحیح و شناخت اصولی و عدم استفاده شایسته و بایسته، قرآن عملاً مهجور و متروک مانده است؛ بنابراین، معنای « اتَّخَذُواْ هَذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُورًا»؛ یعنی قرآن را به مهجوریت گرفتند.
مهجور کردن قرآن؛ یعنی روی گردانی و دوری از آن، در حالی که مهجور گرفتن قرآن؛ یعنی پرداختن به قرآن ولی به گونه ای که اگر چه در ظاهر بوی توجّه و استفاده به مشام می رسد، امّا حقیقت مطلب این است که از آن استفاده شایسته و بایسته، به عمل نیامده و قرآن، بیگانه و ترک شده است.(13)
قرآن کتاب زندگی، هدایت و انسان سازی است. بنابراین، قراردادن قرآن در هاله ای از قداست، اکتفا به تلاوت، عدم استفاده صحیح و به جا از آن و بی توجّهی به نقش هدایتگری قرآن که منجر به خارج ساختن آن از صحنه زندگی می شود، «مهجور ساختن قرآن» به شمار می رود. امام خمینی قدس سره در این زمینه می فرماید:
«در قرآن همه چیز است، لکن مع الأسف، استفاده از آن نکرده ایم و مسلمین مهجورش کرده اند؛ یعنی استفاده ای که باید از آن بکنند، نکرده اند.»(14)
با توجّه به آنچه در مورد مهجوریت قرآن گفته شد، مهجوریت اهل بیت علیهم السلام نیز روشن می شود: مراجعه نکردن به اهل بیت علیهم السلام به منظور تبیین و تفسیر آیات قرآن، بی توجّهی به جایگاه امامت و هدایتگری آنان در جامعه، پیروی نکردن از آنها آن گونه که شایسته است و... از مصادیق «مهجور ساختن اهل بیت» به شمار می رود.
پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم اقداماتی صورت گرفت تا اهل بیت علیهم السلام به عنوان شارحان و مفسّران واقعی قرآن، مهجور واقع شوند. اعراض از اهل بیت، موجب بزرگ ترین شکاف در میان مسلمانان شد و دوری از دستورات قرآن و متروک شدن بسیاری از معارف قرآن را به دنبال داشت. ائمّه اطهارعلیهم السلام، به عنوان قرآن ناطق و تبیین کننده احکام و معارف کتاب خدا، رابطه جدایی ناپذیری با قرآن کریم دارند. از این رو مهجوریت قرآن، زمانی بروز آشکاری خواهد داشت که ائمّه در جامعه مهجور باشند. به همین مناسبت در زیارت امام حسین علیه السلام در روز عرفه می خوانیم: «... وأَصْبَحَ کتاب الله بفقدک مهجوراً(15)؛ کتاب خدا با فقدان تو مهجور گشت.»
و نیز در زیارت آن حضرت می خوانیم: «السلام علیک یا صاحب المصیبة الرّاتبة لقد اصبح کتاب الله فیک مهجوراً و رسول الله فیک محزوناً(16)؛ درود بر تو ای صاحب مصیبتِ جاودان، که کتاب خدا در مورد تو مهجور و رسول خدا برای تو محزون گشت.»
اینک به مهم ترین اقداماتی که بر اساس سیاست جداسازی قرآن و اهل بیت و نیز مهجوریت اهل بیت علیهم السلام صورت گرفته است، اشاره می کنیم:
1. جلوگیری از انتقال حکومت به ائمّه علیهم السلام
اسلام، دین کامل، پویا و جاویدی است که از کوچک ترین مسائل فردی تا مهم ترین مسائل سیاسی و اجتماعی را برای جوامع بشری تبیین نموده است، که کلّیات آن در قالب قرآن کریم آمده است. بسیاری از احکام و دستورهای این کتاب آسمانی مربوط به مسائل سیاسی، اجتماعی و حکومتی است که اجرای آنها در جامعه اسلامی، رشد و بالندگی مسلمانان و عدالت، امنیت و سعادت را به دنبال خواهد داشت. نظر به این که پس از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم، مفسّران حقیقی قرآن کریم، ائمّه اطهارعلیهم السلام می باشند، بدون شک آنان مناسبت ترین و شایسته ترین افراد برای تشکیل حکومت و اجرای فرامین آن به شمار می روند.
جلوگیری از انتقال حکومت به اهل بیت علیهم السلام و تبدیل «خلافت اسلامی» به «سلطنت موروثی» موجب شد بسیاری از احکام سیاسی - اجتماعی اسلام معطل بماند و قرآن از صحنه اجتماع و حکومت خارج شده و به مساجد، مدارس و کنج خانه ها اختصاص یابد. ادامه این وضع در طول تاریخ، سبب شد اکثریت مسلمانان در تشخیص حکومت، دچار اشتباه شوند و همان حکومت ها را «حکومت اسلامی» بیندیشند. و در کتاب هایی که نویسندگان اهل سنّت درباره نظام سیاسی اسلامی نوشته اند، تحت تأثیر شرایط زمانی و مکانی خود واقع شده و به جای این که اصل حکومت اسلامی و سیستم سیاسی آن را بر مبنای «قرآن» و «سنّت» تشریح کنند، حکومت زمان خود را توجیه کرده و به آن مشروعیت بخشیده اند.(17)
2. جلوگیری از نشر احادیث
خداوند متعال، اعتقادات، اخلاقیات و احکام اسلام را در دو مجموعه «قرآن و سنّت» قرار داده و به بشریت ابلاغ فرموده است؛ به گونه ای که قرآن، رؤوس مطالب و کلّیات حقایق و احکام اسلام را در بر دارد و شرح و بیان آن به عهده پیامبراکرم و ائمّه اطهارعلیهم السلام می باشد.
قرآن کریم، پیروی از اوامر و نواهی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم را لازم شمرده و فرموده است: «وَ ما ءَاتَیکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَیکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(18)؛ «آنچه را رسول خدا برای شما آورده، بگیرید (اجرا نمایید) و از آنچه نهی کرده، خودداری کنید.» در روایات (19) بسیاری پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم مسلمانان را به نوشتن احادیث خود، تشویق فرموده اند؛ چرا که مفاهیم آنها از جانب خداوند نازل گشته و بعد، از طرف ایشان در قالب جملاتی شکل گرفته است که به عنوان «حدیث و روایت» نامیده می شود و بدین سان، سنّت پیامبر همدوش و برابر با قرآن است. آن حضرت در حدیثی می فرماید: «مبادا بشنوم کسی از شما حدیثی از من برای کسی نقل کند و او در حالی که به تکیه گاه خویش تکیه کرد، بگوید: قرآن برایم بخوان. و از قرآن بیاورد.»(20)
از آخرین لحظات عمر آن حضرت تا عصر حکومت اموی، بر اساس این طرح سیاسی عمل می شد که: «حدیث نگویید، روایت نخوانید و ننویسید. قرآن، ما را کافی است.»
یکی از علّت های منع «نشر حدیث» این بود که زورمندان امّت، از نقل حدیث و گفتارهای پیامبر جلوگیری می کردند تا اسلام حقیقی را از مسیر اصلی خود دور کنند و نیز می ترسیدند که از پیامبر مطلبی به جای ماند که سدّ راه منافع و خواسته های آنها شود و آرزوها و آمال سالیان درازشان بر باد رود.(21)
در اجرای سیاست منع حدیث - که حدود صد سال به طول انجامید - غیر از مکتب اهل بیت علیهم السلام کسی جرأت نوشتن و نقل احادیث پیامبر را نداشت. احادیث پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و اهل بیت علیهم السلام همچنان متروک بود تا این که امام باقر و امام صادق علیهما السلام در دورانی که امویان و عباسیان بر سر تصاحب قدرت، گرفتار یکدیگر شده بودند، فرصت یافتند احادیث پدرانشان را احیا و آثارشان را تجدید نمایند.
3. تحریف معنوی آیات قرآن
تداوم سیاستِ منع نشر حدیث و اکتفا به قرآن و کنار نهادن مفسّران حقیقی قرآن، زمینه را برای سوء استفاده و تحریف معنوی آیات قرآن فراهم ساخت و مکتب خلفا اطاعت از آنان را به عنوان یک فریضه بزرگ اسلامی دانستند و چنین معتقد شدند که: «اولی الأمر» در آیه «أَطِیعُواْ اللهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِی الْأَمْرِ مِنکُمْ»(22)، همان خلفاء رسمی می باشند که اطاعتشان به فرمان خدا واجب است. و در این رابطه به احادیثی که در آنها اطاعت از حکّام در همه حال لازم و واجب شمرده شده بود، استناد کرده و آنها را به پیامبر نسبت دادند. و تبلیغ نمودند که: خلفاء رسمی، همه خلفاء خدا هستند، و هرچه فرمان می دهند، اطاعت آن فرض و واجب است.
این عامل مؤثّر و قوی، موجب شد تا پیروان مکتب خلفا، نظرات آنان را اگرچه بر خلاف احکام مسلّم اسلام هم باشد، بپذیرند، و بدان جامه عمل بپوشانند. در این جا نمونه هایی از اعتقاد مسلمانان را در فرمان برداری مطلق از خلیفه، در ضمنِ حوادث تاریخی، از نظر می گذرانیم:
الف) حَجّاج پس از پیروزی بر مکّه، که به وسیله سپاه شام و منجنیق که بر فراز کوه های اطراف مکّه نصب کرده بود، سر پیک عبدالله بن زبیر و گروهی از مسلمانان را بریده و به شام نزد خلیفه فرستاد و افتخار می کرد که فرمان خلیفه را به خوبی اجرا کرده است.(23)
ب) یزید به فرمانده لشکر خود دستور داد تا سه روز مدینه را برای لشکریانش در کنار قتل و غارت و هتک نوامیس مباح دارد. او دستور را اجرا کرد و آنان مردم مسلمان شهر را کشتند، اموالشان را به غارت بردند و زنان را مورد تجاوز قرار دادند. تعداد کشته شدگان این جنایت وحشیانه را ده هزار و هفتصد نفر نوشته اند که هفتصد کشته از بزرگان مهاجرین و انصار و موالیان بوده اند و هفتصد نفر نیز حافظان قرآن بوده اند.
ج) در راه اطاعت از خلیفه وقت، در کربلا آب را بر روی اهل بیت بستند و آنها را قتل عام کردند، حتّی به طفل شیرخوار هم رحم ننمودند، و با اسب هایشان بر اجساد محترم تاختند، خیمه هایشان را غارت کرده و به آتش کشیدند، دختران پیامبر، و زنان خانواده او را اسیر کردند، سرهای فرزندان آن حضرت را از تن جدا ساختند و شهر به شهر در سرزمین اسلامی گردانیدند و اسیران ایشان را چون اسیران کفّار در مجلس خلیفه (یزید)، حاضر کردند.
کعب بن جابر، که در کربلا بر ضدّ سیدالشهداءعلیه السلام جنگیده بود، در مناجات خود با خدا می گفت: پروردگارا! ما به عهد خویش (با خلیفه) وفا کردیم، ما را با کسانی که به خلیفه وفا نکردند و اطاعت او را نبردند، یکسان قرار مده!
قاتل حضرت امام حسین علیه السلام - شمر بن ذی الجوشن - پس از نماز صبح تا روشن شدن هوا، دعا می کرد و می گفت: خدایا! مرا بیامرز!
گفتند: چگونه خدا تو را بیامرزد در حالی که تو در کشتن فرزند پیامبر خدا دست داشتی؟ او در جواب می گفت: وای بر شما! امیران ما به ما فرمان دادند و ما با ایشان مخالفت نکردیم، و اگر مخالفت می کردیم، از خران پست تر بودیم!(24)
پیروان مکتب خلفا، پس از خارج ساختن اهل بیت از صحنه سیاست و جلوگیری از نقل حدیث، زمینه را برای سوء استفاده از آیات قرآن و «تفسیر به رأی» فراهم ساختند و در حقیقت، پس از تلاش در جهت تفکیک میان ثقل اکبر و ثقل اصغر، با مهجور ساختن اهل بیت علیهم السلام زمینه مهجوریت قرآن را فراهم ساخته و در نتیجه، قرآن را از صحنه عمل خارج نموده و در نهایت با استفاده ابزاری از ثقل اکبر به ذبح ثقل اصغر پرداختند و بدین وسیله، عذاب الهی و ابدی را برای خویش فراهم ساختند.
حُسن ختام این نوشتار را، یکی از سخنان امام خمینی قدس سره قرار می دهیم که در آن، به زیبایی درباره رابطه مهجوریت قرآن و مهجوریت اهل بیت علیهم السلام فرموده اند:
شاید جمله «لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض» اشاره باشد به این که بعد از وجود مقدّس رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم هرچه بر یکی از این دو گذشته است، بر دیگری گذشته است و مهجوریت هریک، مهجوریت دیگری است، تا آنگاه که این دو مهجور بر رسول خدا در «حوض» وارد شوند...
اکنون ببینیم چه گذشته است بر کتاب خدا، این ودیعه الهی و ما ترک پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم؛ مسائل اسف انگیزی که باید برای آن خون گریه کرد، پس از شهادت حضرت علی علیه السلام شروع شد. خودخواهان و طاغوتیان، قرآن کریم را وسیله ای کردند برای حکومت های ضدّ قرآنی، و مفسّران حقیقی قرآن و آشنایان به حقایق را که سراسر قرآن را از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم دریافت کرده بودند و ندای «انّی تارک فیکم الثقلین» در گوششان بود، با بهانه های مختلف و توطئه های از پیش تهیه شده، آنان را عقب زده و با قرآن در حقیقت قرآن را - که برای بشریت تا ورود به حوض، بزرگ ترین دستور زندگانی مادّی و معنوی بوده است - از صحنه خارج کردند، و بر حکومت عدل الهی - که یکی از آرمان های این کتاب مقدّس بوده و هست - خطّ بطلان کشیده و انحراف از دین خدا و کتاب و سنّت الهی را پایه گذاری کردند، تا کار به جایی رسید که قلم از شرح آن شرمسار است!(25)
پی نوشت ها:
________________________________________
1. هر امر سترگ و ارزنده ای را «ثقل» گویند. قرآن و عترت را به دو جهت «ثقلین» نامیده اند: 1. گرفتن آن دو و عمل به آن دو، گران است؛ 2. از باب بزرگداشت ارزش آنها و تجلیل شأن آن دو. (نهایه، ابن کثیر، ج 1، ص 216، نقل از اهل بیت در قرآن و حدیث، محمدی ری شهری، ج 1، ص 176).
2. بیش از صد حدیث در این رابطه از طریق علمای اهل سنّت از پیامبر نقل شده است. (ر.ک: احقاق الحق، ص 310 - 375)؛ صاحب عبقات الانوار، اسامی نوزده نفر از تابعان و بیش از سیصد نفر از علما، مشاهیر و حافظان حدیث اهل سنّت را به ترتیب طبقات، از قرن دوم تا چهاردهم ذکر کرده که همگی این حدیث را روایت کرده اند. (ر.ک: نفحات الازهار فی خلاصة عبقات الانوار، ج 1، ص 199 و ج 2، ص 91).
3. امالی، شیخ صدوق، ص 162؛ اکمال الدین، ص 140.
4. مراد از عترت(ع)، در حدیث ثقلین، شخصیت حقوقی آنان است. شخصیت حقیقی عترت در دسترس بسیاری از مسلمانان نیست. بنابراین، رجوع به امام به معنای رجوع به امامت و احکام و حِکَم صادر از آن مقام است. (آیةالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 1، ص 150.)
5. همان.
6. ر. ک: امامت و رهبری، شهید مطهّری، ص 36.
7. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 2.
8.
9. تفسیر تسنیم، ج 1، ص 152.
10. ر.ک: امامت و رهبری، ص 35.
11. فصّلت / 41 و 42.
12. احزاب / 33.
13. ر.ک: بیّنات، ش 3، مقاله «مهجوریت قرآن»، مهدی غفاری.
14. صحیفه نور، ج 1، ص 88.
15. بحارالانوار، ج 98، ص 360.
16. همان، ص 375.
17. ر.ک: مبانی حکومت اسلامی، آیةالله جعفر سبحانی، ص 3 و 4.
18. حشر / 7.
19. بحارالانوار، ج 2، ص 152.
20. المسند، ج 2، ص 367.
21. ر.ک: نگاهی به نقش ائمّه در احیاء دین، علامه سید مرتضی عسکری، ص 33.
22. نساء / 59.
23. تاریخ ابن کثیر، ج 8، ص 332.
24. تاریخ الاسلام، ذهبی، چ اوّل، ج 3، ص 18 و 19؛ نگاهی به نقش ائمّه در احیاء دین، ص 60 - 62.
25. مقدّمه وصیت نامه سیاسی - الهی امام خمینی(ره).