فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۰۱ تا ۲۲۰ مورد از کل ۱٬۲۷۰ مورد.
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی و مقایسه رابطه حافظه کاری و حافظه کاذب در دانش آموزان با و بدون اختلال نارسایی توجه- بیش فعالی انجام گرفت. جامعه آماری پژوهش شامل دانش آموزان دوره ابتدایی شهر تهران در سال تحصیلی 89- 1388 بود. نمونه آماری شامل 34 دانش آموز بود که از این تعداد 17 دانش آموز با اختلال نارسایی توجه- بیش فعالی که بر اساس ضابطه های تشخیصی کتاب راهنمای آماری و تشخیصی بیماری های روانی ویرایش چهارم مبتلا به این اختلال تشخیص داده شده بودند و 17 دانش آموز بدون این اختلال و همتاشده با دانش آموزان با نارسایی توجه- بیش فعالی بودند. به منظور سنجش ظرفیت حافظه کاری دانش آموزان از ""ماتریس حافظه کاری کورنولدی"" و برای سنجش حافظه کاذب از ""پارادایم دیس، رودیگر و مک درموت"" استفاده شد. یافته های پژوهش نشان داد که تفاوت معناداری بین حافظه کاری در این دو گروه دانش آموز وجود دارد به طوری که دانش آموزان بدون این اختلال عملکرد بهتری در آزمون حافظه کاری نشان دادند. هم چنین مشخص شد که دانش آموزان با اختلال نارسایی توجه- بیش فعالی تحریفات حافظه بیشتری را هم در بازخوانی و هم در بازشناسی دارند. ضریب همبستگی پیرسون نشان داد که در هر دو گروه دانش آموز رابطه معکوس بین حافظه کاری و حافظه کاذب وجود دارد. بر اساس این یافته ها می توان نتیجه گرفت که دانش آموزان با اختلال نارسایی توجه- بیش فعالی عملکرد ضعیف تری در حافظه کاری شان دارند و این احتمالاً منجر به بروز تحریفات حافظه بیشتری در این گروه می گردد.
از پرسش های متخیلانه تا آفرینش های خلاقانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف اصلی این پژوهش، تبیین و تشریح دو رویکرد تربیتی پرسش محور و پاسخ محور و پیامدهای این دو رویکرد بر رفتارهای متخیلانه و خلاقانه کودکان می باشد. برای دست یابی به این هدف از روش توصیفی– تحلیلی بهره گرفته شد. در این راستا، روابط میان پرسشگری، تخیل و خلاقیت مورد تحلیل قرار گرفته و نقش رویکردهای تربیتی مختلف در تقویت یا تضعیف این ویژگی ها تبیین شد. نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهد که چگونه رویکردهای تربیتی متفاوت می توانند فرصت و زمینه آفرینندگی را فراهم کرده یا از بین ببرند. بر این اساس استدلال شد که یک محیط تربیتی پاسخ محور قدرت تخیل دانش آموزان را خشکانده و خلاقیت آنها را زایل می سازد. اگر نظام های تربیتی علاقه مند به تقویت آفرینندگی دانش آموزان هستند، باید فرصت پرسشگری را برای دانش آموزان فراهم نمایند و آنها را برای پرسیدن پرسش های متخیلانه تشویق و تحریک کنند. درواقع، خلاقیت در یک فضای پرسشگرانه شکوفا می شود نه در محیطی که تأکید بر پاسخ های مشخص، مهم ترین ویژگی آن است. بنابراین، نظام آموزش و پرورش باید تخیل و پرسشگری را به عنوان دو ویژگی مهم تفکر انسان که اندیشیدن به امکان های جدید و راه حل های بدیع را میسر ساخته و خلاقیت را امکان پذیر می سازد، ارج گذاشته و مورد تأکید قرار دهد.
اثربخشی آموزش راهبردهای سازماندهی و خودآموزی بر کاهش مشکلات درسی دانش آموزان با اختلالات یادگیری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ین پژوهش به منظور اثر بخشی آموزش راهبردهای سازماندهی و خودآموزی بر کاهش مشکلات درسی دانش آموزان با اختلالات یادگیری انجام شده است. روش پژوهش آزمایشی با طرح گسترش یافته می باشد. جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان پایه های سوم و چهارم دبستان مراجعه کننده به مرکز اختلالات یادگیری شکوفای گرگان در سال تحصیلی 93-92 می باشد. با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی ساده 60 نفر انتخاب شدند، و بطور تصادفی به چهار گروه،دو گروه بعنوان گروه آزمایش و کنترل در طرح اول و دو گروه هم بعنوان گروه آزمایش و کنترل در طرح دوم جایگماری شدند .در طرح اول، راهبرد سازماندهی طی 8 جلسه و در طرح دوم، راهبرد خودآموزی را در طی 8 جلسه 45 دقیقه ای به مدت 4 هفته آموزش دیدند. ابزار جمع آوری اطلاعات، پرسشنامه محقق ساخته «سازماندهی» و «خودآموزی» بود. با استفاده از روش آماری تحلیل کواریانس یک متغیره ، گروهها مقایسه شدند.نتایج نشان داد ، هم راهبرد سازماندهی و هم راهبرد خود آموزی بر کاهش مشکلات درسی دانش آموزان دبستانی با اختلالات یادگیری تأثیر معناداری دارد.و بین این دو روش تفاوت معناداری وجود ندارد.بنابراین استفاده از آموزش روش های شناختی بر افزایش توانایی دانش آموزان دارای اختلالات یادگیری تاثیر معنا داری دارد.
آنالیز پی: توزیع و خنثی شدن سرنخهای صوتی-شناختی در واژگان زبان فارسی معیار(مقاله علمی وزارت علوم)
آزمون مدل راهبردهای یادگیری خودتنظیم در درس ریاضی بر اساس عوامل انگیزشی و واسطه گری هیجان های تحصیلی
حوزه های تخصصی:
این پژوهش باهدف بررسی الگوی مفروض راهبردهای یادگیری خودتنظیم در درس ریاضی بر اساس عوامل انگیزشی و واسطه گری هیجان های تحصیلی انجام شد. برای آزمون این الگو تعداد 395 نفر از دانش آموزان پسر نواحی پنج گانه تبریز به روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند و پرسشنامه یادگیری خودتنظیم و هیجان های پیشرفت را تکمیل نمودند. داده ها با استفاده از روش آماری تحلیل مسیر بررسی شدند. نتایج حاصل از تحلیل مسیر نشان می دهد که ارزش تکلیف با راهبردهای مبتنی بر یادگیری عمیق و سطحی ارتباط معنی داری دارد. رابطه ی خودکارآمدی با راهبردهای یادگیری عمیق و سطحی، معنی دار و مثبت است. ارزش تکلیف و خودکارآمدی رابطه ی مثبت و معنی داری با هیجان های مثبت و رابطه ی منفی و معنی داری با هیجان های منفی دارند. یافته ها حاکی از آن هستند که هیجان های منفی رابطه ی معنی داری با راهبردهای یادگیری عمیق ندارند؛ ولی رابطه ی معنی داری بین هیجان های منفی و یادگیری سطحی مشاهده می شود. درنهایت نتایج پژوهش نشان می دهد که هیجان های مثبت با گرایش فراگیران به استفاده از راهبردهای یادگیری عمیق و سطحی مرتبط هستند
مقایسه سبک های یادگیری در دانشجویان نابینا و بینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر مقایسه سبک های یادگیری در دانشجویان نابینا و بینا بود. روش پژوهش علی- مقایسه ای بود. نمونهشامل 60 دانشجو (30 نفر دانشجوی نابینا،30 نفر دانشجوی بینا) بودند به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. برای اندازه گیری سبک های یادگیری از پرسشنامه سبک یادگیری کلب استفاده شد. فرضیه های این پژوهش با استفاده از آزمون تی برای دو گروه مستقل، مورد تحلیل قرار گرفت. نتایج حاصل نشان داد که دانشجویان نابینا از سبک های انطباق و همگرا بیشتر استفاده می کنند. در مقابل دانشجویان بینا در مقایسه با دانشجویان نابینا سبک واگرا را بیشتر ترجیح می دهند. در استفاده از سبک جذب بین دو گروه تفاوت معنی داری مشاهده نشد (05/0> P). با توجه به سبک های غالب انطباق و همگرا در دانشجویان نابینا پیشنهاد می شود از روش های آموزشی سخنرانی، شبیه سازی و ایفای نقش بیشتر استفاده کنند. همچنین با استفاده از راهبردهای مختلف آموزشی، مهارت های ارتباطی این دانشجویان تقویت شود، زیرا همگراها کمتر به موضوعاتی که مستلزم کار با افراد دیگر و مردم است علاقه نشان می دهند.
ارایه الگویی برای ارتقای توانمندی معلمان دوره ابتدایی، به منظور پرورش استدلال جبری و تفکر تابعی دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مطالعه، به بررسی فرآیند تغییر ادراک معلمان دوره ابتدایی پایه های 3 تا 5 می پردازد که در دوره رشد حرفه ای «تفکر جبری، اساس ریاضیات ابتدایی» شرکت کردند. تفکر جبری به عنوان تفکر تابعی، اساس طراحی دوره و به کارگیری و تولید منابع در طول دوره بود. برای بررسی فرآیند تغییر و ارتقای معلمان، از مدل «پذیرش مبتنی بر دغدغه» (CBAM) به عنوان چارچوب نظری مطالعه، استفاده شد. این مدل ، روشی برای اجرا و مدیریت و ارزیابی برنامه های نوآوری است که در این پژوهش، از یکی از ابزارهای آن به نام «پیمایش دغدغه ها» جهت اجرا، مدیریت و ارزیابی کارآمدی این دوره آموزشی و تحلیل فرآیند تغییر معلمان، استفاده شد. این ابزار، توصیفی قدرتمند از میزان پویایی و درگیر شدن فرد را برای تغییر، فراهم می کند. بدین سبب از آن، به عنوان وسیله ای برای رتبه بندی دغدغه های شرکت کنندگان در سه بعد «خود»، «تکلیف» و «تأثیر» در هفت سطح آگاهی، اطلاعاتی، شخصی، مدیریت، پیامد، همکاری و تمرکز مجدد، استفاده شد. نتایج حاصل از به کارگیری مدل، تغییرات مؤثر در میزان آگاهی، مدیریت برنامه و تولید تکلیف های مناسب برای تحقق اهداف برنامه در معلمان را نشان داد. تعدادی از معلمان تا سطح «تکلیف» و «تأثیر» از مراحل دغدغه، ارتقا یافتند. در ضمن، بر اثر کار با معلمان و با تکیه بر مفهوم پردازی های آنان، الگویی برای پرورش تفکر تابعی به دست آمد.
اثربخشی بیوفیدبک EEG بر افزایش فرایند توجه دانشجویان دختر دارای افت تحصیلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی بیوفیدبک EEG در بهبود فرایند توجهی دانشجویان دختر دارای افت تحصیلی در دانشگاه محقق اردبیلی انجام گرفت. نمونه این مطالعه 33 نفر بودند که به روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند و در دو گروه آزمایش (15 نفر) و گروه کنترل (18 نفر) به تصادف جایگزین شدند. در قالب روش آزمایشی با طرح پیش آزمون پس آزمون با گروه کنترل از دستگاه نوروفیدبک (NFT)، و آزمون عملکرد پیوسته (CPT) برای جمع آوری داده ها استفاده شد. گروه آزمایش به مدت 20 جلسه تحت آموزش نوروفیدبک قرار گرفت. نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد دانشجویانی که در جلسات نوروفیدبک آموزش دیده بودند در مقایسه با گروه کنترل، در پاسخهای صحیح آزمون عملکرد پیوسته افزایش معناداری را نشان دادند و در مولفه های خطای حذف و خطای ارائه کاهش معناداری داشتند. نتایج این پژوهش حاکی از کارآیی نوروفیدبک به عنوان یک شیوه اثربخش در کاهش مشکلات توجه دانشجویان دارای افت تحصیلی است.
آموزش درک خوانداری: بهبود توانایی استنباط در آزمون پرلز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نتایج آزمون پرلز حاکی از آن است که میانگین کل نمرات دانش آموزان ایرانی به طور معناداری کمتر از میانگین جهانی است. گزارشهای مرکز پرلز نشان می دهند که یکی از مشکلات دانش آموزان ایران در درس خواندن، ناتوانی در رسیدن به استنباط است (کریمی،1388). در این تحقیق پژوهشگر در چارچوب مدل سازنده گرایی (گراسر، سینگر و ترابسو، 1994) از طریق مداخله آموزشی، مهارت درک متن را در کودکان 9 تا 10 ساله بهبود بخشیده است. هدف از انجام این پژوهش ارتقای توانایی رسیدن به استنباط در آزمودنیها بود تا به این ترتیب با رفع مشکل اصلی دانش آموزان ایرانی امکان ارتقای درک متن و به تبع آن نتایج پرلز فراهم آید. این پژوهش، تحقیقی شبه تجربی است. در انجام این تحقیق طرح پیش آزمون– پس آزمون با گروه کنترل به کار رفته، یعنی با استفاده از سؤالات آزمون پرلز 2011 از هر دو گروه آزمایشی و کنترل پیش آزمون و پس آزمون گرفته شده است. دانش آموزان در گروه آزمایشی از طریق مداخله آموزشی به راهبردهای درک متن مجهز شدند و گروه کنترل مداخله آموزشی دریافت نکردند. نمونه آماری شامل 66 نفر گروه آزمایشی و 68 نفر گروه کنترل است که با روش نمونه گیری چندمرحله ای از مدارس دخترانه دو منطقه در تهران (مناطق 2 و 18) انتخاب شدند. نمونه سؤالات آزمون پیشرفت تحصیلی پرلز 2011 و آزمون هوش ریون ابزارهای پژوهش حاضر بودند. یافته های پژوهش حاضر نشان داد که این دوره آموزشی به طور معناداری سبب ارتقای توانایی رسیدن به استنباط و درک متن در گروه آزمایش شد. با توجه به یافته های پژوهش می توان نتیجه گیری کرد که آموزش درک خوانداری در چارچوب مدل سازنده گرایی موجب افزایش درک متن و توانایی استنباط می شود.
اثربخشی آموزش برنامه ی فراشناخت پانورا و فیلیپو بر عملکرد ریاضی در کودکان با اختلال یادگیری ریاضی پایه ی چهارم دبستان در شهر اصفهان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی برنامه آموزش فراشناخت پانورا و فیلیپو بر عملکرد ریاضی دانش آموزان دختر با اختلال ریاضی پایه چهارم ابتدایی هست. در این پژوهش از روش پژوهشی تک آزمودنی با طرح A-B استفاده شد. آزمودنی ها 3 دانش آموز دختر مبتلا به اختلال یادگیری ریاضی در مدارس ابتدایی اصفهان می باشند که با استفاده از نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند و پس از اجرای آزمون تحت آموزش قرار گرفتند. ابزارهای مورداستفاده شامل چهارمین ویرایش آزمون هوش وکسلر، چک لیست تشخیصی اختلال ریاضی و آزمون عملکرد تحصیلی ریاضی بود. در این روش پس از موقعیت خط پایه، مداخله آغاز شد و طی 12 جلسه ی مداخله ی انفرادی، آموزش فراشناخت پانورا و فیلیپو به آزمودنی ها ارائه گردید و هر 3 آزمودنی یک ماه پس از پایان مداخله به مدت 2 هفته ی پی درپی چهار جلسه تحت آزمون پیگیری قرار گرفتند.
این پژوهش نشان داد که بر اساس شاخص آمار توصیفی و تحلیل دیداری، مداخله ی موردنظر در مورد هر سه آزمودنی اثربخش بوده است (با PND 100% برای دو آزمودنی الف و ب و PND 92% برای آزمودنی ج). نتایج پژوهش حاضر نشان داد که با آموزش برنامه فراشناخت پانورا، عملکرد ریاضی دانش آموزان مبتلابه اختلال یادگیری ریاضی بهبود می یابد
بررسی تأثیر یادگیری مشارکتی در تعامل با سبک های یادگیری بر رشد مهارت-های اجتماعی دانش آموزان دختر پایه اول دبیرستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر، با هدف بررسی تأثیر یادگیری مشارکتی در تعامل با سبک های یادگیری بر رشد مهارت های اجتماعی دانش آموزان دختر پایه اول دبیرستان انجام گرفت. این تحقیق از نوع نیمه آزمایشی یا پیش آزمون و پس آزمون گروه کنترل بود. در راستای هدف پژوهش، از جامعه دانش آموزان دختر پایه اول دبیرستان های شهرستان ارومیه دادند که با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای، تعداد 124 نفر انتخاب و در 4 گروه آزمایشی و کنترل جایگزین شدند. برای اندازه گیری متغیرها میزان از پرسشنامه مهارت های اجتماعی گرشام و الیوت و آزمون گروهی اشکال نهفته ویتکن استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از تحلیل کواریانس دو راهه، نشان داد که یادگیری مشارکتی در تعامل با سبک های شناختی بر نمرات مهارت های اجتماعی تأثیری در یادگیری وابسته به زمینه روش مشارکتی نسبت ندارد هر چند که در شرایط به روش سنتی تأثیر بیشتری بر رشد مهارت های اجتماعی دارد.
مقایسه تأثیر تدریس با الگوی قیاسگری (TWA) و یادگیری مشارکتی در تعامل با سبک های یادگیری ترجیحی بر بازده های یادگیری و نگرش نسبت به علوم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از این مطالعه مقایسه تأثیر تدریس با الگوی قیاس گری و یادگیری مشارکتی در تعامل با سبک های یادگیری بر بازده های یادگیری و نگرش نسبت به علوم بود. نمونه تحقیق متشکل از 107 دانش آموز چهار کلاس سوم راهنمایی شهر تبریز بوده که به طور تصادفی خوشه ای از جامعه آماری انتخاب شده بودند. یکی از کلاس ها به عنوان گروه کنترل و کلاس های دیگر به عنوان گروه های آزمایشی لحاظ شدند. گروه کنترل آموزش به شیوه سنتی را دریافت نمود و گروه های آزمایشی (1) تدریس با الگوی قیاس گری، (2) قیاس گری توضیحی متنی به عنوان فوق برنامه و (3) یادگیری مشارکتی را دریافت نمودند. داده ها بوسیله آزمون پیشرفت تحصیلی علوم، مقیاس نگرش نسبت به علوم و پرسشنامه سبک های یادگیری ترجیحی گردآوری شد. نتایج تحلیل واریانس چندمتغیره نشان داد دانش آموزانی که با الگوی قیاس گری و یادگیری مشارکتی تدریس شده اند در مقایسه با گروه های قیاس گری توضیحی متنی به عنوان فوق برنامه و کنترل بازده های یادگیری بهتری دارند. بین بازده های گروه تدریس با الگوی قیاس گری و گروه یادگیری مشارکتی تفاوت معنی داری وجود نداشت. نکته قابل توجه اینکه، اثر سبک های یادگیری تأثیر معنی داری بر بازده های یادگیری دانش آموزان نداشت، هم چنین تعامل آن با گروه تفاوت معنی داری بر بازده های یادگیری دانش آموزان نشان نداد. نتایج تحلیل کوورایانس نشان داد که بین گروه های آزمایشی و کنترل در نگرش نسبت به علوم تفاوت معنی دار وجود ندارد. با توجه به این یافته ها، پیشنهاد می گردد از قیاس گری ها به عنوان الگوی آموزشی در تدریس و یادگیری کلاس های علوم جهت پیشرفت تحصیلی بهتر دانش آموزان استفاده شود.
تأثیر رویکرد یادگیری مبتنی بر وظیفه برافزایش درک مطلب یادگیرندگان زبان انگلیسی به عنوان زبان خارجی
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی تأثیر رویکرد یادگیری مبتنی بر وظیفه برافزایش درک مطلب یادگیرندگان زبان انگلیسی به عنوان زبان خارجی است. بر این اساس نمره های آزمون درک مطلبِ خواندن در گروهی از دانشجویان که روش مبتنی بر وظیفه را تجربه کرده اند با نمره های گروه دیگر که با روش رایجِ خواندن و ترجمه آموزش دیده اند، مقایسه شده است. شرکت کنندگان شامل 26 نفر از دانشجویان مقطع فوق لیسانس در رشته تکنولوژی آموزشی می شود که در دانشکده علوم تربیتیِ دانشگاه علامه طباطبائی در سال تحصیلی 92-1391 مشغول به تحصیل بوده اند. پژوهشگر از بین دانشجویان دختر فوق لیسانس در رشته تکنولوژی آموزشی، دو گروه را به طور تصادفی به عنوان گروه آزمایشی (13 نفر) و گروه کنترل (13 نفر) در نظر گرفته است. گروه آزمایش متن آموزشی را بر اساس طرح درس مبتنی بر وظیفه گذراندند و گروه کنترل محتوا را به روش رایج آموزش دیدند. ابزار اندازه گیری پیش آزمون و پس آزمون محقق ساخته درزمینه درک مطلب زبان انگلیسی در سطح آموزش عالی بوده است. پایایی هر یک از آزمون ها به ترتیب 63/0 و 72/0 بوده که بزرگ تر از ملاک 60/0 است. روش تحلیل داده های پژوهش بوده که شامل میانگین، انحراف استاندارد، کمترین مقدار و بیشترین مقدار گروه آزمایش و کنترل می شود. آزمون معنی داری تفاوت بین میانگین های دو گروه با استفاده از t اختلافی نشان داده شده است. نتایج تحلیل داده ها نشان داد که نمره های زبان در گروه آزمایش که با روش مبتنی بر وظیفه آموزش دیده اند، در مقایسه با نمره های زبان در گروه کنترل که به روش رایجِ خواندن و ترجمه آموزش دیده اند، بیشتر است؛ بنابراین روش مبتنی بر وظیفه در آموزش زبان انگلیسی، منجر به افزایش درک مطلب یادگیرندگان این زبان می شود.
بررسی رابطه رویکردهای یادگیری با عملکرد تحصیلی کیفی و کمی دانشجویان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه رویکردهای یادگیری دانشجویان (شامل سه رویکرد سطحی، عمیق و استراتژیک) با عملکرد تحصیلی کیفی (شامل ابعاد خودکارآمدی، برنامه ریزی، تأثیرات هیجانی، فقدان کنترل پیامد و انگیزش) و کمی بود. شرکت کنندگان پژوهش 414 دانشجوی دوره کارشناسی (256 دختر و 158 پسر) دانشگاه یزد بودند که به روش تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. برای سنجش رویکردهای یادگیری از پرسش نامه رویکردهای یادگیری برای دانشجویان (ASSIST) و برای سنجش عملکرد تحصیلی کیفی از پرسش نامه عملکرد تحصیلی کیفی (EPT) استفاده شد. سنجش پایایی به روش آلفای کرونباخ، پایایی مطلوبی را برای مقیاس ها گزارش کرد. عملکرد تحصیلی کمی بر اساس معدل ترم و معدل کل دانشجویان بررسی شد. نتایج تحلیل رگرسیون در حوزه عملکرد تحصیلی کیفی نشان داد که رویکرد عمیق و استراتژیک پیش بینی کننده مثبت و رویکرد سطحی پیش بینی کننده منفی نمره کل عملکرد کیفی تحصیلی است. به علاوه، از میان مؤلفه های عملکرد کیفی، خودکارآمدی و انگیزش توسط رویکرد عمیق به صورت مثبت پیش بینی می شوند و رویکردهای استراتژیک و سطحی نیز پیش بینی کننده هر پنج مؤلفه هستند. نتیجه دیگر این که رویکرد عمیق پیش بینی کننده عملکرد تحصیلی کمی نمی باشد، لکن رویکرد استراتژیک به صورت مثبت و رویکرد سطحی به صورت منفی معدل ترم و کل دانشجویان را تبیین می کنند. نتایج پژوهش حاضر ضرورت بازشناسی نقش رویکردهای یادگیری را در کیفیت عملکرد تحصیلی دانشجویان باز می نماید.
نقش جهت گیری هدف و راهبردهای فراشناختی خواندن در پیش بینی انگیزش تحصیلی دانشجویان پسر دانشگاه فرهنگیان یزد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش، بررسی نقش جهت گیری هدف و راهبردهای فراشناختی خواندن در پیش بینی انگیزش تحصیلی دانشجویان است. بدین منظور 150 نفر از دانشجویان پسر به روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند و پرسش نامه انگیزش تحصیلی، پرسش نامه اهداف پیشرفت، و پرسش نامه راهبردهای فراشناختی خواندن را تکمیل کردند. سپس، داده ها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که بین جهت گیری هدف عملکرد-گرایشی، تسلط- اجتنابی، راهبردهای فراشناختی خواندن و انگیزش درونی رابطه معنی داری وجود دارد. بین جهت گیری هدف عملکرد- گرایشی، عملکرد- اجتنابی و انگیزش بیرونی رابطه معنی داری مشاهده شد. همچنین بین جهت گیری هدف عملکرد- گرایشی، تسلط- گرایشی و بی انگیزگی نیز رابطه معنی دار مشاهده شد. ضرایب رگرسیون چند متغیری نشان داد که جهت گیری هدف عملکرد-گرایشی، تسلط-گرایشی و راهبردهای فراشناختی خواندن می توانند انگیزش درونی و هدف عملکرد- اجتنابی می توانند انگیزش بیرونی و بی انگیزگی را پیش بینی کنند. مطابق نتایج بدست آمده، اهداف پیشرفت و راهبردهای فراشناختی خواندن با انگیزش تحصیلی رابطه دارند و در موقعیت های تحصیلی باید به این متغیرها توجه کرد.
فلسفه برای کودکان: رویکردهای تربیت دینی به آموزش تفکر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف اصلی این پژوهش تبیین دیدگاه های مختلف فیلسوفان مسلمان نسبت به آموزش عقلانی و فلسفی به کودکان، در راستای تربیت دینی بایسته می باشد. برای دستیابی به این هدف از روش پژوهش تحلیل محتوا و نیز روش تحلیل و استنتاج منطقی بهره گرفته شد. بنابر یافته های به دست آمده، رویکرد تربیت دینی مبتنی بر عقلانیت به دو شکل همگانی و نخبه پرور از یکدیگر متمایز هستند. پاره ای از آثار و اندیشه های ابن طفیل، سهروردی، اخوان الصفا، ابوریحان، مولانا، ابو علی سینا و شهید مطهری به زبانی ساده، قابل فهم و گاهی حکایت گو نه است که فهم آن برای همه امکان پذیر می باشد. این رویکرد را می توان تربیت دینی عقلانی از نوع همگانی یا توجه فیلسوفان مسلمان به فلسفه برای همگان دانست که همپوشانی زیادی با «فلسفه برای کودکان» دارد. در مقابل، رویکرد تربیت عقلانی نخبه پرور را می توان در آثار و اندیشه های ابن-مسکویه، غزالی، خواجه نصیر و ابن خلدون یافت که به طورکلی در گفتگوها و شیوه های آموزش فلسفی خود از مضمون های عقلانی و انتزاعی پیچیده برای کسانی که به درجه های بالاتری از فلسفه رسیده اند، بهره برده اند. این گروه چون ورود کودکان را در وادی فلسفه جایز نمی دانند، برای عوام نیز چنین اجازه ای را روا نمی دارند. بر این اساس، با پذیرش تربیت عقلانی همگانی و نیز با تقویت این رویکرد با استناد به میراث حکیمان مسلمان در طول تاریخ اندیشه اسلامی می توان از موضعی استوارتر به موضوع فلسفه برای کودکان در جامعه اسلامی نگاه کرد و زمینه فلسفیدن برای همه (حتی کودکان) را از طریق آموزش فرایند فلسفیدن، طرح مسائل فلسفی به شکل داستانی و ساده سازی مضمون های فلسفی دنبال نمود.