توسعه نیافتگی، مسئله اصلی جوامع درحال توسعه ازجمله ایران است. این مسئله پس از انقلاب اسلامی همواره دغدغه اندیشمندان و سیاست گذاران بوده که در دوره های مختلف، موجد طرح گفتمان های چندگانه ای شده و نسبت های متفاوتی را با برنامه ریزی توسعه برقرار کرده است. به منظور بررسی موانع برنامه ریزی توسعه، دورهٔ زمانیِ بعد از انقلاب اسلامی تا سال 1392 براساس روش تحلیل موقعیتی (منطق موقعیت)، موردمطالعه قرارگرفته و در قالب پنج موقعیت اجتماعی توصیف شده است. تلاش شده در هر دوره، وضعیت برنامه ریزی توسعه به ویژه در نسبت با علوم انسانی انتقادی مورد تحلیل قرار گیرد. همچنین کنشگران، نهادها و جریان های مؤثر در فرایند برنامه ریزی و تصمیم گیری کشور نیز ارزیابی شده اند. یافته ها نشان می دهند برنامه ریزی توسعه و فرایندهای نوسازی در ایران در دو سطح نظری (عقل گرایی انتقادی) و عملی (مهندسی اجتماعی) با چالش های اساسی مواجه است. موفقیت در برنامه ریزی توسعه از حیث معرفت شناسی مستلزم فهم واقع گرایانه مسائل، پیشرفت علوم انسانی و نقد اندیشه هاست و از بعد اجتماعی نیز منوط به اصلاحات تدریجی، نقد عملکردها و رشد مشارکت اجتماعی در فرایندهای سیاست گذاری است.