بحث درباره چه گونگیِ شکل گیریِ نظام مفهومی و شناختیِ انسان، هم واره در طول تاریخ در جریان بوده و در این باره نظریّه های گوناگونی هم ارائه شده است. از جمله نظریّه هایی که در سه دهه اخیر مطرح گشته اند، نظرّیه هایی هستند که بر دخیل بودن نظام حسّی_حرکتی انسان در شکل گیریِ نظام مفهومی و شناختی تأکید دارند و بر این باورند که شناخت، پایه مند است، به این معنا که کالبد و جسم انسان و در واقع همان نظام حسّی_حرکتی او در بازنماییِ دانش (شناخته ها) در مغز نقش دارند و این گونه نیست که شناخت، غیرکالبدی باشد. در این مقاله، کوشیده ایم با بررسی نظریّه های کسب دانش در علم شناخ تْ پژوهی و اشاره به نظام های کالبدی و غیرکالبدی بازنماییِ دانش و نیز چه گونگیِ کارکرد آن ها در بازنمایی های مفهومی به نظریّه شناخت پایه مند پرداخته و خاست گاه و نیز جای گاه آن را در علم شناخ تْ پژوهیِ امروز نشان دهیم تا بتوانیم درک بهتر و دقیق تری از این مفهوم در اختیار داشته باشیم.