هدف پژوهش حاضر، ترسیم پیشنهادهایی برای اهداف دانش پژوهی در علوم اجتماعی بر مبنای رئالیسم انتقادی و با نگاهی میان رشته ای است که با روش توصیفی استنتاجی انجام شده است. رئالیسم انتقادی با بینشی شناخت شناسانه به عنوان مبنایی درنظر گرفته می شود که پیشنهادهایی برای دانش پژوهی (آموزش، پژوهش، تلفیق و کاربرد) در علوم اجتماعی خواهد داشت. نتایج پژوهش نشان می دهد که رئالیسم انتقادی با تأکیدی که بر واقعیت های مستقل از ذهن و خاصیت انتقادپذیری دانش دارد، بر آموزشی رهاساز در علوم اجتماعی تأکید می کند. در حوزه پژوهش، رئالیسم انتقادی بر فلسفه و خودآگاهی فلسفی تأکید می کند و درنتیجه پژوهشگر علوم اجتماعی مفروضات پنهان و آشکار در پژوهش خود را بهتر فهم می کند. در عرصه تلفیق نیز تأکید بر فهم واقعیت در ابعاد گسترده است. این عرصه، عامل پیشرفت علوم را به اشتراک گذاری دانش در قلمروی وسیع می داند؛ ازاین رو علوم میان رشته ای را به رسمیت شناخته و از هر دانشی که قادر به تبیین بهتر لایه های پیچیده واقعیت باشد، استقبال می کند و سرانجام، در عرصه کاربرد، رئالیسم انتقادی توان بالقوه ای در کاربرد دانش با توجه به تلفیق علوم در حل مسائل اجتماعی دارد. دلیل این امر، نظریه پردازی به دور از تنگ نظری و درعین حال منطبق با واقعیت رئالیسم انتقادی است که با مؤلفه انتقادی بودن، دانش را به عرصه عمل نزدیک تر کرده است.