نظریه عقلانیت و معنویت تلاش دارد با پیوند میان معنویت و عقلانیت، رنج های بشری را چاره کرده، آرامش برای انسان هدیه آورد؛ هدفی که دین را- به جهت ناتوانی از شناخت رنج های اصلی بشر و راه علاج آنها در دنیای معاصر- از تأمین آن ناتوان دیده، معنویت را در عصر حاضر جایگزین مناسب آن می داند. این رویکرد به عنوان یک نظریه طبعاً باید از چارچوب و ساختار صحیح برخوردار باشد و تأکید زیاد نظریه پرداز بر عقلانیت که شامل عقلانیت گفتاری است، انتظار می رود ساختار عقلانی و منسجم دور از ایهام و ابهام داشته باشد؛ اما این انتظار از نظریه برآورده نشده و در موارد متعدد با ضعف، نارسایی و ابهام مواجه است. مفاهیم عقلانیت، معنویت و رنج که مهم ترین مفاهیم در این نظریه هستند، تعریف روشنی ندارند یا دچار ابهام و ایهام اند و ابعاد مختلف آنها تبیین نشده اند یا با تعاریف ناسازگار در نظریه مواجه ایم. برخی از مدعیات اصلی نظریه، ناتمام و ناقص رها شده یا دلیلی برای آنها اقامه نشده است و مهم تر اینکه در تضاد با مدعیات دیگری هستند که در نظریه ارائه شده اند و همه این موارد، نظریه را از درون با چالش های جدی مواجه می سازد.