عارفان از تجربه های روحی ای سخن گفته اند که موجب تغییر نگرش آنها شده است. سؤال بنیادین این پژوهش این است که تجربه روحی عشق در غزلیات عرفانی ""بیدل دهلوی"" چه جایگاهی دارد؟ و از تحلیل روانشناختی آن، چه نتیجه ای به دست می آید؟ از بررسی غزلیات ""بیدل"" نفوذ عشق به منزله پیام شعری او رخ می نماید. این نفوذ در حد یک تعریف از عشق نیست، بلکه تجربه روحی شخصی، با پیامدهای مبارک است. شیوه کنش روانی عشق موجب دیدن زیبایی های معشوق می شود (نه حسن او موجب صید عشق). حضور عشق و معشوق در دل و آمیختن آنها در ظرف روان و دل عارف، روح او را زیبا می کند، آینه ای که زیبایی ها در آن منعکس شده یعنی به درک مراتبی از زیبایی های خداوند نایل شده، زیبایی را به بیرون دل منعکس می کند. بنابراین، عالم بیرون در چشم و دل عارف زیبانما می شود و زیبایی درون او را نشان می دهد. این بار زیبایی بیرونی در چشم و دل عارف رخ می نماید که همان زیبایی معشوق اعلی است. بنابراین، انعکاس مکرر یک زیبایی در چند آینه و در آینه دل یا روح و روان عارف، او را به اتحاد با معشوق و هر آنچه با او نسبتی دارد نایل می کند، نتیجه این اتحاد با عشق و آثار معشوق، زیبانگری است. چنانکه عارف؛ انسان، مرگ و سایر پدیده ها را زیبا می بیند. نتیجه زیبانگری رسیدن به صلح کل و دوست داشتن همه چیز و همه کس است. حتی شرور در نگاه او حسن های با نقاب هستند. رنگهایی که نقاش ازل بر هستی می بخشد همه زیبا است. زیبانگری و صلح کل، عارف را به اعتقاد به نظام احسن سوق می دهد. راز زیبانگری بیدل در طرز نگاه عاشقانه او به کل هستی و نظام احسن آن است که هر چیزی در جای خویش نیکوست و این یک تجربه فردی است.