شرق و غرب واژگانی هستند که پیشینه طولانی در ادبیات و اندیشهی ایرانیان دارند. با پذیرش همراهی ادبیات و اندیشه به این نکته پی میبریم که ریشهی این اصطلاحات از کجا وارد ادبیات ما شده است. مفهوم شرق و غرب نخستین بار توسط عرفاء بهکار گرفته شد. این واژهها در مسیر تاریخی خود چندین بار تغییر معنا یافته و در نهایت به فضای جدید رسیده اند. تمرکز این مقاله بررسی این دو واژه در اندیشه فردید است، اینکه فردید چگونه با بهرهگیری از ادبیات چپ و ادبیات عرفانی سرزمین خود این دو واژه را بازتولید میکند و در دنیای مدرن و در تقابل با آن معنای جدید به آنها میدهد. بررسی این دو واژه در گرو شناخت ادوار تاریخ از نظر فردید می باشد. به تعبیری بحث از حقیقت غرب زدگی مستلزم بحث از ادوار تاریخ است.