امنیت، اصلی ترین وظیفه دولت ملی و مهمترین موضوعی است که تا کنون مورد توجه دانشوران روابط بین الملل قرار گرفته است. باوجود این، امنیت مفهومی پیچیده، متعارض و شدیداً متکی بر رویکردها و نظریه هایی است که ناظران و پژوهشگران از آنها استفاده میکنند. تا کنون برای توصیف، تبیین و پیشبینی موضوعات امنیتی، نظریههای مختلفی مطرح شده است. در این نوشته، تلاش میشود دگرگونیهای به وجود آمده در مفهوم امنیت از منظر تحول در نظریه های مطالعه امنیت مورد بررسی قرار گیرد.نظریه های واقع گرایی، لیبرالیسم، مکتب کپنهاک، سازه انگاری و انتقادی، نظریه های برجسته در مطالعات امنیتی هستند که با ارائه پیشفرضها و چارچوب مطالعاتی متفاوت در مورد امنیت ملی و امنیت بین الملل، افقهای تازهای را در حوزه مطالعات امنیتی به وجود آوردهاند و دیدگاههای متفاوتی در مورد پرسشهای اساسی امنیت از جمله مرجع، کارگزار، ابعاد و شیوه تامین امنیت، مطرح ساختهاند. موضوع مقاله حاضر بررسی تحول مفهوم امنیت در این نظریه هاست.