مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
فلسفه قاره ای
حوزه های تخصصی:
" واپسین چالش در خصوص جایگاه فلسفه تعلیم و تربیت، مباحثه ای است که در سال 2005 میان ویلفرد کار (W. Carr)، در موضع مدافع فلسفه قارّه ای در تعلیم و تربیت، و پاول هرست (P. Hirst)، چون نماینده برجسته ای از فلسفه تحلیلی تعلیم و تربیت، صورت پذیرفته است. ویلفرد کار با تمهید زمینه در حمایت از فلسفه عملی در برابر فلسفه نظری، بر آن است که فلسفه تعلیم و تربیت را باید به منزله شاخه ای از فلسفه عملی در نظر گرفت تا هم بر رخنه نظریه/عمل فائق آییم و هم مصونیت پنداری فلسفه تعلیم و تربیت از تغییرات عرصه عملی را فروپاشیم. هرست، در مخالفت با این تصور، بر آن است که تعبیر ""فلسفه عملی"" غلط انداز است زیرا فلسفه، همواره فعالیتی انتزاعی و نظری بوده است. از نظر وی، فلسفه، فعالیتی از نوع مرتبه دوم است زیرا کار آن که بررسی اعتبار عقلانی باورها و اعمال است، خود، وجود باورها و اعمال را پیش فرض می گیرد. بنابراین، نقش فلسفه تعلیم و تربیت در بررسی عمل تعلیم و تربیتی، به صورت غیرمستقیم از طریق مفاهیم ناظر به آنها صورت می گیرد. در ارزیابی این دو نظر باید گفت که هر دو به صورت فروکاهشی مطرح شده اند. هرست عقل نظری را و ویلفرد کار عقل عملی را عمده کرده اند اما حفظ تنوع و کثرت دو عقل، همچنان مناسب تر است. اگر سخنان ویلفرد کار این نتیجه را به دنبال آورد که هر گونه تقسیم فلسفه یا عقل، به نظری و عملی، ما را به گسست نظریه/عمل دچار می سازد، قابل قبول نخواهد بود. از سوی دیگر، در این خصوص، حق با وی است که فلسفه تعلیم و تربیت، در شکل نظری آن، نوعی مصونیت و اطلاق برای خود ایجاد می کند که باید همواره با بررسی حدود تاریخی آن، از میان برخیزد.
"
فلسفه رسانه چیست؟
حوزه های تخصصی:
دانش جدید و میان رشته ای فلسفه رسانه (Media Philosophy ) حدود ده سال است که در کشورهایی از قبیل آلمان، و آمریکا مورد توجه محققان علوم فلسفی، اجتماعی و ارتباطات قرار گرفته است. اینکه این دانش خود از میان رشته ها و علوم دیگر به طور طبیعی متولد شده و یا به تلقیح برخی علوم با یکدیگر با انتظارات معینی به وجود آمده است، بحث جداگانه ای لازم دارد که در هر صورت، باعث مطرح شدن مسایل جدیدی در حوزه ارتباطات و رسانه های جدید شده است.
جایگاه فلسفه رسانه و نسبت آن با تقسیمات اساسی فلسفه، ماهیت فلسفه رسانه و توجه به هویت و روش و مسایل این دانش، و هم چنین، خانواده فلسفه رسانه و بستگان آن دانش، و در نهایت، فلسفه رسانه گسترش مرزهای دانش و یا ضرورتی بومی، محورهای اصلی این نوشته را تشکیل می دهد.
در تبیین جایگاه دانش فلسفه رسانه، دو تقسیم اصلی فلسفه به فلسفه مطلق و فلسفه مضاف، و فلسفه قاره ای و فلسفه تحلیلی عنوان خواهد شد، و نسبت دانش فلسفه رسانه در اقسام آن بررسی و نتایج آن ارائه خواهد شد. سپس، در بحث ماهیت دانش فلسفه رسانه، نسبت این دانش جدید با معرفت های درجه اول و درجه دوم و فلسفه های مضاف مورد توجه قرار خواهد گرفت و به دنبال آن روش معتبر این علم تبیین خواهد شد. در ادامه نوشته، تقسیم بندی مهم فلسفه رسانه به فلسفه نظری رسانه و فلسفه عملی رسانه و شرح اقسام آن مطرح خواهد شد.
تقسیم فلسفه معاصر به تحلیلی و قاره ای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اوایل قرن بیستم در زمانی که دیگر گرایش های فلسفی رو به رشد بودند، دو جریان فلسفی مهم پدید آمد و به سرعت بر فضای فکری حاکم شد: فلسفه تحلیلی و فلسفه قاره ای. برجستگی این دو سنت سبب شده است که فلسفه معاصر در معروفترین طبقه بندی، به تحلیلی- قاره ای تقسیم شود اما این تقسیم، مسائلی از این دست را پیش آورده است: آیا این تقسیم جامع و مانع است و می تواند همه گرایش های فلسفی معاصر را در بر بگیرد؟ چه ویژگی هایی این دو سنت را از هم متمایز می کند؟ این تقسیم تا چه حد بر تلقی جغرافیایی- زبانی استوار است و چه کاستی هایی در این تلقی وجود دارد؟ در این مقاله پس از توضیح نسبت میان فلسفه تحلیلی و فلسفه قاره ای، برخی از تلاش هایی که برای توجیه این تقسیم صورت گرفته است، مورد بررسی قرار می گیرد.
بررسی سه رویکرد در فلسفه دین(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال نهم پاییز ۱۳۹۶ شماره ۳۳
31 - 56
حوزه های تخصصی:
مطالعات فیلسوفانه درباره دین پیشینه بسیار طولانی و قدمتی به اندازه خود فلسفه دارد، ولی اصطلاح «فلسفه دین»[1] و نگارش کتاب ها و مقالات با این عنوان پدیده ای نسبتاً نو و متعلق به دوران مدرن است. فلسفه دین یکی از پرتحرک ترین حوزه های پژوهش فلسفی در دوره معاصر است. با اینکه این دانش مقیّد به فلسفه یا دینی خاص نیست، اولاً، فلسفه دینِ رایج در دامان مسیحیت پدید آمده و بالیده است، و عمدتاً تحت تأثیر این دین قرار دارد و، ثانیاً، این دانش مبتنی بر فلسفه های موجود در مغرب زمین، به ویژه فلسفه تحلیلی، است. با این حال، امکان پژوهش فلسفی در حوزه سایر ادیان، از جمله اسلام، و مبتنی بر دیگر نظام های فلسفی نیز وجود دارد. به همین رو، شایسته بلکه لازم است که فلسفه دین اسلامی نیز ناظر به محتوای این دین سترگ و متکی بر فلسفه قویم اسلامی پدید آید تا استحکام و اتقان اسلام و برتری آن بر سایر ادیان بیش از پیش نمایان شود و زمینه پاسخگویی به شبهات پیرامون آموزه های آن فراهم گردد. سؤال اصلی تحقیق پیش رو این است که اهمّ رویکردهای موجود یا قابل تأسیس در فلسفه دین کدام اند؟ این تحقیق به روش توصیفی تحلیلی به سامان رسیده است
ماجرای به اوج رسیدن و فروپاشیِ سوژه مدرن نقد کتاب فلسفه فرانسوی و آلمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
مفهوم سوژه، در کنار مفاهیمی از قبیل ابژه، خدا و جوهر، یکی از مهمترین مفاهیم تاریخ فلسفه به شمار می رود. هر کدام از این مفاهیم را می توان برای روایت کردنِ قسمی تاریخ فلسفه دست مایه قرار داد. این دقیقاً همان رسالتی است که رابرت سی. سالِمَن در کتاب «طلوع و افول خود (جلد هفتم از تاریخ فلسفه غرب آکسفورد)» برای خود تعیین کرده است (Solomon 1988). او تاریخ سوژه، یا به تعبیر خودش، «تاریخِ خود» را از آغاز ایدئالیسم آلمانی در نیمه دوم قرن هجدهم، نزد کانت، آغاز و با گذر از ایدئالیست های شاخصی همچون فیشته، شلینگ و هگل، به نخستین بارقه های فروپاشیِ برداشتِ پرطمطراق از سوژه مدرن و اشاعه رویکردهای انتقادی نزد نیچه، کی یرکه گور و هایدگر راه می برد و در پایان، بحثش را با شاخص ترین چهره های پست مدرن، همچون فوکو و دریدا به پایان می برد. مقاله حاضر بیش از بررسی صوری و محتوایی این اثر، تمرکز اصلی خود را به ترجمه فارسی نخست این کتاب (سالومون 1396) معطوف ساخته است. در نتیجه، مقاله حاضر بیش از تبیین و نقد خود محتوای کتاب، نوعی نقد ترجمه است که هرچند به نقد یک ترجمه خاص پرداخته، اما امید دارد که این نقد، امکانی را برای مواجهه با کلیت ترجمه آثار فلسفی فراهم سازد.
پیامدهای رویکردهای اثبات گرایانه برای مطالعات اسلامی در محیط آکادمیک ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادیان و عرفان سال ۵۳ پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
420 - 401
حوزه های تخصصی:
اثبات گرایی البته نه دقیقاً در معنای همان پوزیتیویسم عصر روشنگری و مدرنیته رویکرد غالب در مطالعات اسلامیِ آکادمیک ایران است. رویکرد اثبات گرایانه در مطالعات اسلامی ایران با پوزیتیویسم منطقی و فلسفه تحلیلی قرابت دارد. البته این شباهت شباهت های کلی است که مراد از آن، تشابه نحوه دستیابی به معرفت از طریق اثبات است و درعینِ حال، تفاوت هایی نیز در این میان وجود دارند که نباید نادیده گرفته شود. غلبه اثبات گرایی بر مطالعات اسلامی در ایران سبب شده است تا ظرفیت هایی که می توانند براساس رویکردهای تفسیری - تفهمی و تاریخیِ برخاسته از سنت قاره ای فعال شوند، مغفول بمانند؛ ظرفیت هایی مانند منظرگرایی، مطالعه در سطح فرهنگی - اجتماعی و کارکردهای دینی، ارج نهادن تفاوت ها و اهمیت دادن به خلاقیت، توجه به دانش های مبتنی بر نتایج ظنی نظیر تاریخ، مردم شناسی و ... ازجمله این موارد هستند.
تحلیلی انتقادی بر مناسبات«مِتا- فلسفه» و «روش شناسی» نقدی بر کتاب The End of the Philosophy of Religion ( پایان فلسفه دین)(مقاله علمی وزارت علوم)
نیک تراکاکیس، فیلسوف معاصر دین در کتاب پایان فلسفه دین به طرح ایده خود پیرامون مناسبات متا-فلسفه و روش شناسی فلسفه دین معاصر در دو سنت تحلیلی و قاره ای پرداخته است. وی با بررسی نمونه آرای متفکرانی از این دو سنت نتیجه می گیرد که فلسفه دینی که در سنت تحلیلی دنبال می شود به دنبال مفروض گرفتن دیدگاهی خاص در متافلسفه و روش شناسی و در محدوده تنگ عقلانیتِ علم زده و استدلال های منطقی- فارغ از مباحث انضمامی و وجودی انسان - فلسفه پردازی می کند و بیش از آن که به جنبه وجودی انسان و رفع نیازهایش برای یک زندگی خوب اهتمام ورزد، به دنبال حل مسائل مفهومی و معرفتی فلسفه دین است . در این نوشتار ضمن معرفی تحلیلی مضامین کلیدی مطرح شده در کتاب، به نقادی دیدگاههای تراکاکیس از منظر روش شناختی و مناسبات آن با متافلسفه خواهیم پرداخت .
تأملاتی درباره دین در فلسفه قاره ای، به بهانه انتشار کتاب فلسفه قاره ای و فلسفه دین
منبع:
آینه پژوهش سال ۳۲ مرداد و شهریور ۱۴۰۰ شماره ۳ (پیاپی ۱۸۹)
287 - 300
حوزه های تخصصی:
کتاب فلسفه قاره ای و فلسفه دین به سرویراستاری مورنی جوی و ترجمه محمدابراهیم باسط توسط نشر طه در سال 1397 به زیور طبع آراسته شده است. نویسنده در نوشتار پیش رو، پس از معرفی اجمالی فلسفه قاره ای، مروری بر جایگاه دین در فلسفه قاره ای داشته و به دو مفهوم مهم دینی در فلسفه قاره ای یعنی الاهیات سلبی و بازگشت به پولس قدیس می پردازد. سپس، با شرحی کوتاه بر خود کتاب، نکاتی درباره ترجمه این اثر و جایگاه آن در فضای فکری ایران بیان می دارد.
سایه هگل بر سر معاصرین: نقد و بررسی کتاب شناخت هگل گرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
این مقاله به نقد و بررسی کتاب شناخت هگل گرایی نوشته رابرت سینربرینک با ترجمه مهدی بهرامی به ویراستاری محمدمهدی اردبیلی می پردازد. در این نوشته ابتدا به تحلیل محتوایی متن کتاب صرفنظر از ترجمه فارسی آن خواهیم پرداخت و نقش هگل در فلسفه اروپایی به ویژه نقش آن در شکل گیری تفکر ساختارگرا و پساساختارگرای فرانسوی اشاره می کنیم و سپس به ارزیابی ترجمه فارسی خواهیم پرداخت.کتاب شناخت هگل گرایی یکی از بهترین کتاب هایی است که در کشور ما می تواند خلاء ناشی از هگل گرایی در قرن بیستم را تا حدی پرکند، هرچند نویسنده کتاب غالبا با سلیقه و سبکی خاص خود از متفکر مهم فرانسوی یعنی ژاک لکان که بخشی از اندیشه خودش را مخصوصاً در مفهوم «میل» وامدار هگل است، چشم پوشیده است و یکی از کاستی های کتاب است. این مقاله با یک مقدمه در جهت معرفی نویسنده و اهمیت کتاب او برای خواننده و معرفی صوری و محتوایی اثر و تحلیل محتوای اثر سعی کرده محاسن و معایب این کتاب را بیان نماید. البته پیشنهادهایی برای ترجمه فارسی برخی اصطلاحات آن نیز مطرح کرده ایم._x000D_
This article reviews the book “Understanding Hegelianism” written by Robert Sinnerbrink and translated by Mehdi Bahrami and edited by Mohammad Mehdi Ardabili. In this article, we will first analyze the content of the text in the book, regardless of its Persian translation, and mention Hegel's role in European philosophy, especially its role in the formation of French structuralist and poststructuralist thought, and then evaluate Persian translation. Orientalism is one of the best books in our country that can fill the gap caused by Hegelianism in the twentieth century to some extent, although the author of the book is often with his own taste and style of the important French thinker Jacques Lacan, who is part of the thought. It owes itself to Hegel, especially in the sense of "desire," and is one of the book's shortcomings. This article tries to express the advantages and disadvantages of this book with an introduction in order to introduce the author and the importance of his book for the reader and to introduce the form and content of the work and analyze the content of the work. Of course, we have also suggested some Persian terms for the Persian translation.
فلسفه قاره ای علم چیست؟(مقاله علمی وزارت علوم)
هدف از این مقاله معرفی و مقایسه دو رویکرد اصلی در فلسفه علم است. رویکرد نخست که مدعی اصلی فلسفه علم است و هنوز هم نگرش رایج و اصلی در شناخت شناسی علم محسوب می شود عبارت از "فلسفه تحلیلی علم" است. اما "فلسفه قاره ای علم" نگرشی دیگر است که به موازات نسخه تحلیلی و در فضایی کاملا متفاوت و حتی گاه متناقض با رویکرد تحلیلی به موضوع علم پرداخته است. در این مقاله ضمن معرفی کلی فلسفه قاره ای علم که اصطلاحی کم و بیش نوین در شناخت شناسی علم محسوب می شود و بیان برخی انگیزه ها و مقاصد متنوع در پرداخت قاره ای، به یک مقایسه کلی بین این دو نگرش پرداخته شده است. ترتیب کار از این قرار است که ابتدا فلسفه تحلیلی علم معرفی و سپس بدیل قاره ای آن و چرایی ظهور آن در برابر رقیب تحلیلی شرح داده می شود و در نهایت مقایسه ای بین برخی مولفه های اصلی دو رویکرد صورت می گیرد.
دو روش در پرداختن به فلسفه دین؛ پرسش و تعبیر، پرسشگری و تعلیق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال ۲۸ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱۰۸
51 - 66
حوزه های تخصصی:
در دهه های اخیر قبل از افول ستاره فلسفه دین تحلیلی در قرن بیست ویک میلادی ادبیات فلسفه دین با این چالش مهم مواجه شد که فلسفه ورزی در باب دین منحصر به سنت فلسفی تحلیلی نیست و در نظام های فلسفی دیگر هم وجود دارد. در این صورت تفاوت آن با دیگر نظام ها چیست؟ پاسخی که مقاله به آن رسیده است، این است که در فلسفه تحلیلی اصل با پرسشگری در باب مسیحیت است و این پرسشگری در اغلب موارد منجر به تعلیق جواب یا خدشه در معرفت مندی باورهای دین می شود. در مقاله این موضوع بحث می شود که پرسشگری تمام فعالیت فلسفی نیست و صدق معنای فلسفه ورزی در باب دین آنجاست که ما به یک تعبیر فلسفی از یک عقیده دینی دست یابیم. از سوی دیگر در نظام هایی مثل حکمت اسلامی، در پی پرسش، تعبیری از آموزه و عقاید اسلام عرضه می شود که در آن سازگاری درونی، عقل محوری و حقانیت دینی مفروض است و دنبال می شود. نوع دین و نظام فلسفی در اینجا بسیار تعیین کننده است. البته این دو نوع رویکرد، تفاوت نظام مند داشته، تضاد بنیادی با یکدیگر ندارند؛ اما در مسئله تمامیت با یکدیگر متفاوت اند.
نظریه ادبی و نسبت آن با فلسفه قاره ای (با تأکید بر نظریه های خواننده محور)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال ۷ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۱۴)
213 - 242
حوزه های تخصصی:
فلسفه قاره ای در تلازم، تعامل و دیالکتیک با نظریه های ادبی، و در نسبت با ایدئالیسم و رمانتیسم آلمانی، و با ابتناء بر سوبژکتیویسم، نقادی، سنت مندی، تاریخ گرایی و اقتدارستیزی، با بسیاری از نظریه های ادبی تأثیر و تأثر داشته است. مقاله حاضر نشان می دهد که در نزاع میان رویکرد «قاره ای» و «تحلیلی»، هریک از این دو، بر نظریه های ادبی مختلفی تأثیرگذار بوده اند. دراین میان، فلسفه قاره ای به واسطه بینش های «ادبی» و «ذوقی» و همچنین عدم قطعیت معنا، تکثر روش (حتی ضدیت با روش)، فاصله گیری از روش های علوم طبیعی(پوزیتویستی)، وجودگرایی و سوژه محوری، محمل و مجرای مناسبی برای گسترش و کاربرد نظریه های مبتنی بر خواننده بوده است. در مقاله حاضر ضمن برشمردن خصایص مشترک ادبیات و فلسفه قاره ای، نشان داده خواهد شد که نظریه های مبتنی بر پدیدارشناسی، هرمنوتیک و نظریه های خواننده محور، در تعامل با فلسفه قاره ای بوده و بر یکدیگر تأثیرات متقابل نهاده اند. همچنین نشان داده خواهد شد که علاوه بر خاستگاه های سیاسی و دانشگاهی، که در پیدایش مکاتبی چون کنستانس دخیل بودند؛ بحران های متعدد عصر روشنگری ازجمله شکست عقلانیت و تبعات ناخوشایند سرمایه داری و گسست از معنا و رنگ باختنِ کلان روایت های مسیحی، عمیقاً بر شکل گیری نظریه های خواننده محور اثرگذار بوده اند و در این میان سوبژکتیویسم در یک ضرورت و صیرورت تاریخی و در یک موقعیت متناقض، هم مجرایی برای شکل گیری نیهیلیسم و هم پاسخی به آن بوده است..
بررسی تاریخ مفهوم علم دینی؛ روشی برای ارزیابی بی معنایی ایده علم دینی در اندیشه عبدالکریمی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نظریه های اجتماعی متفکران مسلمان سال ۱۳ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴
128 - 143
حوزه های تخصصی:
بیژن عبدالکریمی یکی از اندیشمندان مسلمان ایرانی است که نقدهای بسیاری به ایده علم دینی وارد کرده است. این نقدها را به دودسته می توان تقسیم کرد: نقدهایی که بیشتر مبتنی بر فلسفه قاره ای است، که عبدالکریمی به لحاظ فکری بیشتر به این حوزه تعلق دارد و نقدهایی که بیشتر با فلسفه تحلیلی تناسب دارد. در این مقاله یکی از نقدهای مرتبط به دسته دوم، در ارتباط با معنای ایده علم دینی بررسی می شود. عبدالکریمی معتقد است: 1. تکثر آرا درباره مفهوم علم دینی نشان می دهد این ایده نه بر پایه نظام معرفتی واضح و روشن، بلکه بر اساس ظن و گمان پدید آمده است. 2. تحلیل دقیق معانی علم و دین نشان می دهد که ایده علم دینی مفهومی پارادوکسیکال و ناشی از خلط مراتب گوناگون آگاهی است. در این مقاله ابتدا نشان داده می شود که برخی از تعاریف علم دینی ارائه شده به وسیله عبدالکریمی اصولاً ناظر به جریان علم دینی مورد بحث نیست. همچنین با اشاره به تعاریف سلبی علم دینی، برخی دیگر از تعاریف گردآور ی شده به وسیله عبدالکریمی از بحث خارج می شود. در ادامه با بررسی سیر تاریخی پیدایش و تحول مفهوم علم دینی در عصر حاضر وجوه مختلف معنایی ایده علم دینی برجسته می شود. در پایان نیز تحلیل مفهومی عبدالکریمی در ارتباط دو مفهوم علم و دین و ترکیب آن ها بررسی شده و ضعف استدلال وی در ارتباط با بی معنایی ایده علم دینی نشان داده می شود.