مقالات
حوزه های تخصصی:
یکی از رویکردهای تفسیری مورد توجه مفسران در فهم قرآن، تفسیر عرفانی است که معانی باطنی آیات قرآن را عرضه می کند. تکیه بر تاویل و رمزی انگاشتنِ قرآن، مهم ترین ویژگی تفاسیر عرفانی است. پیشینه این نوع نگاه به قرآن، به متون دینی پیش از اسلام برمی گردد. صوفیه و عرفا با تکیه بر کشف و شهود و معرفت خاص خود، با روشی متمایز از مفسران دیگر، به تفسیر قرآن پرداخته اند. یوسف از سوره هایی است که بسیار مورد اقبال مفسران قرار گرفته و تفاسیر عرفانی بسیاری هم از آن در دست است. در این پژوهش، سوره یوسف در ده تفسیر عرفانی، از نظر روش و رویکرد عرفانی و سیر تطور نگاه عرفانی به داستان حضرت یوسف(ع) بررسی شده است. مفسران در تفسیرهای عرفانی این سوره، به هر دو جنبه عرفان نظری و عملی در داستان یوسف(ع) نظر داشته اند؛ البته آنان در کشف آموزه های عرفانی این سوره، بیشتر به روایت ها و اسرائیلیات توجه کرده اند. گاهی هم تاویل های ذوقی از این سوره شده است. در تفاسیر عرفانی تا قرن هفتم، نگاه عرفانی به داستان یوسف(ع) بیشتر بر زهد و شریعت استوار بود. اما پس از آن، تحت تاثیر آرای ابن عربی و به پیروی از او، رویکرد تاویلی به این داستان بیشتر مورد توجه مفسران قرار گرفت.
حدیث اوائل و بازتاب آن در برخی از متون ادبی- عرفانی (از قرن سوم تا دهم هجری)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حدیث اوائل با سه شاخه روایی ِعقل، قلم و نور نبی دست کم در سه دسته از متون حدیثی و تفسیری، متون فلسفی و متون ادبیات عرفانی بازتاب گسترده ای یافته است. در دو دسته نخست، مقصود اصلی، تعیین و تبیین نخستین مخلوق و کیفیت صدور آن از واحد است. در دسته سوم هم این حدیث بیشتر بازتاب ذوقی و ادبی پیدا کرده و اغلب بر پایه دو شاخه از حدیث، یعنی نور محمدی و عقل کلی (عقل اول) شکل گرفته است. در دسته سوم، بازتاب این حدیث را می توان در سه شکل برشمرد: 1. ترکیب ادبی؛ 2. فصل ها و باب های مستقلی که به عقل و انواع آن و همچنین به مدح پیامبر(ص) اختصاص دارد؛ 3. منظومه های تمثیلی که در آن ها عقل، شخصیت اصلی تمثیل یا قصه تمثیلی است. متون عرفانی- ادبی مورد بحث در این جستار محل درآمیختن محتوای حدیث با آرایه های ادبی از قبیل تلمیح، تصریح، استعاره و تشبیه است.
ترس از مرگ در آثار عطار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ترس از مرگ دلایل گوناگونی دارد؛ زیرا مرگ امری مجهول است که هیچ کس نه آن را شناخته و نه تجربه کرده است. مرگ تنها چیزی است که انسان ها را با هم برابر و یکسان می کند و برای هیچ کسی استثنا قائل نمی شود. انسان ها از مرگ می ترسند؛ زیرا به جهان آخرت اعتقاد دارند و در آنجا باید نتیجه اعمالشان را ببینند. چون انسان ها زندگی جاوید را با دنیای زودگذر معامله کرده اند و در آنجا توشه ای ندارند، ناگزیر از مرگ می ترسند. انسان از مرگ می ترسد؛ زیرا تنها می میرد. اگر در اینجا افراد زیادی اطراف او را گرفته بودند، هنگام مرگ تنهاست و باید به تنهایی رخت از این جهان بربندد. در این میان سست بودن ایمان، کم بودن زاد و توشه، درازی راه و ناتوانی انسان از رویارویی با خداوند خود، بر این ترس و نگرانی می افزاید. اما از دیدگاه عطار راهی برای غلبه بر این ترس وجود دارد و آن، توجه به این نکته است که زندگی این جهان به منظور آمادگی برای آن جهان است و معنا و ارزش آن در همین است. نگرش عطار به مرگ با انسان های عادی متفاوت است؛ مرگ برای مُحب حق بیشتر جان فشانی عاشقانه است؛ پلی است که معشوق را به عاشق می رساند. در این پژوهش تمام آثار عطار از این دیدگاه بررسی شده است.
خداوند در رویاهای عارفان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رویاهای عارفان آینه اندیشه ها، آراء و عقاید و به ویژه آرزوهای متعالی این گروه است. رویت خداوند یکی از این آرزوهاست که نمود فراوانی در تجارب روحانی نقل شده از عارفان دارد. در این دسته از رویاها، رویابین مدعی است که خداوند را دیده یا صدای او را شنیده است. از نظر روان شناسان، صورت موردمشاهده در رویا، یکی از جنبه های خیالی و نمادین ناخودآگاه رویابین است که از طریق رویا به بخش خودآگاه رسیده است. اما نظرگاه عارفان در تاویل این صورت فراواقعی چیز دیگری است. در این مقاله حکایت های مندرج در دو کتاب تذکرهالاولیای عطار (قرن ششم هجری) و نفحات الانس جامی (قرن نهم هجری) بررسی شده است. این صورت های نمادین که عارف به عنوان «خدا» از آن ها یاد کرده، منِ روحانی یا رب شخصی او است که هویتی یکسان با حق دارد و این تصویر رب شخصی در رویای هر کسی متفاوت با رب شخصی دیگری است.
خطاهای اندیشه از دیدگاه فرانسیس بیکن و جست وجوی آن در آرای مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آگاه شدن از مسئله خطاهای اندیشه، جهت پرهیز از داوری های نادرست، مقوله ای است که فلاسفه قدیم و عصر جدید و نیز بسیاری از شاعران سرزمین های اسلامی که از این حلقه به شمار می آیند، بر آن اتفاق نظر دارند. فرانسیس بیکن- فیلسوف نام بردار اواخر قرن شانزده و اوایل قرن هفدهم از این خطاها به بت تعبیر می کند. در این مقاله سعی شده است ابتدا این خطاها از دیدگاه فرانسیس بیکن معرفی شود، سپس موانعی که خطاهای اندیشه در مسیر پژوهش حقیقی و قضاوت صحیح به وجود می آورند، نشان داده شود. در نهایت، آرای فرانسیس بیکن و مولانا جلال الدین محمد بلخی در مثنوی، درباره این خطا ها مقایسه، و وجوه اشتراک و اختلاف آن ها بررسی شده است.
نگرش آیرونیک شمس تبریزی به گفتمان ها و نهادهای جامعه عصر خود(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله درپی نمایاندن تصویری از جهان ذهن و اندیشه شمس تبریزی است. نویسنده درصدد است تا نخست با تکیه بر تصاویر بلاغی و رتوریک متن مقالات، انسجام فکری موجود در ورای ظاهر آشفته و درهم ریخته مقالات و راز تاثیرکلام شمس را نشان دهد؛ دیگر اینکه عامل فردیت شمس و مقالات را در تاریخ تصوف و به ویژه نثر عرفانی فارسی به تصویر بکشد. ازاین رو، ابتدا صورت های بلاغی پربسامدی چون تمثیل، استعاره، رمز و پارادوکس را به عنوان نقطه اشتراک مقالات با سنت عرفانی پیش از خود مطرح کرده و سرانجام فردیت متن را در زبان و نگرش آیرونیک شمس نشان داده است. به همین سبب، پس از بیان مفهوم آیرونی، انواع و ویژگی های آن و نگاه آیرونیک شمس به گفتمان ها و نهادهای عصر خود را به تفصیل بحث کرده و در پایان به کارکرد آیرونی در مقالات پرداخته است.
مقایسه تطبیقی سیر کمال جویی در عرفان و روان شناسی یونگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سلوک عرفانی یکی از شاخص ترین طریقه هایی است که در آن، فرد آگاهانه در مسیر خودشناسی گام مینهد؛ مسیری که غایت آن از همان آغاز مشخص و منازل و مراحل آن کاملاً تبیین شده است. در این طریقه، سالک تحت تعلیم پیری راهدان و فرزانه، دشواری های راه را پشت سر میگذارد و در نهایت به توحید میرسد. از دیدگاهی کلی، سلوک عرفانی را میتوان با «کهن الگوی فرایند فردیت» یونگ به طور تطبیقی مطالعه و مقایسه کرد. البته باید در نظر داشت که فرایند فردیت یونگ کاملاً ناخودآگاه است که او آن را از مطالعه بر روی خواب ها و اساطیر و افسانه ها استنباط، و مراحل آن را تدوین کرده است؛ ازاین روی ساختاری کاملاً ساده و بدوی دارد. درحالی که سلوک عرفانی آگاهانه است و مراحل و منازل آن دارای دقت و جزئیات فراوانی است. با وجود این، چارچوب کلی آن، همان است که یونگ برای کهن الگوی فرایند فردیت روانی تبیین کرده است. همین امر، مقایسه تطبیقی میان این دو مقوله را ممکن و مشابهت ها و تمایزات میان آن ها را مشخص کرده است.