مقالات
حوزه های تخصصی:
قرآن کریم افزون بر این که کتب دینی و آسمانی مسلمانان است، متنی ادبی و هنری است و همه خصوصیات یک اثر هنری را چه به لحاظ فرم و چه به لحاظ محتوا داراست؛ از سوی دیگر، از آنجا که عرفان و تصوف از یک دیدگاه، نگاه هنری به دین و متون دینی است، در روند تکامل تفسیر، پاره ای از مفسّران با توجه به این دو ویژگی به تفسیر قرآن پرداختند و حاصل آن پدید آمدن شیوه خاصی از تفسیر شد که می توان آن را تفسیر ادبی- عرفانی نامید. نمونه برجسته-ای از این شیوه، نوبت ثالثه تفسیر کشف الاسرار میبدی است. در این مقاله کوشیده ایم با مقایسه این تفسیر با تفسیر روض الجنان ابوالفتوح رازی- که هر دو در قرن ششم نوشته شده است- تأثیر دیدگاه های عرفانی را بر تفسیر قرآن نشان دهیم.
آرزو در قصّه های صوفیانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مفهوم آرزو، از بنیادی ترین مفاهیم فرهنگ و ادب صوفیانه و از پربسامدترین مضامین و نقش مایه های قصّه های فارسی ا ست. گونه شناسیِ این نقش مایه و نیز، تبیین اهداف، مصادیق و کارکردهای آن، با تأکید بر متون صوفیانه، هدف نوشتار حاضر است. این بررسی، نشان می دهد که: 1. هر چند آرزوهای صوفیانه، مراتب و مصادیقِ عالی و حقیر دارد، بیش ترینه آرزوهای صوفیان، از سنخ مقولات مادّیِ ناچیز و در ردیف هوس هاست. 2. از آن جا که آرزو داشتن در نظر اهل تصوّف، ایستادن در برابر مشیّت الهی و زیرپا نهادن تعالیم مشایخ قلمداد می شود، امری نکوهیده است. 3. در اغلبِ موارد، آرزوها به ویژه آرزوهای مادّی، محقّق نمی شوند و در صورت تحقّق، پشیمانی و یا مجازات در پی دارند. 4. آرزو در دو کتاب مصیبت نامه و منطق الطّیر، سویه ای مثبت دارد، چرا که صاحبان آرزو (سالک/مرغان)، به مرتبه نفی کاملِ وجود خویش و فنا در حق رسیده اند، پس آرزویشان(وصال حق/ رسیدن به سیمرغ) محقّق می گردد. 5. آرزو در داستان های صوفیانه، عموماً چهار کارکرد دارد: عنصر آغازگر داستان؛ عنصر داستان ساز؛ عنصر مکمّل داستان؛ و عنصر پایان بخش.
فنـای عارفانه، بقـای جاودانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عرفان زیباترین، لطیف ترین و هنری ترین نگاه به مذهب است. عارفان با نگاهی ذوقی و جمال شناسانه همه پدیده های دینی و طبیعی را تأویل کرده اند و آرمانی ترین و ذوقی ترین بازنمودها را ارائه داده اند. یکی از پدیده های بازنگریسته شده عرفانی که شکلی آرمانی، دلخواه و شورانگیز یافته، «مرگ» است. عارف- همانند دیگر انسان ها- در پی بی مرگی است. خارخار جاودانه زیستن، سودای عشقی را در او برمی انگیزد که در پیوند با معشوق همیشه زنده، و پیوسته ماندگار، خود به ماندگاری جاوید دست یابد. از این رو، ستیز ناسازها را می آغازد و با تلاشی بی وقفه و مشتاقانه نیمه افلاکی(روح) را از نیمه خاکی(تن) رها می سازد تا به وصال معشوق دست یابد و جاودانه گردد. این نوشتار به واکاوی اندیشه های عارفان در مورد مرگ و انواع آن می پردازد. در رویارویی فنا(باور عرفان ایرانی) با نیروانا(باور عرفان بودایی)، شاهکار اندیشه عرفان ایرانی را در تکامل بخشیدن به نیروانا، یعنی رسیدن به هستی واقعی تبیین می نماید؛ آن گاه با نگاهی گذرا، چگونگی نمود اندیشه فنا را در ادب و عرفان پارسی بازمی نمایاند؛ و در بخشی دیگر به بررسی فنا به عنوان خاستگاه شطحیات عارفان می پردازد.
زمینه ها و انگیزه های اتّحاد انبیا در مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کتاب مثنوی شریف، معنویت و شرافت خود را مدیون عوامل مختلفی است که شاید استفادهها و استنادهای متنوّع و هنری صاحب مثنوی از قرآن کریم، در رأس آن عوامل قرار داشته باشد. یک دسته از بهرههای معنوی و درسهای معرفتی و پربسامد مولانا از کتاب حق تعالی نیز بیگمان از راه دقّت و تأمّل در احوال و اقوال پیامبران الهی حاصل آمده است. نوشتار حاضر میکوشد برخی از این درسها و نکتهیابیهای عرفانی-اخلاقی مولانا را، با محور و موضوع اتّحاد و همانندی انبیا، در حد مجال و مقال، کشف کند و تبیین نماید. از این رو، نگارنده در بخش اول مقاله به معرفی و دستهبندی مباحث مربوط به اتّحاد و همانندی انبیا در قرآن، به عنوان مأخذ نظری و اصلی مولانا در این باره پرداخته است، با عناوینی مثلِ اتّحاد و همانندی انبیا در مبدأ دعوت، اهداف و وظایف مشترک در بعثت و پیام انبیا، و همانندی یا اتّحاد قرآن با کتابهای پیشین؛ و سپس، تجلّی و تأثیر همین موضوع در مثنوی، در بخش دوم یا متن مقاله بازنمایی میگردد، با عناوینی مثلِ همانندی در شخصیت، همانندی در دعوت و همانندی در هدف انبیا، که هرکدام در بخشهای کوچکتر، به همراه نمونههای مشخّص بررسی و تبیین شده است. سخن تازه این گفتار آن است که مخاطبان کتاب مثنوی، میتوانند با پیروی از شیوه معنوی و معرفتی مولانا در استفاده از کتاب الهی، به «سرّ صحف» واقف آیند، و با کشف و درک همانندیها و همسانیهای(دعوتی و شخصیتی) انبیای الهی، به عوامل و دلایل مهم و با استحکامی جهت تقریب مذهبی و تفاهم بینالادیانی دست پیدا کنند، و با این معرفت حیاتبخش، ریشه بسیاری از اختلافات و جنگهای دینی و عقیدتی در جهان خاکی را شناسایی و رفع سازند، و در نهایت به زندگی مسالمتآمیزتر، انسانیتر و الهیتری دست پیدا نمایند.
ابسال رمزی ناگشوده در نمط نهم اشارات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سلامان و ابسال قصه ای است رمزی که با چندین روایت شهرت پیداکرده است. علّت رواج روایت های مختلف از این قصه، انتقادی است که فخر رازی بر عبارتی از شیخ الرئیس ابوعلی سینا در نمط نهم اشارات وارد کرد. این انتقاد، ذهن خواجه نصیر طوسی را به خود مشغول ساخت و او را برای یافتن روایت مورد نظر ابن سینا به تکاپو واداشت و به دنبال آن نویسندگان دیگر نیز، از زمان خواجه نصیر تاکنون درباره روایت های مختلف سلامان و ابسال و شرح رمزهای آن، دیدگاه های گوناگونی ابراز کرده اند. می توان گفت تمام این آثار بر اساس نظر خواجه نصیر بنا نهاده شده که پس از سال ها جستجو به دو روایت از سلامان و ابسال دست پیدا کرد. یکی از آن دو روایت قصه ای است که حنین ابن اسحاق یک قرن پیش از ابن سینا از یونانی به عربی ترجمه کرده بود؛ اما خواجه نصیر که رمزهای هر دو قصه را به شیوه ای فلسفی تفسیر کرده است، روایت حنین ابن اسحاق را مورد نظر ابن سینا نمی داند. پس از او شارحانی که به اشارات ابن سینا یا سلامان و ابسال حنین ابن اسحاق پرداخته اند به پیروی از خواجه نصیر، قصه سلامان و ابسال را بیشتر به شیوه فلسفی تحلیل کرده و مفاهیم رمزی این قصه را با منظور ابن سینا مطابق ندانسته اند. علّت رواج این عقیده، اشاره ابن سینا به مفهوم رمزی ابسال است که چون شارحان منظور شیخ را از این اشاره درنیافته ، در رمزگشایی های خود دچار خطا شده اند. ما در این مقاله بر آنیم تا ضمن نقد شروح معروف سلامان و ابسال حنین ابن اسحاق، با توجه به متن عربی نمط نهم اشارات و تنبیهات، نشان دهیم برخلاف عقیده ای که از قرن هفتم هجری تاکنون تحت تأثیر نظر خواجه نصیر وجود داشته است، سلامان و ابسال مورد نظر ابن سینا با مفاهیم رمزی روایت حنین ابن اسحاق قابل تطبیق است و اتفاقاً در مقایسه با سایر شروحی که تاکنون بر این قصه نوشته شده، بیانات شیخ الرئیس در نمط نهم اشارات بهترین تأویل عارفانه این قصه به شمار می آید.
معرفت شناسی احساس در منظومه عرفانی بهاءولد و مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
احساسات انسانی برای بسیاری منظومه های معرفتی، نقشی مناقشه برانگیز داشته و امری مسئله ساز بوده است. در این میان، هرچند سنّت های عرفانی، غالباً چنین احساساتی را جدّی گرفته و حتی بنیان های معرفت را بر «دلایل دل» استوار ساخته اند، در عین حال, کمتر به گونه ای منقّح، ساز و کار حصول معرفت از طریق احساسات انسانی در این هندسه های عرفانی مورد بحث واقع شده است. این مقاله بر آن است تا این ساز و کار را در منظومه عرفانی بهاءولد و مولوی، اندکی واکاوی نماید. نگارنده با تمرکز بر واژگانی چون «مزه» و «بو» در ادب این دو عارف، و نیز استخراج مؤلّفه هایی چون «آمادگی درونی» و «نظر دوستی به هستی» در اندیشه ایشان، می کوشد تا در پرتو صراحت لهجه کم نظیر بهاءولد، ابهامات موجود در اندیشه مولانا در باب تأثرات درونی را شفاف تر سازد. به این منظور، با ارائه شواهد فراوان از معارف و مثنوی نشان داده شده که عواطف از منظر این دو عارف، منبعی موثّق برای کسب بصیرت است و خصلتی معرفت شناختی دارد؛ و بالطّبع در این معنا در مقابل تعقّل قرار ندارد. همچنین حیثیت معرفتی احساسات و تأثرات درونی در اندیشه این دو عارف باعث شده که ایشان تأکیدی بر خصلت متمایز و منحصربه فرد تجربه دینی ننمایند و برای حصول معرفت، منعزل شدن از حواس انسانی را طلب نکنند. این امر در اندیشه بهاءولد صراحت دارد و نگارنده کوشیده آن را در منظومه معرفتی مولانا، بازیابی و بازخوانی نماید.
کشف و کفش«کفش طلبیدن در عرفان ابوالعباس قصاب آملی»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از عارفان و مشایخ بزرگ مکتب خراسان و حکمتخسروانی، شیخ ابوالعباس احمد بن محمد بن عبدالکریم قصاب یا قصار آملی طبرستانی (314- 424.ق) است. درباره احوال، سلوک و طریقت و کرامتهای او در متون متقدم، جستارهای پراکنده ای وجود دارد که نیاز به بررسی و تامل محققانه ای دارد. اما آن چه در این جستار آمده است؛ اشاره به کنشی از اوست که تا جایی که نگارنده جستجو کرده، تقریبا در هیچ متن عرفانی نظیر ندارد. این کنش و حکایت در حالتی است که یکی از مریدان، از شیخ کفش (نعلین) تقاضا می کند. این حکایت در نسخه میکروفیلم مرادالمریدین آمده و در متونی که درباره احوال او بحث کرده اند؛ سابقه ندارد. نگارنده در این مقاله با توجه به موارد مشابهی چون نعلین مخصوص پیامبر اسلام، کفش مخصوص بایزید، تاکید شمس تبریزی بر لزوم کفش مخصوص یک فرقه، دیدگاه طریقت مولویه درباره کفش به عنوان پای افزار پیران و اختصاص هزینه خاص برای خریدن نعلین و همچنین تاکید بر تقدس کفش در آیین فتوت به این نتیجه رسیده که نعلین بخشیدن و طلب کفش از پیر، به عنوان یک عمل آیینی در تصوف ضمن این که نشان دهنده ابزار شناسایی یک فرقه از فرق دیگر و تقدس آن است مبین این نکته است که قصاب، پیرو آیین فتیانی است که مختص ایرانیان بوده است.
پژوهشی در زندگانی، احوال و افکار حمدون قصّار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بررسی و نقد شیوه یادکرد حمدون قصّار در منابع معتبر تصوف، ازآغاز قرن چهارم تا حـدود قرن سیزدهم، بخش نخست این مقاله را تشکیل می دهد. بخش دوم، اطلاعاتی از زندگانی این عالم فقیه و محدث را در بر می گیرد و به این پرسش ها که آیا می توان حمدون قصّار را مؤسس فرقه ملامتیه نامید؟ و آیا پیروان حمدون در زمان حیاتش به نام حمدونیّه یا قصّاریه خوانده می شده اند، پاسخ می گوید و سپس، به طرح آرا و اندیشه های او می پردازد. بررسی ما نشان می دهد که وی خلق، نفس و دنیا را از موانع عمده راه کمال آدمی می شمارد و به برگذشتن از آن ها توصیه و تأکید دارد و برای نیل به این مقصود، روش های تربیتی خاصی نیز ارائه می کند؛ اما برخلاف آنچه بعضاً ادعا می شود در گفتار، کردار و شیوه تعلیمی اش، از آنچه اسباب بغض و نفرت خلق را فراهم آورد و ملامت آنان را برانگیزد، کم ترین نشانی یافت نمی شود. در این مقاله به ضرورت، از شیوه زندگی حمدون نیز سخن به میان آمده و آشکار شده که وی علی رغم آن که در خوارداشت نفس خویش می کوشد و بر خود سخت می گیرد، دیگران را گرامی می دارد و با آنان رابطه ای مبتنی بر مدارا و اغماض دارد. به علاوه او از مسائل پیرامون خویش نیز غافل نیست و از فرصت ها برای شناساندن آفات اجتماعی روزگارش بهره می جوید.