مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۸۱.
۱۸۲.
۱۸۳.
۱۸۴.
۱۸۵.
۱۸۶.
۱۸۷.
۱۸۸.
۱۸۹.
۱۹۰.
۱۹۱.
۱۹۲.
۱۹۳.
۱۹۴.
۱۹۵.
۱۹۶.
۱۹۷.
۱۹۸.
۱۹۹.
۲۰۰.
روایت شناسی
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۵ بهار ۱۳۹۹ شماره ۱
17 - 24
حوزه های تخصصی:
ولت، روایت را ابزار مشترک بیان در گونه های مختلف ادبی و هنری؛ دربرگیرنده سه موقعیت: راوی، کنشگر و مخاطب می داند. به زعم او، از تقابل میان راوی و کنشگر، دو گونه روایت همسان و غیرهمسان با زیرمجموعه ها و الگوهای روایتی ویژه ای شکل می گیرد. تاکنون این نظریه تنها در آثار ادبی بررسی شده، پس مقاله حاضر، گونه های روایی و طرح ساختاری نظریه ولت را هم زمان در اشعار و نگاره های داستان بعثت پیامبر مدنظر قرار می دهد. روش تحقیق توصیفی- تحلیلی، نحوه گردآوری مطالب کتابخانه ای است و اشعار عطار، ژولیده، ریلکه و نگاره های جامع التواریخ ، مجمع التواریخ و سیره النبی ، انتخاب شد. فرضیه پژوهش تاییدی بر گفته ولت است که روایت را مختص متون ادبی ندانسته، بلکه تحلیل هنرهای گوناگون چون نگارگری را امکان پذیر می سازد. نتیجه آنکه، شعر ندای محمد، ریلکه، از نوع روایت ناهمسان، با گونه متن نگار و زاویه دید صفر است. در اشعار عطار و ژولیده نیشابوری، زاویه دید صفر و ابیات ابتدا از نوع ناهمسان و متن نگار است که در ادامه به روایت همسان کنشگر تغییر می کند. تمامی تصاویر از نوع ناهمسان، گونه روایتی از نوع کنشگر با زاویه دید بیرونی است.
تحلیل نقش ادمن در تبلیغات تلویزیونی(مقاله علمی وزارت علوم)
تبلیغات تلویزیونی، به عنوان محصولی فرهنگی با طیف وسیعی از مخاطبان می تواند به عنوان متنی ایدئولوژیک مورد تحلیل قرار گیرد. از طرفی این آثار تصویری، برای جذب مخاطب بیشتر باید انواع محدودیت ها و ممنوعیت ها را رعایت کند و از طرف دیگر، برای تغییر سبک زندگی مخاطبان و تشویق آن ها به مصرف کالای مورد نظرشان، باید هدف تغییر جامعه را دنبال کند. این پژوهش در نظر دارد با الهام از روش خاص ریچارد سایمون، و البته جرح و تعدیل و بسط آن، به تحلیل تبلیغات تلویزیونی شبکه های سراسری در تابستان 99 بپردازد. از میان تمام تبلیغات، بنا بر پیش فرض های روش شناختی تحقیق، تعدادی از آن ها برای ارائه یک روایت معنی دار انتخاب شده و مورد تحلیل قرار می گیرند. در این روش نقش های مشتری، کالا و ادمن سه نقش اصلی هستند که در این مقاله به تحلیل حضور نقش ادمن در تبلیغات، به صورتی کاربردی پرداخته می شود. همچنین در نظر داریم در کنار تحلیل مطالعه موردی پژوهش، انواع حضور ادمن و طبقه بندی آن را، به عنوان هدفی فرعی دنبال کنیم.
شناخت نحوه شکل گیری ساختارروایت در منظومه مصور گل و نوروز خواجوی کرمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات هنر اسلامی سال هجدهم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴۶
165 - 178
بوطیقا روش تحلیل ساختار ادبی آثار روایی، فنّ یا شگرد شناخت نحوه شکل گیری ساختار روایت است و هدفش شناخت قوانین عامی است که ناظر بر آفرینش یک اثر ادبی است. این نوع نگاه و کارکرد، منشأ نظریاتی مانند ریخت شناسی و روایت شناسی بوده است. لذا در این پژوهش سعی شده است تا براساس روش تحقیقی تحلیلی- توصیفی و شیوه ی کتابخانه ای عناصر روایی منظومه «گل و نوروز» خواجوی کرمانی بر اساس الگوی پراپ تحلیل و بررسی شود تا روشن گردد. این منظومه تا چه حد براساس الگوی پراپ قابلیّت بررسی دارد. مبحث دیگر بررسی انواع شخصیّت های انسانی و غیرانسانی و کارکرد های خاص هر کدام از آن ها با 7 حوزه عملیاتی است که پراپ بر شمرده است که این شخصیّت ها تا چه میزان با الگوی پیشنهادی پراپ مطابقت دارد. همچنین موضوع پی رفت های داستانی که در این منظومه آمده است مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته تا چگونگی ارتباط این پی رفت ها با داستان جامع گل و نوروز مصور خواجوی کرمانی مشخص گردد. نتایج حاصله بیانگر این است که این منظومه ضمن داشتن ظرفیت و قابلیت بررسی و قابلیت های روایی منحصربه فرد اصول و قوانینی را دارد که با نظریات روایت شناسی مطابقت دارد. اهداف تحقیق شناخت نحوه شکل گیری ساختار روایت در منظومه مصور گل و نوروز خواجوی کرمانی. مطالعه الگوی پراپ در روایت شناسی منظومه گل و نوروز خواجوی کرمانی. سؤالات تحقیق نحوه شکل گیری ساختار روایت در منظومه مصور گل و نوروز چگونه است؟ چگونه می توان از الگوی پراپ در روایت شناسی منظومه گل و نوروز خواجوی کرمانی استفاده کرد؟
کارکرد تبیینیِ مناجات در تحلیل داستان های دفتر پنجم مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
بیان مسئله: مولانا برخی از اندیشه ها و تجارب عرفانی خود را تنها در گونه ادبیِ «مناجات» بیان می کند. وی افزون بر ایجاد نوعی فرم ویژه خلاقانه در مناجات، کارکرد برجسته آن را در انتقال مفاهیمی وضع می نهد که مقصود غاییِ داستان هایی در مثنوی با کاربرد آن حاصل می شود. هدف اصلی پژوهش عبارت است از: بررسی وجوه هنری این نوع ادبی در قالب زبانِ عرفانی؛ نقش بارز آن در بیان نکته های باطنی با شناخت روایت و تحلیل گفتمانی و نیز چگونگی بسط موضوعات متکثر در گذر تلفیق آنها در یک شبکه پیچیده منسجم و هماهنگ.
روش: این پژوهش به شیوه توصیف و تحلیل داده ها و مبتنی بر مبانی نقد و نظریه، با توجه به یک حدیث و چهار داستان از دفتر پنجم مثنوی و در 69 بیت به انجام رسیده است.
یافته ها و نتایج: در اشاره به برخی یافته ها می توان گفت خطاب های عاطفی مولانا در شکل مناجات، زبان ویژه ای، هم در شکل و هم در محتوای آن می آفریند که نگرش تأویلیِ او را در دریافت معانیِ خاصی به این شیوه نشان می دهد؛ نیز تأکید می کند که این شیوه بیان علاوه بر ایجاد توازن و انسجام در میان اجزای داستان و از لابه لای پیچیدگی های معانی ضمنی، بعضی دلالت های عمیق و گسترده متن را به گونه مشخص تری ظاهر می کند؛ این قابلیتْ خوانش های متعددی از موضوع ارائه می دهد و از این طریق بر عملکرد کیفیِ خواننده برای درک صحیح ترِ وی از پیام های آن تأثیری آشکار می گذارد؛ بدین ترتیب علاوه بر القای مفاهیم عمیق عاطفی به خواننده، برخی خلأهای انتقال و دریافت شناخت دقیق مضامین عرفانی هم جبران می شود.
بررسی زمانمندی روایت در داستان حضرت یوسف (ع) بر اساس نظریّه ژرار ژنت(مقاله علمی وزارت علوم)
نقش مهمّ ژرار ژنت، ساختارگرای فرانسوی، در تکوین نظریّه زمان روایی به عنوان یکی از مهم ترین مؤلّفه های پیشبرد روایت داستانی، بسیار قابل توجّه است. اما سوالی که این جا مطرح است این است که زمان داستان یوسف نبی از چه کارکردهایی برخوردار است؟ و چگونه تحلیل زمانمندی این روایت به فهم ژانرهای روایی کمک می کند؟ نویسنده ازچه تکنیک های زمان روایی بهره برده است؟. ژنت نظریّه زمان در روایت خود را در پنج محور «نظم»، «تداوم»، «بسامد»، «وجه» و «لحن» مطرح می کند. این پژوهش که به روش توصیف و تحلیل مؤلفه های روایی صورت گرفته، نشان می دهد نویسنده برای بنای پیرنگ مورد نظر خود، توالی خطّی زمان را به هم می زند و با شکست زمان کنونی در صدد تغییر زمان تقویمی، به زمان روایت برمی آید و به کمک «پس نگری و پیش نگری» گره ها و شکاف های داستان اصلی را برطرف می کند. نویسنده در برخی موارد برای انتقال سریع پیام خود از شتاب مثبت «تلخیص» بهره می برد و البته گاه نیز از شتاب «ثابت» استفاده می کند. وجه غالب روایتِ داستان مبتنی بر بسامد «مفرد» است؛ ولی چون داستانی قرآنی است، از ویژگی بارز آخر هر روایت، بهره گیری از بسامد «مکرر» برای تثبیت پیام روایت در ذهن خواننده است. در مورد تکنیک وجه، زاویه دید داستان، دانای کل می باشد او بر تمام رخدادها و افکار شخصیت ها مسلط است.
مقایسه روایت شناسانه شعر «عقاب» از خانلری با نمونه های بازسراییِ آن در ادبیات کُردی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۲۷ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
824 - 851
دو شاعر کُرد، هه ژار و سواره، شعر داستانیِ «عقاب» از خانلری را به زبان کُردی بازسرایی کرده اند که با وجود حفظ محتوا و پیرنگ در این بازسرایی، تغییراتی نیز در روایت پردازی آنان رخ داده است. شاعران کُرد در روایت داستان عناصری را دستکاری کرده اند که گرچه در ساختار پیرنگ و هسته داستان دگرگونی ایجاد نکرده ، امّا باعث شده است که شیوه روایت آنان برای خواننده متفاوت جلوه کند. «حذف تعدادی از بُن مایه های آزاد»، «تلخیص بُن مایه های وابسته»، «افزودن فضاسازی بیرونی به شروع داستان»، «تفاوت در شخصیت پردازی»، «بیان صریح پیام داستان از زبان شخصیت عقاب» و ... مهمترین تغییراتی است که در روایت های هه ژار و سواره نسبت به روایت خانلری رخ داده است. در این جُستار، از منظر روایت شناسی روایت های دو شاعر کُرد از داستان «عقاب و زاغ» با روایت خانلری بررسی می شود تا تفاوت ها و شباهت های موجود نمایان شود. دستاورد پژوهش بر این امر دلالت می کند که سواره در روایت پردازی از داستان بیشتر از هه ژار به روایت خانلری پایبند بوده است.
تحلیل روایی نمایشنامه ی در انتظار گودو بر مبنای نظریّه ی رمزگان رولان بارت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۲۷ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
870 - 897
برای تحلیل ساختار روایی نمایشنامه « در انتظار گودو» از نظریّه رمزگان رولان بارت استفاده می شود تا نشان داده شود که چه اندازه کیفیّتی باز و متکثّر از معانی مختلف وجود دارد. همچنین کارکردهای روایی، دلالت ها و معانی پنهان متن مورد پژوهش قرار می گیرد. روش این پژوهش مطالعه توصیفی- تحلیلی با رویکرد روایت شناختی است. یافته های تحقیق نشان می دهد که نمایشنامه «در انتظار گودو» ساختاری قابل انطباق با نظریّه بارت را دارد و پیروی از الگوی تحلیل روایت شناسانه بارت، حائز اهمیت می نماید: چنان که در پاره ای از موارد الگوهای نقّادانه بارت را پیرامون سکون بیش از حد و یا عدم تحرّک بازیگران متن را در زیرساختی زیبایی شناسانه به چالش می کشد این امر باعث شناخت بیشتر صاحب اثر پیرامون خلق دو شخصیّت در متن می گردد. بکت در دیالوگهای این متن، با ساخت تقابلهای فراوان توانسته است با ایجاد ارتباط هایی میان شخصیّت های نمایشنامه با یکدیگر، مفاهیم دینی و فلسفی خود را به خوانندگان القا کند. 3) این نمایشنامه متنی است نوشتنی و دارای تکثّر معنا که توسّط خواننده به بازتولید می رسد.
روایت شناسی داستان فرود سیاوش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رویکرد روایت شناسیدرقالبتحلیل ساختاری متون به ما امکان می دهد تا از طریق بررسی فرم یک اثر ادبی به نظام معنایی فراسوی آن دست یابیم. همچنین از گذر بررسی ساختار و عناصر شکل دهنده روایت ها، در آثاری که حاوی قصه ها و روایت های گوناگونی از یک ژانر ادبی مانند حماسه هستند دریابیم که اصولی واحد، مشابه و تکرار شونده وجود دارد که در میان داستانها و روایت های موجود در یک اثر ادبی مشابهت ایجاد می کند. بر این اساس «داستان فرود» از شاهنامه فردوسی را برگزیدیم تا با رویکردی روایت شناسانه مورد بررسی و بازکاوی قرار دهیم و نقش فردوسی را در مقام راوی- نویسنده تلویحی در این روایت روشن کنیم. بررسی داستان نشان می دهد که عنصر دگردیسی و استحاله شخصیّت در روند روایت و شکل گیری پی رفت ها تأثیر نهاده است و طوس که در پی رفت نخستین داستان، نقش قهرمان را بر عهده دارد، در پی رفت دوم با گونه ای دگردیسیِ کرداری به قهرمان دروغین یا ضدّ قهرمان بدل می شود و کارکرد و نقش ویژه دیگری می یابد. همچنین در پایان این بررسی می توان بهرام را بر بنیاد کارکردهای مثبت وی به عنوان قهرمان برتر در داستان معرفی کرد. وجود هفت کارکرد متفاوت از الگوی روایی پراپ در داستان مورد نظر از تفاوت نوع روایتگری فردوسی در شاهنامه در مقایسه با روایت گری در داستانهای عامیانه حکایت می کند و می تواند به عنوان یکی از ضعف های این الگوی روایی در تحلیل متون روایی مبنی بر وجود الگویی ثابت برای همه روایت ها باشد. واژگان کلیدی: روایت شناسی، کارکرد شخصیّت، قهرمان، ضدّ قهرمان، دگردیسی قهرمان، توالی رویدادها. * تاریخ دریافت مقاله: 20/01/1390 تاریخ پذیرش نهایی: 07/08/1390 1- نشانی پست الکترونیکی نویسنده مسئول: Mn_behnam@yahoo.com
نگرشی تازه بر مأخذشناسی قصّه شاه و کنیزک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مأخذیابی و ریشه شناسی حکایات مثنوی، به طور رسمی، سابقه ای به قدمت تألیف کتاب مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی دارد و بدون شک، این پژوهش کم نظیر، بسیاری از ابهامات موجود در این زمینه را مرتفع کرده است. با این همه، مطالعات انجام یافته در این باره، حکایت از آن دارد که در ریشه یابیِ قصّه های مثنوی، نمی توان به مأخذی واحد ارجاع داد. مثنوی مولوی، حاصل ارتباط و تعاملِ فکری مولانا با خیل کثیری از منابع و متون دینی، تفسیری، صوفیانه، تاریخی، و بویژه فرهنگ عامّه است. ردیابیِ این سرچشمه های غنی ، هرگز از مطالعات تک بعدی و یکسونگرانه ساخته نیست. از اینرو، در این نوشتار برآنیم تا به مدد مطالعات ساختاری، روایت شناختی، گفتمان شناختی و برخی تحلیل های معنایی، ردّپای دقیق تری از سرچشمه این حکایت به دست دهیم. برای این منظور، نخستین و بنیادی ترین قصّه مثنوی، یعنی قصّه شاه و کنیزک را واکاوی و تحلیل کرده ایم. مطالعات ما نشان می دهد که این قصّه، مستقیم یا غیرمستقیم، با خیل کثیری از قصّه ها و بن مایه های عاشقانه، عارفانه و تعلیمی فارسی نسبت دارد و در این میان، شباهت آن با روایتی در کتاب آداب الحرب و الشّجاعه، آشکارتر می نماید.
بررسی روایت مرگ در سه رمان جنگ با تکیه بر نظریه ژنت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه زبان و ادبیات فارسی سال ۲۲ بهار ۱۴۰۰ شماره ۴۸
203 - 230
حوزه های تخصصی:
با وجود اهمّیّت عنصر اندیشه در قالب رمان، بیشتر داستان نویسان جنگ در ایران،با تکیه بر ترسیم صحنه های دلخراش این واقعه، از توجّه به جنبه فلسفی آن، بازمانده اند؛ از این رو، آثار آنها، بیشتر به «رمان حادثه» شباهت دارد. بیشتر پژوهش های انجام شده درباره رمان های جنگ، با رویکردی اندیشه محور، به مطالعه این آثار پرداخته و کمتر، به جنبه فلسفی آنها توجّه کرده اند. پژوهش حاضر، با تکیه بر نظریه روایت شناسی ژرار ژنت (Gerard Genet) و روش توصیفی-تحلیلی، به خوانش روایی مرگ در سه رمان جنگ می پردازد تا دریابد که نویسندگان این رمان ها، تا چه اندازه توانسته اند با نگاهی فلسفی، به روایت این پدیده بپردازند. نتایج حاصل از این پژوهش، نشان می دهد که حادثه مرگ در رمان های یادشده، بسامد بالایی دارد و معمولاً، با درنگ و ذکر جزئیات روایت می شود. نویسندگان این رمان ها، تلاش کرده اند تا با تکیه بر صحنه های دلخراش مربوط به مرگ شخصیت ها، مظلومیت آنها را تصویر کنند و مخاطب را با خود همراه سازند؛ از این رو، بعد عاطفی رمان های مذکور، در مقایسه با جنبه فلسفی آنها، قوّت بیشتری دارد؛ امّا در رمان «شطرنج با ماشین قیامت»، نویسنده، علاوه بر توجّه به جنبه عاطفی، با رویکردی فلسفی نیز به این موضوع می پردازد و شخصیت اصلی داستان را در کشاکش انتخاب بین مرگ و زندگی قرار می دهد و بدین ترتیب، با وجود آن که وی، حادثه مرگ را به شکلی واقع گرایانه و با ذکر جزئیات ترسیم می کند، از توجه به ابعاد فلسفی این پدیده نیز غفلت نمی ورزد.
تحلیل ساختار روایی روایت های الیاس و ایلیا در قرآن کریم و عهد عتیق براساس رویکرد گریماس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روایت شناسی، با دیدگاه فرمالیست ها درباره ماهیت روایت آغاز شد و متأثر از این جنبش ادبی، ولادیمیر پراپ به تحلیل گونه روایات پریان پرداخت و کوشید روند تغییرات در روایات پریان را نشان دهد و تمهید هنری تکرارشونده در پیرنگ آنها را بیابد. با ظهور جنبش ساختارگرایی، ساختارگرایانی چون آلگرداس گریماس نگاه خود را به همه ژانرهای روایی معطوف کرده و در جستجوی یافتن ساختار بنیادین یا ابر ساختار روایت بوده اند؛ بنابراین، گریماس در یکی از لایه های تحلیل روایی خود، عناصر نقشی و کارکردی روایت را بررسی و تحلیل و گسست های روایی تغییردهنده روایت را تبیین کرده است. پژوهش پیش رو، با به کارگیری رویکرد گریماس کوشیده است روایت ایلیا و الیاس، علیه السلام، را در عهد عتیق و قرآن کریم، تحلیل و طرح و نحو روایی دو روایت را تبیین کند، تا از این گذر بتواند به مطالعه نظام مند این دو متن دینی بپردازد و روابط بینامتنی در دو متن روایی با یک قصه و فابیولا را بررسی کند و به شناخت بهتر روایت قرآنی دست یابد. بدین منظور، با تحلیل داده ها به روش توصیفی تحلیلی به تبیین طرح دو روایت و مدل کنشگران آنها پرداخته و در پایان، ارتباط ژرف ساختی دو روایت را نشان داده است.
ریخت شناسی داستان حضرت یوسف «ع» براساس الگوی پراپ در تفاسیر البرهان و الدر المنثور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روایت شناسی ازجمله رویکردهای نوین زبانشناسی و شیوه ای در نقد متون و ادبیات داستانی و روایی است که با تحلیل ساختار روایت، ضمن توصیف لایه های پنهان داستان، درصدد معرفی الگوهای حاکم بر روایت و اغراض نهفته در آن است. یکی از الگوهای شایان توجه در تحلیل ساختار داستان، الگوی پراپ است. پژوهش حاضر با هدف تحلیل ساختار روایت داستان حضرت یوسف(ع) براساس الگوی پراپ انجام گرفته است. روش تحقیق توصیفی تحلیلی است. یافته های تحقیق نشان دادند کنش ها و گزاره های داستان حضرت یوسف(ع) در این متون به جز دو مورد که مربوط به زمان شرارت دوم داستان و بخشیده شدن هر دو شریر است، با الگوی پراپ تطابق دارد. همچنین، مشخص شد خویش کاری های اصلی استخراج شده، مطابق با آیات قرآن است و خداوند مسیر اصلی حرکت حضرت یوسف(ع) را از کودکی تا رسیدن به وزارت مصر و تعبیر خواب او را در قرآن کریم ترسیم کرده است. به عبارت دیگر، خداوند تمام وقایع لازم برای شکل گیری ساختار یک متن روایی را درباره این داستان در قرآن بیان کرده است. همچنین، این انطباق نشان می دهد رسیدن به کمال انسانی با گذشتن از مسیر سختی ها میسر می شود و هر حرکت و قدمی که به سوی کمال شکل گرفته، نقطه آغاز آن با سختی یا شرارتی است که بر حضرت یوسف(ع) وارد آمده است.
زمان دیرشی و گونه شناسی آن در روایت
منبع:
مطالعات نظری هنر سال دوم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۳
47 - 62
حوزه های تخصصی:
زمان روایی با زمان واقعی و خطی تفاوتهای بنیادینی دارد و آزادیهای زیادی برای انسان قائل است. روایت پرداز با دستکاریهای ممکن زمان را در مهار خود دارد در صورتیکه در جهان واقعی انسان محکوم به یک زمان خطی است. شیوه های دستکاری در زمان روایت به سه دسته و گونه بزرگ تقسیم بندی می شوند: نظم، دیرشی و بسامد زمانی. دیرش زمانی که موضوع اصلی این نوشتار است با تمایز و نسبت میان دیرش داستان و دیرش روایت تعریف می گردد. نسبت مدت زمان روایت و داستان در یک اثر می تواند به سه شکل کلی بروز نماید: کاهشی، افزایشی و تفارنی. این سه به چهار گونه اصلی ارجاع می دهند که عبارتند از : حذف، تلخیص، صحنه و درنگ. روایت پرداز به واسطه این چهار گونه دیرشی به دستکاری زمان روایت می پردازد تا بتوان معنا را زیباتر و موثرتر انتقال دهد. مقاله حاضر نقش این چهار گونه را در سرعت، شتاب، ضرب آهنگ روایت و تاثیرگذاری آن در معناپردازی بررسی می کند.
بررسی تطبیقی عنصر زمان در رمان های دایی جان ناپلئون و دن کیشوت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲شماره ۲۸
175 - 203
حوزه های تخصصی:
یکی از رویکردهایی که می توان بر اساس آن به مطالعه تطبیقی دو اثر پرداخت، رویکرد روایت شناسانه است. در پژوهش حاضر به مقایسه ی تطبیقی یکی از عناصر روایی(زمان دستوری) در دو رمان دن کیشوت و دایی جان ناپلئون پرداخته شده است. زمان یکی از عناصری است که به روایت و داستان هویت می بخشد و با سه مؤلفه ی نظم و ترتیب، تداوم و بسامد تعریف می شود. در هر دو رمان، نویسندگان با آوردن توصیف های دقیق و جزئی سعی دارند از سرعت روایت بکاهند تا خواننده بیش تر درگیر رمان شود و همزادپنداری با شخصیت ها و تجسم داستان برایش ممکن گردد. موضوع جنگ و سفر در هر دو داستان، نقش کلیدی داشته و بیشتر جنبه ی خیالی دارند. توصیف رویدادهایی که در خلال این جنگ ها و سفرها اتفاق می افتد، در رمان دن کیشوت موجب پیش برد داستان می شود، ولی در رمان دایی جان ناپلئون به ایجاد فضایی طنزآمیز و گسترش زمانی کمک می کند. رمان دایی جان ناپلئون بیشتر دیالوگ محور است، از این رو روایت عمدتاً دارای شتاب ثابت و همسانی زمانی ست، اما تداوم زمانی در رمان سروانتس به دلیل اطناب فراوان، شتاب منفی دارد. بسامد در دو رمان بسامد مفرد است که با توجه به سبک روایت هر دو اثر و رئالیستی بودن آن ها دور از انتظار نیست. اگرچه از دیگر انواع بسامد نظیر بسامد مکرر در هر دو اثر استفاده شده است؛ ولی بسامد مفرد همچنان بیش ترین کاربرد را داراست. یافتن وجوه مشترک میان دو رمان، این ذهنیت را پدید می آورد که ایرج پزشکزاد، در نوشتن دایی جان ناپلئون، نگاهی به رمان دن کیشوت داشته است.
بررسی جلوه های رئالیسم جادویی در رمان "وقائع المدینه الغریبه" اثر عبد الجبار العش(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادبیات عربی زمستان ۱۴۰۱ شماره ۳۱
30 - 47
حوزه های تخصصی:
این پژوهش قصد دارد تا ضمن واکاوی مؤلفه های رئالیسم جادویی در رمان تونسی "وقائع المدینه الغریبه"، دریابد که "عبد الجبار العش"، نویسنده این رمان، چگونه با تکیه بر ژانر رئالیسم جادویی یا نمایش واقعیت ها از دریچه امور شگفت انگیز و خیالی توانسته است به آسودگی به بیان مشکلات و کاستی های سیاسی و اجتماعی بپردازد. موفقیت این رمان عربی در دریافت جایزه ادبی کومار تونس و ناشناخته بودن این رمان نویس تونسی در میان جامعه ادبی و دانشگاهی ایران، یکی از ضرورت های این پژوهش را تببین می کند؛ مورد بعدی بیان یک سری انتقادات سیاسی و اجتماعی در این رمان است که تنها به جامعه تونس محدود نمی شود و به گونه ای با مسائل جامعه امروزی ما نیز هم پوشانی دارد. نگارندگان پژوهش، پس از بررسی این رمان به روش توصیفی-تحلیلی دریافتند که نویسنده با تکیه بر مؤلفه هایی مانند: طرح وقایع شگفت انگیز، نمادپردازی، تقابل مدرنیته و سنت، درون مایه سیاسی-اجتماعی و همچنین توصیفات اکسپرسیونیستی -که ازجمله مؤلفه های مشترک داستان های رئالیسم جادویی شمرده می شوند- موفق شده است، عمق و گستردگی مشکلات اجتماعی و سیاسی جامعه تونس را بیان کند و از این رهگذر با آگاهی دادن به خواننده، او را برای ایجاد تغییر در جامعه ترغیب سازد. العش در این داستان، مرز واقعیت و خیال را کم رنگ می سازد. او زبان طنزآمیز خود را به عنوان چاشنی به خدمت می گیرد تا بتواند تلخ ترین و سیاه ترین وقایع روز جامعه را در قابی جذاب برای مخاطبان خود به تصویر بکشد. پس از طرح وقائع شگفت انگیز، حضور نمادها در این داستان سهم چشم گیری را به خود اختصاص می دهد. علت این امر آن است که کشف امور پیچیده برای ذهن مخاطبان از جذابیت بیش تری برخوردار است؛ بنابراین العش در شخصیت پردازی و هنگام بیان انتقادات خود، نمادپردازی را چاره کار خویش قرار می دهد.
نقد داستان دورنمای کاسل راک اثر آلیس مونرو و رازی در کوچه ها اثر فریبا وفی بر مبنای روایت شناسی جنسیتی و گفتمان قدرت از منظر جودیت باتلر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال ۷ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۱۴)
173 - 188
حوزه های تخصصی:
به اعتقاد جودیت باتلر، و متأثر از عقاید میشل فوکو، ساختار قدرت به شکل شبکه ای پیچیده در جامعه گسترده است و زنان در این ساختار، در پایین ترین سطح قرار دارند. در واقع ساختار پیدا و پنهان قدرت، زنان را از حقوق بدیهی خود محروم می کند. مقاله حاضر با رویکرد تحلیلی- انتقادی به نقد مجموعه داستان «دورنمای کاسل راک» اثر مونرو و «رازی در کوچه ها» از فریبا وفی می پردازد. نتایج این بررسی حاکی از این است که هر دو نویسنده چنین شبکه های پیچیده ای از قدرت را آشکار کرده، نشان می دهند چگونه زنان در جامعه پس رانده می شوند. مونرو با روایتی ساده، مصادیق و نشانه های گفتمان قدرت را در لایه های زیرین اجتماع بازنمایی می کند و از زنان می خواهد تا بر حقوق خود پافشاری کنند. وفی نیز از استیلای قدرت مردانه می گوید. ادبیات از نظر مونرو یکی از عرصه هایی است که این مبارزه پنهان اجتماعی و مدنی را عینیت می بخشد. وفی، این مسئله را با نشان دادن استعدادها، قابلیت ها و توانایی ایستادگی ذهنی و عملی زنان مطرح می کند. ذهنیت فمنیستی مونرو و وفی در این داستان ها از دستاوردهای معروف به سه موج فمینیسم بهره می برد ولی بیشتر وامدار تأملات فیلسوف پساساختارگرا، جودیت باتلر از موج سوم فمینیسم است.
معرفی وتحلیل پیش داستان های جدید، برای داستان پادشاه جهود مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ ادبیات بهار و تابستان ۱۳۹۴ شماره ۷۶
25 - 42
حوزه های تخصصی:
بدیع الزمان فروزانفر، مأخذی را برای حکایت آن پادشاه جهود که نصرانیان را می کشت ، از دفتر اول مثنوی نام برده است ، اما با توجه به دیدگاه بینامتنیت، می توان پیش داستانهای جدیدی را چون داستان بولس در قصص الانبیا ، زاغ وبوم در کلیله ودمنه ، رستم وشغاد در شاهنامه و فتح دوباره ی بابل توسط داریوش در تاریخ هرودت ، برای این حکایت یافت . طرح کلی این داستان ها این است که شخصی برای نفوذ در سپاه دشمن به خود آسیب می زند و خود را رانده شده نشان می دهد. و در جمع دشمنان نفوذ می کند تا زمینه نابودی آنها را فراهم کند . همچنین با توجه به دیدگاه بینامتنیت ، ساختار مشابه پیرنگ داستانها و استفاده از الگوی گریماس در مورد کنشگرها، می توان مقایسه و تحلیلی ساختاری از این داستان ها به دست داد. با این روش، مشخص گردید که حکایت مذکور از مثنوی ، پیرنگی تکرار شونده و پیش داستان نخست آن ، روایتی از تاریخ هرودت بوده است که به تدریج در متون مختلف ادبی وتاریخی تکامل یافته و کامل ترین نوع آن، در حکایت بوف و زاغ کلیله ودمنه شکل گرفته است.
تحلیل ساختار رسالۀ فی حالة الطفولیة برمبنای الگوی کنشگر گرماس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در دوره نقد نو و با شکل گیری روش های جدید در روایت شناسی، الگوهای متعددی در زمینه شناخت و نقد روایت ظهور کرد. دراین میان، الگوی گرماس با الهام از روایت شناسی پراپ، و با تکیه بر اصل فلسفی تقابل، سعی داشت روایت ها را برمبنای نیروهای کنشگر شش گانه فاعل/ مفعول (هدف)، یاری رسان/ بازدارنده، فرستنده/ دریافت کننده در یک نظام نوین تحلیل متن بررسی کند. ازسویی، سهروردی به سبک و روش پیش متنی و با تکیه بر داده های فلسفی خود، از زبان روایت و تمثیل در جهت تبیین و تشریح اندیشه های خود به گونه ای بهره جسته است که می توان برخی روایات او را از منظر گرماس تحلیل و بررسی کرد. این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی ساختار تقابل ها را در رساله فی حاله الطفولیه بررسی کرده است. طبق یافته ها، شاکله این روایت، به صورت لایه ای و تودرتو، برخاسته از مشخصه های فکری و الگوهای مسلط بر ذهن سهروردی است و حضور کنشگرها در این روایت کامل است و در برخی خرده روایت ها در قالب سیّالیت نقش ها مشاهده می شود. ازسویی دیگر، با وجود حضور هر سه پی رفت در روایت کلان و خرده روایت ها، پی رفت غالب را می توان میثاقی دانست که در جذابیت روایت نسبت به دیگر رسائل سهروردی نقش دارد. درنهایت، همسویی مفعول/ هدف در روایت کلان و چهار خرده روایت دیگر، به برجستگی این هدف یعنی «رسیدن به آرامش» در نظام فکری او خواهد انجامید.
تحلیل ساختار روایی داستان زکریا در قرآن کریم و عهدین بر اساس رویکرد تحلیل روایی گریماس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات قرآنی دوره ۱۴ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۵۴
19 - 40
حوزه های تخصصی:
روایت شناسی یکی از شاخه های نوظهور مطالعات ادبی است که غایت خود را تحلیل علمیِ متون روایی قرار داده است و در این میان، رویکردهای چندی در این عرصه از سویی منتقدان ادبی و معناشناسان مطرح شده است که یکی از پربسامدترین آن ها، رویکرد روایت شناسیِ آلژیرداس گریماس است، از سوی دیگر، همواره بخشی از مطالعات قرآن کریم، به داستان های آن مربوط بوده است زیرا، بخش قابل توجهی از این متن مقدس، به داستان اختصاص یافته است و داستان های چندی در آن بیان شده اند که در این میان، برخی از آن ها مثل داستان زکریا، قصه مشترکی با عهدین دارند. بنابراین، پژوهش حاضر به منظور تحلیل روایت زکریا، رویکرد روایت شناسی گریماس را مد نظر قرار داده است و کوشیده با تحلیل پیرنگ و مدل کنشگران روایت قرآنی زکریا به تحلیل علمی این متن دست یابد اما از آن جا که متن ها در ارتباط بینامتنی با یکدیگر شکل می یابند، تحلیل روایی روایت عهدینی زکریا نیز مورد نظر قرار گرفته است تا با مطالعه روایت شناختی دو داستانی که یک فابیولا را مدنظر داشتند از شیوه داستان پردازی آن ها در این مورد، آگاهی بیشتری به دست آید و در پایان، ضمن تحلیل روایی دو روایت، ارتباط بینامتنی این دو متن آشکار و التفات قرآن کریم به داستان عهدینی نمایان می شود.
روایت شناسی یک فرم ادبی- احتماعی عامه؛ مطالعه تطبیقی فرم روایی در نقاشی قهوه خانه ای طفلان مسلم و شبیه نامه پسران مسلم
منبع:
اجتماعیات در ادب فارسی سال ۲ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴
27 - 44
حوزه های تخصصی:
دانش روایت شناسی به رهبری ساختارگرایان تدوین شد و هدف آن شناسایی چیزهایی است که وجه مشترک همه روایت ها و فقط روایت ها هستند. واژه روایت اولین بار توسط تودوروف پیشنهاد شد و در دهه های گذشته به موضوع مهم بحث و بررسی در تقریباً تمام رشته ها از هنرهای زیبا و علوم طبیعی و اجتماعی گرفته تا مطالعه ارتباط و رسانه، تبدیل شده است. نقاشی قهوه خانه ای یکی از مهم ترین هنرهای مردمی در ایران است که با تولد جنبش مشروطه و بیداری افکار عامه رونق یافت. در این گونه نقاشی ها، نقاش موضوعات روایی قهوه خانه را مطابق با شرحی از زبان نقال، تعزیه خوان، مداح و روضه خوان به تصویر می کشید و همچنین بر اساس آنچه در ذهن مردم کوچه و بازار بوده، به نمایش می گذاشت. یکی از مهم ترین ویژگی های نقاشی قهوه خانه ای، روایی بودن آن است که آن را به نمونه موردی مناسبی برای روایت شناسی تبدیل می کند. از سوی دیگر شبیه خوانی نیز به عنوان هنر نمایشی فولکلور، اغلب فرم روایی نسبتاً پیچیده ای دارد. بررسی چگونگی این پیچیدگی نیز شبیه نامه ها را تبدیل می کند به مصداق مناسبی برای بررسی های روایت شناسانه. از این رو در این پژوهش در قدم اول روایت شناسی ژنت به عنوان چارچوب اصلی پژوهش بررسی شده است. پس از آن نقاشی قهوه خانه ای و نمایش شبیه خوانی (هر دو به عنوانِ هنری آیینی مذهبی ایرانی) به طور اجمالی معرفی شده اند. در آخر نیز روایت پردازی داستان طفلان مسلم در دو هنر، نقاشی قهوه خانه ای و مجلس شبیه خوانی، با هدف ارزیابی چگونگی و میزان تأثیرپذیری و تأثیرگذاری بر یکدیگر بر اساس روایت شناسی ژنت بررسی شده اند. این پژوهش توصیفی- تحلیلی است و در آن از منابع اسنادی کتابخانه ای و پایگاه های معتبر اینترنتی استفاده شده است. (پیشنهاد می شود نویسنده محترم در اینجا مختصراً به نتایج پژوهش نیز اشاره کنند).