مطالب مرتبط با کلیدواژه
۶۶۱.
۶۶۲.
۶۶۳.
۶۶۴.
۶۶۵.
۶۶۶.
۶۶۷.
۶۶۸.
۶۶۹.
۶۷۰.
۶۷۱.
۶۷۲.
۶۷۳.
۶۷۴.
۶۷۵.
۶۷۶.
۶۷۷.
۶۷۸.
۶۷۹.
۶۸۰.
عرفان
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر در جستجوی ارائه نوعی الهام و بینش ذوقی در مورد انسان و هستی و مجسم نمودن این احساس برای مخاطب است؛ و بیان این که نوعی پیوند و هم نوایی بین هنرهای زیبا و عرفان وجود دارد. اگرچه در این گفتار از میان هنرها، خوش نویسی و موسیقی که همواره پیوند دیرینه ای با معرفت و ادبیات عرفانی داشته برگزیده شده اند؛ لیکن می توان این نگرش را در سایر رشته های هنری نیز گسترش داد. زیرا همان گونه که هدف نهایی هر هنری رسیدن به کمال، وحدت و انسجام و یگانگی است، در عرفان نیز شاهدیم که هدف غایی سیر و سلوک در وادی طریقت وصال به مبدأ و فنای کثرت وجودی در وحدت ذات حضرت حق است.
مفهوم معرفت در عرفان اسلامی و مکاتب روان شناختی
منبع:
تحقیقات تمثیلی در زبان و ادب فارسی دوره ۴ پاییز ۱۳۹۱ شماره ۱۳
103 - 126
حوزه های تخصصی:
«معرفت» شناخت موجودات است آن چنان که هستند. عرفای اسلامی برای رسیدن به این مرتبه دو سطح را برای سالک واجب انند. یکی سطح «ظاهری» که علم از طریق دریافت های حواس ظاهری و تحلیل آنها به وسیله قوه خرد که بدان، علم بحثی یا معرفت کسبی گویند، حاصل می شود. سطح «عالی تر» معرفت، عبارت است از دریافت های «قلبی» که به صورت «مکاشفات» و «مشاهدات» بی هیچ نیروی خود آگاه عارف کسب می شود، این نوع معرفت را معرفت کشفی یا شهودی گویند، ناخودآگاه جمعی مطمئن ترین راه رسیدن به حقیقت اشیا و خداست. در طول این سفر سالک به فنای فی الله و بقای بالله می رسد که مقصد نهایی شناخت شهودی یا معرفت قلبی است.
علاه بر دو سطح شناخت فوق الذکر، ملاصدرا به معرفت و حیانی که شالوده و اساس معرفت شهودی است نیز اعتقاد دارد و این نوع معرفت را فراروی سالک می نهد تا به مقصود نهایی برسد. در این مقاله، اساساً شیوه کار بر طبق تقسیم بندی اوست.
در مطالعات روان کاوی نیز روان کاو در پی یافتن راه مطمئنی است تا شخص به معرفتی شهودی برسد. این معرفت، اطمینان جاودانه در درون انسان و سطح ناخودآگاه اوست به عبارتی نیروی ناخودآگاه جمعی همان معرفت کشفی یا شهودی است که انسان را به ساحلی امن جوار پروردگار می رساند، و از نظر عارفان اسلامی بویژه اشراقیون وصول به این مهم جز با تصفیه باطن ممکن نیست.
تبیین تعلیمی فقر از دیدگاه عرفای اسلامی
حوزه های تخصصی:
فقر از دیدگاه «ابونصر سراج» چهارمین مقام از مقامات سلوک محسوب می شود و منظور از آن عدم التفات به ماسوی الله و مقر بودن به نیازمندی در برابر حق تعالی است. فقر دارای مراتبی است: بعضی از مراتب آن به قناعت و خلو دست و بعضی به زهد و طلب کسب ثواب اخروی و بعضی دیگر به مرتبه ی خلو قلب ازحب دنیا و فنا و اسقاط صفات باز می گردد. در مرتبه ی آخر که بالاترین مرتبه ی فقر محسوب می شود سالک تنها خود را مجرایی برای نفاذ امر خداوند می داندو به آنچه برایش مقدر کرده است راضی است با توجه به این تعریف فقیر می تواند از لحاظ مالی غنی هم باشد ولی چون بدان رغبتی ندارد فقیر محسوب می شود.
کدخدای حجره ی راز (بیان دیدگاه های عرفا در باب عزلت و بررسی آن در دیوان خاقانی با رویکرد روایی و تمثیلی)
منبع:
تحقیقات تمثیلی در زبان و ادب فارسی دوره ۷ تابستان ۱۳۹۴ شماره ۲۴
119 - 132
حوزه های تخصصی:
یکی از مفاهیم پرکاربرد در حوزه ی متون عرفانی بحث در مورد «عزلت» و مفاهیم وابسته بدان مانند خلوت، گوشه نشینی و چله نشینی می باشد. این مفهوم چنان پراهمیت می باشد که بسیاری از نظریه پردازان تصوف را واداشته تا بخش هایی را در آثار خود بدان اختصاص دهند. ایشان نیزگاه آن را ستوده و سفارش کرده و گاه آن را نکوهیده و حتی حرام دانسته و گاه نیز به تقسیم بندی آن پرداخته اند. این مقاله برآن است که به بررسی و تحلیل دیدگاه ها و بیان نظریات ایشان با رویکرد روایی و تمثیلی در این زمینه بپردازد و به دنبال آن این مفهوم را به طور خاص در دیوان خاقانی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.
واکاوی جلوه های تمثیلی اعلام انسانی و عناصر طبیعت در مرصاد العباد نجم رازی
منبع:
تحقیقات تمثیلی در زبان و ادب فارسی دوره ۹ پاییز ۱۳۹۶ شماره ۳۳
114 - 135
حوزه های تخصصی:
پژوهندگان عرفان و تصوف در بیان افکار و اندیشه های خویش از عنصر پر تأثیر تمثیل بسیار بهره جسته اند. باید اشاره داشت بسیاری از مفاهیمی که در نثرهای صوفیانه بیان می شود مفاهیم مجرد و تجربه های عرفانی است. عارف برای بیان کردن و انتقال دادن این گونه مفاهیم به مخاطب باید آن ها را حسی و ملموس نماید تا فهم و پذیرش مطالب آسان تر شود، در نتیجه یکی از شیوه های تسهیل این گونه امور در قالب داستان و تمثیل است. در این میان نجم الدین رازی، مؤلف مرصادالعباد، در آغاز هر فصل از اثرش ابتدا آیه و حدیثی متناسب با موضوع بیان داشته است. این نویسنده مانند دیگران کوشیده است تا عناصر تمثیل و مثال را از امور آشنا برای مردم انتخاب نماید. شیوه او در نقل و روایت و تمثیل در کمال سادگی و روانی است. از جمله مواد و عناصر تمثیلی بر کاربرد این مؤلف در توضیح و تبیین مقولات عرفانی و دینی، اعلام انسانی و طبیعت است که در این پژوهش نویسندگان سعی کرده اند به روش تحلیلی و اسنادی این موضوع را دنبال کنند و به واکاوی پاره ای از این نوع تمثیلات کارا و مؤثر، همت گمارند.
بررسی و تبیین جلوه های تمثیل در حکایت عرفانی موسی و شبان مولانا
منبع:
تحقیقات تمثیلی در زبان و ادب فارسی دوره ۱۰ بهار ۱۳۹۷ شماره ۳۵
110 - 134
حوزه های تخصصی:
تمثیل به عنوان یکی از پایه های مهم صور خیال، طیف وسیعی از مباحث گوناگون متون ادب فارسی را در برمی گیرد. نمود بارز این امر در متون عرفانی امری قابل توجه است. در این میان «مثنوی معنوی» به عنوان یکی از شاخص ترین آثار ادب فارسی در بردارنده عناصر و مضامین گوناگونی است که با بهره گیری از ابزار بلاغی گوناگون از جمله تمثیل، سهم عمده ای در انتقال آموزه ها و مفاهیم اخلاقی، اجتماعی، عرفانی، فلسفی و... دارد. از این رو در این مقاله بر آنیم به بررسی جلوه های تمثیل در هر یک از مراتب سیر و سلوک حکایت عرفانی موسی و شبان مثنوی بپردازیم تا دریابیم که مولانا در پی ریزی محتوایی ساختار داستانی خود از چه تمهیداتی بهره جسته و هدف غائی وی از طرح این حکایت عرفانی بر مبنای اصول و موازین قاعده تمثیل چگونه بیان گردیده است. در این راستا پس از ذکر مباحثی پیرامون پیشینه و کارکرد مقوله تمثیل به بیان آموزه های عرفانی این داستان با عنایت به مبحث تمثیل خواهیم پرداخت.
بررسی مصادیق زبان تمثیل در غزلیات حافظ
حوزه های تخصصی:
حافظ غزلسرای بنامی است که تاریخ، نام پر آوازه اش را نه تنها در جرگه ی شاعران، که در صدر کارنامه ی عرفان جهان ثبت کرده است. غزلیات او شرح ایام و لیالی عمری است که در مکاشفه ی محبوب و سیر خرابات عرفان گذشته است. پس می توان گفت او را عارفی، کامل، نه غزل سرایی مشهور، و عارف مسلک باشد. وی از مجموعه گران بهای میراث تجربه های عارفانه به خوبی بهره گرفته و به ظریف ترین شکل ممکن آن ها را در اشعار غنایی خود تزریق نموده است. بدین سان وی دو رویه ی عشق و عرفان را توامان در شعر خود نمایان کرد، از سویی دیگر برای حمل دوگانه معنا نیازمند بهره از زبان و ابزاری بیانی با پتانسیل پرتوانی است که البته وامدار مصادیقی از زبان تمثیل ازجمله: نماد، کنایه، ایهام و ایهام هنری و اسناد مجازی است که وی به نیکی از عهده ی آن به در آمده و از استعداد ژرف این آذین ها بهره گرفته و حجم کثیری از معنا را بدون انباشت مهمل لفظ به ارمغان آورده است. هدف اصلی این تحقیق بررسی جنبه عرفان، معنویت و عشق در شعر حافظ (727-792) با بهرمندی از توانایی های زبان تمثیل می باشد. این تحقیق به روش توصیفی بوده و اطلاعات موردنیاز به روش کتابخانه ای و با استفاده از مقالات موجود جمع آوری و تجزیه و تحلیل گردیده است.
نسبت سلوک و شهود در عرفان مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال سیزدهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۲۴
101 - 129
حوزه های تخصصی:
اگر سلوک را مجموعه خصوصیات زیست عملی در مقابل محتوای معرفتیِ شهود که در تبیین نظام هستی و معرفت حق به کار می آید، درنظر بگیریم، آنگاه می توانیم درباره نسبت میان آن دو در عرفان عارفان بزرگی چون مولانا سخن بگوییم. در این مقاله با روش تفسیری کوشیده ایم نشان دهیم که چگونه ویژگی های سلوکی عارفی مثل مولانا در تناظر و تناسب با ویژگی هایِ معرفتیِ شهودیِ اوست، بنابراین در دو ساحتِ 1. صدق شهود و 2. کیفیت معرفتی شهود به ابعاد گوناگون این نسبت پرداخته ایم. در عرفان مولانا لزوم تصفیه نفس با اموری همچون ستایش عابدانه در قالب نماز و ذکر و تبعیت از شریعت بسیار مهم تلقی می شوند. در کنار این امور، بنا به مراتب سلوک در درجات مختلفِ آدمیان، کیفیت شهود هم درجات مختلفی دارد. این مدعا را در عرفان مولانا می توان با ذکر ویژگی های سلوک و شهود او نشان داد و این تناظر و تناسب را آشکار ساخت. برای مثال، در عرفان مولانا پاکی و خلوص سالک برای اتصال با منبع الهیِ شهود ضروری است و به صدق شهود می انجامد. درباره کیفیت معرفتی شهود مهم ترین نمونه ها، تناظر رویکرد سبب سوزیِ مولانا و مقید نبودن به آداب و رسومی ثابت و پایبند نبودن به فرمالیسم صوفیانه در سلوک، با نگاهِ شهودیِ او مبنی بر مقید نبودن عالم به اسباب ثابت و ضروری و انکار رابطه ضروری علّی و معلولی است. نمونه دیگر تناظر سلوک عاشقانه با شهود خدایی عاشق همراه با اراده ای عاشقانه در عالم است که مولانا بسیار به آن توجه داشته است. درحقیقت توصیف ویژگی های اصلی سلوک و شهود مولانا و قرار دادن آن ها در تناظر با یکدیگر، به مثابه یک کل مرتبط به هم، سنخیت میان آن ها را به تصویر می کشد.
مطالعه برجسته ترین شگردهای بلاغی و بدیعی غزل عطار؛ بلاغت در خدمت انتقال مفاهیم عرفانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی سال سیزدهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۳۴)
43 - 58
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش، مطالعه و بررسی برجسته ترین فنون بلاغی غزلیات دیوان عطار است. جامعه آماری این مطالعه غزلیات عطار است و ابیاتی که عطار فراتر از بدیع لفظی به همسوسازی این آرایه ها با دیدگاه و دستگاه اندیشگانی و فکری خویش همت گماشته است. پرسش اصلی پژوهش این است که عطار در ساختار عناصر یک بیت چه شیوه و سبکی در به کارگیری علم بدیع و بیان را مدنظر دارد. عطار در سرودن غزل به آراستن زبان و به کار بستن آرایه ها و صنایع ادبی حوزه بدیع لطفی و معنوی و شیوه تشبیهاتش اهمیت بسیاری داده است. شناخت پربسامدترین شیوه های سخن آرایی غزلیات عطار و سبک و سیاق پیوندزدن آنها به اندیشه های بنیادین و عرفانی اش ضروری است. عطار به این مهم توجه دارد که سخن مؤثرتر سخنی است که آراسته تر باشد؛ بنابراین به انواع جناس، تشبیه، ایهام، ایهام تناسب و تبادر، تکرار، تلمیحات شخصیت محور، ناهم سازنمایی(پارادوکس )محوری و... با هدف تأکید بر مضامین عرفانی، جلوه و کارکردی دیگر بخشیده است که فراتر از صرفاً لفظ پردازی و آراستن بیت است؛ هدف عطار برجسته سازی و تأثیرگذاری افکار خویش به مدد این گونه صناعات ادبی و صورخیال است. این کارکرد در غزل عطار تاکنون بررسی و تحقیق نشده است. نتیجه این است که عطار با آگاهی و بینش و تسلط بر کارکردهای علم بیان و بدیع، غزلش را موسیقایی و تأثیرگذارتر ساخته است و حتی پیش پاافتاده ترین نکته بدیع لفظی نیز برای عطار دست آویزی برای القای مؤثر افکار وی قرار می گیرد. هدف این پژوهش، مطالعه و بررسی برجسته ترین فنون بلاغی غزلیات دیوان عطار است. جامعه آماری این مطالعه غزلیات عطار است و ابیاتی که عطار فراتر از بدیع لفظی به همسوسازی این آرایه ها با دیدگاه و دستگاه اندیشگانی و فکری خویش همت گماشته است. پرسش اصلی پژوهش این است که عطار در ساختار عناصر یک بیت چه شیوه و سبکی در به کارگیری علم بدیع و بیان را مدنظر دارد. عطار در سرودن غزل به آراستن زبان و به کار بستن آرایه ها و صنایع ادبی حوزه بدیع لطفی و معنوی و شیوه تشبیهاتش اهمیت بسیاری داده است. شناخت پربسامدترین شیوه های سخن آرایی غزلیات عطار و سبک و سیاق پیوندزدن آنها به اندیشه های بنیادین و عرفانی اش ضروری است. عطار به این مهم توجه دارد که سخن مؤثرتر سخنی است که آراسته تر باشد؛ بنابراین به انواع جناس، تشبیه، ایهام، ایهام تناسب و تبادر، تکرار، تلمیحات شخصیت محور، ناهم سازنمایی(پارادوکس )محوری و... با هدف تأکید بر مضامین عرفانی، جلوه و کارکردی دیگر بخشیده است که فراتر از صرفاً لفظ پردازی و آراستن بیت است؛ هدف عطار برجسته سازی و تأثیرگذاری افکار خویش به مدد این گونه صناعات ادبی و صورخیال است. این کارکرد در غزل عطار تاکنون بررسی و تحقیق نشده است. نتیجه این است که عطار با آگاهی و بینش و تسلط بر کارکردهای علم بیان و بدیع، غزلش را موسیقایی و تأثیرگذارتر ساخته است و حتی پیش پاافتاده ترین نکته بدیع لفظی نیز برای عطار دست آویزی برای القای مؤثر افکار وی قرار می گیرد.
تقابل ادبیات اعتراضی با ادبیات عرفانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در طبقه بندی های موضوعی شعر فارسی با نوع ادبی خاصی که به مبارزه علیه ظلم و بیداد حاکمان و صاحبان قدرت می پردازد روبه رو می شویم. این نوع در موضوعات و گونه های مختلف ادبی نمود و بروز دارد و در دوره اخیر از آن با عنوان ادبیات اعتراضی انتقادی یاد می کنیم. ادبیات اعتراضی-انتقادی در شعر عرفانی به شکل متمایز از دیگر گونه های ادبی مشاهده می شود و تاکنون به چگونگی ارتباط آن با ادبیات عرفانی پرداخته نشده است. بنابراین، هدف از این جستار با رویکرد توصیفی-تحلیلی نخست دسته بندی شاعران عارف و صوفی از منظر اعتراضی و سپس بیان علل تقابل ادبیات اعتراضی با شعر عرفانی و نمود و بروز ریشه های آن در دوره های مختلف است. در نهایت این نتیجه به دست آمد که شعر عرفانی به علت روح درون گرایی، تسامح و تساهل عمیق عرفانی، زمینه مناسبی برای عرضه اعتراض و انتقاد نبوده و علی رغم وجود نمونه های انگشت شمار، بیشتر شاعران عرفانی تمایلی به پرداختن به مضامین اعتراضی نداشته اند. همچنین نتیجه تحقیق بیانگر آن است که ادبیات عرفانی به سبب مبانی فکری و نگاه جبرگرایانه و توکل صرف و روحیه تسلیم، رضا و گاه ترس از سخت گیری های حاکمان و یا تعامل با اهل قدرت، در تقابل با اعتراض بوده است.
مبانی عرفانی- صدرایی حقیقت مرگ با نگاهی به آیات و روایات(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال سیزدهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۴۷
47 - 80
حوزه های تخصصی:
بی تردید مرگ به معنای انتقال از یک عالم به عالم دیگر است؛ ولی انتقال به معنای حرکت از یک مکان مادی به مکان مادی دیگر، هم در مورد نفس و روح مجرد و هم در مورد عوالم بعدی، یعنی دو عالم مثال و عقل که مجرد از ماده اند، بی معناست. مطابق مبانی عرفانی و صدرایی، انسان موجودی چندمرتبه ای است و هر مرتبه آن در یکی از مراتب عالم حضور دارد و جابجایی او بین عوالم مادی و مجرد، نه به صورت مادی و مکانی بلکه به صورت تغییر «توجه و تمرکز» نفس است که یا با اختیار خود انسان یا بدون اختیار او و بر اثر غلبه و سلطه بی اختیار «احکام یک عالم» اتفاق می افتد. بر اساس این آموزه، بیشترین توجه نفس با اختیار خود یا بدون اختیار، خواه موقت و خواه دائم به هر مرتبه ای از خود و هر عالمی باشد، انسان با اختیار یا بی اختیار، موقتاً یا دائماً به آن مرتبه و آن عالم منتقل می شود. بنابراین حقیقت مرگ، انتقال با اختیار یا بی اختیارِ توجه و تمرکز نفس از دنیا به آخرت است، نه جابجایی مادی و مکانی انسان یا روح مجرد او.
هم سنجی قاعده بسیط الحقیقه و عبارت عرفانی «إن مسمی الله احدی بالذات کلٌ بالأسماء»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۵
115 - 133
حوزه های تخصصی:
قاعده بسیط الحقیقه، بیان کننده نسبت مصداق حقیقی آن یعنی خدا با عالم است. همسویی این نسبت در حکمت متعالیه و عرفان، همچنین تصریح ملاصدرا به دریافت شهودی عارفان از درون مایه این قاعده، اندیشه را به جستجوی نظائر آن در عرفان وا می دارد. نزدیک ترین تعبیر عرفانی به مضمون قاعده یاد شده این سخن ابن عربی است که «إن مسمّی الله احدی بالذات، کلٌ بالأسماء»، تا جایی که می توان آن را با اصلاحاتی، همتای قاعده بسیط الحقیقه، در عرفان به حساب آورد. معنای این عبارت، نفی کثرت بواسطه احدیت ذاتی خدا و توجیه کثرت ها بواسطه صدور عالم از اسماء الهی است. این باور عارفانه، نتایجی چون؛ انتساب تمامی احکام ایجابی و سلبی به خدا، وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت، و درستی همزمان تشبیه و تنزیه را در پی دارد. بررسی تحلیلی این موارد نشان می دهد محتوای ایجابی قاعده بسیط الحقیقه در «کل الأشیاء» دانستن حق تعالی همان عبارت عرفانی است که جمع وجود خدا با موجودیت سایرین را برنمی تابد، به این معنا که وجود حق تعالی به عنوان ظاهر غیر از عالم به عنوان ظهورات اوست.
بررسی فضاهای تهی مسجد شیخ لطف الله
منبع:
نگارینه هنر اسلامی سال اول تابستان ۱۳۹۳ شماره ۲
70 - 82
حوزه های تخصصی:
امروزه معماران در طراحی بناها بیش از هر چیز به جنبه های مادی و کمی فضاها توجه دارند و فارغ از کاربردهای معنوی و کمیت های موجود در معماری اصیل ایرانی هستند، فضای تهی یکی از این جنبه ناشناخته در معماری و برگرفته از عرفان اسلامی و ایرانی است. در عرفان معنای تهی بودگی دست یابی به معرفتی خاص، که انسان توسط آن می تواند به شناخت خویشتن و خداوند در درون خود رسیده که نتیجه آن «فنافی الله» و یگانگی با خداوند است. برای ایجاد فضاهای تهی در بناهای مذهبی به ویژه مساجد از راهکارهای گوناگون از جمله سرشاری نقوش، نور و سایه، تاریکی و ساختار ورودی بنا استفاده شده که انسان با قرارگیری در آن از خویشتن خالی و آمادگی حضور با مقام قدسی خداوندی را می یابد. در این پژوهش از طریق مطالعات میدانی و کتابخانه ای با رویکردی عرفانی برگرفته از نظریات سنت گرایان و روش کیفی به چیستی فضای تهی و یافتن آن در مسجد شیخ لطف الله و کاربردش پرداخته شده است. نتایج نشان می دهد، نقوش و فضاها همگی حول محور مرکزی گنبد شکل گرفته و ارکان آن در حال چرخشی دایره وار نمادی از بی نهایت، بی کرانگی و خلأ است و این فضاها به گونه ای طراحی شده اند که آدمی را ابتدا در حال قبض و سپس بسط قرار می دهد.
تحلیل تصویر کنشگری خداوند در باب کشاورزی، از اسطوره تا عرفان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش زبان و ادبیات فارسی پاییز ۱۳۹۹ شماره ۵۸
79-105
حوزه های تخصصی:
تصاویرِ خدا حاصل تلاش های ذهن بشر برای شناخت بهتر وجودی رازناک و قدسی است. یکی از این تصاویر برجسته خدا در گستره تخیّل نامحدود بشر، «خدایِ کشاورز» است که از آن می توانیم تحت عنوان کنشگری خداوند در باب کشاورزی یاد کنیم. این تصویر، در بطن تصاویر قلمرو روییدنی ها، جنبه ای از کنش و عملکرد خدا را در خلقت عینی و ملموس می کند. کنشگری خدا در حوزه کشاورزی، در متونی که مَحمل تصویرسازی برای خدا هستند، علی رغم حضور پویایی که دارد، تحولات و دگرگونی های چندی را پشت سر گذاشته است. نوشتار پیش رو با روش توصیفی- تحلیلی و با رویکرد تحلیل بوطیقای استعاره، این تصویر را در اساطیر، متون مقدس و عرفان بررسی کرده است. در اساطیر، آفرینش خدا در عملکرد الهه باروری و ایزد میرای گیاهی در قالب چرخش فصول تبیین می شود. در متون مقدس این کنش به اهورامزدا، یهوه، خدایِ پدر و الله متناسب با بافت حاکم بر هر متن واگذار می شود و در عرفان هم این کنش به شکلی متنوع و جامع با محوریت انسان، به تصویر کشیده می شود. نتایج بررسی نشان داد که این تصویر، سیری چرخشی را از طبیعت بیرون به طبیعت درون انسان و از طبیعت عینی به طبیعت انتزاعی پیموده است. همچنین گسترش دامنه اختیار و سیطره خدا بر جهان و انسان از مواردی است که در دگردیسی این تصویر به چشم می خورد.
بنیاد اسطوره ای استعاره مفهومی مرگ در مثنوی معنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش زبان و ادبیات فارسی پاییز ۱۳۹۹ شماره ۵۸
107-133
حوزه های تخصصی:
در عرفان اسلامی، مسیر عمده رسیدن به شناخت حقیقت و اتصال به آن، مرگ است. مرگ، مرغ جان را از قفس تن می رهاند و به زندگی معنا می بخشد و مقصد و مقصودش را مشخص می کند؛ از این رو مرگ ثمره و میوه زندگی است. این تفکر در برخی از اساطیر نیز وجود دارد. مولوی از جمله عارفانی است که در تصویر سیمای مرگ، از اندیشه های اساطیری بهره برده است. در این مقاله با استفاده از روش و نظریه استعاره مفهومی، استعاره های حوزه مرگ را در مثنوی مولوی کاویدیم تا بدانیم چه نسبتی میان اندیشه مولوی درباره مرگ با اندیشه های اسطوره ای وجود دارد و نقش باورهای اساطیری در تعریف مسیر سلوک عرفانی چیست. دریافتیم که مولوی چون اغلب عرفا، مرگ (به ویژه مرگ بی مرگی) را در چارچوب «سفرِ بازگشت و بالارونده به سوی اصل/ حق/ حقیقت» شناخته و پرداخته است و از این رهگذر، راه سلوک عرفانی را بازنموده، و مرگ را روش شناخت حقیقت و نیل به عرفان معرفی کرده و نقش مهم آن را در فرایند دریافت معرفت الهی و سلوک عرفانی نشان داده است. مبنای این استعاره، اصل دوگانگی جان و تن در باور به ثنویت ایرانیان باستان است که در منطقه آسیای غربی و شمال آفریقا و جنوب اروپا گسترش یافته بود تا این که از خرقه «مُثُل» افلاطون سر برآورد.
جایگاه هستی شناختی ذات الهی از دیدگاه حکمت متعالیه، عرفان و صوفی نمایان و نقد و بررسی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تبیین ساحت ذات الهی از پیچیده ترین و جنجالی ترین مسائل کلامی، فلسفی و عرفانی است. پژوهش پیش رو با روش توصیفی تحلیلی به این پرسش پاسخ می دهد که حکمت متعالیه، عرفان و صوفی نمایان ذات الهی را در کدامین جایگاه هستی شناختی مستقر می دانند. سپس با بررسی دیدگاه های یادشده به داوری آنها می نشیند. حکمت متعالیه تا آنجا که به تشکیک وجود پایبند است، ذات الهی را برترین رتبه نظام تشکیکی می داند که به جهت سلب قیدهای مراتب پایین «وجود بشرط لا» نامیده می شود. «وجود بشرط لا» به سبب تقید به سلب، تعین ویژه ای از هستی است که عروض آن بر هستی، نیازمند «سلب» یادشده است. ازاین رو نمی تواند به منزله ذات بی نیاز حق قلمداد شود. صدرالمتألهین با گذار از تشکیک، مانند عارفان، ساحت ذات را وجود نامحدودی ورای تشکیک و محیط به آن می داند؛ اما صدرا با پیروی از عبارات قیصری تعبیرهای یکسانی از ساحت یادشده ندارد. صوفی نمایان، با دریافتی نادرست از سخن عارفان، ذات الهی را «وجود لابشرط قسمی» و ساری در اشیا گرفته اند؛ در نتیجه پنداشته اند: ذات حق تحقق بالفعلی ندارد و با دگرگونی اش در اشیا تحقق می یابد. ازاین رو برای تحقق خارجی اش نیازمند اشیاست. صدرالمتألهین و حکیم سبزواری این دیدگاه را به سختی نقد کرده اند. اختلاف نگاه عارفان، حکیمان و صوفی نمایان درباره ذات الهی، پیامدهایی دارد که بررسی آنها تصور دقیق تری از دیدگاه های یادشده به دست خواهد داد.
روایت شناسی «مقامات ژنده ی پیل»
در این مقال سعی شد تا در راستای کاوش در نظریه بومی روایت، پای در راهی گذاریم که مختصات آن پیشتر از سوی بزرگانی چون زنده یاد قاسم هاشمی نژاد و جناب دکتر اسماعیل بنی اردلان ترسیم گشته است. به طور کلی، در سنت روایی(عرصه ی فرهنگ عامه) به این فرضیه رسیدیم که، ساختار(فرم) در پی(جستجوی) مضمون است یعنی «بازنمایی جهت یادآوری»؛ از طرفی دانستیم که در عرصه ی خاص روایت عرفانی فرم و محتوا قابل تفکیک نیست، و «ساختار به منزله ی مضمون» است. و در کل شاهد کارکرد متنوع عنصر «تکرار»[به مثابه ی ذات روایت] هستیم. به طور اجمالی، «موقعیت خرق عادت»، «کنش مثالین»، «شخصیت عرفانی»[در حال استحاله]، و نهایتا «قصه ی عرفانی»، وجوه روایت(داستانی) غیب را می سازند و نهایتا «جغرافیای روایت غیب» عنوانی کلی برای روایت عرفانی می باشد که در آن تقدیر و سرنوشت ها[زندگی] آمیخته با احولاتِ شخصیت ها[از خواب بینی و بیماری و شفا و دیداریابی برای عامی تا ریاضت خودخواسته و کشف و شهود(دیدار بینی) و کیمیای نفسانی عارف]، محتوای روایت را می سازد. ما در این جا از راه ارائه ی یک ساختار پیشنهادی[سه گانه ی پایه-آینه-پوششی و گونه ی مستقلِ حکایات خواب]، حکایات کثیر مقامات ژنده ی پیل را طبقه بندی نمودیم و به کمک اصطلاحات اختصاصی(روایت شناختی) متن که همان «بازپیکربندی روایی مقامات» محسوب می شود، سعی در ترسیم وجوه روایی مقامات اعم از داستانی و متنی را داریم و به طور خلاصه، عرصه های «گفتمان-روایت»[تمهید مقدمه(فصل بندی) مقامات]، «زبان-روایت»[گزیده ی مقامات]، «داستان-روایت»[ساختار پیشنهادی]، «خیال-روایت»[ویژگیِ تصویری بودن و رد پای راوی]، و نهایتا «روایت-روایت»[اصطلاحات اختصاصی روایت شناختی] طرح و تبیین گشت.
بازکاوی انواع نسبت میان دین و عرفان با تأکید بر رئوس ثمانیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادیان و عرفان سال ۵۴ بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
18 - 1
حوزه های تخصصی:
The relationship between religion and mysticism is a wide-ranging and challenging issue that has its roots in the history of Sufism and mysticism. Muslim mystics, along with religious scholars inclined to Islamic mysticism, have always emphasized the Islamic origin of mysticism. On the other hand, some religious scholars have denied any connection between mysticism and Islamic teachings. They have considered mystical teachings as heresy which is the result of mystics' connection with foreign cultures; Hence, have confronted them. It seems that this disagreement can be resolved to some extent by clarifying the various dimensions of mysticism, thus reducing the disagreement and increasing the consensus. In the present study, instead of presenting a specific relationship, the various relationships that exist between different dimensions of mysticism and religion will be discussed, so the dispute due to ambiguity in the relationship between these two will be clarified through analytical and phenomenological methods. Utilizing the "Ro'us thamaniyah" "eight vertices" of the science of logic as well as the comparison of mysticism with other sciences in this study reduces the ambiguity of relation between the two. Because by referring to some of "Ro'us thamaniyah" such as: subject and type, purpose and motive, author and compiler, benefit and interest, position and rank and also Segmentation of mysticism, brings us to different and numerous relations between religion and mysticism that in some similarities and in some other dimensions there will be contrasts. The result of this approach will negate the general view and the definite opinion in this regard and invite to a partial and dimensional view.
جلوه هایی از استکبارستیزی در سیره و سخن امام راحل؛ به همراه تحلیلی عرفانی از آن(مقاله ترویجی حوزه)
حوزه های تخصصی:
یکی از مسائل قابل توجه در عرفان این است که آیا استکبارستیزی با عرفان قابل جمع و یا با آن ناسازگار است؟ این مقاله با بررسی گفتار و رفتار امام راحل(ره)، در صدد است که اولاً جلوه هایی از روحیه و رفتار استکبارستیز را از طریق بیان نمونه هایی از سیره و سخن ایشان به نمایش بگذارد. ثانیاً، تحلیلی عرفانی از آن ارائه دهد. بدین منظور، ابتدا حکایاتی از رفتارهای استکبارستیز امام در دوران های مختلف حیات ایشان و در برابر طیف های مختلفی از مستکبران، بیان شده و در ادامه، برخی سخنان ایشان علیه مستکبران و جبهه استکبار به صورت عام، که به گونه دیگری از روحیه استکبارستیزی آن عارف بالله حکایت می کند، ارائه گردیده است. سپس، تحلیلی عرفانی از این مسئله، که چگونه می شود یک عارف از روحیه ای حماسی و استکبارستیز برخوردار گردد و چگونه این دو جنبه شخصیتی در فردی همچون امام راحل و یا هر فرد دیگری قابل جمع اند، ارائه گردیده است. در این بخش، با تذکر این نکته که استکبارستیزی بر سه عنصر «شجاعت»، «ظلم ستیزی» و «ایثار» استوار است، تأثیر عرفان حقیقی بر حصول و تقویت این سه فضیلت انسانی تبیین گردیده است. روش تحقیق، توصیفی تحلیلی و روش گردآوری اطلاعات، کتابخانه ای است.
نگاهی به تعالیم اخلاق عرفانی در حکایت های هفت اورنگ جامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات عرفانی پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۲
136-109
حوزه های تخصصی:
منظومه هفت اورنگ جامی شامل حکایات و تمثیلاتی است که به بیان اسرار و رموز شریعت و طریقت پرداخته و با نگاهی ویژه به آداب سیروسلوک، شاخصه های اخلاق را در حوزه عرفان، در قالب قصه نمایش داده است. این پژوهش که به روش توصیفی تدوین یافته، در پی پاسخ به این مسائل است تا دریابد مقاصد و اهداف تعلیمی عبدالرحمن جامی در این حکایات چیست و چگونه می توان با طبقه بندی و تحلیل محتوایی آن ها، آموزه های عرفانی عملی وی را تبیین و تشریح کرد. نخست، ضمن تأملاتی درباره اخلاق، جایگاه آن به ویژه در حوزه عرفان و تصوف بررسی شده و رابطه معرفت و مکاشفه عرفانی با مجاهده یا آداب سیروسلوک تبیین شده است. در ادامه، مقاماتی چون صبر، رضا، شُکر، حیا، صدق، تواضع و فتوت از منظر عارفان بزرگ و از خلال حکایات این منظومه تعلیمی عرفانی، استخراج و بررسی شده است. یافته های این پژوهش نشان دهنده نقش و جایگاه این آداب در سیروسلوک در جهت کسب معارف عرفانی در منظومه هفت اورنگ است که شاعر با بهره گیری از حکایات متعدد، مشی و مرام طریقت را برای مریدان نمایان ساخته است.