مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
۲۸.
۲۹.
۳۰.
۳۱.
۳۲.
۳۳.
۳۴.
۳۵.
۳۶.
دستوری شدگی
منبع:
علم زبان سال هفتم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱۱
81 - 108
حوزههای تخصصی:
در زبان گیلکی، حروف اضافه vir/var، varǰa و biǰa به معنی «نزد، نزدیک، کنار» به کار می روند و افزون بر مفهوم مکان، بر همراهی نیز دلالت دارند. نظیر این کارکرد را در گونه فارسی گفتاری، حرف اضافه «ور» در ساخت «ورِ دست کسی بودن» بر عهده دارد. حرف اضافه manəstən نیز برای دلالت بر شباهت و همانندی به کار می رود. در این مقاله، معنی اولیه var روند تحولات معنایی و دستوری شدگی آنها با استفاده از داده های زبان اوستایی و فارسی میانه بررسی و رابطه آن با varǰa و biǰa معلوم می گردد. روند تحولات manəstən نیز با استفاده از داده های تاریخی زبان بررسی می شود. برای روشن شدن مطلب، گاه از داده های زبان فارسی نیز استفاده می گردد. vir / var صورتی از varah به معنی «سینه» در زبان اوستایی است که به صورت war در زبان فارسی میانه به کار رفته است. این واژه از طریق مجاز، معنی «کنار، سمت، سو» حاصل کرده و برای اشاره به فضای اطراف انسان که تحت مالکیت و نظارت اوست، به کار رفته است. سپس، با حرف اضافه ǰa / ǰe به معنی «از» ادغام شده و حروف اضافه virǰa و biǰa از آن پدید آمده اند. manəstən نیز مصدر به معنی «شباهت داشتن، همانند بودن» است که در ساخت گروه اسمی بدل به حرف اضافه شده است.
بسامد و امکانات دستوری نمود(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اصل بسامد زبانی یکی از عوامل درونزبانی است که بر اساس آن زبان تمایل به صرف کمترین انرژی برای تلفظ و بیان ساختهای مختلف زبانی دارد. فرضیههای مطرح در این زمینه که بر پایه دو دیدگاه تاریخی و همزمانی بررسی شدند، عبارتند از: افزایش و یا کاهش امکانات دستوری نمود در گذر زمان حاصل بسامد آن است، یعنی هرگاه هر یک از انواع نمود آغازی، مستمر و تکمیلی در گذر زمان بسامد بیشتری پیدا کرده، از امکانات بیانی و دستوری آن کاسته شدهاست و برعکس. فرضیه دوم نیز که در قالب نگاه همزمانی است بیان میکند، هر یک از انواع نمود در فارسی معاصر که بسامد بیشتری دارد، دارای امکانات دستوری و صوری کمتری است. لذا پیکرهای از متون فارسی نو متقدم و فارسی معاصر که شامل 8549 بند فعلی است، فراهم آوردیم. ابتدا امکانات بیانی هر یک از انواع نمود آغازی، مستمر و تکمیلی و سپس بسامد هر یک را شمردیم و دادههای بهدست آمده را در دو دوره مذکور مورد مقایسه قرار دادیم. نتایج بهدستآمده از تحلیل و بررسی پیکره پژوهش صحت هر دو فرضیه را تآیید میکند، یعنی بین کاهش یا افزایش تعداد امکانات دستوری نمود در گذر زمان و بسامد آنها رابطه معکوس وجود دارد. در مورد فرض دوم نیز وجود رابطه معکوس بین بسامد و تعداد هر یک از انواع نمود در مقایسه با دیگر انواع آن تأیید شد.
دستور نقش و ارجاع و دستوری شدگی- شواهدی از معین شدگی در فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دستوری شدگی فرایندی است که منجر به شکل گیری واحدهای دستوری از منابع واژگانی می شود یا به موجب آن واحدهای دستوری در یک زبان، دستوری تر می شوند. یافتن مصادیق دستوری شده در زبان فارسی پیشتر موضوع پژوهش های زبان شناختی متعددی بوده است، اما آنچه که در این پژوهش مورد بررسی قرار می گیرد پاسخ به این پرسش است که چگونه می توان از قابلیت های دستور نقش و ارجاع به عنوان یک چارچوب دستوری نقش گرا برای نمایش درجات متفاوت دستوری شدگی استفاده کرد؟ پژوهش حاضر، نظری است و نگارنده برای پاسخ به پرسش مذکور، چهار فعل معین در زبان فارسی شامل «باید»، «خواستن»، «داشتن» و «توانستن» را برمی گزیند تا با بررسی رفتارهای واژی- نحویشان که بازتاب درجات متفاوتی از معین شدگی آنها برای نمایش نمود، وجهیت و زمان می باشد، قابلیت های نحویِ دستور نقش و ارجاع را در بازنمایی صوریِ دستوری شدگی به تصویر کشد. طبیعتاً چارچوب نظری اتخاذ شده در این پژوهش دستور نقش و ارجاع است و هدف، آزمودن سازوکارهای نحوی در این انگاره دستوری از جمله ساخت لایه ای بند مشتمل بر فرافکنی سازه ای و فرافکنی عملگر، و روابط پیوند- شبکه برای نمایش صوری دستوری شدگی می باشد.
دستوری شدگی "هشتن" در متون ادب فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ ادبیات پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۸۷
79 - 104
حوزههای تخصصی:
در متون ادب فارسی، «هشتن» و ماده مضارع آن، «هل »، با معانی واژگانی و نیز کارکرد دستوری برای بیان وجه به کار رفته است. از سوی دیگر، ماده ماضی این فعل به صورت «هلید» نیز به کار رفته که ساختی قیاسی است. در این مقاله، ریشه فعل در دوره باستان، هسته معنایی و سایر معانی آن در سه دوره زبان فارسی بررسی و روند تحول معنایی و تبدیل آن به صورت دستوری برای بازنمایی وجه توصیف شده است. ریشه «هشتن» در زبان اوستایی harz به معنی «رها کردن» است و در فارسی میانه و متون ادب فارسی به تدریج، علاوه بر معنی «رهاکردن»، در معانی «گذاشتن»، «واگذارکردن»، «گماردن» و جز آن آمده است. افزون بر این، در فارسی میانه، این صورت زبانی طی روند دستوری شدگی به ابزاری برای بیان مفهوم وجهی اجازه بدل شده و چنین کارکردی در متون ادب فارسی تداوم یافته است. در متون ادب فارسی، «گذاشتن» نیز مفهوم وجهی اجازه را بازنمایی کرده است. به تدریج، کاربرد «گذاشتن» برای دلالت بر این مفهوم غلبه پیدا کرده و «هشتن» منسوخ شده است.
ابعاد معنایی نقش نمای گفتمانی«آخه» در بیان روابط علّی از منظر (بین) ذهنی شدگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مطالعه به بررسی ابعاد معنایی نقش نمای گفتمانی «آخه» در بیان روابط علّی از منظر (بین) ذهنی شدگی می پردازد. پژوهش حاضر مطالعه ای توصیفی-تحلیلی است و داده های آن پیکره ای همزمانی متشکل از زبان روزمره به کاررفته در وبلاگ ها، مصاحبه های تلویزیونی و گفتگوهای روزمره است. بررسی داده ها نشان می دهد واژه «آخه» تحت فرایند دستوری شدگی در سطح جمله و گفتمان قرار گرفته و به پیشرفته ترین مراحل (بین) ذهنی شدگی رسیده است. در واقع، مطابق پیش بینی سویتسر (1990) و دِگاند و فاگارد (2012) در موارد مشابه، این عبارت علاوه بر بیان روابط علّی عینی، به عنوان یک نقش نمای گفتمانی، برای بیان انواع روابط علّی ذهنی یا روابط توجیهی نیز به کار می رود. به عبارت دیگر، گویشوران زبان فارسی از این عبارت برای بیان انواع روابط توجیهی معرفتی، کارگفتی و متنی استفاده می کنند. کاربردهای فوق، بیانگر وابستگی بیشتر «آخه» به موقعیت گفتمان و نشان دهنده درجات پیشرفته دستوری شدگی گفتمانی واژه مذکور است.
مراحل اولیه شکل گیری نشانه نمود کامل در مقطعی از فارسی نو: رهیافتی از اطلس زبانیِ کنونی به اطلس تاریخی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله تلاش می کند بین نقش دستوری «ب » در کنار فعل زمان گذشته در اطلس کنونی ایرانی غربی نو و اطلس تاریخی فارسی نو ارتباط برقرار کند و رفتار آماریِ این نشانه در متون قدیم را در پرتو رفتار آن در گونه های زبانیِ کنونی تفسیر نماید. در نمونه گیری تاریخیِ پژوهش حاضر، در قرن های چهارم تا هفتم، 22 درصد از افعال زمان گذشته دارای ساختمان ساده (غیرپیشوندی و غیرمرکب) با نمود کامل، پیشوند «ب » داشته اند، ولی در قرن های بعد، این آمار به تدریج افت کرده و نهایتا به صفر رسیده است. از سوی دیگر، در قرن کنونی، سطح بسیار بالایی از دستوری شدگیِ «ب » در همین جایگاه در طیف وسیعی از گونه های زبانی ایرانی دیده می شود. نگارنده این دو پدیده زبانی (رفتار تاریخی «ب » و رفتار کنونی آن) را همسو می داند و معتقد است که روند واحدی از دستوری شدگی «ب » برای نقش نشانه نمود کامل در زبان های ایرانی غربی نو در جریان بوده که در گونه فارسی نوشتاری/ معیار، به دلایلی برون زبانی یا درون زبانی به تدریج متوقف شده و در تعدادی از گونه های ایرانی ادامه یافته و به سطح کنونی رسیده است.
«جهت شدگی» در فارسی: مطالعه موردی «اندام واژه ها» بر اساس دستوری شدگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
براساس نظر هاینه گویشوران زبان با استفاده از منابع عینی مانند اندام واژه ها، طبیعت واژه ها و برخی افعال به رمزگذاری مفاهیم جهتی مانند بالا، پایین، جلو، عقب و ... می پردازند. در این پژوهش، فرایند تحول منابع واژگانی به واژگانی که به مفاهیم جهتی دلالت دارند، جهت شدگی نامیده می شود. پژوهش حاضر به چگونگی رمزگذاری جهت های نسبی و استعاری با استفاده از منبع واژگانی اندام واژه ها و براساس آرای هاینه پرداخته است. برای تعیین ابعاد جهت شدگی، یا میزان تحولات معنایی، تصریفی- نحوی و آوایی منابع واژگانی به مقاصد جهتی، مطالعه حاضر از انگاره داوری و نغزگوی کهن بهره جسته است. برای جمع آوری داده ها نیز از کتب نظم و نثر، ضرب المثل، رمان، فرهنگ های واژگان، کتب فارسی ابتدایی و متوسطه، تارنماها و گفت وگوهای تلویزیونی و روزمره استفاده شده است. بازه زمانی داده ها شامل داده های فارسی نو متقدم (قرن 4 تا 13هجری) و فارسی نو امروز (قرن 13 تا امروز) است. نتایج نشان می دهد زبان فارسی از اندام واژه های سر، پا، چشم، قلب و ... برای بیان جهت های نسبی و استعاری استفاده نموده و در نهایت این منابع واژگانی متحمل درجه دوم جهت شدگی گردیده اند
پیدایش فعل «پنداشتن» در زبان فارسی و کارکردهای وجهی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ ادبیات بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۸۸
103 - 126
حوزههای تخصصی:
این پژوهش به بررسی پیدایش فعل «پنداشتن» در زبان فارسی و کارکردهای آن برای بیان وجهیت می پردازد و با تمرکز بر دو فرایند واژگان شدگی و دستوری شدگی، شواهد به دست آمده از متون فارسی باستان، فارسی میانه و فارسی نو و تحولات رخ داده در این سه دوره زبانی را بررسی می کند. یافتن منشأ و کارکرد دو صورت «پنداری» و «پنداشتی» که در متون فارسی نو برای بیان وجهیت و رویکرد گوینده به جمله به کار می روند هدف اصلی این پژوهش است و برای نیل به این هدف، کارکرد این صورت ها در بافت های مختلف در متون ادب فارسی مورد توجه قرار گرفته و تأثیرات بازمانده از ساخت تمنایی فارسی میانه در این متون پیگیری شده است. شواهد مستخرج از متون فارسی باستان، میانه و نو نشان می دهند که الگوی فارسی میانه «pad ēd dāšt-/ dār-»، با کاهش آوایی و با گذر از سه مرحله فرایند واژگان شدگی به صورت «پنداشت / پندار » وارد دایره واژگان زبان فارسی شده است. در فارسی دری، «پنداشتن» هم به عنوان فعل اصلی با محتوای مفهومی شناخته شده و هم در شاخه دیگر، به تدریج خاصیت های فعلی خود را از دست داده و به ابزاری دستوری برای بیان وجهیت غیرواقعی بازتحلیل شده است.
ابعاد کاربردشناختی و گفتمانی عبارات اشاره ای «این» و «آن» در گفت وگوهای روزمره زبان فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در سنت مطالعاتی نقش گرایانه برای زبان سه کارکرد گزاره ای (مفهومی)، متنی و بینِ فردی ملحوظ شد. در راستای این رویکرد، پژوهش حاضر بر آن است معانی مختلف «این» و «آن» را در فارسی توصیف کرده، و نشان دهد چگونه مبانی دستوری شدگی می تواند برای بررسی هم زمانی تنوع معنایی این عناصر زبانی به منزله نقش نمای گفتمانی به کار بسته شود. به این منظور، با استناد به الگوی نظری برخی زبان شناسان ( Traugott & Dasher, 2002 ) از ابزار و مفاهیم این نظریه بهره گرفته شد و انواع کاربرد این عناصر زبانی در سه بافت گزاره ای (مفهومی)، انتقالی و گفتمانی تحلیل شد. تحلیل داده ها، نشان می دهد «این» و «آن» در معنای گزاره ای مفهومی به صورت برون زبانی، مرجع داری و متنی و همچنین در بافت های انتقالی برای بازیابی اطلاعات زبانی، فرافکن اشاره ای، بیان عواطف و احساسات، اجتناب از بیان صریح مفاهیم ناخوشایند و تشخیص مدلول به کار گرفته می شود. بررسی داده ها همچنین نشان می دهد، دستوری شدگی «این»، پس از بافت های انتقالی ادامه یافته و به منزله نقش نمای گفتمانی در تغییر روند موضوعی گفتمان و ایجاد وقفه برای صورت بندی بخش آتی گفتمان (متنی)، برجسته سازی و تأکید روی بخش آتی گفتمان و ایجاد تقابل و بیان ارزیابی (ذهنی) و در بیان درخواست، پرسش و توصیه (بینِ ذهنی) به ایفای نقش می پردازد. تنوع معنایی و دستوری شدگی و عناصر مذکور گرایش تغییرات معنایی تراگوت و داشِر را تأیید می کند. بااین حال، عناصر مذکور با توجه به اینکه در آغازِ فرایند دستوری شدگی از معنای ذهنی برخوردارند، طیفِ غیر ذهنی > ذهنی > بینِ ذهنی تراگوت و داشر ( 2002 ) نمی تواند روند تغییرات معنایی عناصر مذکور را به درستی توصیف کند. لذا، طیفِ مذکور به صورت ذهنیِ غیرشخصی > ذهنیِ شخصی > بینِ ذهنی پیشنهاد می شود. درمجموع، پژوهش نشان داد عبارات زبانی مذکور دارای تنوع معنایی و کاربردی بوده که اصول دستوری شدگی می تواند این پدیده را به خوبی توضیح دهد.
«هم» در فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از کلمات بحث برانگیز در فارسی امروز، واژه «هم» است. برخی دستورنویسان این واژه را جزء دسته قیدها می دانند؛ این در حالی است که حذف این واژه ازجمله، گرچه ساختار دستوری آن را برهم نمی زند، اما معنای جمله را تغییر می دهد. ازسوی دیگر، در مطالعات اخیر، این واژه نه به عنوان قید، بلکه به عنوان افزایشی مطرح شده است. افزایشی ها نشان دهنده کمیتی برای کانون جمله هستند و معنای آن ها با توجه به جایگاه کانون در جمله و حوزه آن ها متفاوت است. با این تفاسیر، «هم» به عنوان یک افزایشی، معنای کانونی جمله را تغییر می دهد و به این ترتیب، نقش بنیادین در معنای جمله ایفا می کند. علاوه بر افزایشی، «هم» حامل نقش های دیگری چون حرف ربط و حرف ربط علّی و سایر نقش ها نیز است. هدف از این مقاله، بررسی نقش های «هم» در فارسی و ارائه نقشه معنایی این واژه است. به منظور بررسی دقیق تر نقش های کنونی، این مقاله نگاهی درزمانی به «هم» از فارسی باستان تا معاصر داشته است تا تغییرات این واژه به طور دقیق مشخص شود؛ به این ترتیب، «هم» از دیدگاه دستوری شدگی مورد توجه قرار گرفته است. این پژوهش در نهایت سیر تحول «هم» از باستان تا معاصر به همراه نقشه معنایی آن را ارائه می دهد.
معنی شناسی شناختی و دستوری شدگی: مطالعه موردی فعل «خواستن»(مقاله علمی وزارت علوم)
براساس باور زبان شناسان تاریخی شناختی ازجمله هاینه (1997) ، زبان، محصول تعامل نظام شناخت انسان با محیط پیرامون است. بازنمایی ساختار مفهومی ای که انسان از چنین تعاملی دریافت می کند، نقطه مرکزی مطالعات معناشناسی شناختی را رقم می زند. ساخت معانی واژگانی و دستوری در این رویکرد، براساس ساختارهای ذهنی، مکانی و فضایی و الگوهایی به نام طرح واره های تصویری شکل می گیرد. مجموعه وسیعی از مطالعاتی که پیدایش مقولات نحوی از مقولات واژگانی را در زبان های دنیا و براساس فرایندهای شناختی و تغییرات وسیع معنایی بررسی می کنند از رویکرد دستوری شدگی پیروی می کنند. در این پژوهش برآنیم تا با واکاوی نمونه ای از ساخت های مهم دستوری شده در فارسی یعنی: فعل معین «خواستن» در نقش نشانه زمان آینده به بررسی چگونگی رخداد تغییر معنا در روند دستوری شدگی براساس فرایندهای شناختی و طرح واره های تصویری بپردازیم. واکاوی درزمانی فعل «خواستن» ما را به این نتیجه رساند که در راستای دستوری شدگی این فعل به نشانه زمان آینده، طرح واره تصویری فعل «خواستن» یعنی منبع مسیر مقصد با طرح واره تصویری زمان آینده مشترک بوده و به همین دلیل، در خلال معنازدایی از فعل «خواستن» برای نمایش مفهوم زمان آینده، آن چه حفظ می شود، طرح واره تصویری مسیر و آنچه زدوده می شود ویژگی های غنی معنایی ازجمله جاندار بودن فاعل، اراده فاعل یا حضور اجباری مفعول چیز یا مفعول رویدادست. توجه به حفظ طرح واره های تصویری در خلال پیدایش واحدهای دستوری از واحدهای قاموسی یا فرایند دستوری شدگی، بیش ازپیش، اهمیت طرح واره های تصویری را در ذهن بشر و روندهای درزمانی تحول زبان روشن می سازد.
نگاهی تاریخی به صورت های بیان وجه اجازه در گیلکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در گیلکی، چهار صورت زبانی برای بیان وجه اجازه به کار می رود: vâhâštǝn، bedâ، benǝ و tânǝstǝn. برخی از این صورت ها بر صدور اجازه و برخی بر درخواست اجازه دلالت دارند. این ابزارها حاصل دستوری شدگی صورت هایی هستند که در دوره های پیشین زبان های ایرانی، کارکرد واژگانی داشته اند. در این مقاله، روند دستوری شدگی ابزارهای بیان وجه اجازه براساس داده های زبان اوستایی، فارسی باستان، فارسی میانه و متون ادب فارسی بررسی شده است. در غالب زبان ها، وجه اجازه یا با دستوری شدگی فعل هایی که بر رهاکردن و ترک کردن دلالت دارند، بازنمایی می شود یا با دستوری شدگی فعل هایی که بر مفهوم توانایی دلالت دارند و برای بیان احتمال نیز به کار می روند. صورت های زبانی vâhâštǝn و bedâ از ریشه harz/hard به معنی رهاکردن در دوره باستان زبان های ایرانی بازمانده اند. benǝ از مصدر nehan است که علاوه بر معنی واژگانی «قراردادن»، در مرحل ه ای از تحول زبان برای بیان معنی «رهاکردن» به کار رفته و سپس، فعل امر آن برای بیان مفهوم اجازه دستوری شده است. tânǝstǝn نیز از ریشه tav به معنی «توانایی داشتن» در زبان های دوره باستان است که در سیر تحول، علاوه بر مفهوم وجهی توانایی، برای بیان احتمال و اجازه نیز به کار رفته است.
هم نامی و نقش های مختلف تکواژ وابسته “-æ” در کردی ملکشاهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هم نامی پدیده ای است که در آن مقولات مختلف زبانی با نقش ها و معانی نامرتبط از صورت های آوایی و نوشتاری یکسان برخوردار هستند. هدف از پژوهش حاضر بررسی نقش های مختلف تکواژ “-æ” در کردی ملکشاهی است. پیکره زبانی این پژوهش با استفاده از مصاحبه های نیمه ساختار یافته از سخنگویان کردی ملکشاهی به عنوان یکی از شهرستان های مرکزی استان ایلام گردآوری شد. برای بررسی نقش فرآیند دستوری شدگی در ایجاد هم نامی تکواژ “-æ” از اصول ارائه شده توسط هاپر (1996) و همچنین سازوکارهای معرفی شده هاینه و همکاران (1991) بهره گرفته می شود. یافته های مطالعه نشان داد که چند مقوله مستقل زبانی در کردی ملکشاهی به صورت تکواژ وابسته “-æ” بازنمایی می شوند. صورت مذکور ممکن است به عنوان پی بست، وند تصریفی و یا اشتقاقی در بافت های مختلف واقع شود. این تکواژ به عنوان وندی تصریفی با نقش «نشانه معرفه» به اسم یا گروه اسمی متصل می شود. تکواژ وابسته“-æ” به صورت پی بستی و با نقش فعل ربطی و معین «است» نیز در کردی ملکشاهی به کار برده می شود. تکواژ “-æ” همچنین صورت الحاقی دو حرف اضافه مستقل «در» و «به» در گونه مذکور است که به برخی افعال به عنوان میزبان متصل می شود. علاوه بر این کارکردها، این تکواژ صورت دو پسوند اشتقاقی کردی ملکشاهی است که در تولید ساخت نام آوا و اسم به کار برده می شود. هر یک از نمودهای “-æ” در طول سازوکار دستوری شدگی تحت تأثیر تغییرات آوایی، ساختواژی ، نحوی و معنایی قرار گرفته اند و باعث ایجاد این هم نامی شده اند.
دستوری شدگی فعل «گرفتن» و کاربردهای وجهی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ایرانی سال ۲۲ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۴۳
213 - 239
صورت هایی از فعل «گرفتن»، در فارسی امروز، برای بیان مفهوم وجهی فرض و تصویر شرایطی غیر واقعی به کار گرفته می شوند. این پژوهش، پس از مرور بر پیشینه تحقیقات انجام شده در این حوزه و معرفی مبانی نظری در دو حوزه وجهیت و دستوری شدگی، با رویکردی درزمانی، به کاربردهای مختلف فعل «گرفتن» در فارسی باستان، فارسی میانه و فارسی نو پرداخته و با مرور شواهدی از سه دوره زبان، روند دستوری شدگی این فعل و کاربردهای وجهی آن را مورد توجه قرار داده است. نتایج این تحقیق نشان می دهد که در این روند، بسط استعاری، مقدّم شدن فعل و پذیرفتن بند پیرو به عنوان مفعول باعث شده است تا از طریق ساز وکارهایی مثل بازتحلیل و قیاس، صرف های اول شخص مفرد ماضی، اول شخص مفرد و جمع مضارع و صورت های امر از فعل «گرفتن» از شکل واژگانی خود فاصله بگیرند و با نزدیک تر شدن به کاربردهای دستوری، برای بیان وجهیت غیر واقعی و فرضی به کار گرفته شوند.
افعال معین تصویرساز آغازی در زبان فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نمود آغازی با کمک افعال کمکی ساخته می شود که علاوه بر نشان دادن شروع و آغاز انجام گرفتن عمل، بر ضرورت آن نیز دلالت می کنند. افعال معین آغازی مانند افعال «آغازیدن، آغاز نهادن، ایستادن، گرفتن و ...» که سازنده نمود آغازین در جمله هستند، در فارسی امروز کاربردی ندارند اما در دوره های پیشین زبان فارسی نقش پررنگی داشته اند. در حوزه افعال معین آغازی با دسته ای از افعال مواجه ایم که برای ساخت نمود آغازی با کمک ساخت تصویرهایی مستمر از مبدأ فعلی ثانویه به فعل اصلی در جمله می رسند و با این طرحواره حرکتی روند آغاز یک کنش یا فعل را نشان می دهند. در این پژوهش سعی شده تا افعال معین تصویرساز که بر نمود آغازی در زبان فارسی دلالت دارند استخراج و معرفی شوند. از این رو این پژوهش با روش توصیفی – تحلیلی به بررسی افعال معین تصویرساز آغازی در دوره تاریخی قرن چهارم تا دوازدهم زبان فارسی در میان کتاب های منثور فارسی پرداخته است. نتایج نشان می دهد که افعال «برگرفتن، برداشتن، برخاستن، گشودن» از افعال معین تصویرساز آغازی محسوب می شوند. در این میان افعال «برخاستن و برداشتن» همچنان نقش معین تصویرساز آغازی خود را حفظ کرده اما مابقی افعال دستخوش معین زدگی شده و کاربرد خود را از دست داده اند. علاوه بر آن، افعال دیگری در فارسی محاوره ای امروز مانند «کشیدن و گرفتن» به این محدوده افزوده شده اند که روند معینی خود را در ساخت نمود آغازی طی می کنند.
کاربردی شدگی و دستوری شدگی گفتمان نمای «یعنی» در زبان فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر، مطالعه ای درزمانی و داده بنیاد است که با هدفِ بررسی انواع معانی کاربردشناختیِ گفتمان نمای «یعنی» در سطح دستور معترضه (موقعیت گفتمان) و سیرِ تحول این معانی در گذر زمان (از سده چهارم تا چهاردهم ه. ق.) انجام شده است. مبنای انجام این پژوهش، دیدگاه تراگوت و داشر (2002) درباره طیفِ ذهنی شدگیِ «معنای غیرذهنی> ذهنی> بیناذهنی» است. برای گردآوری داده ها، پس از انتخاب دو اثر ادبی از هریک از سده های نام برده، همه موارد وقوعِ «یعنی» از این متون به صورت دستی استخراج شد تا داده های به دست آمده، در چارچوب موردنظر تحلیل و بررسی شود. داده های پژوهش نشان می دهد که گفتمان نمای «یعنی» در سطح دستور معترضه، معانی کاربردشناختیِ جدیدی همچون معانی متنی، ذهنی و بیناذهنی کسب می کند و از معنای گزاره ایِ خود فاصله می گیرد. این موضوع دال بر این است که این گفتمان نما پس از کاربردی شدگی و انتقال به سطح دستور معترضه، از رهگذر دستوری شدن، معانی جدیدی می یابد و هرچه بیشتر از معنای گزاره ایِ اولیه خود فاصله می گیرد و دستوری و دستوری تر می شود. به علاوه، کسب معانی جدید ترتیب خاصی دارد؛ به این صورت که ابتدا معانی متنی سپس معانی ذهنی و درنهایت، معانی بیناذهنی پدید می آیند.