مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
۲۸.
۲۹.
۳۰.
۳۱.
۳۲.
۳۳.
۳۴.
۳۵.
شناخت شناسی
پاتریک برت بر این باور است که پراگماتیسم با وجود ظرفیت های فراوانی که در گستره فلسفه علوم اجتماعی دارد، هنوز جایگاه شایسته خود را نیافته است؛ زیرا فیلسوفان علوم اجتماعی آن گونه که باید، به آن توجه نکرده اند. او معتقد است می توان به خوبی از پراگماتیسم در این عرصه بهره برد و به کمک آن، افق های تازه ای پیش روی علوم اجتماعی گشود. او در کتاب فلسفه علوم اجتماعی؛ به سوی پراگماتیسم، مبتنی بر نقدهایی که به علوم اجتماعی و فلسفه علوم اجتماعی موجود وارد می کند، مدعی است یکی از دو هدف اصلی اش در این کتاب، بسط رهیافت جدیدی در فلسفه علوم اجتماعی به کمک پراگماتیسم است. هدف این مقاله بررسی این ادعای اوست؛ اما پیش از نقد محتوایی این اثر، نگاهی گذرا به همه فصل های کتاب و نقد ساختار و متن ترجمه فارسی کتاب ضروری بود. در آخرین گام و در نقد محتوایی و بررسی دقیق مدعای نویسنده به این نتیجه رسید که دستاورد کتاب، فاصله معناداری با ادعای نویسنده دارد و گفته های او با آنچه هرمنوتیک ها، تفسیرگرایان، ابزارگرایان و پیروان مکتب انتقادی گفته اند، تفاوت چندانی ندارد و حرف چندان تازه ای به آن ها نیفزوده و راه جدیدی پیش پای علوم اجتماعی نگشوده است.
سنجش و ارزیابی خرد سازمانی و مدیریتی در سطوح مختلف سازمانهای دولتی با نگرشی به ابعاد فلسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله با نگاهی خردگرایانه به مدیریت و سازمان سعی شده است در سطوح مختلف فردی، بین فردی، سازمانی و راهبردی این موضوع مورد بررسی قرار گیرد. بنابراین، هدف تحقیق حاضر، بررسی اثرات ابعاد فلسفی خرد یعنی؛ منطق، اخلاق، زیبایی شناسی، شناخت شناسی و متافیزیک در چهار سطح ذکر شده است. جامعه آماری 7491 نفر از کارکنان اداره های کل استان همدان بودند که 381 نفر به عنوان نمونه آماری انتخاب شده اند. به منظور جمع آوری اطلاعات میدانی، از پرسشنامه ای با 100 سؤال استفاده شده است. برای طراحی پرسشنامه، از تکنیک دلفی در طی سه مرحله، استفاده شده است. اعضای پانل دلفی، شامل 21 نفر از اعضای هیئت علمی دانشگاه، بوده اند. بعد از توافق عمومی در مورد پرسشنامه، روایی سازه آن از طریق تحلیل عاملی تأییدی و پایایی آن از طریق آلفای کرونباخ مورد تأیید قرار گرفته است. نتایج همبستگی دو به دو و مجزا در بین سطوح مختلف نشان میدهد که ابعاد فلسفی خرد در هر چهار سطح با یکدیگر رابطه مثبت و معناداری دارند و همچنین با خرد مدیریتی و سازمانی نیز رابطه مثبت و معناداری دارند. امّا نتایج تحلیل مسیر با استفاده از نرم افزار LISREL نشان داد که ابعاد فلسفی خرد در سه سطح بین فردی، سازمانی و راهبردی اثر مثبت و معناداری بر خرد مدیریتی و سازمانی دارند، امّا ابعاد فلسفی خرد در سطح فردی تأثیر معناداری بر خرد مدیریتی و سازمانی ندارد.
تحلیل نگره پدیدارشناسی در شناخت شناسی شازده کوچولو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۱۸ بهار و تابستان ۱۳۹۲ شماره ۱
95 - 112
حوزه های تخصصی:
مطالعه ماهیت «فضای اسطوره ای» برمبنای آرای ارنست کاسیرر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال دوازدهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۰
101 - 119
حوزه های تخصصی:
«اسطوره» ازمنظر ارنست کاسیرر، فیلسوف بزرگ نوکانتی، یکی از اولین و مهم ترین فرم های شناختی است. انسان برای آگاهی از هستی، به یک باره از فرم تعقلی شناخت آغاز نکرده و پیش از آن، دوره ای طولانی از زندگی خویش را با معرفتی ابتدایی سر کرده است که این فرم آغازین معرفتِ انسانی با عنوان «آگاهی اسطوره ای» معرفی می شود. ادراکات و جهان شکل یافته در این فرم از آگاهیْ محتواها و ویژگی هایی دارد که فهم و پذیرش آنها با معیارهای دانش نظری امروز چندان آسان نیست؛ بنابراین، این محتواها را باید در چهارچوب دستگاه شناختی اسطوره ای مطالعه کرد. در آگاهی اسطوره ای مقوله هایی مانند «فضا»، «زمان» و «عدد» با عنوان «واسطه های ادراکی» معرفی می شود. مسئله اصلی در این مقاله، شناسایی ماهیت و اصول شکل دهنده «فضای اسطوره ای» و نیز نوع تجسمِ عینی آن در مقایسه با فضای ادراک حسی و فضای هندسی است. برای رسیدن به این هدف، با مطالعه دقیق آثار کاسیرر و بررسی مصداق های عینی این فضا در تمدن های کهن، علاوه بر بررسی جایگاه، قوانین و الگوهای حاکم در شکل گیری و نوع تجسم فضا در آگاهی اسطوره ای، مقایسه ای نیز از ویژگی های این فضا با فضای ادراک حسی و فضای انتزاعی هندسی انجام گرفته است.
بسط تئوری های شناخت شناسی و دیدگاه های یادگیری در آموزش اثربخش جغرافیا
حوزه های تخصصی:
تفکر، دلمشغولی اندیشمندان در حوزه های معرفت و شناخت است و همین نکته دلیل بر گستردگی و عمق معانی آن است. امروزه آموزش با دو سؤال، بر پایه "چه " و "چگونه" رو دررویی می کند. اینکه چه چیزی را آموزش می دهیم مهم است. اما مهمتر این است که این آموزش را چطور و چگونه و برای چه مقصودی انجام می دهیم. شناخت شناسی یا اپیستومولوژی از یک سو به عنوان ضرورت سازماندهی آموزش و نیز به عنوان خط رابط آموزش هدفمند، جهت دهنده مطالعه حاضر است. آموزش جغرافیا برپایه نظریه های یادگیری به منزله ورود به قلمرو فراگیران و دانش آموزان و نحوه پردازش تفکرآنان برای زندگی و ارتباط با محیط، به ویژه در جهان شبکه ای عصر حاضر است. این مقاله برای رمزگشایی مفاهیم و موضوع مورد بررسی، برای تحلیل، تلفیق و سنتز یافته ها با یکپارچه نگری با رفت و آمد بین ماکرو- میکرو یا قیاس- استقراء تلاش می کند چشم انداز جغرافیای آموزشی و آموزش جغرافیا را در مسیری کمتر شناخته شده در منابع موجود، پیش روی خوانندگان، به ویژه تعلیم دهندگان این علم قرار دهد.
پارادایم های روابط بین الملل: بررسی پارادایمیک بودن رویکردهای نظری روابط بین الملل در ابعاد نظری، روش شناسی و شناخت شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تحقیقات سیاسی و بین المللی دوره ششم بهار ۱۳۹۳ شماره ۱۸
219 - 247
حوزه های تخصصی:
در این مقاله قصد داریم به این پرسش پاسخ دهیم که می توان رشته ی روابط بین الملل را در ابعاد نظری، روش شناختی و شناخت شناسی «پارادایمیک» نامید؟ پاسخ به این پرسش بیشتر بر اساس پژوهش ها و پیمایش های انجام شده در این مورد در آمریکا و برخی دیگر از کشورها توسط «موسسه تئوری و اعمال آن در روابط بین الملل» است. فرضیه ی پژوهش حاضر این است که با توجه به کثرت نظریه ها و رویکردهای رشته ی روابط بین الملل و تنوع روش های به کار گرفته شده در این حوزه، نمی توان روابط بین الملل را در نظریه و روش پارادایمیک نامید. در بحث شناخت شناسی نیز با وجود تسلط آموزه ی پوزیتیویسم در آمریکا، تفاوت چشم گیری در میزان تسلط این آموزه در کشورهای دیگر از قبیل کانادا، نیوزیلند، انگلستان و آفریقای جنوبی وجود دارد و در همه موارد یاد شده آموزه های غیرپوزیتیویسمی در این کشورها از تسلط بیشتری نسبت به پوزیتیویسم برخوردار است. بنابراین در این نوشتار قصد داریم روابط بین الملل را به عنوان رشته ای غیرپارادایمیک معرفی کنیم
تحلیل ژئوپلیتیک انتقادی از منظر رئالیسم انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ژئوپلیتیک سال هجدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۶۵)
1 - 43
حوزه های تخصصی:
ژئوپلیتیک انتقادی از رویکردهای تاثیرگذار در ژئوپلیتیک، در دهه ی ۱۹۸۰ مطرح شد. به نظر می رسد که ژئوپلیتیک انتقادی به لحاظ فلسفی، فروکاست گرایانه و از همین رو برای تبیین ژئوپلیتیکی نابسنده است. پژوهش حاضر از نوع بنیادی و نظری است که از روش تحلیل فلسفی(استدلال عقلانی)، و منابع کتابخانه ای استفاده می کند. هدف، تبیین و نقد بنیان های هستی شناسانه ، شناخت شناسانه و روش شناسانه ی ژئوپلیتیک انتقادی است. ابتدا تبیینی نسبتاً جامع از ژئوپلیتیک انتقادی از دید ژئوراید اتوتایل و سیمون دالبی ارائه می شود. سپس مولفه های فلسفه ی علمِ رئالیسم انتقادی روی باسکار به عنوان مبنای نظری مکمل معرفی می شوند. در نهایت بر مبنای رئالیسم انتقادی (استعلایی) به تبیین و نقد ژئوپلیتیک انتقادی پرداخته می شود. نشان داده می شود که ژئوپلیتیک انتقادی دارای یک هستی شناسیِ ایده آلیستی و ذهنیت محور، شناخت شناسی پساساختارگرایانه و روش شناسی هرمنوتیکی است. این رویکرد دارای نوعی نگاه نقادانه ی صرف(برآمده از واسازی دریدا و قدرت دانش فوکو) است بی آنکه شناخت دقیقی از موضوع مورد مطالعه اش ارائه کند
شناخت شناسی «فطرت» از دیدگاه ملاصدرا و علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد هفتم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
181-202
حوزه های تخصصی:
هنگامی که می خواهیم بحث «شناخت شناسی فطرت» را در دستگاه فکری صدرالمتألهین(ره) مورد سنجش قرار دهیم، علیرغم رویکرد مثبت وی در مواجهه با مُثُل افلاطون که مبنای پیشینی بودن ادراکات فطری است، نتیجه متفاوتی دریافت می کنیم؛ چراکه ملاصدرا(ره) بر اساس حرکت جوهری، قائل به پسینی بودن ادراکات است و ادراکات تصدیقیِ ماقبل از حواس را نمی پذیرد. وی بر این باور است که بر اساس مراتب عقل که پایین ترین مرتبه اش، استعداد محض بوده و خالی از هر گونه ادراکی است، نفس و به تبع آن فطرت به دلیل ذومراتب بودنشان، هم دارای امور زوال ناپذیر(مرتبه عقل مجرّد تام) و هم دارای امور زوال پذیر(مراتب جمادی، نباتی و حیوانی) می باشند. علامه طباطبایی(ره) نیز پیدایش ادراکات را هم از راه حواس خارجی(حواس پنجگانه) و هم از راه حواس داخلی(قوای نفس) می داند و بر این باور است که ادراکات بدیهی همچون «نیازمندی معلول به علت» هرچند از راه حواس خارجی حاصل نمی شوند، امّا ریشه در حواس داخلی دارند؛ چراکه قوای درونی ما قائم و محتاج به نفس است و این مطلب، از مفهوم «علیت» حکایت می کند. بنابراین بر اساس آراء ملاصدرا(ره) و علامه طباطبایی(ره) معرفت، تأسیس است نه تذکّر. بر این مبنا مجاز هستیم «فطرت» را بازتعریف کرده و پیشینی بودن ادراکات بدیهی را از آن نفی کنیم و بر این باور باشیم که ادراکات فطری یعنی: مطلق ادراکات با فرض پسینی بودن آنها.
شناخت شناسی در «گاتاها»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت ادیان سال ۱۳ بهار ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۵۰)
83-98
حوزه های تخصصی:
راستی آزمایی اندیشه ها در بوته فلسفه، غبار شک را می زداید و راه های گسترده تری برای بلوغ تفکر می نمایاند. هدف این پژوهش بررسی شناخت شناسی در «گاتاها» است. این تحقیق از لحاظ هدف، بنیادی است و با استفاده از روش «توصیفی تحلیلی» با رویکرد «کیفی» به گردآوری مطالعات کتابخانه ای پرداخته است. نتایج برگرفته از پژوهش نشان می دهد: برحسب «گاتاها» دو نوع معرفت حصولی و حضوری وجود دارد. ابزارهای شناخت عبارت است از: حس، دل، فطرت و عقل؛ و شناخت از راه دعا، باور و آگاهی، اندیشه نیک، همنشینی با دانایان، «اَشا» و آموزش اهورایی به دست می آید. موانع شناخت نیز باورهای غلط، آیین غلط، آموزش غلط و عدم رایزنی با اندیشه نیک است. معیار صدق شناخت، میزان مطابقت آن با واقع، و معیار توجیه و اعتبار انواع معرفت ها وحی و عقل است. رگه هایی از عمل گرایی در واقع گرایی دینی «گاتاها» نیز مشاهده شد. به نظر می رسد یکی از علل توجه اندیشمندان ایرانی به اسلام، به ویژه قرآن و سیره خاندان نبوی، آموزه های زرتشت باشد.
مطالعه ماهیّت، کارکرد و تجسم «عدد» در آگاهی اسطوره ای از منظر ارنست کاسیرر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
745 - 767
حوزه های تخصصی:
«اسطوره» از دیدگاه ارنست کاسیرر فیلسوف بزرگ نوکانتی، ابتدایی ترین و در عین حال متفاوت ترین شیوه شناختی انسان است. به زعم وی انسان برای آگاهی از هستی خود و پیرامونش، به یکباره از فرم تعقلی شناخت آغاز ننموده و پیش از آن، دوره ای طولانی را با معرفتی ابتدایی سر کرده است که این فرم آغازین معرفتِ انسانی تحت عنوان «آگاهی اسطوره ای» به ما معرفی می گردد. ادراکات و جهان شکل یافته در این فرم از آگاهی، محتواها و ویژگی هایی دارد که فهم و پذیرش آنها با معیارهای دانش نظری امروز چندان آسان نیست؛ لذا این محتواها را می بایست در چارچوب دستگاه شناختی اسطوره ای مورد مطالعه قرار داد. در آگاهی اسطوره ای مقوله هایی مانند «فضا»، «زمان» و «عدد» به مانند آگاهی عقلانی امروز، تحت عنوان «واسطه های ادراکی» به ما معرفی می شود؛ اما ماهیت، کارکرد و تجسم این واسطه ها در آگاهی اسطوره ای کاملاً متمایز از ادراک امروز ما از آنهاست. مسئله اصلی در این پژوهش، شناسایی ماهیّت «عدد اسطوره ای» و آبشخورهای هویت دهنده به آن است. برای نیل به این هدف، با مطالعه دقیق آثار و دیدگاه های کاسیرر، علاوه بر شناسایی ماهیت، جایگاه و نوع تجسم عدد در آگاهی اسطوره ای، به بررسی عوامل شکل دهنده ماهیت خاص عدد در این فرم از آگاهی پرداخته می شود.
نقدی شناخت شناسانه بر داستان «پادشاه و وزیر یهودی» در مثنوی معنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تبیین مسئله: داستانِ «پادشاه و وزیر یهودی» در مثنوی معنوی در خوانش نخست، بیانگر روشی در سیاستِ صاحب منصبان برای تفرقه افکنی میان پیروان یک دین و آیین است. این داستان از دیدگاه معرفت شناختی و اندیشگانی نیز تصوّرات غلط و اشتباه های انسان را در استدلال به نمایش گذاشته است. مولانا در این داستان با نمایش طرح و نقشه وزیر برای نابودی دین مسیحیّت، عملاً نشان داده است که چگونه استدلال نادرست و نیز قضاوت و عمل مبتنی بر آن استدلال باعث فاجعه می شود. روش در این جُستار چگونگی استدلال و توجیه وزیر و پادشاه یهودی برای کار آنها به صورت توصیفی تحلیلی نقد و بررسی می شود تا نقص ها و ایرادهای ساختار اندیشه آنان پدیدار شود. یافته ها و نتایج: دستاورد پژوهش بر این موضوع دلالت دارد که اشتباه پادشاه و وزیر یهودی منشأ شناختی دارد و به تصوّرات نادرست آنها برمی گردد. آن دو با ذهنیّت بنیادگرایانه دوقطبی، به موضوع (دین مسیحیّت) اندیشیده اند و برپایه همین ذهنیّت به ارزشگذاری، قضاوت و سرانجام صدور حکم اقدام کرده اند.
واقع گرایی در عکاسی: از ادراکی تا علمی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۷ پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳
47 - 54
حوزه های تخصصی:
مقوله ی واقع گرایی در عکاسی قدمتی به درازای خودِ تاریخ عکاسی دارد. همواره عکاسان، نظریه پردازان، فیلسوفان، نشانه شناسان و دیگران در خصوص این موضوع به شکل مستقیم یا غیرمستقیم سخن گفته اند. با این حال، با توجه به مبتنی بودن عکس بر امر واقع، این موضوع هم چنان گشوده و قابل بحث باقی مانده است. واقع گرایی، در تعریف فلسفی اش به معنای تأیید وجود هستی های مستقل از اندیشه و احساس انسان است. خود فرایند عکاسی محل مناسبی برای بروز و ظهور این تفکر می باشد. عکس بنا بر ماهیت واقع گرایانه اش دو دریچه را به سوی جهان هستی می گشاید: یکی در ادامه ی تجربه ی دیداری ما، اما با پیش نهادن احتمالات گوناگون، دیگری در ادامه ی آگاهی و دانش مان. در این مقاله، با شرح انواع واقع گرایی فلسفی (واقع گرایی ادراکی، مفهومی و علمی) سعی می شود تا مصادیق دو نوع آن (ادراکی و مفهومی)، به فراخور موضوع مقاله، در عکاسی دنبال شده و آرای موافق و مخالف نظریه پردازان و منتقدین گوناگون به شکل تطبیقی مورد تحلیل قرار گیرد. در پایان، با بررسی رویکرد واقع گرایی علمی در عکاسی و تحلیل توانایی این رسانه از منظر شناخت شناسی، به این نتیجه خواهیم رسید که عکاسی واقع گرا امکان تبدیل واقعیت به نظریه و برعکس را داشته و نیز نقطه ی تلاقی واقع گرایی ادراکی، انتقادی و علمی می باشد.
تبیین نسبت رابطه انسان و مکان در فرآیند طراحی معماری با رویکرد پدیدارشناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
طراحان در صورت استفاده مؤثر از رابطه انسان و مکان در خلق فضا می توانند محیط های با معنا و با هویت بیافرینند. پدیدارشناسی به دلیل داشتن قابلیت شناخت رابطه انسان و مکان می تواند به طراحان در فرآیند طراحی کمک کند. روش تحقیق این مقاله توصیفی-تحلیلی و ابزار جمع آوری اطلاعات کتابخانه ای بوده است. هدف این تحقیق چگونگی استفاده از نگرش «پدیدارشناسی» در فرآیند طراحی است. پدیدارشناسی مکان دو رویکرد هستی شناسی و شناخت شناسی را در بر می گیرد، هستی شناسی بیشتر دید مکانی دارد و به دنبال معنای مکان یا زیست جهان (روح مکان) می باشد، و شناخت شناسی بیشتر نظرگاهی انسانی به موضوع دارد و به دنبال چیستی مکان یا تجربه زیسته (حس مکان) است. نتایج تحقیق نشان می دهد در مراحل اولیه فرآیند طراحی (شناخت مسئله) از هر دو رویکرد «پدیدارشناسی مکان» می توان استفاده کرد. در این مرحله به کارگیری روح مکان به عنوان راهنمای طراحی در فرآیند طراحی هم امکان پذیر و هم الزامی می باشد؛ و از حس مکان می توان با مشارکت ذی نفعان برای ایجاد ظرفیت ارتباط مؤثر بین فرد و مکان در فرآیند طراحی استفاده کرد. علاوه بر این، برای آموختن از فرآیند طراحی و همچنین بهبود ارتباط طرح با کاربر واقعی، می توان رویکرد شناخت شناسی پدیدارشناسی را بکار گرفت. در این حالت، میزان موفقیت طرح در آفرینش حس مکان پس از بهره برداری مورد سنجش قرار می گیرد.
"چرایی" اسلامی سازی دانش، تعمقی در منطق و استدلال طرفداران اسلامی سازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مطالعه تاریخ جوامع اسلامی در مواجهه با "مصائب جهان اسلام" در چند دهه اخیر نشان دهنده نوعی "گذار تاریخی" از مواجهه "سخت افزارانه" به نوعی چاره جویی نرم و علمی مبتنی بر "دانش و آموزش" است که از آن به عنوان "اسلامی سازی دانش" یاد می شود. با توجه به اهمیت این "گذار تاریخی" و نیز ابتنای آن بر نقد علم و دانش مبتنی بر مدرنیته غربی، حتی در درون جوامع اسلامی نیز در مورد چرایی و ماهیت آن سئوالاتی ایجاد شده مبنی بر اینکه اساسا "چرا" اسلامی سازی باید در دانش صورت بگیرد؟ این مقاله از طریق روش اسنادی و کتابخانه ای و فراتحلیل مهمترین آثار و منابع موجود در این زمینه ، به بررسی مساله "منطق و چرایی" اسلامی سازی دانش به عنوان یک امر مقدم بر "چیستی" آن پرداخته و به دنبال پاسخ به این سئوال است که اساسا چرا پروژه "اسلامی سازی دانش" شکل گرفت. برآیند کلی نتایج این مطالعه از "چرایی" اسلامی سازی دانش بر مفهوم مرکزی "بحران" در امت اسلامی به خصوص در عصر "پسامدرنیته" استوار است و نشان می دهد ضرورت و منطق "اسلامی سازی دانش" یک دغدغه "هستی شناسانه"، "شناخت شناسانه" و "روش شناسانه" در ارتباط با مواضع "علم و دانش غربی" است که در جوامع اسلامی رشد یافته و ریشه دوانده است. به همین جهت نیز متفکران اسلامی تنها راهکار مقابله با آن را –برخلاف اسلاف خود- نه در اصلاح و یا تغییر سیاسی، بلکه در تحول در "دانش و آموزش" رایج در کشورهای اسلامی می دانند.
مبحث قطع در علم اصول؛ در جایگاه مبادی یا مسائل (با نگاه تطبیقی در نظریه آیت الله بروجردی و آیت الله خوئی)(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های اصولی سال ۱۰ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۷
85 - 102
حوزه های تخصصی:
بحث قطع در علم اصول از مباحثی است که در طبقه بندی مسائل علم، مورد تأمل بوده و در جایابی صحیحش در قلمرو علم کلام یا علم اصول مورد اختلاف واقع شده است. سخن در آن است آیا مبحث قطع در شمار مبادی علم اصول و از مسائل کلامی مطرح در این علم است یا جزو مسائل علم اصول به شمار می رود. آیت الله خوئی در پیروی از نظر آخوند خراسانی بحث قطع را به مسائل علم کلام شبیه و نزدیک دانسته است. بنابراین باید آن را در شمار مبادی علم اصول دانست. اما آیت الله بروجردی با رأی آخوند مخالفت کرده و این بحث را کاملا مسئله ای اصولی دانسته است. استدلال کسانی که این بحث را مسئله ای اصول ندانسته اند آن است که نتیجه بحث از مسئله اصولی در طریق استنباط حکم فرعی قرار می گیرد و این ملاک در مباحث قطع جاری نیست. در نقطه مقابل، عده ای قطع را به عنوان حجت فقهی، موضوع علم اصول دانسته اند، و قائلند بحث پیرامون موضوع، مسئله آن علم را شکل می دهد، پس مبحث قطع، مسئله ای اصولی است. دست یابی به پاسخ صحیح در این اختلاف نظر، کشف رویکرد بحث در باب قطع، بر اساس نظام شناخت شناسیِ ماهوی است. رویکرد بحث پیرامون قطع می تواند در شناخت جایگاه آن در علم اصول کارآمد باشد. رویکرد مباحث قطع در جهت نظام معرفتی کلامی نیست و غرض اصلی و هدف مستقیم بحث پاسخ به مسئله حجیت و قلمرو حجیت و شروط و محدودیت های حجیت در این باب است که کاملا از منطق اصولی تبعیت می کند.