مطالب مرتبط با کلیدواژه
۴۱.
۴۲.
۴۳.
۴۴.
۴۵.
۴۶.
۴۷.
۴۸.
۴۹.
۵۰.
۵۱.
۵۲.
۵۳.
۵۴.
۵۵.
۵۶.
۵۷.
۵۸.
۵۹.
۶۰.
فلسفه علم
حوزههای تخصصی:
از رویکردهای مربوط به تحلیل نظریه های علمی می توان به رویکرد های پوزِتیویستی و مدل-نظریه ای اشاره کرد. این رویکردها هرکدام اشکالاتی دارند و در تحلیل نظریه های علمی ناتوان به نظر می رسند. رویکرد مدل-نظریه ای که مطلوب ون فراسن نیز می باشد، چندان خوشایند واقع گرایان نیست و چرچلند به عنوان یک واقع گرای علمی، سعی می کند تعبیری واقع گرایانه برای تحلیل نظریه های علمی پیشنهاد کند. وی از دستاوردهای علوم شناختی استفاده کرده و مدل پیوندگرایانه را به عنوان جایگزین رویکردهای گزاره ای و مدل -نظریه ای ارائه می کند؛ امّا پیشنهاد وی دارای مشکلی اساسی است: به صِرف مدل کردن ساختار نظریه های علمی در قالب مدل های پیوندگرایانه، نمی توان درباره رابطه بین بازنمایی علم در شبکه های عصبی و واقعیت جهان خارج ادعایی کرد درحالی که چرچلند این رابطه را مفروض گرفته و برای آن استدلالی ارائه نمی کند. در این نوشتار برآنیم تا اساس رویکرد چرچلند و پیشینه آن را بیان کرده و سپس این نقصیه را برطرف نموده و رویکرد شناختی را به منزله امتدادی برای واقع گرایی معرفی کنیم.
بسط «علایق علم» و پیامدهای آن برای آموزش علوم طبیعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف اصلی این مقاله، بسط علایق علم و بررسی پیامدهای آن برای آموزش علوم طبیعی است. برای این منظور با استفاده از روش های توصیف، تحلیل، استنتاج و مفهوم پردازی ابتدا به علایق علم نزد هابرماس با سه وجه فنی، عملی و رهایی بخش پرداخته می شود. سپس رویکرد ماری هسه درباره جنبه تفسیری و تأویلی علوم طبیعی مورد بررسی قرار می گیرد. پس از آن، به نظرات مارتین اِگِر درباره علاقه کیهان شناختی و سرکوب آن در تعلیم وتربیت پرداخته می شود. در بخش بعد ضمن پیشنهاد رشته «مطالعات علم» به عنوان «علایق استعلایی علم» به بسط علایق علم می پردازیم. سپس به پیامدهای چهار زیرعلاقه تاریخ علم، فلسفه علم، جامعه شناسی علم و روانشناسی علم، پرداخته می شود. در نهایت با ابتنای بر یافته های پژوهش، رویکرد و روش جدیدی با عنوان «آموزش علم علاقه محور» پیشنهاد می گردد. نتایج این پژوهش حاکی از آن است که لحاظ علایق استعلایی در کنار علایق فنی و کیهان شناختی در آموزش علوم طبیعی، و استفاده از آموزش علم علاقه محور، تصویر جامع تر و کامل تری از علم ارائه داده، ضمن تسهیل و تعمیق فرایند یاددهی-یادگیری علوم، این فرایند را با جذابیت و لذت بیشتری همراه خواهد ساخت.
بررسی تاریخی و معرفتی زمینه های شکل گیری و چیستی فلسفه مضاف (با نگاهی انتقادی به فلسفه مضاف در ایران)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و پنجم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۹۸
59 - 84
حوزههای تخصصی:
اصطلاح «فلسفه مضاف» از جمله اصطلاحاتی است که در دهه های اخیر در ادبیات فلسفی مورد توجه، تبیین و تحلیل برخی اندیشمندان در کشور قرار گرفته است. فلسفه مضاف در کنار فرصت ها و فوایدی که می تواند در پی داشته باشد، می تواند زمینه ساز تهدیدها و کژتابی هایی نیز شود. البته بیش از آنکه تبدیل به فرصتی برای بازفراوری تراث غنی فلسفی و تمرکز بر مسائل بومی شود، ما را درگیر ادبیات و مسائل موطن و خاستگاه خود کرده است. نویسنده بر این باور است دلیل این امر را در دو محور باید مورد توجه قرار داد: نخست غفلت از عقبه تاریخی و معرفتی شکل گیری فلسفه مضاف و دوم عدم توجه به فهم دقیق تحولات و تطورات معنایی فلسفه در بُرش های مختلف تاریخی؛ از این رو نوشتار پیش رو سعی دارد با تحلیل زمینه های شکل گیری فلسفه مضاف و تبیین تطورات معنایی فلسفه با نگاهی ارزیابانه تعاریف ارائه شده از فلسفه مضاف در کشور را بررسی نماید.
مسئله عینیت: کانت و ویتگنشتاین از سوبژکتیویته تا اینترسوبژکتیویته(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲۰
217 - 231
حوزههای تخصصی:
در این مقاله می کوشم پس از توصیفِ مسئله «عینیت»، راه حل های دو فیلسوفِ برجسته، کانت و ویتگنشتاین، را درباره آن بازسازی کنم، و سپس در بخشِ دوّم به پیامدهای متفاوت این دو نگرش دربابِ برخی از مهمترین مقولاتِ معرفتی-معناشناختی مان بپردازم. مسئله عینیت ناظر به این است که چه عامل یا منبعی باورها یا بازنمودهای ذهنی یا زبانی مان را از حالتِ «دلبخواهی» و «پدیدارِ صرف» بودن خارج می کند و بدان ها نوعی «اعتبار عینی» یا «واقعیت عینی» می بخشد. پاسخِ کانت به این پرسش، ارجاع و اتّکاء به ساختارِ استعلاییِ ذهن بویژه «مقولاتِ محضِ فاهمه»، به منزله شرایطِ امکانِ تجربه سوژه، است، و پاسخِ ویتگنشتاین به این مسئله، ارجاع و اتّکاء به «ساختار هنجاریِ» یک نهادِ اجتماعی؛ به عبارت دیگر، رجوع به «سوبژکتیویته» و «اینترسوبژکتیویته» برای توضیحِ «عینیتِ» بازنمودها و باورها. در ادامه، و در بخش سوّم، می کوشم نشان دهم که این دو پاسخِ متفاوت، تصویرهای کاملاً متفاوتی از مقولاتِ «صدق»، «کاربست مفاهیم»، «شاکله مفهومی»، «عقلانیت» و درنهایت، شکلِ مقتضیِ «فلسفه علم»، به بار می نشانند.
نقدی بر آموزش علوم پایه در ایران معاصر
حوزههای تخصصی:
در این مقاله، آموزش علوم پایه را در دوران معاصر ایران با قرون گذشته، مخصوصاً دوره شکوفایی علمی ایران که همزمان با قرون وسطی در اروپا و غرب است، مقایسه و نقاط قوت و ضعف آموزشی این دو دوره بیان گردید. اولین ضعف در حوزه علوم مربوط به حفظ و نگهداری داشته های علمی دانشمندان قدیمی ایران است. ضعف های مدل های آموزشی دوران معاصر که شامل سبک آموزش (اصوالگرایانه)، تخصص گرایی صرف، دید جزئی نگر به علم و عدم توجه به مفاهیم فیزیکی است، بیان شد. این ضعف ها باعث کاهش استقبال دانش پژوهان و علاقمندان از رشته های علوم پایه، خصوصاً رشته فیزیک شده است. عدم شناخت متقابل هدف و عدم مبادله اطلاعات بین دانشمندان علوم پایه و مهندسین علوم باعث کندی پیشرفت صنعت و تکنولوژی در کشور شده است. در این مقاله این ضعف ها را بیان و راه حل های پیشنهادی را ارائه نموده ایم.
تبیین مفهوم و قلمرو معرفتی جغرافیای سیاسی فضای شهر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های جغرافیای سیاسی سال چهارم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۱۵
47 - 77
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با نگرشی فلسفی در پی پاسخ به دو پرسش مطرح در حوزه جغرافیای سیاسی فضای شهر است؛ 1- مفهوم جغرافیای سیاسی فضای شهر چیست؟ 2- قلمرو معرفتی جغرافیای سیاسی فضای شهر چگونه تبیین می شود؟. در این پژوهش برای تحلیل اطّلاعات بیان شده، از روش توصیفی‑تحلیلی بهره گرفته شده است. در پاسخ پرسش اوّل می توان گفت، جغرافیای سیاسی فضای شهر شاخه ای سامانمند (سیستماتیک) از جغرافیای سیاسی است که به مطالعه و شناخت کنش بُعد سیاسی انسان با فضای شهر می پردازد، لذا این مطالعه با هدف به سامان شدن فضای شهر [زیست شهری] صورت می گیرد. همچنین در پاسخ به پرسش دوم باید گفت، قلمرو معرفتی جغرافیای سیاسی فضای شهر را موضوعاتی همچون شهروندان، محدوده و قلمرو، حکومت محلّی‑شهری، مرزها، انتخابات، امنیت، سازماندهی و تقسیمات سیاسی، مهاجرت، هویّت، بازیگران، مخاطرات سیاسی، عدالت فضایی، گفتمان، دیپلماسی شهری و جهانی شدن، نیروهای مؤثر و حقوق شهروندی در فضای شهر شکل می دهد. در نهایت این موضوعات منجر شد که حوزه تخصصی و مطالعاتی این رشته با سایر رشته های هم پیوند که شهر را مورد مطالعه قرار می دهند، مشخص شود. بر این بنیاد، نتایج پژوهش نشان از آن دارد که شاخه تخصصی نوظهور جغرافیای سیاسی فضای شهر مبتنی بر دیدگاه فلسفه علم، وجودش به عنوان یک حوزه تخصصی آکادمیک با شیوه و نگرشی نو به منظور ارائه برنامه برای به سامان شدن فضای شهر [زیست شهری] در کنار سایر حوزه های هم پیوند ضرورت دارد.
واقع گرایی نظام محور: نظریه ای جامع در فلسفه علوم اجتماعی و اقتصادی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اقتصاد اسلامی سال بیست و یکم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۸۲
65 - 99
حوزههای تخصصی:
فلسفه علم اقتصاد شاخه ای از فلسفه علم است که به بحث درباره چیستی علم اقتصاد از حیث «هستی شناسی»، «معرفت شناسی» و «روش شناسی» می پردازد. مطالعات فلسفه اقتصاد مشتمل بر بررسی های درجه دوم انتقادی و سازنده نسبت به سه جنبه دانش اقتصاد است. بدیهی است فلسفه اقتصاد اسلامی با فلسفه اقتصاد سکولار تفاوت دارد. «گسست میان مبانی فلسفی اسلامی با نظریه های اقتصادی» و عدم توانایی ادبیات فلسفه اقتصاد اسلامی در برقراری ارتباط وثیق بین فلسفه و اقتصاد یکی از مهم ترین آسیب های این ادبیات است. مقاله پیش رو در تلاش است قدم ابتدایی را در برقراری این ارتباط بردارد. این مقاله اکتشافی و پرسش اصلی آن این است که: «آیا می توان با فلسفه اسلامی مبتنی بر سنت های الهی و درک عمیق از واقعیت های عینی و اعتباری موجود در جوامع به نظریه ای جامع برای نه تنها اقتصاد، بلکه برای تمامی علوم اجتماعی جهت کمک به تحلیل های علمی دست یافت؟» پاسخ به این پرسش مستلزم تبیین «نظریه واقع گرایی نظام محور ( System-based Realism )» و ویژگی های آن است. در این مقاله با استفاده از روش تحلیل فلسفی، به بررسی این نظریه پرداخته می شود. یافته ها نشان می دهد که علوم اجتماعی فرایند تحلیلی تحقیق در سطوح پنج گانه (کنش قاعده مند افراد، نهادها، سازمان ها یا ارکان فرایند تغییرات، منابع و محیط) از طریق 1. توصیف این سطوح؛ 2. اکتشاف کنش؛ 3. تبیین چرایی و چگونگی تحول نهادها و سازمان ها؛ 4. تبیین اهداف ادعایی و واقعی و 5. تبیین و پیش بینی پدیده ها است.
تطورات معنای علم از دیدگاه چالمرز و نقد آن (با تکیه بر آراء حمید پارسانیا)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علم و تمدن در اسلام سال دوم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۸
127 - 150
حوزههای تخصصی:
علم و چیستی آن از موضوعات بسیار چالش برانگیز در میان متفکران عصر حاضر است. آلن فرانسیس چالمرز در کتاب چیستی علم خود درباره ماهیت و چیستی روش های علمی بر اساس استقراء گرایی، ابطال گرایی، معقول گرایی، نسبی گرایی، نظریه های نظم گریز و آفاق گرایی بحث نموده است. در کتاب دیگرش با عنوان علم و تولید آن نیز با بیان نظریه پوزیتیویستی و راهبرد تاریخی-جامعه شناختی سعی در دفاع از عینیت دانش علمی دارد؛ اما یافته ها حاکی از آن است که چالمرز در تبیین چیستی علم در اثر اول خود دارای ایراداتی است. هرچند سعی نموده به گونه ای آن ها را در کتاب دوم خود برطرف نماید؛ اما ازآنجاکه مبانی فکری او برخاسته از نظریه کنت و به تبع آن کانت و مبانی پوزیتیویستی است نتوانسته بین ذات داشتن و برساخته بودن علم جمع کند و در تبیین چیستی علم توفیقی به دست آورد. نگارنده به دنبال دست یابی به پاسخ این پرسش است که علم از دیدگاه آلن فرانسیس چالمرز چیست و خوانش او از علم چه تطوراتی داشته است؟ در نوشتار حاضر ابتدا به روش نقد درونی مبانی اندیشه چالمرز در دو اثر یادشده بررسی شده و سپس با استفاده از آراء حمید پارسانیا نقد بیرونی شده است. استاد پارسانیا جهت برون رفت از بحران ماهیت علم، آن را دارای هویت ذاتی و نفس الامری می داند که در جهان دوم و سوم باانگیزه ها و زمینه هایی وارد می شود و منحصر در دانش آزمون پذیر نیست. در نوشتار حاضر با استفاده از تبیین جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا بودن علم و معرفت پاسخ اشکالات چالمرز در چیستی علم تبیین شده است.
سرشت بومی سازی: درآمدی بر مفهوم بومی سازی جرم شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آموزه های حقوق کیفری دوره جدید بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۱
329 - 364
حوزههای تخصصی:
پرسش از سرشت بومی سازی و زوایای آن، به پرسش از چیستی علم مرتبط است که همواره مورد توجه تاریخ و فلسفه علم بوده و واکاوی ابعاد آن، مستلزم جریان شناسی تاریخی مطالعات پسااستعماری و نقش آن در شکل گیری، تثبیت و استمرار گفتمان بومی سازی است. برای ارائه مفهومی دقیق از بومی سازی جرم شناسی و سرشت شناسی آن، از روش پژوهش توصیفی تحلیلی و رویکرد انتقادی استفاده شده است. یافته های حاصل از واکاوی تحلیلی مطالعه نشان می دهد که از یک سو، بومی سازی جرم شناسی، فرایند درونی سازی کنترل جرم با عقل ایرانی است و از سوی دیگر، سیاست و خط مشی علمی با هدف تولید ادبیات نظریه های بومی جرم شناختی و جذب گزینشی و انتقادی نظریه های جرم شناختی غربی، با هدف کارآمدسازی آن ها برای کنترل جرم محسوب می شود. بنابراین نتایج تحلیلی نوشتار حاضر حاکی از آن است که در بستر اجتماعی ایران، شکاف معناداری میان نظام معرفت شناختی و هستی شناختی جرم شناسی معاصر ایرانی با شاخص ها و مؤلفه های جرم شناسی بومی وجود دارد.
بررسی کتاب A Realist Theory of Science (نظریه ای واقع گرا درباره علم)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی سال ۲۲ فروردین ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۱۰۱)
109-135
تاکنون روایت های متفاوتی درخصوص ماهیّت علم و فعّالیّت علمی ارائه شده است. روی بسکار که از پیشگامان واقع گرایی انتقادی است با انتشار کتاب نظریه ای واقع گرا درباره علم درصدد ایجاد یک انقلاب کوپرنیکی در فلسفه علم است که به نظر می رسد به خوبی از پس آن برآمده است. او برای این منظور به برجسته سازیِ مباحث هستی شناسی و توجّه هم زمان به ماهیّت اجتماعی دانش می پردازد. بسکار در این کتاب که کتابی اصیل و حاوی استدلال های قوی و نظریه های بدیع در فلسفه علم است ضمن انتقاد از برخی مکاتب فلسفی و تبیین نظریه علم خود، به مقولات مهمی نیز در فلسفه علم اشاره می کند. این اشارات او که با پشتوانه فلسفی مطرح می شود برای یک محقّق در حیطه فلسفه بسکار بسیار الهام بخش خواهد بود. از مهم ترینِ این مقولات می توان به ملازم دانستن واقع گرایی هستی شناختی و نسبی گرایی معرفت شناختی و هم چنین نقد نظریه صدق تارسکی توسّط بسکار اشاره کرد. هدف از این مقاله که به روش توصیفی-تحلیلی انجام شده، بررسی مهم ترین اثر فلسفه علم طبیعی بسکار و یافتن نقاط ضعف و قوّت این اثر است. این کار ضمن مروری مبسوط بر کل کتاب، در وجوه مختلفِ صوری، کیفی و محتوایی انجام شده است. در پایان مقاله، چند پیشنهاد کاربردی نیز ارائه می گردد.
نقش و اهمیت متافیزیک برای علم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
20 - 41
حوزههای تخصصی:
در مقاله حاضر ابتدا به بررسی دلایل مخالفت با متافیزیک می پردازیم. قصد داریم ضمن بررسی این دلایل به موضعی مناسب در قبال جایگاه و نقش و اهمیت متافیزیک برسیم. دیدگاه های مختلفی درباره مسئله قدیمی نسبت متافیزیک و علم وجود دارد. با کمک شواهد تاریخی استدلال می کنیم که تعامل متافیزیک و علم تعامل پیچیده ای است که تنها در پرتو رویکرد نقادانه قابل دفاع است. در این نگرش نقادانه هم باید به نقش و اهمیت متافیزیک در علم توجه داشت و هم در خصوص انتظارات خود از آن تواضع معرفتی داشت.
بررسی تاثیر فلسفه علم در فعالیت های سیاست گذاری نهادهای علمی
فلسفه علم رشته ای نسبتا جوان و در جامعه ما به تازگی مورد توجه قرار گرفته است.با استناد به فلسفه علم می توان به فعالیت ها، سیاست گذاری های نهادهای علمی و هماهنگی بین علوم دینی و فلسفه از نظریات دانشمندان، فیلسوفان،مشاهیر، پیشتازان دین استفاده شود.گروه های آموزشی فلسفه، مرکز اصلی شکل گیری و تدریس فلسفه علم در نهادهای جدید دانشگاهی بوده اند، اما توجه فیزیک دانان، ریاضی دانان، زیست شناسان و دانشمندان سایر حوزه ها نیز به تدریج به این رشته جلب گردید. هدف فلسفه علم این است که روش های تحقیق مورد استفاده در علوم مختلف را ارزیابی کند. نگاه کردن به علم از دیدگاه فلسفه به ما این امکان را می دهد که با استفاده از تحقیق ، مفروضات پنهان پژوهش علمی را کشف کنیم.در این مقاله سعی شده است به فعالیت های مهمترین و اصلی ترین نهادهای علمی تاثیر فلسفه علم را با توجه به تاریخچه و شکل گیری مکاتب فلسفه علم ارزیابی کرد.گفتمان علم دینی در ایران امروز، یک نمونه از نحوه تاثیر فلسفه علم در شکل دهی به گفتمانی را به نمایش می گذارد که سال هاست سیاست های کلان علمی کشور بخصوص سیاست های ناظر بر علوم انسانی را به شکلی واقعی تحت تاثیر قرار داده است.
متافیزیک علم و شرایط امکان علوم نامتعارف(مقاله علمی وزارت علوم)
با آشکارشدن نارسایی های علوم متعارف در حل مسائل جهان و پیامدهای ناپسند آن مانند فقر و شکاف درآمدی، سلطه فناوری، آلودگی محیط زیست و تغییرات جوی و اقلیمی برای زندگی بشری، این پرسش مطرح می شود که آیا سنخ دیگری از علوم امکان پذیر است که ضمن برخورداری از توانمندی های علوم متعارف از نارسایی های آن دور باشد. افزون بر گرایش های رهایی بخش علم، انگیزه های دینی برای سازگارکردن علم با آموزه های الهی نیز به این پرسش دامن می زند. پاسخ به این مسئله نیازمند پژوهش درباره شرایط امکان علوم نامتعارف است. در این مقاله ضمن بررسی گذرای تاریخچه تلاش های صورت گرفته در زمینه علم دینی (اسلامی) در ایران و جهان، شرایط امکان علوم نامتعارف از دیدگاه متافیزیک علم به روش تحلیلی تبیین شده است. سرآغاز این پژوهش اشاره به رساله کمتر شناخته شده کانت با عنوان «بنیادهای متافیزیکی علم طبیعی» است. سپس نسبت متافیزیک با علم، امکان متافیزیک علم، نیاز علم به متافیزیک، امکان پذیری متافیزیک های متفاوت و مهم ترین اصول متافیزیکی علوم اجتماعی تحلیل شده اند. درنهایت شرایط امکان علوم نامتعارف و برخی مزیت های رویکرد متافیزیکی به این علوم تبیین شده است.
فلسفه شیمی و سیر تحول آن در گذر زمان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
325 - 335
حوزههای تخصصی:
بر اساس معیارهایی شیمی یکی از بزرگترین رشته های علمی در جهان است، علمی که به «تأثیر مستقیم مولکول ها بر زندگی انسان» مربوط می شود و در نتیجه سوالات اخلاقی، سیاسی، فلسفی و معرفتی را مطرح می کند. در این مقاله با هدف بررسی فرایند توسعه این علم از بعد فلسفی و تاریخی با تکیه بر مطالعات کتابخانه ای و مقالات موجود، موضوعات و روندهای اصلی در تکامل دیدگاه فلسفی به این علم تشریح و رابطه بین فلسفه شیمی و فلسفه علم با تمرکز بر موضوعاتی در فلسفه شیمی که سبب تجدیدنظر یا توسعه های عمده در فلسفه علم شد مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفت. بررسی ها نشان داد تا همین اواخر، عملاً شیمی توسط فیلسوفان حرفه ای علم به دلایل مختلفی از قبیل غفلت تاریخی از شیمی، تقلیل شیمی به فیزیک و عدم تمرکز بر روی ویژگی ها و ساختار شیمی نادیده گرفته شده بود و از اوایل دهه 1990، با سازماندهی اجتماعی شکل گرفته در آن و گسترش فعالیت های علمی به طور فزاینده ای از مرزهای رشته ای به سمت تحقیقات مسئله محور، وضعیت به شدت تغییر کرد به طوری که فلسفه شیمی در حال حاضر یکی از پررونق ترین رشته ها در فلسفه علم است.
نگاهی انتقادی به طبیعت گرایی روش شناختی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۴۰۲ شماره ۹۳
5 - 32
طبیعتگرایی روش شناختی، که به مثابه ابرپارادایم دانش نوین معرفی می شود، هیچ گزاره یا نظریه مشتمل بر ارجاع پدیده های طبیعی به حقایق فراطبیعی را روانمی دارد. این رویکرد را می توان به دو قسم حداقلی و حداکثری تقسیم کرد که هر یک مقتضیات و بروندادهای خاص خود را دارد. تحقیق و تدقیق در این رویکرد مایه دلمشغولی بسیاری از متعاطیان حوزه فلسفه علم، و فلسفه دین می باشد. جستار پیش رو در صدد است تا با روش اسنادی به کاوش در این مساله پرداخته و با روش تحلیلی آن را در معرض نقد و سنجش گذارد. نتیجه تحقیق این است که طبیعتگرایی روش-شناختی نه بر بنیاد معرفتی و منطقی معتبری استوار است، نه حاوی مدعایی منسجم و خردپذیر بوده و نه از منظر کارکردشناختی تامین کننده انتظارات ادعا شده می باشد.
مسیرهای تلاقی و همکاری فلسفه علم با سیاست گذاری علم، فناوری و نوآوری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست علم و فناوری سال یازدهم تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲ (پیاپی ۴۲) ویژه نامه جامع سیاست علم و فناوری
17 - 28
فلسفه علم، علم را به مثابه نظامی از ساختارهای مفهومی و گزاره ای و فرآیندهایی همچون تبیین، حل مسئله، اکتشاف و ارزیابی مورد ملاحظه قرار می دهد و از صدق و کذب و معناداری و توجیه آن می پرسد و بحث می کند. سیاست گذاری علم، فناوری و نوآوری از سوی دیگر، حوزه ای مطالعاتی است که علم را به عنوان یک نهاد اقتصادی-اجتماعی-سیاسی تلقی و نسبت آن را با مقولاتی همچون رشد اقتصادی، رقابت پذیری، امنیت، اشتغال و رفاه می کاود و توصیه هایی را برای عملکرد بهتر نهاد علم از یک منظر اجتماعی صورت بندی می کند. این مقاله با تکیه بر مجموعه ای از مطالعات اسنادی و روش تحلیل مفهومی به مسیرهای ممکن همکاری میان دو حوزه فلسفه علم با مطالعات نوآوری و سیاست گذاری علم و فناوری می پردازد. نتیجه استدلال ها و تحلیل های مطرح شده در مقاله این است که علی رغم استبعاد ظاهری، این دو حوزه دست کم در چهار مسیر زایا می توانند همکاری کنند: ارائه تحلیل فلسفی از سازه های معرفتی و روش های رایج در مطالعات نوآوری، توسعه مفاهیم نوآوری و رشد اقتصادی برای دربرگرفتن ابعاد مسئولانه و اخلاقی آنها، کمک به درک ابعاد ایده پردازانه و خلاقانه فرآیند نوآوری با وام گیری از علوم شناختی و بالاخره کمک به شکل گیری نوعی نگاه نقادانه به فناوری از طریق بکارگیری منابع فلسفه فناوری. چهار مسیر فوق، چشم انداز همکاری میان دو حوزه مذکور را ترسیم می کنند.
تقارن تاریخی ایده رویکرد و پارادایم در چیستی علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
در قرن اخیر دو کتاب «اقتصادنا» از شهیدصدر و «ساختار انقلاب های علمی» از کوهن، وارد فضای علمی شدند که یکی مستقیماً فلسفه علمی است و دیگری در پایه مباحث اقتصادی، رویکردی فلسفه علمی دارد. در جامعه جهانی، کتاب کوهن یکی از کتاب های فلسفه علمی رسمی محسوب شد، و از نظریات او برای تحلیل جریان های علمی استفاده شد، تا جایی که واژه پارادایم بهعنوان واژه ای همه گیر بر سر زبان ها افتاد؛ اما کتاب اقتصادنا با وجود ارائه دیدگاه ها و تحلیل های فراوان فلسفه علمی چنین موقعیتی پیدا نکرد. شناسایی دیدگاه های فلسفه علمیِ پنهانمانده برای جوامع علمی که باوجود غنای معرفتی و اجتماعی، کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند، می تواند سطح آگاهی جامعه علمی و نظریات بدیل در حوزههای مختلف دانش را افزایش دهد. در اینراستا، مقاله حاضر نشان می دهد که چگونه مؤلفه های یک فلسفه علم تمامعیار رئالیستی در اقتصادنا حضور دارد؛ مؤلفههایی که موجب می شود دیدگاه موجود در اقتصادنا در عین دارا بودن بسیاری از نقاط قوت نظریه پارادایم های کوهن، گرفتار مسئله نسبیت گرایی نشود. همچنین این دیدگاه می تواند موجبات این را فراهم سازد که قیاس ناپذیری پارادایمی که در دیدگاه کوهن وجود دارد مانعی برای گفتگوی میان اندیشه ها، نباشد. این امر از طریق مقایسه نظریات علم شناختی شهیدصدر در اقتصادنا و کوهن در ساختار انقلاب های علمی به انجام میرسد.
ارزیابی تعلق پارادایمی اعضای هیات علمی رشته مطالعات برنامه درسی:رویکردی به مطالعه فلسفه علم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم تربیتی سال ۲۷ پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
183 - 200
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف ارزیابی تعلق پارادایمی اساتید رشته مطالعات برنامه درسی انجام شده است. این پژوهش به روش توصیفی – پیمایشی انجام گردید و جامعه آماری آن شامل کلیه اعضای هیات علمی رشته مطالعات برنامه درسی دانشگاههای دولتی کشور می باشند. پس از تعیین روایی و محاسبه پایایی ابزار، جهت گیری اعضای هیات علمی رشته مطالعات برنامه درسی نسبت به پیش فرض های شش گانه پارادایمی درباره هستی، انسان، معرفت ، روش تحقیقاتی، تعلیم و تربیت و برنامه درسی در هر کدام از پارادایم های پنجگانه انتقادی، تفسیری، پست مدرن، پوزیتویستی و اسلامی مورد بررسی قرار گرفت. تحلیل نتایج با استفاده از آزمون های استنباطی فریدمن نشان داد که در پیش فرض های انسان شناختی، معرفت شناختی، تربیت شناختی، روش شناختی، مدل برنامه درسی و ارزشیابی، پارادایم اسلامی بالاترین رتبه میانگین، و در پیش فرض های هستی شناختی و محتوا پارادایم انتقادی بالاترین رتبه میانگین، و در ابعاد هدف و راهبردهای تدریس پارادایم تفسیری بالاترین رتبه میانگین را در بین عناصر مربوط به جهت گیری پارادایمی اعضای هیات علمی رشته مطالعات برنامه درسی به خود اختصاص دادند. همچنین نتایج وتحلیل واریانس اندازه گیری های مکرر نشان داد که اگر چه تفاوت معنی داری بین رویکرد اعضای هیات علمی در پارادایم های پنج گانه وجود دارد، اما اعضای هیات علمی رشته مطالعات برنامه درسی دارای پارادایم غالبی نبودند.
چشم اندازهای نو در پژوهش های علم و دین
حوزههای تخصصی:
پژوهش های علم و دین که از دهه شصت میلادی به حوزه ای (field) آکادمیک بدل شد این بختیاری را داشته است که سرشت چندرشته ای-میان رشته ای خود را حفظ کرده، از گزند رشته ای (disciplinary) شدن در امان بماند. رشته ای شدن حوزه های پژوهشی مانند «علم و دین» سبب خواهد شد عرصه گفتگو و مباحثه میان متفکران حوزه های مختلف از جمله دانشمندان، الهیات دانان، فیلسوفان اختصاص یابد به رشته ای چنان تخصصی تبدیل شود که به جز متخصصان اندک آن هیچ کس زبانشان را نمی فهمد. این سرشت چندرشته ای-میان رشته ای را نه تنها می توان در تنوع موضوعات و رشته های درگیر، بلکه در گستره روش های پژوهشی در این حوزه از مطالعات تطبیقی تا تحلیل های تاریخی-فلسفی بازشناخت.
بحران علم سنجی در علوم انسانی از منظر علم شناسی غیر پوزیتویستی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ارزیابی پژوهش های حوزه علوم انسانی یکی از مباحث مناقشه آمیز است. تأمل در این مناقشه نشان می دهد که مباحث مطرح شده، بیشتر جدلی و خطابی است و چارچوب های نظری و معرفتی آن نامشخص و آشفته است. تلاش ما در این مقاله آن است که این مناقشه جدلی را به سطح یک مسئله معرفتی در حوزه فلسفه علم ارتقاء دهیم تا از رهگذر آن بتوانیم آن را درست صورت بندی و فهم کنیم. در بخش اول نشان می دهیم با قطع ارتباط با خاستگاه های فلسفه علمی و غلبه نگاه پوزیتیویستی، بحران علم سنجی رخ داد. سپس نشان داده خواهد شد که فهم این بحران درگرو بازگشت به فلسفه علم با رویکرد غیرپوزیتویستی است. نقد علم سنجی رایج و برجسته کردن بحران آن بدان معنا نیست که ارزیابی پژوهش های علوم انسانی، ناممکن و دست نایافتنی است، بلکه باید پژوهش ورزی در جوامع علوم انسانی در کانون توجه قرار گیرد تا پژوهش ورزی و ارزش های جامعه علمی برجسته شود. بنابراین ارزیابی روا و دقیق پژوهش های علوم انسانی نمی تواند صرفاً با کمی سازی صرف محصولات پژوهشی محقق شود بلکه این مهم درگرو تعامل مطالعات فلسفه علم، انسان شناسی علم و جامعه شناسی علم و تاریخ علم با علم سنجی است.