مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
۲۸.
۲۹.
۳۰.
۳۱.
۳۲.
۳۳.
۳۴.
۳۵.
۳۶.
۳۷.
۳۸.
۳۹.
۴۰.
فلسفه علم
حوزههای تخصصی:
فلاسفه علم در عصر حاضر معتقدند کلمه علت (cause) که در ترجمه های آثار ارسطو وجود دارد اشتباه است و هیچ گاه منظور ارسطو از معادل یونانی این کلمه (aitia, aition)، آن چیزی نبوده که فلاسفه اسلامی و بعد، فلاسفه مدرسی می فهمیدند و واژه علت یا causeرا به جای آن برگزیده اند. به اعتقاد آنها ارسطو تنها به فکر تبیین چگونگی پیدایش پدیده های عالم بوده و کاری به علل فراطبیعی پیدایش این پدیده ها نداشته است؛ ازاین رو علت نزد او چیزی جز تبیین نبوده است و علل چهارگانه، تبیین های چهارگانه ای هستند که ارسطو از آنها استفاده می کند تا پیدایش، حرکت و دگرگونی را تبیین کند. این دسته از فلاسفه با تغییر اصطلاح علت به تبیین درصدد اصلاح سوءفهم های حاصل از اندیشه ارسطو هستند. با بررسی آثار ارسطو و نیز نواقصی که در نظریه تبیین وجود دارد به خوبی می توان نادرستی سخن فلاسفه علم را ثابت کرد و نشان داد که ارسطو نه تنها به تحلیل چگونگی پیدایش نظر داشته است، چرایی پیدایش نیز برایش بسیار مهم بوده است.
تبیین فلسفه علم جغرافیا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فلسفه هر رشته علمی بنیادی ترین و مهم ترین موضوع و مسئله آن رشته محسوب می شود. تبیین فلسفه جغرافیا در زمره فلسفه علم قرار دارد که به بیان ماهیت، موضوع، هستی شناسی، معرفت شناسی، روش شناسی و هدف غایی آن می پردازد.مشکلی که نگارنده در بررسی آثار مربوط به فلسفه علم جغرافیا تاکنون ملاحظه نموده است ناشی از این موضوع است که آثار مزبور از این حیث، یا ناقص و نارسا بوده اند و یا به مباحث غیر مرتبط از جمله تاثیر اندیشه های فلسفی در جغرافیا پرداخته و یا فاقد انسجام منطقی بوده اند. از همه مهمتر اینکه جوهر اندیشه و تفکر فلسفی نویسنده اثر در آن ضعیف بوده و یا به حد کفایت نبوده است.فلسفه رشته جغرافیا به مثابه اساسنامه و یا قانون اساسی نظام علمی جغرافیا نقش کانونی ایفا می نماید، و نقش کلیدی را در حیات علمی این رشته بعهده دارد.از اینرو این مقاله فلسفه علم جغرافیا را از منظری دیگر و بطور منسجم و در چارچوب پاسخ به شش پرسش ساختاری فلسفه علم تبیین نموده است.
تبیینی سازه گرا/واقع گرا درباره چیستی علم و عناصر آن: زمینه ای برای باز اندیشی درباره آموزش علوم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف اصلی این پژوهش، ارائه بینشی سازه گرا/ واقع گرا درباره ویژگی ها و عناصر ماهوی علم بر مبنای تحول تاریخی دیدگاه های فلسفی درباره علم در راستای بازاندیشی درباره آموزش علوم می باشد. برای دست یابی به این هدف از روش پژوهش تحلیل مفهوم ها و نیز ارزیابی ساختار مفهومی بهره گرفته شد. بر مبنای یافته های حاصل از این پژوهش، مدلی دو بعدی در تبیین عناصر علم و ویژگی های ماهوی مرتبط با آنها به دست آمد که در یک بعد آن عناصر چرخه علم شامل مشاهده و تجربه، نظم و نظریه، و سرانجام پیش بینی و در بعد دیگر، ویژگی هایی برای علم بر شمرده شد که برخی ناظر به ویژگی های سازه ای و برخی دیگر ناظر به ویژگی واقعی علم می باشند. بر این اساس، نکته هایی برای بازاندیشی درباره آموزش علوم با تاکید بر نقش فرهنگ در جهت دهی به مشاهده و تجربه، ماهیت تبیینی- استنباطی- ابداعی نظریه ها و ایده های علمی و در نتیجه موقتی و تحول یابنده علم، ماهیت خلاقانه، هنری و روش آزاد علم و آزمون پذیری ایده ها و نظریه های علمی بر اساس ملاک هایی چون انسجام، دقت، میزان سازگاری با وضعیت های تجربی پسین و تقریب های جسورانه و پیچیده مورد نظر قرار گرفت.
علم دینی از منظر آیت الله جوادی آملی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
آیت الله جوادی آملی، متفکری است که با تکیه به مباحث مختلف سنت تفکر اسلامی (همچون فلسفه اسلامی و اصول فقه) تبیین خاصی از موضوع علم دینی ارائه می دهد. ایشان معتقدند که علم بما هو علم کشف واقع می کند و بدین رو آنچه واقعا علم است، اسلامی است، اما با بررسی وضعیت علم در دورهٴ جدید معلوم می شود که علوم جدید، واقعا و خالصا علم نیست؛ چرا که از فلسفه های الحادی تأثیر پذیرفته اند. به باور ایشان، اگر بخواهیم در علوم کنونی تحولی بیفکنیم و علم اسلامی داشته باشیم، باید نگرش خاصی را به علم تقویت کنیم، جایگاه دستاوردهای معرفتی بشر (از علوم تجربی گرفته تا علوم فلسفی و شهودی) را در هندسهٴ معرفت دینی معلوم سازیم و تعامل خاصی بین دستاوردهای تجربی و عقلی و شهودی با منابع نقلی برقرار سازیم. لُبّ دیدگاه ایشان را شاید بتوان توجه به مراتب طولی عقل در درک حقایق عالم و تلازم همه جانبهٴ عقل و نقل دانست. مقالهٴ حاضر می کوشد مبانی دین شناختی و علم شناختی ایشان را در زمینهٴ علوم بشری و علم دینی تبیین کند.
چگونگی بازتولید فلسفه های علوم انسانی با تکیه بر فلسفه اسلامی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
امروزه اثبات اینکه بسیاری از آموزه های علوم انسانی مدرن، با آموزه های اسلامی ناسازگار است و تحول در این علوم، امری ضروری است، کار دشواری نیست. آنچه دشوار است تبیین این نکته است که چگونه می توان این تحول را، نه با نگاه خام و گذاشتن چند آیه و روایت در کنار متون جدید، بلکه با استمداد از علوم و اندیشه های اسلامی ای که حاصل قرن ها تلاش علمی اندیشمندان مسلمان بوده و در تعاملی پویا با اندیشه های معاصر، رقم زد. اگرچه این تحول بخشی نیازمند استمداد از بسیاری از دانش های سنتی مسلمانان است، اما هدف مقالهٔ حاضر، این است که فقط شیوه و میزان کمک «فلسفهٔ اسلامی موجود» به تحول آفرینی در علوم انسانی مدرن را مورد بحث قرار دهد.
در طبقه بندی های سنتی علوم، به دلیل پذیرش ماهیت سلسله مراتبی دانش ها، «فلسفهٔ اولی» مادر علوم شمرده می شد، و به لحاظ معرفت شناختی، شایستگی این را دارد که پشتوانهٔ تمام علوم دیگر قرار گیرد. با انحطاط مابعدالطبیعه در دوران جدید و القای بن بست در عرصه وجودشناسی، فلسفه به مثابهٔ علم وجودشناسی رسما کنار زده شد، و تقدم فلسفه بر سایر علوم زیر سؤال رفت؛ اما در پس پرده، وجودشناسی ماتریالیستی زیربنای علوم گردید و با غلبه یافتن پیش فرض هایی همچون مادی و متباین دانستن وجود انسان ها و کنار گذاشتن مبحث علیت غایی در تحلیل واقعیات انسانی، استقلال و اصالت فلسفی بسیاری از مباحث علوم انسانی زیر سؤال رفت و فضای قراردادانگاری و تبعیت از اعتباریاتِ بی ضابطه غلبه یافت و مباحث این دسته از علوم، به یک سلسله مباحث حسی و قراردادی آمیخته با پیش داوری های ماتریالیستی در باب ماهیت انسان، فروکاسته شد.
این مقاله می کوشد با تبیین الگوی مطالعه وجودشناختی در بررسی امور خاص، نشان دهد که چگونه «وجودشناسی مضاف» می تواند الگوی موجهی برای تحقیق در عرصهٔ «فلسفه های مضاف» (فلسفه روان شناسی، فلسفهٔ اقتصاد، و...) باشد؛ و نیز اینکه چگونه تحول آفرینی در علوم انسانی مدرن، نیازمند بهره مندی از چنین «فلسفه های مضاف» ی است. همچنین با نشان دادن مصادیقی از تحقق یافتن چنین وجودشناسی های مضافی در تاریخ اندیشهٔ اسلامی، و ارائه مصادیقی از ورود این گونه مباحث در نقد و اصلاح علوم انسانی جدید، امکان عملی چنین الگویی را آشکارتر سازد.
درآمدی بر فلسفه علم وجودی ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف این مقاله بررسی امکان ارائه علم شناسی صدرایی در راستای مکاتبی است که در حوزه فلسفه علم نظریه پردازی کرده اند. حکمت متعالیه با الهام از آموزه های قرآن کریم و سخنان معصومین(ع) و به پشتوانه فلسفه مشاء و اشراق و همچنین عرفان و کلام اسلامی توانسته است نوآوری هایی در حوزه وجودشناسی و انسان شناسی و روش شناسی ارائه کند که چنانچه به درستی تبیین شود می تواند منجر به تولید جهان بینی شودکه به واسطه آن بتوان نظریه های علمی موجود را توجیه و تبیین کرد و حتی مبنای ایجاد نظریه های بزرگ علمی قرار داد. بررسی مفاهیمی از قبیل هرم انتولوژیک صدرایی، ماهیت علم، تأویل به مثابه یک روش، نحوه عبور از ظواهر به بواطن امور، تبیین نسبت انسان و جهان و بازتعریف مفهوم انسان و حقیقت و نسبت آن دو به ویژه براساس دو اصل حرکت جوهری و اتحاد عالم و معلوم نوعی خاص از علم شناسی را نشان داده که به کلی با منطق تک گفتاری دگماتیسم و همچنین شکاکیت ناشی از هرمنوتیک جدید متفاوت است، توجه به اصل تشکیک در وجودشناسی صدرایی و مساوقت علم با وجود و بهره مندی از تأویل به مثابه یک \""روش\"" در شناخت لایه های مختلف یک شی و حذف شکاف بین عالم و معلوم (انسان و جهان)، مجوز فهم های متعدد و مختلف از حقیقت واحد را به گونه ای فراهم می آورد که برخلاف فلسفه های علم رایج به شکاکیت و نسبیت مذموم منتهی نمی گردد
تأملی در گفتگوی فلسفه علم و فلسفه تکنولوژی: موانع و راهکارها(مقاله علمی وزارت علوم)
در عصر حاضر تأمل در ارتباط علم و تکنولوژی امری ضروری است که باید از دل گفتگوی میان فلسفه علم و فلسفه تکنولوژی حاصل آید. این گفتگو به دلیل موانعی که بر سر راه آن وجود داشته، هنوز در نگرفته است. مدعای این مقاله آن است که سه مانع اصلی در راه این گفتگو وجود دارد: تفاوت در سطح بندی پرسش های فلسفه علم و فلسفه تکنولوژی (یکی معرفت شناختی و دیگری هستی شناختی)، تفاوت در تعابیر (یکی به مثابه اپیستمه و دیگری به مثابه تخنه) و درنهایت، تلقی تکنولوژی به مثابه کاربست علم. سیر تاریخی هر دو نحله فلسفی حاکی از نشانه هایی است که با آنها می توان بر این موانع غلبه کرد، اما گفتگو به شکل ثمربخش و سامان مند هنوز شکل نگرفته است. در بخش پایانی این مقاله به امکان هایی که این گفتگو پیش رو می گذارد، پرداخته می شود
فلسفه مضاف از دید علامه جعفری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در مقاله پیش رو با روش استنباطی و اجتهادی تلاش شده است با تحلیل منظومه فکری علامه جعفری در حوزه فلسفه های مضاف، به ویژه فلسفه علم، به برداشتی از ماهیت فلسفه مضاف از دید وی دست یافته شود. یافته های مقاله را می توان به این صورت خلاصه کرد: الف) برخی از مؤلفه های تشکیل دهنده فلسفه مضاف روئوس ثمانیه علوم است که در آثار پیشینیان وجود دارد؛ ب) بن مایه های فلسفه مضاف در اندیشه حکیمان پیشین وجود دارد؛ ج) فلسفه مضاف دانشی ناظر است که اصول و مبانی ثابت و متافیزیکی علوم را به جهت پایداری علم و با هدف عالی حیات انسانی بیان می کند.
نقدی بر کتاب آشنایی با فلسفه علم(مقاله علمی وزارت علوم)
مقاله حاضر مروری نقادانه بر کتاب آشنایی با فلسفه علماست. اهمیت این کتاب از این جهت است که شاید اولین کتاب تالیفی در این زمینه باشد و نیز آنچه در مقدمه کتاب آمده است می تواند بر اهمیت بررسی آن بیفزاید: می توان از این کتاب به عنوان کتاب درسی استفاده کرد و حتی می تواند جنبه خود آموز نیز داشته باشد. در این مرور، ابتدائا مطالب کتاب از نظر محتوایی مورد توجه قرار می گیرد: نحوه ورود و وزنی که به هر یک از مباحث داده شده است نظیر استقرا، روش شناسی ها و واقعگرایی؛ ابهام یا روشنی آنها مد نظر است. پس از آن به برخی نکاتی که برای کتاب درسی لازم است و کتاب فاقد آن است پرداخته شده است؛ نظیر نیاز به مثالهایی ازتاریخ علم، خلاصه هر فصل و سوالاتی برای تامل بیشتر و برخی نکات شکلی دیگر. در نهایت جمع بندی و ارزیابی کلی نسبت به کتاب و اهداف آن صورت گرفته است.
تعین معرفتی و مبانی نظری «بایسته های اخلاقی دانشوری» (اخلاق علم)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در عصر گسترش چتر اخلاق و تأسیس و توسعه اخلاق های کاربردی و حرفه ای، چه امری مهم تر از علم و باور که هر دم با انسان همدم است و تهی بودن آن از اخلاق، می تواند علم را مخرِّب و مخدِّر سازد. بسیاری از سنت های فلسفی و معرفتی، از آداب و سلوک علمی سخن گفته اند؛ با وجود این به نظر می رسد باید «اخلاق علم» را به جد در قالب یک رشته علمی در نظر گرفت و از بنیان و بنای آن سخن گفت. با وجود نگاشته های فراوان در زمینه اخلاق پژوهش، تاکنون آثار محدودی به مقوله اخلاق علم پرداخته اند و سعی در تدوین اخلاقیات در آزمایشگاه و نیز نشر نتایج علمی داشته اند. برای توسعه این زیررشته و نیز تبیین چارچوبی برای تدوین اخلاقیات علم، مقدمات و مؤلفه هایی لازم است که در این مقاله بدان ها پرداخته می شود؛ اموری همچون امکان و ضرورت تدوین اخلاق علم، پیکره اخلاق علم، چالش های تدوین این رشته و پیش نیازهای لازم برای سازماندهی آن.
ذات گرایی جدید در فلسفه علم معاصر (جریانی مهم، اما ناآشنا در ایران معاصر)(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۳۹۷ شماره ۷۴
50 - 82
حوزههای تخصصی:
در عرصه «فلسفه علم معاصر» دو جریان قابل تشخیص است: 1. جریان ضد ذات گرایی؛ 2. جریان ذات گرایی. جریان نخست از زمان بارکلی و هیوم تا پیش از چهل سال اخیر یکه تاز میدان بود و در چهل سال اخیر از طریق پوزیتیویست ها و فلسفه های تحلیلی و زبانی منشأ فراموشی جریان دوم شده است. جریان دوم در چهل سال اخیر به ظهور رسیده و در تقابل با مابعدالطبیعه هیومی به شدت به گسترش و تقویت مابعدالطبیعه ذات گرایانه همت گماشته است. متأسفانه ایران معاصر از جریان دوم تا حدود زیادی بی اطلاع است. در نوشتار پیش رو کوشیده ایم نشان دهیم ما و فلسفه اسلامی ما که در بنیاد خود، ذات گرا و واقع گراست، به شدت به جریان دوم نیازمندیم و با أخذ و نقادی جریان دوم به خوبی می توانیم در عرصه های گوناگون علم و عمل، در عرصه هایی همچون فلسفه اسلامی، فلسفه علم، علوم انسانی اسلامی، علم دینی، الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، اسناد بالادستی علمی و مدیریتی و در عرصه های دیگری، در مسیرهایی واقع بینانه قرار گیریم.
تحلیل انواع بازاریابی از منظر ارزش شناسی (اخلاق هنجاری)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله تئوری بازاریابی را از منظر دیدگاه های فلسفه اخلاق مورد بحث قرار می دهد. بحث بر جنبه های ارزش شناسی متمرکز شده است. در این پژوهش زمینه های ارزش شناسی مربوط به اخلاق بازاریابی در بازار و تحقیقات بازار بررسی می شود. اخلاق ارتباط نزدیکی باارزش دارد. اخلاق بازاریابی و اخلاق در تحقیقات بازاریابی مهم ترین موضوع در بازاریابی هستند که شامل اعتماد می شود. محققان به طور مکرر با پژوهش های کمی در حوزه تحقیقات بازاریابی که مرتبط با مسائل اخلاقی هستند، مواجه می شوند؛ بنابراین درک درست از مسائل اخلاقی در تحقیقات بازاریابی برای ایجاد تحقیقات کیفی بسیار مهم است. در این پژوهش اندیشه های نوین بازاریابی نظیر بازاریابی عصبی، پارتیزانی و سبز مطرح می گردد و این اندیشه های نوین از دیدگاه اخلاق هنجاری مورد بررسی قرار می گیرد. نتایج مطالعات صورت گرفته حاکی از آن است که بازاریابی سبز، پارتیزانی و عصبی اندیشه های نوینی هستند که با مسائل اخلاقی آمیخته شده اند با این تفاوت که بازاریابی سبز بااخلاق رابطه مثبت و مستقیم دارد. درحالی که بازاریابی پارتیزانی و عصبی با مسائل اخلاقی رابطه معکوس دارند. بدین صورت که اگر اصول اخلاقی نادیده گرفته شوند منجر به بی اعتمادی مشتری می گردد.
بررسی امکان تاریخ نگاری علم بر مبنای معانی متفاوت از انقلاب علمی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۲۳ زمستان ۱۳۹۶ شماره ۹۳
57 - 78
کتاب های متعددی در حوزه های تاریخ، جامعه شناسی و فلسفه علم، تحت عنوان انقلاب علمی وجود دارد. ممکن است گمان برود همان گونه که مورّخان، تاریخ جنگ ویتنام را نوشته اند، چیزی به نام انقلاب علمی وجود دارد که مورّخان آن را ثبت کرده اند. در این مقاله نشان داده می شود که این تصور اولیه را تا آنجا باید تصحیح کرد که پرسید: آیا اساساً می توان تاریخی از علم جدید به نگارش درآورد که در آن انقلاب وجود داشته باشد؟ به بیان دقیق تر، آیا امکان دارد که یک مورخ و نه فیلسوف یا دانشمند، سیر تحولات علم جدید را ثبت کند و در آن به کشفِ تاریخیِ انقلاب نائل آید؟ پاسخ ما بر اساس معانی متفاوت از انقلاب علمی یکسان نیست؛ دست کم به دو معنا از انقلاب علمی، انقلاب شبه سیاسی و انقلاب های علمی تامس کوهن، چنین امکانی وجود ندارد. در اینجا نشان داده می شود تاریخ نگاری علم بر مبنای انقلاب علمی به دو معنای فوق از انقلاب یا بر پایه شواهد روشن تاریخی شکل نگرفته و یا با پیش فرض های فلسفی انجام شده است؛ اما امکان تحقق تاریخی معنای سوم از انقلاب، انقلاب علمی پسینی، بدون پیش فرض فلسفی و مستند به تحقیقات تاریخی وجود دارد.
بازسازی روش شناسی کارل مارکس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۲۴ زمستان ۱۳۹۷ شماره ۹۷
39 - 55
با توجه به اهمیت روش شناسی در فلسفه علم و به ویژه در علوم اجتماعی، در این مقاله روش شناسی کارل مارکس یکی از موثرترین عالمان اجتماعی بررسی شده است. روش مارکسیستی امروزه به طورگسترده مورد استفاده پژوهشگران می باشد؛ درحالی که کمتر کسی به این مسئله واقف است. روش مارکس در مطالعه پدیده ها به این صورت است که از واقعیاتِ آفاقی پیچیده آغاز می کند و در سیری نزولی به سویِ مفاهیم هرچه بسیط تر پیش می رود. سپس، این مسیر در جهت معکوس طی می شود و از مقولاتِ بسیط به سمتِ مفاهیم مرکب صعود می کند. این چرخه در هر دو مسیر رفت وبرگشت و در تمامی سطوحِ انتزاع به صورت دیالکتیکی انجام می شود. دو عنصر اساسی در روش شناسی مارکس، یکی شرایط تولیدی در هر جامعه و دومی نقش مقولات در جامعه بورژوازی است. مارکس کتاب مستقلی درباره روشِ خود ننوشته است؛ بنابراین برای فهم روش شناسی وی در این مقاله به بررسی دقیقِ آثار و استخراجِ نکات روش شناختی از آنها پرداخته شده است. قراردادن نظریه مارکس تحت عنوانِ یک نظریه مشخص که در تقسیم بندی های رایجِ علوم اجتماعی وجود دارد، ممکن نیست. هدف این مقاله به دست دادن نوعی دسته بندی منظم از نظریات مارکس درباره روش شناسی است.
مبانی فلسفه علمیِ تفسیر سیاسی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
«تفسیر سیاسی»، بخشی از علوم انسانی اسلامی است که تاکنون تلاش ویژه ای برای ساماندهی آن به عمل نیامده، و سؤالات بسیاری پیرامون آن مطرح شده است. از جمله اینکه مبانی، اصول و قواعد معینی برای عملیات تفسیری، با رویکرد سیاسی را می توان معرفی کرد، این مبانی، اصول و قواعد کدام اند؟ گام نخست، معرفی «مبانی فلسفة علمی تفسیر سیاسی» پس، کشف مبانی دانشی و استخراج اصول و در نهایت، قواعد تفسیر سیاسی است. ناظر بر گام اول، فرضیه این است که می توان مبانی فلسفة علمی تفسیر سیاسی قرآن را کشف و معرفی کرد. جمع آوری اطلاعات این پژوهش، کتابخانه ای است و تحقیق به روش توصیف و تحلیل صورت گرفته است.
بازخوانی دیدگاه دیویی درباره ی واقع گرایی در علم (برمبنای بخش هایی از کتاب هنر به منزله ی تجربه)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جان دیویی در کتاب هنر به منزله ی تجربه نظریه ای بدیع درباره ی زیبایی و هنر ارائه می دهد که ریشه های آن را می توان در نگاه تکاملی و هگلی وی جست. کتاب ضمن معرفی نگاهی نو به هنر، به نحوی حاشیه ای به مقایسه ی علم و هنر می پردازد تا خواننده را در رسیدن به آراء نویسنده در فلسفه ی هنر راهنمایی کند. مقاله ی حاضر به بازنویسی دیدگاهدیویی درباره ی واقع گرایی علمیمی پردازد.در این بازنویسی دعوی بر آن است که می توان با مقایسه هایی که دیویی میان هنر و علم در هنگام نگارش کتاب هنر به منزله ی تجربه انجام داده است، به درک بهتری از دعوای کنونی فلسفه علم میان واقع گرایان علمی و ساخت گرایان اجتماعی رسیددرواقعدیویی تصویری از اندرکنش مداوم انسان و جهان پیرامون ارائه می دهد که نه با خوانش های متعارف واقع گرایی در فلسفه ی علم سازگار است و نه با برداشت های رایج ساخت گرایی اجتماعی می خواند.
نقادی بنیان های پژوهش در دوره مدرن از منظر هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
راهبرد فرهنگ سال دوازدهم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۴۷
53 - 79
حوزههای تخصصی:
پژوهش های متداول دوره مدرن، در حوزه های مختلف علوم انسانی امروزه به جزء لاینفک علم تبدیل شده است. برخی دیدگاه های انتقادی که توسط متفکرانی همچون هایدگر ارائه شده است به نقد و ارزیابی این نگاه می پردازد. در این مقاله نگارنده سعی خواهد کرد ضمن تعریف و بیان ویژگی های پژوهش مدرن از منظر هیدگر، نقد های او را بیان نماید. هایدگر ضمن برشمردن اشکالات بنیادین نظام های پژوهشی موجود، چاره این مشکلات را در نگاه پدیدارشناسانه به علم جستجو می کند و مدعی است که باید در مبانی نظام های پژوهشی تغییرات جدی به وجود آورد. مقاله حاضر به روش کتابخانه ای سعی دارد این نقد ها را استخراج کند. نتایج حاصل از این بررسی را می توان در تبیین الزامات فلسفی روش های پژوهشی به کار گرفته شده در حوزه های گوناگون علوم به ویژه علوم انسانی و جرح و تعدیل آنها، توجه به روش های تحقیق پدیدارشناسانه و ویژگی ها و کارآمدی های آن، بهره گیری سازمان یافته و توسعه گرایانه از روش های پژوهشی بومی و توجه و به کارگیری روش های پژوهشی با توجه به برنامه های کلان ملی ملاحظه نمود که این نقد ها برای جامعه ایرانی که به دنبال یافتن نیازمندی های بومی خود از بستر پژوهش های علمی است، حائز اهمیت است.
نسبت علم و دموکراسی در مطالعات و فلسفه علم معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۲۵ تابستان ۱۳۹۸ شماره ۹۹
35 - 56
علم جدید و دموکراسی مدرن به عنوان عناصر اصلی مدرنیته، با تقویت مؤلفه های یکدیگر، به آمیزه ای بسیار درهم تنیده نائل آمده بودند. اما دهه های پایانی قرن بیستم به سبب شروع اعتراض های اجتماعی نسبت به سیاستِ علم، و به طور همزمان، شکل گیری چرخش های تاریخی و اجتماعی در فلسفه علم، که به تضعیف واقع گرایی و عینیت معرفت علمی انجامید، شاهد شکل گیری تنش میان علم و دموکراسی بود. دموکراسی خواهان خواستار دخالت در فعالیت علمی از طریق مشارکت در تعیین اهداف، روند ها، و سیاست گذاری های علمی بودند؛ و نخبه گراهای طرفدار استقلال علم با تخصصی دانستن جنبه های آن، خواهان عدم دخالت عموم شدند. مقاله حاضر با کاربست چارچوب مفهومی برآمده از نسبت سنجی وجوه معنایی دوگانه علم، شامل، علم نهادی و معرفت علمی، و دموکراسی، شامل دموکراسی روش شناسانه و ارزش شناسانه به توصیف و تبیین تعاملات علم و دموکراسی در مطالعات و فلسفه علم معاصر می پردازد. بدین منظور، پس از نیم نگاهی به تاریخ شکل گیری تنش، افزون بر مطالعه و بررسی مهم ترین آثار در رابطه با علم و دموکراسی، تبیینی نظام مند و فراگیر از این مناسبات ارایه شده است. مقاله به این نتیجه رسیده که تلقی دوگانه از دموکراسی توانسته است در حوزه علم نهادی، پیروز نزاع با جریان های نخبه گرا شود، اما کماکان، با تفوق گونه ای از واقع گرایی در معرفت علمی، دستِ روشِ دموکراتیک از دامان معرفت علمی کوتاه است
بررسی و نقد برنامه پژوهشی لاکاتوش به مثابه یک روش تحلیل در علوم سیاسی
منبع:
پژوهش های سیاسی سال سوم بهار و تابستان ۱۳۹۲ شماره ۶
117 - 129
حوزههای تخصصی:
نقد و بررسی آنارشیسم روش شناختی فایرابند در نظریه برضد روش: طرح نظریه آنارشیستی معرفت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی سال بیستم مرداد ۱۳۹۹ شماره ۵ (پیاپی ۸۱)
363-386
سیطره بی چون چرای اثبات گرایی بر فلسفه علم در سال های نخستین قرن بیستم با توجه به موج نقد آن توسط برخی از فیلسوفان علم در نیمه دوم این قرن دچار بحران و فروپاشی شد. دیدگاه های فیلسوفان علمی نظیر پوپر، کوهن و لاکاتوش زمینه را برای پیدایش نقدهای رادیکال تر به جریان کلاسیک فلسفه علم فراهم کرد. فایرابند در همین مسیر تلاش کرد در کتاب «برضد روش: طرح نظریه آنارشیستی معرفت» نوعی آنارشیسم روش شناختی را جایگزین رویکردهای قبلی کند. به زعم او هیچ روش معقولی برای اخذ و طرد نظریه ها وجود ندارد. وی در این کتاب نشان می دهد که تلاش برای یافتن قواعدی برای بازسازی منطقی فرایند پیشرفت علم و اثبات و ابطال نظریه ها کار بیهوده ای است.در این پژوهش سعی شده ضمن نقد و بررسی کتاب مذکور از بعد شکلی و محتوایی برخی از دیدگاه های اصلی نویسنده آن مورد ارزیابی قرار گیرد. هدف از این کار نشان دادن میزان اعتبار ادعاهای رادیکال نویسنده در فلسفه علم و سنجش نقاط قوت و ضعف آن می باشد. روش به کار گرفته شده در نقد و بررسی این اثر توصیفی – تحلیلی می باشد و بررسی آن نشان می دهد که دیدگاه های فایرابند با آنکه در عرصه فلسفه علم به عنوان یک رویکرد انتقادی جدید از اهمیت و جایگاه ممتازی دارد اما دچار تعارضات حل نشده ای است که نویسند به آن بی توجه بوده است و به نظر می رسد کسانی که از دیدگا ه های وی در فلسفه علم تبعیت می کنند باید برای حل آن تلاش های نظری بیشتری انجام دهند.