مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
۲۰.
حل مسأله
حوزه های تخصصی:
این پژوهش به منظور اثربخشی مشاوره گروهی با شیوه حل مسئله با تاکید بر نیازهای بنیادین نظریه انتخاب در بهبود روابط زوج ها طراحی و اجرا گردید. جامعه پژوهش حاضر زوج های ساکن شهرستان کرج بودند. با توجه به اهداف پژوهش از شیوه نمونه گیری داوطلبانه استفاده شده است و از میان جامعه 12 زوج انتخاب شدند و سپس با توجه به طرح پژوهشی به کار رفته که از طرح های نیمه آزمایشی (گروه کنترل نابرابر) بود 6 زوج در گروه کنترل به شیوه تصادفی جایگزین شدند. و روش آماری مرد استفاده t استودنت مستقل بود. پرسشنامه الگوهای ارتباطی کریستنسن و شنک به عنوان ابزار پژوهش مورد استفاده قرار گرفته است. نتیجه پژوهش نشان داد که مشاوره گروهی با شیوه حل مسئله با تاکید بر نیازهای بنیادین نظریه انتخاب در بهبود روابط زوج ها موثر بوده است. مشاوره گروهی با شیوه حل مساله با تاکید بر نیازهای بنیادین توانست باعث افزایش گفتگوی سازنده زوج ها شود و هم چنین باعث کاهش الگوی توقع-کناره گیر و اجتناب متقابل زوج ها گردد که همگی این فرضیه ها در سطح 5% معنادار بودند.
بررسی خردمندی دانشجویان علوم انسانی و علوم پایه در فرآیند حل مسأله و رابطه آن با باورهای معرفت شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش با هدف بررسی کیفیّت دانش مرتبط با خردمندی دانشجویان و نقش آن در فرآیند حل مسأله زندگی واقعی و همچنین بررسی سطح باورهای معرفت شناسی آنها و ارتباط آن با خردمندی انجام شد. با استفاده از روش نمونه گیری طبقه ای 101 نفر از دانشجویان کارشناسی و کارشناسی ارشد انتخاب شدند. داده های مرتبط با خردمندی با استفاده از دستورالعمل ارزیابی عملکرد خردمندانه پارادایم برلین در قالب حل مسأله و مصاحبه استاندارد شده و داده های مرتبط با باورهای معرفت شناسی با استفاده از مصاحبه نیمه ساختار یافته قضاوت تأملی کینگ و کیچنر جمع آوری شد. داده های حاصل با استفاده از آزمون t گروه های مستقل و ضریب همبستگی پیرسون تجزیه و تحلیل شد. یافته های پژوهش حاکی از آن است دانشجویان از لحاظ سطح دانش مرتبط با خردمندی از حد متوسط بسیار پایین تر بوده اند و میان دانشجویان کارشناسی و کارشناسی ارشد، در خردمندی تفاوت معنا داری وجود نداشت، اما میان دانشجویان گروه تحصیلی علوم انسانی و علوم پایه تفاوت معنا داری مشاهده شد. از لحاظ سطح باورهای معرفت شناسی دانشجویان بین دو سطح پیش تأملی و شبه تأملی قرار داشتند. میان دانشجویان علوم انسانی و علوم پایه، از لحاظ قضاوت تأملی تفاوت معنا داری وجود نداشت، اما میان دانشجویان کارشناسی و دانشجویان کارشناسی ارشد تفاوت معنا داری وجود داشت. همبستگی بین خردمندی و باورهای معرفت شناسی در حد نسبتا ضعیف است.
نقش فراشناخت و حل مسأله در پیش بینی بهزیستی روان شناختیدر دانش آموزان دختر و پسر شهر اصفهان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در تعلیم و تربیت فراشناخت به معنی آگاهی فرد از فرایندهای شناختی اش و ارزیابی و نظارت بر تفکر خویش به هنگام حل مسأله است. فراشناخت به عنوان راهبردهای برنامه ریزی و تغییر شناخت رابطه ی نزدیکی با حل مسأله دارد (نپتریچ و دیگروت، 1990) . تعریف گوناگونی از حل مسأله ارائه شده است که یکی از آنها از هپنر ( 1987) است. او حل مسأله را مجموعه واکنش های رفتاری، شناختی و هیجانی فرد می داند که در هنگام برخورد با مسائل روزانه و به منظور سازگاری با کنش های درونی و بیرونی بروز می کنند. بر این اساس، هدف پژوهش حاضر بررسی ارتباط بین مؤلفه های فراشناخت و ابعاد حل مسأله با بهزیستی روان شناختی در دانش آموزان بود . به این منظور، از بین جامعه آماری دانش آموزان مقطع راهنمایی و دبیرستان شهر اصفهان، تعداد 97 دانش آموز (50 دختر و 47 پسر ) با دامنه سنی 14 تا 18 سال به روش تصادفی انتخاب شدند و پرسشنامه فراشناخت حالت دانش آموزان (اونیل و عابدی، 1996)، پرسش نامه حل مسأله هپنر و پترسون (1982) و مقیاس بهزیستی روان شناختی ریف (1989) را تکمیل نمودند. تحلیل یافته ها نشان داد که مؤلفه های فراشناختی رابطه مثبت و معنادار (در دخترها: 47 / 0 = r ، 001 / 0 > P و در پسرها: 49/0 = r ، 001 / 0 > P ) و ابعاد حل مسأله رابطه منفی و معناداری (در دخترها: 72/0- = r ، 001/0 > P و در پسرها 64/0- = r ، 001/0 > P ) با بهزیستی روان شناختی دانش آموزان دارد. تحلیل رگرسیون چند متغیره گام به گام نشان می دهد که از بین مؤلفه های فراشناختی، آگاهی در دختران وخودبازبینی در پسران و از بین مؤلفه های حل مسأله به ترتیب در دخترها اعتماد به حل مسأله و کنترل شخصی و در پسرها سبک گرایش اجتناب، بیشترین توان پیش بینی بهزیستی روانی را داشته است. بر اساس یافته های پژوهش به نظر می رسد دانش آموزان دختری که در هنگام برخورد با مشکلات و تکالیف یادگیری از فرایند تفکر خویش آگاه بوده و همچنین به توان خود در حل مشکلات اعتماد بیشتری دارند و دانش آموزان پسری که به هنگام برخورد با موضوع یادگیری عملکرد خویش را بازبینی و اصلاح کرده و از سبک اجتنابی کمتر استفاده می کنند، احساس سلامت روان بیشتری داشته و سطح سازگاری بالاتری در برخورد با تکالیف از خود نشان داده اند.
تأثیر آموزش حل مسأله بر خودکارامدی و خودکارامدی ادراک شده در نوجوانان(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: از دیدگاه نظریه های شناختی اجتماعی، توان کنترل شخصی موجب ارتقای سلامت رفتاری می گردد. برجسته ترین نظریه های سلامت رفتاری در برگیرنده مفهوم خودکارامدی می باشد. هدف از این پژوهش، تعیین تأثیر آموزش حل مسأله بر خودکارامدی و خودکارامدی ادراک شده در نوجوانان بود.
مواد و روش ها: در کارآزمایی بالینی حاضر، 160 نفر از نوجوانان در مقطع راهنمایی به صورت تصادفی ساده چند مرحله ای انتخاب شدند و سپس در سه گروه: مداخله شامل 64 نفر، شاهد با دارونما شامل 62 نفر و شاهد بدون دارونما شامل 34 نفر به طور تصادفی تخصیص داده شدند. آموزش مهارت حل مسأله، به طور اختصاصی برای گروه مداخله در طی 15 جلسه ارایه گردید. در گروه شاهد با دارونما در طی 15 جلسه، تنها به بحث راجع به مسایل بلوغ و نوجوانی پرداخته شد. گروه شاهد بدون دارونما هیچ آموزشی دریافت نکردند. ابزار جمع آوری اطلاعات 3 مقیاس، پرسش نامه خودکارامدی عمومی ادراک شده Schwarzer و Jerusalem، خودکارامدی در روابط با همسالان Wheelerو Ladd و خودکارامدی ادراک شده در روابط با همسالان Oalandik بود. داده ها با استفاده از آزمون ANCOVA مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها: آموزش مهارت حل مسأله باعث تفاوت معنی دار نمرات خودکارامدی عمومی ادراک شده در سه گروه (010/0 > P و 704/4 = F)، خودکارامدی در روابط با همسالان در سه گروه (001/0 > P و 64/9 = F) و خودکارامدی ادراک شده در روابط با همسالان در سه گروه (010/0 > P و 2/4 = F) گردید.
نتیجه گیری: آموزش حل مسأله، راهبردی مناسب جهت افزایش خودکارامدی و ابزاری برای شناسایی، حل و یا سازگاری جهت بررسی چالش های نوجوانان و در نهایت سلامت رفتاری آن ها در طول زندگی می باشد.
بررسی اثربخشی آموزش تفکر انتقادی بر عزت نفس و مهارت های حل مسأله دانش آموزان دخترمقطع متوسطه
حوزه های تخصصی:
هدف ازاین پژوهش بررسی اثربخشی پرورش تفکر انتقادی بر مهارت های حل مسأله و عزت نفس دانش آموزان و ارائه پیشنهادهایی براساس یافته های پژوهش به روان درمانگران، مشاوران، برنامه ریزان و کارشناسان آموزش و پرورش جهت پرورش تفکر انتقادی در دانش آموزان می باشد.
این پژوهش که به روش آزمایشی انجام شده است و سؤال اصلی آن این است که آیا آموزش تفکر انتقادی به افراد گروه آزمایش، باعث افزایش مهارت های حل مسأله و عزت نفس در آنان می گردد. جامعه آماری پژوهش دانش آموزان دختر دبیرستانی شهرستان کلاله می باشند که روی 80 نفر از کسانی که مایل به شرکت در گروه بودندآزمون های عزت نفس، حل مسأله و تفکر انتقادی اجراگردید و از بین افرادی که نمره پایینی در این سه آزمون کسب کرده بودند (تعداد 30 نفر)، تعداد 22 نفر، به صورت تصادفی انتخاب گردیدند و در دو گروه آزمایش (11 نفر) و کنترل (11 نفر) قرارداده شدند.
افراد گروه آزمایش در10 جلسه 2 ساعتی (هر هفته یک جلسه)، جهت آموزش تفکر انتقادی شرکت نمودند، سپس از هر دو گروه (آزمایش وکنترل) پس آزمون گرفته شد و با استفاده از آزمون t تفاوت میانگین های پیش آزمون و پس آزمون از لحاظ آماری مورد بررسی قرارگرفت. نتایج نشانگر کارایی و اثربخشی عمل آزمایشی بوده است. از مجموع یافته های بدست آمده ازآزمودنی ها و اجرای t همبسته و مستقل نتیجه می شود که فرضیه های پژوهش تأیید شده و به نظر می رسدکه آموزش تفکر انتقادی به افرادگروه آزمایش موجب افزایش میزان عزت نفس و مهارت های حل مسأله آنان شده است.
نقش معیارهای اخلاقی در جامعه شناسی کاربردی(مقاله علمی وزارت علوم)
در این مقاله به بررسی نقش و اهمیت معیارهای اخلاقی در جامعه شناسی کاربردی پرداخته میشود. اخلاق کاربردی به بحث در باره نحوه به کارگیری نظریه های اخلاقی هنجاری در امور گوناگون میپردازد، و معطوف به موارد جزیی و عینی است و میکوشد معضلات اخلاقی را رفع نماید. جامعه شناسی کاربردی به معنای کاربرد نظریه ها و روش های جامعه شناختی برای انجام مداخله مستقیم در امور اجتماعی و انجام تغییرات اجتماعی مثبت برای حل و فصل مسائل اجتماعی است. وجه مشخص عملکرد جامعه شناختی، درگیری مستقیم و دخالت دادن جامعه شناس در برنامه ریزی و اقدام به حل مسأله برای ایجاد تغییرات اجتماعی است. رهیافت عملگرایی جامعه شناختی، یکی از شاخه های اصلی جامعه شناسی کاربردی است که متضمن مشارکت فعال و مداوم جامعه شناس به عنوان یک عامل مداخله و تغییر است. در مورد نقش اخلاق در جامعه شناسی کاربردی باید گفت اخلاق متضمن هنجارهای عملی است که سبب تمایز رفتار قابل پذیرش از رفتار غیرقابل پذیرش میگردد. اصول و معیارهای اخلاقی زیربنای مسؤولیت ها و عملکرد حرفه ای است. این اصول و معیارها باید به منزله اصول راهنما به کار گرفته شوند. این اصول اخلاقی شکل دهنده احکام هنجاری هستند که جامعه شناسان ممکن است در کار حرفه ایشان با آن روبه رو شوند. برخی از انجمن های حرفه ای مجموعه ای از قواعد و راهبردهای اخلاقی در مورد رفتار را پذیرفته اند. انجمن جهانی جامعه شناسی نیز چنین قوانینی را تصویب نموده است. این قوانین متضمن احکام هنجاری هستند که به ارائه راهنمایی در مورد مسایلی میپردازند که جامعه شناسان ممکن است در کار حرفه ای خود با آنها روبه رو شوند. این قوانین همچنین همراه با رویه هایی برای پژوهش و حل و فصل شکایت هایی است که در مورد عملکرد غیراخلاقی صورت میگیرد. پنج اصل کلی که جامعه شناسان باید در زمینه های گوناگون از آنها پیروی نمایند، عبارتنداز: شایستگی حرفه ای، یکپارچگی، مسؤولیت اخلاقی و علمی، احترام برای حقوق و شأن و منزلت انسان ها، پذیرش تنوع و مسؤولیت اجتماعی.
بررسی سبک های هویّت وتعهد دانشجویان براساس الگوی ساخت هویّت بروزنسکی و رابطه آن با خردمندی در فرآیند حل مسأله(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش با هدف بررسی سبک های هویّت دانشجویان و رابطه آن با خردمندی در حل مسائل زندگی واقعی انجام شد. با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی ساده 131 دانشجوی دختر و پسر از سه گروه تحصیلی فنی – مهندسی، هنر و معماری و علوم اجتماعی انتخاب شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه سبک هویّت برزونسکی(1989) و مصاحبه دانش مرتبط با خردمندی پارادایم برلین(1994) جمع آوری شد. برای تحلیل داده ها از ضریب همبستگی پیرسون، آزمون t و ANOVA استفاده شد. یافته ها نشان داد بین خردمندی و سبک سردرگم / اجتنابی همبستگی منفی و بین خردمندی و تعهد هویّت همبستگی مثبت وجود دارد. دانشجویان فنی - مهندسی در سبک هنجاری با دانشجویان علوم اجتماعی و در تعهد هویّت با دانشجویان هنر و معماری تفاوت معنادار داشتند. میان دانشجویان دختر و پسر در سبک های هویّت و تعهد هویّت و خردمندی تفاوت معناداری وجود نداشت. به نظر می رسد سبک سردرگم / اجتنابی به دلیل کارکرد غیرانطباقی آن در مواجهه با تعارضات و مسائل ماهیتاً نمی تواند همبسته عملکرد خردمندانه در حل مسائل باشد و خردمندی نیز به دلیل ماهیت و کارکرد آن در تصمیم گیری ها و برنامه ریزی های درازمدت و حفظ مصالح جمعی می تواند به عنوان همبسته تعهد هویّت لحاظ شود.
رابطه ابعاد شخصیت با حل مسأله و بهزیستی روانشناختی: نقش خودشیفتگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف اساسی پژوهش حاضر بررسی نقش خودشیفتگی در پیش بینی ابعاد شخصیت، حل مسأله و بهزیستی روانشناختی می باشد. 180 نفر(102 دختر و 78 پسر) از دانشجویان دانشگاه پیام نور استان گیلان که در سال تحصیلی 93-1392 مشغول به تحصیل بودند، به روش خوشه ای انتخاب شدند و پرسشنامه شخصیت خودشیفته (راسکین و تری، 1988) ، پرسشنامه پنج عاملی شخصیت (کاستا و مک کری، 1989) ، مقیاس بهزیستی روانشناختی(ریف، 1989) و پرسشنامه سبک های حل مسأله(کسیدی و لانگ، 1996) را تکمیل نمودند. داده ها از طریق همبستگی پیرسون و رگرسیون تحلیل شدند. یافته ها نشان داد که خودشیفتگی به عنوان یک سازه مهم روانشناختی قادر است تا ابعاد شخصیت، سبک های حل مسأله و بهزیستی روانشناختی را در دانشجویان پیش بینی نماید. چنین یافته هایی در تبییین اینکه چرا خودشیفتگی افراد متغیر مهمی است، کمک می نماید. پرداختن به این سازه در حوزه پژوهش روانشناسی شخصیت و اجتماعی توصیه می گردد.
مقایسه کارکردهای اجرایی بازداری و حل مسأله در نوجوانان با و بدون سوء مصرف مواد مخدر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کارکردهای اجرایی، کارکردهای خودتنظیمی اند که توانایی فرد برای بازداری، خود تغییری، برنامه ریزی، سازماندهی، استفاده از حافظه کاری، حل مسأله و هدف گذاری برای انجام تکالیف و فعالیت های درسی را نشان می دهد. هدف این مطالعه، مقایسه کارکردهای اجرایی بازداری و حل مسأله در نوجوانان با و بدون سوء مصرف مواد می باشد. در این مطالعه علی مقایسه ای، 15 نفر از نوجوانان دارای سوء مصرف مواد مخدر شهر بیرجند و 15 نفر از نوجوانان عادی که از نظر سن، جنس و تحصیلات با گروه اول همسان بودند، انتخاب شدند. از آزمون ویسکانسین برای ارزیابی کارکردهای اجرایی بازداری و پرسشنامه ی حل مسئله هپنر و پترسن استفاده شد. نتایج نشان داد میانگین نمره کارکردهای اجرایی بازداری و حل مسئله (به جز سبک گرایش- اجتناب) در افراد معتاد و سالم تفاوت معناداری داشت. همچنین یافته ها نشان داد که میانگین نمره کارکرد اجرایی بازداری و حل مسأله در افراد سالم و معتاد بر حسب تحصیلات و جنس تفاوت معنی داری نداشت و رابطه معنی داری بین کارکردهای اجرایی بازداری و حل مسئله در افراد سالم و معتاد بر حسب سن و مدت مصرف مواد به دست نیامد. یافته های این پژوهش که نشان می دهد افراد معتاد در کارکردهای اجرایی بازداری و حل مسأله ضعیف تر از افراد بدون سوء مصرف مواد می باشند، می تواند در برنامه های پیشگیری و آموزشی مورد استفاده قرار گیرد.
بررسی ارتباط ویژگی های روان شناختی افراد با ابعاد مدیریت دانش شخصی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش با هدف بررسی ارتباط بین ویژگی های روان شناختی با مدیریت دانش شخصی انجام شده و از همین رو با رویکرد توصیفی و از نوع پیمایشی است. ابزار گردآوری داده ها پرسش نامه ای شامل 72 سؤال بوده و حجم نمونه ی آماری 268 نفر از دانشجویان، کارشناسان و مدیران فعال در زمینه ی مدیریت دانش است. داده های پژوهش با استفاده از روش های آماری و ضریب همبستگی پیرسون تحلیل شد. تحلیل داده ها این نتیجه را در برداشت که بین تحصیلات و توانمندی افراد در مدیریت دانش شخصی رابطه ی همبستگی مثبت و معناداری وجود دارد. همه ی ویژگی های شخصیتی به جز عصبیت با مدیریت دانش شخصی رابطه ی مثبت و معنا داری دارد و تأثیر منفی و معنادار ویژگی عصبیت نیز با مدیریت دانش شخصی اثبات شد. هم چنین یافته های پژوهش ارتباط معنادار پنج بعد شخصیتی را با ابعاد چهارگانه مدیریت دانش شخصی ثابت کرد.
اثربخشی برنامه آموزش فلسفه به کودکان بر پرورش توانایی حل مسأله و قضاوت اخلاقی در دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش با هدف تعیین تأثیر برنامه آموزش فلسفه به کودکان بر پرورش توانایی حل مسأله و قضاوت اخلاقی در دانش آموزان پایه سوم ابتدایی شهرستان اسلام آبادغرب انجام شد. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانش آموزان پایه سوم ابتدایی در سال تحصیلی 94-93 بود. برای این منظور 80 نفر از دانش آموزان به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (40 نفر) و گواه (40 نفر) قرار گرفتند. برای گردآوری داده ها ابتدا از پرسشنامه حل مسأله لانگ و کسیدی (1996) و آزمون قضاوت اخلاقی (MJT) استفاده شد. سپس برنامه آموزش فلسفه به کودکان در طی 12 جلسه برای گروه آزمایش اجرا گردید. در پایان دوره پرسشنامه های مذکور مجددأ توسط هر دو گروه تکمیل شد. مقایسه میانگین نمره های توانایی حل مسأله و قضاوت اخلاقی در گروه آزمایش و گواه با استفاده از تحلیل کواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و تفاوت معناداری را نشان داد (001/0 >p )، به عبارتی اجرای برنامه آموزش فلسفه به کودکان بر افزایش توانایی حل مسأله و رشد قضاوت اخلاقی دانش آموزان تأثیر مثبتی داشته است. همچنین، تأثیر آموزش فلسفه به کودکان بر افزایش حل مسأله و قضاوت اخلاقی بر حسب جنسیت معنادار نبود.
اثربخشی یادگیری سازگار با مغز بر مؤلفه های برنامه ریزی و حل مسأله ی کارکردهای اجرایی دانش آموزان دبستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
راه حلِ مشکلاتِ تعلیم و تربیت کنونی، نیازمند رویکردی پیچیده تر وآگاهانه است که بخشی مهم به وسیله ی علمِ مغز، ذهن و تعلیم و تربیت (یادگیری سازگار با مغز) ارائه شده است. یادگیریِ سازگار با مغز بر چگونگی یادگیری طبیعی مغز تأکید دارد و به دنبال تغییرِ چارچوب، بر اساس ساختار و کارکردِ واقعی مغز انسان برای ایجادِ آموزش مؤثر است. هدف اصلی پژوهش حاضر، تعیین اثربخشی یادگیری سازگار با مغز بر مولفه های برنامه ریزی و حل مسأله کارکردهای اجرایی دانش آموزان پایه چهارم دبستانی بود. این پژوهش با طرحِ گروه کنترلِ نابرابر، از طرح های نیمه آزمایشی انجام گرفت. جامعه آماری شامل کلیه ی دانش آموزان دبستانی پسرانه غیر دولتی مدارس سلام در شهر تهران ( 7 مدرسه) در سال تحصیلی 95-94 بود و نمونه ی هدفمند به تعداد 38دانش آموز پایه چهارم از دو مدرسه سلام منطقه 5 تهران انتخاب شد. 50 ساعت آموزش سازگار با مغز برای معلم گروه آزمایش و 3 ماه آموزش دانش آموزان بر اساس طرح درس های سازگار با مغز برای دروس ریاضی، فارسی و علوم اجرا شد. با استفاده از ابزار آزمون برج لندن، داده های پیش آزمون و پس آزمون جمع آوری شد و با استفاده از آزمون های تحلیل کوواریانس یک راهه و چند راهه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که یادگیری سازگار با مغز بر افزایش مؤلفه های برنامه ریزی و حل مسأله کارکردهای اجرایی مؤثر بوده است (416/0= اندازه اثر، 01/0>P، 94/24=F). این یافته ها، یادگیری و آموزش هوشمندانه و آگاهانه با توجه به مؤلفه ها و اصول یادگیری سازگار با مغز را بر توانایی برنامه ریزی و حل مسأله تأکید می کند.
نقش واسطه ای حافظه سرگذشتی بیش کلی گرا در رابطه بین نشخوار ذهنی و نقص در کارکردهای اجرایی با حل مسأله ناکارآمد در بیماران مبتلا به افسردگی اساسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی بالینی سال دهم تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲ (پیاپی ۳۸)
83 - 94
حوزه های تخصصی:
مقدمه: حل مسئله به عنوان یک عامل مهم در بیماری افسردگی اساسی شناخته می شود. چند بررسی اخیر نشان می دهد که نشخوار ذهنی و نقص در کارکرد اجرایی ممکن است یک متغیر تأثیر گذار در حل مسئله ناکارآمد در افراد افسرده باشد. اما مطالعات کمی درباره سازوکارهای درگیر در این رابطه انجام شده است. پژوهش حاضر با تأکید بر مدل ویلیامز، در قالب یک مدل علّی به بررسی نقش واسطه ای حافظه سرگذشتی بیش کلی گرا در رابطه بین نشخوار ذهنی و نقص در کارکردهای اجرایی با حل مسأله ناکارآمد در افراد افسرده می پردازد. روش: بدین منظور 50 فرد مبتلا به افسردگی اساسی به روش نمونه گیری در دسترس در فاصله زمانی اردیبهشت 96 تا مهر96 انتخاب به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. همگی آزمودنی ها به مرکز مشاوره دانشگاه پیام نور، مرکز مشاوره آفرینش و بیمارستان شریعتی شهر فسا مراجعه کرده بودند. جهت گردآوری داده ها، پس از تشخیص افسردگی اساسی توسط روانشناس، از آزمون حافظه سرگذشتی، آزمون حل مسئله وسیله- غایت، پرسشنامه نشخوار ذهنی و دسته بندی کارت های ویسکانسین استفاده شد. جهت تحلیل داده های پژوهش از روش تحلیل مسیر از نوع مدل یابی معادلات ساختاری استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد نشخوار ذهنی بصورت مستقیم (471/0 - ) و غیرمستقیم (103/0-) بر حل مسئله تأثیر دارد. اثر کل نشخوار بر حل مسئله ( 573/ 0- )می باشدکه در سطح 95 درصد معنی دار می باشد. بنابراین با توجه به معناداری اثر مستقیم و غیر مستقیم، حافظه سرگذشتی بعنوان متغیر میانجی جزئی در تأثیر بین نشخوار بر حل مسئله عمل می کند. همچنین اثر مستقیم ( 309/0) و اثر غیرمستقیم کارکرد اجرایی (057/0 - ) بر حل مسئله معنی دار می باشد. بنابراین، حافظه سرگذشتی بعنوان متغیر میانجی جزئی در تأثیر بین کارکرد اجرایی بر حل مسئله عمل می کند. نتیجه گیری: پژوهش حاضر به قسمی مدل سه عاملی ویلیامز را تایید می کند. نتایج نشان داد که افراد افسرده به دلیل خلق منفی، نشخوار ذهنی و نقص در کارکردهای اجرایی، در بازیابی خاطرات سرگذشتی به طور اختصاصی دچار مشکل می شوند و این مشکل در بازیابی، حل مسائل و مشکلات آنها را نیز تحت تأثیر قرار می دهد و باعث می شود که راه حل های کمتر مؤثری را تولید کنند.
تأثیر آموزش فراشناختی در طراحی مجتمع های زیستی در مراکز شهری با تأکید بر نگارش و نقد فرآیند طراحی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش و برنامه ریزی شهری سال نهم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۳۴
229 - 238
حوزه های تخصصی:
دروس طراحی معماری در رشته معماری، نقطه نمایش توانایی های شناختی دانشجویان درباره دیگر دروس و توانایی آنها در طراحی معماری و هدف از آن دستیابی به مهارت های فراشناختی برای برخورد با مسایل گوناگون در زندگی حرفه ای آنهاست. فراشناخت را آگاهی، سازماندهی و توان نقد فرآیندهای شناختی و مهارت لازم برای کنترل یادگیری در حوزه های گوناگون می دانند. این امر زمانی بارز می شود که دانشجویان نیاز به انطباق مفاهیم آموزش دیده با مقیاس های گوناگون طراحی را داشته باشند و یکی از بزرگترین چالش ها درس طراحی معماری پنج (طراحی مجتمع های زیستی) است که به مفاهیم معماری در مقیاس شهری می پردازد. هدف پژوهش حاضر بررسی نقش افزایش مهارت های فراشناختی در بهبود ادراک و افزایش مهارت دانشجویان از مفاهیم طراحی در این درس است. به این منظور، از روش نگارش فرآیند و نقد پیرامون طراحی خود و دیگران به عنوان ابزار پرورش توان فراشناختی افراد در زمینه مفاهیم شهری استفاده شده است. از منظر پژوهشگران پیشین، توانایی نگارش درباره طراحی با پیوند دو حوزه طراحی و تفکر نوشتاری موجب افزایش توانایی های دانشجویان در کنترل فرآیندهای یادگیری می شود. پژوهش حاضر بر روی یک گروه سی نفره از دانشجویان این درس، شامل گروه آزمون و شاهد اجراشده و گروه آزمون موظف به نگارش فرآیند و نقد درباره کیفیت مفاهیم شهری طراحی خود ودیگران بودند. برای دستیابی به نتایج، اولین وآخرین نگارش دانشجویان از طریق آزمون تفکر انتقادی مقایسه شد که نشانگر توسعه درک انتقادی آنها از مفاهیم بود. همچنین مقایسه نمرات نهایی دانشجویان گروه آزمون و شاهد با میانگین نمرات دروس طراحی معماری پیشین با آزمون t-test نشانگر تفاوت معنادار میان نمرات گروه های آزمون و شاهد و نمرات پیشین آنها است. نتایج پژوهش نشانگر تأثیر مثبت فرآیند مزبور بر روی سه راهبرد فراشناختی برنامه ریزی، نظارت و ارزیابی بوده؛ و نشان گر آن است که آموزش توسط راهبردهای فراشناختی به گروه آزمون به طور معناداری بر روی عملکرد آنها تأثیر مثبت داشته است.
اثربخشی آموزش مهارت های حل مسأله بر افسردگی و اضطراب مادران دارای کودک عقب مانده ذهنی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف : حضور کودک مبتلا به عقب ماندگی ذهنی در هر خانواده، ساختار و سلامت روانی آن خانواده به ویژه والدین را تحت تأثیر قرار می دهد. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش مهارت های حل مسأله بر افسردگی و اضطراب مادران دارای کودک عقب مانده ذهنی در شهر شهرکرد انجام شد. مواد و روش ها: این مطالعه از نوع نیمه تجربی و طرح آن به صورت پیش آزمون و پس آزمون همراه با گروه شاهد بود. جامعه پژوهش را مادران دارای کودک عقب مانده ذهنی شهر شهرکرد در سال 1395 تشکیل داد که از بین آن ها، 30 نفر به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش و شاهد تقسیم بندی شدند. ابزارهای مورد استفاده شامل نسخه دوم پرسش نامه افسردگی Beck (Beck Depression Inventory-II یا BDI-II) و پرسش نامه اضطراب Beck (Beck Anxiety Inventory یا BAI) بود. ابتدا از افراد هر دو گروه پیش آزمون به عمل آمد و سپس گروه آزمایش به مدت 7 جلسه گروهی دو ساعته، تحت آموزش مهارت های آموزش حل مسأله قرار گرفتند. پس از پایان برنامه آموزش نیز از هر دو گروه پس آزمون گرفته شد. در نهایت، داده ها با استفاده از روش تحلیل کواریانس تجزیه و تحلیل گردید. یافته ها: آموزش مهارت حل مسأله در گروه آزمایش در مقایسه با گروه شاهد، موجب کاهش افسردگی و اضطراب مادران دارای کودک عقب مانده ذهنی شد (050/0 > P). همچنین، آموزش مهارت حل مسأله در کاهش افسردگی و اضطراب مادران دارای کودک عقب مانده ذهنی تأثیر داشت و به ترتیب 9/71 و 7/72 درصد تغییرات واریانس افسردگی و اضطراب مادران ناشی از آموزش مهارت حل مسأله بود. نتیجه گیری: آموزش مهارت حل مسأله می تواند به عنوان یک برنامه آموزشی مؤثر جهت کاهش افسردگی و اضطراب مادران دارای کودک عقب مانده ذهنی مورد استفاده قرار گیرد.
نقش میانجی گر استرس ادراک شده در رابطه بین شیوه های حل مسأله اجتماعی و کیفیت زندگی حرفه ای معلمان(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف : در میان مشاغل مختلف، می توان از شغل معلمی به عنوان حرفه ای که افراد در آن استرس و فرسودگی بیش از اندازه ای را تجربه می کنند، نام برد. پژوهش حاضر با هدف تعیین نقش میانجی گر استرس ادراک شده در رابطه بین شیوه های حل مسأله اجتماعی و کیفیت زندگی حرفه ای معلمان مدارس کودکان استثنایی انجام شد. مواد و روش ها: این مطالعه توصیفی، از نوع همبستگی بود و جامعه آماری آن را تمام معلمان مدارس کودکان استثنایی استان گیلان در نیم سال اول سال تحصیلی ۹۶-۱۳۹۵ تشکیل داد که از میان آن ها، ۲۵۰ نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار جمع آوری داده ها شامل فرم کوتاه تجدید نظر شده پرسش نامه حل مسأله اجتماعی (Social Problem-Solving Inventory-Revised یا SPSI-R)، مقیاس استرس ادراک شده (Perceived stress scale یا PSS) و پرسش نامه کیفیت زندگی حرفه ای (Quality of work life questionnaire) بود. داده ها با استفاده از روش مدل یابی معادلات ساختاری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: اثر غیر مستقیم بعد کارامد حل مسأله بر کیفیت زندگی حرفه ای مثبت و معنی دار بود (01/0 > P، 297/0 = β). بر این اساس، می توان گفت که استرس ادراک شده، رابطه بین بعد کارامد حل مسأله با کیفیت زندگی حرفه ای معلمان را میانجی گری می کند. نتیجه گیری: حل مسأله اجتماعی کارامد در نتیجه افزایش استقامت و حل مسأله منطقی، ادراک استرس های روزمره را در معلمان کاهش می دهد و منجر به بهبود کیفیت زندگی حرفه ای آن ها می شود.
رابطه بین سواد اطلاعاتی و مهارت های زندگی معلمان مقطع ابتدایی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
سواد اطلاعاتی، مهارتی است که فرد را قادر می سازد، نیاز اطلاعاتی خود را تشخیص دهد، اطلاعات مربوط به آن را دریابد و به نحوی مؤثر به کار گیرد. هدف از این مطالعه، بررسی رابطه بین سواد اطلاعاتی و مهارت های زندگی معلمان مقطع ابتدایی شهرستان میاندرود است. روش پژوهش، توصیفی از نوع همبستگی است. جامعه آماری شامل کلیه معلمان مقطع ابتدایی شهرستان میاندرود به تعداد 360 نفر بود. حجم نمونه از طریق فرمول کوکران، 186 نفر تعیین و نمونه آماری به شیوه نمونه گیری تصادفی طبقه ای بر حسب جنسیت انتخاب شدند. جهت گردآوری داده ها، از دو پرسش نامه استاندارد مهارت های زندگی و پرسش نامه سواد اطلاعاتی استفاده شده است. روایی محتوایی و صوری ابزار توسط صاحب نظران و متخصصان مربوطه مورد تأیید قرار گرفته است. پایایی پرسش نامه ها نیز با محاسبه آلفای کرونباخ به ترتیب برای هر یک برابر 0/89 و 0/83 به دست آمد. جهت بررسی و تجزیه و تحلیل داده ها از ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد. نتایج نشان داد که بین سواد اطلاعاتی و مهارت های زندگی معلمان همبستگی مثبت و رابطه معناداری وجود دارد. هم چنین، بین سواد اطلاعاتی با مهارت همدلی، مهارت ارتباطی، مهارت حل مسأله و مهارت تفکرخلاق رابطه معناداری وجود دارد.
تأثیر آموزش مهارت حل مسأله بر میزان رشد اجتماعی نوآموزان پیش دبستانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رشد اجتماعی مجموعه متوازنی از مهارت های اجتماعی و رفتارهای انطباقی فراگرفته شده است که فرد را قادر می سازد با افراد دیگر، روابط متقابل مطلوب داشته باشد، واکنش های مثبت بروز دهد و از رفتارهایی که پیامد منفی دارند اجتناب ورزد. پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر آموزش مهارت حل مسأله بر میزان رشد اجتماعی نوآموزان پیش دبستانی صورت گرفت. روش پژوهش شبه آزمایشی با طرح آزمون مقدماتی و نهایی با گروه کنترل بود. جامعه آماری این پژوهش همه کودکان 6- 5 ساله پیش دبستانی شهر رشت در سال تحصیلی 96-95 شامل 2300 نفر بوده است که 82 نفر با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند. ابزار پژوهش حاضر، مقیاس رشد اجتماعی واینلند (1953) بود. نتایج حاصل از اجرای آزمون تی مستقل نشان داد تفاوت معنی داری بین نمرات پیش آزمون و پس آزمون گروه آزمایش در میزان رشد اجتماعی کودکان وجود دارد. به عبارتی آموزش حل مسأله باعث رشد اجتماعی آنان می شود. همچنین نتایج پژوهش بیانگر این بود که بین نمرات رشد اجتماعی، دختران و پسران تفاوت معناداری وجود ندارد و روش حل مسأله به یک میزان بر هر دو جنس در گروه آزمایش اثر داشته است.
اثربخشی آموزش حل مسأله در فرآیندهای خودجوش نظم دهنده انتخاب، بهینه سازی، و جبران در دانشجویان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره سیزدهم زمستان ۱۳۹۳ شماره ۵۲
559-571
حوزه های تخصصی:
پژوهشگران مختلف همواره بر نقش تأثیرگذار حل مسأله بر حیطه های گوناگون زندگی اشاره کرده اند. هدف این پژوهش عبارت بود از بررسی تأثیر آموزش حل مسأله بر فرآیندهای خودجوش نظم دهنده (انتخاب، بهینه سازی، و جبران- SOC ) در دانشجویان. جامعه آماری شامل کلیه دانشجویان آموزش از راه دور دانشگاه پیام نور در سال 1391 با حجم 80 نفر بودند. حجم نمونه شامل 30 نفر از این دانشجویان بود. که به صورت داوطلبانه برای همکاری شرکت کردند و به صورت تصادفی ساده 15 نفر به عنوان گروه آزمایش و 15 نفر به عنوان گروه گواه انتخاب شدند. و یک پیش آزمون با استفاده از پرسشنامه SOC از هر دو گروه گرفته شد و سپس به گروه آزمایش طی 5 جلسه و هر جلسه 90 دقیقه حل مسأله آموزش داده شد، در حالی که به گروه گواه آموزشی داده نشد. پس از پایان دوره آموزش از هر دو گروه دوباره پرسشنامه SOC (پس آزمون) به عمل آمد . یافته های پژوهش نشان داد که، آموزش حل مسأله بر فرآیندهای خودجوش نظم دهنده (انتخاب، بهینه سازی، و جبران- SOC ) در دانشجویان تأثیر معناداری داشته است.
اثربخشی مصاحبه انگیزشی در خودکارآمدی تحصیلی و حل مسأله دانش آموزان دختر مقطع متوسطه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره شانزدهم پاییز ۱۳۹۶ شماره ۶۳
413-428
حوزه های تخصصی:
مصاحبه انگیزشی روشی مراجعه محور و رهنمودی به منظور تقویت و افزایش انگیزه درونی برای تغییر از طریق کشف، شناسایی حل تردیدها و دوسوگرایی است. از جمله عواملی که توجه بیشتر محققان حوزه مصاحبه انگیزشی را جلب نموده است سبک های حل مسأله و خودکارآمدی است که این متغیرها در دختران دانش آموز کمتر بررسی شده است. در همین راستا، پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش مصاحبه انگیزشی بر حل مسأله و خودکارآمدی دانش آموزان دختر متوسطه شهر کرمان انجام شد. طرح این پژوهش از نوع شبه آزمایشی با پیش آزمون- پس آزمون همراه با گروه گواه می باشد. جامعه آماری این پژوهش را دانش آموزان دختر پایه نهم متوسطه کرمان تشکیل می دهند. از این جامعه تعداد 30 نفر از دانش آموزان به صورت تصادفی ساده و به دو گروه آزمایش و گواه (هر کدام 15 نفر) انتخاب شدند. هر دو گروه قبل و بعد از آموزش به پرسشنامه حل مسأله هپنر (1998) و پرسشنامه خودکارآمدی تحصیلی مورگان (1997) پاسخ دادند . برای گروه آزمایش، 4 جلسه دوساعتی به صورت هفتگی آموزش مصاحبه انگیزشی اجرا شد و گروه گواه در این مدت برنامه ای دریافت نکردند. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از فراوانی، درصد، میانگین، انحراف استاندارد و تحلیل کواریانس استفاده شد. نتایج نشان داد آموزش مصاحبه انگیزشی بر حل مسأله دانش آموزان دختر پایه نهم متوسطه تأثیر معناداری در سطح (0/05 P< ) دارد. بدان معنی که آموزش مصاحبه انگیزشی بر خودکارآمدی تحصیلی دانش آموزان تأثیر مثبت دارد.