مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
۲۰.
افسردگی اساسی
حوزه های تخصصی:
" هدف: مطالعه حاضر به گزارش مختصات روانسنجی پرسشنامه افسردگی بک – 2 در ایران اختصاص دارد.
روش بررسی: در یک مطالعه توصیفی کاربردی از نوع روانسنجی و اعتباریابی آزمون، 354 تن از افرادی که تشخیص افسردگی اساسی را دریافت داشته و در زمان مطالعه در دوره بهبودی نسبی به سر می بردند، با انتخاب هدفمند، به منظور تعیین درجه افسردگی و سنجش اثرات کارآزمایی های بالینی مورد ارزیابی قرار گرفتند. این آزمودنی ها از طریق یک فراخوان عمومی از مراکز روانشناسی و رواندرمانی و معرفی به مراکز اجرای طرح، پس از شرکت در مصاحبه بالینی ساختار یافته برای اختلالات DSM-IV و با رعایت ملاک های ورود و خروج مطالعه در طرح پژوهش قرار گرفتند. علاوه بر انجام مصاحبه بالینی، آزمودنی ها به پرسشنامه افسردگی بک-2 و مقیاس افسردگی پرسشنامه نشانگان مختصر پاسخ دادند. این مقاله اختصاص به گزارش نتایج مربوط به اجرای پرسشنامه افسردگی بک – II دارد.
یافته ها: نتایج حاصل از تحلیل عاملی، سنجش اعتبار و روایی پرسشنامه افسردگی بک-2 حکایت از کارآیی آن داشت.
نتیجه گیری: پرسشنامه افسردگی بک – II در مسیر آزمون مختصات روانسنجی نشان داد که به طور پایایی برای تشخیص و سنجش شدت افسردگی قبل و بعد از درمان و در دفعات متعدد کاربرد دارد. نتایج تحلیل عاملی و سنجش روایی که در این مطالعه حاصل شد حکایت از تناسب آن برای ارزشیابی نتایج هر نوع کارآزمایی بالینی دارد. بویژه که می توان با توجه به عوامل سه گانه افسردگی مشخص کرد که تغییرات در چه ابعادی رخ می دهد."
بررسی شیوع علائم جسمی در بیماران مبتلا به اختلال افسردگی اساسی
حوزه های تخصصی:
سوگیری حافظه ضمنی نسبت به پردازش اطلاعات هیجانی منفی در بیماران مبتلا به اضطراب منتشر، افسردگی اساسی افراد بهنجار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: تحقیق حاضر به بررسی سوگیری حافظه ضمنی نسبت به پردازش اطلاعات هیجانی منفی در بیماران مبتلا به اضطراب منتشر، افسردگی اساسی و افراد بهنجار پرداخته است.
روش: تحقیق حاضر نوعی پژوهش مقطعی بود، بدین منظور 20 نفر بیمار مبتلا به اختلال اضطراب منتشر، 20 نفر بیمار مبتلا به اختلال افسردگی اساسی و 20 نفر افراد بهنجار با دامنه سنی 18 تا 52 سال انتخاب شدند. هر سه گروه آزمودنی بر اساس متغیر های سن، جنس و سطح تحصیلات همتاسازی شده، توسط آزمون تکمیل ریشه کلمه (سوگیری حافظه ضمنی) مورد ارزیابی قرار گرفتند. مواد هیجانی شامل مجموعه ای از ریشه لغات در قالبی مبهم بود که می توانست توسط آزمودنی به شکل خنثی و یا هیجانی منفی تکمیل گردد.
یافته ها: نتایج تحلیل واریانس نشان داد که افراد مبتلا به اختلالات بالینی افسردگی اساسی و اضطراب منتشر نسبت به گروه هنجار لغات را بیشتر به شکل هیجانی منفی تکمیل نمودند که حاکی از وجود سوگیری حافظه ضمنی در دو گروه بالینی بود.
نتیجه گیری: نتایج همسو با پیشینه پژوهشی و همچنین در مورد اختلال افسردگی اساسی در راستای رویکرد باور (1987)، و همچنین در اختلال اضطراب منتشر در راستای مدل آیزنک و کین (2000) و باور (1987) می باشد.
نقش ویژگی های شخصیتی ناگویی خلقی در پیش بینی نشانه های آسیب شناسی روانی در بیماران مبتلا به افسردگی اساسی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: از آن جا که نارسایی های عاطفی در بروز نشانه های آسیب شناسی روانی در اختلالات خلقی، از اهمیت خاصی برخوردارند، این پژوهش به منظور تعیین نقش ویژگی های شخصیتی ناگویی خلقی در پیش بینی نشانه های آسیب شناسی روانی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی طراحی شد. مواد و روش ها: این مطالعه به روش توصیفی - تحلیلی (مقطعی) بر روی نمونه ای به تعداد 323 بیمار با اختلال افسردگی اساسی 32 تا 45 ساله (225 زن و 98 مرد) با میانگین سن 38±3 که به روش نمونه گیری در دسترس از میان مراجعین به درمانگاه های روان پزشکی استان اردبیل انتخاب شده بودند انجام شد. ابزار جمع آوری اطلاعات شامل مقیاس ناگویی خلقی تورنتو و فهرست تجدید نظر شده نشانه های روانی بود. داده ها با استفاده از روش تحلیل رگرسیون چندگانه مورد تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج نشان داد که فقط اولین جنبه ناگویی خلقی (دشواری در شناسایی احساسات) تمامی نشانه های آسیب شناسی روانی را در بیماران با افسردگی اساسی به طور معنی داری پیش بینی می کند (P=0.001). به نظر می رسد نقش جنبه های دیگر ناگویی خلقی در پیش بینی نشانه های آسیب شناختی روانی ناچیز باشد. نتیجه گیری: به طور کلی، بسیاری از نشانه های آسیب شناسی روانی در اختلال افسردگی اساسی با دشواری در شناسایی هیجانات مرتبط است.
شناسایی علائم شاخص در اختلال های روان پریشی: اختلال های اسکیزوفرنی، افسردگی اساسی و خلقی دو قطبی
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش شناسایی علائم شاخص در اختلال-های روان پریشی یعنی اسکیزوفرنی، افسردگی اساسی و دو قطبی بود. روش پژوهش از نوع پس رویدادی بود که به شیوه در دسترس 204 بیمار دچار اختلال های روان پریشی بستری در بیمارستان های فاطمی و ایثار شهرستان اردبیل انتخاب و با مصاحبه نیمه ساختار یافته- مقیاس درجه بندی روان پریشی چواینارد و میلر (b و a1999) بررسی شدند. از این تعداد 84 نفر دچار اسکیزوفرنی، 52 نفر دچار اختلال افسردگی اساسی و 68 نفر نیز دچار اختلال خُلقی دو قطبی بودند. تحلیل اطلاعات با دو آزمون تحلیل عامل و تحلیل تشخیصی انجام شد. یافته ها نشان دادند در کل در سه گروه بیمار بستری، چهار عامل توهم جسمی، هذیان قدرت مافوق حسی، اختلال عمل در نتیجه افکار و توهم شنوایی به ترتیب با 8/11%، 7/8%، 5/5%، 3/5% وجود دارد. در گروه اختلال اسکیزوفرنی پنج عامل اختلال در ادراک محیط، توهم جسمی، هذیان مذهبی فراحسی، اختلال عمل در نتیجه افکار، توهم شنوایی به ترتیب 47/10%، 72/7%، 29/6%، 28/6% و 26/6% است. در گروه اختلال خُلقی دو قطبی پنج عامل هذیان همه کار توانی، توهم شنوایی، خطای ادراکی، توهم دهلیزی ـ حرکتی و حواسپرتی به ترتیب 25%، 38/11%، 2/8%، 5/6% و 4/5% است و در گروه افسردگی اساسی هفت عامل هذیان نامتجانس با خلق شامل هذیان حسادت و فراحسی، انواع توهم شنودی غیرکلامی، تحریف ادراکی، توهم جسمی، حواس-پرتی، تفکر جادویی، هذیان جنسی به ترتیب 27%، 9/11%، 9/8%، 5/6%، 8/5%، 6/5% و 2/5% وجود دارد. نتیجه گیری: در 2/63% از موارد اختلال های مورد مطالعه با استفاده از مصاحبه نیمه ساختاریافته- مقیاس درجه بندی روان پریشی درست طبقه بندی شده است.
مقایسه اثر بخشی درمان گروهی شناختی- رفتاری، فلوکستین و هایپیران در کاهش شدت علایم افسردگی اساسی زنان(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: روش های متنوعی جهت درمان افسردگی وجود دارد. این مطالعه با هدف مقایسه اثر بخشی سه روش روان درمانی گروهی شناختی- رفتاری، داروی ضد افسردگی فلوکستین و داروی گیاهی هایپیران در درمان افسردگی زنان انجام شده است.
مواد و روش ها: این مطالعه به روش آزمایشی و با انتخاب تصادفی 45 آزمودنی زن، که با پرسش نامه سنجش میزان افسردگی و بر اساس ملاکهای DSM- IV توسط روان پزشک مورد ارزیابی قرار گرفتند، انجام شد. نمونه های تشخیص گذاری شده به عنوان افسرده اساسی، در سه گروه آزمایش گمارده شدند؛ گروه تحت درمان گروهی شناختی- رفتاری، گروه تحت درمان با داروی فلوکستین و گروه تحت درمان با داروی گیاهی هایپیران. نمرات قبل و بعد از مداخله و مرحله پیگیری در هر سه گروه جمع آوری گردید و با استفاده از آزمون های آماری کواریانس، واریانس یکراهه و آزمون های تعقیبی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها: مقایسه میانگین ها نشان داد که بین میزان اثر بخشی سه روش درمانی با یکدیگر تفاوت معنیدار وجود دارد (01/0 P <). نتایج آزمون شفه نیز بیانگر آن بود که درمان گروهی شناختی- رفتاری از هایپیران مؤثرتر است، در حالی که بین اثر بخشی درمان گروهی شناختی- رفتاری با فلوکستین و فلوکستین با هایپیران تفاوت معنیداری مشاهده نشد (05/0 P >). پایداری نتایج درمان در مطالعه پیگیری نیز تأیید شد، البته بین میزان پایداری روش های درمانی تفاوت معنیدار مشاهده شد (01/0 P <).
نتیجه گیری: یافته های پژوهش مؤید اثر بخشی سه روش درمان افسردگی بودند. به خصوص برتری درمان گروهی شناختی- رفتاری در مقایسه با هایپیران در مرحله پس آزمون و نسبت به فلوکستین و هایپیران در مرحله پیگیری تأیید شد.
اثربخشی تحریک مکررمغناطیسی از روی جمجمه در بهبودی بالینی و فرآیند کاهش علائم در اختلال افسردگی اساسی عودکننده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: این پژوهش با هدف بررسی تأثیر تحریک مکرر مغناطیسی از روی جمجمه در بهبودی بالینی و کاهش علائم بیماران مبتلا به افسردگی اساسی عود کننده انجام گرفت. روش: در این پژوهش شبه آزمایشی، 32 بیمار افسرده بر مبنای ملاک های چهارمین راهنمای تشخیصی و آماری اختلال های روانی و مصاحبه بالینی ساختار یافته، آزمون افسردگی بک انتخاب شدند و به طورتصادفی در دو گروه (کنترل و آزمایش) جای گرفتند. گروه آزمایش 20 جلسه تحت تحریک مکرر مغناطیسی از روی جمجمه و 12 جلسه تحت رواندرمانی و دارودرمانی، و گروه کنترل فقط تحت رواندرمانی و دارو قرارگرفت. در پایان هر هفته و پس از پایان مداخله از هر دو گروه آزمون بک گرفته شد تا تأثیر مداخلات صورت گرفته بر متغیر وابسته (افسردگی) مشخص شود. داده ها با استفاده از آزمون خی دو و اندازه گیری مکرر مورد تحلیل قرار گرفت. یافته ها: تجزیه و تحلیل نتایج مقیاس افسردگی بک و مصاحبه بالینی ساختار یافته نشان داد که درمان با تحریک مکرر مغناطیسی از روی جمجمه اثر معنی داری در بهبودی بالینی دارد و همین طور میانگین پس آزمون در شاخص افسردگی بک در مقایسه با پیش آزمون کاهش یافته، ولی مقدار این کاهش در گروه آزمایش بیشتر بود. و بر اساس روش اندازه گیری مکرر و آزمون کرویت موچلی فرآیند کاهش علائم افسردگی در طی جلسات درمان با تحریک مکرر مغناطیسی از روی جمجمه معنی دار می باشد و میزان کاهش علائم در طی مراحل درمان در گروه آزمایش به طور معنی داری بیشتر از گروه کنترل است. که این نشان می دهد تحریک مکرر مغناطیسی از روی جمجمه موجب کاهش بیشتر در علائم افسردگی نسبت به درمان های معمول می شود. و با مقایسه جدول تعقیبی مشخص می گردد که از جلسه دهم درمان تغییرات معنی داری آماری مداخله با TMS آشکار شده و تا انتهای درمان ادامه دارد. نتیجه گیری: تحریک مکرر مغناطیسی از روی جمجمه در درمان مبتلایان به افسردگی عودکننده مؤثراست، و می تواند به عنوان درمان ترکیبی در افسردگی مورد استفاده قرار گیرد.
مقایسه میانگین سطح لیپوپروتئین ها و آپولیپوپروتئین های سرم بیماران مبتلا به افسردگی اساسی با گروه شاهد(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: افسردگی اساسی از شایع ترین اختلالات خلقی در جوامع مختلف محسوب می شود و تاکنون مطالعات وسیعی در مورد جنبه های مختلف آن انجام شده است. با توجه به این که یکی از فاکتورهای شناخته شده بیماری های قلبی- عروقی، میزان لیپوپروتئین ها و آپولیپوپروتئین ها و همچنین ابتلا به افسردگی اساسی می باشد، از این رو پژوهش حاضر جهت بررسی میانگین لیپوپروتئین ها و آپولیپوپروتئین ها در سرم بیماران مبتلا به افسردگی اساسی اجرا گردید.
مواد و روش ها: مطالعه حاضر یک بررسی Case-control است و جامعه آماری این پژوهش، کلیه افراد مبتلا به افسردگی اساسی مراجعه کننده به مرکز روان پزشکی نور در سال 1385 بودند. تعداد 32 بیمار مبتلا به افسردگی اساسی (بر اساس معیار DSM-IV یا Diagnostic and statistical manual of mental disorders) و 32 فرد سالم (همراهان بیماران از طریق فراخوان انتخاب و پرسش نامه Hamilton توسط روان شناس بالینی برای آن ها تکمیل شد)، انتخاب شدند. سپس سطح سرمی کلسترول توتال (TC یا Total cholesterol)، تری گلیسیرید (TG یا Triglyceride)، لیپوپروتئین های با دانسیته بالا (HDL-C یا High density-lopoprotein cholesterol)، لیپوپروتئین های با دانسیته کم (LHL-C یا Low density lipoprotein cholesterol)، آپولیپوپروتئین A (APoA یا Apolipoprotein A)، آپولیپوپروتئین B (APoB یا Apolipoprotein B) در دو گروه بررسی و مورد مقایسه قرار گرفت. در پایان، اطلاعات به دست آمده با استفاده از آزمون t و 2χ مورد بررسی قرار گرفت.
یافته ها: میانگین سطح سرمی APoB و LDL-C در بیماران افسرده به طور معنی داری بیشتر از گروه شاهد بود (05/0 < P)، در حالی که میانگین سطح سرمی آپولیپوپروتئین A و HDL-C در بیماران افسرده به طور معنی داری کمتر از گروه شاهد بود (05/0 < P).
نتیجه گیری: بیماران مبتلا به افسردگی اساسی دارای ریسک بالایی برای ابتلا به اختلالات قلبی- عروقی بودند و به همین دلیل ارزیابی سطح لیپیدهای خون این بیماران برای تشخیص و پیش گیری از آترواسکروز به عنوان اولین اقدام جهت کاهش شانس ابتلای آن ها به بیماری های قلبی- عروقی پیشنهاد می گردد.
مقایسه ی ناگویی خلقی، سبک های دفاعی و اضطراب صفت- حالت در بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، افسردگی اساسی و افراد عادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: متغیرهای روان شناختی مختلفی در اختلالات روانی نقش دارند. هدف این مطالعه مقایسه ی ناگویی خلقی، سبک های دفاعی، و اضطراب صفت- حالت در بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، افسردگی اساسی و افراد عادی بود.
روش: طرح این پژوهش از نوع علی– مقایسه ای بود. جامعه ی آماری پژوهش حاضر را تمامی افرادی که در بهار سال 1391 به ساختمان پزشکان رسول اکرم (ص) شهرستان شاهرود مراجعه کرده بودند در بر می گرفت که از بین آنها 219 نفر با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. این نمونه به سه گروه تقسیم شد: یک گروه 49 نفری با تشخیص اختلال اضطراب فراگیر، یک گروه 60 نفری با تشخیص اختلال افسردگی اساسی، و گروه دیگر 110 فرد عادی را در بر می گرفت. شرکت کنندگان پرسشنامه ی سبک های دفاعی، مقیاس ناگویی خلقی تورنتو و پرسشنامه ی اضطراب صفت- حالت را تکمیل نمودند. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از روش تحلیل واریانس چند متغیری استفاده شد.
یافته ها: نتایج نشان داد که میانگین نمرات ناگویی خلقی، سبک های دفاعی، و اضطراب صفت- حالت در بین افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، افسردگی اساسی، و افراد عادی تفاوت معناداری دارد. میانگین نمرات ابعاد دشواری در شناسایی احساس ها و دشواری در توصیف احساس های ناگویی خلقی، اضطراب صفت، و سبک دفاعی ناپخته در افراد مبتلا به اضطراب فراگیر و افسردگی اساسی نسبت به افراد عادی بالاتر بود. نمرات بعد تفکر برون مدار ناگویی خلقی و سبک دفاعی پخته در افراد عادی در مقایسه با گروه های بالینی میانگین بالاتری را به خود اختصاص داده بود. هیچ گونه تفاوت معناداری در میانگین نمرات سبک دفاعی روان آزرده در بین گروه ها مشاهده نشد. همچنین نتایج پژوهش نشان داد که میانگین نمرات اضطراب حالت در افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر نسبت به افراد مبتلا به افسردگی اساسی و افراد عادی بالاتر است.
نتیجه گیری: نتایج حاکی از اهمیت سبک های دفاعی و ناگویی خلقی در بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر و افسردگی اساسی بود.
مقایسه نظریه ذهن در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی و افسردگی اساسی با افراد بهنجار(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: نظریه ذهن توانایی قضاوت درباره ی حالت های ذهنی خود و دیگران است که در عملکردهای اجتماعی و رفتاری نقش مهمی دارد. هدف پژوهش حاضر مقایسه نظریه ذهن در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی و افسردگی اساسی با افراد بهنجار بود.
مواد و روش ها: پژوهش حاضر یک مطالعه علّی مقایسه ای بود. آزمودنی های پژوهش شامل 25 بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی عضو در مراکز ویزیت در منزل و مراکز نگهداری بیماران مزمن روانی شهر بجنورد ، 27 بیمار مبتلا به افسردگی اساسی مراجع کننده به کلینیک های روان پزشکی و 30 فرد بهنجار از کارکنان شرکت صنعتی مواد لبنی آشنا شهر بجنورد، بودند. آزمودنی های پژوهش به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و در مقطع زمانی آبان ماه تا دی ماه سال 91 مورد مطالعه قرار گرفتند. آزمودنی ها به وسیله آزمونهایSCID-I و فرم خلاصه شده WAIS-R و ذهن خوانی از طریق چشم های بارون- کوهن مورد بررسی قرار گرفتند.
یافته ها: نتایج تحلیل کوواریانس تک متغیری نشان داد که نظریه ذهن در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی و افسردگی اساسی با افراد بهنجار به طور معنی داری متفاوت است) 001/0 >(P .
نتیجه گیری: همان گونه که نتایج پژوهش حاضر نشان داد نظریه ذهن در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی و افسردگی اساسی در مقایسه با افراد بهنجار آسیب دیده است. این آسیب در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی نسبت به بیماران مبتلا به افسردگی اساسی بیشتر می باشد. همچنین نتایج بیانگر این بود که بهره هوشی نمی تواند نقص نظریه ذهن را در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی و افسردگی اساسی تبیین کند.
اثربخشی درمان هیجان محور بر شدت افسردگی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان هیجان محور بر شدت افسردگی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی انجام گرفت. درمان هیجان محور به عنوان درمانی نو-انسان گرایانه، با تلفیق و روز آمدکردن درمان های فرد- محور، گشتالت درمانی، و درمان وجودی، و تمرکز بر فرایندهای پردازش هیجانی، از حمایت تجربی قابل توجهی برخوردار است. در این پژوهش اثربخشی درمان مذکور بر روی سه آزمودنی (دو زن و یک مرد) مبتلا به افسردگی اساسی مورد بررسی قرار گرفت. برای ارزیابی ثبات اثرات درمانی در طول زمان، آزمودنی های حاضر در این پژوهش به مدت دوماه مورد پیگیری قرار گرفتند. ابزارهای مورد استفاده پژوهش حاضر مصاحبه بالینی ساختاریافته (SCID) و سیاهه افسردگی بک-II (BDI-II)، به ترتیب برای تشخیص اختلال افسردگی اساسی و ارزیابی شدت افسردگی در طول درمان، بودند. بیماران در شاخص درصد بهبودی 77% بهبودی کلی نشان دادند. یافته های پژوهش نشان می دهند که درمان هیجان محور از اثربخشی بالایی در کاهش شدت افسردگی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی برخوردار است. نتایج پیگیری دوماهه نیز نشان از پایداری بهبود بیماران در این فاصله داشته است.
مقایسه کیفیت زندگی و سلامت روانی همسران بیماران مبتلا به اختلال اسکیزوفرنی، دوقطبی، افسردگی اساسی و افراد بهنجار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش مقایسه کیفیت زندگی و سلامت روانی همسران بیماران مبتلا به اختلال اسکیزوفرنی، دوقطبی، افسردگی اساسی و افراد بهنجار بود. جامعه آماری این پژوهش را همسران بیماران اسکیزوفرن، دوقطبی و افسرده اساسی مراجعه کننده به بخش روان پزشکی بیمارستان امام حسین(ع) و بیمارستان روان پزشکی رازی، همین طور همسران بیماران اسکیزوفرن در انجمن حمایت از افراد اسکیزوفرن «احبا» و همسران افراد بهنجار تشکیل داده بودند. برای این منظور 40 نفر از همسران افراد مبتلا به اختلال اسکیزوفرنی، 40 نفر از همسران افراد مبتلا به اختلال دوقطبی، 40 نفر از همسران افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی و 40 نفر از همسران افراد بهنجار به صورت غیرتصادفی و هدفمند انتخاب شدند و به پرسش نامه های سنجش کیفیت زندگی (SF-36) و سنجش سلامت روانی (SCL-90-R) پاسخ دادند. این پژوهش از ن وع مطالعات پس رویدادی (علی-مقایسه ای) ب وده است. جهت تجزیه و تحلیل یافته ها، با استفاده از روش های آمار توصیفی و به وسیله آزمون «کروسکال والیس» و «یو من ویتنی» نتایج زیر به دست آمد: بین همسران افراد بهنجار، دوقطبی، افسرده اساسی و اسکیزوفرن به لحاظ تمامی مؤلفه های کیفیت زندگی تفاوت معنادار وجود دارد. بین همسران افراد بهنجار، دوقطبی، افسرده اساسی و اسکیزوفرن به لحاظ تمامی مؤلفه های سلامت روانی تفاوت معنادار وجود دارد. براین اساس، می توان بیان داشت، تجربیات روانی بیماران مبتلا به اختلال های اسکیزوفرنی و دوقطبی و افسردگی اساسی می تواند بر کیفیت زندگی و سلامت روانی همسرانشان تأثیر داشته باشد. هم چنین هر یک از اختلال های فوق با توجه به تفاوت نشانه هایشان می توانند تأثیرات مختلفی بر کیفیت زندگی و سلامت روانی همسران این بیماران داشته باشند.
اثربخشی طرحواره درمانی هیجانی (EST) بر اندیشناکی و شدت افسردگی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی طرحواره درمانی هیجانی (EST) بر اندیشناکی و شدت افسردگی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی انجام گرفت.
روش: در این مطالعه پیش تجربی، از طرح پیش-آزمون، پس-آزمون و پی گیری تک گروهی استفاده شد و از میان مراجعه کنندگان به مرکز مشاوره رهیار اسلام شهر، 11 نفر (7 زن و 4 مرد) به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. سپس آنها در 9 جلسه (هر هفته یک جلسه 90 دقیقه ای) تحت طرحواره درمانی هیجانی قرار گرفتند و برای ارزیابی پایداری اثرات درمانی در طول زمان، بیماران به مدت دو ماه مورد پیگیری قرار گرفتند. به منظور سنجش تشخیص افسردگی اساسی، شدت افسردگی و پاسخ های اندیشناک به ترتیب از مصاحبه ساختاریافته برای اختلالات محور یک (SCID)، پرسشنامه افسردگی بک-II (BDI-II) و مقیاس پاسخ های اندیشناک (RRS) استفاده شد. داده ها نیز با آزمون آماری تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها: نتایج نشان داد که طرحواره درمانی هیجانی به طور معناداری منجر به کاهش شدت افسردگی (0001/0>p) و اندیشناکی (0001/0>p) می گردد و این کاهش در دروه پیگیری نیز پایدار بود.
نتیجه گیری: بر اساس یافته های این پژوهش، طرحواره درمانی هیجانی به عنوان رفتار درمانی شناختی ، نوظهور می تواند برای کاهش شدت افسردگی و اندیشناکی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی به کار رود.
مقایسه ی مؤلفه های ذهن آگاهی و مزاج های عاطفی در افراد با افسردگی اساسی، اضطراب منتشر و افراد بهنجار
حوزه های تخصصی:
زمینه: ذهن آگاهی مفهومی جدید است که در سال های اخیر در درمان بسیاری از اختلالات روانشناختی مورد توجه روانپزشکان و روانشناسان قرار گرفته است. استفاده از تکنیک های ذهن آگاهی مستلزم بهره گیری از اطلاعات دیگری در خصوص چگونگی عملکرد مؤلفه های ذهن آگاهی در هر یک از اختلالات روانشناختی است. هدف این پژوهش مقایسه ی مؤلفه های ذهن آگاهی در سه گروه بیماران مبتلا به افسردگی اساسی، اضطراب منتشر و افراد بهنجار بوده است. مواد و روش ها : جامعه آماری پژوهش شامل کلیه بیماران مبتلا به افسردگی اساسی و اضطراب منتشر بود که به مرکز مشاوره شهر تهران مراجعه کرده بودند. از میان این افراد، تعداد 30 نفر با تشخیص اختلال افسردگی اساسی و 30 نفر با تشخیص اختلال اضطراب منتشر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. یک گروه 30 نفری از افراد بهنجار که فاقد اختلالات افسردگی اساسی و اضطراب منتشر بودند نیز از بین کارکنان دانشگاه علوم پزشکی انتخاب شد. افراد هر سه گروه (افسرده، مضطرب و بهنجار) بر حسب متغیرهای سن، جنسیت، فقدان بیماری های جسمی و عدم ابتلا به سایر بیماری های روانی همتاسازی شدند. ابزارهای مورد استفاده در این پژوهش شامل پرسشنامه افسردگی بک، پرسشنامه اضطراب اشپیلبرگر ، پرسشنامه پنج مؤلفه ذهن آگاهی و پرسشنامه ارزیابی مزاج ممفیس،پیزا، پاریس و سن دیگو بود. به منظور تجزیه و تحلیل دادههای پژوهش، در بخش آمار توصیفی از شاخص های میانگین و انحراف استاندارد و در بخش آمار استنباطی از تحلیل واریانس چندمتغیره MANOVA) ) و آزمون تعقیبی توکی استفاده شده است. یافته ها: نتایج نشان داد که بین سه گروه در مؤلفه های ذهن آگاهی تفاوت معناداری وجود دارد. به عبارت دیگر، در مؤلفه های مشاهده، توصیف و عمل توأم با آگاهی میان افراد مضطرب و بهنجار و همچنین افراد افسرده و بهنجار تفاوت معناداری وجود داشت. در مؤلفه ی عدم قضاوت ذهن آگاهی، میان افراد افسرده و مضطرب و افراد بهنجار و مضطرب تفاوت ها معنادار بود. همچنین در مؤلفه ی عدم واکنش تفاوت میان گروه های مضطرب- افسرده، مضطرب- بهنجار و افسرده- بهنجار معنادار بود. همچنین افراد افسرده در مزاج های عاطفی نمرات بیشتری نسبت به افراد اضطرابی و بهنجار کسب نمودند وتفاوت این نمرات در مقیاس ادوارخویی و تحریک پذیری نسبت به افراد بهنجار معنادار بود. نتیجه گیری: در تبیین نتایج این پژوهش می توان این گونه نتیجه گیری کرد که بیماران مضطرب و افسرده نسبت به افراد بهنجار در مؤلفه های ذهن آگاهی عملکرد ضعیف تری دارند و نمرات مزاجهای عاطفی انها به مراتب بالاتر از افراد بهنجار بوده است .بنابراین درمان های مبتنی بر ذهن آگاهی می توانند با تأکید بر این مؤلفه ها موجب تسهیل روند درمان و همچنین بهبود علایم این گونه بیماران شود.
نقش واسطه ای حافظه سرگذشتی بیش کلی گرا در رابطه بین نشخوار ذهنی و نقص در کارکردهای اجرایی با حل مسأله ناکارآمد در بیماران مبتلا به افسردگی اساسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی بالینی سال دهم تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲ (پیاپی ۳۸)
83 - 94
حوزه های تخصصی:
مقدمه: حل مسئله به عنوان یک عامل مهم در بیماری افسردگی اساسی شناخته می شود. چند بررسی اخیر نشان می دهد که نشخوار ذهنی و نقص در کارکرد اجرایی ممکن است یک متغیر تأثیر گذار در حل مسئله ناکارآمد در افراد افسرده باشد. اما مطالعات کمی درباره سازوکارهای درگیر در این رابطه انجام شده است. پژوهش حاضر با تأکید بر مدل ویلیامز، در قالب یک مدل علّی به بررسی نقش واسطه ای حافظه سرگذشتی بیش کلی گرا در رابطه بین نشخوار ذهنی و نقص در کارکردهای اجرایی با حل مسأله ناکارآمد در افراد افسرده می پردازد. روش: بدین منظور 50 فرد مبتلا به افسردگی اساسی به روش نمونه گیری در دسترس در فاصله زمانی اردیبهشت 96 تا مهر96 انتخاب به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. همگی آزمودنی ها به مرکز مشاوره دانشگاه پیام نور، مرکز مشاوره آفرینش و بیمارستان شریعتی شهر فسا مراجعه کرده بودند. جهت گردآوری داده ها، پس از تشخیص افسردگی اساسی توسط روانشناس، از آزمون حافظه سرگذشتی، آزمون حل مسئله وسیله- غایت، پرسشنامه نشخوار ذهنی و دسته بندی کارت های ویسکانسین استفاده شد. جهت تحلیل داده های پژوهش از روش تحلیل مسیر از نوع مدل یابی معادلات ساختاری استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد نشخوار ذهنی بصورت مستقیم (471/0 - ) و غیرمستقیم (103/0-) بر حل مسئله تأثیر دارد. اثر کل نشخوار بر حل مسئله ( 573/ 0- )می باشدکه در سطح 95 درصد معنی دار می باشد. بنابراین با توجه به معناداری اثر مستقیم و غیر مستقیم، حافظه سرگذشتی بعنوان متغیر میانجی جزئی در تأثیر بین نشخوار بر حل مسئله عمل می کند. همچنین اثر مستقیم ( 309/0) و اثر غیرمستقیم کارکرد اجرایی (057/0 - ) بر حل مسئله معنی دار می باشد. بنابراین، حافظه سرگذشتی بعنوان متغیر میانجی جزئی در تأثیر بین کارکرد اجرایی بر حل مسئله عمل می کند. نتیجه گیری: پژوهش حاضر به قسمی مدل سه عاملی ویلیامز را تایید می کند. نتایج نشان داد که افراد افسرده به دلیل خلق منفی، نشخوار ذهنی و نقص در کارکردهای اجرایی، در بازیابی خاطرات سرگذشتی به طور اختصاصی دچار مشکل می شوند و این مشکل در بازیابی، حل مسائل و مشکلات آنها را نیز تحت تأثیر قرار می دهد و باعث می شود که راه حل های کمتر مؤثری را تولید کنند.
ارزیابی تأثیر آموزش اختصاصی سازی خاطرات بر نارسایی شناختی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات روانشناختی دوره چهاردهم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۳
25 - 44
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، ارزیابی تأثیر آموزش اختصاصی سازی خاطرات بر نارسایی شناختی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی بود. روش پژوهش، نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. با استفاده از روش نمونه گیری دردسترس و هدفمند با موضوع پژوهش، تعداد 30 نفر (15 نفر گروه آزمایش و 15 نفر گروه کنترل) پس از تشخیص اختلال افسردگی اساسی و سپس مصاحبه بالینی، به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار اندازه گیری در این پژوهش، پرسشنامه های افسردگی بک- ویرایش دوم و نارسایی شناختی برادبنت و همکاران بود. گروه آزمایش طی 4 جلسه، یک ساعت و نیم، تحت آموزش اختصاصی سازی خاطرات قرار گرفت. و بعد از اتمام جلسات آموزشی، از هر دو گروه آزمایش و کنترل، پس آزمون و مجدداً یک ماه بعد، پیگیری به عمل آمد. داده-ها با استفاده از آزمون آماری، تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج نشان داد که آموزش اختصاصی سازی خاطرات بر نارسایی شناختی و مؤلفه های آن(حواس پرتی، مشکلات مربوط به حافظه، اشتباهات سهوی و عدم یادآوری اسامی) تأثیر معنی داری داشت. این نتایج در مرحله پیگیری حفظ شد. باتوجه به تأثیر آموزش اختصاصی سازی خاطرات بر کاهش میزان نارسایی شناختی مبتلایان و تداوم اثر آن، به کارگیری این آموزش جهت پیشگیری و درمان بیماران مبتلا به افسردگی اساسی ضروری به نظر می رسد.
مقایسه همجوشی فکر- عمل، سبک های اسناد و کنترل توجه در بیماران مبتلا به اختلالات وسواسی- جبری و افسردگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش ها و مدل های روان شناختی سال دهم بهار ۱۳۹۸ شماره ۳۵
175 - 192
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر به منظور مقایسه همجوشی فکر- عمل، سبک های اسناد و کنترل توجه در افراد مبتلا به اختلال وسواسی- جبری و افسردگی صورت گرفت. این پژوهش از نوع پس رویدادی بود. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل تمامی افراد مبتلا به اختلال وسواسی- جبری و افسردگی بود که به کلینیک های روان پزشکی و درمانگاه های تخصصی اعصاب و روان شهر شیراز مراجعه کرده و از طرف متخصصین تشخیص اختلال وسواسی- جبرییا افسردگی اساسی دریافت کردند. از جمعیت آماری فوق دو گروه 30 نفری مبتلابهاختلالوسواسی- جبری وافسردگی اساسی با روشنمونه گیری هدفمند به عنوانآزمودنیانتخابشدند. برای جمع آوری داده ها از ابزا رهای مقیاس تجدید نظر شده همجوشی فکر- عمل، پرسشنامه سبک های اسناد و مقیاس کنترل توجه استفاده شد. داده هایپژوهشبه وسیلهتجزیهوتحلیلواریانسچندمتغیری(مانوا) مورد بررسی قرار گرفت. یافته های پژوهش نشان داد که همجوشی فکر- عمل اخلاقی در افراد مبتلا به افسردگی و همجوشی فکر- عمل احتمال برای دیگران و خود در افراد مبتلا به اختلال وسواسی- جبری بیشتر بود. سبکاسناد برایرویدادهایمثبتدرافراد مبتلا بهاختلالوسواسی- جبریدرونی،پایداروکلی امادرافراد مبتلا به افسردگی بیرونی،ناپایدارواختصاصیبود. همچنین سبکاسنادبرایرویدادهایمنفی درهر دوگروه(گروه افسرده به میزان بیشتری)درونی،پایداروکلیبود. به علاوه بینگروه هایوسواسی- جبری وافسردگی ازلحاظ کنترل توجه و ابعاد آن تفاوت معنی داری وجود نداشت.ازسویدیگر با توجه به میانگین ها هر دو گروه کنترل توجه کمی داشتند.
مقایسه ناگویی هیجانی و مکانیسم های دفاعی در بیماران مبتلا به افسردگی اساسی، اضطراب فراگیر، وسواس فکری- عملی و جمعیت عمومی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره هفدهم تابستان ۱۳۹۷ شماره ۶۶
176-199
حوزه های تخصصی:
ناگویی هیجانی و مکانیسم های دفاعی از جمله متغیرهای روانشناختی بسیار مهمی هستند که به شناسایی ناهنجاری های عاطفی، شناختی و رفتاری در شکل گیری و تداوم اختلال های روانشناختی کمک می کنند. افراد مبتلا به اختلال های هیجانی احساسات منفی خود را به صورت غیرقابل کنترل و با شدت زیاد تجربه می کنند و اغلب فاقد مهارت های لازم برای مدیریت و تنظیم تجارب عاطفی شدید خود هستند. بنابراین، هدف پژوهش حاضر مقایسه ناگویی هیجانی و مکانیسم های دفاعی در افراد مبتلا به افسردگی اساسی، اضطراب فراگیر، وسواس فکری- عملی و افراد عادی بود. تعداد 160 شرکت کننده (40 بیمار افسرده، 40 بیمار اضطرابی، 40 بیمار وسواسی و 40 فرد عادی) در این پژوهش شرکت کردند. شرکت کنندگان مقیاس ناگویی هیجانی تورنتو ( FTAS-20 ) و پرسشنامه سبک های دفاعی ( DSQ ) را تکمیل کردند. در گروه بهنجار به منظور بررسی فقدان هرگونه بیماری روانی جدی، مقیاس افسردگی اضطراب استرس ( (DASS-21 و مصاحبه بالینی ساختاریافته ( SCID-I ) اجرا شد. نتایج نشان داد که بین گروه های بالینی و افراد عادی در ناگویی هیجانی و مکانیسم های دفاعی تفاوت معنادار وجود دارد (0/001 p< ). بین گروه های بالینی نیز تفاوت ها در تعدادی از متغیرها معنادار بود (0/001 p< ). از نتایج پژوهش حاضر می توان به منظور تشخیص و تمایز بین این سه اختلال شایع که همبودی بالایی دارند استفاده کرد. از نتایج این پژوهش می توان در تدوین برنامه های پیشگیرانه و درمانی مناسب برای مشکلات هیجانی استفاده کرد.
مقایسه طرحواره های هیجانی در بیماران مبتلا به اختلال وسواس - اجبار، افسردگی اساسی و عادی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره هفدهم زمستان (اسفند) ۱۳۹۷ شماره ۷۲
873-881
حوزه های تخصصی:
زمینه: گرایش به اجتناب از هیجان های منفی، ممکن است در هر فرآیند درمان روانشناختی بروز پیدا کند. در این زمینه رابرت لیهی با ارائه مدل طرحواره های هیجانی این موضوع را بررسی کرده است. او معتقد است هیجان نوعی اطلاعات بشمار می رود. هیجان ها در اثر پردازش موازی اطلاعات گوناگون بوجود می آیند و اغلب آنها خارج از حوزه هوشیاری رخ می دهد، در این زمینه رابرت لیهی با ارائه یک مدل درمانی بر اساس طرحواره های هیجانی سعی کرده براین نقیصه فائق آید. مسئله پژوهش حاضر این است که آیا طرحواره های هیجانی بیماران مبتلا به وسواس اجبار، افسردگی اساسی و افراد عادی، چه تفاوتی با یکدیگر دارند. هدف: پژوهش با هدف مقایسه طرحواره های هیجانی در بیماران مبتلا به اختلال وسواس- اجبار، افسردگی اساسی و عادی انجام گرفت. روش: روش تحقیق حاضر توصیفی از نوع زمینه یابی بود. جامعه آماری تحقیق را تمامی افراد که دارای افسردگی، اختلال وسواس - اجبار و همچنین افراد عادی، تشکیل دادند که با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس تعداد 90 نفر (30 نفر دارای اختلال وسواس - اجبار، 30 نفر دارای اختلال افسردگی و 30 نفر از افراد عادی) به عنوان حجم نمونه انتخاب شدند. در پژوهش حاضر از پرسشنامه طرحواره های هیجانی لیهی LESS (لیهی 2002) و مصاحبه ساختاریافته استفاده شد. مدل آماری مورد استفاده تحلیل واریانس یک طرفه و تحلیل واریانس چندمتغیری بود. یافته ها: یافته ها نشان داد که «نشخوار ذهنی»، «غیرقابل کنترل بودن» و «ارزش های والاتر» در سطح 0.01 = α معنی دار و در افراد دارای اختلال وسواسی - اجباری بالا بوده است. همچنین، «گناه» و «سرزنش» نیز در سطح 0.01 = α معنی دار و در افراد افسرده بالاتر از افراد دارای اختلال وسواسی - اجباری و عادی مشاهده شده است. نتیجه گیری: می توان نتیجه گرفت در این مشاهدات افراد دارای اختلال وسواس - اجبار از طرحواره های هیجانی بیشتری برخوردار بودند .