مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
مزدیسنا
منبع:
قبسات ۱۳۸۳ شماره ۳۳
حوزههای تخصصی:
همة ادیان جهان به گونهای معتقدند که هرگاه بشر به لحاظ معنوی و اخلاقی پا در انحطاط و ورطة هلاک گذارد، و از مبدأ هستی فاصله گیرد، و جهان را تاریکی جهل، غفلت و ستم در برگیرد، شخصیتی نجاتدهنده ظهور خواهد کرد. در هر آیینی، به صورت رمز به حقایقی اشاره شده که با معتقدات آیینهای دیگری توافق و هماهنگی دارد.
در آیین مزدیسنا هم اعتقاد به موعود نهایی و منجی آخرالزمان، از عقاید رایج و استوار است و در متون مقدّس زرتشتی (اوستا و کتب روایی پهلوی) افزون بر بشارت و اشارت به ظهور رهانندة عدالتگستر (سوشیانت)، از تولّد، ظهور، یاران و دستاوردهای نهضت او سخن گفته شده است.
در این مقاله کوشیدهایم دیدگاه زرتشت را دربارة موعود نهایی (سوشیانت) از متون مزدیسنا استخراج و بررسی کنیم.
یگانگی و دوگانگی در شاهنامه و آیین مزدیسنا
حوزههای تخصصی:
آز و نیاز در شاهنامه و آیین مزدیسنا
حوزههای تخصصی:
جلوه های فروغمند مزدیسنایی و بازتاب آن در مثنوی مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اندیشه های ایران باستان و مزدیسنا، به ویژه فلسفه خسروانی در آثار ادبی و عرفانی پس از اسلام بیش و کم تأثیر گذاشته است. این مقاله با هدف بررسی گستردگی حکمت و فلسفه نور در ایران باستان و خدامحوری در «آتش (نور)، فره و امشاسپندان» از نگاه متون مزدیسنایی و بازتاب آن در اندیشه ی مولوی بر پایه ی مثنوی معنوی به نگارش در آمده است. از این رو، به شیوه توصیفی، تحلیلی، اسنادی و ارزیابی کمّی کوشش شده، برجسته ترین جلوه های فروغمند اهورامزدا در یسنا و ردّپای آن در مثنوی مولوی جستجو و معرفی شود. آتش، فره و امشاسپند، به عنوان سه فروغ و صفت نورانی اهورامزدا جایگاه مقدسی در باور ایرانیان کهن و زرتشتیان امروز دارد. این جلوه ها به ویژه عنصر «آتش و نور» در دیدگاه زرتشتیان و متون مزدیسنایی و نیز در دیدگاه مثنوی معنوی مولوی، همه به سرچشمه «نور الهی» پیوند پیدا می کند. فروغ یا نور آتش با پرتوهای بالارونده اش نماد تجلّی خداوند به شمار می آید؛ نیز امشاسپندان با نور و صفات نورانی خداوند ارتباط دارد و خویشکاری آیینی و اجتماعی آن برکشیدگی جایگاه انسان از دنیای مادی و فرودینه به جهان مینویی و آرامش راستین است. مولانا در جای جای مثنوی از اندیشه ها و مؤلفه های عرفانی ِآیین زرتشتی تنها برای تمثیل و بیان و شرح اندیشه های عرفانی خود بهره گرفته است.
سنتی باستانی در نظام خانقاه (ریشه یابی قاعده «لا سلام علی الأکل»)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تصوف مجموعه ای از اصول عقیدتی و آداب ظاهری است. بی شک هر دوی این ساحت ها با آیین هایی خارج از مرزهای تصوف در ارتباط بوده و از آنها تأثیر پذیرفته است؛ برای مثال، بسیاری از آداب ظاهری تصوف از آیین فتوت متأثر است. در این پژوهش به یکی از آداب ظاهری و رسوم خانقاهی پرداخته می شود که احتمالاً با آیین فتوت از مجموعه آداب ایران باستان به مجموعه آداب تصوف اسلامی وارد و در مراحل بعدی، حتی حدیث نبوی تصور شده است. براساس این سنت کهن، فرد از سخن گفتن در زمان غذاخوردن منع می شود. گرچه برخی از محققین ابوسعید ابوالخیر را مبدع احتمالی این سنت برشمرده اند، چنین سنتی در اساطیر و آموزه های مزدیسنایی، آداب ملوک ساسانی و آیین فتوت سابقه داشته است و به نظر می رسد پس از ظهور اسلام، با آیین فتوت به نظام خانقاه راه یافته است. با بررسی منابع زردشتی، فتوت نامه ها، متون صوفیه و غیره می توان سیر انتقال این سنت را از آداب ایران باستان به تصوف اسلامی پیگیری کرد. ریشه یابی چنین سنت هایی در میان آیین های دیگر، ما را در ترسیم تصویری روشن تر از شیوه شکل گیری نظام خانقاه یاری می کند.
تحلیل ساختاری دروج در آیین مزدیسنا و اسطوره های پیشاآریایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دروج (دروغ) در نظر ایرانیان قبل از اسلام، بسیار ناپسند و زشت بوده است تا جایی که آن را یکی از دستیاران اهریمن می پنداشته و گاهی نیز دروج را خود اهریمن و دیو تصوّر می کرده اند. این مقاله با روش توصیفی تحلیلی به ریشه یابی واژه «دروج» در زبان اوستایی می پردازد و با ژرف کاوی در ساختار واژگانی از یک سو، و کنکاش در مفاهیم تطبیقی، از سوی دیگر می کوشد تا صورتی دیگرگونه را از طرح مسئله به دست دهد. از این منظر، دروج در جایگاه یک مفهوم اهریمنی در گستره گسست های گفتمانی، با ایزدبانوان دوران پیشاآرایی مورد قیاس و سنجش قرار می گیرد و با تأمّل در خویشکاری های الهه های باستانی؛ نظیر میترا، آناهیتا و... سعی می شود تا دیگرگونی های معنایی و زبانی این مفهوم اهریمنی (دروج) توصیف شود. تکیه اصلی در این پژوهش بر تثبیت و تأیید چیستیِ مادینه دروج است. با توجّه به ویژگی زن سالاری بدوی و ایزدبانوان باستانی، جنبه مادینگی دروج استنتاج می شود. بررسی های به عمل آمده نیز نشان می دهد که صورت های کهن الگوهای مادینه در آیین مزدیسنا، از سویی دچار محدودیت و تغییر ماهیّتی شده و از سوی دیگر، کهن الگوهای مادینه ای که با مبانی آیین مزداپرستی در تقابل بوده، به صورت موجودات اهریمنی، تجلّی یافته اند. دروج یکی از این موجودات است.
سنتی باستانی در نظام خانقاه (ریشه یابی قاعده «لا سلام علی الأکل»)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تصوف مجموعه ای از اصول عقیدتی و آداب ظاهری است. بی شک هر دوی این ساحت ها با آیین هایی خارج از مرزهای تصوف در ارتباط بوده و از آنها تأثیر پذیرفته است؛ برای مثال، بسیاری از آداب ظاهری تصوف از آیین فتوت متأثر است. در این پژوهش به یکی از آداب ظاهری و رسوم خانقاهی پرداخته می شود که احتمالاً با آیین فتوت از مجموعه آداب ایران باستان به مجموعه آداب تصوف اسلامی وارد و در مراحل بعدی، حتی حدیث نبوی تصور شده است. براساس این سنت کهن، فرد از سخن گفتن در زمان غذاخوردن منع می شود. گرچه برخی از محققین ابوسعید ابوالخیر را مبدع احتمالی این سنت برشمرده اند، چنین سنتی در اساطیر و آموزه های مزدیسنایی، آداب ملوک ساسانی و آیین فتوت سابقه داشته است و به نظر می رسد پس از ظهور اسلام، با آیین فتوت به نظام خانقاه راه یافته است. با بررسی منابع زردشتی، فتوت نامه ها، متون صوفیه و غیره می توان سیر انتقال این سنت را از آداب ایران باستان به تصوف اسلامی پیگیری کرد. ریشه یابی چنین سنت هایی در میان آیین های دیگر، ما را در ترسیم تصویری روشن تر از شیوه شکل گیری نظام خانقاه یاری می کند.
رواداری سوداگرانه؛ بررسی تأثیر روحیه تاجرمآبانه سغدی ها در انتشار دین های گوناگون در آسیای میانه و چین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ اسلام و ایران سال ۳۲ بهار ۱۴۰۱ شماره ۵۳ (پیاپی ۱۴۳)
129 - 149
حوزههای تخصصی:
با رونق گرفتن جاده ابریشم، از سده نخست میلادی، سغدی ها که سرزمینشان در آسیای میانه بر سر راه این جاده تجاری قرار داشت، به تجارت رو آوردند و قومی سوداگر شدند که برای تجارت به سرزمین های دیگر سفر می کردند. سغدی ها که پیش از آن دین مزدیسنا را پذیرفته بودند، از طریق تجارت با مردمان دیگر، با دین ها و عقاید گوناگونی چون دین مانی، بودا، مزدک و مسیحیت نسطوری آشنا شدند. برخی از سغدی ها به آن دین ها گرویدند و مبلغ آن دین ها شدند. از دیگر سو، جدا از اینکه سغدی ها در سرزمین شان با دین های گوناگونی برخورد داشتند و کوشش می کردند که اصول عقاید آنها را دریابند، مصالح تجاری و سیاسی شان سبب شد تا در قلمرو آنها این دین ها آزادانه در کنار یکدیگر و بدون هیچ مناقشه مذهبی تبلیغ و ترویج شوند، پدیده ای که می توان از آن با عنوان «رواداری سوداگرانه» یاد کرد. در این مقاله با بهره گیری از منابع باستانی، پژوهش های نوین و همچنین کاوش های باستان شناسی وجوه گوناگون این رواداری سوداگرانه بررسی شد. این پدیده در هیچ دوره تاریخی و جغرافیایی دیگری تا دوران معاصر که ملت های گوناگون با دین های متفاوت در کنار یکدیگر زیسته اند، دیده نشده است و به نتایج بدیعی چون «ایجاد یگانگی میان دین ها» در سغد در میانه سده های ششم تا هشتم میلادی انجامید، بر اساس این تفکر سغدی ها کوشیدند تا میان دین های گوناگونی که در قلمرو خود یا مهاجرنشین هایشان رواج داشت، سازگاری ایجاد کنند.
بررسی و تحلیل تشابهات حکمت مزدیسنا و نگرش خودبنیاد فریدریش نیچه(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
جستارنامه ادبیات تطبیقی سال ششم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱۹
30 - 58
حوزههای تخصصی:
آیین مزدیسنا یکی از کهن ترین ادیان جهان است که حتی با وجود مهجور ماندن زبان و خط اوستایی و پهلوی، از دیرباز مورد توجه مکاتب و معارف بشری قرار گرفته است. فریدریش نیچه فیلسوف آلمانی نیز حتی با گذشت قرون متمادی و تحولات اجتماعی گسترده در زندگی نوع انسان، از فلسفه و حکمت آیین زرتشتی بی نصیب نمانده و به نظر می رسد بسیاری از سخنان وی متاثر از این آیین است. پژوهش حاضر میزان تشابهات میان این دو نحله آیینی و فلسفی را به روش توصیفی - تطبیقی بررسی می کند. دستاورد این تحقیق، امکان ارتباط و تاثیر آیین مزدیسنا بر آرای نیچه را تقویت می کند، به نحوی که در بازنمایی سوژه خودبنیاد نیچه، اراده در یک بینش ناشناس درونی، معطوف به قدرت است، تفسیری که در مزدیسنا از آن با نام امشاسپندان فروشی نام برده می شود و همچنان که آن ها صور معنوی عالم خلقت هستند، در جهان نیچه ای نیز اشیاء و اجسام، نمودی از حقیقت ذات خود هستند. محوریت اصلی اندیشه نیچه نوآفرینی و ساخت جهانی عاری از پیش فرض های دیرین و خرافه هاست، همان طور که نوآفرینی عالی ترین خواست پیامبر مزدیسنا در ایران اوستایی بوده است. از رهیافت های نیچه، برآمدن اندیشه نوین و فرو شدن اندیشه های ناسازگار است، همچنان که در بینش زرتشتیان، فروهرهای نوین مردم زنده، قوی تر از فروهرهای درگذشتگان هستند. در دو رویکرد، ابرانسان یا سوشیانت، نامیرا و آخرین آفریده است که جهان را عاری از شر دروغ و انسان را فنا ناپذیر خواهد کرد.
معرفت بخشی رؤیا در اندیشه مزدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
توجه به اهمیت رؤیا ریشه در تاریخ بلند بشر دارد و از منابع مسلم معرفتی در ادیان است. موضوع و پرسش این نوشته آن است که رؤیا چه نقش و جایگاهی در اندیشه مزدیسنایی داشته است. تحقیق نشان می دهد که از کهن ترین ادیانی که از رؤیا در متون دینی آن یاد می شود و به اهمیت آن در اثبات آموزه های دینی اشاره می شود، متون دینی زردشت است. رؤیاهای متعددی در متون مزدیسنایی ذکر شده است که نشان از آن دارد که این دین الهی همچون همه ادیان بزرگ به رؤیا توجه داشته و بر اساس آن مسائل مهمی همچون حقانیت پیامبر آیین زردشت را بنا می گذاشتند. این توجه به رؤیا که در فلسفه های الهی و متون عرفانی ادامه می یابد، لزوم توجه به آن واقعه مهم بشری را تذکر می دهد. بی توجهی به رؤیا از سوی محققان تاریخ ادیان و متخصصان متون دینی، اجحافی است که در باب این منبع معرفتی صورت می گیرد. در دوره معاصر تحقیق در باب رؤیا به بعضی از رشته های علمی واگذار شده که کاملاً آن را از محتوای معرفت ماوراءیی تهی کرده و به فعالیت های روانی و عصبی فروکاسته اند. رجوع به اهمیت رؤیا در متون دینی قدمی است برای بازگشت به تأمل جدی در باب این کشف عرفانی و منبع معرفتی الهامی.
بررسی و چهره شناسی امشاسپندان با روی کرد به گاهان زرتشت و شاهنامه فردوسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ایرانی سال ۲۱ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴۲
207 - 249
در نظام باورشناختی مزدیسنان مقوله امشاسپندان نقش و ارج معنوی در ساختار جامعه انسانی دارد. هر انسانی با پیروی از پیام های روحانی امشاسپندان می تواند به جایگاه خوش بختی جاویدان، در جهان خاکی و مینَوی دسترسی پیدا کند. این مقاله با هدف بررسی و چهره شناسی امشاسپندان و صفت هایشان در گاهان و شاهنامه فردوسی به نگارش درآمده است. از این رو کوشش شده است تا با ژرف کاوی در ساختار واژه ها و با شیوه توصیفی، تحلیلی، اسنادی و ارزیابی کمّی، ساختار و شناسنامه مینوی امشاسپندان با نگرش به گاهان اشو زرتشت و تأثیر آن در شاهنامه فردوسی واکاوی و چهره شناسی بشود. لفظ و عنوان کلّی «امشاسپند» در گاهان دیده نمی شود و چینش و سامان ویژه ای ندارد؛ ولی نام هایشان و صفاتشان در جای جای آن گسترده و مشهود است. در گاهان برای شناسایی اهورا-مزدا به شش نام و صفت اوستایی او: «اشه: aša»، «وُهومَنه: vohu-manah»، «خشثرَه: «xšθara»، «آرمئیتی: ārmiti»، «هئوروتات: haur-vatāt» و «اَمِرتات: amərətāt» بر می خوریم. نیز در شاهنامه از نظام امشاسپندی با چینش منظّم، در قالب پنج بیت با نام های پارسی: بهمن، اردیبهشت، شهریور، سفندارمذ، خرداد و مرداد یاد شده-است. در فلسفه گاهان «امشاسپندان» جلوه های فروغ مند اهورا مزدا، راه خداشناسی و دست یابی به آرامش زمینی و مینوی است. این میراث فکری زرتشت و مفاهیم معنوی و مینوی امشاسپندان در شاهنامه، در تار و پود داستان ها و بافت حماسی آن کارکرد بنیادین برای پرورش و سازندگی انسان دارد.
بررسی جایگاه ایزد وای (باد) در اوستا و مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
وای، نام ایزدی بزرگ و مقتدر در ایران باستان است که مظهر باد بوده، یکی از یشت های اوستا به او اختصاص دارد. از یشت ها و سایر متون زرتشتی چنین برمی آید که این ایزد گاه جایگاهی حتی بالاتر از اهورامزدا دارد و بازتاب درخشانی در آیین های باستانی دارد. وای به دلیل قدرت و نفوذ خود، همچون دیگر ایزدان پیش از زرتشت، به راحتی در مزدیسنا حل نشد و نابسامانی هایی را در این آیین پدید آورد؛ از سوی دیگر نظر به اهمیت و جایگاه پدیده «باد» در آثار برخی عرفا همچون سنایی، عطار و مولانا بر آن شدیم به بررسی مناسبات باد در مثنوی و اوستا و مقایسه جایگاه باد در دو نگرش اساطیری و عرفانی بپردازیم. پرسش این پژوهش، که با روش توصیفی- تحلیلی نوشته شده، این است که آیا ایزد باد، با آن مایه اهمیت و عظمت، بروز و ظهوری در عقاید عرفانی پس از اسلام یافته است یا خیر و آیا می توان نشانه ای یافت مبنی بر اینکه فهم عرفانی مولانا از مقوله باد، متأثر از اندیشه های ایران باستان است؟ ظاهراً اهمیت تماثیل باد نزد مولانا بیشتر به قرآن و نگرش های اسلامی بازمی گردد؛ اما نتیجه ای که در پایان به دست می آید مؤید نوعی اثرپذیری غیرمستقیم و منبعث از ناخودآگاه جمعی ایرانی درخصوص این ایزد فراموش شده است.
تحقیق و تتبع در ترجمه اوستا و فرهنگ ایران باستان ابراهیم پورداوود(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
ابراهیم پورداوود از بزرگ ترین و شاخص ترین پژوهشگران فرهنگ ایران باستان (فرهنگ مزدیسنا) بود که تمام عمر خویش را در این راه گذاشت و تاریخ و فرهنگ ایران باستان را که در روزگاران دور در زیر خاک فراموشی مدفون شده بود نمایان ساخت. وی در نشر فرهنگ، زبان و ادبیات پیش از اسلام، اشتیاق نشان داد. در آن زمان که دانش ایران شناسی در اختیار دانشمندان بیگانه بود، این کار بزرگی بود که پورداوود پس از قرن ها توانست فرهنگ ایران باستان را دوباره زنده کند و به زبان شناسی چهره علمی ببخشد. هدف از این پژوهش علاوه بر معرفی شخصیت و آرای پورداوود، تحقیق و تتبع در ترجمه اوستا و فرهنگ ایران باستان است. پرسش محوری و بنیادین در این پژوهش عبارت است از: هدف استاد پورداوود از ترجمه اوستا و تألیف کتاب فرهنگ ایران باستان چه بوده است؟ به نظر می رسد هدف استاد شناساندن ایران باستان به فرزندان کنونی این سرزمین است و برانگیختن مهر و علاقه ای نسبت به این مرزوبوم؛ و به یاد پارینه، به آبادانی این دیار کوشیدن است. این پژوهش در زمره پژوهش های توصیفی تحلیلی است و روش تدوین آن با تکیه بر مطالعات کتابخانه ای است.