مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۴۱.
۲۴۲.
۲۴۳.
۲۴۴.
۲۴۵.
۲۴۶.
۲۴۷.
۲۴۸.
۲۴۹.
۲۵۰.
۲۵۱.
۲۵۲.
۲۵۳.
۲۵۴.
۲۵۵.
۲۵۶.
۲۵۷.
۲۵۸.
۲۵۹.
۲۶۰.
شاهنامه
حوزه های تخصصی:
از مطالعة منابع دوران اسلامی مانند تاریخ طبری، غررالسیر بویژه مطابقت آن ها با شاهنامة فردوسی آشکار می شود که شهریاران ایران باستان در هنگام تاج گذاری سخن رانی می کردند و خطبه می خواندند . اصل پهلوی این خطبه ها در دست نیست؛ اما بواسطة نقل خلاصه یا بخش هایی از آن ها در منابع عربی و فارسی مربوط به تاریخ ایران، بویژه شاهنامه می توان عناصر تشکیل دهندة آن ها را تعیین کرد . از این رو، در این پژوهش با تکیه بر شاهنامة فردوسی و مطابقت دادن آن با تاریخ طبری و غررالسیر، به بررسی محتوا و محورهای اصلی این خطبه ها می پردازیم.
بررسی تطبیقی کاربرد صفت های هنری در ایلیاد و ادیسه هومر و شاهنامه فردوسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از ویژگی های سبکیِ مشترک در ایلیاد و ادیسه هومر و شاهنامه فردوسی کاربرد صفت های هنری است. صفت های هنری، با ارائه جزئیاتی از شخصیت ها و اشیا و مکان های داستان، ساختار توصیفی قدرتمندی را، به منظور شخصیت پردازی و تصویرسازی، به وجود می آورند. همچنین، این صفت ها، همراه با نام افراد، فرمولی را شکل می دهند که این فرمول بخشی از یک بیت را پُر می کند و نقش مهمی در وزن شعر ایفا می نماید. از این رو، می توان گفت که صفت های هنری به شاعر در توصیف و روایت و موسیقی شعر و به خواننده یا شنونده در درک بهتر و دقیق تر داستان یاری می رسانند. در پژوهش پیش رو، تلاش شده، با تعریف صفت های هنری و ذکر انواع آن، تأثیر کاربرد این صفت ها در شخصیت پردازی و تصویرسازی و وزنِ ایلیاد و ادیسه و شاهنامه نشان داده شود.
مقایسة صفات و خویش کاری ها ی سروش در شاهنامه با متون مزدیسنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سروش یکی از مهم ترین ایزدان اوستایی است که در گاهان، اوستای نو، و متون پهلوی خویش کاری های مختلفی داشته و در ادبیات ایران پس از اسلام نیز نام و نقش او بر جای مانده است. فردوسی (د 411 یا ۴۱۶ ق)، حماسه سرای چیره دست و بی بدیل ایران، در شاهنامه، در مقام گزارش باورهای دینی ایرانیان باستان، اوصاف و کارکردهایی را به سروش نسبت داده است. این مقاله، پس از بررسی تطبیقی ویژگی های سروش در گاهان، اوستای نو، و متون پهلوی، اوصافی همچون نگهبانی، دین یاری، افسونگری، پیام رسانی از سوی اهورامزدا، نجات بخشی، و خویش کاری پس از مرگ را با گزارش حکیم توس در نامة باستان مقایسه می کند و به این نتیجه می رسد که گزارش شاهنامه با متون مزدایی همسویی اندکی دارد و فردوسی خودآگاه یا ناخودآگاه تحت تأثیر باورهای ادیان ابراهیمی در باب ملائک، به ویژه جبرئیل، است و سروشِ او ترکیبی است از اوصاف دو سنّت ایرانی و سامی.
معنا و مفهوم «پر کرگس» در بیتی از شاهنامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این جستار به شرح و تفسیر مصرعی از داستان رستم و سهراب شاهنامة فردوسی «شما را زمین، پرّ کرگس مرا» می پردازد. اختلاف نظر شارحان و گزارندگان شاهنامه دربارة معنی و مفهوم این مصراع نگارندگان را به جستجو در چرایی این اختلاف ها، شواهد معانی ارائه شده و مفهوم نهایی بیت واداشت. فرضیّة پژوهش حاضر این است که کاربرد کم تعبیر «پر کرگس مرا» در متون ادبی فارسی، ابهام در معنای بیت را دامن زده، شارحان و مترجمان را به گزارش کلّی بیت واداشته است. نگارندگان با بهره گیری از روش قیاسی و بررسی درزمانی، شواهدی از کاربرد تعبیر «پر کرگس» به دست آورده اند و معنای جدیدی را پیشنهاد می کنند. حاصل پژوهش بیانگر آن است که در این مصراع، تعبیر «پر کرگس» از سویی القاگر مفهوم خُردی، تقلیل و ناچیزی است در برابر زمین و هر آنچه در آن است و از سوی دیگر، تعبیر «به عاریت گرفتن پر کرگس» برای بیان شتابزدگی و عجله و سرعت به کار رفته است.
پیکربندی «زمان» در داستان «سیاوش»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پویایی فرایند قرائت متن، حاصل تمهیدهایی است که همچون خطوطی پیاپی، زنجیره فرضیّه های خواننده را دستخوش تغییر می کند. بررسی پیکربندی زمان در داستان سیاوش نشان می دهد که الگوی هنرمندانه پیرنگ از طریق برجسته کردن تمهید های هنری، از جمله به هم ریختگی توالی زمانی رویدادها شکل می گیرد. راوی با در نظر داشتن قانون هایی که رابطه مستقیمی با ترتیب زمانی آنها دارد، در ترتیب نقل وقایع و کنش های داستانی دست به گزینش می زند و با حذف یا ارایه اطّلاعات در خارج از جایگاه خود،سرعت ادراک خواننده را نسبت به متن کاهش می دهد و او را به همگون ساختن اطّلاعات پیشین خود با آخرین بخش از اطّلاعات ارائه شده در متن ترغیب می کند. راوی با تمرکز بر گونه روایی آینده نگر و جهت گیری کلّ داستان به سوی پیش بینی اوّلیّه، خواننده را با خود همراه می سازد. در اینگونه روایت ها، مخاطب در پی کشف رویدادها نیست، بلکه میل به دانستن نحوه وقوع حوادث داستانی، خواننده را تا پایان روایت همراهی می کند.
تحلیل سبک شناختی داستان هفت خوان رستم شاهنامه در چارچوب دستور نقش گرای نظام مند هلیدی
حوزه های تخصصی:
دستور نقش گرای نظام مند هلیدی دستوری است که در قالب زبان شناسی نقش گرا تدوین شده است. حوزة سبک شناسی متون ادبی از حوزه هایی است که این دستور می تواند در آن اعمال شود. این پژوهش با هدف تحلیل سبک شناسی واژگانی به بررسی افعال در داستان هفت خوان رستم شاهنامه می پردازد. نتایج حاکی از آن است که بر اساس فرایندهای مادی، رابطه ای، ذهنی، رفتاری، بیانی و وجودی مطرح در فرانقش تجربی زبان، ویژگی سبکی این داستان، مادی بودن فرایندهای افعال موجود در آن است. در سطح اول در هر خوان و در سطح دوم، در همة هفت خوان فرایند مادی در مقایسه با سایر فرایندهای یادشده بیشترین کاربرد را داشته است و بر اساس نتایج آزمون آماری کای اسکوئر، میان فراوانی این فرایندها و فراوانی سایر فرایندهایی که در رتبة دوم بسامد قرار داشتند، تفاوت معنادار وجود دارد. فراوانی زیاد فرایند مادی در هفت خوان رستم مناسبت آن را با بافت حماسی شاهنامه منعکس می سازد که خود از دلایل کاربرد زیاد فرایند مادی در این داستان است؛ دلیل دیگر، توصیفاتی است که فردوسی از لحظه به لحظة وقایع هر خوان ارائه داده است که به دلیل ماهیت این صحنه ها، از افعال مادی و ملموس بهره گرفته شده که دارای فرایند مادی هستند. فردوسی حالات و ویژگی های شرکت کنندگان در هر خوان را با فرایند مادی توصیف کرده است تا خواننده بتواند درکی ملموس و عینی از داستان داشته باشد. این مورد نیز دلیلی بر وجود بسامد زیاد فرایند مادی در این داستان است. به طور کلی، بسامد بالای فرایند مادی در هفت خوان رستم موجب می شود که خواننده درکی عینی و ملموس از وقایع هر خوان داشته باشد و یک یک وقایع هر خوان همچون صحنه ای نمایشی در برابر دیدگان وی به تصویر درآید.
بررسی مآخذ برخی از اندرزهای شاهنامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
توجه به اندرز و اندرزگویی در ایران قدمتی به درازای تاریخ دارد، به طوری که در میان قدیمی ترین آثار باقی مانده از ایران باستان، می توان شاهد حضور پندها و اندرزها بود.
این سنّت در دوران اسلامی ادامه یافته و به موجودیت خود تا روزگار ما نیز ادامه داده است و در این مسیر تقریباً طولانی، بسیاری از ادیبان و بزرگان ایرانی بدان روی آورده و در این زمینه آثاری گرانقدر از خود به یادگار نهاده اند.
یکی از بزرگترین شاعران ادبیات فارسی که به مقوله پند و اندرز توجّه خاصی داشته، ابوالقاسم فردوسی است، وی در شاهنامه برای پند و اندرز جایگاه ویژه ای قائل شده و ابیات شیوا و پر مغز فراوانی را در این زمینه از خود به یادگار نهاده است که از دیرباز مورد استقبال عامه مردم قرار گرفته اند، و این البته جدای از اندرزهای بی شماری است که در متن داستان های شاهنامه وجود دارد و از زبان شخصیت ها بیان می شوند.
این تحقیق بیش از هر چیز دیگری می کوشد تا آبشخورهای فکری پاره ای از اندرزهای شاهنامه را بر ما معلوم گرداند و در این راستا شماری از کتاب ها و اندرزنامه های پهلوی نظیر اندرزهای آذرباد مارسپندان، جاویدان خرد، پندنامه ی بزرگمهر و اشعار چند شاعر ماقبل فردوسی همچون رودکی به عنوان منابع تأثیرگذار بر اندرزهای شاهنامه معرفی شده اند.
برخی روایات نقالی و شفاهی در ملحقات نسخ و چاپ های شاهنامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
قراین و شواهدِ موجود در برخی منابع نشان می دهد که احتمالاً در سده های ششم و هفتمِ هجری روایتهای شفاهی و نقّالی از بعضی داستانهای شاهنامه وجود داشته است. بر این اساس و به استنادِ گستردگیِ روایات نقّالی با موضوع ملّی و پهلوانی در سنّت داستانیِ ایران- که بخشی به صورت مکتوب به دست ما رسیده و بهری دیگر به اقتضای ماهیّتِ شفاهی فراموش شده است- در این مقاله این فرضیّه محتمل و درخورِ بررسی مطرح شده که شاید مأخذِ شماری از ابیات، قطعات و روایاتِ الحاقی در نسخ و چاپهای شاهنامه، میراثِ ادبِ شفاهی- مردمی بوده است و کاتبان، مالکان یا خوانندگانِ بعضی دست نویسها آنها را از گزارشهایِ شفاهیِ نقّالان شنیده و پس از نظم در قالب قطعاتِ کوتاه و بلند بر متن یا حاشیه نسخ افزوده اند. نگارنده با تحقیق در زیرنویسهای شاهنامه تصحیح دکتر خالقی مطلق و همکارانشان، متن و حواشیِ نسخه های سن ژوزف، سعدلو، حاشیه ظفرنامه، متن و ملحقاتِ چاپهای مسکو، بروخیم، دکتر دبیرسیاقی و بعضی چاپهای سنگی و دست نویسهای متأخّر، بیست و شش داستان و قطعه الحاقی را با توجّه به قراینی مانند نبودن پیشینه ای از آن روایتها در منابعِ ادبی و تاریخیِ کهن، وجود گزارش/ گزارشهایی از آنها در طومارهای نقّالی و داستانهای شفاهی- مردمی، داشتنِ عناصر و ساختارِ روایات نقّالی و... به احتمال از داستانهای مایه گرفته از روایتهای نقّالی و شفاهی معرّفی کرده که به صورت منظوم در دست نویسها و چاپهای شاهنامه حفظ شده است
بازتاب مفاهیم قرآنی پاداش و کیفر اعمال در شاهنامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جهان هستی، جهان مکافات است و هر عمل انسان عکس العملی در دنیا و آخرت دارد. پاداش و کیفر از موضوعات مهم متون دینی است و در تمام ادیان الهی به طرق و گونه های مختلف مطرح گردیده است، در هیچ کتاب آسمانی نیست که از پاداش و کیفر اعمال سخن به میان نیامده باشد، تنها وجه تمایز آن در شیوه بیان و نوع پاداش و کیفر و زمان و مکان است.
قرآن بارها در سور و آیات گوناگون به ویژه ضمن بیان احوال و رفتار گذشتگان و تمثیل نیکوکاران و بدکاران ، به پاداش و عقوبت دنیوی و اخروی آن ها اشاره کرده است. احادیث و روایات معصومین (ع) نیز در این زمینه به قدری است که می توان با استفاده از آن ها به تبیین و تحلیل بیشتر و جزئی تری از موضوع دست یافت.فردوسی به عنوان یک شاعر حکیم و آشنا با متون اسلامی و زرتشتی، با به دست آوردن آگاهی از سرگذشت پیشینیان و مشاهدة ناکامی بیدادگران و کامیابی دادجویان، این موضوع اخلاقی را با زبان ها و بیان های گوناگون در قالب حکمت ها و آموزه های اخلاقی بیان کرده است. مقاله حاضر به بررسی موضوع پاداش و کیفر در شاهنامه اختصاص دارد و می کوشد جوانب گوناگون دیدگاه فردوسی را درباره این موضوع مورد مطالعه قرار دهد. از آن جا که شاهنامه رفتار پادشاهان گذشته را روایت می کند نگاه فردوسی بیشتر بر بیان رفتار هایی است که سازگاری بیشتری با این طبقه اجتماعی دارد و نیکو کاری یا کج رفتاری آن ها می تواند تأثیر شایسته و یا زیان بار ی در جامعه ایجاد کند.
رویکرد روایت شناسی به شخصیت و سرنمون ازلی با تکیه بر داستان های شاهنامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روایت از شاخص های برجسته و از عناصر بسیار مهم در داستان، حماسه، اسطوره و بنیاد هرگونه جمله خبری است. تمامی دلالت های زبانی برای این که بتوانند به بهترین صورت پیام را از فرستنده به خواننده برسانند ازروایت استفاده می کنند. یکی از مسائل قابل مطالعه در روایت شناسی بررسی شخصیت است؛ به همین منظور در این مقاله ابتدا دیدگاه های مختلف درباره شخصیت به خصوص دیدگاه ساختارگرایان بیان، سپس به بررسی شخصیت در داستان های حماسی و غنایی شاهنامه پرداخته می شود و بر اساس کنش های شخصیت ها، الگویی تازه برای بررسی این داستان ها ارائه می گردد؛ در ادامه نیز نمونه ازلی ای که این ساختارها بر اساس آن ساخته شده اند، مطرح می شود.
در داستان های روایی حماسی و مبتنی بر جنگ بر اساس کنش شخصیت ها، سه شخصیت حضور دارد: یاری شونده، یاری کننده و مخالف. سرنمون این ساختار شخصیت نیز برگرفته از «اسطوره آفرینش» است. شخصیت یاری شونده برابر با اهورامزدا، مخالف با اهریمن و یاری کننده معادل موجودات و به خصوص انسان است. داستان های روایی غنایی نیز مبتنی بر چهار شخصیت عاشق، معشوق، یاری کننده و مخالف اند و سرنمون آنها داستان «هدایت» است. معشوق با خداوند، عاشق با انسان، یاری گر با پیامبر و مخالف با شیطان همخوانی دارد
مقایسه تطبیقی فرّه ایزدی در شاهنامه و مهابهاراتا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
داستان ها، شخصیت ها و نکات مشترک فراوان اخلاقی و اجتماعی در دو اثر شاهنامه و مهابهاراتا حکایت از آبشخور مشترک این دو اثر دارد و نشان می دهد اندیشه ها و مفاهیمی که شالوده اساطیر این دو اثر را شکل داده اند از دوران زندگی مشترک هندوایرانیان باقی مانده اند. فرّه ایزدی یکی از این مفاهیم مشترک است که در شاهنامه و مهابهاراتا نمود فراوانی دارد. نویسندگان این مقاله به دنبال پاسخ این پرسش اند که فرّ در این دو اثر چه تشابهات و تفاوت هایی دارد و نوع تفکر و نگرش دو ملّت بر نمود این مفهوم چه تأثیری نهاده است. در ادبیات هندو از جمله مهابهاراتا با یک نیروی واحد که دقیقاً معادل فرّه ایزدی باشد روبرو نیستیم، بلکه به نیروهای گوناگونی برمی خوریم که هر کدام با بخشی از نیروی فرّه در شاهنامه هماهنگی دارد و این نیروها هر کدام اصطلاح خاص خود را دارد، ولی به طور کلی نیروی فرّ در مهابهاراتا همچون شاهنامه در حوادث خارق العاده و به صورت اشیاء گوناگون نمود می یابد که یکی از برجسته ترین آن ها عصای شاهی است که به دنده معروف است. این نیرو علاوه بر این که از جان شاه محافظت می-کند به او توانایی افسون، پیشگویی و شجاعت در جنگ نیز می بخشد و عواملی همچون ناسپاسی در برابر خداوند، ظلم و ستم و کژی و نابخردی در مهابهاراتا همانند شاهنامه فرّ را از شاه دور می سازد. درباره وجوه تفاوت این دو اثر نیز باید گفت چون شاهنامه در عصر خردگرایی و مدنیّت شکل گرفته و به نظم درآمده ولی مهابهاراتا در دوره ای سروده شده که جامعه به تفکر اساطیری نزدیک تر بوده است، نیروی فرّه در مهابهاراتا نمودی ملموس و عینی تر یافته و با طبیعت و شاه و اندام او پیوندی تنگاتنگ دارد ولی در شاهنامه نیرویی درونی است و به سمت عناصر مجرّد و غیر ملموس میل پیدا کرده است.
فردوسی، هفت بزم وآموزش مهارتهای اجتماعی «مقدمهای روان شناختی بر داستان هفت بزم شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش بر آن است که مقدمه ای را بر داستان هفت بزم نگاشته و آن را به صورت مقاله ای تحلیلی در اختیار پژوهشگران و مدرسان آموزش مهارت های اجتماعی و سایر خوانندگان علاقمند قرار دهد. دکتر محمد یوسف محقق مالزیایی معتقد است، همان گونه که غربی ها فلسفه، نجوم، طب و ریاضیات اسلامی را اروپایی یا غربی کردند، مسلمانان نیز می باید نظریه های ارتباطی را که اروپائیان در آنها پیشرفت کرده اند، اسلامی کرده و مورد استقاده قرار دهند(به نقل از بولتون ، ترجمه شاه ولی 1380 ص4). بدون هیچ تردید بخش مهمی از این نظریه های ارتباطی که امروز غربی ها ارائه می دهند، ریشه در متون ایرانی و اسلامی دارد. یک نمونه از آن، آموزش های مهارت های اجتماعی در داستان هفت بزم شاهنامه است که بخش کوچکی از اثر بزرگ فردوسی است و مقایسه و تلفیق آن با مطالعات و پژوهش های علمی امروزی درباره مهارت های اجتماعی و ارتباطی با هدف بومی سازی دارای مزایای بیشماری است، اول آن که از منابع عظیم مکتوب فرهنگی و ادبی کشور و مفاخر صاحب نام آن استفاده به جا و بهینه خواهد شد و نام آن بزرگان را زنده و آثار آنان را بیش از پیش مطرح و به آنان ارج دوباره می نهیم. و دیگر آن که کلام شیوا و دلنشین حکیم طوس قرن ها است که در ذهن و زبان و ناخودآگاه جمعی همه ما ایرانیان حضور دائم داشته و یک آمادگی ذهنی برای پذیرش این گونه برنامه ریزی های آموزشی وجود دارد. با توجه به مقام و جایگاه فردوسی و احترام فراوان او نزد همه ایرانیان بدون هیچ تردید، پذیرش، تمرین، تکرار و اثر بخشی این آموزش ها را با موفقیت بیشتری همراه خواهد کرد.
نبرد تن به تن پادشاهان در شاهنامهٔ فردوسی
حوزه های تخصصی:
مهم ترین منبع تاریخ و روایات ملی ایرانیان، در درازای هزارهٔ گذشته، نزد مردمان ایران زمین، کتاب ارزشمند شاهنامه فردوسی بوده است. شاهنامه آگاهی های بی مانندی از تاریخ ملی در ایران باستان به دست میدهد. همانگونه که از نام کتاب پیداست، این اثر کارنامه پادشاهان کهن ایرانی است، و خود فردوسی هم در آغاز شاهنامه اشاره به همین نکته دارد:
ازین نامور نامهٔ شهریار بمانم به گیتی یکی یادگار
با آنکه شاهنامه به بسیاری از گوشه های فرهنگ و تمدن ایرانی پرداخته، اما بیشتر حال و هوای رزمی و پهلوانی دارد. و چنانکه فردوسی خود می گوید، شاهنامه داستان شهریاران و چگونگی جهانداری ایشان است. از آن روی که گاهی این پادشاهان در نبردها شرکت می کردند و ناگزیر می بایست به تن خویش به نبرد تن به تن با دشمنان می پرداختند، پس، در شاهنامه فردوسی می توان به نکاتی دربارهٔ نبردهای تن به تن پادشاهان ایرانی پی برد، که بی گمان در هیچ کتاب دیگری بدین گستردگی و با این جزییات به این گونه نبردها پرداخته نشده است. اما با نگاه به شاهنامه فردوسی و دیگر نوشته ها و آثاری که از نبرد تن به تن پادشاهان ایرانی باز مانده است می توان دانست که پادشاه با هر کسی یا در هر جنگی به نبرد تن به تن نمی پرداخت، شاهنشاه تنها هنگامی که دشمن تاج و تختش را تهدید می کرد و مشروعیت پادشاهیش به خطر می افتاد، و یا اینکه می خواست پادشاهی غاصب و نامشروع را از تخت پادشاهی به زیر افکند و شایستگی خود را برای پادشاهی نشان دهد، به نبرد تن به تن می پرداخت. در اینجا به سه نبرد تن به تن از پادشاهان ایران می پردازیم که هر یک در دوران مختلفی از شاهنامه رخ می دهد، نبرد اول در دوران اساطیری جای می گیرد، دومین نبرد در دوران پهلوانی، و واپسین نبرد نیز در دوران تاریخی شاهنامه جای دارد. در این پژوهش، کوشش خواهد شد با نگاه به شاهنامه فردوسی و دیگر منابع تاریخی، به چگونگی، و جایگاه نبردهای تن به تن پادشاهان باستانی ایران در شاهنامه فردوسی پرداخته شود.
تحلیلی روانشناسانه از داستان سیاوش بر مبنای الگوی ساختار ذهن فروید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آرای فروید در حوزه روانکاوی تأثیری شگرف بر هنر و ادبیات نهاد و موجب ظهور نقد روانشناسانه شد. نظریه های «ناخودآگاه فردی» و «ساختار ذهن و روان انسان» از برجسته ترین دستاوردهای فکری این متفکر بود. بر اساس این نظریه ها، ساختار ذهن انسان دارای سه بخش عمده است: نهاد، من و فرامن. هرکدام از این بخش ها نیز مظهر بخشی از دنیای پیچیده ذهن و وجود آدمی هستند. شخصیت های اصلی داستان سیاوش قابلیت انطباق با این سه بخش را دارند و کنش های این سه می تواند از منظری تأویلی، معرّف کارکردهای اجزای ساختار ذهن باشد؛ سودابه مظهر نهاد، سیاوش معرّف فرامن و کاووس نماینده من. از منظری دیگر می توان گرسیوز را معادل نهاد، سیاوش را مظهر فرامن و افراسیاب (و در بُعدی دیگر پیران) را نماینده من به شمار آورد. این پژوهش به تحلیل داستان سیاوش بر مبنای این رویکرد اختصاص دارد.
تحلیل کهن الگویی داستان زال و رودابه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بررسی و تحلیل آثار ادبی بر بنیاد دیدگاه های جدید باعث فهم جنبه های ناشناخته اثر ادبی می شود. داستان زال و رودابه، که در آن با مهارتی خاص لطافت عاشقانه با صلابت حماسه درهم آمیخته، ترکیبی نوآیین و شگفت به وجود آمده، تاکنون از چشم انداز نقد روانکاوانه مورد تحلیل واقع نشده است. بررسی روانکاوانه ی این داستان بر اساس دیدگاه یونگ و تحلیل کهن الگوهای آن، می تواند دریچه های تازه ای از معانی نهفته در شاهنامه را بر روی مخاطبان بگشاید. در این جستار ابتدا مبانی نظری دیدگاه یونگ و کهن الگوهای مورد نظر او باختصار معرفی شده اند. آنگاه کهن الگوهای آنیما و آنیموس، نقاب، سایه، پیر فرزانه و در نهایت فرایند فردیت در داستان زال و رودابه جُسته، به روش کتابخانه ای مورد تحلیل واقع شده اند.
نتایج تحقیق نشان می دهد که زال، برای آن که بتواند پدر جهان پهلوان شاهنامه، رستم، باشد، به نوعی خرد ملکوتی دست می یابد از سنگینی زمین و ماده رها می شود تا به خودیابی(فردانیت) برسد. با رسیدن او به این مرحله، زمینه برای آمیزشی روحانی فراهم می شود و نتیجه ی این پیوند، جهان پهلوان شاهنامه است.
روایتی دیگر از نبرد بهمن و فرامرز (بر پایه بهمن و فرامرزِ سیّد نوشاد ابوالوفایی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی و نیز سایر منظومه های پهلوانی ایران زمین، پیوسته مورد توجّه سرایندگان کُردزبان بوده است. یکی از این داستان های پهلوانی که در شاهنامه فرزانه توس باختصار آمده و بعدها در ادبیات فارسی و نیز کُردی به صورت منظومه ای مستقل سروده شده، ماجرای به تخت نشستن بهمن و نبرد و درگیری او با خاندان رستم است. شاعر توانای کُرد، سیّد نوشاد ابوالوفایی نیز نبرد بهمن و فرامرز را به فارسی (بحر متقارب) منظوم ساخته است. نگارندگان در این جستار می کوشند ابتدا داستان به تخت نشستن بهمن و حمله به سیستان در شاهنامه فردوسی را بیان کنند، سپس منظومه بهمن و فرامرز سروده سیّد نوشاد ابوالوفایی را از جهت روایت، محتوا و وقایع داستان بررسی کنند.
بررسی نمادهای تصویری «فَر» (با تأکید بر نگاره های شاهنامه)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نقش مایه های نگاشته شده در نگاره های شاهنامه، از سویی در پیوند با نظام نشانه های متنی است و از سوی دیگر از تبار نظام نشانه های تصویری. نمونه ای از این نظام دوگانة تصویری- متنی، در مفهوم مینوی فَرّ و نقش مایه های تصویری آن بچشم می خورد. در نظام متنی، فرّة کیانی نشان دهندة مشروعیّت شاه است. در پژوهش های انجام شده دربارة فرّ، پژوهش گران عموماً به توصیف مفهوم فَرّ و چگونگی کاربرد آن در شاهنامه و متون کهن پرداخته اند. تأکید این آثار، بیش تر بر جنبة معنایی فَرّ است. نویسندگان در پژوهش حاضر سعی دارند تا از روی کردی دیگر، بر بررسی مفهوم فرّه بپردازند. آنان مفهوم فَرّ را در میان نقش ها و نگاره ها جست وجو می کنند تا دریابند تصویرگران چگونه این مفهوم را به نقش کشیده اند؟ نویسندگان این جستار در جست وجوی نمادهای تصویری فَرّ از لابه لای نگاره های شاهنامه، سنگ نگاره ها و نقش درفش ها هستند. به این منظور، علاوه بر منابع متنی، از نگاره ها نیز به مثابه منابع تصویری بهره می گیرند. بررسی نگاره ها نشان می دهد که فرّ، در قالب سه نقش مایة نور، پرنده و سریر نمود یافته است. این سه نقش مایه هریک نمودهایی مختلف دارند که در این پژوهش به بررسی آن ها خواهیم پرداخت. هدف در این جستار، یافتن نمادهای فرّه از طریق کندوکاو در منابع تصویری است.
شفاهی یا کتبی؟ بررسی نظریات مربوط به سرچشمه شاهنامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بحث در باب منابع شاهنامه فردوسی همواره از دل مشغولی های عمده شاهنامه شناسان بوده است. در این مورد سه نظریه قابل تشخیص است: الف) منبع یا منابع شاهنامه کتبی است و شاهنامه ابومنصوری تنها یا اصلی ترین منبع شاهنامه است. شباهت های فراوان شاهنامه با متون هم عرض مؤید این نظر است. ب) شاهنامه متکی بر روایات شفاهی است. این روایات ریشه در سنّت گوسانی و داستان گویی شفاهی دارد. حتی خود فردوسی از افراد این طبقه بوده یا می تواند محسوب شود. نشانه های شفاهی بودن در شاهنامه آشکار است. یکی از آخرین نوشته ها در این نظریه، کتاب زمینه شفاهی حماسه های فارسی: داستان-گویی و شاعری نوشته یاماموتو است که تلاش دارد نشانه های شفاهیت در شاهنامه را به گونه ای علمی استخراج کند. ج) پیدایش شاهنامه محصول هر دو دسته از منابع کتبی و شفاهی است؛ شباهت ها و تفاوت های شاهنامه با متون عم عرض و نیز نشانه های موجود در شاهنامه که به منبع شفاهی یا کتبی اشاره می کنند، با این نظریه قابل توضیح هستند. در این جستار، پس از طبقه بندی بالا، ضمن اشاره به بزرگان هر طبقه، دیدگاه های آن ها در دفاع از نظریه خود و ردّ نظریه گروه دیگر، به گونه ای انتقادی و مختصر مطرح شده است. سپس از آنجا که یاماموتو آخرین اثر مستقل دانشگاهی را در این زمینه نوشته است، کتاب او به صورت مفصل معرفی شده و با تکیه بر نظریه سوم، تلاش شده برخی از نقاط مثبت و ارزشمند و نیز پاره ای از نارسایی ها و نادرستی های این کتاب بررسی و داوری گردد. نتایج تحقیق نشانگر آن است که از این سه نظریه، نظریه سوم برخوردی معتدل و مستدل نسبت به بحث منابع شاهنامه دارد.
حضور ایزدبانوان پیشین در شاهنامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
واژه پری، بازمانده پئیریکا pairikā- اوستایی است که از ریشه فعلی هندواروپاییper- «زاییدن، به وجود آوردن» مشتق شده است و پئیریکا را می توان «زاینده و بارور» معنی کرد. پریان که در گذشته ای دور ایزدبانوان قابل ستایش باروری بودند، پس از تحولی که زرتشت در باور ایرانیان به وجود آورد، به تمامی تبدیل به موجوداتی منفی گردیدند که در سپاه اهریمن با اغوای قهرمانان، نقش بس فعالی در برابر اهورامزدا و پیروانش بر عهده داشتند. در اوستا واژه پئیریکا با سه نام همراه است که شخصیت هایی کاملاً اهریمنی هستند: پری خنثیتی xnaθaiti-، موش پری mūš و پری دژیایریه dužyāirya-. گرچه در اوستا پری با شخصیت مثبت پیش زرتشتی وجود ندارد،لایه های درونی اندیشه آریایی کماکان باور به پری را به عنوان ایزدبانوی باروری و زایش نگه می دارد. به همین دلیل در ابیات شاهنامه به راحتی می توان دو چهره متفاوت از پری دید: چهره ای پیش زرتشتی و مثبت، و چهره ای پس زرتشتی و منفی که هر دوگاه آشکارا با لفظ پری همراه است؛ همچون پری هفت خوان رستم، و گاه پنهانی و بدون لفظ پری،در داستان تنها حضوری پری وار دارد؛ همچون مادر سیاووش یا منیژه. در این پژوهش تلاش بر آن است تا با بررسی ابیات شاهنامه، چهره پیش زرتشتی و پس زرتشتی، پنهانی و آشکار پری مورد بررسی قرار گیرد.
تحلیل مردسالاری و برون همسری در شاهنامه بر اساس اسطوره آفرینش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در شاهنامه، پادشاهان و یلان برجسته ایرانی با زنانی غیرایرانی و عموماً تورانی ازدواج می کنند که از این ازدواج ها با عنوان برون همسری یا ازدواج برون قبیله ای یاد می شود. در نمادشناسی باستانیِ شاهنامه، ایران سرزمین مقدّس و اهورایی و توران سرزمین آلودگی ها و نیروهای اهریمنی است. از سوی دیگر، در باورشناسی باستانی، زنان کانون های آمیختگی و وابستگی به زمین هستند و در مقابل، مردان موجوداتی اهورایی، آسمانی و فارغ از آلودگی های زمینی به شمار می آیند. همچنین اسطوره زیرساختی مردسالارانه دارد و حماسه ملّی ایران نیز که برآمده از اسطوره است، از این دیدگاه متأثّر شده است. این مقاله کوششی است برای بررسی پیوندهای برون همسری در شاهنامه بر اساس اسطوره آفرینش و تحلیل عواملی که نشان دهنده زیرساخت مردسالارانه این داستان هاست