مطالب مرتبط با کلیدواژه
۸۱.
۸۲.
۸۳.
۸۴.
۸۵.
۸۶.
۸۷.
۸۸.
۸۹.
۹۰.
۹۱.
۹۲.
۹۳.
۹۴.
۹۵.
۹۶.
۹۷.
۹۸.
۹۹.
۱۰۰.
اِگزیستانسیالیسم
منبع:
مطالعات هنر اسلامی سال هجدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۴۵
657 - 668
حوزههای تخصصی:
بررسی هستی شناسی بازن در مفهوم واقع گرایی در هنر، عینیت را تنها اصل ارائه اثر هنری واقع گرا نمی داند و بنا بر اعتقاد او بایستی فلسفه وجودی یک اثر مورد توجه باشد. در واقع او بازتولید صادقانه واقعیت را هنر نمی داند و واقع گرایی مد نظر او با تلاشی ذهنی به سوی عینیت تصویر و براساس عدم قضاوت و نیاز روانشناختی به بازآفرینی جهان در تصویر به دست می آید. در این پژوهش که از حیث هدف بنیادی محسوب می شود و از حیث گردآوری داده ها، توصیفی-تحلیلی است به بررسی دیدگاه پدیدارشناسی بازن در سینمای نئورئالیسم می پردازد. یافته های پژوهش حاکی از این است که بازن چگونه با پیوندی که میان نئورئالیسم و اگزیستانسیالیسم برقرار می کند. در جریان زیبایی شناسی فیلم یا هنر، نوعی مسئولیت اخلاقی برای هنرمند قائل می شود و از این حیث زیبایی شناسی فیلم بیش از آن که هنر را مسئله قرار دهد یک مسئولیت وجودی را مطرح می کند. زیرا هستی شناسی اگزیستانسیالیسم بر اصالت وجود تأکید می کند و بازن بر این اساس، تصویر واقعیت را به دور از مونتاژ و صحنه ای تحریف شده قلمداد می کند. توجه بازن به مفهوم اخلاقی در واقع گرایی موجود در نئورئالیسم بر شرایطی استوار است که ساختار سینمای نئورئالیسم آن را به خوبی بروز می دهد؛ یعنی عدم جانب داری بیننده در جهان اثر که موجب رهایی او می شود تا خود را در اثر، اندیشه کند، نه آن که همچون اکسپرسیونیست ها اندیشه ای مشخص و جهت دار به او تحمیل شود. اهداف پژوهش: مطالعه پدیدارشناسی وجود به مثابه واقع گرایی در سینمای نئورئالیسم از منظر آندره بازن. پدیدارشناسی وجود به مثابه واقع گرایی در سینمای نئورئالیسم از منظر و فلسفه اگزیستانسیالیسم. سؤالات پژوهش: پدیدارشناسی وجود به مثابه واقع گرایی در سینمای نئورئالیسم از منظر آندره بازن چگونه است؟ پدیدارشناسی وجود به مثابه واقع گرایی در سینمای نئورئالیسم از منظر و فلسفه اگزیستانسیالیسم چگونه است؟
وجود، زمان و پدیدارشناسی وجودی در اشعار شمس لنگرودی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ادبی سال هجدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۷۵
103-77
حوزههای تخصصی:
آثار ادبی معاصر ایران، مفاهیم متعدد اگزیستانسیالیستی را بازتاب داده است. در این میان، رویکردها و مفاهیمی است که نشان از تأملات وجودی جدی شاعر دارد. می توان داشتن رویکرد پدیدار شناسانه و بارتاب مفاهیم مرتبط با موضوعات اصلی اگزیستاتسیالیستی مانند وجود و زمان را در نظر گرفت. در این مقاله بازتاب این مفاهیم در اشعار شمس لنگرودی بررسی شد. نتایج نشان می دهد که این سه مفهومِ عمده وجودی در اشعار پرتعدادی انعکاس یافته است. شاعر ضمن مراعات شعریت و منطق هنری با تمهیدات و فنون شاعری، دغدغه های اگزیستانسیالیستی خود را نیز منعکس ساخته است. از مفاهیم مرتبط دیگری که با محوریت این سه مفهوم در اشعار به چشم می خورد، این موارد را می توان نام برد: تقدم وجود بر ماهیت،جهان و در-جهان-بودن، زمانمندی، تاریخمندی، پرتاب شدگی، حیث التفاتی، دورِ هرمنوتیکی. با توجه به حضور مفاهیم بنیادی اگزیستانسیالیسم در اشعار شمس لنگرودی می توان با اطمینان، رویکرد اگزیستانسیالیستی را در اشعار وی ادعا کرد و بازتاب دیگر مفاهیم اصلی وجودی را نیز انتظار داشت.
رویکرد اگزیستانسیالیستی به مفهوم تنهایی در جریان شعری رمانتیک سیاه: دهه سی و چهل خورشیدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
365 - 382
حوزههای تخصصی:
در این مقاله با بررسی جریان شعری رمانتیسیسم سیاه در دو دهه سی و چهل شمسی، بازنمایی موضوع تنهایی در اشعار شاعران این جریان مورد تحلیل قرار می گیرد. مسئله اصلی ارتباط میان مولفه های فکری و اندیشگانی جریان شعری رمانتیسیسم سیاه این دو دهه با بروز مفهوم تنهایی در معانی شعری ایشان است. عمده دلایل پدید آمده جریان رمانتیسیسم سیاه سرخوردگی از کودتای 28 مرداد 1332 شمسی است که منجر به مضامین سیاه و سیاه نمایی در این جریان شعری شده است و سراسر اندیشه های نهیلیستی را در خود می پروراند. بحث تنهایی نیز به شدت همین سویه پوچ گرایانه را مد نظر قرار داده است. عمده شاعران این جریان بر اساس تأثیرپذیری آنها از نگرش اگزیستانسیالیستی و اومانیستی که در این مقاله آثار آنها بررسی شده است، حسن هنرمندی، فروغ فرخزاد و احمد شاملو هستند. نتایج این تحقیق نشان داد با اینکه سویه تأثیرپذیری اندیشه های متفکران فرانسوی درباره تنهایی در این جریان فکری بارز است اما این امر با تأثیر ناخودآگاه پیشینه اندیشه ایرانی در شعر فارسی همراه بوده و مفاهیمی نظیر انسان گرایی، فردگرایی، بدون غایت بودن زندگی، آزادی مبتنی بر فردیت را بازتولید کرده است.
بازخوانی نمایشنامه پایان بازی اثر ساموئل بکت بر اساس اصول اگزیستانسیالیسم(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نقد و نظر سال بیست و ششم زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴ (پیاپی ۱۰۸)
173 - 200
حوزههای تخصصی:
اگزیستانسیالیسم مکتبی فلسفی است مبتنی بر آزادی، انتخاب و مسئولیت که در پی رسیدن به تعریفی برای اصالت بشر است. این نگرش فلسفی در نمایشنامه های ساموئل بکت، نویسنده فرانسوی ایرلندی تبار سده بیستم و برنده جایزه نوبل ادبی 1969م، ازجمله پایان بازی بازتاب یافته است. بکت موضع سیاسی چپ یا راست نداشت و همواره مستقل بود. او درباره آثارش سخن نمی گفت؛ ازهمین رو هرکس از دید خود، آثارش را تفسیر می کند و برخی که شناخت درستی از او ندارند، بکت را انسانی مأیوس و آثارش را مبهم می انگارند. مقاله حاضر با تکیه بر روش کتابخانه ای، توصیفی و تحلیلی، در صدد است نشان دهد که بکت در نمایشنامه پایان بازی با توصیف موقعیت انسانی، به دنبال نقد ایستایی، رکود و انفعال آدمی است. بیشتر انسان ها در عین آزادی، از اندیشیدن، تلاش در جهت پیش بردن جامعه و پذیرفتن مسئولیت گریزانند؛ بدون هیچ اراده ای، میلی به شدن و تغییر زندگی خود و دیگران ندارند و با تنبلی و ناآگاهی، پذیرای استثمار و استعمار می شوند. بکت همچون دیگر اگزیستانسیالیست ها، رستن و رهایی آدمی را در خودسازی، بیداری و قدرت اراده و انتخاب می داند.
بررسی تطبیقی معنای زندگی از دیدگاه مولوی و یالوم(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
دانستن معنای زندگی از مهمترین چالشهای اندیشمندان می باشد.رهایی از پوچی و دادن معنا و انگیزه به زندگی از بارزترین مطالب روانشناسی بوده است. دانشمندان ادوار مختلف برای یافتن ، پاسخی درخور برای معنای زندگی از هیچ کوششی دریغ ننموده اند . در این پژوهش کوشیده ایم معنای زندگی را از منظر عارف بزرگ مولانا و اندیشمند و روانشناس غرب، یالوم بررسی کنیم و به بیان اشتراکات و افتراقات دیدگاهشان بپردازیم. پژوهش حاضر به روش توصیفی تحلیلی و به شیوه استقرایی بر اساس گزارههای روانشناسی اگزیستانسیال و به طور خاص آراء یالوم و سرودههای مولانا صورت گرفته است. مولانا معتقد است اگر انسان بعد معنوی خود را بهتر بشناسد، این به زندگی او معنا و مفهوم می بخشد؛ خدا در زندگی وی نقش محوری دارد . اما یالوم روانشناسان اگزیستانسیالیس معتقد است دنیا تصادفی است و معنایی در کار نیست هیچ خط و مشی جز آنچه خود فرد خلق میکند وجود ندارد. یالوم و مولانا علیرغم تباین آشکار در آراء و عقاید در برخی از مولفههایی همچون آزادی، مرگ، تنهایی، پوچی و... که به ومعنادار بودن زندگی انسان منجر می شود متفق القولند. و برآیندی که از این بررسی به عمل آمده نشان میدهد معنای زندگی در سرودههای مولانا بر اساس روانشناسی وجودی یالوم منوط به رعایت اصولی همچون مسئولیت، عشق، اخلاق و ... است که خود انسان، آنها را ابداع کرده است. ضمن اینکه از دید مولانا بازگشت به اصل در کنار سایر مولفهها عامل رهایی انسان از پوچی و بیمعنایی است ولی یالوم به این جنبههای ما بعدالطبیعه اعتقادی ندارد.
نگرشی روانشناختی، اگزیستانسیالیستی و قرآنی به مقوله «همرنگی با جماعت»
حوزههای تخصصی:
با توجه به رشد مطالعات میان رشته ای در عصر حاضر و با عنایت به اینکه قرآن کریم کتابی است ذو وجوه که با گسترش علوم مختلف، وجوه تازه ای از آن برای بشر مکشوف می گردد، مطالعات میان رشته ای در حوزه قرآن کریم اهمیت روزافزونی می یابد. «همرنگی با جماعت» پدیده ای روانشناختی است که روانشناسان اجتماعی آن را مورد آزمایش و بحث و بررسی قرار داده، علل و عوامل روانی مختلفی برای آن یافته اند. فیلسوفان اگزیستانسیالیست نیز با بررسی پدیده مذکور، نسبت به عواقب آن هشدار داده اند. مسئله مزبور در قرآن کریم نیز مورد توجّه عمیق قرار گرفته و پیامدهای مثبت و منفی آن با صراحت تمام تبیین شده است. در این مقاله که به روش توصیفی - تحلیلی به نگارش درآمده، پدیده همرنگی از سه دیدگاه مذکور مورد تبیین و بررسی قرار گرفته است. یافته های این تحقیق اجمالاً حاکی از آن است که همرنگی، واقعیتی روانی است که انسان به دلیل زندگی در اجتماع، از آن ناگزیر است. اگر این همرنگی از روی تأمّل و تدبّر صورت گیرد، امری پسندیده؛ و در غیر این صورت مذموم خواهد بود که از منظر فلسفی، فردیت انسان و از دیدگاه قرآن کریم سعادت دنیوی و اخروی وی را با چالش مواجه می سازد.
مفهوم «تراژدی اگزیستانسیالیستی» در نمایشنامه «مانفرد» اثر لرد بایرون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اگزیستانس ها وجود را تراژیک می دانستند و معتقد بودند آدمی هیچ گاه از این وضعیت بغرنج راه فراری نخواهد داشت. در فلسفه آنها، «تراژدی اگزیستانسیالیستی»، تراژدی انسانِ تنهایِ بدون پناهی است که گام به گام به سوی نیستی کشیده می شود و آگاهی از موقعیت اش در هستی، او را دچار دلهره و اضطراب می کند. یک قرن پیش تر نیز، رمانتیک ها زندگی را همین قدر بدبینانه و پوچ و وهم آلود می دیدند و نسبت به پیرامون خود احساس بیگانگی داشتند. به خاطر همین نگرش مشابه است که محققین، جنبش اگزیستانسیالیسم را تا حد زیادی تحت تاثیر رمانتیسم دانسته و معتقدند بخشی از گفتمان خود را از آن ها وام گرفته است؛ به نحوی که برای یافتن ریشه مفاهیم اساسی اگزیستانسیالیسم، باید در آثار رمانتیک ها جست وجو کرد. هدف این پژوهشِ تطبیقی، بررسی تشابهات جنبش های اگزیستانسیالیسم و رمانتیسم با محوریت مفهوم «تراژدی اگزیستانسیالیستی» است. پژوهش پیشِ رو با رویکردی تاریخی-تحلیلی، عناصر اساسی این تراژدی یعنی «ترس و اضطراب»، «بیگانگی و ازخودبیگانگی» و «نیستی و پوچی» را در نمایشنامه «مانفرد» و دوره رمانتیسم بررسی کرده است. نتیجه نشان می دهد که عناصر تراژدی اگزیستانسیالیستی در مانفرد وجود داشته و بنیان این تراژدی رمانتیک-بایرونی را شکل می دهند: «مانفرد» داستان انسانی مضطرب و بیگانه با جامعه است که بی توجه به مذهب به دنبال رهایی و آرامش خود می گردد.
معرفت شناسی اگزیستانسیالیسم و دلالت های آن بر آموزشی و پرورش
منبع:
قرآن و عترت سال اول بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۱
103 - 124
معرفت شناسی با نظریه دانش، بنیادهای معرفت شناسی با مفاهیم کلی و بنیادین شناخت سر و کار دارد و به بررسی حقیقت، منابع و اعتبار معرفت می پردازد و به عنوان یکی از رشته های مهم فلسفه، ماهیت دانش و فرایندی را مطالعه می کند که دانش طی آن، کسب و ارزیابی می شود. تعلیم و تربیت در تمامی سطوح از دانستنی هایی در ارتباط با چگونگی پیدایش معرفت در انسان و اقسام آن کمک می گیرد به همین دلیل در دوران معاصر پرسش های مربوط به معرفت شناسی و تعلیم و تربیت در کانون توجه مکاتب تعلیم تربیت قرار گرفته و از اهمیت بالایی برخوردار است. پاسخ به مسائل مربوط به معرفت شناسی در هر جامعه و نظام آموزشی برگرفته از جهان بینی و فلسفه حاکم بر آن جامعه است. یکی از این مکاتب تربیتی، نحله فلسفی اگزیستانسالیسم یا وجودگراست. این نوشتار تلاش می کند با معیار قرار دادن مبانی معرفت شناسی اگزیستانسیالیسم، دلالت های موجود آن را بر آموزش و پرورش بیان کند. روش پژوهش حاضر، توصیفی _ تحلیلی است. گستره پژوهش، اسناد و مدارک معتبر است. در این مقاله پس از تعریف معرفت شناسی و انواع شناخت، به معرفی مکتب فلسفی اگزیستانسیالیسم و مبانی معرفت شناختی این نحله اشاره شده است و به دلالت های آن بر آموزش و پرورش پرداخته است.
تحلیل بریقای امپرسیونیستی- اگزیستانسیالیستی در داستان کوتاه «ایستگاه» از طاهره علوی و دو داستانک «الوحید» و «تقابل» از عبدالحمید الغرباوی(مقاله علمی وزارت علوم)
امپرسیونیسم و اگزیستانسیالیسم هر دو از مکتب هایی هستند که انسان و وجود داشتن او را مرکز مدار هستی می دانند. پژوهش حاضر در پی آن است تا به این پرسش پاسخ گوید که چرا و چگونه علوی در اثر خود، «ایستگاه» و الغرباوی در آثارش «الوحید» و «تقابل» از ترکیب امپرسیونیستی اگزیستانسالیستی بهره گرفته اند. اهمیت پژوهش نیز در آن است که به بررسی یک شکاف نقدی می پردازد. به نظر می رسد نقدهای میان رشته ای به شکل جامع تری می توانند به کشف متن نائل آیند و لذا پژوهش حاضر نیز تلاش دارد با ترکیب دو مکتب امپرسیونیسم و اگزیستانسیالیسم، شکل جدیدی از خوانش متن را تبیین کند. به این منظور سه متن کوتاه و خیلی کوتاه انتخاب شده اند که یکی از ادبیات معاصر فارسی و دو متن دیگر از ادبیات معاصر عربی است و ضمن تحلیل ویژگی های امپرسیونیستی آن ها، به تحلیل بریقای امپرسیونیستی اگزیستانسیالیستی در این نوشته ها پرداخته می شود. نتایج پژوهش حاکی از آن است که علوی و الغرباوی درصدد بیان تنهایی و پوچی انسان معاصرند؛ اگرچه علوی بیشتر تمایل دارد این تنهایی را با نقد جنسیتی همراه سازد؛ اما هر دو نویسنده به منظور تلفیق یک لحظه شهودی و درک احساس پوچی فلسفی، به خوبی توانسته اند از دو مکتب امپرسیونیسم و اگزیستانسیالیسم بهره گیرند.
ویژگی های مکتب اگزیستانسیالیسم در داستان های مصطفی مستور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن پژوهی ادبی پاییز ۱۴۰۲ شماره ۹۷
97 - 126
اگزیستانسیالیسم به معنای «اصالت وجود» یا «تقدم وجود» است. این مکتب با سورن کی یرکگارد در دهه 1830 میلادی روی کار آمد؛ گرچه زمینه های آن وجود داشت. تقدم وجود بر ماهیت، مسئولیت، آزادی، دلهره، انتخاب و... از ویژگی های این مکتب است. در اگزیستانسیالیسم، انسان غریب است، چرا که از جنس طبیعت نیست. در مکانی رها شده که نه از جنس اوست و نه برای او ساخته شده. او ویژگی فطری ندارد و ماهیت خود را خودش به وجود می آورد. نخستین هدف اگزیستانسیالیسم آن است که انسان را از هویت خود باخبر سازد و او را نسبت به وجودش و وجود همه انسان ها مسئول کند. او باید با انتخاب آزاد، سرنوشت خود را رقم بزند. اگزیستانسیالیسم در ایران در دهه های چهل و پنجاه با تلاش های سید احمد فردید و علی شریعتی بر سر زبان ها افتاد. مصطفی مستور یکی از داستان نویسان بنام معاصر است. اولین کار ادبی او، دو چشم خانه خیس، در سال 1369 و اولین مجموعه داستانی وی، عشق روی پیاده رو، در سال 1377 به چاپ رسید. در داستان های مستور که بیشتر به اندیشه های ایمانی سورن کی یرکگارد می انجامند به ویژه روی ماه خداوند را ببوس، استخوان خوک و دست های جذامی و من گنجشک نیستم، پاره ای از ویژگی های اگزیستانسیالیستی همچون اصالت وجود، تنهایی، یأس، دلهره، بدبینی و... دیده می شود که در این مقاله به آنها پرداخته شده است.
دولت، انسان و تربیت در اندیشه سیاسی یاسپرس؛ (رویکردی وجودشناسانه به دولتِ مدرن)(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
علوم سیاسی (باقرالعلوم) سال بیست و پنجم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۹۹
91 - 112
بررسی تاریخی دولت مدرن نشان می دهد که این نظام، موجب شکل گیری یک نوع ثبات سیاسی- اجتماعی در جوامع غربی شده است؛ با این حال برخی متفکران اگزیستانس همچون کارل یاسپرس، نقدهایی به مبانی مدرنیسم و در ادامه به دولت مدرن دارند. یاسپرس بر این باور است که دولتِ برآمده از مدرنیته سیاسی به دلیل غلبه ی تکنیک، عدم واقع بینی، برداشت های سویه دار از وضعیت انسان و در نهایت عدم توانایی در ایجاد ارتباط صحیح بین انسان ها، موجبات شکل گیری یک سیاست توده ای و در ادامه، باعث کاهش استقلال و آزادی واقعی انسان شده است. از این رو وی در تلاش است تا با نقد صحیح این نظام سیاسی، زمینه ی نقش آفرینی بیش تر انسان ها را فراهم آورد. سوال اصلی پژوهش حاضر آن است که مهم ترین نقدهای یاسپرس به مبانی مدرنیسم و دولت مدرن کدام بوده و راهکار یاسپرس در کاهش اثرات منفی آن چیست؟ در این پژوهش با استفاده از روش توصیفی – تحلیلی، نشان داده شده است که در اندیشه ی سیاسی یاسپرس، دو مولفه ی فهم تاریخی و عقلانیتِ خودآگاه انسان ها، در برابر موانع رشد فرد و جامعه اثرگذار بوده و دولت با استفاده از چنین ابزارهایی، البته با استفاده از یک سیر تربیتی صحیح سیاسی، قادر خواهد بود مخاطرات جامعه ی توده ای مدرن را به حداقل برساند.
اضطراب های هستی شناسانه ناصر خسرو (مقایسه دلهره و نگرانی ناصر خسرو و دلهره اگزیستانسیالیست ها)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ناصرخسرو(394-481 ه.ق.) بیش و پیش از آنکه شاعر باشد، فیلسوف، استاد اخلاق و کلامیِ ژرف اندیشی است که تمام همّ او بیم دادن مخاطبان به پرهیز از ظاهربینی و تأکید بر ضرورت تأمّل و ژرف نگری در امور عالم بوده است. هدف اصلی ناصرخسرو از سرودن اشعار، توجّه دادن به تحوّل و استعلای شخصیّت انسان است. وی معتقد است انسان موجودی است که ماهیّتش از قبل مشخص نیست ومی تواند براساس «آزادی» و «انتخاب» به وجود واقعی خود دست پیدا کند. او انسان را مسئول اعمال خویش می داند و سعی می کند وی را نسبت به این مسئولیّت، حسّاس و نگران کند. فیلسوفان اگزیستانسیالیست نیز نگاهی کم و بیش مشابه ناصرخسرو به انسان و مسائل او دارند. «نگرانی» و «دلهره» (Anguish , Anxiety) از اصول مهم اگزیستانسیالیسم محسوب می شود؛ زیرا از نظر آنان، دلهره و نگرانی باعث حرکت و استعلای انسان می گردد. نگرانی های اساسی مطرح در مکتب اگزیستانسیالیسم عبارتند از نگرانی آزادی(Anguish of Freedom)، نگرانی بودن (Anguish of Being) و نگرانی در قبال «اینجا» و «اکنون» (Anguish Before Here And Now). در این مقاله سعی شده است تامسائل اصلی مطرح در مکتب اگزیستانسیالیسم با نگرانی های موجود در دیوان ناصرخسرو مقایسه و بررسی شود و علاوه بر این موارد، نوع خاصّی از نگرانی که می توان آن را با ملاحظاتی، «نگرانی از طبیعت» نامید، در دیوان ناصرخسرو وجود دارد که در جنب دیگر موارد، در این مقاله مورد بررسی قرار می گیرد.آنچه از این بررسی و پژوهش به دست آمد حاکی از آن است که آراء ناصرخسرو شباهت های چشمگیری با اندیشه ها و آراء فیلسوفان اگزیستانسیالیسم دارد؛ بویژه از حیث اضطراب های هستی شناسانه و دلهره نسبت به موقعیّت و سرنوشت انسان.
اگزیستانسیالیسم شعری و نحوه تحقق آن با تمهیدات بیانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فلاسفه اگزیستانسیالیست توجّه خاصّی به ادبیّات و از جمله شعر داشته اند؛ به طوری که برای آنان، شعر، شعرِ وجود است. شعر و زبان شعری محملی است که هستیِ هستندگان در کانون توجّه قرار می گیرد و توجّه به هستیِ محض مهمترین دغدغه اگزیستانسیالیست هاست و شعر شاعران اصیل به نوعی نمایانگر اصالت وجود شاعر؛ هایدگر خانه هستی انسان را در زبان دانسته است و در این بین کسانی که بیش از همه بر زبان و مسائل آن تمرکز می کنند، شاعران هستند. از طرف دیگر اگزیستانسیالیست ها دارای اصولی هستند که عبارتند از؛ امکان، آزادی، فردیّت، دلهره و نگرانی و در نهایت تأویل. در این مقاله سعی بر این است که نحوه حضور این موارد در شعر(بویژه شعرِ شاعرانِ مطرحِ نوپرداز) با استفاده از تمهیدات بیانی(تشبیه، استعاره و نماد) و نحوه کارکرد آنها تشریح شود؛ زیرا این مکانیسم های شعری با اصل و وجودِ پدیدارها سر و کار دارد و به بیانی دیگر کار آنها هستی بخشیدن به هستی های تکراری و دم دستی است و همین امر سوق دهنده اذهان به سمت هستی محض است. در نهایت علّت اینکه چرا افراد برجسته این مکتب، شاعران را بزرگترین اگزیستانسیالیست ها محسوب کرده اند، بررسی خواهد شد.
مفهوم آزادی در اندیشه حافظ و مولانا و تطبیق آن با تفکر اگزیستانسیالیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی سال نهم بهار ۱۳۹۴ شماره ۳۳
51 - 69
حوزههای تخصصی:
دو اندیشمند صحنه ادب ایران، مولانا و حافظ بسیار پیش تر از اندیشمندان باخترزمین در بسیاری از زمینه های فردی و اجتماعی انسان اندیشیده اند، و این اندیشه ها را با زبان هنری بیان کرده اند. یکی از این زمینه های فکری بحث آزادی و اختیار انسان است که از آن به عنوان مهم ترین حقیقت وجودی انسان، به عنوان خلیفه خدا بر روی زمین، یاد می کنیم. در این مقاله نویسندگان ضمن تبیین اهمیت آزادی در آثار و اندیشه های حافظ و مولانا ، سعی در بررسی شباهت و افتراق های نظریه ها و اندیشه های آنان در زوایای گوناگون وجود انسانی با نوع بیش انسان مدارانه در باخترزمین دارند. بر آن ایم که اندیشه های متفکران باخترزمین را با اشعار مولانا و حافظ که آزادی به عنوان محور اصلی اندیشه های انسان مدارانه آنان قرار دارد، مورد بررسی قرار داده و با نگاهی تطبیقی اندیشه های آنان تحلیل شود.
تسلی بخشی اندیشه؛ تطبیق اندیشه های معری و شوپنهاور در باب زندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی سال یازدهم زمستان ۱۳۹۶ شماره ۴۴
267 - 283
حوزههای تخصصی:
زندگی انسان چه تفاوتی با زندگی حیوانی دارد؟ آیا او به واقع اختیار و آزادی دارد؟ اگر دارد آیا اختیار، زندگی اش را آسان تر کرده است؟ غریزه تا چه اندازه بر عقل آدمی غالب است؟ شوپنهاور و معری دو اندیشمند ادیب و فیلسوف هستند که در واکاوی فلسفه شان می توان به پاسخ این سؤالات رسید. در مقاله پیش رو تلاش شده است برخی از اندیشه های مشترک میان ابوالعلاء معری و آرتور شوپنهاور بررسی شود. این دو نوعی واقع بینی افراطی نسبت به زندگی داشته اند که معمولاً از آن با عنوان بدبینی یاد می شود. هر دوی این فیلسوفان زندگی را آکنده از رنج و پوچی دانسته اند اما به هیچ وجه در مواجهه با زندگی منفعل نبوده اند بلکه کوشیده اند آثاری جاودانه از خود باقی بگذارند که همواره تسلی بخش روح تشنه آگاهیِ آدمیان طی قرون متمادی باشد. ما در این پژوهش عقیده کلی این دو اندیشمند در باب زندگی و برخی از اجزای آن را به شکل تطبیقی بررسی می کنیم.
اضطراب تنهایی و رفع آن از دید مولانا و یالوم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی سال دوازدهم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۴۷
313 - 336
حوزههای تخصصی:
تنهایی دل مشغولی انسان در طول تاریخ بوده و هست و معانی مختلف و انواع متعددی دارد که در حوزه های مختلف فلسفه، عرفان و روان شناسی، جامعه شناسی و ... قابل بحث و بررسی است . یالوم معنادرمان اگزیستانسیالیست است. او بر چهار اضطراب مرگ، تنهایی، آزادی و بی معنایی که به گفته او ریشه در هستی انسان دارند، تمرکز می کند و برای رهایی انسان از این چهار دلواپسی معتقد به ابداع معناست و معنای زندگی را در سه چیز می داند: خدمت کردن به دیگران، خودشکوفایی، آفرینش. یالوم و مولانا هر دو به تنهایی بنیادین معتقدند و هر دو در صدد رفع این تنهایی هستند و هر کدام راه حلی برای رهایی از این تنهایی ارائه کرده اند. در این مقاله نویسندگان سعی بر بررسی تطبیقی دیدگاه مولانا و یالوم در این موضوع با روش تحلیلی- توصیفی دارند. هدف این تحقیق روشن کردن تفاوت های موجود در دیدگاه های آنان درباره این سؤالات می باشد: آیا تنهایی بنیادینی که مولانا به آن معتقد است، همان تنهایی بنیادینی است که یالوم مطرح می کند؟ از طرف دیگر راهکار آن دو برای رفع این تنهایی و رهایی از اضطراب چیست؟
مطالعه تطبیقی معنای زندگی از منظر سورن کری یر کگور و علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نظریه های اجتماعی متفکران مسلمان سال ۱۳ بهار ۱۴۰۲ شماره ۱
91 - 108
حوزههای تخصصی:
معنای زندگی یکی از بزرگ ترین دغدغه های بشر امروز است که رنج ها، روزمرگی، پوچی، مرگ و... ضرورت آن را می طلبد. سورن کرکگور با ترسیم سه ساحت در زندگی انسان، انتخاب یکی از آنها را اولین و مهمترین انتخاب هر فرد می داند و معتقد است جهش از ساحات حسانی و اخلاقی به ساحت ایمانی است که می تواند فرد را در دل رنج ها و سختی ها آرام کند و زندگی وی را معنا بخشد. علامه طباطبایی با استعانت از آیات قرآن، قائل به دو ساحت دنیوی و اخروی است و انتخاب دین در ساحت اخروی را معنابخش زندگی فرد می داند. نتیجه این پژوهش، شناخت ساحات زندگی انسان، به ساحت «حسانی دنیوی»، «اخلاقی دنیوی»، «دینی دنیوی» و «دینی اخروی» می باشد. دو ساحت «حسانی اخروی» و «اخلاقی اخروی» نیز ذیل ساحت «دینی اخروی» تعریف می شود. نتیجه دیگر این پژوهش، تفاوت میان ساحت «دینی دنیوی» و «دینی اخروی» است که در ساحت «دینی دنیوی» هرچند فرد پایبند به مناسک دینی است اما چون با اهداف دنیوی، به انجام مناسک می پردازد، این ساحت، وی را در بن بست دنیا دچار پوچی خواهد کرد. این پژوهش با جمع آوری اطلاعات به صورت کتابخانه ای از اسناد نوشتاری و روش داده پردازی توصیفی-تحلیلی به تطبیق معنای زندگی از منظر این دو اندیشمند پرداخته است.
مطالعه تطبیقی اندیشه های مولانا جلال الدین با تفکرات اگزیستانسیالیستی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مهم ترین مکاتب فلسفه قاره ای در قرن بیستم، مکتب اگزیستانسیالیسم است که با توجه عمده خود به مسائلی همچون وجود انسانی، فردیت، اخلاق و ایمان با ادبیات عرفانی و صوفیانه ایرانی، مشابهت های فراوانی دارد. مولانا جلال الدین بلخی، عارف و شاعر بزرگ ایرانی، از جمله نمایندگان مهم ادبیات عرفانی و صوفیانه ایران است که دستگاه فکری و نبوغ و بدعت اندیشه عرفانی و فلسفی ا ش، از جهات بسیاریبا تفکر اگزیستانسیالیستی مشابهت و مطابقت دارد.
در این مقاله، کوشیده شده است تا همانندی های فکری مولانا با فیلسوفان اگزیستانسیالیست غربی مورد بررسی قرار گیرد. بنابراین ابتدا به معرفی اصول و ویژگی های کلی نحله فلسفی اگزیستانسیالیسم پرداخته شده است و بعد به مختصری از آرای اندیشمندان این مکتب همچون سورن کی یرکگارد، گابریل مارسل، کارل یاسپرس و میگل د.اونامونو و سارتر اشاره خواهد شد و پس از آن، به جنبه هایی از اندیشه مولانا که با نکات برجسته این نحله مناسبت و سازگاری دارد، پرداخته شده است و نشان داده شده است که میان مبانی فکری فیلسوفان اگزیستانسیالیست و تفکرات مولانا چه اشتراکاتی وجود دارد.
مرگ، موقعیت و موقعیت های مرزی در شعر معاصر ایران؛ مطالعۀ موردی اشعار شمس لنگرودی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۶ بهار ۱۴۰۲ شماره ۶۱
۱۴۱-۱۱۱
حوزههای تخصصی:
اگزیستانسیالیسم از گرایش های فلسفی مهم معاصر است که به طور گسترده در ادبیات نیز بازتاب یافته است و موقعیت، وضعیت های مرزی و مرگ از مفاهیم عمده اگزیستانسیالیستی هستند. در این مقاله بازتاب این سه مفهوم اگزیستانسیالیستی در اشعار شمس لنگرودی بررسی شده است. نتایج و شواهدِ مثالِ متعدد حاکی از آن است که اولاً، هر سه مفهوم عمده وجودی بازتاب زیادی در اشعار این شاعر داشته اند؛ ثانیاً، انعکاس این مفاهیم از مجرای منطق هنری و تمهیدات شعری بوده است؛ و ثالثاً، رویکردهایی در این میان پررنگ تر بوده اند. چهار زیرشاخه را در بین اشعارِ منعکس کننده مرگ می توان بازشناخت که به ترتیبِ بسامد بیشتر عبارت اند از: ۱. مرگ فروپاشنده، پایان دهنده و نابودگر؛ ۲. مرگ، یک واقع بودگی و یک وضعیت مرزی؛ ۳. مرگ و دل شوره آن؛ ۴. مرگ و بیهودگی و یأس. در میان وضعیت های مرزی، وضعیتِ رنج بردن حضوری قابل توجه در اشعار دارد. شاعر در بازتاب این مفاهیم وجودی، دیدگاه های متنوعی در نظر داشته است و بنابراین رویکرد اگزیستانسیالیستی اشعار انطباق کامل با متفکری خاص ندارد.
نقد و بررسی دیدگاه سیمون دوبووار: از مادری به سوی دیگری؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سیمون دوبووار به عنوان مادر فمنیسم، مهم ترین عامل در مبارزات زنان در قرن نوزدهم است. او معتقد است زنان در هر دوره از زندگیِ خود، مورد ظلم واقع می شوند و این ظلم نتیجه فشاری است که از جامعه مردسالار بر آنها وارد می شود. دوبووار، زنان را دعوت به مبارزه علیه این ظلم می کند اما همه مشکلات وارد شده به زن ها را متوجه مردان نمی داند. او تحت تاثیر فلسفه هایدگر و سارتر و با بهره گیری از دیدگاه های اگزیستانسیالیستی، زنان را ابژه ای در برابر سوژه، دیگری در برابرِ من و «بودن» در برابر «شدن» می نامد. از نظر او زنان در هر دوره ای از زندگیِ خود به عنوان جنس دوم تلقی شده اند و برای دستیابی به منِ حقیقی و متعالی خود باید از آنچه که به آنها تحمیل شده است، فراتر بروند. دوبووار در یک فصل از جنس دوم ، با پرداختن به تأثیرات مادر شدن برای زنان، مصائب و مشکلات زنان را بازگو می کند. در این مقاله دیدگاه دوبووار در باب موقعیت زنان به عنوان ابژه، دیگری و جنس دوم در نقش مادری تحلیل و بررسی می شود و نشان خواهیم داد که چرا از دیدگاه او مادر شدن، نمی تواند زنان را از «دیگری» رها سازد.