فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۵۸۱ تا ۶۰۰ مورد از کل ۳۶٬۶۹۰ مورد.
حوزههای تخصصی:
Objective: This study aimed to explore the core components of collective coping in families managing the challenges of chronic illness, focusing on how emotional, relational, and social processes interact to sustain resilience. Methods and Materials: A qualitative research design was employed using semi-structured interviews with 20 family members of patients living with chronic illness in Ireland. Participants were recruited through purposive sampling to ensure variation in roles, including spouses, parents, adult children, and siblings. Interviews were conducted either face-to-face or via secure online platforms, with each lasting between 60 and 90 minutes. Data collection continued until theoretical saturation was reached. Transcripts were analyzed thematically using NVivo software version 14, following an iterative coding process of open coding, categorization, and theme development. Reflexivity and peer debriefing were used to enhance credibility and trustworthiness. Findings: Four overarching themes emerged, each encompassing multiple subthemes. Emotional solidarity captured shared emotional expression, empathic support, hope maintenance, anxiety management, and the protection of vulnerable members. Collaborative problem-solving included shared decision-making, role and task distribution, resource pooling, adaptive planning, and conflict resolution. Meaning-making and resilience reflected reframing illness as a shared challenge, strengthening family identity, engaging in collective spiritual practices, and narrative sharing. External support and community connection encompassed reliance on social networks, healthcare partnerships, institutional support, peer networks, and advocacy. Collectively, these themes highlighted coping as a relational and communal process rather than an individual endeavor. Conclusion: The findings underscore that coping with chronic illness within families is fundamentally collective, rooted in shared appraisals, collaboration, and external resource integration. Recognizing these dynamics offers valuable insights for healthcare professionals and policy makers seeking to design family-centered interventions that enhance resilience and well-being.
Comparison of the Effectiveness of Acceptance and Commitment Therapy and Reality Therapy on the Components of Adaptation in Incompatible Married Individuals(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Methods and Materials: A quasi-experimental design with a pretest-posttest-follow-up framework was employed, involving two experimental groups (ACT and RT) and one control group. The sample consisted of 54 incompatible married individuals (18 per group) recruited from psychological centers in District 7 of Tehran. Participants completed the Spanier Dyadic Adjustment Scale at pretest, posttest, and follow-up stages. The ACT intervention comprised 8 weekly sessions focusing on mindfulness, acceptance, and value-based actions, while the RT intervention consisted of 8 sessions emphasizing need satisfaction and responsible behavior. Data were analyzed using repeated measures ANOVA to assess changes over time and between groups. Findings: Both ACT and RT significantly improved overall marital adjustment compared to the control group, with significant interaction effects observed for dyadic cohesion (F = 11.161, p = 0.001, η² = 0.247), dyadic consensus (F = 24.787, p = 0.001, η² = 0.422), and affectional expression (F = 22.477, p = 0.001, η² = 0.398). RT demonstrated greater effectiveness in enhancing dyadic cohesion and consensus, while ACT showed stronger outcomes in improving affectional expression. Post-hoc analyses revealed significant mean differences between pretest and posttest for dyadic cohesion in RT (mean difference = -8.167, p < 0.001) and affectional expression in ACT (mean difference = 2.694, p < 0.001). Follow-up assessments indicated sustained improvements, with RT maintaining higher scores in dyadic cohesion (mean = 15.139) and consensus (mean = 25.694), and ACT in affectional expression (mean = 4.78). Conclusion: Both ACT and RT are effective interventions for improving marital adjustment, with RT being more beneficial for addressing behavioral and communication aspects of marital conflict, and ACT more effective in fostering emotional intimacy.
واکاوی بسترهای زمینه ساز فرهنگی جراحی زیبایی با طرحواره ناسازگاری خودگردانی در زنان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روان شناسی فرهنگی زن سال ۱۶ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۶۴
43 - 58
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، بررسی بسترها ی زمینه ساز فرهنگی جراحی زیبایی با طرحو اره های ناسازگاری خود گردانی در زنان بود. جامعه آماری تمامی زنان (18 تا 40 ساله) شهر اهواز .بود. نمونه پژوهش27 نفر از زنان از جامعه مذکور بود که به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند.روش پژوهش کیفی از نوع پدیدارشناسی بود. برای گردآوری داده ها از مصاحبه عمیق و نیمه ساختار استفاده شد. نتایج یافته ها نشان داد که 11 مضمون اولیه براساس مفاهیم مشترک استخراج شد که شامل تمایلات ظاهر پسندانه مردان، تمایلات ظاهر پسندانه زنان، نابرابری ایجاد شده توسط ظاهر، قبح زدایی اجتماعی عمل های زیبایی، دسترسی آسان به عمل های زیبایی، خود زشت انگاری زنان، فرار از روزمرگی، پسند شدن و ازدواج، رقابت جویی در زیبایی، کمال گرایی در زیبایی و کلیشه های جنسیتی در مورد زیبایی بود. پیامد های جراحی زیبایی زنان شامل افزایش عزت نفس، تسهیل اجتماعی، تزلزل سرمایه اجتماعی و شئ انگاری بدن بود. هم چنین نتایج نشان داد طرحواره ناس ازگار خودگردانی بیش ترین تاثیر را بر گرایش به جراحی زیبایی دارد. زنانی که متقاضی جراحی هستند طرحواره های ناسازگار مانند بی ثباتی، بی اعتمادی، محرومیت هیجانی، نقص و شرم، انزوای اجتماعی و بیگانگی، طرد، خودگردانی مختل، محدودیت های غیرمنطقه ای، وابستگی و بازداری دارند. برخی از زنان متقاضی جراحی طرحواره تسلیم دارند و به درست بودن آن گردن می نهند و هیچ گاه سعی نمی کنند با طرحواره بجنگند یا از آن اجتناب کنند، بلکه می پذیرند که طرحواره ها درست هستند. بنابراین برای جلوگیری از افزایش بیشتر این مسئله اجتماعی و فرهنگی لازم است مشاوره تخصصی روان شناختی به زنان متقاضی جراحی زیبایی جهت کاهش طرحواره های ناسازگار ارایه شود.
شناسایی و طبقه بندی عوامل موثر بر اثربخشی آموزش تربیت بدنی در دانش آموزان دختر مقطع ابتدایی دردوران شیوع کرونا
منبع:
سلامت روان در مدرسه دوره ۳ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲
91 - 101
حوزههای تخصصی:
هدف این مطالعه شناسایی و طبقه بندی عوامل موثر بر اثربخشی آموزش تربیت بدنی در دانش آموزان دختر مقطع ابتدایی دردوران شیوع کرونا می باشد. روش شناسی پژوهش: رویکرد تحقیق کیفی و استراتژی آن پدیدارشناسی است. جامعه آماری شامل کلیه معلمان ورزش مدارس دخترانه مقطع ابتدایی شهرستان اردبیل می باشند که از بین آنها مشارکت کنندگان با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. حجم نمونه بستگی به اشباع نظری داشت و محقق در تعداد پانزده مشارکت کننده به اشباع نظری رسید و از ادامه مصاحبه دست کشید. ابزار گردآوری داده ها مصاحبه نیمه ساختارمند بود. ضمن رعایت اخلاق پژوهش و با حفظ محرمانه بودن، مصاحبه ها ضبط شدند و پس از آن با حفظ امانت داری در نرم افزار آفیس پیاده سازی و تایپ گردیدند و در پایان فایل های مصاحبه به نرم افزارMAXQDA20 منتقل و سپس کدگذاری باز و محوری بعمل آمد. در این مطالعه برای بررسی روایی تحقیق از روش داور بیرونی و برای بررسی پایایی تحقیق پس از آنکه سه نفر از متخصصین کدگذاری داده ها را انجام دادند، از پایایی بین کدگذاران استفاده شد و ضریب پایایی کاپای کوهن بین ارزیاب ها و پژوهشگر در تمامی مصاحبه ها بالای 0.90 بود که نشان دهنده پایایی تحلیل می باشد. یافته ها: در مرحله کدگذاری باز، تعداد 79 مفهوم اولیه استخراج شد. در گام بعدی، کدهای ش ناسایی ش ده براساس میزان تشابه م فهومی، دس ته بندی و ترکیب شده و در قالب چهار بخش سیستم آموزش تربیت بدنی در مدارس در دوران کرونا استخراج گردید. نتیجه گیری: برای ارتقاء اثر بخشی آموزش تربیت بدنی مدارس توجه به کدهای اشاره شده این مطالعه در چهار بخش فرآیند، خروجی ، ورودی و بازخورد سیستم آموزش مجازی اهمیت دارد.
اثربخشی روان درمانی تحلیل تابعی بر اضطراب قلب و علائم معده ای- روده ای جانبازان با سابقه مراجعه مکرر به درمانگاه – بیمارستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی نظامی سال ۱۶ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۶۱)
11 - 28
حوزههای تخصصی:
مطالعه حاضر با هدف تعیین اثربخشی روان درمانی تحلیل تابعی بر اضطراب قلب و علائم معده ای – روده ای جانبازان با سابقه مراجعه مکرر به درمانگاه - بیمارستان انجام شد. این پژوهش به روش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون با گروه آزمایش و گواه انجام شد. جامعه آماری پژوهش را کلیه جانبازان بنیاد شهید و امور ایثارگران شهر اراک؛ با سابقه مراجعه مکرر به درمانگاه - بیمارستان جهت دریافت خدمات پزشکی در سال 1403 تشکیل دادند. در پژوهش حاضر 30 نفر با استفاده از روش غیرتصادفیِ هدفمند انتخاب و سپس به روش تصادفی 15 نفر در گروه آزمایش و گروه گواه قرار گرفتند. گروه آزمایش در 12 جلسه 60 دقیقه ای با روش روان درمانی تحلیل تابعی تحت درمان قرار گرفته، در حالی که گروه گواه هیچ مداخله ای دریافت نکردند. در این پژوهش از پرسش نامه شاخص پزشکی سلامت کرنل و پرسش نامه استاندارد اضطراب قلب استفاده شد. نتایج نشان داد که بین میانگین نمرات پس آزمون گروه آزمایش و گواه تفاوت معنی داری وجود دارد و روان درمانی تحلیل تابعی به طور معنی داری موجب بهبود اضطراب قلب، علائم معده ای – روده ای شده است (P<0/01). بر اساس یافته های پژوهش حاضر، روان درمانی تحلیل تابعی، بر بهبود اضطراب قلب و علائم معده ای – روده ای جانبازان با سابقه مراجعه مکرر به درمانگاه - بیمارستان مؤثر می باشد.
پیش بینی وفاداری به برند و سبکهای تصمیم گیری برای خرید بر اساس استفاده از شبکه های مجازی در مصرف کنندگان شهر تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: این مطالعه با هدف پیش بینی وفاداری به برند و سبک های تصمیم گیری برای خرید بر اساس استفاده از شبکه های مجازی در مصرف کنندگان شهر تهران انجام شد. روش: روش پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی و جامعه آماری شامل خریداران مراجعه کننده به فروشگاه های زنجیره ای افق کوروش شهر تهران در نیمه اول سال 1402 بود که به روش نمونه گیری در دسترس و هدفمند انتخاب شدند. پرسشنامه های وفاداری به برند و شبکه های مجازی هر دو محقق ساخته صفاری نیا و همکاران (1403) و پرسشنامه سبک های تصمیم گیری خرید مصرف کنندگان اسپرولز و کندان (1986) به عنوان ابزار گردآوری اطلاعات استفاده شد. در تحقیق حاضر برای توصیف داده ها از آمار توصیفی و به منظور تحلیل داده ها و آزمون فرضیه های تحقیق از آمار استنباطی و روش رگرسیون استفاده شد. نرم افزار مورد استفاده Smartpls بود. یافته ها: نتایج نشان داد، وفاداری به برند از طریق شبکه های اجتماعی مجازی و همچنین سبک های تصمیم گیری برای خرید از طریق شبکه های مجازی قابل پیش بینی هستند (P<0/05). نتیجه گیری: یافته ها به میزان قدرت شبکه های مجازی در پیش بینی وفاداری به برند و سبک های خرید اذعان دارد. این یافته اهمیت ارتباطات را در صنعت بازاریابی و تجارت نشان می دهد. این نتایج نه تنها با بدنه رو به رشد ادبیات تحقیقاتی در مورد تأثیر شبکه های مجازی بر رفتار مصرف کنندگان هم راستا است، بلکه نقش منحصر به فرد این پلتفرم ها را در بازاریابی مدرن نشان می دهند.
Family Economic Hardship and Adolescent Risk-Taking: The Mediating Role of Family Cohesion(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: This study aimed to examine the mediating role of family cohesion in the relationship between family economic hardship and adolescent risk-taking. Methods and Materials: A descriptive correlational research design was employed with a sample of 520 adolescents recruited from secondary schools in India, determined through Morgan and Krejcie’s sample size table. Data were collected using standardized self-report instruments: the Adolescent Risk-Taking Questionnaire (ARQ), the Economic Hardship Questionnaire (EHQ), and the Family Adaptability and Cohesion Evaluation Scales (FACES IV). Statistical analyses were conducted using SPSS-27 and AMOS-21. Pearson correlation coefficients were calculated to determine associations among variables, and Structural Equation Modeling (SEM) was performed to test the hypothesized mediation model. Model fit was evaluated using Chi-square, χ²/df, GFI, AGFI, CFI, TLI, and RMSEA indices. Findings: Results indicated that family economic hardship was positively correlated with adolescent risk-taking (r = .42, p = .001) and negatively correlated with family cohesion (r = −.40, p = .001). Family cohesion was inversely related to adolescent risk-taking (r = −.36, p = .002). The SEM analysis demonstrated adequate model fit (χ²/df = 2.17, GFI = .93, AGFI = .90, CFI = .95, TLI = .94, RMSEA = .048). Direct paths showed that family economic hardship significantly predicted adolescent risk-taking (β = .38, p = .001) and negatively predicted family cohesion (β = −.41, p = .001). Family cohesion negatively predicted adolescent risk-taking (β = −.29, p = .002). The indirect effect of economic hardship on risk-taking via cohesion was significant (β = .12, p = .006), supporting the mediation hypothesis. Conclusion: Findings highlight that family cohesion partially mediates the link between economic hardship and adolescent risk-taking. Strengthening family cohesion may buffer adolescents from the adverse effects of financial strain and serve as a practical target for interventions aimed at reducing risk behaviors.
مدل یابی رفتارهای مشکل ساز نوجوانان بر اساس ساختار شخصیت: نقش میانجی وابستگی انحرافی به همسالان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی کاربردی سال ۱۹ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۷۳)
103 - 123
حوزههای تخصصی:
هدف: اقدام به رفتار های مشکل ساز یکی از شایع ترین مشکلات رفتاری در نوجوانی است. این پژوهش باهدف مدل-یابی رفتار های مشکل ساز بر اساس ساختار شخصیت با نقش میانجی وابستگی انحرافی به همسالان انجام شد. روش: طرح پژوهش حاضر همبستگی بود. کلیه دانش آموزان ۱۴ تا ۱۷ سال شهرستان زاوه در سال ۱۴۰۳-۱۴۰۲ جامعه آماری این مطالعه را تشکیل می دادند (۴۴۲۳=N). شرکت کنندگان ۴۱۰ دانش آموز (۱۴۲ پسر و ۲۶۸ دختر) بودند که با روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند. شرکت کنندگان به پرسشنامه رفتار های مشکل ساز (یوان و همکاران، ۲۰۲۲)، پرسشنامه ساختار شخصیت نوجوانان (بنزی و همکاران، ۲۰۲۲) و مقیاس وابستگی همتایان انحرافی (سونگ و همکاران، ۲۰۱۴) پاسخ دادند. فرضیه ها با مدل یابی معادلات ساختاری آزمون شدند. یافته ها: یافته ها نشان داد که مدل ساختاری رفتار های مشکل ساز بر اساس ساختار شخصیت با نقش میانجی وابستگی انحرافی به همسالان از برازش خوبی برخوردار بود. ساختار شخصیت بر رفتار مشکل ساز (۳۸/۰-) و وابستگی انحرافی به همسالان بر رفتار مشکل ساز (۱۴/۰) اثر ساختاری مستقیم داشتند. نقش میانجی وابستگی انحرافی به همسالان (۰۹۲/۰-) در رابطه ساختار شخصیت با رفتار مشکل ساز تأیید شد که همگی معنادار بودند (۰۵/۰>P). نتیجه گیری: ساختار شخصیت یکی از پیشایند های رفتار های مشکل ساز نوجوانان است. وابستگی انحرافی به همسالان تسهیل کننده رفتار های مشکل ساز نوجوانان است. در طراحی و اجرای مداخلات برای پیشگیری و کنترل رفتار های مشکل ساز باید به نقش این عوامل توجه نمود.
اثربخشی درمان روان پویشی کوتاه مدت بر اضطراب و تحمل ابهام در زنان مبتلا به وسواس فکری–عملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی درمان روان پویشی کوتاه مدت بر کاهش اضطراب و افزایش توانایی تحمل ابهام در زنان مبتلا به اختلال وسواس فکری–عملی (OCD) بود. این مطالعه با طرح نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل انجام شد. جامعه آماری شامل کلیه زنان مبتلا به OCD مراجعه کننده به مرکز مشاوره سروهانا در تهران در سال 1404 بود. نمونه ای به حجم 30 نفر به شیوه هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل (هر گروه 15 نفر) جای دهی شدند. گروه آزمایش در ده جلسه درمان روان پویشی کوتاه مدت شرکت کرد؛ در حالی که گروه کنترل مداخله ای دریافت نکرد. ابزارهای گردآوری داده شامل پرسشنامه اضطراب آشکار و پنهان اشپیل برگر، پرسشنامه وسواس فکری–عملی مادزلی و مقیاس تحمل ابهام فریستون بود. نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که درمان روان پویشی کوتاه مدت موجب کاهش معنادار اضطراب آشکار و پنهان و افزایش توانایی تحمل ابهام در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل شد (p < 0.01). این یافته ها از اثربخشی درمان روان پویشی کوتاه مدت در بهبود مؤلفه های هیجانی و شناختی مرتبط با OCD در زنان حمایت می کند و بر کاربرد بالینی این رویکرد در تنظیم هیجانی، پذیرش ابهام و کاهش نشخوار فکری در این گروه تأکید دارد.
Comparing the Effectiveness of Resilience Training and Acceptance and Commitment Group Training on Quality of Life in Students from Divorced Families, Controlling for Age at Divorce and Time Since Divorce(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: This study aimed to compare the effectiveness of resilience training and acceptance and commitment group training on improving quality of life in male students from divorced families, while controlling for age at the time of parental divorce and the duration since the divorce. Methods and Materials: This quasi-experimental study was conducted on 90 male students in grades 5 to 9 from Kouhchenar County, whose parents were divorced. Participants were selected using convenience sampling from six schools with the highest prevalence of students from divorced families and were randomly assigned to three groups: resilience training (n = 30), acceptance and commitment training (n = 30), and control (n = 30). The interventions included ten 50-minute weekly sessions based on Kruger’s (2006) resilience protocol and eight weekly sessions based on Hayes and Rose’s (2008) ACT protocol. All participants completed the WHOQOL-BREF before the intervention, immediately after, and at a one-month follow-up. Data were analyzed using repeated measures ANOVA and MANCOVA while adjusting for confounding variables. Findings: Significant improvements were observed in all four domains of quality of life—physical health, psychological health, social relationships, and environmental health—in both intervention groups across time (p < 0.001). The time × group interaction effect was also significant for all components (p < 0.001). Between-subjects analysis showed significant differences in posttest mean scores among the three groups (p < 0.001), and Bonferroni post hoc comparisons confirmed that both experimental groups outperformed the control group (p < 0.001), with the ACT group showing significantly greater improvements than the resilience group in all domains (p < 0.001). Conclusion: Both resilience training and ACT-based group training effectively enhanced the quality of life of students from divorced families; however, ACT demonstrated superior and more sustained improvements. These findings highlight the potential of ACT as a preferred school-based intervention for adolescents coping with familial disruption.
مدل انعطاف پذیری خانواده بر اساس آیات و روایات(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
روانشناسی و دین سال ۱۸ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۶۹)
43 - 62
حوزههای تخصصی:
پژوهش کنونی با هدف طراحی مدل انعطاف پذیری خانواده بر اساس آیات و روایات انجام شد. روش پژوهش تحلیل کیفی محتوای متون دینی بود. منابع پژوهش قرآن کریم، تفاسیر، روایات و نمونه پژوهش، شامل گزاره های توصیفی و تبیینی مرتبط با حوزه معنایی انعطاف پذیری خانواده در آیات و روایات بود، که به شکل هدفمند انتخاب شد. پس از استخراج محتوای مرتبط با انعطاف پذیری خانواده در فرایند تحلیل داده ها، در قالب چهار مؤلفه، چهار حیطه، دو قطب و دو بعد کدگذاری و در نهایت در قالب یک مدل صورت بندی شد؛ سپس برای بررسی روایی محتوایی مدل انعطاف پذیری خانواده، از شاخص روایی محتوایی (CVI) و ضریب نسبی روایی محتوایی (CVR) استفاده شد و به 25 کارشناس ارجاع گردید. یافته ها نشان داد مدل انعطاف پذیری خانواده: الف) انعطاف پذیری خانواده بر اساس آیات و روایات، دارای چهار مؤلفه، دو بعد، دو قطب و چهار حیطه می باشد و قدرت تشخیص چهار نوع سیستم خانوادگی را دارد؛ ب) مؤلفه ها عبارت اند از: نرمی، آسان گیری، همراهی و موافقت؛ ج) دو بعد عبارت اند از: 1. بعد امور عرفی و شرعی غیرالزامی و 2. بعد شرعی الزامی؛ د) دو قطب عبارت اند از: 1. خانواده انعطاف پذیر انعطاف ناپذیر و 2. خانواده مقاوم سازش کار؛ ه .) حیطه ها عبارت اند از: 1. مدیریت و رهبری؛ 2. نقش ها؛ 3. قوانین؛ 4. گفت وگوها و مذاکرات؛ ه .) چهار نوع سیستم خانوادگی عبارت اند از: 1. خانواده انعطاف پذیر مقاوم؛ 2. خانواده انعطاف پذیر سازش کار؛ 3. خانواده انعطاف ناپذیر مقاوم؛ 4. خانواده انعطاف ناپذیر سازش کار.
مقایسه اثربخشی درمان ذهن آگاهی مبتنی بر شفقت و ذهنی سازی بر احساس شرم مادران کودکان با نارسایی هوشی آموزش پذیر شهر فارسان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویش روان شناسی سال ۱۴ فروردین ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۱۰۶)
۱۳۴-۱۲۵
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان ذهن آگاهی مبتنی بر شفقت و ذهنی سازی بر احساس شرم مادران کودکان با نارسایی هوشی آموزش پذیر شهرستان فارسان انجام شد. روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و گروه کنترل با دوره پیگیری 3 ماهه بود. جامعه آماری شامل مادران کودکان با نارسایی هوشی آموزش پذیر شهرستان فارسان در نیمه دوم سال 1402 بود که به روش نمونه گیری هدفمند تعداد 45 نفر از آنها انتخاب و به صورت تصادفی در 3 گروه (15 نفر در هر گروه) جایگزین شدند. ابزار اندازه گیری پرسشنامه احساس شرم درونی شده (ISS؛ کوک، 1987) و مصاحبه بالینی (CI، انجمن روانپزشکی امریکا، 2022) بود. گروه آزمایش اول تعداد 8 جلسه 90 دقیقه ای درمان ذهن آگاهی مبتنی بر شفقت و گروه آزمایش دوم 8 جلسه 90 دقیقه ای درمان ذهنی سازی را دریافت کردند. داده های پژوهش با استفاده از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر تحلیل شد. نتایج نشان داد که پیش آزمون احساس شرم با نمرات پس آزمون و پیگیری تفاوت معناداری داشت (01/0>P). همچنین نتایج دلالت بر این داشت که هر دو درمان نسبت به گروه کنترل تغییرات معناداری در احساس شرم ایجاد کردند (01/0>P)؛ ضمن اینکه مشخص شد درمان ذهنی سازی نسبت به درمان ذهن آگاهی مبتنی بر شفقت در طول زمان تفاوت معنی دار بیشتری ایجاد کرد (05/0>P). در مجموع می توان نتیجه گرفت که هر دو درمان و به خصوص درمان ذهنی سازی روش درمانی کارآمدی در بهبود احساس شرم است.
Analyzing Effective Individual, Interpersonal, and Social Factors in Reducing Marital Infidelity in the Virtual Space: A Qualitative Study(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: While the virtual space has positive functionalities, it can also have potentially harmful effects on families and couples. The present qualitative study aimed to explore the individual, interpersonal, and social factors that could help reduce marital infidelity in the virtual space, using a phenomenological method. Methods: The statistical population of the study included couples with a history of virtual infidelity referred from the family court in Urmia city. The sample size consisted of 81 participants (12 women and 6 men) who were selected through non-random purposive sampling. The tool of the current research was a semi-structured interview that was conducted in the context of individual, interpersonal, and social factors influencing the prevention of marital infidelity in cyberspace. Results: The data were coded and analyzed using thematic coding. After coding the interviews and categorizing the themes, a total of 7 individual indicators (differentiation, avoiding extremes in marital life, foresight, preventing a crisis in life, strengthening individual competencies, maintaining physical and mental health, and possessing family, ethical, and spiritual competencies), 3 interpersonal indicators (the ability to communicate effectively, both verbally and nonverbally, the presence of intimacy in life, and diminishing interpersonal conflicts), and 4 social indicators (the nature of one’s job and economic status, the presence of stringent laws, promoting a healthy lifestyle, and the existence of diverse healthy and joyful programs in society) were identified. Conclusion: The results indicate that if couples possess the necessary individual and interpersonal skills and society provides the required actions and facilities, the likelihood of virtual infidelity may significantly decrease.
پیش بینی تمایزیافتگی فرزندان بر اساس ساختار شخصیت و نگرش های ناکارآمد والدین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر پیش بینی تمایزیافتگی فرزندان بر اساس ساختار شخصیت و نگرش های ناکارآمد والدین بود. روش پژوهش توصیفی - همبستگی بود. جامعه آماری شامل کلیه والدین مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر تهران و فرزندانشان در سال 1401-1400 بود. روش نمونه گیری به صورت غیرتصادفی و دردسترس بود که از این بین 382 نفر با استفاده از روش نمونه گیری دردسترس به عنوان نمونه انتخاب شدند. اما در نهایت داده های 350 نفر مورد تحلیل قرار گرفت. برای جمع آوری داده ها از فرم کوتاه پرسشنامه تمایزیافتگی خود اسکورون و فریدلندر (1988 DSI-SF,)، سیاهه ساختار شخصیت کاستا و نئومک کری (1985 NEO-FFI,) و مقیاس نگرش های ناکارآمد وایزمن و بک (1978 DAS-26,) استفاده شد. برای تحلیل داده ها از آزمون تحلیل رگرسیون چندگانه استفاده شد. یافته ها نشان داد که بین مؤلفه های ساختار شخصیت و نگرش های ناکارآمد والدین با تمایزیافتگی فرزندان رابطه معناداری وجود داشت (05/0>P) و در مجموع 3/56 درصد از واریانس متغیر تمایزیافتگی فرزندان را تبیین می کنند (05/0>P). به طورکلی می توان بیان داشت که برای ارتقای تمایزیافتگی خود باید به نقش ساختار شخصیت والدین و نگرش های ناکارآمد آنان توجه ویژه داشت.
اثربخشی درمان روان نمایشگری بر ترس از صمیمیت، نشخوار فکری و علائم آسیب شناختی روانی زنان آسیب دیده از خیانت زناشویی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های نوین روانشناختی سال ۲۰ بهار ۱۴۰۴ شماره ۷۷
208 - 223
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی درمان روان نمایشگری بر ترس از صمیمیت، نشخوار فکری و علائم آسیب شناختی روانی زنان آسیب دیده از خیانت زناشویی بود. روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل همراه با مرحله پیگیری دوماهه بود. در این پژوهش جامعه آماری کلیه زنان آسیب دیده از خیانت زناشویی مراجعه کننده به مراکز مشاوره منطقه 1 شهر تهران در سال 1401 بودند. در مرحله اول با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس تعداد 30 نفر انتخاب و سپس به شیوه تصادفی ساده در یک گروه آزمایش (15 نفر) و یک گروه کنترل (15 نفر) جایگزین شدند. سپس گروه آزمایش تحت 10 جلسه 90 دقیقه ای درمان روان نمایشگری قرار گرفت. از مقیاس ترس از صمیمیت (FIS) دسکاتنر و ثلن (1991)، مقیاس پاسخ نشخوار فکری (RRS) نولن-هوکسما و مارو (1991) و چک لیست اختلالات روانی (SCL-25) نجاریان و داوودی (1380) به منظور گردآوری اطلاعات استفاده شد. برای تحلیل داده های به دست آمده از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر با نرم افزار SPSS استفاده شد. نتایج نشان داد مداخله مذکور در مرحله پس آزمون و پیگیری اثربخشی معناداری بر ترس از صمیمیت، نشخوار فکری و علائم آسیب شناختی روانی داشته است (0/05>P). بر اساس نتایج پژوهش حاضر، می توان گفت که درمان روان نمایشگری می تواند به عنوان شیوه درمانی مناسب برای کاهش ترس از صمیمیت، نشخوار فکری و علائم آسیب شناختی روانی زنان آسیب دیده از خیانت زناشویی در مراکز مشاوره به کار برده شوند.
بررسی اثربخشی گروه درمانی معنوی با رویکرد اسلامی بر کاهش اضطراب و نگرانی دانشجویان دختر مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: اختلال اضطراب فراگیر از شایع ترین اختلالات اضطرابی و فرایندهای اصلی آن انعکاس فرایندهای بنیادین همه اختلالات اضطرابی است (ولز، 2013). اضطراب، نگرانی یا علائم فیزیکی سبب اختلال در عملکرد اجتماعی یا شغلی می شود، رنج و عذاب درون ذهنی برای فرد ایجاد و حوزه های مهم زندگی فرد را مختل می کند. نتایج تحقیقات بیانگر این است که در دانشجویان، شیوع اختلال اضطراب فراگیر بیش از سایر اختلالات اضطرابی است و دانشجویان دختر نسبت به دانشجویان پسر به احتمال بیشتری این اختلال را نشان خواهند داد (رشتبری و همکاران، 1398). از بین همه اختلالات اضطرابی، اضطراب فراگیر اختلالی است که اثربخشی درمانی کمتری دارد (نیومن و فیشر، 2013). یکی از مهم ترین دلایل در عدم توفیق رویکردهای درمانی، توجه نداشتن به زمینه های فرهنگی، باورها و ارزش های درون فرهنگی است؛ بدین علت که روان درمانی و کارآیی آن به میزان هماهنگی با زمینه های فرهنگی و اعتقادی افراد تحت درمان بستگی دارد (لوونتال، 2006). امروزه موج تازه ای از مطالعات، متوجه بررسی تأثیر درمان های معنوی بر کاهش فشارهای روانی شده است (کوئینگ، 2012). تحقیقات فراوانی درباره اثربخشی درمان های معنوی در حیطه سلامت روان و کاهش فشارهای روانی انجام شده است؛ اما تحقیقات اندکی در مورد تأثیر مداخلات مبتنی بر معنویت بر اختلال اضطراب فراگیر انجام شده است. با توجه به نقش گسترده معنویت و مذهب بر سلامت روان و کاهش اضطراب و همچنین نقش پررنگ مذهب در کشور ما پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی گروه درمانی معنوی با رویکرد اسلامی بر کاهش علائم اضطراب و نگرانی در دانشجویان دختر مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر انجام شد. روش: این پژوهش از نوع طرح های آزمایشی با پیش آزمون پس آزمون و گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل کلیه دانشجویان مشغول به تحصیل دختر مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر دانشگاه لرستان در سال تحصیلی 1395-1394 بود. در این پژوهش به شیوه نمونه گیری خوشه ای یک مرحله ای 712 نفر از دانشجویان دانشگاه لرستان پرسشنامه اختلال اضطراب فراگیر را تکمیل کردند، سپس با توجه به نقطه برش پرسشنامه و مصاحبه بالینی 34 نفر دانشجو مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر انتخاب شدند. از پرسشنامه های اضطراب بک و نگرانی پنسیلوانیا برای جمع آوری داده ها استفاده شد. روش اجرا نیز به این صورت بود که پس از مراحل تشخیص و نمونه گیری برای دانشجویان دارای شرایط لازم، جلسه معارفه ای برگزار و رضایت آنها برای شرکت در جلسات مداخله و همکاری در پژوهش جلب شد. سپس اعضای منتخب به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند و پیش آزمون بر روی آنها اجرا شد. در مرحله بعدی دانشجویان گروه آزمایش در برنامه گروه درمانی معنوی با رویکرد اسلامی کوپانی (1393) شرکت کردند. این برنامه از راه مشورت با اندیشمندان حوزوی و دانشگاهی و منابع معتبر به منظور کاربرد برای اختلالات اضطرابی تهیه شده بود که در هشت جلسه دوساعته به صورت هفتگی و مدت دوماه در روزهای تعیین شده برگزار شد. در جلسات آموزشی از شیوه هایی چون بحث گروهی، ارائه الگو یا سرمشق در قالب داستان هایی برخاسته از قرآن، متون دینی و ادبی و تکالیف خانگی استفاده به عمل آمد. گفتنی است پس از اجرای پس آزمون، یک دوره فشرده گروه درمانی معنوی با رویکرد اسلامی در سه جلسه برای گروه کنترل اجرا شد. نتایج: شاخص های آمار توصیفی (میانگین و انحراف استاندارد) و آمار استنباطی (تحلیل کواریانس یک متغیره) با استفاده از نسخه 23 نرم افزار SPSS، مورد بررسی قرار گرفتند. پیش فرض های توزیع نرمال نمرات و همسانی واریانس-های متغیرهای وابسته که از پیش فرض های آماری استفاده از آزمون های پارامتریک است، به وسیله آزمون های کولموگروف - اسمیرنوف، لوین و آزمون M باکس با مقادیر (p > 0/05) تأیید و مفروضه همگنی رگرسیون به وسیله آزمون فرض همگنی شیب ها بررسی شد که نتایج نشان دهنده عدم معناداری اثر متقابل بود (p > 0/05)؛ ازاین رو می توان از تحلیل کوواریانس استفاده کرد. نتایج کوواریانس تک متغیری نشان داد که بین گروه ها در نمرات اضطراب در پس آزمون تفاوت معناداری مشاهده شده است (F(1,31) = 31/27 , P < 0/001)؛ به این معنا که نمرات اضطراب در پس آزمون در گروه آزمایش به طور معناداری با گروه کنترل متفاوت است که با نگاهی به میانگین ها مشخص شد که نمرات اضطراب در پس آزمون در گروه آزمایش به طور معناداری کاهش یافته است پس گروه درمانی معنوی با رویکرد اسلامی به طور معناداری اضطراب را در گروه آزمایش (در مقایسه با گروه کنترل) کاهش داده است. میزان اثربخشی درمان 50 درصد بوده است. همچنین نتایج کوواریانس تک متغیری روی نمرات پس آزمون نگرانی با کنترل نمودن پیش آزمون نشان داد که بین گروه ها در نمرات نگرانی در پس آزمون تفاوت معناداری مشاهده می شود (F(1,31) = 56/97 , P < 0/001). با نگاهی به میانگین ها مشخص شد که نمرات نگرانی در پس آزمون در گروه آزمایش به طور معناداری کاهش یافته است؛ بنابراین گروه درمانی معنوی با رویکرد اسلامی به طور معناداری نگرانی را در گروه آزمایش (در مقایسه با گروه کنترل)، کاهش داده است. میزان اثربخشی درمان 64 درصد بوده است. بحث و نتیجه گیری: نتایج نشان داد که گروه درمانی معنوی به طور معناداری میانگین نمرات اضطراب و نگرانی این گروه از دانشجویان را کاهش داده است. در تبیین اثربخشی این شیوه درمانی می توان گفت که نخستین و شاید مهم ترین عامل، مربوط به تأثیر ویژه معنویت درمانی در بهبود نگرش و تفسیر فرد نسبت به زندگی است؛ در واقع معنویت با هدف قرار دادن باورهای فرد، ارزیابی های شناختی مهم را در فرایند مقابله تحت تأثیر قرار می دهد و به فرد کمک می کند تا وقایع منفی را به شیوه متفاوتی ارزیابی و حس قوی تری از کنترل را ایجاد کند و موجب آرامش و اطمینان خاطر وی در زندگی شود (فلاح و همکاران، 1390). از سوی دیگر، ایمان به خداوند سبب ایجاد احساس ایمنی در فرد مضطربی می-شود که برداشت منفی از تهدید و ارزیابی خطر، به ویژه در موقعیت هایی دارد که غیرقابل کنترل و پیش بینی هستند؛ زیرا فرد حوادث جهان را در تصرف مدبری فعال و حکیم می داند. عامل دیگر که می تواند اثربخشی این پژوهش را تسهیل کند مربوط به برخی از ویژگی های بومی و فرهنگی جامعه ماست. مردم ایران براساس شرایط فرهنگی، مردمی مذهبی هستند و برای سازگاری با شرایط بحرانی و استرس زا بیشتر به مذهب روی می آورند (رضایی، سیدفاطمی و حسینی، 1387). در جامعه ما مذهب از مؤثرترین تکیه گاه های روانی به شمار می رود که می تواند معنای زندگی را در تمامی عمر فراهم سازد و فرد را از بی معنایی نجات دهد؛ به ویژه در مواقع سخت و بحرانی می تواند کمک مهمی برای فرد باشد. بر این اساس برخی از تجارب و شواهد نشان می دهند که در کشور ما درمان بسیاری از اختلالات روانی عاطفی در تعامل با مسائل معنوی قرار دارند و بدون توجه به آنها، تشخیص و درمان موفقیت آمیز نخواهد بود (قدم پور، رحیمی پور و سلیمی، 1394).
Exploring the Cognitive Systems and its Distortion(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Aim: This article explores the cognitive operations of the mind, examining components such as basic cognitive systems, cognitive distortion, thinking, memory, perception, feelings, and emotions. Our goal is to provide a comprehensive understanding of how these elements interact and their roles in information processing. Method: By analyzing each cognitive component, we aim to clarify the complex mechanisms of human thought and behavior. Our conscious experience evolves alongside the development of cognitive faculties, and as these faculties improve, our capacity for rational thought and conscious awareness increases. Finding: This study investigates the processes involved in the formation of logical patterns in the human mind, as well as the mechanisms underlying the emergence of cognitive distortion. Results: Cognitive distortion can significantly impact our perceptions and judgments, leading to inaccurate decisions. Recognizing and understanding these cognitive biases such as the availability heuristic, anchoring effect, and self-serving bias are crucial for enhancing critical thinking and decision-making skills. By fostering a greater awareness of our cognitive limitations, we can strive for more objective analyses in our interactions with the world, ultimately improving both our personal and collective decision-making outcomes. Conclusion: Conscious experience is essential for enhancing logical abilities by shaping cognitive processes through sensory input and interactions. It enriches reasoning with creativity and empathy, allowing our understanding of the mind to evolve as we gather new information.
The Role of Modern Marital Therapies: A Comparative Analysis of the Effectiveness of the Gottman Approach and Cognitive-Behavioral Therapy on Marital Satisfaction (A Case Study of Married Students at Islamic Azad University, Hamedan Branch)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: This study aimed to compare the effectiveness of Gottman couple therapy and cognitive-behavioral couple therapy in improving marital satisfaction among married students at Islamic Azad University, Hamedan Branch. Methods: The study utilized a quasi-experimental pretest-posttest design with a control group. A total of 45 married students were selected through convenience sampling and randomly assigned into three groups: Gottman couple therapy (n = 15), cognitive-behavioral couple therapy (n = 15), and a control group (n = 15). The intervention groups received 10 sessions of Gottman couple therapy or 8 sessions of cognitive-behavioral couple therapy, while the control group received no intervention. The ENRICH Marital Satisfaction Questionnaire (47-item short form) was used to assess marital satisfaction before and after the interventions. Data were analyzed using SPSS-24 software, employing multivariate analysis of covariance (MANCOVA) and one-way analysis of variance (ANOVA) to compare the effects of the interventions. Findings: The results indicated that both Gottman couple therapy and cognitive-behavioral couple therapy significantly improved marital satisfaction compared to the control group (p < 0.05). The effect size analysis revealed that Gottman couple therapy had a greater impact (η² = 0.789) compared to cognitive-behavioral couple therapy (η² = 0.721), particularly in areas related to emotional communication, conflict management, and decision-making. However, the ANOVA results showed no statistically significant difference between the two intervention groups (p > 0.05), indicating that both approaches were similarly effective in enhancing marital satisfaction. Conclusion: Both Gottman couple therapy and cognitive-behavioral couple therapy were effective in increasing marital satisfaction among married students, with Gottman couple therapy demonstrating a slightly greater impact. Given the shared principles of these approaches, future research should explore the potential benefits of integrating them to create a more comprehensive intervention for couples.
نقش میانجی ذهنی سازی و شفقت به خود در رابطه بین سبک های دلبستگی با افکار خودکشی در نوجوانان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی سال ۲۹ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۱۱۳)
67 - 77
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش میانجیگری ذهنی سازی و شفقت به خود در رابطه میان سبک های دلبستگی و افکار خودکشی در نوجوانان انجام شد. این مطالعه به روش توصیفی-همبستگی (از نوع معادلات ساختاری) صورت گرفت. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان دختر و پسر دبیرستان های دوره دوم متوسطه شهر مشهد در سال تحصیلی 1403-1402 بود که از بین آن ها 325 دانش آموز با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند . به منظور سنجش متغیر های پژوهش از پرسش نامه سبک های دلبستگی، پرسش نامه اف کار خودکش ی، مقیاس کن ش وری تأمل ی ، پرسشنامه شفقت به خود نوجوانان استفاده شد. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزارهای SPSS 25 و AMOS24 استفاده شد . یافته ها نشان داد که سبک های دلبستگی با افکارخودکشی رابطه مستقیم و معناداری دارد. هم چنین اثر غیر مستقیم ذهنی سازی و شفقت به خود در رابطه بین سبک های دلبستگی و افکار خودکشی معنادار بود که حاکی ازآن است. ذهنی سازی و شفقت به خود در رابطه بین سبک های دلبستگی و افکار خودکشی نقش میانجی دارد و طبق نتایج می توان اظهار کرد که دلبستگی ایمن، از طریق تقویت ذهنی سازی و افزایش شفقت به خود، می تواند به کاهش افکار خودکشی کمک کند. این یافته ها تأکید می کند که مداخلات روان شناختی که به بهبود ظرفیت ذهنی سازی و افزایش شفقت به خود تأکید دارد، می تواند در مدیریت افکار خودکشی در نوجوانان مؤثر باشد.
مدل سازی محاسباتی تمایز بین دو مقدار ناهمگونی در یک جفت محرک در ناحیه V4 قشر بینایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: این پژوهش سازوکارهای محاسباتی تمایز ناهمگونی دوچشمی را در ناحیه V4 قشر بینایی با رویکردی نوین در مدل سازی بررسی می کند. هدف، تحلیل توانایی نورون های V4 در تشخیص ناهمگونی های ظریف نزدیک به صفحه تثبیت و ارائه چارچوبی محاسباتی برای تبیین این فرایند است. فرضیه اصلی بیان می دارد که تمایز ناهمگونی در V4 به اختلاف مطلق جفت ناهمگونی ها و نزدیکی آنها به ناهمگونی صفر وابسته است. روش کار: داده های الکتروفیزیولوژیک از ۱۵۶ نورون V4 در میمون های ماکاک با ارائه استریوگرام های نقطه ای تصادفی (RDS) با ناهمگونی های 2°/1±، 6°/0±، 3°/0± و ۰° و ضرایب همبستگی متغیر گردآوری شد. شاخصی نوین به نام «شاخص توانایی تمایز ناهمگونی» (DDAI) معرفی شد که توانایی جمعیت نورونی در تفکیک جفت ناهمگونی ها را با تحلیل ROC کمی سازی می کند. این شاخص میانگین سطح نرمال شده زیر منحنی ROC برای هر جفت محرک است. مدل محاسباتی DCM برای پیش بینی الگوهای DDAI توسعه یافت. یافته ها: نتایج نشان داد نورون های V4 برای ناهمگونی های نزدیک به صفر تنظیم پذیری بالایی دارند و تغییرپذیری پاسخ (ضریب تغییرات) در این محدوده کمینه است. با افزایش قدر مطلق ناهمگونی، تغییرپذیری پاسخ افزایش یافت. مدل DCM با دقت بالا (ضریب همبستگی پیرسون= 969/0، ضریب اسپیرمن= 887/0) الگوهای DDAI را پیش بینی کرد. آزمون هم ارزی (TOST) تأیید کرد که پیش بینی های مدل عملاً با داده های تجربی معادلند (میانگین اختلاف= 00018/0، فاصله اطمینان 90% در بازه ±03/0). نتیجه گیری: یافته ها فرضیه اصلی را تأیید می کنند که توانایی تمایز ناهمگونی در V4 به اختلاف مطلق جفت ناهمگونی ها و نزدیکی آنها به ناهمگونی صفر وابسته است. ناحیه V4 از راهبرد رمزگذاری کارآمدی بهره می برد که دقت را در ناهمگونی های نزدیک به عمق تثبیت اولویت بندی می کند و برای ناهمگونی های بزرگ تر رمزگذاری خشن تری ارائه می دهد. چارچوب DCM پایه ای محکم برای درک پردازش ناهمگونی در سطح جمعیت نورونی فراهم می کند و کاربردهایی در سیستم های بینایی مصنوعی و ارزیابی اختلالات استریوسکوپیک دارد.