فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱۲۱ تا ۱۴۰ مورد از کل ۲٬۸۹۷ مورد.
پدیدارشناسی هوسرل: ایده آلیسم محض یا ایده آلیسم استعلایی؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ایده آلیسم هوسرل نظریه ای است که به عنوان علم انضمامی، در حوزه های خاص قابل تبیین است. این ایده آلیسم، وجود عالم واقعی و عالم طبیعت را انکار نمی کند، با این حال، نگاه پدیدارشناسانه وی به عالم واقع و طبیعت، با دیگر نگاه های معرفت شناختی متفاوت است.
در این نوشتار، تلاش خواهد شد تا از راه تحلیل مفاهیم و اصطلاحات مورد نظر هوسرل، در برابر دیدگاهی که ایده آلیسم هوسرل را ایده آلیسم محض می داند، موضع گیری و با بیان دلایلی، نشان داده شود که در تحلیل دقیق، نظریه او را باید ایده آلیسم استعلایی نامید مفاهیم کاربردی شامل مفهوم «آگاهی و همدلی»، «تاویل یا احاله»، «حیث التفاتی»، «شهود» و «ماهیت» می باشند که هر کدام در معنای خاص خود، استعلایی بودن پدیدار شناسی هوسرل را توصیف و تبیین می نمایند.
نگارندگان مقاله حاضر بر آن هستند تا نشان دهند که در پدیدار شناسی استعلایی هوسرل، هر آنچه متعلق به این عالم است، ضرورتا تمام تشخص معنایی خود را علاوه بر وضعیت وجود شناختی آن به دست می آورد، به همین لحاظ، هوسرل در کتاب ایده ها همه کوشش خود را به کار می گیرد تا به تمایز دقیقی میان پدیدارشناسی به عنوان روش، پدیدارشناسی به عنوان معرفت دست یابد. پدیدارشناسی هوسرل توانایی خود را در توصیف همه جنبه های فلسفی و علمی به نحو گسترده پوشش داده است.
عقلانیت
منبع:
قبسات ۱۳۷۵ شماره ۱
بررسی مبانی فلسفه تعلیم و تربیت در آراء افلاطون
منبع:
فلسفه دین ۱۳۸۴ شماره ۳
حوزههای تخصصی:
تربیت همانا کشاندن آدمی است به سوی ارزش های والای انسانی، چنان که آن ارزش ها را بفهمد، بپذیرد،دوست بدارد و به کار آورد . انسانی که به این مقام دست یابد چه بسا به گزینش ارزش ها خواهد پرداخت و راهنما و تربیت کننده خویش خواهد شد و این برترین معنای تربیت است که همانا روکردن آزادانه و آگاهانه است به ارزشها. این مقاله به دنبال آن است که مبانی فلسفه دیدگاه افلاطون،در تربیت را به عنوان روکردن به ارزشهای حقیقی نشان دهد؛این رویکرد نه تنها درباره فرد ، بلکه درباره جامعه و تکامل آن نیز درست است ؛ زیرا جامعه نیز تنها آنگاه در راه تکامل خواهد بود که به ارزش های حقیقی رو کند و هرگاه همتش سستی گیرد و از ارزش های راستین روی برتابد و دلبسته ارزشهای دروغین شود به انحطاط می گراید . از همین روست که میتوانیم بگوییم اگرچه در شرایط عادی تنها بخش کوچکی از شرایط اجتماعی را میتوان به فرمان آورد و کنترل و برنامه ریزی کرد ، اما با رویکرد تربیتی افلاطون بزرگ ترین وظیفه زمامداران هر جامعه فراهم آوردن این شرایط به گونه ای است که زمینه ای باشد برای امکان شکوفایی توانایی ها تکامل معنوی جامعه ، یعنی رو کردن به ارزشهای انسانی.
تحلیل و نقد برداشت دکارت از خدا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید دکارت تا کانت عقل باوری ( قرون 16 و 17)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام خداشناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی الهیات فلسفی
تصویر دکارت از «خدا»، جوهری نامتناهی، سرمد، تغییرناپذیر، قائم به ذات، عالم مطلق، قادر مطلق و آفریننده هر موجود دیگری است. تقریر وی از برهان وجودی برای اثبات خدا، چندان تازگی ندارد و جذابیت آن بیشتر از این جهت است که او دیدگاه مکانیستی و هندسی خویش از جهان را با توسل به اثبات وجود خدا توجیه می کند و ازاین رو خدا در فلسفه دکارت، شأن وجودی ندارد؛ بلکه شأن او معرفتی است که درنتیجه با خدای واقعی، فاصله عمیقی پیدا می کند. به باور دکارت، خدا عالَم را مانند دستگاه عظیمی از اجسام متحرک آفریده و آن را به حال خویش رها ساخته است تا به حرکتش ادامه دهد که این با انتقاد مخالفان مواجه شده است. پرسش درباره خدای موردنظر دکارت این است که آیا واقعاً او خدای وجودی و حقیقی است و دکارت به آن اعتقاد دینی دارد یا اینکه این خدا بیشتر برای تضمین معرفت یقینی و تبیین جهان موردنظر دکارت با روش مکانیکی و هندسی طراحی شده است؟ این مقاله درپی تحلیل و بررسی این پرسش و نقد دیدگاه دکارت از سوی برخی از متفکران غربی و فیلسوفان مسلمان است.
تضاد فرهنگ مدرن
درباره معنی و مصداق
محرک اول در نظر ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نامه مفید ۱۳۸۱ شماره ۳۰
حوزههای تخصصی:
هدف از این مقاله تحقیق در خصوص نظر ارسطو در باب محرک اول یا خداست. ارسطو درکتاب مابعد الطبیعه خود درباره حکمت یا فلسفه اولى بحث و براى آن دو تعریف ذکر مىکند: 1- بحث درباره علل اولیه واقعیت 2- بحث درباره موجود بما هو موجود. این کتاب خود مشتمل به چهارده کتاب فرعى است. در کتاب آلفا علل اولیه را چهار تا مىداند: فاعلى، صورى، مادى، غایى. در کتاب لاندا، وارد بحث از محرک اول مىشود. قصد ارسطو تبیین وجود حرکتى است که سراسر عالم مادى را فراگرفته است و از این زاویه است که وارد بحث خدا مىشود. از نظر او، کل عالم کاروانى است که از قوه و نقص به سوى فعلیت و کمال روان است و محرک اول که فعلیت محض است، در رأس هرم هستى قرار گرفته و این قافله را به جذبه شوق به سوى خود مىکشاند. به تعبیر دیگر او علت غایى حرکت عالم است، نه علت فاعلى آن. ارسطو بعد از اثبات وجود محرک نامتحرک اول، آن را با خدا یکى مىداند و براى او صفات الهى مانند حیات و علم قائل مىشود و با این کار اصل اول فلسفى عالم را با اصل بنیادین دینى متحد مىسازد، بعد از آن که آن دو از هم جدا شده بودند.
فعل خداى ارسطو، فکر است و متعلق این فکر هم، تنها خود اوست. بنابراین او علم و عنایتى به جهان ندارد. او معبود هم نیست. همچنان که خالق هم نیست. زیرا ارسطو ماده و حرکت را ازلى مىداند.
جهان ارسطو غایتمند است، اما نه بدان معنا که موجودات آگاهانه به سوى غایت خویش روانند و نه بدان معنا که خدا، عالم را چنین قرار داده است. نفوذ و تأثیر خدا در عالم مانند نفوذ و تأثیرى است که شخصى ناآگاهانه، در شخصى دیگر دارد یا حتى مانند تأثیرى که یک مجسمه در طالب خود ایجاد مىکند. سخن آخر این که آراء ارسطو در باب خدا نه کافى است و نه حتى چندان منظم و مبوّب.
هگل، هایدگر و مساله زمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید کانت تا ابتدای دوره معاصر ایده آلیسمِ آلمانی (قرون 18 و 19)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه قاره ای اگزیستانسیالیسم
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تاریخ
هرچند هگل نخستین کسی نبود که پای تاریخ را به فلسفه باز کرد، اما بی تردید جایگاه تاریخ در متافیزیک تا پیش از هگل هیچ گاه چنین والا نبوده است. هگل تاریخ را وارد جوهر و جهان کرد؛ به این معنا که جوهر ذاتا پدیده ای تاریخی است و تاریخ همانا تجلی روح جهان است. تقریبا صد سال پس از هگل، فیلسوف دیگری سربرآورد که به تعبیری مفهوم تاریخ و رابطه آن با هستی را احیا کرد. وی تلقی غیرتاریخی پدیدارشناسی استادش هوسرل (صرف نظر از نوشته های واپسین هوسرل) را به نوعی پدیدارشناسی تاریخمند بدل ساخت و برای دازاین، یعنی یگانه راه مواجهه با حقیقت هستی، ذاتی تاریخی قائل شد. به اختلافات و اشتراکات هگل و هایدگر بر سر مفهوم تاریخ و تاریخ مندی تاکنون بسیار پرداخته شده است. اما ریشه تمام این مباحث، یعنی نگاه این دو متفکر به مفهوم «زمان» عمدتاً کمتر مورد توجه قرار گرفته است. مقاله پیشِ رو ابتدا می کوشد تا تبیینی تقریبی از رویکرد هگل و هایدگر نسبت به مفهوم «زمان»، به دست دهد. سپس با اشاره به انتقادات هایدگر بر هگل (به ویژه برداشت هگل از زمان) در انتهای کتاب هستی و زمان، بکوشد تا در حد توان هگل را از برخی از این انتقادات مبرا کند و حتی برخی از آنها را در خصوص خود فلسفه هایدگر وارد بداند.1
شیء فی نفسه از دیدگاه فیشته
حوزههای تخصصی:
وجود شیء فی نفسه به معنای جهان مستقل از ذهن و مسائل مرتبط به آن همواره یکی از مهمترین مسائل فلسفه به شمار می آمده است. به نظر بسیاری از متفکران، در طول تاریخ تفکر فلسفی، شیء فی نفسه از واقعیت برخوردار نیست. کانت از زاویه دیگری شیء فی نفسه را در نظر می گیرد. وی بیان می کند که متعلق آگاهی ما فقط پدیدارها هستند اما پدیدار بدون چیزی که این پدیدار، پدیدار آن باشد معنا ندارد. بنابراین لحاظ شیء فی نفسه برای ایجاد آگاهی ضروری است چرا که تجربه محصول شیء فی نفسه و فاهمه، هر دو، است. از طرف دیگر فیخته با صراحت، شیء فی نفسه را انکار می کند و فلسفه را بر «من» استوار می نماید. نکته ی مهم این است که اظهار می دارد کانت نیز منکر شیء فی نفسه است و درواقع فیخته باطن کلام کانت را ظاهر و حقیقت آن را مکشوف می کند. دلیل او بر این ادعا این است که شیء فی نفسه برای کانت صرفا یک فرض است نه چیزی بیشتر و فحوای نقد اول این است که منشأ واحد آگاهی عبارت است از «من استعلایی یا وقوف نفسانی اصلی». نویسنده در صدد بیان این مطلب است که هر چند فیخته ادله ی قابل توجه و قابل قبولی بر ادعای فوق اقامه می کند اما بررسی نقد اول کانت و نظام شناخت فیخته گواه فراروی فیخته از کانت است. هر چند این فراروی در ادامه مسیر کانتی است.
درآمدی بر پایدارشناسی هوسرل
منبع:
نامه مفید ۱۳۷۸ شماره ۱۹
حوزههای تخصصی:
این مقاله سه بخش عمده دارد، شرح احوال، آثار و سوانح زندگى هوسرل، سیر مفهوم پدیدارشناسى تا هوسرل و شرح و بسط پدیدارشناسى در عصر حاضر است و براساس روش پدیدارشناسى، فلسفهاى جامع ابداع و استوار کرده است. هوسرل متفکرى سخت کوش و باریک بین بود و بر کسان بسیارى تاثیر گذاشت ولیکن تعداد اندکى فلسفه او را به طور کامل پذیرفتند. نگارنده در این مقاله جهد وافر نموده است مفاهیم مهم و اساسى فلسفه پدیدارشناسى هوسرل را به زبانى ساده توضیح دهد.
معنا یا غایتمندی زندگی در فلسفه افلاطون با تکیه بر آموزه «مثال خیر»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پرسش از «معنای زندگی» و تلاش برای پاسخ گویی به آن، یکی از مهم ترین دغدغه های فکری آدمی از دیرباز تاکنون است. برخی معتقدند پژوهش در باب معنای زندگی درواقع پژوهش در باب «غایت» یا «هدف» زندگی است. ما نیز در این مقاله برآنیم تا معنای زندگی نزد افلاطون را با توجّه به اعتقاد او به غایتمندی زندگی مورد بررسی قرار دهیم. فلسفه افلاطون یک نوع فلسفه زندگی است و معنای زندگی به واسطه فلسفه ای مبتنی بر «حقیقت مطلق و راستین» کشف می شود. طبق نظر افلاطون زندگی انسان، فرآیندی غایتمند است که هدف آن نیل به «مثال خیر» است. فرآیندی که متضمن شناخت خیر، سرسپردگی و دلباختگی بدان و تخلق به فضایل است. «مثال خیر» به عنوان سلطان ساحت معقول در اعلی عِلیّین عالم مثل قرار داشته و سرتاسر خوبی و زیبایی و سودمندی است که نیل به آن، غایت «فلسفه» است : زندگی فلسفی، بهترین راه تحصیل غایت خیر است. با توجّه به غایتمندی زندگی نزد افلاطون و جایگاه مثال خیر در نظام فلسفی وی بجاست که دیدگاه فراطبیعت گرایانه نسبت به معنای زندگی را به او نسبت دهیم.
ضرورت وحدت نفس فاعل شناسا در فلسفه نقادی کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات ۱۳۸۴ شماره ۳۷
حوزههای تخصصی:
تبیین و توجیه وحدت نفس یا قوه مدرکهای که با وجود برخورداری از قوای گوناگون معرفتی و تکثّر فعالیتهای شناختی، حیثیِّت یگانه خود را از دست نمیدهد، از زمره دغدغههای اصلی فیلسوفان معرفتپژوه بوده و هست. با وجود فاصله قابل توجه اصول و روشهای متفکران قدیم و جدید در مباحث علمالنفس، التزام به موضوع «وحدت نفس» در مقابل «کثرت» متعلّقات آن کمرنگ نشده است. در فلسفة نقادی کانت، گرچه باب شناخت از آگاهی نظری از ذات و چیستی «نفس» مسدود است، در این مقاله نشان داده شده که مؤسس فلسفة نقادی نمیتوانسته از تمکین و اعتراف به این حیثیّت فاعلشناسا سرباز زند و خواسته یا ناخواسته در حوزة آگاهیهای محدود و مقید به «پدیدارها»، ضرورت ویژگی وُحْدانی نفس شناسنده را معترف شده است.
فلسفه تحلیلی چیست؟
منبع:
نامه مفید ۱۳۷۷ شماره ۱۵
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه تحلیلی آباء فلسفه تحلیلی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه تحلیلی پوزیتیویسم منطقی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه تحلیلی عبور از پوزیتیویسم منطقی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه تاریخ فلسفه
زایش و مرگ تراژدی در اندیشه نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فریدریش نیچه از فیلسوفان ژرف اندیش و تأثیرگذار قرن نوزدهم که در پی ارزیابی دوباره ارزش ها، خود را در رویارویی با ایده های پذیرفته شده دنیای مدرن یافت. ازاین رو، در بازنگری شدیداً انتقادی خود در فرهنگ و تمدن مدرن و به منظور اصلاح و احیا این فرهنگ، اقدام به نوشتن اولین اثر خود، یعنی زایش تراژدی کرد. انگیزه های گوناگون او از تألیف این اثر عبارت بودند از: دغدغه های فرهنگی و نجات فرهنگ عصر خود از خطر سقوط و نیهیلیسم (Nihilism)؛ ارزیابی دوباره ارزش ها؛ نشان دادن تقابل مسیحیت و فلسفه مفهومی سقراطی، با اصل زندگی و عنصر دیونیزوسی و آری گویی؛ تفسیر زیبایی شناسانه از زندگی و هستی؛ از چشم انداز هنر به زندگی نگریستن. نیچه دو دغدغه آخر را از ویژگی های خاص هنر تراژیک یونانی می دانست و به علت این نوع نگاه، هنر عصر تراژیک یونان را ستایش می کرد. او از یونانیان باستان و فرهنگ و تفکر آن ها تمجید می کرد؛ چون آنان آفرینندگان هنر تراژیک بودند و با آفرینش این هنر و توجه به عنصر دیونیزوسی، به زندگی در تمام جنبه های خیر و شر آن آری می گفتند. همچنین نیچه از دو مفهوم اساسی زایش و مرگ تراژدی سخن می گفت؛ اما اینکه منظور او از زایش و مرگ تراژدی چه بود؟ در معنای اول منظور او این بود که در عصری از دل تراژدی یونانی فرهنگ زاده و عامل بالندگی فرهنگ ملت یونان شد؛ اما سپس افول کرد. در معنای دوم، منظور از زایش تراژدی، امید نیچه به تجلی دوباره هنر تراژیک یونانی در بطن جهان مدرن و در موسیقی واگنر (Wagner) است. این بار نیز امید به چنین زایشی، دچار افول شد. عوامل افول و مرگ تراژدی از دیدگاه نیچه عبارت بودند از: فلسفه مفهومی سقراط و نمایشنامه های اوریپیدس؛ مسیحیت و اخلاق گرایی؛ دیالکتیک مدرن و شخص واگنر. هدف اصلی این نوشتار در درجه اول، بررسی انگیزه های مهم نیچه از تألیف کتاب زایش تراژدی است؛ سپس تبیین زایش تراژدی، در معنای اول با تأکید بر تحلیل خاستگاه و عناصر مقوم آن. اما هدف درجه دوم، تبیین چرایی و چگونگی افول یا مرگ تراژدی از منظر نیچه است.
تبیین حد وسط در اخلاق ارسطویی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه حد وسط ارسطویی یکی از مهم ترین مبانی اخلاق ارسطویی است که بسیاری از اندیشمندان و فیلسوفان اخلاق در دوره های طولانی عصر اندیشه فلسفی بر آن تاکید نموده اند. به این نظریه انتقاداتی شده که بسیاری از آنها ناشی از عدم فهم صحیح در تبیین حد وسط از دیدگاه ارسطو است. در این مقاله ضمن تبیین مفهوم حد وسط از دیدگاه ارسطو، بین دو مورد تفاوت گذاشته شده است:
1. حد وسط حقیقی به عنوان فضیلت کامل و جامع همه فضایل؛
2. حد وسط در افعال و انفعالات به عنوان یک قاعده کلی عملی جهت تعیین حد وسط های جزیی برای رسیدن به حد وسط حقیقی.
چون مفاهیمی مانند سعادت و فضیلت ارتباط مستقیمی با تبیین این نظریه دارد این دو مفهوم از نظر ارسطو مورد بررسی قرار گرفته است.