فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۳۰۱ تا ۱٬۳۲۰ مورد از کل ۴٬۵۴۶ مورد.
اثربخشی آموزش گروهی رفتاردرمانی دیالکتیکی (DBT) بر بهبود کیفیت زندگی و کاهش تکانشوری بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی نوع یک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف این مطالعه تعیین اثربخشی آموزش گروهی رفتاردرمانی دیالکتیکی (DBT) بر بهبود کیفیت زندگی و کاهش تکانشوری بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی نوع یک بود. این پژوهش به شیوه ی شبه آزمایشی و با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل اجرا شد. جامعه ی آماری این پژوهش را کلیه مردان مبتلا به اختلال دو قطبی نوع یک مراجعه کننده به مطب های روان پزشکان و بخش روان پزشکی بیمارستان امام رضا شهر خرم آباد در سال 1392 تشکیل می دهند. با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند، بر اساس ارجاع متخصصان اعصاب و روان، 40 مرد مبتلا به اختلال دو قطبی نوع یک، از بین 50 مراجعه کننده به مطب های روان پزشکان و بخش اعصاب و روان بیمارستان امام رضا، با توجه به پذیرش بیمار برای شرکت در پژوهش، در وهله اول و انجام مصاحبه بالینی بر اساس DSM-IV انتخاب شدند. به این صورت که از بین مردان ارجاع داده شده افرادی که نمره بالاتر از (80<T) در مقیاس هیپومانیا آزمون MMPI-2 گرفته بودند و انجام مصاحبه بالینی با توجه به ملاک های DSM-5، برای اختلالات محور یک به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند (20 نفر گروه آزمایش و 20 نفر گروه گواه). برای جمع آوری داده ها از مصاحبه بالینی ساختاریافته، مقیاس کیفیت زندگی (SF-36) و مقیاس تکانشوری بارات استفاده شد. نتایج تحلیل واریانس چند متغیری (MANOVA) نشان داد که آموزش گروهی رفتاردرمانی دیالکتیکی (DBT) علائم تکانشوری را به طور معنی داری کاهش داده و کیفیت زندگی این بیماران را افزایش می دهد (001/0>P). با توجه به یافته های این پژوهش آموزش مهارت رفتاردرمانی دیالکتیکی (DBT)، با فراهم کردن توانایی درک روابط خود با دیگران می تواند به کاهش رفتارهای تکانشی و بهبود کیفیت زندگی بیماران دوقطبی نوع یک شده و استفاده از این روش درمانی برای مبتلایان به اختلال دو قطبی نوع یک در جامعه ایرانی پیشنهاد می شود.
مقایسه طرحواره های ناسازگار اولیه و ریشه های والدینی در بیماران مبتلا به اختلال هویت جنسی با گروه عادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه:پژوهش حاضر به منظور مقایسه ی طرحواره های ناسازگار اولیه و ریشه های والدینی این طرحواره ها در مبتلایان به اختلال هویت جنسی زن به مرد و مرد به زن با گروه عادی اجرا گردید.
روش: طرح پژوهش پیش رو از نوع علی- مقایسه ای است . نمونه آماری شامل 78 نفر در دو گروه ، بالینی ( بیماران مبتلا به اختلال هویت جنسی 39 نفر ) و عادی ( کنترل، 39 نفر ) بودند که به شیوه نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند. جمع آوری اطلاعات در مورد گروه بالینی با مراجعه به مرکز پزشکی قانونی ، کلینیک روان پزشکی و روانشناسی و جراحی بازسازی جنسیت در تهران، شیراز و محموداباد اجرا گردید. نمونه ها با استفاده از پرسشنامه های طرحواره ناسازگار اولیه یانگ و فرزند پروری یانگ ارزیابی شدند و پرسشنامه سلامت روان که بر روی گروه عادی اجرا شد.
یافته ها: تحلیل داده ها به دلیل آنکه توزیع داده ها به صورت نرمال نبود (با آزمون کولموگروف- اسمیرینف تک نمونه ای و آزمون شاپیرو- ویلک و همچنین نمودار احتمال-احتمال بررسی شد)؛ از معادل غیر پارامتریک آزمون تی مستقل یعنی (یو مان ویتنی) و ضریب همبستگی استفاده شد. در پژوهش حاضر، آلفای کرونباخ کل پرسشنامه ها تقریبا ۷۸/۰ به دست آمد. پژوهش نشان داد که بین دو گروه بالینی و بهنجار در 9 طرحواره ناسازگار اولیه تفاوت معناداری وجود داشت. بدین معنی که طرحواره های ناسازگار اولیه در گروه بالینی بیشتر بود. بین دو گروه اختلال هویت جنسی و عادی از نظر ریشه های والدینی طرحواره های ناسازگار اولیه (مربوط به مادر) و (مربوط به پدر) تفاوت معناداری وجود داشت.
نتیجه گیری:نتایج پژوهش به طور کلی تفاوت معنادار دو گروه بالینی و گروه عادی را در طرحواره های ناسازگار اولیه و ریشه های والدینی این طرحواره ها نشان داد. بر اساس یافته ها ، بیماران مبتلا به اختلال هویت جنسی در مقایسه با گروه عادی طرحواره های ناسازگار اولیه آسیب پذیر تری داشتند. بر این اساس با شناسایی طرحواره های ناسازگار اولیه و اندازه گیری شدت آن ها می توان راهبردهای مداخله ای مناسبی را در جهت کاهش شدت این طرحواره ها به کار گرفت.
آنتی بادی پروتئین شوک حرارتی 27 و سوء مصرف آمفتامین و سایر مواد مخدر: یک مقاله ی مروری(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: بیان آنتی بادی شوک حرارتی (HSP) در سیستم اعصاب مرکزی در استرس های مختلف مانند هیپوترمی، هیپوکسی، آسیب تروماتیک و صرع پایدار و سوء مصرف مواد دیده می شود. از سویی HSP به عنوان یک محافظ مولکولی برای پروتئین های آسیب دیده ی سلولی نیز مطرح است. در این مطالعه ی مروری به بررسی و جمع بندی مقالات مرتبط با نقش پروتئین شوک حرارتی در روان پریشی ناشی از سوء مصرف مواد پرداخته شده است.
روش کار: در این مطالعه مروری نظام مند، کلیه مقالات چاپ شده تا دسامبر 2014 به دو زبان فارسی و انگلیسی در زمینه ارتباط پروتئین شوک حرارتی و سوء مصرف مواد انجام شده بودند، مورد بررسی قرار گرفتند. این مطالعات از طریق پایگاه اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی، بانک اطلاعات مقالات علوم پزشکی ایران، پژوهشگاه اطلاعات و مدارک علمی ایران، بانک اطلاعات نشریات کشور،Science Direct، Ovid، Google Scholar ، PubMed، CINAHL و با استفاده از کلیدواژه های پروتئین شوک حرارتی 27 و سوء مصرف مواد، به دست آمد. به منظور جمع آوری داده ها از فرم استخراج داده ها که بر اساس هدف پژوهش طراحی شده بود، استفاده گردید. نتیجه ی این جستجو دست یابی به 11 مقاله ی مرتبط با موضوع بودکه از این میان 5 مقاله به علت دارا نبودن معیارهای ورود از مطالعه حذف و 6 مطالعه وارد پژوهش شدند.
یافته ها: از 6 مطالعه ی مورد بررسی، قدیمی ترین مربوط به سال 2001 و جدیدترین آن ها در سال 2014 انجام شده بود. 3 مورد (50%) از مطالعات روی رت (rat) و 3 مورد (50%) روی موش انجام گرفته بود. 4 مورد از مقالات سوء مصرف مورفین، 1 مورد سوء مصرف آمفتامین و یک مورد سوء مصرف فنوباربیتال بود.
نتیجه گیری: تمامی مطالعات نشان می دهند که پروتیئن شوک حرارتی 27 پس از ترک مواد، افزایش می یابد و به نظر می رسد دارای اثر محافظت کننده از آسیب باشد.
مقایسه سازگاری تحصیلی در دانش آموزان پسر دارای مشکلات یادگیری و دانش آموزان پسر دارای پیشرفت تحصیلی پایین، متوسط و بالا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: هدف از این پژوهش، مقایسه سازگاری تحصیلی در دانش آموزان پسر دارای مشکلات یادگیری و دانش آموزان پسر دارای پیشرفت تحصیلی پایین، متوسط و بالا بود.
روش: آزمودنی های پژوهش شامل 160 دانش آموز پسر (40 نفر دارای مشکلات یادگیری، 40 نفر دارای پیشرفت تحصیلی پایین، 40 نفر دارای پیشرفت تحصیلی متوسط و 40 نفر دارای پیشرفت تحصیلی بالا) پایه تحصیلی دوم راهنمایی بود که به روش تصادفی خوشه ای چندمرحله ای از میان دانش آموزان مدارس راهنمایی پسرانه اردبیل انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسش نامه شخصیتی کالیفرنیا، آزمون هوشی ریون، آزمون های محقق ساخته خواندن، نوشتن و ریاضیات استفاده شد.
یافته ها: نتایج تحلیل کوواریانس چند متغیری (MANCOVA) نشان داد میانگین نمره های سازگاری تحصیلی در دانش آموزان دارای پیشرفت تحصیلی بالا، بیشتر از دانش آموزان دارای مشکلات یادگیری، دارای پیشرفت تحصیلی پایین و متوسط است؛ این در حالی است که بین دانش آموزان دارای مشکلات یادگیری و دانش آموزان دارای پیشرفت تحصیلی پایین و متوسط تفاوت معنی داری به دست نیامد.
نتیجه گیری: از این یافته ها می توان درزمینه آموزش و خدمات مشاوره ای برای دانش آموزان یاد شده استفاده کرد.
اثربخشی و کارآمدی روان درمانگری شناختی- تحلیلی در بهزیستی ذهنی و کاهش رفتارهای تکانشی مردان مبتلا به اختلال شخصیت مرزی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ماهیت پیچیده اختلال شخصیت مرزی، بررسی و بکارگیری درمان های جدید را ایجاب می کند. پژوهش حاضر با هدف مداخله ای در بهزیستی ذهنی و کاهش رفتارهای تکانشی مردان مبتلا به اختلال شخصیت مرزی: اثربخشی و کارآمدی روان درمانگری شناختی- تحلیلی اجرا شد. این پژوهش از نوع شبه آزمایشی بوده و از طرح پیش آزمون - پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل استفاده شد. جامعه ی آماری این پژوهش را کلیه مردان مبتلا به اختلال شخصیت مرزی مراجعه کننده به مطب های روانپزشکان و بیمارستان روانپزشکی فارابی شهر کرمانشاه در سال 1392 تشکیل می دهند. با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند، براساس ارجاع متخصصان اعصاب و روان، 40 مرد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، از بین 50 مراجعه کننده به مطب های روانپزشکان و بیمارستان روانپزشکی فارابی، با توجه به پذیرش بیمار برای شرکت در پژوهش، در وهله اول، و انجام مصاحبه بالینی SCID-II براساس DSM-IV و آزمون میلون 3، انتخاب شدند. به این صورت که از بین مردان ارجاع داده شده افرادی که نمره بالاتر از (84<BR) در مقیاس شخصیت مرزی MCMI-III گرفته بودند و انجام مصاحبه بالینی با توجه به ملاکهای DSM، برای اختلالات شخصیت به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند (20 نفر گروه آزمایش و 20 نفر گروه گواه). ابزارهای جمع آوری این پژوهش شامل مصاحبه بالینی ساختاریافته برای اختلالات شخصیت، مقیاس بهزیستی ذهنی، آزمون میلون 3 وتکانشوری بود. از هر دو گروه پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری دو ماهه به عمل آمد و برای تجزیه و تحلیل آماری داده ها نیز از روش تحلیل کوواریانس چند متغیری (MANCOVA) و آزمونهای تعقیبی LSD استفاده شد. نتایج حاصل از تحلیل کواریانس چندمتغیری نشان داد که روان درمانگری شناختی- تحلیلی بر بهبود بهزیستی اجتماعی، هیجانی و روانشناختی و کاهش تکانشوری مردان مبتلا به اختلال شخصیت مرزی مؤثر بوده است. تحلیل داده ها نشان داد که در مرحله پس آزمون و پیگیری، بین دو گروه آزمایش و کنترل، در بهزیستی اجتماعی، هیجانی، روانشناختی وتکانشوری تفاوت معنادار وجود دارد. بنابر یافته های این مطالعه، درمان شناختی- تحلیلی به شیوه گروهی راهبرد مناسبی برای بهبود بهزیستی اجتماعی، هیجانی و روانشناختی و کاهش تکانشوری مبتلایان به اختلال شخصیت مرزی است. و می توان از آن به عنوان یک روش مداخله ای مناسب سود جست.
نقش مذهب و نهادهای مذهبی در پیشگیری از سوءمصرف مواد
حوزههای تخصصی:
اعتیاد به مواد مخدر علاوه بر زیان های جدی و خطرناک جسمی و روحی، عوارض و مشکلات فراوان اجتماعی و اقتصادی از قبیل افزایش جرایم مرتبط با مواد مخدر مانند جنایت و سرقت، فقر و تکدی گری و هدررفتن سرمایه های کلان مادی کشورها و سقوط بسیاری از ارزش ها و هنجارهای فرهنگی و اخلاقی را نیز به دنبال دارد. عقاید و باورهای مذهبی و معنوی به عنوان عوامل حمایتی یا حائلی هستند که از طریق دادن امید، قدرت و معنی بخشی به زندگی، فشار روانی زندگی را کم می کند و کیفیت زندگی را به ویژه در افراد معتاد بهبود می بخشد و حتی مانع گرایش به اعتیاد می شود؛ بنابراین هدف از پژوهش حاضر بررسی نقش مذهب و نهادهای مذهبی در پیشگیری از سوء مصرف مواد بود. روش تحقیق حاضر، تحلیلی- توصیفی و با استفاده از تحقیقات، کتب، اسناد و منابع کتابخانه ای مرتبط تدوین شده است. یافته های پژوهش حاضر نشان می دهد که مذهب و نهادهای مذهبی می توانند مصرف مواد و بهبودی از آن را از طریق برقراری یک نظم اخلاقی تحت تأثیر قرار دهند. نهادهای مذهبی، راهنمایی ها یا قواعد خاص اخلاقی به منظور کنترل خویشتن مانند امتناع از مصرف الکل و دیگر مواد را در اختیار فرد قرار می دهد و به تسهیل تجربه معنوی کمک می کنند. تجربه معنوی می تواند تعهدات اخلاقی را تحکیم بخشد که این نیز به نوبه خود مانع از مصرف الکل و دیگر مواد می شود. همچنین با استناد به دستورات مذهبی می توان قوانینی وضع کرد که مصرف مواد مخدر و الکل را ممنوع اعلام کند. با توجه به نقش محافظ دینداری در مقابل گرایش به مصرف مواد به والدین و مراکز آموزشی پیشنهاد می شود که با روش های مورد قبول نوجوانان و جوانان به تقویت باورهای دینی در افراد در معرض خطر سوء مصرف مواد پرداخته شود، تا احتمال گرایش آن ها به مصرف مواد کمتر شود. همچنین متخصصان ترک اعتیاد می توانند در کنار روش های معمول ترک، به تقویت باور های مذهبی و ایجاد نظام معنا دهی به زندگی در مراجعان خود، به کاهش وابستگی به مواد در آن ها کمک کنند.
تفاوت های نمایه حافظه فعال، حافظه فعال شنیداری و حافظه فعال فضایی در سوء مصرف کنندگان مواد مخدر، مواد محرک، تحت درمان متادون و افراد بهنجار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی تفاوت های نمایه حافظه فعال، حافظه فعال شنیداری و حافظه فعال فضایی در سوء مصرف کنندگان مواد مخدر، مواد محرک، متادون و افراد بهنجار انجام شد. روش: پژوهش حاضر از نوع علی-مقایسه ای و طرح پژوهشی چند گروهی از نوع گروه های مقایسه ای (مقابله ای یا ایستا) با گروه بهنجار بود. جامعه پژوهش حاضر شامل تمامی افراد معتاد به مواد مخدر، محرک و متادون بود که در مهر تا اسفند 1392 به مراکز ترک اعتیاد خمینی شهر مراجعه کرده بودند. نمونه انتخابی از این جامعه شامل 154 نفر از افراد سوء مصرف کننده (54 نفر مصرف کننده مواد مخدر، 50 نفر مصرف کننده مواد محرک، و 50 نفر دریافت کننده داروی متادون) و 50 نفر گروه بهنجار بود که به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. شرکت کنندگان مقیاس حافظه فعال وکسلر ویرایش سوم را تکمیل کردند. یافته ها: بین گروه بهنجار و گروه های مصرف کننده مواد مخدر، محرک و متادون در خرده مقیاس حافظه فعال، حافظه فعال شنیداری و فضایی تفاوت وجود داشت. نتیجه گیری: استفاده از مواد مخدر و محرک باعث آسیب پایدار در فرایندهای شناختی از جمله حافظه فعال می شود. هرچند تحقیقات نشان می دهد که با گذشت زمان این فرایندهای شناختی بهبود می یابد.
اثربخشی آموزش مهارت های اجتماعی بر بهبود هراس اجتماعی افراد دارای آسیب شنوایی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: مطالعات نشان می دهند که افراد با آسیب شنوایی، دارای اختلالات اضطرابی از جمله هراس اجتماعی می باشند. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش مهارت های اجتماعی در درمان هراس اجتماعی افراد آسیب دیده شنوایی انجام شد.
مواد و روش ها: این پژوهش از نوع شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و گروه شاهد و پیگیری بود. از میان کلیه دانش آموزان آسیب دیده شنوایی 8 تا 18 ساله شهر اراک، 22 نفر که در پرسش نامه هراس و اضطراب اجتماعی Turner نمرات بالایی را به دست آوردند، انتخاب شدند و پس از همتاسازی، بر حسب هوش و سن به صورت تصادفی در دو گروه شاهد و آزمایش قرار گرفتند. گروه آزمایش به مدت دو ماه، 2 جلسه در هفته، آموزش دیدند. داده ها با استفاده از آمار توصیفی و آزمون های Independent t و تحلیل کوواریانس، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها: گروه آزمایش عملکرد بهتری در پس آزمون و همچنین، در موقعیت پیگیری (001/0 > P) نسبت به گروه شاهد داشت. بر اساس یافته ها، آموزش مهارت ها تأثیر قابل ملاحظه ای بر کاهش هراس اجتماعی این افراد داشت.
نتیجه گیری: با استناد به یافته های به دست آمده از پژوهش حاضر، می توان نتیجه گرفت که آموزش مهارت های اجتماعی می تواند به عنوان یک روش مداخله ای، در کاهش هراس اجتماعی افراد آسیب دیده شنوایی مورد استفاده قرار گیرد.
افسردگی پس از زایمان و عوامل مرتبط با آن در مناطق روستایی شهرستان نجف آباد(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: با وجود اقدامات چشمگیر سال های اخیر نسبت به بهبود وضعیت سلامت طبی زنان در سنین باروری، سلامت روان این گروه به نحو بارزی مغفول مانده است. با توجه به شیوع روزافزون افسردگی به ویژه در زنان سنین باروری، تأثیرات منفی آن بر سلامت، کیفیت زندگی آنان و سایر اعضای خانواده و تأثیرپذیری بالای افسردگی زنان از عوامل اجتماعی و جمعیت شناختی جوامع مختلف، مطالعه حاضر با هدف بررسی شیوع افسردگی پس از زایمان و ارتباط آن با بعضی عوامل خطر اجتماعی و جمعیت شناختی در زنان مراجعه کننده به مراکز بهداشتی- درمانی شهرستان نجف آباد انجام شد. بدین طریق می توان پیشنهادات را برای برنامه ریزی بهداشتی، بر عوامل خطر بومی مبتنی نمود.
مواد و روش ها: مطالعه حاضر به صورت توصیفی- مقطعی در تابستان 1383 صورت گرفت. در این مطالعه، یک گروه 640 نفره شامل کلیه مادران مناطق روستایی شبکه بهداشتی- درمانی نجف آباد اصفهان مورد بررسی قرار گرفتند که از زمان زایمان آن ها 2 ماه تا 1 سال گذشته بود. اطلاعات با استفاده از پرسش نامه استاندارد افسردگی Edinburgh (ویژه دوره پس از زایمان) و یک پرسش نامه محقق ساخته مشتمل بر خصوصیات دموگرافیک و سایر متغیرهای مورد نظر در مطالعه جمع آوری شد.
یافته ها: شیوع کلی افسردگی در جمعیت مورد مطالعه، 2/37 درصد به دست آمد. خانه دار بودن، حاملگی ناخواسته، عدم شیردهی، بیماری مادرزادی آشکار نوزاد، نخست زا بودن و داشتن بیش از 3 مورد زایمان از عوامل اصلی مرتبط با افسردگی پس از زایمان در مطالعه حاضر بودند. سن مادر، نوع زایمان، وضعیت اقتصادی خانواده، میزان تحصیلات مادران و عدم رضایت از جنسیت کودک رابطه ای با افسردگی مادران نداشت.
نتیجه گیری: مطالعات متنوع گذشته، مدرک معتبری را در حمایت از وجود عوامل خطر مشترک دموگرافیک و اجتماعی برای افسردگی پس از زایمان در جوامع مختلف ارایه نکردند. بنابراین، جهت پیشگیری از افسردگی پس از زایمان، هر نوع مداخله بهداشتی لازم است مبتنی بر عوامل خطر منطقه ای صورت گیرد.
مقایسه عدم تحمل بلاتکلیفی، نگرانی، اجتناب شناختی و جهت گیری منفی به مشکل در افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، اختلال افسردگی اساسی و افراد عادی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر مقایسة متغیر های عدم تحمل بلاتکلیفی، نگرانی، اجتناب شناختی و جهت گیری منفی به مشکل، بین افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، اختلال افسردگی اساسی و افراد عادی بود. مواد و روشها: از سه گروه افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، اختلال افسردگی اساسی و افراد سالم، هر یک به تعداد 30 نفر به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. جهت گردآوری داده های مورد نیاز، در سه گروه، پرسشنامه های عدم تحمل بلاتکلیفی، نگرانی ایالت پنسیلوانیا، اجتناب شناختی و جهت گیری منفی به مشکل، به کار گرفته شد. داده ها به روش واریانس چند متغیره و واریانس تحلیل شدند.
یافته ها: تحلیل واریانس چند متغیره نشان داد که تفاوت بین افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی و اختلال اضطراب فراگیرو افراد عادی در چهار متغیر به سطح معناداری رسیده است(P<0/05). تحلیل واریانس نیز نشان داد، بین متغیرهای شناختی فوق در سه گروه، تفاوت به سطح معناداری رسیده است (P<0/05). بعلاوه، آزمون تعقیبی توکی در مورد متغیر های شناختی فوق در دو گروه افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر و افراد عادی نشان داد که در متغیر های عدم تحمل بلاتکلیفی، نگرانی و جهت گیری منفی به مشکل، تفاوت به سطح معناداری رسیده است (P<0/05). آزمون تعقیبی توکی در مورد متغیر های شناختی فوق، در دو گروه افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر و اختلال افسردگی اساسی نشان دادکه هیچ یک از متغیر های شناختی فوق به سطح معناداری نرسیده است (P>0/05). همچنین آزمون تعقیبی توکی در مورد متغیر های شناختی فوق در دو گروه افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی و افراد عادی نشان داد که همه متغیر ها به سطح معناداری رسیده است( P<0/05). نتیجه گیری: بر اساس موارد فوق می توان نتیجه گرفت که این ویژگی های شناختی در اختلال اضطراب فراگیر و افسردگی اساسی موثر است.
بررسی نقش عوامل فردی و خانوادگی در اختلال نارسایی توجه بیش فعالی: فراتحلیلی بر پژوهش های انجام شده در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر به منظور انجام فراتحلیلی بر پژوهش های انجام شده در زمینه عوامل فردی و خانوادگی مؤثر در اختلال نارسایی توجه-بیش فعالی انجام شد. روش: بدین منظور 25 پژوهش جمع آوری و پس از ورود اطلاعات به نرم افزار CMA2و تحلیل حساسیت، یک پژوهش که نسبت به سایر پژوهش ها پرت بود از جمع پژوهش ها حذف و 24 پژوهش تحلیل شد. میانگین اندازه اثرr در عوامل فردی 22/0 و عوامل خانوادگی14/0 به دست آمد که با توجه به معیار کوهن پایین تر از متوسط گزارش می شوند. در بررسی اندازه اثر تفکیکی عوامل، متغیرهای عملکردتحصیلی، بحران هویت، هوش، راهبردهای مقابله ای، حافظه کاری و مدیریت رفتاری والدین دارای اندازه اثر بیشتر از متوسط و معنادار بودند. با توجه به معنی داری آمارهQ در پژوهش های مورد بررسی متغیرهای جنس، جامعه آماری، ابزار پژوهش، روش نمونه گیری و سن به عنوان متغیرهای مداخله گر وارد تحلیل شدند. در مدل اثرات تصادفی مربوط به عوامل فردی نقش تعدیل کننده متغیر جنس، جامعه پژوهش و ابزار در سطح 05/0 معنی دار شد اما در عوامل خانوادگی فقط متغیر جنس و جامعه پژوهش معنی دار به دست آمد. آزمون تفاوت Z در پژوهش های مربوط به عوامل فردی نشان گر معنی داری تفاوت اندازه اثر به دست آمده در همه متغیرهای مداخله گر است که در بررسی عوامل خانوادگی این تفاوت در متغیر جنس، جامعه پژوهش، ابزار و روش نمونه گیری مشاهده شد.با توجه به بالا بودن میانگین اندازه اثر در متغیرهای یاد شده پژوهش گران و درمان گران باید به اهمیت این عوامل در بررسی و درمان اختلال نارسایی توجه-بیش فعالی توجه داشته باشند. همچنین پژوهش گران در پژوهش های آینده خود متوجه نقش تعدیل کننده ها باشند.
مدل ساختاری نظم بخشی هیجانی و علائم اختلال اضطراب فراگیر در دانشجویان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف تعیین مدل ساختاری نظم بخشی هیجانی و علائم اختلال اضطراب فراگیر در دانشجویان انجام شد.برای دستیابی به هدف پژوهش، تعداد 462 (223 دختر و 241 پسر) دانشجوی دانشگاه شیراز با استفاده از روش نمونه گیری طبقه ای تصادفی به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند و به مقیاس مشکلات در نظم بخشی هیجانی، پرسشنامه نگرانی ایالت پنسیلوانیا و پرسشنامه اختلال اضطراب فراگیر پاسخ دادند. داده ها با استفاده از روش مدل سازی معادلات ساختاری تحلیل شدند. نتایج مدل سازی معادلات ساختاری نشان داد که از بین مؤلفه های دشواری در نظم بخشی هیجانی، دسترسی محدود به راهبردهای نظم بخشی هیجانی هم به صورت مستقیم و هم با واسطه گری نگرانی و مؤلفه دشواری در انجام رفتار هدفمند تنها به صورت مستقیم بر علائم اختلال اضطراب تعمیم یافته تأثیر می گذارند. به طورکلی این نتایج نشان می دهد که مؤلفه های نظم بخشی هیجانی می توانند بر علائم اختلال اضطراب فراگیر در جمعیت عمومی تأثیرگذار باشد، به طوری که افزایش دشواری ها در نظم بخشی هیجانی منجر به افزایش نگرانی و علائم اختلال اضطراب فراگیر در آن ها می شود.
نقش واسطه ای نارسایی راهبردهای تنظیم هیجان در رابطه بین شدت هیجان منفی و انگیزش ایمنی با نشانه های اضطراب فراگیر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش های اخیر، به بررسی نقش نارساتنظیم گری هیجان در رشد و تداوم نشانه های اضطرابی پرداخته اند. هدف پژوهش حاضر بررسی نقش واسطه ای نارسایی راهبردهای تنظیم هیجان در رابطه بین شدت هیجان منفی و سیستم انگیزش ایمنی با نشانه های اضطراب فراگیر بود. تعداد 621 نفر (392 دختر، 229 پسر) از دانشجویان دانشگاه های تهران در این پژوهش شرکت کردند. شرکت کنندگان پرسشنامه نشانه خلقی و اضطرابی- نسخه کوتاه (MASQ-SF)؛ مقیاس دشواری تنظیم هیجان (DERS)، مقیاس شدت عاطفی (AIM)، پرسشنامه حساسیت به تنبیه و حساسیت به پاداش (SPQRS)، مقیاس کنترل توجه (ACS)، پرسشنامه آگاهی بدنی (BAQ)، پرسشنامه تجربه ها (EQ) و پرسشنامه راهبردهای تنظیم هیجان (ERQ) را تکمیل کردند. نتایج پژوهش نشان داد که شدت هیجان منفی و سیستم انگیزش ایمنی رابطه مثبت معنادار دارند. هم چنین، از بین راهبردهای تنظیم هیجان تنها مولفه کنترل توجه از راهبرد توجه کردن و راهبرد اجازه دادن با برانگیختگی اضطرابی رابطه منفی داشتند. در این پژوهش، نقش واسط ه ای آگاهی بدنی از راهبرد توجه کردن و ارزیابی مجدد در رابطه بین شدت هیجان منفی و سیستم انگیزشی ایمنی با نشانه های اضطرابی تایید نشد، درحالی که سایر راهبردهای تنظیم هیجان، نقش واسطه ای معنادار داشتند. بر اساس یافته های این پژوهش می توان نتیجه گرفت که راهبردهای توجه کردن، اجازه دادن و فاصله گرفتن در تشکیل نشانه های اضطرابی تاثیرگذار هستند. بنابراین، توجه به این راهبردهای تنظیم هیجان می تواند به شناخت بهتر نشانه های اضطرابی و درمان کارآمدتر منجر شود.
اثربخشی مداخلات یکپارچگی حسی مبتنی بر گروه، بر توجه، بیش فعالی و تکانشگری دانش آموزان مقطع ابتدایی با اختلال نقص توجه-بیش فعالی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: مداخلات گروهی به طور فزاینده ای در موقعیت های بالینی مورد استفاده قرار می گیرد و راهبردی برای ذخیره زمان و انرژی در ارائه خدمات بالینی می باشد. از جمله مداخلاتی که می توان به صورت گروهی مورد استفاده قرار داد درمان یکپارچگی حسی می باشد. مداخلات یکپارچگی حسی برای حل مشکلات یکپارچگی و پردازش حسی مورد استفاده قرار می گیرد. کودکان مبتلا به نقص توجه بیش فعالی مشکلات یکپارچگی و پردازش حسی را تجربه می کنند. اختلال نقص توجه-بیش فعالی، یکی از اختلال های رفتاری است که بر عملکرد تحصیلی- اجتماعی کودکان، تاثیر منفی می گذارند. باتوجه به اینکه مشکلات پردازش و یکپارچگی حسی در این کودکان گزارش شده است و رویکردهای موثری نظیر درمان یکپارچگی حسی جهت مداخله در این حوزه در دسترس است. این پژوهش با هدف تعیین اثربخشی مداخلات گروهی یکپارچگی حسی بر نشانه های اختلال نقص توجه-بیش فعالی دانش آموزان دوره ابتدایی شهر همدان انجام شد.
روش: این تحقیق از نوع نیمه تجربی بود، شرکت کنندگان در این تحقیق شامل 39 کودک 6-12 ساله با اختلال نقص توجه-بیش فعالی بودند که به صورت تصادفی از بین مدارس عادی همدان انتخاب و به دو گرو 24 نفر دختر (10 نفر کنترل،14 نفر آزمایش) و 15 نفر پسر (6 نفر کنترل،9 نفر آزمایش) تقسیم شدند. گروه های آزمایش هفته ای سه بار و طی 10 جلسه یک ساعته مداخله یکپارچگی حسی در حضور والدین دریافت نمود. نشانه های اختلال نقص توجه-بیش فعالی هر دو گروه با استفاده از پرسشنامه نشانه های مرضی کودکان ارزیابی شد.
یافته ها: تحلیل داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس عاملی نشان داد که یکپارچگی حسی بر بیش فعالی، نقص توجه و تکانشگری آزمودنی های گروه آزمایش تاثیر معنی دار داشت، بعلاوه جنسیت و تعامل مداخله و جنسیت تأثیر معنی دار نداشت.
نتیجه گیری: در مجموع مداخلات گروهی یکپارچگی حسی به طور معناداری بر نقص توجه، بیش فعالی و تکانشگری نمونه مورد نظر تأثیر داشت.
بررسی شیوع علائم سندرم محرومیت از مواد مخدر در نوزادان و مقایسه شدت علائم بر حسب شغل مادر و ترتیب تولد نوزاد(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: مصرف مواد توسط زنان باردار یکی از مشکلات مهم برای مادر و نوزادان می باشد. این تحقیق جهت بررسی شیوع علائم سندرم محرومیت از مواد مخدر در نوزادان و مقایسه شدت علایم با برخی از عوامل دموگرافیک در نوزادان شهر زاهدان انجام گردید.
مواد وروش ها: جامعه پژوهشی دربرگیرنده کلیه نوزادان شهر زاهدان در سال 92 می باشد که در زایشگاههای زاهدان متولد شده اند. 250 نوزاد از طریق نمونه گیری در دسترس که شامل نوزادانی است که از اردیبهشت سال 92 تا پایان مردادماه سال 92 در بخش های زنان و نوزادان و NICU بیمارستان امام علی(ع) و بیمارستان تامین اجتماعی زاهدان بستری شدند انتخاب شدند. مقیاس فینگان و پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک ابزارهای جمع آوری اطلاعات بودند.جهت انجام تجزیه و تحلیل های آماری از نرم افزار SPSS استفاده شده است.
یافته ها: 14.8 درصد نوزادان علائم سندروم محرومیت را نشان دادند که بیشترین علائم به ترتیب عبارت بودند از: اختلالات دستگاه عصبی مرکزی، اختلالات گوارشی و روده ای و اختلالات متابولیک،وازوموتور و تنفسی. بین شغل مادر و ترتیب تولد نوزاد و این علائم رابطه معناداری وجود دارد.
بحث و نتیجه گیری: با توجه به شیوع نسبتاٌ بالای سندرم محرومیت از مواد در نوزادان لازم است همکاری بیشتر درمانی در مقابله با شرایط احتمالی انجام گردد.