موسس نظریه ی «وحدت وجود » ابن عربی است. برخی باایشان هم عقیده اند وبرخی خیر. در این مقاله ،ضمن بیان معانی وجود و وحدت به اقسام آنها پرداخته می شود. ابن عربی معتقد است که وجود فقط خداست. در هستی غیر از خدا نیست ؛یعنی خدا موجود است وچیزی از عالم موجود نیست و شارحین ابن عربی به تبیین معرفت شناسی وحدت وجود پرداخته اند .اوپانیشاد ها به طور کلی در یک قضیه اصلی ثابت است وآن عبارت است از اینکه کل موجودات واشیاء خواه مادی وخواه معنوی همه در دریای حقیقت وحدت مستغرق است وآن عالم ، مافوق عالم محسوسات است وذاتی غیر محدود وقائم به خود دارد .پس هرچند در اوپانیشادها وحدت وجود به صراحت بیان شده واز این جهت مشابه« ابن عربی »می باشند اما یکی از تمایزات بین این دو دیدگاه اینست که ابن عربی معتقد است که غیر خدا معدوم است و عالم در جنب خدا وجودی متوهم است و وجود وموجود غیر از عین حق نیست اما در اوپانیشادها عالم معدوم انگاشته نمی شود و معتقدند که عالم وهر آنچه در آن است از اشیاء وموجودات همه تجلی وظهور اوست. در بحث اطلاق وتقیید اوپانیشاد ها معتقدند از همه اول هست مطلق بود (بی نام ونشان )یگانه وبی همتا (بی عیب).اماابن عربی معتقد است که وجود مطلقی که مقید نیست وجود خداوند است که واجب الوجود بالذات است. این تحقیق به روش توصیفی تحلیلی انجام شده وگرداوری مطالب آن به صورت کتابخانه ای ونرم افزاری است.
موضوع این نوشتار بررسی ده مجلساسفزاری است. این اثر از نثرهای خطابی و تعلیمی فارسی از قرن نهم هجری است. کتاب در ده بخش و به شیوة مجلس گویان و به صورت شفاهی بیان شده است. مریدان و علاقه مندان، آن را برپایة سخنان اسفزاری نوشته اند یا به اصطلاح املا کرده اند. نویسنده در این مقاله می کوشد تا این نسخة خطی ارزشمند دورة تیموری را با روش توصیف و تحلیل محتوا معرفی و از زاویة مجلس گویی، متن و ساختار این اثر را بررسی کند؛ همچنین ویژگی های ممتاز سبکی آن را شرح دهد. از مهم ترین یافته های پژوهش، جنبة آشکار عرفانی اثر است. افزون بر این، سخنور در بیشتر قسمت ها آیات و احادیث بسیاری را گواه می گیرد و می کوشد این موضوعات را شرح و تفسیر کند. بیان حکایات مذهبی و عرفانی و اشعار زیبا و سخنان عارفان نیز سبب گیرایی نثر کتاب شده است. سادگی و رعایت اقتضای حال و مقام نیز همه جا منظور اسفزاری بوده است. این نکته ها سبب شده است تا ده مجلسدر شمار آثار ممتاز منثور عصر تیموری در بخش نثرهای خطابی جای گیرد.
نوشتار حاضر به بررسی زمان و کارکرد آن در داستان کوتاه «مرده کشان جوزان» اثر ابوالقاسم پاینده می پردازد. این عنصر اساسی در این داستان به صورت خاصی منعکس شده است. روال روایت، سیری خطی دارد که با نگاه به گذشته و خاطرات کودکی در زمان حال روایت می شود.
بسامد تعداد صفحات و توصیف کنشگران، ارتباط مستقیمی با یکدیگر دارد. هرگاه نویسنده قصد برجسته کردن رذیلت های اخلاقی جامعة عصر خویش را مد نظر داشته باشد، زمان به صورت خاصی اطناب می یابد و عرصة ظهور کنشگران بیش از پیش فراهم می گردد. اما تلخیص زمان، این امکان را از نویسنده سلب می کند. گویی توصیف کنشگران نیز توأم با زمان خلاصه می شود.
نویسندگان در این پژوهش کوشیده اند تا زمانمندی روایت این داستان را بر مبنای نظریه «ژرار ژنت» در بوته نقد و بررسی قرار دهند. ارتباط کنشگران این داستان نیز در پایان بر مبنای نظریه «گراماس» طرح شده و در پایان ارتباط میان این دو عنصر تشریح شده است.
«صمد بهرنگی»، منتقد نظام تعلیم و تربیت و ادبیات کودکان پیش از خود است و با بهره¬گیری از قابلیت¬های ادبیات کودکان سعی دارد تا از آن برای نیل به اهداف ایدئولوژیک خود استفاده کند. این پژوهش تلاش می¬کند تا نشان دهد که چگونه ادبیات داستانی کودکان متأثر از گفتمان¬های موجود و ساختار اجتماعی مولد این گفتمان¬ها، برداشتی متفاوت از تعلیم و تربیت ارائه می¬کند و چگونه گفتمان¬ها در بازتاب مفاهیم تعلیم و تربیت نقش دارند. در این پژوهش سعی بر این است تا با رویکرد «نورمن فرکلاف»، داستان «ماهی سیاه کوچولو» صمد بهرنگی بررسی، تحلیل و تبیین گردد. هدف ما این است که با تحلیل دقیق داستان «ماهی سیاه کوچولو» بهرنگی نشان دهیم که متن، معرف چه گفتمان یا گفتمان¬هایی است و این متن، چه رابطه¬¬ای میان تعلیم و تربیت و ابعاد اجتماعی و سیاسی برقرار می سازد. بافت موقعیتی، فرض وجود دیدگاه ایدئولوژیک بهرنگی را تقویت می¬کند. از دیدگاه تحلیل گفتمان انتقادی، نتیجه این پژوهش این است که بهرنگی در این داستان، چهار گفتمان رایج معاصر خود یعنی استبداد، ملی، مذهبی و چپ مارکسیست را توصیف و نقد کرده است. گفتمان چهارم، گفتمان غالب و تعلق گفتمانی بهرنگی است. بهرنگی در این اثر سعی دارد تا با انتخاب واژگان خاص، شخصیت¬ها، مکان¬ها و هم¬آیی و جنبه¬های استعاری، گفتمان خود را بر سایر گفتمان¬ها برتری بخشد. مضامین تعلیم و تربیت در این داستان اغلب متأثر از گفتمان چپ و دیگر گفتمان¬های تقابل گر رایج و در رویارویی با گفتمان نظام سلطه (گفتمان استبداد) شکل گرفته است.
قدمت روایت با انسان برابری می کند. از همان آغاز بررسی موضوعات ادبی، نشانه هایی از توجه به روایت دیده می شود. در بوطیقای ارسطو، عناصر بعضی از انواع روایی مثل تراژدی و حماسه مورد توجه قرار گرفته اند. در داخل یک کلّیت روایی، عناصر مختلف چون طرح، شخصیّت، زمان، مکان، زاویه دید و... در راستای همدیگر، همچون یک کلّیت منسجم عمل می کنند و در نهایت باعث خلق ساختار روایی آن متن می شوند. سنایی برای ملموس ساختن و تبیین هر چه بهتر مفاهیم تعلیمی مورد نظر خود در حدیقه از حکایت های زیادی استفاده کرده است. این بخش روایی حدیقه دارای ساختاری متمایز از کلیت کتاب می باشد و در آن از عناصر روایی- ساختاری مختلف در کنار یکدیگر بهره برده می شود. در این تحقیق با دیدی ساختاری به زوایای مختلف مبحث شخصیّت و شخصیّت پردازی حکایت های حدیقه سنایی که یکی از کتاب های باارزش ادبیات عرفانی می باشد، پرداخته شده است.