فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۷۲۱ تا ۷۴۰ مورد از کل ۹٬۷۲۲ مورد.
حوزههای تخصصی:
دیوارنگاری از جمله هنرهای شهری است که از ظرفیت ها و کارکردهای شهری و ساختار فرهنگی و تاریخی قابل توجهی برخوردار است. حضور این هنر در فضای شهری و کارآیی های آن در فرهنگ، هویت ملی، حیات جمعی شهری، امورتجاری، تبلیغات و آموزش های شهروندی امری انکارناپذیر است. دیوارنگاری یکی از شاخه های هنرهای تجسمی است. آن چه که شناخت ما را از پیرامون مان سازماندهی می کند، تصویری است که از آن در ذهنمان شکل می گیرد. اعلام، اشاعه و تحکیم مواضع فرهنگی و بنیان های هویتی در شهرهای ایرانی می تواند از طریق آثار دیوارنگاری صورت گیرد و دیوارنگاره ها می توانند به تطبیق سیمای شهر با هویت و فرهنگ آرمانی آن کمک کنند. اهمیت تصویر در شهر، به ویژه زمانی که در قالب اثر هنری ارایه می شود، از این جهت است که می تواند کارکردهای متعددی داشته و در جایگاه های مختلف، ایفای نقش کند. سه رویکرد و عملکرد دیوارنگاره ها به عنوان تصاویر هنریِ شهری شامل «هنری»، «ارتباطی» و «کاربردی» در سه ساحت «هنرهای تجسمی»،«ارتباطات اجتماعی» و«معماری-شهرسازی» است که منظر، کالبد و فضای شهری را تحت تاثیر قرارمی دهد. پژوهش حاضر با روش تحلیلی- توصیفی به دنبال تبیین کارکرد دیوارنگاره ها در هویت بخشی شهری و کمک به بازآفرینی هویت ایرانی-اسلامی در شهرهای ایرانی است. نقش هویت ساز دیوارنگاری شهری از طریق شناسایی کارکردهای آن در حوزه های پیرامونی اش شامل«هنرهای تجسمی»، «ارتباطات اجتماعی» و «معماری-شهرسازی» قابل شناسایی و معرفی است. بررسی سه محور «ارزش های فرهنگی-هنری»، «ظرفیت گفتمانی و رسانه ای» و نیز «کارکردهای زیباسازی و تزیینی» به عنوان حوزه های مهم اجتماعی که خروجی و تاثیرات دیوارنگاری در آن ها قابل تشخیص، ارزیابی و تحقق است، بر ما روشن می سازد که دیوارنگاری شهری به عنوان یک هنر شهری با پشتوانه های چشمگیر تاریخی، هنری، فرهنگی و اجتماعی، در زمینه هویت بخشی به فضاهای شهری، از قابلیت های ویژه ای برخوردار است. فرض این پژوهش بر این مساله استوار است که هویت بخشی دیوارنگاری به شهر ایرانی-اسلامی می تواند از طریق اشاعه و تحکیم الگوهای تبیین شده برای شهر اسلامی در ساحت های هنر، ارتباطات و معماری محقق شود.
تحلیل سامانه نورگیری و تهویه در کاخ های هخامنشی تخت جمشید با تاکید بر تالار صد ستون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از شواهد هنر معماری هخامنشیان در مرزهای کنونی ایران می توان کاخ های متعددی را برشمرد که در بخش هایی از استان های فارس و بوشهر پراکنده شده اند. در بیشتر پژوهش های باستان شناختی و معماری بر نحوه پراکندگی، ویژگی های ساختار معماری و نقوش برجسته تاکید ویژه ای شده اما توجه چندانی به رویکردهای مهندسی و طراحی معماری بخش های مختلف بنا های نشده است. در پژوهش حاضر تلاش بر این است که با رویکردی فنی و با تحلیل های مهندسی نحوه عملکرد سامانه تهویه و نورگیری بناهای تخت جمشید مورد بررسی قرار گیرد. در این راستا پس از مطالعات کتابخانه ای و بررسی پیشینه تحقیق ، با استفاده از نرم افزار 3DMAX و مدل های سه بعدی طراحی شده، به بررسی موضوع پرداخته ایم. نتایج حاصل از این تحقیق حاکی از آن است که سامانه نورگیری و تهویه در کاخ های صد ستون، عمارت خزانه و برخی کاخ های مشابه دیگر، برخلاف طرح های پیشین به صورت جانبی بوده است؛ بدین شکل که اختلاف ارتفاع حاصل از دیوارهای خارجی و داخلی این کاخ ها، شرایط مناسبی برای نورگیری از جناحین دیوارها با تعبیه پنجره هایی در بالای آن ها فراهم می نموده است.
جایگاه عقل در مفهوم پایداری شهر، نگاهی دیگر به مبانی نظری معماری و شهرسازی اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مطابق با اصول و مبانی شناخت در اندیشه اسلامی، زاویه ای که از آن هر چیزی و از آن جمله مبانی معماری و شهرسازی اسلامی مورد مطالعه، تعریف و تحلیل قرار می گیرد، زاویه عقل و حکمت است. هنرمند، معمار و یا شهرساز مسلمان، از راه دل (از دریچه عقل و حکمت الهی)، ملکوت (یعنی جنبه باطنی و عقلانی)، هستی و موضوعات جاری درآن (از جمله حقیقت باطنی شهر) را مورد مطالعه قرار می دهد، و به دانشی شفاف، حقیقی و مطابق با واقع دست مییابد. براساس این بینش، شفافیت، خوانایی، پایداری و استحکام ساختار نظری و عملی هر چیزی، در پایداری و استحکام ذاتی عقل مایه به کار گرفته شده در آن است. تردیدآلود بودن و مشکوک بودن، ابهام و تزلزل پذیری در هر نظامی ( ازجمله نظام سازمانی یک شهر) نتیجه مستقیم جهل (یعنی عدم عقل محوری و یا عدم فعالیت عقل درآن) است. بهره مندی معمار و معماری (و یا شهرساز و شهرسازی) از اندیشه ای عقل مند و برهانی (و به عبارتی، دارای استدلالات منطقی)، آن ها را از انواع شک ها و تردیدهای ممکن می رهاند، و نوعی استحکام و استقلال و پایداری حقیقی و اصیل و تزلزل ناپذیر در مفهوم، ساختار انسانی و حتی کالبدی شهر به وجود می آورد. ذات عقل، «یکتایی» است. و میوه آن، وحدت و یگانگی است، و هرگز کثرت و تضاد و تزاحم در آن راه ندارد.
محمدکریم پیرنیا و دونالد ویلبر؛ تفاوت مقاصد و عناصر روایت سبکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تاریخ معماری ایران رشته ای است که هرچند پیشینه ای در سده اخیر دارد، مبانی و موضوعات آن هنوز محل بحث است. یکی از مهم ترین ابزارهای تاریخ نگاری معماری و هنر، سبک شناسی است. در این مقاله، به مقایسه مقاصد سبک شناسیِ دو تن از مهم ترین مورخان معماری ایرانی، یعنی محمدکریم پیرنیا و دونالد ویلبر می پردازیم. هدف مقاله تأمل در سبک شناسی معماری ایرانی و نشان دادن اثر مقاصد سبک شناختی بر تجربه تاریخ نگاری معماری است. مقاله به روش تحلیل مایگانی، مفاهیم را از تاریخ نامه اصلی هریک از دو نویسنده، یعنی کتاب های سبک شناسی معماری ایرانی و معماری اسلامی ایران در دوره ایلخانان استخراج می کند. سپس با استدلال منطقی، آن مفاهیم را در مقابل یکدیگر قرار می دهد. برای این منظور، ابتدا مقدماتی را مقایسه می کنیم که پیرنیا و ویلبر برای تدوین روایت های سبکی شان از تاریخ معماری فراهم کرده اند؛ سپس عناصر روایی و اهداف سبک شناسی ایشان را تطبیق می دهیم. در مقدمات، تفاوت های ایشان را در طبقه بندی سبکی و تحدید مکانی و زمانی آثار نشان می دهیم و در مقایسه عناصر روایت، تفاوت های ایشان را در پرداختن به منشأ سبک ها، مراحل سبک ها، و تحول سبک ها بررسی کرده ایم. عناصر فرعی تر روایت ازجمله ارتباط های سبک ها را با یکدیگر و همچنین مقاصد و تفاوت های تاریخ نامه های ایشان را برای معماران روشن کرده ایم. یافته های مقاله نشان می دهد رویکرد پیرنیا و ویلبر به سبک شناسی یکسان نیست. به نظر می رسد غایت های متفاوتی در پس تاریخ نویسی پیرنیا و ویلبر وجود داشته که باعث استخدام دو دستگاه متفاوت سبک شناسی شده است. در سبک شناسی پیرنیا، توجه به نقش مناطق در شکل گیری سبک های معماری، مشوق معماران است برای روی کردن به معماری بومی به هدف حرکت در مسیر معماری ایرانی. بااین حال از نظر پیرنیا هریک از سبک ها، قوت و ضعف هایی دارند و در مقام الگو هم ارز نیستند. او تحولات درونی معماری را عامل مهم تغییر سبک ها می داند. ویلبر قائل به نوعی پیوستگی در سبک های ایرانی است؛ چنان که گویی هر سبک از سبک قبلی خود زاده می شود. او قضاوت ارزشی درباره سبک ها نمی کند و تغییر سبک ها را بازتاب تحولاتی در بیرون از معماری می بیند. به این نحو، سبک شناسی پیرنیا را می توان معلمانه و درونی نامید و سبک شناسی ویلبر را مورخانه و بیرونی.
ساخت قلمدان به شیوه ی ورقه ای
حوزههای تخصصی:
نوسازی طبیعت گرا؛ رویکرد احیای طبیعت در بافت شهری سانتاکروز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
منظر بهار ۱۳۹۱ شماره ۱۸
حوزههای تخصصی:
انسانی که روزی خود را در دامن طبیعت می دید، امروز رابطه اش با طبیعت به سلطه تبدیل شده است. از این رو به دلیل شکاف عمیق بین انسان و طبیعت، حضور طبیعت و یا تقویت آن در شهر از عوامل ضروری در طراحی منظر شهری امروز محسوب می شود که باید بین شهر به عنوان یک جزء و طبیعت به عنوان یک کل، رابطه ای مطلوب برقرار کرد. «خوان مانوئل پالرم»، معمار منظر اسپانیایی، طبیعت را عاملی مهم در طراحی منظر و فراتر از یک نگرش سطحی می داند. وی با بیان اینکه معرفی مفهوم منظر از طریق تحقیق پیرامون اصل هویت است، سعی دارد از طریق ایجاد فضاهای جمعی با استفاده از بازسازی طبیعت تاریخی شهر، محیطی آشنا را برای شهروندان به عنوان یک نقطه شاخص شهری در دل شهر فراهم کند. پالرم در بازسازی دو پروژه ""جاده سانتوس"" و ""پارک گارسیا سانابریا"" در شهر سانتاکروز، توانست ایده هایش را به منظور استفاده از طبیعت در طراحی منظر به نمایش بگذارد و وارد فضای شهری کند. در نظریات پالرم، منظر به عنوان ابزاری، که می توان به وسیله آن فراتر از فردیت خود در جستجوی یک توافق جمعی باشیم، تعریف شده که محدودیتی برای آن وجود ندارد؛ در این راستا او ارتقای ابعاد فرهنگی منظر را در پی توجه به ساختار هویت جمعی می داند که از طریق آن هم زیستی بین تنوع فرهنگی و اعتقادات مربوط به جامعه معاصر برجسته می شود. در این نوشتار تلاش می شود با تحلیل دو پروژه، رویکردهای مختلف پالرم در پیوند طبیعت با بافت شهر مورد بررسی قرارگیرد.
نگاهی بر هنر نساجی ایران
حوزههای تخصصی:
عملیاتی کردن شهرسازی مشارکتی در شرایط ایران ، نمونه قلعه آبکوه مشهد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در شرایط ایران شهرسازی مشارکتی با سوء تعبیرها و کژفهمی های گسترده ای روبه روست و عمدتاً طرح هایی که تنها پیش فروش واحدهای ساختمانی هستند، مشارکتی تلقّی می گردند. در این مقاله سعی شده ابعاد اصلی شهرسازی مشارکتی هماهنگ با شرایط ایران، شناسایی گردیده و به نحوی قابل اجرا در یک طرح شهری ارائه گردد. سپس به عنوان نمونه، برای بافت قلعه آبکوه مشهد که نوعی از اسکان غیررسمی محسوب می شود، نوع مداخله و راهبردهای اصلی ساماندهی با روش مشارکتی تعیین گردیده و ساختار تهیه طرح با توجه به محورهای شهرسازی مشارکتی پیشنهاد گردد. این مقاله می کوشد گام های نخست برای تدارک طرحی مشارکتی را - که شامل تشکیلات اجرایی طرح، شناسایی بهره وران، حقوق و تکالیف آن ها و نیز راهبردهای ساماندهی بوده- بردارد. فرایند طی شده برای تدوین طرحی مشارکتی در قلعه آبکوه با توجه به این که هماهنگ با شرایط ایران می باشد، برای بسیاری از بافت های شهری ایران قابل الگوبرداری است.
تزئینات پارچه در ایران باستان (ایلام، ماد، هخامنشی)
حوزههای تخصصی:
مرمت شهری و ارتقای سیمای شهری (مطالعه موردی: جلفای اصفهان)
منبع:
رهپویه هنر ۱۳۸۶ شماره ۳
حوزههای تخصصی:
معرفی نورگیرهای گره چینی در معماری سنتی ایران
حوزههای تخصصی:
تأثیر توسعه شهر تهران بر گسترش بافت های فرسوده (مشکلات و تنگناهای محله هفت چنار - بریانک از منظر گسترش بافت فرسوده)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
عدم توجه به فرسودگی شهری منجر به توسعه برونزا و تهیشدن شهر میشود. شهر تهی، محل اسکان مهاجرین تازهوارد، فقر، محرومیت و آسیبهای اجتماعی میشود. بررسی تجارب کشورهای جهان حاکی از آن است که کلانشهرها با اتخاذ تدابیر مناسب شرایط درونی کشور خویش و استفاده از فرصتها و نقاط قوت خود فضاهای سرزنده و مناسب ایجاد کرده و از این طریق بر توسعه نابخردانه و ناآگاهانه شهر مسلط شدهاند. توسعه نااندیشیده شهر تهران در جهت احداث شهرهای اقماری، شهرکها و شهرهای جدید و سکونتگاههای خودرو منجر به بیتوجهی به بافتهای مرکزی شهر شده است، از طرفی جریان مهاجرتهای روستایی و حاشیه شهری با قدرت خرید پایین به سوی محلات مرکزی بر بسط و گسترش فرسودگی افزوده که در این راستا اتخاذ سیاست مناسب توسعه شهری که توأمان هم از درون و هم در حاشیه معضلات ناشی از نابسامانیهای توسعه شهری را برطرف کند لازم به نظر میرسد. در این راستا پژوهش حاضر سعی در رسیدن به اهداف خود در قالب شناخت توسعه فضایی (کالبدی، اجتماعی فرهنگی) در سطح کلانشهر تهران و تأثیر جریان توسعه بر محله هفتچنار و شناخت روند شکلگیری بافتهای فرسوده در این محله و شناخت تأثیر جریان مهاجرتها در شکلگیری و گسترش فرسودگی در آن محله دارد. فرض بر آن بوده که روند توسعه شهر تهران در ادوار گذشته منجر به ایجاد و گسترش بافتهای فرسوده در سطح شهر است و از طرفی جریانهای توسعه کلانشهر تهران بر محلههایی که در حاشیه ماندهاند (مانند محله هفتچنار) تأثیراتی منجر به فرسودگی داشته است. فرض دیگر اینکه جریانهای مهاجرت گروههای کمدرآمد و روستایی و حاشیهنشین به محله هفتچنار منجر به گسترش و دوام فرسودگی در این محله شده است. روش تجزیه و تحلیل در این پژوهش، کیفی با استفاده از روش ماتریس سوات swot، تعیین نقاط قوت و ضعف و فرصت و تهدید در خصوص توسعه کلانشهر و تأثیر آن بر گسترش بافتهای فرسوده در سطح شهر تهران و روش تجزیه و تحلیل جریانها و استفاده از دادههای آماری (در مواقع لزوم) است. نتایج حاصل از این پژوهش گویای این نکته است که انقلاب اسلامی عامل مهمی در ایجاد و تغییر و تحولات در محله هفتچنار بوده است. طی سالهای اولیه انقلاب، توسعه مناطق حاشیهای و گسترش ساخت و سازهای غیررسمی پیرامون شهر تهران به اوج رسید. گسترش تهران از برون منجر به بیتوجهی به محلات مرکزی از جمله هفتچنار شد و این موضوع محله را به سمت فرسودگی سوق داد. این موضوع منجر به اسکان سیل مهاجران تازهوارد حاشیه شهری و روستایی در محلات فرسوده مرکزی کلانشهر تهران و از آن جمله محله هفتچنار شد. تداوم و بسط فرسودگی این محله از دو مشکل اساسی منتج میشود : از طرفی مشکلات پایینبودن نرخ درآمد خانوارها که موجب پایینآمدن توان پرداخت هزینههای خدمات شهری، عدم مشارکت ساکنین در بهسازی محیط زندگی و افزایش مشکلات اقتصادی خانوارها شده است و از طرف دیگر وجود بافت مسکونی فشرده و فرسوده است به گونهای که این محله یکی از آسیبپذیرترین محلات منطقه 10 در برابر زلزله است. پایینبودن توان اقتصادی ساکنان محله مانع از نوسازی واحدهای مسکونی و یا مقاومسازی واحدهای مسکونی میشود.
راهکارهای افزایش تعاملات اجتماعی در مجتمع های مسکونی (مطالعه موردی: مجتمع مسکونی اکباتان، بهجت آباد و فرهنگیان تهران)
حوزههای تخصصی:
میزان موفقیت فضاهای معماری با میزان استفاده از آن فضا و حضور انسان در آن متناسب است. در واقع معماری باید به جای افتراق و جدایی در پی افزایش تعاملات اجتماعی و همبستگی انسان ها باشد. اما آنچه امروزه در اغلب فضاهای معماری با آن روبه رو هستیم کاهش روابط و مشارکت اجتماعی ساکنان در این فضاهاست. این تحقیق با توجه به پایین بودن سطح تعاملات اجتماعی در فضاهای معماری، سعی کرده به دنبال راه حل مناسب برای این مسئله با استفاده از روش های کتابخانه ای و مطالعات میدانی(پرسشنامه) باشد. هدف ازانجام این تحقیق تعیین رابطه میان ویژگی های کالبدی فضاهای معماری و تعاملات اجتماعی ساکنین در مجتمع های مسکونی می باشد. برای رسیدن به این هدف از روش همبستگی دو متغیره استفاده کرده ایم که در آن رابطه بین متغیرها براساس هدف تحقیق بررسی می شود. پرسش مطرح شده در این تحقیق این است که چه رابطه ای میان ویژگی های کالبدی فضاهای معماری و تعاملات اجتماعی ساکنین در مجتمع های مسکونی وجود دارد؟. جامعه آماری مورد نظر در این تحقیق کلیه ساکنین مجتمع های مسکونی می باشند که به دلیل بالا بودن تعداد مجتمع های مسکونی، سه مجتمع مسکونی اکباتان، بهجت آباد و فرهنگیان شهر تهران که به موضوع تحقیق نزدیکتر بود انتخاب گردید. نتایج حاصل از این تحقیق که به روش استنباطی و توصیفی و با کمک نرم افزار SPSS به دست آمده نشان می دهد که رابطه مستقیم و معنی داری بین ویژگی های کالبدی فضاهای معماری و تعاملات اجتماعی ساکنین مجتمع های مسکونی وجود دارد که با توجه به این نتایج یکسری راهکار برای افزایش تعاملات اجتماعی در مجتمع های مسکونی ارائه گردیده است.
برنامه ریزی مسکن و مسکن مهر
منبع:
منظر آذر ۱۳۸۸ شماره ۲
حوزههای تخصصی: