فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۰۴۱ تا ۱٬۰۶۰ مورد از کل ۱٬۷۱۶ مورد.
حوزههای تخصصی:
هدف این مطالعه تأثیر تمرین هوازی بر سطوح سرمی رزیستین، آدیپونکتین و شاخص مقاومت انسولینی مردان مبتلا به دیابت نوع 2 و همچنین بررسی ارتباط آن ها با شاخص مقاومت انسولینی بود. 30 مرد مبتلا به دیابت نوع 2 به طور تصادفی در دو گروه آزمایش (15 نفر، 65/6±80/58 سال و 75/3±38/26 BMI=) و گروه کنترل (15 نفر، 50/4±50/53 سال و 17/2± 31/26 BMI= ) قرار گرفتند. گروه آزمایش به مدت 8 هفته، 3 جلسه در هفته و هر جلسه 40 تا 50 دقیقه به فعالیت هوازی دویدن بر روی نوارگردان با شدت های فزاینده مطابق با شدت های متفاوتی از حداکثر ضربان قلب (% HR max75-35) پرداختند. نمونه-های خون برای اندازه گیری سطوح سرمی آدیپونکتین، رزیستین و انسولین به روش الایزا (ELISA5) قبل از تمرین (پیش آزمون) و هفته هشتم (پس آزمون) از آزمودنی ها در حالت ناشتا بعد از فعالیت تهیه شد. برای آنالیز آماری داده ها از آزمون های t مستقل، t وابسته، یومن- ویتنی و تحلیل همبستگی پیرسون استفاده شد. در مقایسه با گروه کنترل، با کاهش معنی دار وزن و BMI گروه آزمایش (به ترتیب 9 درصد و 10 درصد)، بعد از هفته هشتم، تغییراتی معنی دار در سطوح سرمی آدیپونکتین در جهت افزایش (39% و 001/0< P) و رزیستین در جهت کاهش (49% و001/0< P) مشاهده شد. بین هفته صفر و هفته هشتم اختلافی معنی دار در سطوح سرمی آدیپونکتین و رزیستین مشاهده شد (001/0< P). با کاهش 48% مقاومت انسولینی بعد از هشت هفته تمرین هوازی، بین سطوح سرمی آدیپونکتین بعد از تمرین و شاخص مقاومت انسولینی همبستگی مشاهده نشد (14/0- r=)، در حالی که بین سطوح سرمی رزیستین و شاخص مقاومت انسولینی همبستگی مثبت و قوی (60/0 r=) وجود داشت. نتایج نشان داد که با کاهش BMI و وزن، هشت هفته تمرین هوازی باعث کاهش سطوح سرمی رزیستین و مقاومت انسولین و در راستای آن افزایش سطوح سرمی آدیپونکتین شد. نتایج همچنین نشان داد که بین تغییرات سطوح سرمی آدیپونکتین متعاقب تمرین و شاخص مقاومت انسولینی همبستگی وجود ندارد، اما بین سطوح رزیستین و شاخص مقاومت انسولینی همبستگی وجود دارد.
اثر بازیافت فعال و غیرفعال بر توانایی حفظ تکرار، مقدار لاکتات و درک فشار بین نوبت های فعالیت مقاومتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش، بررسی اثر بازیافت فعال و غیرفعال بر توانایی حفظ تکرار، مقدار لاکتات و درک فشار بین نوبت های فعالیت مقاومتی است. 18 مرد تمرین کرده در دو جلسة مجزا، حرکات پرس سینه و اسکات پا را چهار نوبت با وزنه ای معادل 75 درصد یک تکرار بیشینه تا سر حد واماندگی اجرا کردند، به گونه ای که 9 آزمودنی بازیافت غیرفعال (نشستن روی صندلی) و 9 آزمودنی بازیافت فعال (تمرین کششی) را بین وهله های تمرین اسکات انجام دادند. بعد از 48 ساعت، آزمودنی ها جلسه ای مشابه را با حرکت پرس سینه اجرا کردند. مدت بازیافت بین نوبت ها سه دقیقه بود و تمرین با مترونوم و زمان سنج دیجیتال کنترل شد. بعد از هر نوبت، تعداد تکرارها، نمونة خونی و میزان درک فشار ثبت شد. برای تحلیل داده ها، از روش آماری آنالیز واریانس با اندازه گیری های مکرر و عامل بین گروهی (4×2×2) و آزمون t جفت شده استفاده شد. در حرکت پرس سینه، بین حفظ تکرار پس از بازیافت فعال نسبت به غیرفعال در وهله های دوم، سوم و چهارم تفاوت معنی داری مشاهده شد (05/0p≤) و در حرکت اسکات پا، پس از بازیافت فعال و غیرفعال تفاوت معنی داری در وهلة چهارم مشاهده شد (05/0p≤). بازیافت فعال باعث کاهش معنی دار لاکتات خون و میزان درک فشار نشد (05/0p>). این پژوهش نشان می دهد بازیافت فعال (تمرینات کششی)، در مقایسه با بازیافت غیرفعال باعث بهبود حفظ تکرار، کاهش لاکتات خون و میزان درک فشار بین نوبت های تمرین مقاومتی نمی شود.
هنجار ویژگی های بیوانرژیک بازیکنان نخبه و زبده مرد و زن بدمینتون ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف تحقیق حاضر، تدوین هنجار ویژگیهای بیوانرژیک بازیکنان نخبه مرد و زن بدمینتون کشور به
تفکیک جنسیت است. روش تحقیق حاضر توصیفی و از نوع پیمایشی هنجارساز است. جامعه آماری
128 ، پژوهش حاضر شامل تمامی بازیکنان مرد و زن نخبه و زبده بدمینتون ایران در سال 1389
6/ 19 سال، قد 13 /92 ± 3/ بازیکن نخبه و زبده شامل 64 بازیکن نخبه و زبده مرد (با میانگین سن 40
9/27 سال) و 2/ 70 کیلوگرم و سابقه فعالیت رقابتی 68 / 46 ± 6/ 176 سانتیمتر، وزن 77 / 53 ±
163 سانتیمتر، وزن / 90± 5/ 17 سال، قد 87 / 00 ±2/ 64 بازیکن نخبه و زبده زن (با میانگین سن 44
6/27 سال) و نمونه آماری با جامعه آماری 1/ 56/18 کیلوگرم و سابقه فعالیت رقابتی 55 ± 5/75
برابر بود. با توجه به ویژگیها و نیازمندیهای اختصاصی ورزش بدمینتون، توان هوازی، توان
بی هوازی بی لاکتیک و توان بی هوازی با لاکتیک مورد اندازهگیری قرار گرفت. همچنین براساس توزیع
نمرات به دست آمده، جدول های فراوانی و نقاط درصدی بازیکنان به تفکیک جنسیت، جهت تدوین
ترسیم شد و سپس براساس هنجار درصدی به spss- هنجارهای مربوط، با استفاده از نرم افزار 15
دست آمده و براساس مقیاس رایج لیکرت، دستهبندی عملکرد بازیکنان صورت گرفت. همچنین از
یک نمونهای جهت مقایسه ویژگیهای بیوانرژیک بازیکنان نخبه و زبده کشور با بازیکنان t آزمون
نخبه جهانی استفاده شد. یافتههای تحقیق نشان داد که میانگین توان هوازی بازیکنان مرد و زن نخبه و
44 میلیلیتر بر کیلوگرم در دقیقه به طور معنیداری از / 55 و 05 / زبده بدمینتون ایران با مقادیر 16
p < بازیکنان مرد و زن نخبه جهانی با مقادیر 63 و 50 میلیلیتر بر کیلوگرم در دقیقه پایینتر ( 0.01
) بود. همچنین میانگین ارتفاع پرش سارجنت بازیکنان مرد و زن نخبه و زبده بدمینتون ایران بامقادیر 63 و 48 سانتی متر نسبت به بازیکنان مرد زن نخبه جهانی بدمینتون با مقادیر 63 و 56
اما توان بیهوازی با لاکتیک بازیکنان مرد و زن ( p < سانتی متر به شکل معن یداری پایینتر ( 0.01
نخبه و زبده بدمینتون کشور در وضعیت مناسبی قرار داشت. نتایج تحقیق بیانگر نیاز به توجه،بازنگری و طراحی تمرینات اختصاصی در جهت توسعه و بهبود توان هوازی و بیهوازی بیلاکتیک
در بین بازیکنان بدمینتون کشور است
تاثیر دو مرحله مختلف دوره ماهانه (اواسط فولیکولی و لوتئینی) و فعالیت هوازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از تحقیق، تعیین تاثیر مراحل دوره ماهانه و فعالیت هوازی شدید روی هموستئین پلاسمایی و hs-CRP سرمی در دختران ورزشکار بود. به این منظور 9 دختر ورزشکار سالم با 8 سال سابقه فعالیت باشگاهی و دوره ماهانه منظم انتخاب شدند. این افراد دو قرارداد تمرینی بروس را در مراحل اواسط فولیکولی و لوتئینی تا حد واماندگی انجام دادند و نمونه خونی قبل و بلافاصله پس از فعالیت گرفته شد. به منظور بررسی تغییرات دو شاخص طی دو مرحله دوره ماهانه از آزمون واریانس یک راهه با اندازه گیری های مکرر استفاده شد (سطح معنی داری 05/0). مقادیر پایه و افزایش متعاقب فعالیت هموسیستئین و hs-CRP در مرحله فولیکولی بیشتر از مرحله لوتئینی بود که با افزایش استروژن در این مرحله همسو بود. تنها افزایش پس از فعالیت هموسیستئین در اواسط فولیکولی معنی دار بود. نتایج نشان داد افزایش استروژن در اواسط لوتئینی موجب کاهش هموسیستئین و hs-CRP می شود که حاکی از نقش محافظتی این هورمون در مقابل شاخص های پیشگوی بیماری قلبی – عروقی است.
مقایسه تاثیر تمرینات تناوبی و تداومی بر برخی عوامل خطرزای قلبی – عروقی زنان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی تاثیر تمرینات تداومی و تناوبی بر برخی عوامل خطرزای قلبی – عروقی زنان جوان چاق بود. به این منظور 36 آزمودنی چاق غیرفعال با شاخص توده بدنی بالای 30 انتخاب و به طور تصادفی به سه گروه 12 نفری (گروه تمرین تناوبی با میانگین و انحراف استانداردهای قد، وزن و سن 8/5 +2/163 سانتی متر، 8/11 + 8/86کیلوگرم و 3/1 +7/20 سال؛ گروه تمرین تداومی با میانگین و انحراف استانداردهای قد، وزن و سن 4/6+ 2/160سانتی متر، 5/9 + 8/83 کیلوگرم و 2/2 + 1/22 سال) و گروه کنترل میانگین و انحراف استانداردهای قد، وزن و سن 1/7+ 166 سانتی متر، 5/10 + 6/86 کیلوگرم و 4/2+22 سال تقسیم شدند. گروه تمرین تناوبی مسافت 800 متر را به صورت 4 دوی 200 متری با شدت 80 تا 90 درصد ضربان قلب ذخیره و زمان استراحت 1 به 3 و گروه تمرین تداومی مسافت 800 متر را با شدت 60 تا 70 درصد ضربان قلب ذخیره فعالیت خود را به مدت 8 هفته و هفته ای 3 جلسه آغاز کردند. در گروه تناوبی هر هفته 400 متر به صورت 2 دو 200 متری و در گروه تداومی هم هر هفته 400 متر به مسافت اولیه اضافه می شد. قبل از شروع و پس از پایان پروتکل تمرین، سطوح لیپید و لیپوپروتئین های خون با استفاده از روش آنزیمی و با دستگاه اتوآنالایزر آلفا X اندازه گیری شد. گروه کنترل فقط در پیش آزمون و پس آزمون شرکت کرد. به منظور تعیین تاثیر نوع فعالیت های بدنی از روش های آماری تحلیل واریانس یک طرفه، آزمون t وابسته و پس آزمون LSD استفاده شد. یافته ها نشان داد در گروه تناوبی TC و HDL به ترتیب به طور معنی داری کاهش و افزایش یافتند. همچنین در گروه تداومی HDL به طور معنی داری افزایش و LDL، TC، VLDL و وزن آزمودنی ها به طور معنی داری کاهش یافت (05/0> P). نتایج بین گروهی نشان داد تغییرات وزن، VDLD، HDL، TC ، در پس آزمون گروه های تداومی، تناوبی و کنترل معنی دار است (05/0 P>). این اختلاف های معنی دار بین گروه کنترل با گروه های تداومی و تناوبی است. تغییرات سطوح TG و LDL در پس آزمون گروه ها معنی دار نیست. در نهایت مشخص شد هر دو روش تمرینات سبب تغییرات مثبت در عوامل خطرزای قلبی – عروقی می شود
تأثیر دو شیوه تمرینی تداومی و تناوبی بر کیفیت زندگی بیماران قلبی پس از جراحی بای پس عروق کرونر (CABG)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کیفیت زندگی، مفهوم چندبعدی گسترده ای است که با بهداشت و مراقبت های بهداشتی ارتباط دارد. کیفیت زندگی بیماران بعد از بروز بیماری قلبی کاهش می یابد، ازاین رو هدف اغلب مراکز بهداشتی و بازتوانی قلبی، بهبود کیفیت زندگی بیماران قلبی است. هدف از این پژوهش، بررسی تأثیر دو شیوه تمرینی تداومی و تناوبی بر کیفیت زندگی بیماران قلبی پس از جراحی بای پس عروق کرونر (CABG) بود. به این منظور 20 بیمار Post CABG (18 مرد و 2 زن با میانگین سنی 91 /8 ± 05 /57 سال و میانگین شاخص توده بدنی 20 /3 ± 98 /26 کیلوگرم بر مترمربع) در دو گروه تمرین تداومی هوازی (شامل 30 تا 60 دقیقه و شدت 70 تا 85 درصد حداکثر ضربان قلب، 12 = n) و تمرین تناوبی هوازی (شامل 28 تا 44 دقیقه و شدت 75 تا 90 درصد ضربان قلب حداکثر، 12 = n) به مدت 8 هفته و هر هفته 3 مرتبه در این پژوهش شرکت داشتند. کیفیت زندگی با استفاده از نسخه فارسی پرسشنامه 36-SF ارزیابی شد. برای بررسی تغییرات درون گروهی متغیرها از آزمون آماری t جفتی استفاده شد. نرم افزار آماری مورد استفاده نیز SPSS ویرایش 16 بود. نتایج نشان داد هر دو شیوه تمرین تداومی و تناوبی تأثیر مفید معنی داری بر QOL و ابعاد مختلف آن یعنی عملکرد فیزیکی (تداومی 001 /0 > p، تناوبی 001 /0 > p) ، درد بدنی (تداومی 016 /0 = p، تناوبی 003 /0 = p) ، سلامت روانی (تداومی 018 /0 = p، تناوبی 04 /0 = p) ، انرژی و زنده دلی (تداومی 003 /0 = p) ، تناوبی 020 /0 = p) ، عملکرد اجتماعی (تداومی 037 /0 = p، تناوبی 032 /0 = p) و سلامت عمومی (تداومی 020 /0 = p، تناوبی 018 /0 = p) داشتند. باتوجه به نتایج می توان گفت هر دو شیوه تمرین تداومی و تناوبی منتخب به بهبود QOL بیماران CABG بعد که امروزه مهم ترین عامل بازیافت بعد از عمل است، انجامید. ازاین رو هر دو شیوه تمرین منتخب برای بازتوانی بیماران CABG در مراکز بازتوانی فواید مطلوبی در پی دارند.
مدل پیشگوی ظرفیت عملی به شیوة شمارش گام های روزانه در مردان 65-40 ساله با سبک زندگی فعال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش، ارائة یک مدل غیرورزشی پیشگوی VO2max با استفاده از متغیر فعالیت بدنی اندازه گیری شده به-وسیلة دستگاه گام شمار در مردان 65-40 ساله، سالم با سبک زندگی فعال است. به این منظور از 69 آزمودنی برای توسعه و اعتبارسنجی مدل پیشگو استفاده شد. ظرفیت عملی با استفاده از از تست یک مایل پیاده روی راکپورت اندازه گیری شد. شاخص های ترکیب بدن اندازه گیری شدند. فعالیت بدنی به وسیلة گام شمار (Hj-113 Omron) در طول روز به مدت2 هفتة متوالی اندازه گیری شد. همبستگی معناداری بین VO2max با متغیرهای مستقل ترکیب بدن و گام های روزانه مشاهده شد (05 /0>p) . همچنین گام های روزانه به طور معناداری با VO2max ارتباط داشت (70 /0=R) . آنالیز رگرسیون چندمتغیره نشان داد که VO2max با بهره گیری از متغیرهای سن، وزن، نسبت کمر به لگن و تعداد گام روزانه قابل پیشگویی است (001 /0p<، ml/kg/min4 /1=SEE، 92 /0=R) . هنگام استفاده از مدل پیشگو برای برآورد ظرفیت عملی آزمودنی ها، VO2max پیشگویی شده و اندازه گیری شده همبستگی معناداری با یکدیگر داشتند (005 /0>p، 86 /0=R) . به نظر میرسد که گام های روزانه متغیر مفیدی برای مدل های غیرورزشی ظرفیت عملی در مردان میانسال است. احتمالاً این مدل دقت مدل های رگرسیون را برای پیشگویی دقیق تر VO2max در مطالعات گسترده مرتبط با سلامت افزایش خواهد داد
تاثیر تمرین استقامتی بر سطوح مولکول های چسبان بین سلولی و عروقی در زنان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی تاثیر فعالیت استقامتی بر سطوح مولکول های چسبان بین سلولی و عروقی در زنان میانسال دارای اضافه وزن است. به این منظور 20 زن چاق کم تحرک با میانگین و انحراف استاندارد سن، درصد چربی بدن، وزن و شاخص توده بدنی (88/6 1/49 سال، 18/6 7/36 درصد، 10/9 56/73 کیلوگرم و 15/4 53/25 کیلوگرم بر مترمربع) انتخاب و به صورت تصادفی به گروه فعالیت ورزشی و کنترل تقسیم بندی شدند. برنامه تمرینی گروه تجربی شامل دویدن روی تردمیل به مدت 50 تا 60 دقیقه، هفته ای 5 جلسه با شدت برابر 7 مت به مدت 8 هفته اجرا شد و در شیوه زندگی گروه کنترل تغییری ایجاد نشد. مرحله اول خون گیری پس از 12 ساعت ناشتایی و 48 ساعت پس از خاتمه تمرینات در شرایط تجربی اجرا شد. از آزمون t زوجی برای بررسی اختلاف میانگین تغییرات قبل و بعد بین گروه ها و از آزمونt مستقل در سطح معنی داری (05/0 P< برای تعیین اختلاف معنی دار تغییرات بین گروه ها استفاده شد. نتایج آزمون t مستقل از متغیرهای پیش آزمون عدم تفاوت معنی دار بین گروه ها را نشان داد. (05/0 P>). سطح سرمی ICAM-1 در گروه تجربی پس از 8 هفته تمرین 18 درصد کاهش یافت (05/0P<). VCAM-1 تا 8 درصد کاهش نشان داد، ولی معنی دار نبود (05/0P>). وزن، شاخص توده بدنی و درصد چربی بدن آزمودنی ها به ترتیب 6/4، 2/6 و 10 درصد کاهش یافت (01/0 P<). بین تغییرات درصد چربی بدن با تغییرات ICAM-1 (62/0 = R، 01/0=P) رابطه معنی داری مشاهده شد. براساس نتایج پنج روز دویدن با شدت تقریبی 7 مت به مدت 8 هفته با کاهش وزن موجب افت معنی دار سطوح خونی ICAM-1 در افراد دارای اضافه وزن می شود. در نهایت اجرای فعالیت هوازی منظم علاوه بر کاهش وزن و درصد چربی بدن، افت معنی دار ICAM-1 را در پی خواهد داشت، هر چند ممکن است تغییر معنی دار VCAM-1 مشاهده نشود.
مقایسه تاثیرات تمرین درمانده ساز غلظت تستوسترون و کورتیزول سرم در دو نوبت صبح(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش، مقایسه تاثیر یک جلسه تمرین درمانده ساز بر غلظت تستوسترون و کورتیزول سرم و نسبت کورتیزول به تستوسترون سرمدر دو نوبت صبح و عصر در والیبالیست های دختر بود. به این منظور ?? دختر والیبالیست با میانگین سنی24سال، وزن 8/58 کیلوگرم و میانگین قد 49/166 سانتی متر و با حداقل چهار سال سابقه فعالیت به صورت داوطلب در این پژوهش شرکت کردند. تست مورد نظر تست بروس بود که بر روی دستگاه تریدمیل در دو نوبت صبح و عصر انجام گرفت قبل و بعد از تست بروس نمونه های خونی جمع آوری شد. سطوح این دو هورمون با روش رادیوایمونواسی(الایزا) اندازه گیری شد. برای تجزیه و تحلیل آماری از نرم افزار spss 16، به منظور توصیف داده ها و ویژگی های گروه نمونه مورد بررسی از آمار توصیفی، برای بررسی تفاوت دورن گروهی مقدار این دو هورمون قبل و بعد از تمرین از تی همبسته در سطح خطای 50/0 و از آزمون t برای گروه های وابسته استفاده شد. نتایج نشان داد که مقادیر تستوسترون و نسبت تستوسترون به کورتیزول در دو نوبت صبح و عصر تفاوت معناداری نداشت، اما یک جلسه تمرین درمانده ساز در دو نوبت صبح و عصر بر سطح کورتیزول کاهش معناداری را نشان داد و می توان نتیجه گیری کرد که یک جلسه تمرین وامانده ساز، نمی تواند بر سطح هورمون تستوسترن و نسبت آن با کورتیزول سرم اثر گذار باشد، درحالی که ممکن است بر کاهش مقدار کورتیزول به تنهایی اثر معنی داری داشته باشد و موجب کاهش مقدار کورتیزول شود.
پاسخ شاخص های هورمونی و خونی زنان یائسه مبتلا به دیابت نوع 2 به تمرین هوازی در آب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: دیابت یکی از شایع ترین بیماری های غدد درون ریز است که مشخصه آن افزایش مزمن قند خون و اختلال در متابولیسم کربوهیدرات، چربی و پروتئین می باشد. هدف از پژوهش حاضر بررسی تاثیر 12 هفته تمرین در آب بر مقادیر HbA1C، RBP4، انسولین، گلوکز و نیمرخ لیپیدهای سرم زنان مبتلا به دیابت نوع 2 می باشد. روش شناسی: 20 نفر از بین زنان یائسه مبتلا به دیابت نوع 2 شهرستان مرند با دامنه سنی 60-50 سال به روش غیر احتمالی انتخاب و بصورت تصادفی در دو گروه تجربی (10 نفر) و گروه شاهد (10 نفر) تقسیم شدند. گروه تجربی به مدت 12 هفته (3 جلسه در هفته) تمرینات هوازی در آب را با شدت 60 تا 75 درصد ضربان قلب بیشینه انجام داد. گروه شاهد در طول دوره پژوهش هیچ گونه فعالیت بدنی نداشت. نمونه های خونی در حالت ناشتا قبل و بعد از تمرین برای هر دو گروه بدست آمد. مقادیر HbA1C، RBP4 و انسولین توسط روش الایزا و گلوکز و نیمرخ های لیپیدی با روش کالریمتری آنزیمی اندازه گیری شد. برای محاسبه شاخص مقاومت انسولینی از روش HOMA-IR استفاده شد. تحلیل داده ها در سطح خطای آلفای 5 درصد و توسط نرم افزارSPSS نسخه 18 انجام شد. یافته ها: نتایج پژوهش حاضر نشان داد پس از 12 هفته برنامه تمرینی، سطوح گلوکز، نیمرخ لیپیدی، HbA1C و RBP4 بطور معناداری کاهش یافت؛ همچنین مقاومت انسولینی در گروه تجربی کاهش معناداری را نشان داد (05/0 < P). سطوح انسولین سرم نیز افزایش داشت با این حال این افزایش معنادار نبود (05/0> P). بحث و نتیجه گیری: برطبق نتایج پژوهش حاضر تمرینات هوازی در آب با تغییرات شاخص های خونی و هورمونی اثر شبه انسولینی خود را در زنان یائسه مبتلا به دیابت نوع 2 نشان داد.
اثر فعالیت هوازی بر شاخص های خطر متابولیک و BDNF در مردان میان سال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: عامل رشد عصبی مشتق شده از مغز ( BDNF ) علاوه بر نقش نروتروفیکی، دارای آثار متابولیکی ویژه ای است. هدف از این مطالعه تعیین تاثیر تمرین هوازی بر شاخص های خطر متابولیک و BDNF بود. روش شناسی: 21 مرد میان سال داوطلب دارای سندروم متابولیک به طور تصادفی در دو گروه شامل تمرین ( ME ) و کنترل ( MC ) تقسیم شدند. ابتدا مقادیر متوسط مصرف قند، چربی، پروتئین وکالری رژیم غذایی در زمان قبل از شروع تحقیق استخراج شدند. گروه ME در شش هفته تمرین هوازی با شدت متوسط شرکت کردند و در پیش آزمون و پایان دوره تمرین، خون گیری انجام شد. مقایسه بین گروهی داده ها در پیش آزمون با استفاده ازآزمون های تی مستقل وتحلیل کوواریانس چند متغیره (برای کنترل ثاثیر تفاوتهای تغذیه ای اولیه) و مقایسه درون گروهی در طول زمان با آزمون های Q کوکران و تی همبسته انجام شد. یافته ها: تمرین هوازی سبب کاهش امتیاز z کل سندروم متابولیک (001/0= P )، BDNF پایه سرم (004/0= P )، حساسیت به انسولین (038/0= P )، فشار خون میانگین سرخرگی (024/0= P )، دور کمر (02/0= P )، قند خون ناشتا (018/0= P ) و تری گلیسرید (001/0= P ) شد. تمرین هوازی همچنین باعث افزایش لیپوپروتئین پرچگال (003/0= P ) شد، با این حال تغییری در مقدار انسولین وجود نداشت(05/0 < P ). بحث و نتیجه گیری: تمرین هوازی در افراد سندروم متابولیک دارای فواید چندجانبه ای است، ولی در این افراد پاسخ BDNF به برنامه تمرین مشابه آزمودنی های سالم نیست که بیان می کند افزایش آن همیشه نمایانگر سلامتی نمی باشد.
تأثیر مصرف محلول ساکارز 5 درصد در طول یک فعالیت استقامتی بر میزان قند خون و حداکثر سرعت متعاقب آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: در سال های اخیر مصرف مواد قندی در فعالیت های استقامتی رواج بیشتری پیدا کرده است. هدف از انجام این تحقیق تاثیر مصرف ساکارز 5 درصد در طول یک فعالیت استقامتی 90 دقیقه ای، بر میزان گلوکز خون و حداکثر سرعت دویدن متعاقب آن بود. روش شناسی: 30 نفر دانشجویان تربیت بدنی با سن: 43/1± 28/21 سال، قد: 06/6±42/175 سانتی متر، وزن: 32/8±2/62 کیلوگرم آزمودنی های تحقیق حاضر را تشکیل دادند. آزمودنی ها با روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب و در دو گروه آزمایش و کنترل به نسبت مساوی و تصادفی جایگزین شدند. در مرحله پیش آزمون گلوکز خون و رکورد دوی 200 متر سرعت آزمودنی ها، پیش از شروع دوی استقامتی 90 دقیقه ای اندازه گیری شد و در خلال دوی استقامتی آزمودنی های گروه آزمایش، هر 15 دقیقه محلول ساکارز 5 درصد و گروه کنترل دارونما مصرف کردند و پس آزمون گلوکز خون و رکورد دوی 200 متر سرعت آزمودنی ها بلافاصله پس از پایان دوی استقامتی اندازه گیری شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون t همبسته و مستقل در سطح معنی داری 05/0>P استفاده شد. یافته ها: در میانگین رکورد دوی سرعت 200 متر مرحله پس آزمون گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل کاهش معنی داری وجود داشت. همچنین افزایش معنی داری در میانگین گلوکز خون گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل در مرحله پس آزمون وجود داشت(05/0≥P). بحث ونتیجه گیری: با توجه به نتایج تحقیق مصرف محلول ساکارز 5 درصد به منظور جلوگیری از کاهش قند خون و عملکرد سرعت در طول فعالیت استقامتی توصیه می شود.
پاسخ های فیزیولوژیک و ایمونولوژیک متعاقب تغییر وضعیت هیدراسیون و اجرای کارسنج دستی در کشتی گیران فرنگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: ورزش موجب تغییرات فیزیولوژیکی قابل توجهی در سیستم ایمنی می شود، اما اثر استرس محیطی و فیزیکی در محیط گرم و تغییر وضعیت هیدراسیون ناشی از آن بر برخی شاخص های فیزیولوژیک و دستگاه ایمنی هومورال کاملا روشن نیست. هدف: هدف پژوهش حاضر بررسی پاسخ های فیزیولوژیک و ایمونولوژیک متعاقب تغییر وضعیت هیدراسیون بدن در کشتی گیران فرنگی کار بود. روش شناسی: 14 مرد جوان سالم داوطلب به طور تصادفی به دوگروه تجربی و کنترل تقسیم شدند.گروه تجربی3 تا 4 % وزن بدن خود را با آبزدایی-در سونا خشک با تناوبهای 10 دقیقه ای از دست دادند. نمونه گیری خون و ادرار در سه مرحله قبل، بعد و 18 ساعت بعد سونا انجام شد. آزمون کارسنج دستی به صورت 6 دقیقه تمرین تناوبی شدید (8 تناوب 15 ثانیه ای با شدت بالا و 30 ثانیه بازگشت فعال بدون بار) در سه مرحله اجرا شد. یافته ها: نتایج نشان دهنده افزایش معنادار شمار لکوسیت ها، لنفوسیت ها، نوترفیل ها و منوسیت ها پس ازآبزدایی است، این تغییرات در مقایسه با وضعیت آبگیری طبیعی و مجدد معنادار است. هموگلوبین گروه تجربی با آبزدایی وآبگیری مجدد به ترتیب 5 تا 7 % افزایش وکاهش داشت. هماتوکریت با آبزدایی74/2% افزایش و با آبگیری مجدد 24/2% کاهش یافت. افزایش فیبرینوژن پس از آبزدایی، همچنین در مقایسه با گروه کنترل معنادار بود. بحث و نتیجه گیری: از دست دادن آب بدن ناشی از سونا و فعالیت در محیط گرم و مرطوب باعث تغییرات نامطلوب فاکتورهای فیزیولوژیک و سیستم ایمنی هومورال شده و می تواند سلامت فرد را تحت تاثیر قرار دهد. بنابراین مصرف مایعات در شرایط محیطی خاص به تمامی افرادی که درپی دستیابی به اهداف سلامتی ورزش می باشند توصیه می شود.
اثر تمرین استقامتی همراه با مکمل کلسیم بر برخی شاخص های هیستومورفومتری اپی فیز نزدیک درشت نی موش های بدون تخمدان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زنان سالمند در معرض افزایش خطر از دست دادن استخوان و شکستگی آن قرار دارند. مشخص شده کلسیم کافی و تمرینات تحمل وزن، تکامل اسکلتی را تحت تأثیر قرار می دهند، اما اثرات ترکیبی کلسیم و تمرینات تحمل وزن، به ویژه بر هیستومورفومتری استخوان، کاملاً مشخص نشده است. در این مطالعه اثرات مصرف مکمل کلسیم، تمرینات تحمل وزن و ترکیبی از این دو را بر اپی فیز نزدیک استخوان درشت نی در موش های بدون تخمدان بررسی شده است. پنجاه و دو سر موش صحرایی جوان ماده بالغ از نژاد Sprague Dawleyکه به صورت تصادفی به گروه های پایه (برای تعیین مقادیر شاخص های هیستومورفومتری، سه ماه پس از برداشتن تخمدان و قبل از آغاز مرحله اصلی تحقیق)، تمرین استقامتی، مکمل کلسیم، ترکیب تمرین و کلسیم و سرانجام گروه کنترل (که هیچ گونه مداخله تمرینی یا مکمل گیری را طی دوره اصلی اجرای پروتکل تحقیق تجربه نکردند) تقسیم شدند. گروه تمرینی، در طول هشت هفته پروتکل دوی فزاینده را با سرعت 12 تا 20 متر در دقیقه، به مدت 10 تا 59 دقیقه و پنج جلسه در هفته اجرا کردند. گروه کلسیم از طریق گاواژ، روزانه 35 میلی گرم کلسیم به ازای هرکیلوگرم وزن بدن دریافت کردند. پس از هشت هفته، پارامترهای هیستومورفومتری اپی فیز بالایی استخوان درشت نی با استفاده از دستگاه آنالیز تصویر برداری نیمه اتوماتیک مجهز به آکولارمیکرومتر اندازه گیری شد. داده ها با آزمون t وابسته و تحلیل واریانس یک طرفه در سطح 05/0≥P تحلیل شد. نتایج نشان داد برداشتن تخمدان به کاهش فاصله بافت اسفنجی و همچنین ضخامت و حجم بافت های استخوانی متراکم و اسفنجی اپی فیز نزدیک استخوان درشت نی منجر شده است. دویدن روی نوارگردان و مکمل کلسیم باعث افزایش معنی دار این شاخص ها، در مقایسه با گروه کنترل شد. به علاوه، پارامترهای هیستومورفومتری اپی فیز نزدیک استخوان درشت نی به میزان قابل توجهی در گروه ترکیبی بالاتر از هریک از گروه های مجزای کلسیم یا تمرینی بود. همچنین هرچند اثربخشی تمرین بر پارامترهای هیستومورفومتری در کل بهتر از کلسیم بود، اما تفاوت آماری معنی داری بین این دو گروه مشاهده نشد. این نتایج نشان می دهد سبک زندگی عاملی مهم در بروز یا پیشگیری از پوکی استخوان است و انجام تمرینات تحمل وزن یا مکمل کلسیم می تواند اثر مهاری یا عکس در فرآیند کاهش ناشی از یائسگی در هیستومورفومتری استخوان های تحمل وزن داشته باشد.
مقایسه وضعیت پراکندگی گونه پیکری ورزشکاران زن و مرد استان مرکزی در 12 رشته ورزشی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از اجرای این پژوهش، مقایسه وضعیت پراکندگی گونه پیکری ورزشکاران زن و مرد استان مرکزی در 12رشته ورزشی بود. بدین منظور از بین ورزشکار زن و مرد استان مرکزی (86-87) تعداد 480 نفر (240 زن و 240 مرد) با میانگین (سن= 52/2± 26/24 سال، قد=65/5 ± 82/176 سانتی متر، وزن=17/8± 03/69 کیلوگرم) برای مردان و میانگین (سن=31/2± 26/21 سال، قد=45/4± 82/163 سانتی متر، وزن=15/7± 03/56 کیلوگرم) برای زنان به صورت تصادفی انتخاب شدند و با استفاده از روش هیث-کارتر مورد آزمون قرار گرفتند. برای تجزیه و تحلیل داده های جمع آوری شده از آمار توصیفی، آزمون t مستقل و F (تحلیل واریانس) استفاده شد. یافته های تحقیق نشان داد که بین میانگین پراکندگی (SAD) گونه پیکری (نسبت به میانگین کلیه رشته ها در هر جنس) ورزشکاران مرد (35/0±82/0) و زن (45/0±00/1) در رشته های ورزشی مختلف تفاوت معنی داری در سطح 001/0≥P وجود دارد. بر اساس نتایج حاصل از پژوهش حاضر می توان چنین نتیجه-گیری کرد که زنان از در رابطه با یک رشته ورزشی خاص از همگنی بیشتری برخوردار بودند و این در حالی است که مردان همگنی بیشتری را در رابطه با تمام رشته های ورزشی داشتند.
تاثیر تمرینات مقاومتی با دو شدت متفاوت (50 و 70 درصد یک تکرار بیشینه) بر شاخص های DOMS در مردان غیر ورزشکار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کوفتگی عضلانی تأخیری، پدیده رایج در بین غیرورزشکاران و ورزشکاران پس از یک دوره دوری از تمرینات بدنی و یا پس از انجام فعالیت های ورزشی غیرمعمول و عمل برونگرای عضله به شمار می رود. مطالعه حاضر، با هدف تعیین تأثیر تمرینات مقاومتی با دو شدت متفاوت 50 و70 درصد یک تکرار بیشینه (1RM) بر شاخص های کوفتگی عضلانی تأخیری در مردان غیر ورزشکار انجام شده است. تعداد 16 مرد سالم غیر ورزشکار داوطلب (با میانگین سنی 63/0±9/20 سال و چربی 84/1±86/16 درصد) به عنوان آزمودنی انتخاب شدند. آزمودنی ها به صورت تصادفی در دو گروه همگن (A و B) قرار گرفتند و طی دو هفته متوالی با فاصله هفت روز در دو جلسه تمرین مقاومتی کشش پشت پا شرکت کردند. تمرین مقاومتی گروه A در جلسه اول، با 50 درصد 1RM (20 تکرار، 3 دوره؛ 5/1 دقیقه استراحت) و گروه B با 70درصد 1RM (15 تکرار، 3دوره؛ 5/1 دقیقه استراحت) شروع شد. پس از یک هفته جای دو گروه در قراردادهای تمرینی عوض شد. تغییرات آنزیم کراتین کیناز سرمی، محیط ران، انعطاف پذیری، قدرت بیشینه هم طول و احساس درد قبل و 24 ساعت پس از هر جلسه تمرینی اندازه گیری شد. میانگین و دامنه تغییرات داده های حاصله، با استفاده از آزمون های t همبسته و مستقل و تغییرات آنها در هر دو گروه طی دوره های زمانی مختلف (دو هفته متوالی) به وسیله آزمون تحلیل واریانس مکرر دو گروهی در سطح معنی داری 05/0 ≥ p بررسی شد. یافته های تحقیق حاکی از آن بود که تمرینات مقاومتی با شدت های 50 و 70 درصد 1RM در هفته اول و دوم باعث تغییرات نامطلوب در شاخص های کوفتگی عضلانی تأخیری می شود. هر چند تغییرات شاخص های محیط ران و انعطاف پذیری در گروه A طی هفته اول معنی داری نبود. با این حال، تغییرات فعالیت آنزیم کراتین کیناز سرمی و احساس درد در هفته اول و محیط ران، انعطاف پذیری و احساس درد در هفته دوم در بین دو گروه به طور معنی داری متفاوت بود. به علاوه، نتایج حاصل از تحلیل واریانس مکرر حاکی از آن بوده ا ست که تغییرات شاخص های مورد مطالعه به غیر از احساس درد، طی دوره ها ی زمانی مختلف در هر دو گروه معنی دار نیست. بر اساس یافته های تحقیق می توان گفت در صورت تحمل درد ناشی از کوفتگی عضلانی، به جای شروع تمرین مقاومتی با 50 درصد، می توان تمرین را با 70 درصد یک تکرار بیشینه شروع کرد.
تأثیر 4 هفته تمرینات هوازی بر وضعیت اکسایشی تحریک شده با هموسیستئین در هیپوکمپ پشتی موش های صحرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هرچند که تمرین منظم بدنی برای بدن مفید است، اما اطلاعات اندک و سردرگم کننده ای در خصوص این موضوع که آیا ورزش منظم می تواند باعث ایجاد استرس اکسایشی در مغز، به وی ژه در هیپوکمپ پشتی شود یا خیر وجود دارد. هدف این مطالعه، تعیین اثر 4 هفته تمرین هوازی بر سوپراکسید دیسموتاز و مالوندی آلدهید در هیپوکمپ پشتی موش های نر بود. در این خصوص تعداد 82 سر موش 3 ماهه با وزن 40 ±300 گرم به طور تصادفی به دو گروه شامل طرح مطالعه مقدماتی (برای تعیین دوز مؤثر هموسستئین یعنی 1/0، 2/0، 3/0 و 6/0 مولار بر تغییرات فرسایشی مغز واختلالات حافظه) و طرح مطالعه اصلی و زیر گروه های مربوطه دسته بندی شدند. موش های گروه تمرین هوازی به مدت 4 هفته، هفته ای 5 جلسه با سرعت 12 تا 14متر در دقیقه و به مدت 10 تا30 دقیقه روی نوارگردان دویدند. در پایان هفته چهارم، سوپر اکسیددیسموتاز و مالوندی آلدهید هیپوکمپ پشتی به ترتیب با روش های الایزا واسپکتروفتومتری اندازه گیری شدند. داده ها با استفاده ازمون های t مستقل و وابسته در سطح 05/0 p ≤ تحلیل شدند. نتایج نشان داد که القای هموسیستئین ( با دوز 6/0 مولار) به درون هیپوکمپ پشتی، باعث افزایش معنی دار مالوندی آلدهید در این ناحیه و اختلال حافظه در موش های صحرایی گردید. به علاوه، انجام 4 هفته تمرین هوازی باعث افزایش قابل توجه مقدار سوپر اکسید دیسموتاز وکاهش غیر معنی دار مقادیر مالوندی آلدهید در مقایسه با گروه کنترل با سن مشابه شد. این نتایج نقش انجام تمرین منظم بدنی در حفظ و بهبود عملکرد مغز را نشان می دهد و به نظر می رسد افزایش عوامل ضد اکسایشی و احتمالاً نوروژنز، به عنوان یک سازوکار فیزیولوژیک در بهبود حافظه ناشی از ورزش نقش دارند.
تاثیر یک جلسه فعالیت استقامتی و سرعتی بر ANP پلاسمای دانشجویان ورزشکار مرد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این تحقیق، مقایسه تاثیر یک جلسه فعالیت استقامتی و سرعتی بر ANP پلاسمای دانشجویان ورزشکار مرد بود. به این منظور، 24 ورزشکار مرد به صورت داوطلب انتخاب و به طور تصادفی به سه گروه استقامتی (8 نفر با میانگین سنی 1/2± 5/24 سال، قد 5/3±3/176 سانتیمتر، وزن 6/4±75/71 کیلوگرم)، سرعتی (8 نفر با میانگین سنی 2/2±1/22 سال، قد 8/4 ±1/176 سانتیمتر، وزن 4/7±6/67 کیلوگرم) و کنترل (8 نفر با میانگین سنی 6/2 ±6/23 سال، قد 9/7 ±7/174 سانتیمتر، وزن 9/7± 6/71 کیلوگرم) تقسیم شدند. گروه استقامتی مسافت 3200 متر را به مدت 12 دقیقه و گروه سرعتی 100 متر را 4 بار با فواصل استراحتی که در آن ضربان قلب استراحتی به یک سوم ضربان قلب فعالیت کاهش می یافت، دویدند. 10 دقیقه قبل و 10 دقیقه پس از فعالیت، خونگیری برای سنجش ANP پلاسما به عمل آمد. نتایج آزمون تی زوجی نشان داد یک جلسه فعالیت استقامتی و سرعتی موجب افزایش معنی دار ANP پلاسما شد (05/0P<). با استفاده از آزمون ANOVA تفاوت غیرمعنی داری در ANP پلاسما در مرحله پیش آزمون (05/0 P>) و تفاوت معنی داری در مرحله پس آزمون سه گروه مشاهده شد (05/0P<). در نتیجه، می توان گفت یک جلسه فعالیت استقامتی و سرعتی بر ANP پلاسمای دانشجویان ورزشکار مرد تاثیر می گذارد.
ارتباط پاسخ های عامل رشدی شبه انسولین و کراتین کیناز پس از یک جلسه و دوره شش هفته ای تمرین مقاومتی هرمی و هرمی واژگون در دختران غیرورزشکار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از انجام این مطالعه عبارت بود از تعیین ارتباط پاسخ های عامل رشد شبه انسولین و کراتین کیناز پس از یک نوبت و شش هفته تمرین مقاومتی هرمی و هرمی واژگون در دختران غیرورزشکار. پ ژوهش های زیادی به صورت جداگانه روی عامل رشد شبه انسولین و کراتین کیناز انجام گرفته است، اما با توجه به فرضیه تحریک عوامل رشد پس از آسیب سلولی (فرضیه آسیب سلولی)، ارتباط بین تغییرات عامل رشدی و آسیب سلولی به ویژه در آزمودنی های دختر در پرده ابهام است. آزمودنی های تحقیق را 27 دختر غیرورزشکار (سن 20/2±55/18 سال، وزن 86/9±56 کیلوگرم، و قد 33/5±162سانتی متر) تشکیل می دادند که به طور تصادفی در سه گروه تمرین هرمی (10 نفر)، تمرین هرمی واژگون (10نفر)، و کنترل (7 نفر) قرار گرفتند. گروه هرمی و هرمی واژگون به مدت شش هفته، هفته ای سه جلسه در شش ایستگاه تمرینی (جلوبازو، پشت بازو، کشش جانبی، جلوران، پشت ران، و پرس پا به تعداد سه نوبت و دو دقیقه استراحت بین نوبت ها) به تمرین پرداختند. گروه هرمی ست اول را با 50% ده تکرار بیشینه، ست دوم را با 75% ده تکرار بیشینه، و ست سوم را با 100% ده تکرار بیشینه اجرا کردند. گروه هرمی واژگون به صورت عکس عمل کردند. قبل و بلافاصله پس از جلسه اول، و قبل و بلافاصله پس از جلسه آخر تمرینات، غلظت عامل رشد شبه انسولین به روش الایزا، و کراتین کیناز به روش آنزیماتیک اندازه گیری شدند. قدرت حداکثر افراد نیز در پایان هفته سوم و ششم اندازه گیری شد. به منظور مقایسه داده های درون گروهی از روش تجزیه و تحلیل واریانس با اندازه های تکراری و بین گروهی از ANOVA و t مستقل (05/0P<) استفاده شد. نتایج نشان داد قدرت حداکثر در دو گروه به طور یکسان افزایش دارد، به جز در حرکت جلوبازو که در گروه هرمی واژگون بیشتر بود. ترکیب بدن افراد نیز تغییر معناداری را پس از 6 هفته نشان نداد. همچنین IGF-1 متعاقب یک جلسه تمرین در هر یک از گروه ها کاهش غیر معنادار، و CK افزایش معناداری داشتند. به هرحال، پاسخ پس از شش هفته بدون تغییر بود. اما CK در هرمی واژگون افزایش داشت. نتایج نشان داد بین عامل رشد شبه انسولین و آسیب سلولی ارتباطی وجود ندارد. بنابراین، با توجه به افزایش کراتین کیناز و عدم تغییر معنادار عامل رشد شبه انسولین آسیب سلولی احتمالاً به صورت حاد پاسخ های ترمیمی رشدی را فعال نمی کند.
اثر حاد و مزمن دو نوع تمرین مقاومتی هرمی و هرمی واژگون بر عامل رشد شبه انسولین سرمی در دختران غیرورزشکار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از انجام مطالعه حاضر بررسی اثر حاد و مزمن دو نوع تمرین مقاومتی هرمی و هرمی واژگون بر عامل رشد شبه انسولین (IGF-1) سرمی دختران غیرورزشکار است. آزمودنی-های تحقیق را 27 نفر از دختران غیرورزشکار (سن 20/2 55/18، وزن 86/9 56 کیلوگرم، قد 33/5 162سانتی متر) تشکیل می دادند که به طور تصادفی در سه گروه هرمی (10 نفر)، هرمی واژگون (10نفر) و کنترل (7 نفر) قرار گرفتند. گروه هرمی و هرمی واژگون به مدت شش هفته، هفته ای سه جلسه به تمرین پرداختند. حرکت هر ایستگاه در سه ست و دو دقیقه استراحت بین ست ها انجام می شد. در گروه هرمی، ست اول با 50% ده تکرار بیشینه و ست دوم با 75% ده تکرار بیشینه و ست سوم با 100% ده تکرار بیشینه و در گروه هرمی واژگون به صورت عکس اجرا شد. گروه کنترل نیز فعالیت عادی خود را انجام می دادند. از آزمودنی ها قبل و بلافاصله پس از جلسه اول و قبل و بلافاصله پس از جلسه آخر تمرینات نمونه خون گرفته شد و غلظت عامل رشد شبه انسولین با استفاده از روش الایزا ارزیابی شد. قدرت حداکثر آزمودنی ها نیز، در پایان هفته سوم و ششم اندازه گیری شد. برای مقایسه داده های درون گروهی از روش تجزیه و تحلیل واریانس با اندازه های تکراری و برای داده های بین گروهی ازt مستقل و ANOVA استفاده شد. نتایج نشان داد IGF-1پس از یک جلسه تمرین، در هر یک از گروه ها کاهش داشت، اما معنی دار نبود (هرمی85/0p= و هرمی واژگون 1p=). IGF-1 بین گروه ها نیز تفاوت معنی داری نداشت (67/0P=). همچنین پس از یک دوره شش هفته ای نیز IGF-1 درون گروه ها (هرمی 1P=، هرمی واژگون 86/0P=) و بین گروه ها (58/0P=) تغییر معنی داری نداشت. قدرت حداکثر در تمامی حرکات دو گروه به طور یکسان و بدون تفاوت معنی دار، افزایش داشت، به جز در حرکت جلو بازو که در گروه هرمی واژگون افزایش بیشتری داشت (بین گروهی 009/0P=). ترکیب بدن افراد نیز پس از 6 هفته، تغییر معنی داری نداشت. نتایج تحقیق نشان می دهد تمرین مقاومتی هرمی و هرمی واژگون، در مدت شش هفته اثرات مشابهی دارند و با توجه به این که ترکیب بدن تغییر نکرده است، افزایش قدرت احتمالاً در اثر سازگاری عصبی رخ داده و به نظر می رسد میزان این سازگاری عصبی در اثر تمرین مقاومتی هرمی و هرمی واژگون یکسان است. همچنین با توجه به این که IGF-1 (محرک اصلی افزایش پروتئین عضله) تغییر معنی داری نداشته است، مدت زمان تمرین، به ویژه برای دختران، برای هایپرتروفی کافی نیست.