فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۲۱ تا ۲۴۰ مورد از کل ۱٬۷۱۶ مورد.
حوزههای تخصصی:
مقایسه تاثیر دو نوع بازیافت فعال و غیرفعال پس از ورزش درمانده ساز بر تغییرات شاخص های منتخب دستگاه ایمنی در دانشجویان مرد ورزشکار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش، مقایسه تاثیر دو نوع بازیافت فعال و غیرفعال بر تغییرات شاخص های منتخب دستگاه ایمنی پس از فعالیت ورزشی درمانده ساز در دانشجویان مرد ورزشکار است. به این منظور با استفاده از آزمون کوپر و سنجش BMI، 20 دانشجوی ورزشکار رشته آمادگی جسمانی انتخاب و به صورت تصادفی به دو گروه اول (بازیافت فعال) و گروه دوم (بازیافت غیرفعال) تقسیم شدند. هر دو گروه پروتکل چندمرحله ای را تا درماندگی و بلافاصله به مدت 30 دقیقه دوره بازیافت خود را انجام دادند. آزمودنی های گروه اول در 15 دقیقه ابتدایی با 65 تا 75 درصد ضربان قلب بیشینه روی نوارگردان فعالیت داشتند در حالی که گروه دوم این مدت زمان را به حالت درازکش سپری کردند. سپس هر دو گروه 15 دقیقه بازیافت بعدی را در حالت نشسته به پایان رساندند. نمونه های خون، قبل، بلافاصله، 15 و 30 دقیقه پس از فعالیت درمانده ساز جمع آوری شد. نتایج تحقیق با استفاده از آزمون تحلیل واریانس طرح های تکراری، افزایش معنی داری شاخص های لکوسیت، لنفوسیت، مونوسیت، نوتروفیل، CD4، CD8 و کاهش نسبت CD4:CD8 را بلافاصله پس از پایان فعالیت نشان داد (05/0//P). هر دو نوع بازیافت فعال و غیرفعال موجب کاهش معنی دار مقادیر CD8، CD4، لنفوسیت، مونوسیت و لکوسیت وکاهش غیرمعنی دار نوتروفیل و افزایش غیرمعنی دار نسبت CD4:CD8شد که در کاهش مقادیر مذکور، تفاوت معنی داری بین دو گروه وجود نداشت (05/0P>). در ضمن تمامی شاخص ها به غیر از مونوسیت در گروه اول، پس از هر دو نوع بازیافت تقریباً به سطوح استراحتی خود بازگشتند.
تاثیر مصرف کافئین بر توان بی هوازی، شاخص خستگی و سطوح لاکتات خون دانشجویان پسر ورزشکار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش، مطالعه تاثیر مصرف کافئین بر توان بی هوازی، شاخص خستگی و سطوح لاکتات خون دانشجویان پسر ورزشکار بود. به همین منظور از میان داوطلبان شرکت کننده، 16 نفر با میانگین وزن 1/9± 9/68 کیلوگرم، قد 7± 73/1 سانتیمتر و سن 2 ± 24 سال به روش تصادفی ساده (قرعه کشی) انتخاب و براساس شاخص خستگی حاصل از پیش آزمون، به صورت زوج های همتا به دو گروه کافئین (8 = n) و دارونما (8 = n) تقسیم شدند. از آزمودنی ها درخواست شد که 24 ساعت قبل از شروع آزمون، از فعالیت جسمانی شدید و 48 ساعت قبل از شروع آزمون، از خوردن یا آشامیدن هرگونه ماده حاوی کافئین پرهیز کنند. جلسه اول آزمون رست (پیش آزمون)، بعد از گذشتن دست کم 4 ساعت از صرف غذا انجام شد و 6 دقیقه بعد از آزمون مقدار لاکتات خون آنها سنجیده شد. جلسه دوم آزمون رست (پس آزمون)، یک هفته بعد دقیقاً مشابه جلسه اول صورت گرفت، به طوری که آزمودنی ها مصرف معمولی کافئین را ادامه دادند و 48 ساعت قبل از آزمون، مصرف آن را قطع کردند. در پس آزمون، آزمودنی ها مصرف معمولی کافئین را ادامه دادند و 48 ساعت قبل از آزمون، مصرف آن را قطع کردند. در پس آزمون، آزمودنی ها یک ساعت قبل از شروع آزمون، کافئین یا دارونما را به مقدار 6 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم از وزن بدن در قالب کپسول های ژلاتینی مصرف کردند. تجزیه و تحلیل یافته ها با استفاده از آزمون های آماری t وابسته و مستقل (05/0 =P)، نشان داد مصرف کافئین بر میانگین توان، حداقل توان و شاخص خستگی تاثیر مثبت داشته، درحالی که بر اوج توان و مقدار لاکتات خون تاثیر معنی دار نداشت. به نظر می رسد مصرف کافئین در بهبود میانگین عملکرد فعالیت های رفت و برگشت سریع کوتاه مدت مؤثر باشد.
بررسی ارتباط بین شاخص های فعالیت بدنی و علائم یائسگی در زنان یائسه فعال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی ارتباط بین شاخص های فعالیت بدنی و علائم یائسگی در زنان یائسه فعال بوده است. بدین منظور، تعداد 70 نفر زن یائسه فعال با میانگین سنی 4±54 سال، قد 33/3 ± 36/159 سانتی متر، و وزن 74/9 ± 73 کیلوگرم به طور تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. آزمودنی ها، پرسشنامه شاخص فعالیت بدنی شارکی را به منظور سنجش شاخص های فعالیت بدنی (شدت، مدت، تکرار) و پرسشنامه سنجش علائم یائسگی (شاخص کاپرمن) را به منظور سنجش علائم یائسگی در سه حیطه وازوموتور، روانی و حرکتی تکمیل کردند. داده های به دست آمده از پرسشنامه ها از طریق روش آماری ضریب همبستگی اسپیرمن مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که ارتباط معنی دار معکوسی بین شاخص های فعالیت بدنی (تکرار، مدت، شدت) با علائم یائسگی وازوموتور (به ترتیب، 606/0- = r، 702/0- = r، 537/0- = r، و001/0 = p)، روانی (به ترتیب، 523/0- = r، 540/0- = r، 307/0- = r، و 001/0 =p)، حرکتی ( به ترتیب، 501/0- = r، 389/0- = r، و 001/0 = p)، و شاخص کاپرمن (به ترتیب، 684/0- = r، 744/0- = r، 512/0- = r، و 001/0 = p) وجود دارد. همچنین درمورد ارتباط شدت فعالیت بدنی با علائم حرکتی همبستگی معنی داری مشاهده نشد (205/0- = r، و 089/0 = (p. در مجموع، یافته های پژوهش حاضر نشان می دهند که انجام فعالیت بدنی با شدت، تکرار و مدت بالا می تواند علائم یائسگی را کاهش دهد و از اختلالات آن پیشگیری نماید.
تاثیر مکمل بی کربنات سدیم بر میزان اسیدلاکتیک ، آمونیاک و عملکرد پسران دونده 400 متر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
به منظور بررسی تاثیر مصرف مکمل بی کربنات بر عملکرد دو 400 متر و سطوح برخی متابولیت های پلاسما در مردان جوان ورزشکار، 16 مرد جوان دونده 400 متر (سن 25/3 ? 58/20 سال، قد 48/2?33/175 سانتیمتر و شاخص توده بدن 68/2? 57/21 کیلوگرم بر مترمربع) طی دو جلسه یک ساعته پس از مصرف مکمل بی کربنات به مقدار 3/0 گرم در هر کیلوگرم وزن بدن) یا دارونما (کربنات کلسیم)، در آزمون دو 400 متر (ترتیب تصادفی معکوس) شرکت کردند. در هر دو جلسه، طی سه مرحله (استراحت، 30 دقیقه پس از مصرف مکمل و 2 دقیقه پس از پایان دویدن) خونگیری به عمل آمد و سطوح آمونیاک، لاکتات، بی کربنات و PH خون اندازه گیری شد. زمان دویدن در جلسه مصرف بی کربنات کلسیم (11/0? 41/57 ثانیه)، به طور معنی داری کمتر از زمان دویدن در جلسه مصرف دارونما (78/0?01/59 ثانیه) بود (05/0P<). همچنین با مصرف بی کربنات سدیم، سطوح بی کربنات پلاسما (64/2?53/29 میلی مول بر لیتر)، نسبت به حالت استراحتی (84/1?13/23 میلی مول بر لیتر) افزایش معنی داری یافت، ولی بعد از دویدن (92/1? 45/20 میلی مول بر لیتر)، تقریباً به مقادیر استراحتی خود بازگشت (05/0P<). به علاوه در جلسه مصرف دارونما، سطوح بی کربنات خون بعد از دویدن (48/2?89/17 میلی مول بر لیتر)، به پایین تر از سطوح استراحتی (15/2?31/23 میلی مول بر لیتر) رسید (05/0P<) . همچنین در هر دو جلسه مصرف بی کربنات کلسیم و دارونما، افزایش معنی داری در سطوح لاکتات خون پس از دویدن مشاهده شد و کاهش PH خون، فقط در جلسه مصرف دارونما معنی دار بود (05/0 P<) . پس می توان نتیجه گرفت که مصرف بی کربنات سدیم، اثر ارگوژنیک دارد و از افت محتوای بی کربنات خون در ورزش شدید جلوگیری می کند.
اثر یک دوره تمرین های پایداری ناحیه مرکزی بدن بر مؤلفه های آزمون تعادلی Yدر بازیکنان فوتسال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این تحقیق بررسی اثر یک دوره تمرین های پایداری ناحیه مرکزی بدن بر مؤلفه های آزمون تعادلی Yدر بازیکنان فوتسال دانشگاه مازندران بود. 24 نفر از دانشجویان فوتسالیست دانشگاه مازندران(سن: 67 /22 سال، وزن:12 /70 کیلوگرم، قد: 75 /1 سانتی متر و شاخص توده بدنی: 70 /22) بطور داوطلبانه در این تحقیق شرکت کردند و به صورت تصادفی به دو گروه تجربی و کنترل تقسیم شدند. قبل از شروع تمرینات، تعادل پویا با استفاده از آزمون تعادلی Y و ثبات بدن بازیکنان به وسیله آزمون های میدانی معتبر پایداری ناحیه مرکزی بدن اندازه گیری شد. گروه تجربی به انجام یک دوره شش هفته ای(سه جلسه در هفته) تمرینات پایداری ناحیه مرکزی بدن پرداختند. در این مدت، گروه کنترل هیچ گونه تمرین های پایداری ناحیه مرکزی بدن را تجربه نکردند. پس از پایان تمرین های، تعادل پویا و ثبات بدن مورد ارزیابی قرار گرفت. از آزمون t مستقل برای تجزیه و تحلیل داده ها استفاده شد. در بخش آزمون تعادلی Y، نتایج حاکی از تفاوت معناداری در جهت های قدامی و خلفی ـ داخلی و عدم معناداری در جهت خلفی ـ خارجی بین دو گروه بود. همچنین یافته های تحقیق، تفاوت معناداری را در نمرات آزمون های سورنسن، فلکشن تنه، پل زدن به پهلوی راست و ابداکشن ران بین دو گروه تجربی و کنترل نشان دادند. نتایج تحقیق حاضر نشان داد که تمرین های پایداری ناحیه مرکزی بدن می توانند در بهبود مؤلفه های قدامی و خلفی ـ داخلی آزمون تعادلی Y از طریق بهبود شاخص های پایداری ناحیه مرکزی بدن موثر باشند و در جهت خلفی ـ خارجی نیاز به تمرین های بیشتر وجود دارد.
تاثیر فعالیت هوازی بر عوامل خطرزای قلبی عروقی (مولکول های چسبان سلولی، عروقی و نیمرخ لیپیدی) در مردان چاق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سطح پلاسمایی مولکول های چسبان و نیمرخ لیپیدی، به عنوان شاخص های مهمی در برآورد خطر بیماری های قلبی – عروقی بشمار می رود. هدف از پژوهش حاضر، ارزیابی تاثیر فعالیت هوازی منظم بر عوامل خطرزای قلبی – عروقی (مولکول های چسبان سلولی، عروقی و نیمرخ لیپیدی) در مردان چاق کم تحرک است. 18 مرد چاق کم تحرک به ترتیب با میانگین و انحراف سن، وزن و شاخص توده بدن 97/0± 1/20 سال، 70/10± 3/93 کیلوگرم و 40/3 ±7/30 کیلوگرم بر مترمربع به دو گروه 9 نفری تجربی و کنترل تقسیم شدند. برنامه تمرین شامل 16 هفته فعالیت هوازی دویدن با شدت 60 تا 65 درصد ضربان قلب ذخیره، 3 روز در هفته به مدت 45 تا 60 دقیقه بود. در آغاز و پایان پژوهش، خونگیری در شرایط ناشتایی به منظور ارزیابی مقادیر VCAM-1 و ICAM-1 و نیمرخ لیپیدی اجرا شد. یافته های آزمون t زوجی نشان داد که تغییرات پیش تا پس آزمون sICAM در گروه تجربی معنی دار است (7% ، 01/0= P). LDL-C(30%، 04/0 = P) و نسبت عوامل خطرساز در گروه تجربی به طور معنی داری کاهش یافت. سطح HDL-C خون در گروه تجربی 5/7 درصد افزایش داشت (05/0 P>). نسبت دور کمر به لگن (WHR) (21%، 05/0P<) ، وزن و شاخص توده بدن نیز در گروه تجربی به طور معنی داری کاهش پیدا کرد (05/0 P<). بین مقادیر نسبت دور کمر به لگن با سطح استراحتی (40/0 = R) و VCAM-1 (32/0= R) ارتباط متوسطی مشاهده شد. در ضمن، همبستگی متوسطی بین تغییرات درصد چربی بدن و LDL-C با ICAM-1 پلاسما مشاهده شد (47/0=R ، 05/0 = P). نتایج نشان داد تغییرات سطوح کلسترول، LDL-C و مولکلول های چسبان عروقی در صورتی که تمرین با شدت 60 تا 65 درصد ضربان قلب ذخیره اجرا شود، امکان پذیر است. از سوی دیگر، تغییرات درصد چربی، وزن و چاقی مرکزی آزمودنی ها اگر چه به موازات کاهش سطوح مولکول های چسبان عروقی روی می دهد، اما ممکن است در مردان جوان با یکدیگر همبستگی معنی داری نداشته باشد.
اثر دو برنامه تمرین مقاومتی به صورت دایره ای و ست های استاندارد با شدت های مختلف بر پاسخ EPOC در مردان جوان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از تحقیق حاضر، اثر دو برنامه تمرین مقاومتی به صورت دایره ای و ست های استاندارد با شدت های مختلف بر پاسخ EPOCدر مردان جوان است. به همین منظور 12 مرد دانشگاهی با میانگین سن 1/1 ± 92/21 سال، قد 55/4 ± 17/175 سانتی متر و وزن 5/7±74/69 کیلوگرم، به صورت داوطلبانه انتخاب شدند و در دو مرحله آزمون (یک وهله ورزش مقاومتی با شدت 50% و 75% 1RM) شرکت کردند. اندازه گیری EPOCبه صورت پیش آزمون و پس آزمون در سه بازه زمانی 30 دقیقه ای به مدت 90 دقیقه انجام شد. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس دو طرفه با اندازه گیری های مکرر و آزمون تعقیبی tهمبسته و t مستقل تجزیه و تحلیل شدند. نتایج نشان داد که مقادیر VO2 بعد از هر دو برنامه ورزش مقاومتی نسبت به مقادیر VO2 پایه(بر حسب میلی لیتر دردقیقه) 90 دقیقه بعد از ورزش ، افزایش معنی داری داشت، اما این افزایش در 30 دقیقه سوم پس از ورزش مقاومتی با شدت 50 درصد معنی دار نبود. مقدار کالری مصرفی در ورزش با شدت 75 درصد تا یک ساعت پس از ورزش و در ورزش با شدت 50 درصد تا نیم ساعت پس از ورزش افزایش داشت. مقادیر RER بعد از هر دو برنامه ورزش مقاومتی نسبت به مقادیر RERپایه 90 دقیقه بعد از ورزش کاهش معنی داری داشت. با وجود این، در مقایسه بین دو شدت تمرین، مقدار EPOC و انرژی مصرفی اضافی در هر سه بازه زمانی پس از ورزش در مرحله شدت 75 درصد 1RM به طور معنی داری بیشتر از مرحله شدت 50 درصد 1RM بود. اما مقدارRER بین دو شدت تمرین تفاوت معنی داری نداشت. می توان گفت انجام ورزش مقاومتی با ست های استاندارد و شدت بیشتر، EPOC بیشتری را تا 90 دقیقه پس از ورزش تولید می کند که در صورت تداوم این نوع روش تمرینی، می توان از آن برای برنامه های کاهش وزن استفاده کرد.
مقایسه سطوح 17 بتا استرادیول سرم و ارتباط آن با برخی عوامل خطرساز سرطان سینه در زنان یائسه ورزشکار و غیرورزشکار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حرکت بهار ۱۳۸۸ شماره ۳۹
حوزههای تخصصی:
هدف تحقیق حاضر، مقایسه سطوح 17 ? استرادیول سرم (از نشانگرهای سرطان سینه) و ارتباط آن با برخی عوامل خطرساز سرطان سینه در زنان ورزشکار و غیروزشکار یائسه است. بدین منظور 19 زن ورزشکار بدنساز (87/7 ±57/53 ساله) و 21 زن غیرورزشکار (17/5 ±61/56 ساله) یائسه شهرستان ارومیه در این پژوهش شرکت کردند. مقدار 17 بتا استرادیول سرم به وسیله روش الکتروکمی لومینسانس اندازه گیری شد. همه آزمودنی ها پرسشنامه ای شامل سن، سن قاعدگی، سن یائسگی، سن حاملگی و عدم حاملگی، سابقه فامیلی ابتلا به سرطان سینه، مصرف الکل و سیگار را پر کردند، همچنین شاخص توده بدنی و درصد چربی با دستگاه ترکیب بدنی اندازه گیری شد. از t تست مستقل و ضریب همبستگی پیرسون برای مقایسه و بررسی ارتباط بین متغیرها استفاده شد. زنان ورزشکار غلظت استرادیول سرمی، شاخص توده بدنی و نسبت دور کمر به لگن کمتری نسبت به زنان غیرورزشکار داشتند، ولی این تفاوت ها معنی دار نبود (05/0 P<). تنها، درصد چربی بین دو گروه تفاوت معنی داری داشت (44/0 = P). بین وزن، سن، درصد چربی، نسبت دور کمر به لگن و شاخص توده بدنی با سطوح 17 بتا – استرادیول سرم آزمودنی هـا ارتباط معنی داری مشاهده نشد. سن بالا، منارک زودرس، یائسگی دیررس، اولین حاملگی در سنین بالا، مصرف الکل و سیگار در زنان ورزشکار کمتر از زنان غیرورزشکار بود. نتایج این بررسی نشان می دهد، با وجود اینکه جریان استرادیول داخلی پایین، منارک دیررس، یائسگی زودرس و درصد چربی کمتر در زنان ورزشکار نشان دهنده خطر کم ابتلا به سرطان سینه در آنهاست، ولی تفاوت غیرمعنی دار استرادیول سرم بین زنان ورزشکار و غیرورزشکار ممکن است ناشی از شدت و مدت نامنظم تمرینات در زنان ورزشکار باشد.
تاثیر فعالیت بدنی در آب و خشکی بر سلامت عمومی و برخی عوامل آمادگی جسمانی موثر بر تعادل زنان سالمند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مطالعه حاضر، به منظور بررسی تاثیر تمرینات ورزشی در آب و KSD بر سلامت عمومی و برخی عوامل آمادگی جسمانی موثر بر تعادل زنان سالمند طراحی شده است. این پژوهش نیمه تجربی، با استفاده از طرح پیش آزمون- پس آزمون گروه های تصادفی انجام شد، که در آن 45 زن سالمند سالم بالای 65 سال به صورت تصادفی به سه گروه تمرین در آب (15 نفر)، KSD (15 نفر) و گروه کنترل (15 نفر) تقسیم شدند. پروتکل تمرینی ورزش در آب و KSD، به صورت دو جلسه در هفته و به مدت چهار ماه اعمال مداخله شد. در بررسی سلامت روانی آزمودنی ها، پرسش نامه سلامت عمومی فرم 28 سوالی مورد استفاده قرار گرفت. به منظور سنجش تعادل ایستا از آزمون استورک، برای سنجش انعطاف پذیری از آزمون ولز، در اندازه گیری تعادل پویا از آزمون بالا و پایین رفتن از پله و برای سنجش قدرت عضلانی پایین تنه و پاها از آزمون صندلی ایستا استفاده شد؛ تحلیل واریانس یک طرفه و آزمون تعقیبی توکی نیز، برای تجزیه و تحلیل داده ها بکار رفت. انجام پروتکل تمرینی ورزش در آب، موجب بهبود معنا دار تعادل پویا و ایستا، قدرت عضلانی و افسردگی شد اما تغییری قابل توجه در متغیر انعطاف پذیری ایجاد نکرد؛ از طرف دیگر، تمرین KSD، موجب بهبود معنا دار قدرت عضلانی، تعادل پویا و ایستا و خرده مقیاس افسردگی (05.0 P≤) شد. نتایج نشان داد که میانگین نمره اضطراب و افسردگی در گروه KSD، پایین تر از گروه کنترل می باشد. در مقایسه اثربخشی دو پروتکل تمرینی نیز، استنتاج شد که به جز خرده مقیاس افسردگی که در گروه ورزش در آب، بهبود معنا داری داشت (P≤0.05)، تفاوت برجسته ای بین هیچ یک از متغیرهای پژوهش، مشاهده نشد. براساس یافته های این پژوهش، به کارگیری تمرینات در آب و تمرینات شناختی KSD، منجر به بهبود تعادل ایستا و پویا، قدرت عضلانی اندام تحتانی و برخی خرده مقیاس های سلامت روانی نظیر اضطراب، افسردگی و کارکردهای اجتماعی می شود.
مقایسه پروتکل وابسته به زمان در برابر پروتکل های وابسته به مسافت در تعیین نقطه شکست ضربان قلب(HRDP) در بین دانشجویان پسر فعال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از اجرای این تحقیق مقایسه پروتکل وابسته به زمان، در برابر پروتکل های وابسته به مسافت، در تعیین نقطه شکست ضربان قلب (HRDP) در بین دانشجویان پسر فعال دانشگاه محقق اردبیلی است. بدین منظور 30 نفر (با م یانگ ین± انحراف مع یار سنی2/0±8/21سال، قد2± 173 سانت ی متر، وزن1/2 ± 1/68 ک یلوگرم، Vo2max 1/2±83/46 میلی لیتر/کیلوگرم/دقیقه) به صورت داوطلبانه در تحقیق شرکت کردند. آزمودنی ها در سه جلسه مجزا، با حداقل فاصله 72 ساعت، سه آزمون فزاینده را تا سر حد واماندگی انجام دادند. آزمون ها شامل پروتکل وابسته به زمان کویپر و همکاران و پروتکل های وابسته به مسافت جونزو داست، گیسل و هافمن بود. برای تعیین نقطه انحراف ضربان قلب در هر یک از پروتکل ها، ضربان های قلب فعالیت آزمودنی ها لحظه به لحظه، با استفاده از تله متری (مدل پولار) ثبت شد. برای تعیین HRDP و منحنی عملکرد ضربان قلب (HRPC)، از نرم افزار ویژه و روش بیشترین فاصله (Dmax) استفاده شد. برای تجزیه و تحل یل نتایج داده ها از روش آماری آنالیز واریانس یک طرفه (ANOVA) با اندازه های مکرر (آزمون تعقیبی بونفرنی) استفاده شد. یافته ها نشان می دهد در همه آزمودن ی ها و در هر سه پروتکل تمرینی وابسته به زمان و مسافت، HRDP به طور میانگین برای پروتکل کویپر و همکاران HRmax 88%، پروتکل جونز و داست HRmax 86% و پروتکل گیسل و هافمن HRmax 84% مشاهده شد. همچن ین نتایج نشان داد بین مقادیر میانگین های HRDP در دو آزمون کویپر و همکاران و جونز و داست اختلاف معنی دار وجود ندارد (675 /0= P و 211/0=F)، اما بین مقادیر میانگین های HRDP در دو آزمون کویپر و همکاران و گیسل و هافمن و همچنین جونزو داست، گیسل و هافمن اختلاف معنی دار مشاهده می شود (05/0P<). با توجه به نتایج می-توان چنین نتیجه گیری کرد که با استفاده از هر سه پروتکل تمرینی بر روی نوارگردان، با بهره گیری از روش Dmax، می توان HRDP را تعیین نمود.
اثر پیش درمان تمرین اختیاری بر سطح دوپامین و تیروزین هیدروکسیلاز جسم مخطط موش های صحرایی مبتلا شده به پارکینسون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف این تحقیق عبارت است از بررسی اثر تمرین اختیاری بر حفاظت از نرون های دوپامینرژیک جسم مخطط پس از القای تخریب با 6-هیدروکسی دوپامین در موش صحرایی. 25 موش به سه گروه سالم، کنترل پارکینسونی و تمرین پارکینسونی تقسیم شدند. گروه تمرین دوازده هفته روی چرخ دوار تمرین کردند. برای ایجاد مدل پارکینسونی، ترکیب 6-هیدروکسی دوپامین و سرم فیزیولوژی با غلظت 250 میکرولیتر، با جراحی استریوتاکسی، داخل بطن مغز آزمودنی ها تزریق و سطوح دوپامین و تیروزین هیدروکسیلاز با استفاده از روش الایزا اندازه گیری شد. از سوی دیگر، داده ها به روش آنالیز واریانس یک طرفه و آزمون تعقیبی LSD تجزیه و تحلیل شدند. میانگین تمرین آزمودنی ها 5384 متر در روز بود. در این پژوهش بین سطوح دوپامین گروه تمرین و گروه کنترل پارکینسونی تفاوت معناداری مشاهده شد؛ به عبارت دیگر، از کاهش سطح دوپامین در گروه تمرین پیشگیری شد (001/0=P) و تقریباً هم سطح با گروه سالم باقی ماند (129/0P=)؛ اما سطح تیروزین هیدروکسیلاز در گروه تمرین تفاوت معناداری با گروه کنترل پارکینسونی نداشت (805/0P=). نتایج نشان داد که انجام تمرینات اختیاری مقاومت و طول عمر نرون های دوپامینرژیک جسم مخطط موش های صحرایی را در برابر تخریب اکسیداتیو بر اثر سمیت 6-OHDA افزایش می دهد و نقش حفاظتی در برابر بیماری پارکینسون دارد.
تاثیر مدت کشش ایستا بر حداکثر انقباض ارادی و انعطاف پذیری همسترینگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی اثر مدت کشش ایستا بر حداکثر انقباض ارادی (MVC) و انعطاف پذیری همسترینگ بود. به این منظور 10 دانشجوی پسر تربیت بدنی سه پروتکل مختلف گرم کردن شامل 5 دقیقه دویدن روی تردمیل و 45 ثانیه (15×3 ثانیه) کشش ایستای همسترینگ، 5 دقیقه دویدن و 90 ثانیه (30×3 ثانیه) کشش ایستای همسترینگ و 5 دقیقه دویدن (شرایط کنترل) را به صورت تصادفی در روزهای جداگانه اجرا کردند. در هر جلسه قبل و بعد از هر پروتکل، انعطاف پذیری همسترینگ به وسیله آزمون نشستن و رساندن و بعد از آن MVC همسترینگ اندازه گیری شد. نتایج نشان داد انعطاف پذیری همسترینگ به طور معناداری بعد از هر دو پروتکل کشش ایستا افزایش یافت (05/0 > p) و تفاوت معناداری نیز بین دو وضعیت کشش مشاهده نشد (05/0 < p) . حداکثر انقباض ارادی به طور معنا داری بعد از 30×3 کشش در مقایسه با شرایط کنترل و 15×3 ثانیه کشش کاهش یافت (05/0 > p). بااین حال، بین شرایط کنترل و 15×3 ثانیه کشش تفاوت معناداری مشاهده نشد (05/0 < p). بنابراین، نتیجه گرفته می شود که مدت کوتاه کشش ایستا (15×3 ثانیه) اثر منفی بر تولید نیروی عضلانی ندارد.
اثر متقابل ریتم روزانه و سیکل عادت ماهیانه بر عملکردهای قلبی - تنفسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف اصلی پژوهش حاضر عبارت است از ارزیابی تاثیر متقابل ریتم روزانه و سیکل عادت ماهیانه بر عملکردهای قلبی- تنفسی. بدین منظور درجه حرارت بدن، حداکثر اکسیژن مصرفی، ضربان قلب، و فشار خون قبل و بعد از فعالیت اندازه گیری شد. 20 نفر از دانشجویان دختر رشته تربیت بدنی دانشگاه اصفهان برای شرکت در تحقیق انتخاب شدند (سن= 5/2±5/21 سال، قد= 03/1±64/1 متر، وزن=8/4±2/57 کیلوگرم). همه آزمودنیها دارای سیکل عادت ماهیانه طبیعی و منظم با دوره 26- 30 روز بودند و هیچ یک از آنها حداقل 4 ماه قبل از شرکت در آزمون، هیچ نوع داروی هورمونی و جنسی از جمله داروی ضد بارداری مصرف نکرده بودند و قبل از شرکت در آزمون هیچ گونه آسیبی ندیده بودند.
قبل از اجرای آزمون اصلی، همه آزمودنیها 2 جلسه آشنایی را برای به حداقل رسانیدن تاثیرات یادگیری و افزایش پایایی اندازه گیری دقیقاً شبیه به آزمون اصلی در آزمایشگاه اجرا کردند. آزمون اصلی در ساعات 06:00 و 18:00 و در مراحل فولیکولی و لوتئینی سیکل عادت ماهیانه اجرا شد. درجه حرارت بدن 30 دقیقه قبل از انجام سایر تستها در حالت استاندارد اندازه گیری شد. شاخصهای قلبی- تنفسی شامل ضربان قلب و فشار خون قبل و بعد از فعالیت، همچنین حداکثر اکسیژن مصرفی با اجرای پروتکل فزاینده بروس اندازه گیری شد. برای ارزیابی تاثیر ریتم روزانه، سیکل عادت ماهیانه، و اثر متقابل دو ریتم روزانه و ماهانه بر متغیرهای مورد نظر از تجزیه و تحلیل آماری تحلیل واریانس دوطرفه (ANOVA) استفاده شد.
درجه حرارت بدن به طور معناداری از ساعت 06:00 تا 18:00 به اندازه 8/0 درجه سانتی گراد افزایش داشت. ریتم روزانه تاثیر معناداری بر حداکثر اکسیژن مصرفی داشت، به طوری که در ساعت 18:00 نسبت به 06:00 به میزان 6/2 میلی لیتر بر دقیقه افزایش نشان داد. ریتم روزانه همچنین تاثیر معناداری بر ضربان قلب قبل و بعد از فعالیت داشت، به طوری که در ساعت 18:00 نسبت به 06:00 به ترتیب 8 و 4 ضربه در دقیقه بیشتر بود. ریتم روزانه، همچنین برای فشار خون سیستولیک قبل و بعد از فعالیت مشاهده شد، به طوری که در ساعت 18:00 به ترتیب 6 و 8/4 میلی متر جیوه بالاتر از ساعت 06:00 بود. سیکل عادت ماهیانه معنادار در درجه حرارت، ضربان قلب قبل و بعد از فعالیت با مقادیر بالاتر در مرحله لوتئینی نسبت به فولیکولی و در حداکثر اکسیژن مصرفی، فشار خون سیستولیک قبل از فعالیت و بعد از فعالیت با مقادیر بالاتر در مرحله فولیکولی نسبت به لوتئینی مشاهده شد. در فشار خون دیاستولیک قبل و بعد از فعالیت ریتم روزانه و سیکل عادت ماهیانه معنادار مشاهده نشد. تاثیر متقابل ریتم روزانه و سیکل عادت ماهیانه تنها در درجه حرارت معنادار بود. نتایج به دست آمده نشان می دهد که حداکثر اکسیژن مصرفی، ضربان قلب، و فشار خون قبل و بعد از فعالیت تحت تاثیر ریتم روزانه و سیکل عادت ماهیانه قرار دارند. بنابراین، در هنگام اندازه گیری دمای بدن و شاخصهای قلبی- تنفسی باید تاثیر تغییرات روزانه و سیکل عادت ماهیانه در نظر گرفته شود. لذا، در مطالعاتی که بر روی زنان انجام م
اثر شش هفته تمرینات ثبات مرکزی بر سینماتیک تنه در زنان ورزشکار با نقص عصبی-عضلانی کنترل تنه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
لیگامان صلیبی قدامی ( ACL ) [1] یکی از پر آسیبترین لیگامانهای زانو است. تفاوت های بیومکانیکی و عصبی-عضلانی تنه و اندام تحتانی طی اعمال ورزشی، محتمل ترین دلیل اختلاف قابل توجه نرخ بالای شیوع آسیب غیر برخوردی ACL در زنان به نسبت مردان است. هدف این تحقیق ارزیابی اثر شش هفته تمرینات ثبات مرکزی بر سینماتیک تنه شامل فلکشن رو به جلو و فلکشن جانبی در زنان ورزشکار با نقص کنترل عصبی-عضلانی تنه بهمنظور پیشگیری از آسیب ACL . 22 زن ورزشکار بهطور تصادفی به دو گروه تمرینی (11 نفر) و کنترل (11 نفر) تقسیم شدند. گروه تمرینی، تمرینات ثبات مرکزی را طی شش هفته انجام دادند و گروه کنترل هیچ تمرین خاصی انجام ندادند. سینماتیک تنه در پیشآزمون و پسآزمون طی فرود تکپا، با استفاده از دستگاه تحلیل حرکت ارزیابی شد. میزان فلکشن تنه در گروه تمرینی پس از شش هفته تمرین افزایش معنیداری پیدا کرد (از 08/20 تا 67/27 درجه)، اما در میزان فلکشن جانبی تنه کاهش معنیداری مشاهده نشد ( 314/0 P= ). در تحقیق حاضر در گروه تمرینی، میزان فلکشن رو به جلو بهطور معنیداری افزایش یافت. می توان این گونه بیان کرد که تمرینات ثبات مرکزی استفادهشده در تحقیق حاضر با افزایش ثبات ناحیه مرکزی بدن، احتمالاً استراتژی فراخوانی عضلات این ناحیه را بهبود داده است؛ از این رو با توجه به نتایج این تحقیق می توان نتیجه گرفت که شش هفته تمرینات ثبات مرکزی در زنان ورزشکار با نقص عصبی-عضلانی کنترل تنه می تواند به کاهش عوامل خطر قابل تعدیل آسیب ACL نظیر برخی عوامل بیومکانیکی و عصبی-عضلانی منجر شود.
اثر فعالیت ورزشی ترکیبی بر سطوح هورمون جنسی متصل به گلوبولین در زنان یائسه مبتلا به سرطان پستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تحقیقات نشان داده اند که کاهش سطوح هورمون جنسی متصل به گلوبولین (SHBG)، ممکن است خطر ابتلا به سرطان پستان و بازرخداد آن را در زنان یائسه افزایش دهد. هدف این پژوهش بررسی اثر 15 هفته فعالیت ورزشی ترکیبی بر سطوح SHBG در زنان یائسه مبتلا به سرطان پستان بود. به این منظور 29 زن یائسه مبتلا به سرطان پستان به دو گروه تجربی (میانگین سن 21/6 ± 14/57 سال) و کنترل (میانگین سن 43/6 ± 33/57 سال) تقسیم شدند. گروه تجربی به مدت 15 هفته، هر هفته 4 جلسه (2 جلسه پیاده روی و 2 جلسه تمرین مقاومتی) به فعالیت ورزشی پرداختند. در این مدت گروه کنترل در هیچ برنامه فعالیت ورزشی یا بدنی شرکت نکردند. وزن بدن،BMI،WHR و سطوح سرمی SHBG پیش و پس از 15 هفته اندازه گیری شد. تجزیه و تحلیل آماری با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس (ANCOVA)انجام گرفت (05/0p). یافته های پژوهش حاضر حاکی از اثر معنی-دار فعالیت ورزشی ترکیبی بر وزن بدن،BMI و سطوح سرمی SHBGزنان یائسه مبتلا به سرطان پستان بود (05/0p< ). در گروه تجربی، پس از 15 هفته، وزن بدن و BMI به طور معنی دار کاهش و سطوح سرمی SHBG به طور معنی دار افزایش یافته بود. ازآنجا که افزایش سطوح سرمی یا پلاسمایی SHBG، خطر ابتلا به سرطان پستان و یا بازرخداد آن را کاهش می دهد، فعالیت ورزشی ترکیبی همزمان با درمان سرطان پستان ممکن است با افزایش سطوح SHBG خطر بازرخداد آن را کاهش دهد.
مقایسة اثر تعداد جلسات تمرین ایروبیک و یوگا بر مؤلفه های خودتوصیفی بدنی دانشجویان دختر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از تحقیق حاضر، مقایسة اثر 5 و 10 هفته تمرین ایروبیک و یوگا بر مؤلفه های خودتوصیفی بدنی دانشجویان دختر بود. به این منظور 57 دانشجوی دختر غیرفعال دانشگاه فردوسی مشهد با دامنة سنی 25 – 19 سال که تجربه ای در روش های تمرینی منتخب نداشتند، انتخاب و به طور تصادفی و به تعداد مساوی به دو گروه تجربی ایروبیک و یوگا و یک گروه کنترل تقسیم شدند. آزمودنیهای گروه های تجربی، به مدت 10 هفته، 2 جلسه در هفته و 60 دقیقه در هر جلسه، در برنامة تمرینی مشخص شرکت کردند و آزمودنیهای گروه کنترل در این مدت در هیچ برنامة تمرینی سازمان یافته ای شرکت نداشتند. برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامة خودتوصیفی بدنی (PSDQ) در سه نوبت شروع، وسط و پایان برنامة تمرین استفاده شد. تحلیل واریانس یکطرفه و آزمون تعقیبی توکی نشان داد در پایان 5 هفته تمرین، مؤلفه های هماهنگی و لیاقت ورزشی در گروه یوگا نسبت به گروه ایروبیک و کنترل به طور معنیداری بیشتر بود (05/0P<). همچنین در پایان 10 هفته تمرین در گروه یوگا مؤلفه های هماهنگی و فعالیت بدنی نسبت به گروه کنترل، و مؤلفة قدرت نسبت به گروه ایروبیک و کنترل به طور معنیداری بالاتر بود (05/0P<). علاوه بر این، مؤلفة هماهنگی در گروه ایروبیک به طور معنیداری بیشتر از گروه کنترل بود (05/0P<). آزمون t گروه های وابسته نشان داد در گروه یوگا، مؤلفه های لیاقت ورزشی و قدرت در پایان 10 هفته تمرین به طور معنیداری بیشتر از 5 هفته تمرین بود (05/0P<). نتایج نشان داد در گروه یوگا، افزایش معنیدار مؤلفه های هماهنگی، فعالیت بدنی و لیاقت ورزشی به تأثیرات 5 هفتة اول و افزایش معنیدار قدرت به تأثیرات 5 هفتة دوم تمرین مربوط است. این نتایج به مزیت نسبی تمرینات یوگا و نیاز به تعداد جلسات بیشتر برای بهبود برخی از مؤلفه های خودتوصیفی بدنی اشاره دارد.
بررسی مقدار کار، ضربان قلب و لاکتات خون داوران دورة هشتم لیگ برتر فوتبال ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
توجه به نیازهای فیزیکی و فیزیولوژیکی داور فوتبال، نقش مهمی در عملکرد وی هنگام قضاوت مسابقه دارد، زیرا به منظور کنترل قوانین بازی در طول رقابت، داور باید به طور مستمر و بدون هیچ محدودیتی، رویدادهای بازی و بازیکنان را در داخل زمین مسابقه دنبال کند. هدف این پژوهش، بررسی تغییرات مقدار کار، ضربان قلب و غلظت لاکتات خون داوران نخبة فوتبال در نیمه اول و دوم (نیمه های اول دو نیم فصل و نیمه های دوم نیم فصل اول و دوم) رقابت های دورة هشتم لیگ برتر فوتبال ایران بود. به این منظور، 10 داور نخبة بین المللی حاضر در لیگ برتر فوتبال کشور (با میانگین سن97 /3±5 /35 سال، قد 48 /4±1 /180
سانتی متر و وزن 4 /8±18 /78 کیلوگرم)، در لیگ هشتم به صورت در دسترس غیر تصادفی انتخاب شدند. کلیة آزمودنی ها در دو مسابقه (هر نیم فصل یک مسابقه) آزمون شدند. آزمون ها شامل اندازه گیری میزان کار، ضربان قلب و سطح لاکتات در نیمه های اول و دوم (نیمه اول نیم فصل اول و دوم و نیمه دوم نیم فصل اول و دوم) مسابقه بود. نتایج پژوهش، از طریق آزمون تی زوجی تجزیه و تحلیل شد. نتایج این پژوهش، تفاوت معناداری بین میزان کار و مقادیر لاکتات داوران در نیمة اول و دوم نشان نداد (05 /0
می رسد، مقدارکار، سطح، سرعت و شدت رقابت ها مهم ترین عوامل محیطی مؤثر بر پاسخ های فیزیولوژیکی و مسافت پیموده شده توسط داوران فوتبال به شمار می رود. بررسی نتایج هشتمین دوره لیگ برتر، نشان دهندة پایین بودن مقدار کار داوران از یک سو و بالا بودن ضربان قلب از سوی دیگر است که عدم آمادگی جسمانی مطلوب به ویژه پایین بودن آمادگی هوازی داوران نخبة لیگ برتر ایران را نشان می دهد.
اثر 8 هفته تمرین هوازی با شدت متوسط بر سطوح اپلین پلاسما و مقاومت به انسولین در زنان مبتلا به دیابت نوع 2(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: عوامل میانجی بسیاری از جمله اپلین در روند اثرگذاری فعالیت های منظم هوازی بر اختلالات متابولیک و دیابت نوع 2 نقش دارند. در مطالعه حاضر اثر 8 هفته تمرینات هوازی بر سطوح اپلین پلاسما و شاخص مقاومت به انسولین زنان مبتلا به دیابت نوع 2 بررسی شده است. روش شناسی: 18 زن مبتلا به دیابت نوع 2 با میانگین سنی 90/6 ± 61/53 سال به طور تصادفی در دو گروه تمرین (9n=) و کنترل (9n=) قرار گرفتند. تمرین ورزشی در گروه تمرین شامل دویدن و پیاده روی با شدت 70 -60 درصد حداکثر ضربان قلب بیشینه برای 3 جلسه در هفته و به مدت 8 هفته اجرا شد. یافته ها: وزن بدن آزمودنی ها در گروه تمرین نسبت به پیش از تمرین، به طور معنی داری کاهش یافت (01/0>p). حداکثر اکسیژن مصرفی در گروه تمرین در مقایسه با پیش ازتمرین و گروه کنترل افزایش و سطوح اپلین پلاسما، انسولین خون و شاخص مقاومت به انسولین کاهش معنی داری را نشان داد (01/0>p). نتیجه گیری: تمرین ورزشی موجب بهبود وضعیت بیماران دیابتی در متغیرهای غلظت اپلین، مقاومت به انسولین، غلظت انسولین و بهبود عملکرد جسمانی می شود. به طور کلی به نظر می رسد تغییرات مشاهده شده در سطوح اپلین پلاسما و شاخص مقاومت به انسولین، احتمالاً به دلیل کاهش وزن و ماهیت ضد التهابی تمرینات هوازی بوده است.
اثر طب سوزنی همراه با رژیم غذایی و ورزش بر تغییر جرم بدن و چربی موضعی زنان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از اجرای این تحقیق بررسی اثر رژیم غذایی و ورزش همراه با طب سوزنی به مدت دو ماه بر تغییر جرم بدن و چربی موضعی زنان بود بدین منظور 40 آزمودنی با دامنه سنی 50-25 سال که دارای چربی بیش از سی در صد بودند از میان زنانی که در اطراف محل اجرای پژوهش زندگی می کردند و مایل به همکاری در این پژوهش بودند انتخاب شدند سپس به طور تصادفی در سه گروه رژیم غذایی و ورزش ( گروه تجربی یک ) رژیم غذایی و ورزش همراه با طب سوزنی گروه تجربی دو و گروه کنترل قرار گرفتند ارزشیابی در طی دو مرحله پیش و پس آزمون بعمل آمد روش های آماری که در این پژوهش مورد استفاده قرار گرفت شامل تجزیه وتحلیل واریانس یک متغیره و چند متغیره لامبداویلکس بود داده های مربوط به 27 آزمودنی با میانگین در صد چربی 3+7/35 کیلو گرم که برنامه را به طور مرتب اجرا کرده بودند بررسی شدند نتایج حاصله نشان داد جرم بدن شاخص جرم بدن وجرم چربی بدن آزمودنی ها در گروه های تجربی یک ودو نسبت به گروه کنترل کاهش معنی داری پیدا کرده بود بین گروههای تجربی هیچگونه تفاوت معنی داری مشاهده نشد چربی دو لایه پوستی شکم و ران هر دو گروه تجربی نسبت به گروه کنترل به طور معنی داری کاهش یافته بود در واقع چربی از ناحیه مرکزی بدن به طور عمده کاهش یافت