مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
۲۰.
موش صحرایی
حوزههای تخصصی:
هدف: در پژوهش حاضر، اثر تزریق درون هیپوکامپی هیستامین به صورت دوطرفه بر رفتارهای شبه اضطرابی در موش های صحرایی حساس شده به مورفین بررسی شد.
روش: ابتدا با تزریق مورفین به مدت سه روز و سپس دوره پنج روزه بدون دارو حساسیت ایجاد شد، و سپس با استفاده از ماز به علاوه ای شکل (+) حیوانات آزمایش شدند.
یافته ها: تزریق درون هیپوکامپی هیستامین درصد زمان طی شده در بازوی باز و تعداد ورود به بازوی باز را کاهش داد، اما بر فعالیت حرکتی تاثیری نداشت که این اثر اضطراب زایی هیستامین را نشان می دهد. اما تزریق هیستامین در حیوان حساس شده به مورفین، در مقایسه با گروه هایی که سالین دریافت کرده بودند، درصد زمان طی شده در بازوی باز و تعداد ورود به بازوی باز را افزایش داد که نشان دهنده کاهش اضطراب حیوان حساس شده است.
نتیجه گیری: تزریق دوطرفه هیستامین در ناحیه هیپوکامپ شکمی، اثر اضطراب زایی بر جای می گذارد که این اضطراب ناشی از تزریق هیستامین در موش های حساس شده با مورفین کاهش می یابد. نالوکسان آثار مورفین را بر اضطراب زدایی آنتاگونیزه می کند.
اثر سیستم کانابینوئیدی ناحیه CA1 هیپوکامپ بر حافظه موش های صحرایی حساس شده با آپومرفین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: در این پژوهش آثار تزریق دوطرفه آگونیست ها و آنتاگونیست های کانابینوئیدی در هیپوکامپ پشتی (CA1) بر حافظه موش های صحرایی حساس شده با آپومرفین بررسی شد. روش: روش اجتنابی مهاری (غیرفعال) با مدل دوطرفه برای بررسی حافظه در موش های صحرایی نژاد ویستار به کار گرفته شد و حافظه حیوان 24 ساعت بعد از آموزش مورد بررسی قرار گرفت.
یافته ها: نتایج تزریق درون مغزی آگونیست گیرنده های CB1 و CB2، WIN55، 212-2 (µg/rat 5/0، 25/0) به صورت وابسته به مقدار به تخریب حافظه حیوانات در روز آزمون منجر شد. در حالی که تزریق درون مغزی آنتاگونیست اختصاصی CB1، AM251 (ng/rat 100، 50، 25) اثری روی حافظه نداشت. تزریق درون مغزی AM251، 2 دقیقه قبل از تزریق درون مغزی WIN55، 212-2 (µg/rat 25/0) اثری بر تخریب حافظه ناشی از WIN55، 212-2 (µg/rat 25/0) نداشت. هر چند که اثر تخریبی WIN55، 212-2 (µg/rat 25/0) به دنبال تزریق سه روزه آپومرفین (mg/kg، S.C 1، 5/0)، پنج روز قبل از تزریق WIM55، 212-2 کاملا از بین رفته و این اثر برگشتی حافظه در پی تزریق آنتاگونیست گیرنده D2 دوپامینی، سولپیراید (mg/kg، S.C 5/0، 25/0) 30 دقیقه قبل از تزریق آپومرفین مهار شد، در حالی که آنتاگونیست گیرنده D1، SCH23390 (mg/kg، S.C 1/0، 07/0، 02/0، 01/0) هیچ اثری بر پاسخ آپومرفین نداشت.
نتیجه گیری: هیپوکامپ پشتی نقش مهمی در فراموشی ناشی از کانابینوئیدها داشته و تزریق سه روزه آپومرفین ممکن است منجر به حساسیت گیرنده D2 دوپامینی شده و از این طریق در فراموشی ناشی از تحریک گیرنده CB1 اثر گذارد.
اثر سیستم کانابینوییدی ناحیه 1CA هیپوکامپ پشتی بر حافظه موش های صحرایی حساس شده با نیکوتین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: بررسی اثر تزریق دوطرفه آگونیست و آنتاگونیست گیرنده های کانابینوییدی در هیپوکامپ پشتی (1CA) بر حافظه موش های صحرایی حساس شده با نیکوتین.
روش: در این پِژوهش برای بررسی حافظه موش های صحرایی نژاد ویستار از روش اجتنابی مهاری (غیرفعال) با مدل Step-through و حافظه حیوان 24 ساعت بعد از آموزش بررسی شد.
یافته ها: تزریق درون مغزی آگونیست گیرنده های کانابینوییدی 2-212، 55WIN (µg/rat 6/0، 3/0) و آنتاگونیست اختصاصی گیرنده 1CB، 251AM (ng/rat 90، 60، 30) در روز آموزش به تخریب حافظه حیوانات منجر شد. تزریق درون مغزی 251AM، دو دقیقه قبل از تزریق درون مغزی 2-212، 55WIN (µg/rat 3/0) اثری بر روی تخریب حافظه ناشی از 2-212، 55WIN (µg/rat 3/0) نداشت. اثر تخریبی 2-212، 55WIN (µg/rat 3/0) و 251AM (ng/rat 60) مقادیر مختلف نیکوتین (mg/kg، S.C 6/0 و 4/0، 2/0)، 10 روز قبل از تزریق 2-212، 55WIN یا 251AM کاملاً از بین رفت.
نتیجه گیری: هیپوکامپ پشتی نقش مهمی در فراموشی ناشی از کانابینوییدها داشته، تزریق پنج روزه نیکوتین ممکن است به حساسیت گیرنده نیکوتینی منجر شده، از این طریق در فراموشی ناشی از داروهای کانابینوییدی اثر گذارد.
تاثیر هیستوپاتولوژیک بخار فرمالدهید بر مخاط تنفسی نای موش صحرایی
حوزههای تخصصی:
اثر آسیب زای برخی برنامه های تمرینی در عضله پهن خارجی موش های صحرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش بررسی اثرات کوتاه مدت (یک جلسه) و طولانی مدت (36 جلسه) فعالیت های ورزشی گوناگون (سرعتی، استقامتی و ترکیبی) در ایجاد آسیب های بافت عضلانی (پرخونی، خونریزی، ادم، نکروز، تغییرات هسته از نظر تعداد و میزان فعالیت، دژنراسیون، فیبروز، و وجود سلول های التهابی) می باشد. برای این منظور 40 سر، موش صحرایی جوان سه ماهه به شکل تصادفی در چهار گروه 10 تایی کنترل (بدون برنامه تمرینی)، تمرین استقامتی (با 80-70 درصد حداکثر اکسیژن مصرفی)، تمرین سرعتی (100 درصد حداکثر اکسیژن مصرفی) و تمرین ترکیبی (ترکیبی از استقامتی و سرعتی) قرار گرفتند. 24 ساعت پس از نخستین و سی و ششمین جلسه تمرینی، نمونه های بافتی (از عضله پهن خارجی) برداشته شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آزمون کراسکال والیس و آزمون من ویتنی نشان داد، در هر سه گروه تمرینی پس از یک جلسه فعالیت ورزشی، پرخونی در حد خفیف و تغییرات هسته از نظر افزایش تعداد و فعالیت در حد متوسط تا شدید به وجود آمد. به دنبال 36 جلسه فعالیت ورزشی، علاوه بر تغییرات هسته در همه گروه های تمرینی، به خصوص گروه سرعتی، دژنراسیون، نکروز، فیبروز و وجود سلول های التهابی نیز در گروه تمرین ترکیبی در مقایسه با گروه کنترل مشاهده شد. به طور کلی یافته های این پژوهش در مورد نمونه های حیوانی و با استفاده از چنین پروتکل هایی نشان می دهد انجام فعالیت های حاد و طولانی مدت ورزشی باعث بروز آسیب های متعدد عضلانی خواهد شد و شدت این آسیب ها در گروه تمرین ترکیبی بیش از دو گروه دیگر تمرینی خواهد بود.
تأثیرتعاملی یک دوره تمرین استقامتی و یک جلسه تمرین وامانده ساز بر میزان فعالیت آنزیم های آسپارتات آمینو ترانسفراز و آلانین آمینو ترانسفراز پلاسمایی در موش های صحرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مطالعات انجام شده حاکی از آن است که تمرین وامانده ساز، منجر به بروز آسیب های کبدی می شود. در برخی از مطالعات بیان شده است که انجام تمرینات استقامتی منظم می تواند مانع از بروز آسیب های کبدی ناشی از تمرین وامانده ساز گردد، اما در این زمینه تحقیقات جامعی صورت نگرفته است. هدف از پژوهش حاضر، بررسی تأثیر یک جلسه تمرین وامانده ساز پس از 8 هفته تمرین استقامتی بر میزان آسیب کبدی در موش های صحرایی بود. در این پژوهش تعداد 40 سر موش صحرایی نر 3 ماهه ویستار با میانگین وزن 4± 151 گرم به صورت تصادفی به 2 گروه تمرین استقامتی و بدون تمرین تقسیم شدند(هر گروه شامل 20 سر موش). گروه تمرین استقامتی به مدت 8 هفته و 5 روز در هفته با مدت و شدت فزاینده، روی دستگاه نوارگردان به تمرین پرداختند. پس از 8 هفته، دو گروه به طور تصادفی به دو زیرگروه 10 تائی تقسیم شدند که یک زیرگروه از هرگروه یک وهله تمرین وامانده ساز را اجراکردند. پروتکل تمرین وامانده ساز شامل دویدن با شیب صفر درجه و افزایش تدریجی سرعت تا 35 متر در دقیقه بود. خونگیری در گروه تمرین استقامتی در مدت 14 ساعت پس از آخرین تمرین، و در گروه وامانده ساز بلافاصله پس از تمرین وامانده ساز انجام شد و میزان آنزیم های آسپارتات آمینو ترانسفراز ( GOT,AST)، آلانین آمینو ترانسفراز (GPT,ALT) و TAC تعیین شد. پس از تحلیل آماری با استفاده از آنالیز واریانس یک طرفه وآزمون تعقیبی توکی در سطح معنی داری 05/0P< مشخص شد میزان آنزیم های کبدی در گروه یک وهله تمرین وامانده ساز به طور معنی داری بالاتر از گروه کنترل بود (05/0P<)، در حالی که افزایش معنی داری در سطوح آنزیم ها در موش های گروه استقامتی و گروه استقامتی+وامانده ساز، نسبت به گروه کنترل مشاهده نشد(05/0P>). فعالیتTAC در گروه وامانده ساز به طور معنی داری پایین تر از گروه کنترل بود(05/0P<)ولی تفاوت معنی داری بین گروه تمرین استقامتی + یک وهله تمرین وامانده ساز و گروه کنترل دیده نشد(05/0P>). این تحقیق نشان داد که یک دوره تمرین استقامتی می تواند از آسیب های کبدی ناشی از تمرین وامانده ساز در موش های صحرایی جلوگیری کند.
اثر تمرین استقامتی همراه با مکمل کلسیم بر برخی شاخص های هیستومورفومتری اپی فیز نزدیک درشت نی موش های بدون تخمدان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زنان سالمند در معرض افزایش خطر از دست دادن استخوان و شکستگی آن قرار دارند. مشخص شده کلسیم کافی و تمرینات تحمل وزن، تکامل اسکلتی را تحت تأثیر قرار می دهند، اما اثرات ترکیبی کلسیم و تمرینات تحمل وزن، به ویژه بر هیستومورفومتری استخوان، کاملاً مشخص نشده است. در این مطالعه اثرات مصرف مکمل کلسیم، تمرینات تحمل وزن و ترکیبی از این دو را بر اپی فیز نزدیک استخوان درشت نی در موش های بدون تخمدان بررسی شده است. پنجاه و دو سر موش صحرایی جوان ماده بالغ از نژاد Sprague Dawleyکه به صورت تصادفی به گروه های پایه (برای تعیین مقادیر شاخص های هیستومورفومتری، سه ماه پس از برداشتن تخمدان و قبل از آغاز مرحله اصلی تحقیق)، تمرین استقامتی، مکمل کلسیم، ترکیب تمرین و کلسیم و سرانجام گروه کنترل (که هیچ گونه مداخله تمرینی یا مکمل گیری را طی دوره اصلی اجرای پروتکل تحقیق تجربه نکردند) تقسیم شدند. گروه تمرینی، در طول هشت هفته پروتکل دوی فزاینده را با سرعت 12 تا 20 متر در دقیقه، به مدت 10 تا 59 دقیقه و پنج جلسه در هفته اجرا کردند. گروه کلسیم از طریق گاواژ، روزانه 35 میلی گرم کلسیم به ازای هرکیلوگرم وزن بدن دریافت کردند. پس از هشت هفته، پارامترهای هیستومورفومتری اپی فیز بالایی استخوان درشت نی با استفاده از دستگاه آنالیز تصویر برداری نیمه اتوماتیک مجهز به آکولارمیکرومتر اندازه گیری شد. داده ها با آزمون t وابسته و تحلیل واریانس یک طرفه در سطح 05/0≥P تحلیل شد. نتایج نشان داد برداشتن تخمدان به کاهش فاصله بافت اسفنجی و همچنین ضخامت و حجم بافت های استخوانی متراکم و اسفنجی اپی فیز نزدیک استخوان درشت نی منجر شده است. دویدن روی نوارگردان و مکمل کلسیم باعث افزایش معنی دار این شاخص ها، در مقایسه با گروه کنترل شد. به علاوه، پارامترهای هیستومورفومتری اپی فیز نزدیک استخوان درشت نی به میزان قابل توجهی در گروه ترکیبی بالاتر از هریک از گروه های مجزای کلسیم یا تمرینی بود. همچنین هرچند اثربخشی تمرین بر پارامترهای هیستومورفومتری در کل بهتر از کلسیم بود، اما تفاوت آماری معنی داری بین این دو گروه مشاهده نشد. این نتایج نشان می دهد سبک زندگی عاملی مهم در بروز یا پیشگیری از پوکی استخوان است و انجام تمرینات تحمل وزن یا مکمل کلسیم می تواند اثر مهاری یا عکس در فرآیند کاهش ناشی از یائسگی در هیستومورفومتری استخوان های تحمل وزن داشته باشد.
اثر پیش درمان تمرین اختیاری بر سطح دوپامین و تیروزین هیدروکسیلاز جسم مخطط موش های صحرایی مبتلا شده به پارکینسون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف این تحقیق عبارت است از بررسی اثر تمرین اختیاری بر حفاظت از نرون های دوپامینرژیک جسم مخطط پس از القای تخریب با 6-هیدروکسی دوپامین در موش صحرایی. 25 موش به سه گروه سالم، کنترل پارکینسونی و تمرین پارکینسونی تقسیم شدند. گروه تمرین دوازده هفته روی چرخ دوار تمرین کردند. برای ایجاد مدل پارکینسونی، ترکیب 6-هیدروکسی دوپامین و سرم فیزیولوژی با غلظت 250 میکرولیتر، با جراحی استریوتاکسی، داخل بطن مغز آزمودنی ها تزریق و سطوح دوپامین و تیروزین هیدروکسیلاز با استفاده از روش الایزا اندازه گیری شد. از سوی دیگر، داده ها به روش آنالیز واریانس یک طرفه و آزمون تعقیبی LSD تجزیه و تحلیل شدند. میانگین تمرین آزمودنی ها 5384 متر در روز بود. در این پژوهش بین سطوح دوپامین گروه تمرین و گروه کنترل پارکینسونی تفاوت معناداری مشاهده شد؛ به عبارت دیگر، از کاهش سطح دوپامین در گروه تمرین پیشگیری شد (001/0=P) و تقریباً هم سطح با گروه سالم باقی ماند (129/0P=)؛ اما سطح تیروزین هیدروکسیلاز در گروه تمرین تفاوت معناداری با گروه کنترل پارکینسونی نداشت (805/0P=). نتایج نشان داد که انجام تمرینات اختیاری مقاومت و طول عمر نرون های دوپامینرژیک جسم مخطط موش های صحرایی را در برابر تخریب اکسیداتیو بر اثر سمیت 6-OHDA افزایش می دهد و نقش حفاظتی در برابر بیماری پارکینسون دارد.
اثر ترکیب عصاره آبی زعفران و تمرین هوازی بر برخی شاخص های استرس اکسیداتیو کبدی در رت های نر دیابتی شده با استرپتوزوتوسین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از تحقیق حاضر بررسی اثر ترکیب عصاره آبی زعفران و تمرین هوازی بر غلظت آنزیم های آنتی اکسیدانی در کبد موش های صحرایی دیابتی شده با استرپتوتوزوسین بود. در این تحقیق که از نوع تجربی بود، 70 موش صحرایی ویستار نر به صورت تصادفی در پنج گروه شامل کنترل سالم، کنترل دیابتی، دیابتی با تمرین هوازی، دیابتی با مصرف عصاره آبی زعفران، دیابتی با ترکیب تمرین هوازی و مصرف عصاره آبی قرار گرفتند. نمونه ها دو هفته (14جلسه) به تمرین و مصرف زعفران پرداختند و در پایان فعالیت آنزیم های آنتی اکسیدانی سوپراکسیددیسموتاز، گلوتاتیون پراکسیداز و کاتالاز کبدی آنها ارزیابی شد. مقایسه گروه ها از لحاظ آماری، با آزمون آنالیز یکطرفه (ANOVA) و آزمون تعقیبی شفه انجام گرفت. نتایج نشان داد، تمرین هوازی و مکمل سازی زعفران همزمان در سطح معنا داری(P <0/05) سبب کاهش (GPX)، و با همان سطح معنا داری(P <0/05) موجب افزایش(SOD) نسبت به گروه کنترل دیابتی شد. همچنین ترکیب تمرین هوازی و مصرف عصاره آبی زعفران به تغییر معنا داری در فعالیت آنزیم کاتالاز کبدی منجر نشد.
آثار هشت هفته تمرین تناوبی بر سطح لاکتات (La) و فعالیت آنزیم لاکتات دهیدروژناز (LDH) خون موش های صحرایی نر نژاد ویستار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی آثار تمرین تناوبی بر سطح لاکتات و فعالیت آنزیم لاکتات دهیدروژناز خون موش های صحرایی بود. 20 سر موش صحرایی نر نژاد ویستار (میانگین سن و وزن به ترتیب 3 ماه و 14± 224 گرم) تهیه شده و سپس، به طور تصادفی به دو گروه شاهد (10 = n) و تجربی (10 = n) تقسیم شدند. پروتکل تمرینی شامل 4 دقیقه دویدن روی نوار گردان و 2 دقیقه استراحت فعال در 10 مرحله تمرینی روی گروه تجربی اجرا شد. 48 ساعت بعد از آخرین جلسه تمرینی بعد از ناشتایی شبانه، موش ها با ترکیبی از کتامین و زایلازین بیهوش شدند. برای اندازه گیری لاکتات و فعالیت آنزیم LDH، خون گیری از قلب حیوان انجام گرفت. اطلاعات با استفاده از شاخص های پراکندگی میانگین و انحراف معیار (SE ±M) و آزمون t مستقل تجزیه وتحلیل شد. نتایج نشان داد که تفاوت معناداری در سطح لاکتات خون دو گروه وجود نداشت، ولی در میزان فعالیت آنزیم LDH، تفاوت معناداری بین دو گروه تجربی و شاهد مشاهده شد (05/0P <). این نتایج نشان می دهد، تمرین تناوبی به پاکسازی لاکتات منجر می شود. پایش لاکتات، موجب حفظ گلیکوژن عضلات شده و از تجمع +H که همراه با لاکتات تولید می شود، جلوگیری می کند.
تأثیر تمرین تناوبی شدید و مکمل سازی روغن بذر کتان بر احساس درد القا شده در موش های صحرایی نر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی تأثیر یک دوره تمرین تناوبی شدید و مکمل سازی روغن بذر کتان بر درد القا شده در موش های صحرایی نر بود. بدین منظور، 40 سر موش صحرایی بالغ از نژاد ویستار به عنوان نمونه آماری انتخاب شده و به صورت تصادفی به هشت گروه (پنج سر در هر گروه) کنترل سالین، تمرین سالین، عصاره دوز 100، عصاره دوز 200 ، عصاره دوز 300، تمرین عصاره دوز 100، تمرین عصاره دوز 200 و تمرین عصاره دوز 300 میلی گرم بر کیلوگرم تقسیم گردیدند. گروه های تمرینی با 90 تا 95 درصد حداکثر اکسیژن مصرفی به تمرین اینتروال روی نوارگردان مخصوص جوندگان پرداختند (10 هفته، پنج جلسه در هفته) و گروه های مکمل، روغن بذر کتان را دریافت نمودند. ارزیابی آستانه احساس درد توسط آزمون صفحه داغ با دمای 5/0 ± 55 درجه سانتی گراد صورت گرفت. برای بررسی تفاوت بین گروه ها نیز از آزمون آنالیز واریانس دوطرفه استفاده شد و سطح معناداری کمتر از (05/0) لحاظ گردید. نتایج نشان می دهد که استفاده از مکمل باعث کاهش معنادار احساس درد شده است ( P=0.004 ) که البته این کاهش در گروه عصاره دوز 300 به شکل معناداری بالاتر از گروه عصاره دوز 100 است ( P=0.012 ). همچنین، احساس درد در گروه های تعاملی تمرین مکمل به طور معناداری کمتر از گروه های تمرین و کنترل سالین می باشد ( P<0.05 ). احتمالاً مصرف مکمل به دلیل وجود ویتامین ها و روغن های غیراشباع مفید می تواند احساس درد ناشی از تمرین شدید را تعدیل کند؛ بنابراین، استفاده از روغن بذر کتان جهت کاهش درد ناشی از فعالیت بدنی سنگین توصیه می گردد.
تأثیر هشت هفته تمرین تناوبی هوازی و مصرف عصاره عناب بر عامل رشد اندوتلیال عروقی بافت قلب موش های نر صحرایی دچار آنفارکتوس قلبی
منبع:
علوم حرکتی و رفتاری سال سوم بهار ۱۳۹۹ شماره ۱
1 - 11
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: هدف از تحقیق حاضر، تأثیر هشت هفته تمرین تناوبی هوازی و مصرف عصاره عناب بر عامل رشد اندوتلیال عروقی در بافت قلب موش های نر صحرایی دچار آنفارکتوس قلبی می باشد. روش شناسی: روش پژوهش حاضر به صورت تجربی می باشد. تعداد 60 سر موش صحرایی نر نژاد ویستار با محدوده سنی 2-3 ماه و با وزن 180 – 230 گرم برای آزمایش در این تحقیق خریداری شدند. از بین این تعداد 34 نفر به عنوان نمونه تحقیق انتخاب شدند و به 5 گروه (تمرین تناوبی هوازی+ سکته، گروه تمرین تناوبی هوازی + سکته + مصرف عصاره عناب، کنترل سالم، کنترل دچار آنفارکتوس، گروه دچار آنفارکتوس+ مصرف عصاره عناب) تقسیم شدند. سپس به موش ها ایسکمی قلبی القا شد. میزان تمرین در این تحقیق 8 هفته تمرین تناوبی با 5 تناوب 4 دقیقه ای با شدت 15 متر بر دقیقه بود. بعد از 8 هفته بافت برداری از این موش ها اجرا گردید. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون های آماری تحلیل واریانس (آنوا) و آزمون پیگردی توکی برای بررسی تفاوت بین گروه ها استفاده شد. نتایج: نتایج این تحقیق نشان داد که بین گروه های تجربی و کنترل تفاوت معنی داری وجود داشت؛ که این به سود گروه تجربی بود. همچنین از بین گروه های تجربی نتایج این تحقیق نشان داد که، گروه ترکیبی تمرین و مکمل بهترین نتیجه را در مورد افزایش متغیر اندوتلیال عروقی داشت. نتیجه گیری : در کل نتایج این تحقیق نشان داد که، تاثیر گروه ترکیبی تمرین و مکمل بیشتر از شرایط تمرین و مکمل تنها بود.
اثربخشی تیماسین پلاس بر اختلال حافظه و یادگیری فضایی و اجتنابی غیر فعال ناشی از ایسکمی مغزی تجربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: تیماسین پلاس داروی گیاهی ایرانی ساخت شرکت مدین فارما برای برخی اختلالات تنفسی است. در این پژوهش اثر داروی مذکور بر اختلال حافظه و یادگیری ناشی از ایسکمی مغزی تجربی در حیوان آزمایشگاهی بررسی شد. روش: این پژوهش از نوع تجربی مداخله ای بود.در این تحقیق از 24 سر موش صحرایی نر استفاده شد.گروه های آزمایشی شامل کنترل منفی، کنترل مثبت (کنترل ایسکمیک) و دو گروه دریافت کننده تیماسین پلاس بودند. موش ها در گروه کنترل منفی مورد هیچ گونه مداخله ای قرار نگرفتند. درگروه کنترل مثبت موش ها مورد جراحی انسداد موقت شریان کاروتید قرار گرفتند و نرمال سالین را دریافت کردند. در گروه ه ای دریافت کننده تیماسین پلاس نیز جراحی انجام شد و موش ها تیماسین پلاس را دریافت کردند. بمنظور ارزیابی حافظه از آزمون های ماز تی و اجتنابی غیر فعال استفاده و تحلیل داده ها از طریق تحلیل واریانس یک طرفه انجام شد. یافته ها: از نظر زمان یافتن غذا، گروه کنترل مثبت در مقایسه با کنترل منفی افزایش معنی داری داشت. از نظر زمان تأخیر در قدم گذاری به محفظه تاریک، گروه کنترل مثبت نسبت به کنترل منفی کاهش معنی داری داشت. از نظر زمان یافتن غذا، گروه های دریافت کننده تیماسین پلاس در مقایسه با کنترل مثبت کاهش معنی داری داشتند و بین کنترل منفی و گروه های مذکور اختلاف معنی داری مشاهده نشد. از نظر زمان تأخیر در قدم گذاری به محفظه تاریک، بین کنترل مثبت و گروه های دریافت کننده تیماسین پلاس تفاوت معنی داری مشاهده نشد. نتیجه گیری: تیماسین پلاس از اختلال حافظه فضایی جلوگیری می کند ولی مانع از اختلال حافظه اجتنابی غیرفعال نمی شود.
تأثیر تمرینات ورزشی با شدت کم، متوسط و زیاد بر شاخص های آپوپتوز بافت بیضۀ موش های صحرایی نر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم زیستی ورزشی سال چهاردهم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۵۳)
173 - 188
حوزههای تخصصی:
مقدمه: تأثیر تمرینات ورزشی با شدت های مختلف بر القا و یا مهار فرایند آپوپتوز وابسته به میتوکندری در بافت بیضه تاکنون ناشناخته مانده است. هدف از پژوهش حاضر، بررسی تأثیر تمرین تداومی با شدت کم (LICT)، متوسط(MICT) و زیاد (HICT) بر فرایند آپوپتوز در بافت بیضه موش های صحرایی بود. روش پژوهش: بدین منظور، 24 سر موش صحرایی نر نژاد ویستار به صورت تصادفی به چهار گروه LICT، MICT، HICT و کنترل تقسیم شدند. گروه LICT با شدت 50-60 درصد حداکثر سرعت ، گروه MICT با شدت 65-70 درصد حداکثر سرعت و گروه HICT با شدت 80-85 درصد حداکثر سرعت تمرین کردند. بیان پروتئین و ژنBax ، Bcl-2، کاسپاز 3 با روش وسترن بلات و PCR کمی اندازه گیری شد. داده های پژوهش با آزمون آماری ANOVA و آزمون تعقیبی توکی تجزیه وتحلیل شد. یافته ها : نتایج نشان داد که در گروه LICT و MICT بیان Bcl2، Bax و کاسپاز 3 تغییر معناداری در مقایسه با گروه کنترل نداشت (05/0P>). در گروه HICT بیان Bcl-2 کاهش معنادار (01/0P=) و بیان Bax و کاسپاز-3 افزایش معناداری (05/0P=) داشت. همچنین تعداد سلول های آپوپتوتیک در LICT و MICT تغییر معناداری را نشان نداد، ولی در گروه HICT افزایش معناداری داشت (001/0P=). نتیجه گیری: به نظر می رسد هشت هفته تمرین LICT و MICT هیچ تأثیر معناداری در بروز یا القای فرایند آپوپتوز وابسته به میتوکندری در بافت بیضه ندارد. درحالی که گروه HICT با کاهش بیان Bcl2 و افزایش بیان Bax و کاسپاز 3، فرایند آپوپتوز را القا می کند و تعداد سلول های آپوپتوتیک را در بافت بیضه افزایش می دهد.
تأثیر عصاره الکلی بذر کتان و تمرین هوازی بر وضعیت اکسیداتیو بافت قلب موش صحرایی آواریکتومی شده(مقاله علمی وزارت علوم)
زمینه و هدف : آواریکتومی (برداشت تخمدان) باعث القاء استرس اکسیداتیو در بدن می شود. دانه کتان به عنوان منبع غنی از آنتی اکسیدان های طبیعی همراه با فعالیت بدنی منظم، می تواند اثرات مخرب ناشی از استرس اکسیداتیو را مهار کند. هدف تحقیق حاضر بررسی اثر ترکیبی عصاره کتان و تمرین هوازی بر وضعیت اکسیداتیو بافت قلب در موش های صحرایی آواریکتومی شده بود. روش تحقیق : در این مطالعه تجربی، از 36 سر موش صحرایی ماده بالغ نژاد ویستار، با میانگین وزن 25±250 گرم استفاده شد. موش ها به طور تصادفی به شش گروه مساوی (n=6) شامل گروه های کنترل، شم (شاهد جراحی)، آواریکتومی شده، آواریکتومی- عصاره بذر کتان، آواریکتومی- تمرین، و نهایتا آواریکتومی- تمرین- عصاره بذر کتان؛ تقسیم شدند. تمرینات هوازی به مدت 8 هفته، هر هفته 5 روز بر روی نوارگردان به اجرا درآمد و گروه های تیمار با عصاره بذر کتان، روزانه به مقدار 400 میلی گرم/کیلوگرم وزن بدن عصاره بذر کتان به صورت گاواژ دریافت کردند. در پایان دوره مطالعه، نمونه بافت قلب از حیوانات مختلف اخذ گردید و ظرفیت تام آنتی اکسیدانی (TAC)، غلظت مالون دی آلدهید (MDA)، به همراه فعالیت آنزیم های سوپر اکساید دیسمیوتاز (SOD)، گلوتاتیون پراکسیداز (GPx) و پارااکسوناز-1 (PON1) اندازه گیری گردیدند. داده های جمع آوری شده با آزمون های آماری تحلیل واریانس یک طرفه و تعقیبی توکی در سطح 0/05>p مورد بررسی قرار گرفتند. یافته ها : فعالیت آنزیم های SOD، GPX، PON1 و میزان TAC در موش های گروه آواریکتومی به طور معنی داری کمتر از موش های گروه کنترل بود؛ در حالی که MDA به طور معنی داری افزایش پیدا کرد (05/p<0). از طرف دیگر، فعالیت آنزیم های SOD، GPX، PON1 و میزان TAC در موش های صحرایی گروه آواریکتومی- تمرین - عصاره به طور معنی داری در مقایسه با گروه های آواریکتومی، آواریکتومی- عصاره و آواریکتومی- تمرین افزایش پیدا کرد؛ در حالی که MDA به طور معنی داری کاهش یافت (05/p<0). نتیجه گیری : ترکیب عصاره بذر کتان و تمرین هوازی تاثیر بهتری در بهبود فعالیت سیستم آنتی اکسیدانی و کاهش شاخص اکسیداسیون بافت قلب در موش صحرایی آواریکتومی شده دارد.
تأثیر یک جلسه فعالیت ورزشی تداومی روی نوارگردان بر میزان پروتئین شوک گرمایی 72 و ظرفیت آنتی اکسیدانی تام پلاسمای موش های دیابتی شده توسط استرپتوزوتوسین(مقاله علمی وزارت علوم)
زمینه و هدف : پروتئین شوک گرمایی 72( HSP72) و ظرفیت آنتی اکسیدانی تام (TAC) دو شاخص مهم در دفاع درونی بدن می باشند. هدف از تحقیق حاضر بررسی تأثیر یک جلسه فعالیت ورزشی تداومی روی نوارگردان بر میزان HSP72 و TAC پلاسمای موش های دیابتی شده توسط استرپتوزوتوسین بود. روش تحقیق : بدین منظور 40 سر موش صحرایی نر نژاد ویستار به وزن 165±1 گرم و سن 6 تا8 هفته، به طور تصادفی در 4 گروه (هر گروه 10 سر)، کنترل دیابت، و 3 گروه دیابتی+تمرین حاد استقامتی (گروه های 1، 2 و 3 که به ترتیب 30 دقیقه، 4 ساعت و 24 ساعت پس از ورزش کشته شدند)، تقسیم شدند. موش های صحرایی با تزریق استروپتوزوتوسین محلول در بافر سیترات 1/ 0 مول (PH = 5/4) به صورت درون صفاقی، دیابتی شدند. پروتکل تمرینی با سرعت 10 متر در دقیقه آغاز شد و به تدریج به 18 متر در دقیقه رسید. مدت دویدن تقریبا 60 دقیقه بود. برای تعیین سطوح HSP72 و TAC به ترتیب از روش الایزا و رنگ سنجی استفاده شد. یافته ها : به دنبال اجرای یک جلسه فعالیت در موش های دیابتی، میزان HSP72 پلاسمای تمام گروه ها افزایش یافت. افزایش HSP72 در گروه 30 دقیقه پس از فعالیت، نسبت به گروه کنترل، غیر معنادار بود؛ اما سطوح این شاخص در گروه 2) 4ساعت( نسبت به گروه کنترل(p=0/03) و در گروه 3(24ساعت) نسبت به گروه کنترل و گروه 30 دقیقه، افزایش معناداری را نشان داد (به ترتیب P=0/001 و P=0/005 ) افزایش ظرفیت آنتی اکسیدانی تام (TAC) فقط در گروه 3 نسبت به گروه کنترل معنی دار بود .(P=0/03) نتیجه گیری : نتایج به دست آمده نشان دهنده اثرات مفید یک جلسه فعالیت استقامتی حاد بر سطوح HSP72 و ظرفیت آنتی اکسیدانی تام در بیماری دیابت می باشد. با توجه به این، احتمالا می توان فعالیت استقامتی حاد را به عنوان یک توصیه درمانی در مقابله با عوارض این بیماری به کار برد.
تأثیر 4 هفته تمرین مقاومتی بر سطح پلاسمایی عامل نوروتروفیک مشتق از مغز در موش های صحرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
زمینه و هدف : عامل نوروتروفیک مشتق از مغز ( BDNF ) یکی از اعضای خانواده نوروتروفین هاست که نقش کلیدی در تنظیم بقاء، رشد و حفظ نورون ها دارد. BDNF در سازگاری ناشی از تمرین ورزشی مشارکت می کند؛ اما اثر تمرین مقاومتی برآن هنوز به خوبی شناخته نشده است. هدف پژوهش حاضر، بررسی تأثیر 4 هفته تمرین مقاومتی بر سطح پلاسمایی BDNF در موش های صحرایی بود. روش تحقیق : 20 سر موش صحرائی ماده ویستار به طور تصادفی به 2 گروه کنترل ( 5 سر) و گروه تمرین مقاومتی (15 سر) تقسیم شدند. دوره تمرینی 4هفته، 3 جلسه در هر هفته انجام شد. در هر جلسه حیوانات وزنه های وصل شده به دم را با بالارفتن از نردبان به صورت 5 تکرار سه نوبتی حمل کردند. در گروه تمرین، در زمان های 24 ، 48 و 72 ساعت بعد از آخرین جلسه تمرین،موش ها بیهوش شدند و خونگیری به عمل آمد. برای سنجش محتوای BDNF پلاسما از روش الایزا و کیت پرومگا G7611 استفاده گردید و داده ها با روش تحلیل واریانس یک طرفه در سطح معنی داری 05/ p< 0 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافته ها : یافته ها نشان داد که سطوح BDNF پلاسما در وهله های زمانی 24 و 72 ساعت (به ترتیب با 04/ p =0 و 02/ p =0) پس از آخرین جلسه تمرین مقاومتی نسبت به گروه کنترل، به طور معنی داری پایین تر است؛ با این حال، در وهله زمانی 48 ساعت پس از تمرین، افت در سطوح BDNF پلاسما معنی دار نبود. نتیجه گیری : تمرین مقاومتی با استفاده از نردبان در طول 4 هفته، موجب کاهش سطوح BDNF پلاسما پس از تمرین می شود. بنابراین، این نوع تمرین مقاومتی را احتمالاً می توان مدلی مناسب و موثر برای بررسی رفتار این نوروتروفین به کار گرفت.
ارزیابی اثرات حفاظتی مصرف مکمل آغوز بر شاخص های آسیب عضلانی ناشی از ورزش در موش صحرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
زمینه و هدف: مطالعات نشان داده اند که کلستروم یا آغوز گاوی دارای خاصیت ضداکسایشی است اما تاکنون مطالعه ای که اثربخشی آن را بر آسیب ورزشی مورد ارزیابی قرار داده باشد یافت نشد. مطالعه حاضر به منظور بررسی اثرات مصرف مکمل آغوز گاوی بر آسیب عضلانی ناشی از ورزش شدید اجرا گردید. روش تحقیق: 48 سر موش صحرایی نر نژاد ویستار به طور تصادفی به شش گروه مساوی تقسیم شدند گروه 1 (کنترل)، گروه 2 (ورزش هوازی)، گروه 3 (ورزش بی هوازی)، گروه 4 (مکمل بدون ورزش)، گروه 5 (مکمل با ورزش هوازی)، گروه 6 (مکمل با ورزش بی هوازی). پس از انجام 1 هفته ای بارگیری مکمل و تمرین، نمونه گیری خون از تمام موش ها انجام و سطح پلاسمایی آنزیم های LDH و CK توسط کیت های استاندارد و دستگاه اتوآنالایز تعیین گردید. داده ها با آزمون های آماری ANOVA و آزمون تعقیبی توکی در سطح 0/05>p تحلیل شد. یافته ها: مقادیر پلاسمایی LDH (p=0/010) و CK (p=0/006) درگروه ورزش بی هوازی به طور معنی داری در مقایسه با گروه کنترل افزایش یافت. اختلاف معنی داری بین گروه ورزش هوازی و گروه کنترل در متغیرهای CK و LDH (p=0/86) وجود نداشت. موش های دریافت کننده مکمل و ورزش بی هوازی شدید (گروه 6) به طور معنی داری سطح CK و LDH کمتری در مقایسه با گروه ورزش بی هوازی بدون مکمل (گروه 3) داشتند (0/001=p)، نتایج نشان داد که بارگیری 7 روزه مکمل آغوز توانست افزایش سطوح CK و LDH ناشی از تمرین بی هوازی را در موش ها مهار نماید. نتیجه گیری: مکمل آغوز با توجه به خواص ضداکسایشی، می تواند به عنوان یک مکمل ورزشی جهت کاهش آسیب های عضلانی استفاده گردد.
تأثیر تمرین مقاومتی بر میزان اسفینگوزین -1- فسفات پلاسما و عضله قلبی موش صحرایی نر نژاد ویستار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: S1P یک اسفنگولیپید بیواکتیو مشتق شده از پلاکت ها می باشد که در تنظیم تکثیر، تمایز، هایپرتروفی و مقابله با مرگ برنامه ریزی شده سلولی درگیر می باشد. هدف این تحقیق، بررسی اثر یک دوره تمرین مقاومتی 8 هفته ای بر میزان اسفینگوزین-1-فسفات (S1P) پلاسما و عضله قلبی موش صحرایی نر نژاد ویستار می باشد، مواد و روش ها: 24 موش صحرایی 8 هفته ای نر نژاد ویستار (190-250 گرم) بصورت دوتایی در یک محیط کنترل شده (22 درجه سانتی گراد، سیکل 12:12 خاموش و روشنایی) همراه با غذا و آب در دسترس نگهداری شدند. بعد از یک ماه آشنا سازی حیوانات بصورت تصادفی به گروه کنترل (12N=) و تجربی (12N=) تقسیم شدند. نردبان مقاومتی یک متری با فاصله میله های 2 سانتی متری با شیب 85 درجه به عنوان وسیله تمرین و وزنه های متصل شده به دم حیوان بعنوان مقاومت استفاده شد. تمام مراحل جراحی در یک جلسه انجام شد. موشها 48 ساعت بعد از آخرین جلسه تمرین(جهت از بین رفتن اثرات حاد تمرین) از طریق تزریق کتامین(mg/kg 75) و گزالایسین(mg/kg 20) بیهوش و سپس قربانی شدند و عضله قلبی خارج شد.. مقدار S1P عضله قلبی در لایه کلروفرم بوسیله دستگاه کروماتوگرافی مایع با عملکرد بالا(HPLC) اندازه گیری شد. یافته ها: تمرین مقاومتی محتوایS1P عضله قلبی (08/0=P) را در مقایسه با گروه کنترل افزایش داد که معنی دار نبود مقدار این فاکتور در پلاسما در پی تمرین مقاومتی افزایش معنی داری نشان داد(05/0=P).نتیجه گیری: با توجه به نقش ساختاری و عملکردی این اسفینگولیپید و از آنجا که این فاکتور بدنبال یک دوره تمرین مقاومتی تحقیق حاضر تمایل به افزایش نشان داد.
تأثیر تمرین مقاومتی حاد بر سطوح پلاسمایی عامل نوروتروفیک مشتق از مغز در موش های صحرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: عامل نوروتروفیک مشتق از مغز (BDNF) یکی از اعضای خانواده نوروتروفین هاست که نقش کلیدی در تنظیم بقاء، رشد و حفظ نورون ها دارد.BDNF مشتق از عضله در سازگاری عضله اسکلتی به تمرین مشارکت می کند؛ اما، اثرات مداخلات تمرین بر آن هنوز به خوبی درک نشده است. بنابراین، هدف این پژوهش، بررسی تأثیر تمرین مقاومتی بر محتوای فاکتور نوروتروفیک مشتق از مغز در عضلات اسکلتی موش های صحرایی بود. مواد و روش ها: 25 سر موش صحرائی ماده ویستار بطور تصادفی به دو گروه گواه و تمرین مقاومتی تقسیم شدند که بالا رفتن از نردبان همراه با حمل وزنه به عنوان تمرین مقاومتی در نظرگرفته شد. جلسه تمرین شامل سه نوبت با پنج تکرار بود. حیوانات، در گروه تمرین مقاومتی صفر، 24، 48 و 72 ساعت بعد از جلسه تمرین بیهوش و خونگیری انجام شد. برای سنجش محتوای BDNF از کیت الایزا و برای تحلیل داده ها از روش ANOVA و نرم افزار SPSS 18 استفاده و سطح معناداری P≤0/05در نظر گرفته شد.یافته ها: یافته های این پژوهش نشان داد که تغییرات سطوح BDNF پلاسما به دنبال یک جلسه تمرین مقاومتی در نقاط زمانی بلافاصله، 24 و 72 ساعت بیشتر از گروه کنترل بود (به ترتیب 0/001=p ، 0/0009=p و 0/027=p). . نتیجه گیری: تمرین مقاومتی BDNF پلاسما را تحت تاثیر قرار می دهد. بنابراین، تمرین مقاومتی را احتمالا می توان مدلی مناسب برای بررسی رفتار مولکولی این نوروتروفین بکار گرفت.