در بررسی ساختار قدرت سیاسی و مناسبات آن با جامعه و الگوی تولید می توان گفت ماهیتِ دولت در عصر نظام الملک بر مبنای اصل تمرکز قدرت چرخیده و عمدتاً ماهیت مالک الرقابی داشته است. مسئله ی نوشتار حاضر این است که چرا و متأثر از چه مولفه های جامعه شناختی فرهنگی مناسبات قدرت سیاسی با جامعه و نیروهای تولید در عصر نظام الملک این گونه بود؟ با روش تحلیلی و وارسی منابع تلاش داریم تا ماهیت و عملکرد دولت که از آن به عنوانِ «دولت به مثابه تصاحب امور» تفسیر خواهد شد، به صورت بندی جدیدی از گزاره های تاریخی بپردازیم. با مراجعه به گزاره های تاریخی این رویکرد اثبات می شود؛ زیرا سلجوقیان در آغاز راه، حکمرانی خود را با شمشیر و تغلّب بر ایران هموار کردند؛ خاستگاه غیر ایرانی داشتند و در ادامه ی تصاحب سرزمینی به رغم به کار گرفتن دیوان سالاران ایرانی همواره این گروه نخبگان اداری جان خود را در نزاعِ قدرت از دست دادند. از منظر اقتصادی نیز حاکمان سلجوقی ضمن تصاحب تمام منابعِ قدرت و ثروت، چیدمان پیشین و شکل یافته ی طبقات و گروه های اجتماعی ایران را بر هم زده و با تحکیم ساختار قدرت اقتصادی کالایی و بی ثباتی مالکیت نظام ارضی مانع از دگرگونی اساسی شدند. با اعمال شیوه اقتصاد مبتنی بر حیات کوچروی و توسعه الگوی زمینداری اقطاعی امکان انباشت سرمایه و گردش آن تقلیل یافت و به رغم توسعه ی حجم امور اقتصادی و گسترش سرزمین های تحت سیطره در این مقطع پر اهمیت تاریخی، شاهد تکوین مراحل تحول و جهش در این دوره نیستیم؛ بلکه حوادث عظیم این دوره صرفاً در درون یک دایره ی بسته رخ داد که دولت صاحب امور آن را کنترل می کرد. دولت به مثابه تصاحب با اتخاذ و تعمیم نظام ارباب رعیتی در عرصه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تقویت می شد. دولت متمرکزِ عصر نظام الملک از شرایط برای نهادینه کردن تسلط خود بهره گرفت؛ اما برای گذار به مرحله تحول اساسی، حرکت جهش سازی صورت نگرفت.
مقاله حاضر بر آن است که تفکر حوزوی به عنوان یک رویکرد معرفتی با اصول و مبانی و مؤلفه های خاص خود واجد ظرفیت روشنفکری است به شرط آنکه روشنفکری را در قالب خاستگاه تاریخی و حصار هویتی عصر روشنگری خلاصه و محصور نکنیم. در مقاله ضمن بر شمردن مؤلفه های پنج گانه تفکر حوزوی از یک سو و ارائه تحلیلی از مقوله روشنفکری به سه مؤلفه عصری بودن، تفکر انتقادی داشتن و تلاش برای ارائه راه حل نسبت به مسائل مهم عصری به عنوان مؤلفه های اساسی روشنفکری تاکید می شود و آنگاه نشان داده می شود که مؤلفه های پنج گانه تفکر حوزوی با روشنفکر بودن در چارچوب مؤلفه های سه گانه مزبور ناسازگاری ندارند. تاکید مقاله بر آن است که گرچه توجه دین و تلاش برای فائق آمدن تفکر دینی بر چالش های دنیای معاصر وجه همت تمامی پروژه های گوناگون روشنفکری دینی بوده است آنچه مایز اصلی روشنفکری حوزوی از دیگر پروژه های روشنفکری دینی است چارچوب معرفتی خاص حاکم بر روشنفکری حوزوی و راهبرد مواجه آن با چالش های معرفتی دنیای معاصر است.