موضوع این مقاله ناخشنودی های مهدی اخوان ثالث از اوضاع و احوال خویش و جامعه ای است که در آن زندگی می کند؛ نگارنده با مطالعه و بررسی کلیه منظومه ها و مجموعه های شعر وی و بیان مهمترین دلایل این ناخشنودی ها چنین نتیجه گیری می کند که اولا ناامیدی و یاسی که در برخی از اشعار اخوان دیده می شود در حقیقت، خود عامل دیگری دارد که همانا نارضایتی او از وضع خود و وضعیت مردم وطنش است، ثانیا این ناخشنودی و نارضایتی از وضعیت خویش و جامعه به اشکال مختلفی بروز کرده است که اهم آنها عبارتند از:خشم و خروش، نفرت و نفرین یا طنز و لودگی یا دعوت به تلاش و امیدواری یا مرثیه خوانی و حتی افسردگی ها و ناامیدی ها.
در چند دهه اخیر «نقد روان کاوانه» از پویاترین و پرکاربردترین رویکردهای نظریه ادبی معاصر بوده است. فروید، یونگ و لکان مهم ترین چهره های روان کاوی در قرن بیستم بودند که با استفاده از مفاهیم رایج در نظریه روان کاوی خود، در خوانش متون ادبی تحولی بزرگ پدید آوردند؛ اما در عرصه نقد ادبی، پژوهشگران ما از یک سو، کمتر به نقد روان کاوانه پرداخته اند، و از سوی دیگر، تحقیقات محدود آنها بیشتر به آثار ادبی درون گرایانه و پُرراز و رمزی چون بوف کور و مکاتب خاصی مانند سوررئالیسم منحصر بوده است. در این مقاله با بهره گیری از دو مفهوم بنیادین «دیگری» و «نگاه خیره» در نظریه لکان به تفکیک و تبیین سطوح روایتگری شعر هملت شاملو پرداخته ایم تا چگونگی آمیختگی صدای دو روایتگر اصلی شعر (هملت و بازیگر) و چرایی لحظه افتراق این دو صدا معلوم گردد؛ در ادامه کهن الگوی «برادرکشی» به عنوان محور اصلی که باعث ارتباط عمودی بندهای شعر می شود بررسی و تحلیل شده است
"بومی گرایی واکنش روشنفکرانی بود که می خواستند مخاطبان خود را به اصالت ها و ریشه هایشان توجه دهند، بنابراین کشورهای فراوانی که در معرض استعمار قرار داشتند، به این موضوع توجه کردند و طبیعتا جریان های گوناگون روشنفکری در ایران نیز به آن بی توجه نماندند. در بررسی جریان های داستانی پیش از انقلاب، با جریان بومی گرایی مواجهیم، جریانی که معمولا منتقدان به آن توجه نکرده اند. در داستان های این جریان به نقد بیگانگان و دولت همراه با بیگانگان و توجه دادن مردم به ریشه های خود توجه شده است. در این مقاله ضمن نظری مختصر به شرایط تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و ادبی ایران در سال های 1320 تا 1357مولفه های موجود در داستان های این جریان برشمرده شده است. بیگانه ستیزی، توجه به هویت ایرانی اسلامی و تقابل این مولفه ها با موضوع مدرنیسم از عمده ترین مولفه های داستان های بومی گراست. بررسی ها نشان می دهد توجه به جریان بومی گرا در دهه 20 و 30 شمسی کمتر از دهه 40 به بعد است. سیاست های محمدرضا پهلوی در این دو دهه و نوع برخورد او با روشنفکران شرایطی را رقم می زند که در نهایت منجر به بی توجهی به این جریان در دهه های 20 و 30 می شود. تاثیرات جریان های روشنفکری بخصوص تفکرات آل احمد و شریعتی و تغییر شرایط کشور از سال 42 به بعد به این جریان در دهه های 40 و 50 رونق می بخشد.
"
آراء و نظریه های فیلسوف و نظریه پرداز برجسته فرانسوی ژاک لاکان، هم مبتنی بر مفاهیمِ بنیادینِ روانکاویِ فرویدی است و هم این مفاهیم را با به کارگیری مجموعه ای از اصطلاحات و روش شناسی های نو بسط می دهد. تبیین لاکان از مفهوم ضمیر ناخودآگاه، نمونه خصیصه نمایی از تکمیل و تعدیل نظریه روانکاویِ کلاسیک است. توجه لاکان به زبان، خود یکی از ویژگی های فرویدیِ اندیشه اوست. اما جایگاه و اهمیت زبان در تبیینی که او از ضمیر ناخودآگاه به دست می دهد، از محدوده ملاحظات عامِ زبانی (آن چنان که در نظریه فروید می توان دید) بسیار فراتر می رود. لاکان با بهره گیری از (و هم زمان تعدیلِ) زبان شناسی سوسوری، چهارچوب نوینی برای فهم مفهوم ضمیر ناخودآگاه ایجاد می کند، چهارچوبی که در نظریه فروید وجود ندارد و خود نمونه ای است از بسط و گسترش روانکاوی به شیوه ای میان رشته ای.
در نوشته حاضر، نخست نظریه پردازی های زبان مبنایانه لاکان درباره رشد روانیِ سوژه را تبیین خواهیم کرد. به این منظور، به طور خاص دیدگاه او را درباره «ساحت خیالی» و «ساحت نمادین» و مفاهیم وابسته به این دو اصطلاح مهم بررسی می کنیم. سپس در بخش پایانیِ این نوشتار، کاربردپذیریِ مفاهیم لاکانی در نقد ادبی را در قرائتی نقادانه از شعر معروف «زمستان» سروده مهدی اخوان ثالث خواهیم سنجید.
تأثیرپذیری برخی آثار هدایت از اگزیستانسیالیسم سارتر موضوعی است که بسیار مورد توجه پژوهشگران بوده و از میان آثار او در داستان سگ ولگرد نمود یافته است. این داستان کوشیده است تا رنج و بیچارگی انسان را در این جهان با نگاهی اگزیستانسیالیستی به نمایش بگذارد و با تأکید بر مبانی اندیشگی سارتر زندگی رنج آور پات را به عنوان نمادی از زندگی انسان در این جهان به تصویر کشد؛ به گونه ای که داستان سگ ولگرد نوستالژی را به عنوان مهمترین عامل نابودکنندة زندگی و وجود آدمی معرفی می کند. این مقاله کوشیده است تا نمود اندیشه های اگزیستانسیالیستی و معنای خاص نوستالژی از دیدگاه سارتر را در این داستان بازنماید.
هر داستان از پیوند استوار بین دو عنصر رویه یا سطح و ساختار تشکیل شده است. در حقیقت، ارزش هر داستان در زیبایی نهفته در آن است و که ساختار درست یک داستان، میتواند به زیبایی آن بیفزاید. بنابراین، شناخت ساختار روایی و توصیف و تشریح شخصیتهای داستان، یکی از مهمترین نکتهها در پژوهشهای ادبی است و پژوهشگران نیز میکوشند از طریق کاربرد معناشناسی، ارتباط بین شخصیتهای داستانی را تبیین کنند. یکی از شیوههای جدید تبیین ارتباط شخصیتها با یکدیگر، «الگوی کنشگر» گرِماس است. گرِماس،از ساختارگرایان و نظریهپردازان نشانه معناشناسی پیرو ولادیمیر پراپ، با مطالعه ساختارهای معنا و ادامهپژوهشهای پراپ در سطحی گسترده، توانست فرضیه مدل کنشی را ارایه دهد. این الگوی کنشی با هدف نمایان ساختن نقش شخصیتها مطرح شد و مفهوم حوزههای پیوند دهنده کنش و شخصیت، به شناخت شخصیت، کمک شایانی کرد. در این الگو، شمار کنشگرها به شش میرسد: فرستنده یا تحریککننده، گیرنده، شیء ارزشی، کنشگر بازدارنده و کنشگر یاریدهنده. در الگوی کنشی، کنشگر، گرانیگاه روایت به شمار میرود. کنشگر کسی یا چیزی است که کنش را انجام میدهد. واژهکنشگر از شخصیت داستانی فراتر میرود؛ زیرا کنشگر ممکن است فرد، شیء، گروه و یا واژهای مجرد و انتزاعی باشد. بهرهمندی از شیوههای جدید، مانند الگوی کنشگر، در تحلیل شخصیتهای داستانی، موجب میشود نگاه به متنهای ادبی هر چه بیشتر علمی، آکادمیک و نظاممند شود. در این مقاله با کاربرد الگوی کنشگر گرِماس، سه داستان کوتاه نادر ابراهیمی1 (خانهای برای شب، دشنام و صدا که میپیچید) را بررسی کردهایم.