در این مقاله، پس از بررسی مختصر اصطلاح تساهل و تسامح و پیشینه ی آن در غرب و فرهنگ اسلامی، با توجه به ارتباط و تاثیر مسایل سیاسی، تاریخی و اجتماعی بر ذهن هنرمند و اثر او، به اختصار دوره ی سیاسی، تاریخی و اجتماعی حافظ توصیف شده است. نگارنده کوشیده است، تساهل و تسامح را از دیدگاه شاعر بر پایه ی سه محور بیان کند؛ محور نخست اندیشه ی حافظ درباره ی گناه است. در این بخش، گناه به عنوان تقدیر الهی، گناه نخستین آدم و حوا، گناه و بخشش آن که محل ظهور رحمت الهی است، بی اثری زهد یا فسق در نظام هستی و نیز نامعلومی پایان کار انسان واعمال او، بررسی می شود. در محور دوُم؛ روح تساهل آمیزحافظ و موضوع هایی؛ چون اغتنام وقت، جواز گناه، تمایل به شادخواری و باده زداینده ی گناه، بررسی می شود. در محور سوم؛ نگاه حافظ به زندگی فردی و اجتماعی و ارایه ی الگوی رفتاری برپایه ی سازواری و تساهل (مدارا با دشمنان، نفی خودخواهی، نفی دنیا اندوزی، نفی مطلق بدکاری، کرم پیشگی و مهرجویی و وحدت ادیان) بررسی می شود.
هر داستان از پیوند استوار بین دو عنصر رویه یا سطح و ساختار تشکیل شده است. در حقیقت، ارزش هر داستان در زیبایی نهفته در آن است و که ساختار درست یک داستان، میتواند به زیبایی آن بیفزاید. بنابراین، شناخت ساختار روایی و توصیف و تشریح شخصیتهای داستان، یکی از مهمترین نکتهها در پژوهشهای ادبی است و پژوهشگران نیز میکوشند از طریق کاربرد معناشناسی، ارتباط بین شخصیتهای داستانی را تبیین کنند. یکی از شیوههای جدید تبیین ارتباط شخصیتها با یکدیگر، «الگوی کنشگر» گرِماس است. گرِماس،از ساختارگرایان و نظریهپردازان نشانه معناشناسی پیرو ولادیمیر پراپ، با مطالعه ساختارهای معنا و ادامهپژوهشهای پراپ در سطحی گسترده، توانست فرضیه مدل کنشی را ارایه دهد. این الگوی کنشی با هدف نمایان ساختن نقش شخصیتها مطرح شد و مفهوم حوزههای پیوند دهنده کنش و شخصیت، به شناخت شخصیت، کمک شایانی کرد. در این الگو، شمار کنشگرها به شش میرسد: فرستنده یا تحریککننده، گیرنده، شیء ارزشی، کنشگر بازدارنده و کنشگر یاریدهنده. در الگوی کنشی، کنشگر، گرانیگاه روایت به شمار میرود. کنشگر کسی یا چیزی است که کنش را انجام میدهد. واژهکنشگر از شخصیت داستانی فراتر میرود؛ زیرا کنشگر ممکن است فرد، شیء، گروه و یا واژهای مجرد و انتزاعی باشد. بهرهمندی از شیوههای جدید، مانند الگوی کنشگر، در تحلیل شخصیتهای داستانی، موجب میشود نگاه به متنهای ادبی هر چه بیشتر علمی، آکادمیک و نظاممند شود. در این مقاله با کاربرد الگوی کنشگر گرِماس، سه داستان کوتاه نادر ابراهیمی1 (خانهای برای شب، دشنام و صدا که میپیچید) را بررسی کردهایم.
در چند دهه اخیر «نقد روان کاوانه» از پویاترین و پرکاربردترین رویکردهای نظریه ادبی معاصر بوده است. فروید، یونگ و لکان مهم ترین چهره های روان کاوی در قرن بیستم بودند که با استفاده از مفاهیم رایج در نظریه روان کاوی خود، در خوانش متون ادبی تحولی بزرگ پدید آوردند؛ اما در عرصه نقد ادبی، پژوهشگران ما از یک سو، کمتر به نقد روان کاوانه پرداخته اند، و از سوی دیگر، تحقیقات محدود آنها بیشتر به آثار ادبی درون گرایانه و پُرراز و رمزی چون بوف کور و مکاتب خاصی مانند سوررئالیسم منحصر بوده است. در این مقاله با بهره گیری از دو مفهوم بنیادین «دیگری» و «نگاه خیره» در نظریه لکان به تفکیک و تبیین سطوح روایتگری شعر هملت شاملو پرداخته ایم تا چگونگی آمیختگی صدای دو روایتگر اصلی شعر (هملت و بازیگر) و چرایی لحظه افتراق این دو صدا معلوم گردد؛ در ادامه کهن الگوی «برادرکشی» به عنوان محور اصلی که باعث ارتباط عمودی بندهای شعر می شود بررسی و تحلیل شده است
توتمیسم که نوعی اعتقاد به ارواح بود، برای انسان ابتدایی پناهگاهی اعتقادی شمرده می شد که می توانست از طریق آن با عوالم فراسویی ارتباط برقرار کند. این نوع اعتقادات در آثار حماسی بازتابی گسترده داشته است که می توان با شنـاخت آنها راهی نـو در مـسیر درک درسـت تـر از اسطوره های کهن قوم ایرانی نشان داد. در این میان داستان گم شدن تازیانه بهرام در شاهنامه، داستانی شگرف و درخور توجه است. به پندار نگارنده، تازیانه که به طور معمول در میدان مبارزه به کار گرفته می شد و در ضمن وسیله ای برای مجازات گناهکاران بود، بر اساس اعتقادات ایرانیان، تقدس ویژه ای داشته است.
نگارنده در این جستار برآن است که داستان گم شدن تازیانه بهرام را از دیدگاه اعتقادی توتمیسم بررسی کند و نشان دهد که تازیانه بهرام بخشی از اعتقادات وی بوده و او درواقع برای حفظ این اعتقادات، جان خویش بر کف نهاده و برای بازیافتن آن به میدان رزم بازگشته است
از زمره حکمای نامدار قرن یازدهم هجری قمری، حکیم ابوالقاسم میرفندرسکی است که علاوه بر علو مقام فلسفی، از بزرگان اهل معنا و عرصه عرفان نیز به شمار آمده است. قطعه منظوم بجای مانده از او معروف به «قصیده یاییه» حاوی مضامین بلندیست که چند شرح مفصل و مختصر را به خود اختصاص داده است و علاوه برآن افق جدیدی از ذوق و مشرب فکری سراینده آن را به نمایش می گذارد. استاد و مدرس حکمت مشاء، عارف قلندر و شارح آثار متصوفه، متبحر در علم کیمیا و دانش های باطنی و بالاخره حکیم صاحب ذوق و سراینده توانای اشعار حکمی گوشه ای از اوصافی است که صاحبان تراجم و رجال در حق این چهره نه چندان شناخته شده عصر صفوی آورده اند. پیچیدگی شخصیت میر چنان است که قضاوت در خصوص مشرب فکری وی را دشوار می سازد و یکی از جهات آن مضامین قصیده یاد شده است که در این نوشتار ضمن بازخوانی فقراتی از آن، وجوهی از ذائقه حکمی این چهره بزرگ عرصه فلسفه و عرفان اسلامی را ملاحظه خواهیم کرد.