جهانی شدن غربی و حکومت اسلام (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
درجه علمی در دستهبندی سابق وزارت علوم: علمی-پژوهشیآرشیو
چکیده
بهرغم گذشت بیش از یک دهه از زایش و رویش جهانى شدن(Globaliztion)یا در واقع، پروژة جهانىسازى (Globalism)، هنوز این پدیده در هالهاى از ابهام و تردید قرار دارد. این ابهامها و تردیدها، پرسشهایی را برمى انگیزد؛ از جمله، جهانى شدن یا جهانى سازى به چه معنا است؟ و تاریخ پیدایى اصطلاح جهانى شدن یا جهانى سازى و سابقة رویکرد به آن کدام است؟ آیا در اسلام میل به جهانى شدن وجود دارد؟در صورت مثبت بودن پاسخ، آیا جهانی شدن اسلامى قابل اثبات است؟ مبانى، ویژگىها، ساختار و ابزارهاى جهانى شدن اسلامى چیست؟ البتّه به بخشى از این پرسشها، پاسخهایى کم و بیش داده شده است؛ امّا به علّت تنوّع و تعدّد این پاسخها، ابهامها و اشکالات جدیدی مطرح شدهاند؛ بنابراین، هر تلاشى در این باره، براى ارائة یک نتیجه فاصلهگیری روشن مىتواند به رفع ابهامهاى پیشین مدد رساند؛ هدفى که این مقاله در پى آن است. براى دستیابى به پاسخ اقناع کننده در بارة هر یک از پرسشها و ابهامهای پیشگفته، فرضیات و حدسیات ذیل قابل طرح است: 1. خاستگاه و زادگاه واژة جهانى شدن در غرب است؛ ولى مهمترین زادگاه پدیده و نه واژة جهانى شدن، در اسلام است؛ 2. فقط اسلام، توانایى، ویژگى،ساختار و ابزارهاى لازم براى جهانى شدن را دارد. براى تعیین درستى یا نادرستى فرضیات و حدسیات مذکور، مطالب و مباحث ذیل در این مقاله بررسى مىشود: أ. تعریف جهانى شدن و تبیین تاریخ و سابقة آن؛ ب. اسلام و دیدگاه و نظریة آن در بارة جهانى شدن و تشریح قابلیتها، ساختارها و ویژگىهاى جهانى شدن اسلامى.متن
مقدّمه
جهانیسازى، معنا و تاریخچه دارد. درک معنا بدون درک تاریخچه به درستى صورت نمىگیرد به این معنا که اگر تاریخچة جهانىسازى را به گذشتههاى دور ببریم، آن گاه جهانى سازى با مفهوم امروزین فاصله مىگیرد.
تعریف جهانى شدن: به رغم متداول بودن اصطلاح جهانىشدن یا جهانى سازى، هنوز تعریف جامع و مانعى از آن ارائه نشده است؛ زیرا:
1. دقیقاً زوایا و ابعاد جهانى شدن، محسوس و روشن نیست؛ حتّى براى آنانى که در فرآیند جهانىشدن قرار دارند.
2. اصطلاح جهانىشدن مفهوم جدیدى است و عمرى کمتر از دو دهه دارد؛ بنابراین، هنوز تحقّق نیافته و همچنان دستخوش تحوّل است (پیشگاهىفرد،1380: ص 15).
با این وصف، کوششهایى براى ارائة تعاریفى از جهانىشدن، هر چند ناقص، ناقض، مبهم و مشکوک؛ صورت گرفته است؛ از جمله:
ـ جهانى شدن یعنى یکسان شدن یا مشابه کردن دنیا. این حادثه از راههای گوناگونى چون توسعة ماهوارهها، گسترش رایانهها، افزایش رسانهها، و به ویژه ازدیاد کانالهاى تلویزیونى صورت مىگیرد (پهلوان ،1375: ص 53).
ـ جهانى شدن، پدیدهاى چند بعدى است؛ از این رو، اقتصاد، سیاست، فرهنگ و... را در برمىگیرد، و با تحقّق آن، مرزهاى ملّى از بین رفته یا کمرنگ مىشود. کشورها نقش گذشتة خود را از دست مىدهند، و به جاى قوانین داخلى، قوانین بینالمللى بر کشورها حاکم مىشود (سلیمان،1380: ص20).
ـ جهانى شدن فرایندى اجتماعى است که در آن، قید و بندهاى جغرافیایى، فرهنگى، مذهبى و... که بر روابط انسانى سایه افکنده، از بین مىرود؛ البتّه، اگر چه جهانىشدن، روند سیاسى، فرهنگى و اجتماعى و... است، بیش از همه، روندى اقتصادى به شمار میرود (سیورانت و فریدمن،1380: ص8)؛ امّا اگر به ماهیت نه به صورتِ جهانى شدن توجّه کنیم؛ مىتوانیم جهانى شدن را به صورتهای ذیل تعریف کنیم:
ـ گسترش فرهنگ اروپایى از طریق مهاجرت، استعمار و تقلید فرهنگى به سراسر کره زمین (سلیمانزاده،1380: ص24).
ـ تداوم حرکت سرمایهدارى که پس از پایان جنگ سرد رؤیاى تسلّط بر عالم را در سر مىپروراند (اسکلد،1380: ص8).
ـ تلاش براى گسترش جهانى الگوهاى امریکا. همین نکته، نگرانى و ترس برخى از کشورهاى اروپایى را برانگیخته است (اثناعشرى،1380: ص16).
ـ تصویرى ترسناک از بازار عنانگسیخته و پایان نوسازى به سبک ملّى و دینى که نزدیک است تمام شالودههاى سیاسى و اجتماعى ملّتها و دولتها را از هم بگسلد (پولادى،1380: ص6).
ـ دخالت در امور داخلى دولتهاى جهان سوم و کنار گذاشتن هر گونه قانونى که مانع از تجارت آزاد از سوى شرکتهاى چند ملیتى است، بدون آن که ثبات اجتماعى و حاکمیت این دولتها را در نظر بگیرد (حسینى،1380: ص52).
نگارنده اعتقاد دارد که جهانى سازى، گویاى طرح پیچیده براى استعمار است. حسین بشیریه در این باره، از عبارت فرایندهاى جهانىشدن استفاده مىکند که قرین دهکدة الکترونیک جهانى، پیدایی قبیله جهانى، انقلاب اطلاعاتى، فشردگى زمان و مکان و گسترش جهانى، و آگاهى است. پیروز مجتهد زاده، واژة جهانىشدنها را به کار مىبرد که بار عظیمى از امریکایى شدن را در بر دارد، و همان جهانىسازى به دست صاحبان صنعت و سرمایه است و امریکا سکوى اصلى پرتاب موشک جهانىشدن فرض مىشود و در پرتو جهانى شدنها، جهانیان به فرهنگ، مفاهیم، زبان و اخلاق یا بىاخلاقى امریکایى تن مىدهند (نصیرى،1380: ص285).
فرایند جهانىشدن را به طور معمول در چهار حوزه فنّى، اقتصادى، سیاسى و فرهنگى مطالعه مىکنند. در حوزة فنى و تکنولوژیک از وقوع انقلاب صنعتى سوم سخن مىرود. انقلاب صنعتى اوّل در قرن هجدهم میلادى تحوّلى در تکنولوژى تولید بود. انقلاب صنعتى دوم در نیمه دوم قرن نوزدهم رخ داد و تحوّلى در تکنولوژى توزیع و ارتباط پدید آورد. انقلاب صنعتى سوم در پایان قرن بیستم، دگرگونیهایی اساسى در حوزة ارتباط، مصرف و اطلاعات به همراه آورده است. در حوزة اقتصاد، به پیروی از تحولات فنّى مذکور، تغییرات بىسابقهاى رخ نموده است.
در جهانىشدن اقتصاد، کنترل دولت ملّى بر اقتصاد ملّى به نحو فزایندهاى از دست مىرود و عناصر اصلى سیاستهاى اقتصادى و مالى ملّى، جهانى مىشوند. از لحاظ سیاسى با ظهور و گسترش اختیارات نهادهاى سیاسى جهانى چون بانک جهانى، دگرگونیهای چشمگیرى در حوزة محدود شدن قدرت و حاکمیت دولتهاى ملّى رخ مىنماید. به طور کلّى در فرایند جهانى شدن، ویژگىهاى اصلى دولت ملّى همانند اهمّیت و نقش مرزها در حال زوال قرار مىگیرد. در سطح فرهنگ باید از ظهور جامعه مدنى جهانى سخن گفت. جنبشهاى فرهنگى و اجتماعى بینالمللى جزئى از این جامعه هستند و به مسائل و موضوعاتى چون رعایت حقوق بشر و آزادىهاى مدنى از جانب دولتهاى ملّى نظر دارند که از حدود توانایى و دید دولتهاى ملّى بسى فراتر مىروند (نش،1380: ص 11).
سابقة جهانى شدن: در بحث مربوط به تاریخچه جهانىسازى، با دو پرسش عمده روبهرو هستیم: 1. تاریخچة اصطلاح جهانى شدن، و 2. تاریخچة گرایش و رویکرد به جهانى شدن، به چه زمانى برمىگردد.
1. سابقة اصطلاح جهانى شدن: زمان چندانى از کاربُرد واژة جهانىشدن نمىگذرد؛ چون قدمت این واژه، به سالهاى آخر دهة 50 و سالهاى نخست دهة 60 میلادى مىرسد. در 1328 / 1959 مجله آکونومیست از کلمة سهمیة جهانى (globalized queta) استفاده کرد. در 1340 / 1961 فرهنگ «وِبْستِر» نخستین فرهنگ معتبرى بود که تعاریفى دربارة دو اصطلاح globalism،globalization ارائه داد. یک سال بعد، نشریة «spectator» مفهوم جهانى را گیجکننده وصف کرد. در 1344 / 1965 مارشال مکلوهان، نام دهکدة جهانى را بر کتابِ جنگ و صلح در دهکدة جهانىِ خود نهاد (واترز،1379: ص10).
برخى اصطلاحِ دهکده جهانى را سرآغازى بر شکلگیرى اصطلاحِ جهانىشدن مىدانند. با این وصف، کاربرد واژة جهانىشدن یا مشتقّات آن، تا دهه آخر قرن بیستم محدود باقى ماند؛ از این رو، جاى شگفتی نیست که تا سال 1373 / 1994 فهرست کتابهاى موجود در کنگره امریکا که از واژة جهانى یا جهانى شدن استفاده کرده باشد، به 34 عنوان محدود شود؛ در حالى که این عناوین در 1377ش/1998م به بیش از 200 عنوان و در 1378 / 1999به بیش از 400 عنوان رسید. این رشد، گویاى پذیرش یا مورد توجّه قرار گرفتن پدیده و اصطلاحِ جهانىشدن به وسیلة نویسندگان و محقّقان در سالهاى پایانى قرن بیستم است؛ بنابراین مىتوان گفت: از ویژگىهاى سالهاى پایانى قرن بیستم، کاربرد فراگیر واژة جهانىشدن است (پیشگاهىفرد، همان: ص20).
نتیجه این که به عقیدة نگارنده، جهانى شدن، تداوم حرکتِ نظام سرمایهدارى و کاپیتالیستى غرب است که پس از پایان جنگ سرد، از لاک دفاعى بیرون آمده، و رؤیاى تسلط بر عالم را در سر مىپروراند؛ به همین دلیل، با پایان جنگ سرد که با فروپاشى بلوک شرق همراه بود، سیاست و راهبرد جدیدى به نام نظم نو جهانى از سوى امریکا مطرح شد. این پدیده که با دگرگونیهای بزرگ در فنآوری جدید اینترنت همراه است، به مقدمهاى براى جهانىسازى تبدیل شد (قرهباغیان،1380: ص9).
2. تاریخ گرایش به جهانى شدن: بر خلاف تازگى اصطلاحِ جهانىشدن، میل به آن، چه در نظر، و چه در عمل، سابقهاى به قدمت بشر دارد. گرایش به جهانى شدن، نخست در ادیان الاهى بروز کرد؛ به گونهاى که ادیان بزرگ الاهى چون یهودیت، مسیحیت و اسلام، سوداى جهانىسازى داشتهاند، و اکنون نیز هر یک از آنها، در صددند امّتى یگانه و حکومتى واحده و جهانى پدید آورند، و البتّه در این راه، جهانى سازى اسلامى، برترین و کاملترین شکل جهانىسازى دینى را مطرح کرده است (ان الارض یرثها عبادى الصالحون). مخاطبان در جهانىسازى اسلامى، نه عرب، نه عجم، نه مکّى، نه مدنى و نه حتّى مسلمانان، بلکه کافة ناس و تمام مردمانند، و معنویت (خدا) و عقلانیت (انسان) دو عنصر اساسى آن به شمار میروند. در کنار ادیان الاهى، تمدّنها، کشورها، و انسانهایى نیز بودهاند که بر اساس اندیشههاى جاهطلبانه، سودجویانه و توسعهخواهانه، میل به جهانگرایى داشته، و حتّى کوشیدهاند به آن، در قالبِ جهانىگشایى جامة عمل بپوشانند. بابلیان، ایرانیان، رومیان و... از همین تمدّنها، کشورها و آدمها هستند که در پى نیل به حکومت بر جهان و واداشتن همگان به پیروى از ارزشهاى خود بودهاند
(عبدالحمید،1380؛ ص19).
پس از اسلام و...، اغلب از دو مکتب مارکسیسم و کاپیتالیسم در جایگاه مدّعیان حکومت جهانى نام مىبرند:
مارکسیستها با تقسیم تاریخ به کمون اوّلیه، بردهدارى، فئودالیسم کاپیتالیسم، مدّعىاند که بشر با گذر از این مراحل چهارگانه، به مرحلة نهایى، یعنى کمونیسم وارد مىشود که آن، حکومت جهانى با ویژگىهایى چون مرام اشتراکى، فقدان دولت و نبود مالکیت است؛ البتّه آنها پیش از ورود به مرحلة آخر تاریخ، مرحلهای انتقالى به نام سوسیالیسم را نیز پشتسر مىگذارند.
سوسیالیسم کمى با کاپیتالیسم ونیز اندکى با کمونیسم شبیه است؛ برای مثال در سوسیالیسم، همانند کاپیتالیسم، دولت و حکومت وجود دارد؛ ولى بر خلاف کاپیتالیسم حکومت در اختیار همه نیست؛ بلکه در حاکمیت کارگران است. اگرچه شکست کمونیسم در دنیاى امروز، به معناى غیر قابل وصول یا خیالى بودن حکومت جهانى کمونیستى است، سوسیالیستها معتقدند: به علّت ریشهدار بودن شعارهاى عدالت و مساوات سوسیالیستى در نهاد و فطرت انسان، بشر دوباره به سراغ سوسیالیسم و سپس کمونیسم خواهد آمد! (تاملیسون،1381: ص28).
کاپیتالیسم یا سرمایهدارى غرب، یکى دیگر از مدّعیان جهانىشدننیز در پى جهانگرایى و ایجاد حکومت جهانى است. از زمانى که سرمایهدارى غرب شکل گرفت (از چهار یا پنج سدة پیشین) یا به عقیدة والرشتاین، از قرن شانزدهم میلادى، تسلّط نظام سرمایهدارى بر جهان آغاز شد. از اواخر قرن نوزده، و به ویژه از اوایل قرن بیست، سرمایه در کشورهاى شمال به مرحلة اشباع رسید و انباشت سرمایه، به رکود اقتصادى دامن زد؛ بنابراین، غرب به صدور سرمایه دست زد تا از این طریق، به بازارهاى جدید و جویاى سرمایه دست یابد، و هم بحرانهاى نهفته در درون خود را به کشورهاى توسعه نیافته منتقل کند. این فرآیند، سبب رشد دوباره نظام سرمایهدارى شد. نتیجه این که جهانىشدن:
اوّلاً ادامة تحولات کلان تاریخ بشر غربى، یعنى تحوّل انقلاب کشاورزى، صنعتى و اطلاعاتى است؛
ثانیاً تداوم حرکت سرمایهدارى غرب است؛ ولى پس از پایان جنگ سرد، تهاجمىتر شده و رؤیاى تسلّط بر گیتى را در سر مىپروراند.
به این علل، جهانىشدن بیش از هر تعریف دیگر، به آن معنا است که سیاست اقتصادى، امنیت غذایى و... باید در حوزة اختیارات تاجران و سرمایهگذاران دولتهاى ثروتمند قرار گیرد، و در این روند، حکومتها، نهادهاى بینالمللى و حتّى سازمانهاى بینالمللى نیز اجازه ندارند فعالیت و قدرت آنها را به پرسش گیرند (آکسفورد،1378:ص34). با چنین نگرش و عقیدهاى است که جهانى شدن را کروگمن، ادغام بیشتر بازارهاى جهانى، مک ایوان، آن را گسترش بینالمللى مناسبات تولید و مبادلة سرمایه سالارانه، بازانسون نیز جهانىشدن را یکپارچگى تجارت با حذف مرزهاى تجارى، سرعت در مبادلة تکنولوژى و افزایش عمومى در مصرف جهانى مىداند. طبیعى خواهد بود که در رأس چنین نظامى، امریکا قرار گیرد؛ از این رو، مالکوم واترز مىگوید:
جهانى شدن نتیجه مستقیمِ گسترش فرهنگ اروپایى از طریق مهاجرت، استعمار، و تقلید فرهنگى به سراسر کره زمین است. این پدیده، به طور ذاتى از طریق فعّالیتهاى سیاسى و فرهنگى با الگوى توسعة سرمایهدارى همراه است (آقایى،1381: ص10).
روژه گارودى هم در این باره مىگوید:
جهانىسازى، نظامى است که قدرتمندان را با ادّعاى روابط آزاد و آزادى بازار، قادر مىسازد تا اصنافى از دیکتاتورىهاى ضدّ انسانى را به مستضعفان تحمیل نمایند (همدانى،1379: ص6).
در یک نتیجهگیری کلّى، رابرتسون، فرایند جهانخواهى کاپیتالیسم و ویژگیهاى آن را به این شکل مطرح مىکند:
1. مرحله بدوى: این مرحله در اروپا و بین سالهاى 1400 تا 1750 رخ داد. تجزیه کلیسا، ظهور جوامع دولتِ ملت و استعمار کشورهاى ضعیف مشخّصة این مرحله است.
2. مرحلة آغازین: مرحلة آغازین از سال 1750 تا 1850 ادامه داشت که بروز مسائل شهروندى، و انعقاد نخستین قراردادهاى بینالمللى از نشانههاى آن است.
3. مرحلة پرش: در مرحلة جهش که به سال 1875 تا 1925 برمىگردد، بشر شاهد مهاجرتها در سطح گسترده و جنگهاى بزرگ چون جنگ جهانى اوّل است.
4. مرحلة سلطهجویى: طىّ سالهاى 1925 تا 1969، با بروز جنگ جهانى دوم، تأسیس جامعة ملل و سازمان ملل متحد، آغاز جنگ سرد و افزایش کشورهاى جهان، جهانى شدن، روند سریعترى به خود گرفته است.
5. مرحلة فقدان قطعیت: از سال 1969 به بعد، فعّالیت گستردة رسانههاى گروهى، تشدید جنگ سرد، تلاش براى دستیابى به سلاحهاى مرگ بارتر سبب شد تا ساکنان کرة زمین، اعتماد کمترى به سیر و روندى که در جهان طىّ مىشد، داشته باشند.
6. مرحلة جهانىسازى: مرحلة جدید با پایان جنگ سرد، فروپاشى شوروى سابق، حملة امریکا به عراق، و طرح نظم نو جهانى (طرح نظام تکقطبى) به رهبرى امریکا آغاز شد. این پدیده، با تحولات گستردة تکنولوژى در زمینة اینترنت، تأسیس سازمان تجارت جهانى و نیز وحدت پولى یازده کشور اروپایى همراه است (بقریان،1380: ص15).
جهانىشدن و حکومت جهانى اسلام
حاصل و نتیجة مباحث پیشین آن است که جهانىسازى در غرب ریشه دارد، و در غرب متولد و بارور شده است. اصول و مبانى فکرى و فلسفى آن دقیقاً همان اصول و مبانى غرب است. اندیشهوران متعدّدى نیز بر ارتباط مستقیم بین جهانىسازى و غرب و بر پروژه بودن آن تأکید دارند. در رأس پروژه جهانىسازى، امریکاست؛ امّا به علل گوناگونی صلاحیت رهبرى جهانىسازى را ندارد. در این صورت، این پرسش پیش مىآید که اگر امریکا یا مسیحیت دولتى قادر به رهبرى عادلانه جهان نیست، چه چیزى این توانایى را دارد؟ پاسخ این سؤال، اسلام است؛ امّا آیا جهانىسازى اسلام بر اساس آموزههای دینى قابل اثبات است؟! این جهانىسازى بر چه اصولى استوار، و ویژگىها و ابزارهاى آن کدام است؟! در پاسخ به سؤالات مذکور، مباحث ذیل را مرور مىکنیم:
جهانى شدن در آیات و احادیث: اسلام جهانى تولد یافت؛ مسلمانان براى جهانىکردن اسلام، بسیار کوشیدند؛ شیعیان هم دل به حکومت جهانى حجّت بن الحسن سپردهاند. آیات و روایات اسلامى نیز پروسة جهانىشدن اسلام را مورد تأیید و تأکید قرار دادهاند. از آیات و روایات فراوانى که در جهان مدارى اسلام به کار مىرود، آیات و روایات ذیل، تنوّع و کاربرد بیشترى دارد.
أ. قرآن: آیاتى از سوره قصص، حجر، توبه، انبیاء و نور به مسأله جهانى شدن اسلام اشاره دارند:
وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِى الْاَرْضِ وَ نُرِىَ فِرْعَوْنَ وَ هَمَنَ وَ جُنُدَهُما مِنهُم مَّا کَانُواْ یَحْذَرُونَ (قصص (28): 5 و 6).
ما مىخواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روى زمین قرار دهیم و حکومتشان را در زمین پابرجا سازیم، و به فرعون و هامان و لشکریانشان، آنچه را از آنها [= بنىاسرائیل] بیم داشتند، نشان دهیم.
این دو آیه، گرچه به قصه حضرت موسى، فرعون و بنى اسرائیل مربوط است، محتوا و مفهوم آیات، فقط به آن برنمىگردد. آنچه در آن دوره اتفاق افتاد، گوشه و جلوهاى از ارادة خداوند براى حاکمیت بخشیدن مستضعفان بر مستکبران بود؛ در حالى که ارادة خدا در این باره، به طور کامل تحقّق نیافته است؛ پس روزى مىرسد که خداوند، حاکمیت خویش بر زمین را از طریق سپردن آن به دست عابدان صالح تحقّق بخشد (جمعى،1381: ص32).
قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِى إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (حجر (15): 36 ـ 38). گفت: «پروردگارا! مرا تا روز رستاخیز مهلت ده [و زنده نگهدار]» فرمود: «تو از مهلت یافتگانى! [امّا نه تا روز رستاخیز، بلکه] تا روز و وقت معیّنى».
بر پایة این آیه، روزى در عمرِ باقىماندة این دنیا مىرسد که شیطان دیگر بر انسان حاکمیت ندارد. خداوند سبحان با مهلت درخواستى ابلیس تا روز قیامت، موافقت نکرد و تا زمان معیّنى (تا قبل از بر پایى قیامت) به او مهلت داد. با پایان یافتن حاکمیت شیطان بر انسان، جهانى شدن اسلام از سوى بندة صالح خداوند تبارک و تعالى یعنى حجّت بن الحسن آغاز مىشود (جمعى، همان: ص72).
هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْکَرِهَ الْمُشْرِکُونَ (توبه (9): 33). او کسى است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد تا آن را بر همة آیینها غالب کند؛ هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.
امام صادق در تفسیر این آیه فرمود: «سوگند به خدا، هنوز تفسیر این آیه تحقّق نیافته است». راوى پرسید: «فدایت شوم، پس چه زمانى تحقّق مىیابد؟» امام فرمود: «وقتى با ارادة خدا، قائم قیام کند» (الحویزى، بىتا: ج3، ص307)؛ بنابراین، جهانىشدن اسلام و تشکیل حکومت واحد جهانىِ امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ با به کارگیرى علوم و فنون نو به انجام مىرسد و تداوم آن با تدبیر، تدبّر، دانش و بینش میسّر مىشود.
وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْاَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحوُنَ (انبیا (21): 105). در«زبور» بعد از ذکر [= تورات]: «بندگان شایستهام وارث [حکومت] زمین خواهند شد».
«یرثها» جنبة جهانشمولى دارد؛ یعنى همة حاکمان زمین، بندگان صالح خواهند شد. این مطلب در مزامیر داوود، مزمور 37 (فصل 37) به این صورت آمده است:
حلیمان وارث زمین خواهند شد.
زبور در این جا، نه زبور داوود، بلکه به اعتقاد مرحوم طبرسى، مراد مطلق کتاب آسمانى است؛ از این رو، برخى مفسّران، آیة پیشین را این گونه ترجمه مىکنند:
علاوه بر قرآن در زبور هم گفتیم، بندگان شایستهام وارث [حکومت] زمین خواهند شد (جمعى، همان: ص 104).
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنوُا مِنْکُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْاَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ و لَیُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُنَنِى لَایُشْرِکُونَ بِى شیْئاً وَ مَن کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأوُلئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (نور (24): 55).
خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، وعده مىدهد که قطعاً آنان را حکمران روى زمین خواهد کرد؛ همانگونه که به پیشینیان آنها خلافت روى زمین را بخشید، و دین و آیینى را که براى آنان پسندیده، پا بر جا و ریشهدار خواهد ساخت، و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدل مىکند؛ چنان که فقط مرا مىپرستند و چیزى را شریک من نخواهند ساخت، و کسانى که پس از آن کافر شوند، آنها فاسقند.
آیه، بر این مسأله دلالت دارد که خداوند، جهان را با خاندان رسالت و امامت آغاز کرد، و با آنها نیز به پایان مىرساند؛ یعنى جهان در آغاز در اختیار شایستهترین بندگان خدا بود، و در انتها هم در ید قدرت صالحان روى زمین است (جمعى،همان: ص38). احادیث بسیاری نیز تصریح دارند که حکومت الاهى آیندة روى زمین، از سوى فردى از خاندان رسول خدا بنا مىشود. او از فرزندان على و فاطمه است، و این خاندان و ولىّ عصر ـ عجل الله تعالی فرجه ـ کلیدهاى حکمت و معدنهاى رحمت الاهىاند.
ب. احادیث: برخى از روایات اسلامى به تفسیر آیات مربوط به جهانى شدن اسلام پرداختهاند؛ از جمله:
روایت نخست
قال رسول الله: «إِن خُلَفائِى و أَوصیائى و حُجَجَ اللّهِ علَى الْخَلْقِ بعدی اثنا عَشَر أَوَّلُهُمْ أَخِى و آخِرُهمْ وَلَدِى، قیل یا رسولَ اللّهِ مَنْ أَخوُکَ؟ قَالَ علىُّ بنُ أَبِىطالبٍ قِیلَ: فَمَنْ وَلَدُکَ؟ قَالَ الْمَهْدىُّ (عج) یَمْلَأُ الْأرْضَ قِسْطاً و عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً و ظُلماً و الَّذِى بَعَثَنِى بالحقِ بَشیراً و نَذیراً لَوْ لمْ یَبْقَ منَ الدُّنیا إِلَّا یومٌ واحدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلکَ الْیومَ حَتَّى یَخرُجَ فیهِ وَلَدی الْمهدىُّ فَینْزِلُ روحُ اللّهِ عیسى بنُ مریمَ فیُصَلِّى خَلْفَهُ (مجلسى،1304: ج47، ص71).
رسول خدا فرمود: جانشینان من و حجّتهاى خدا بر خلق پس از من دوازده نفرند: اوّل آنان برادرم و آخرشان فرزندم. گفته شد: اى رسول خدا، برادرت کیست؟ فرمود: على بن ابیطالب سؤال شد: فرزندت کیست؟ فرمود: مهدى که زمین را از قسط و عدل پر سازد، همانسان که از ظلم و جور پر شده. قسم به آن که مرا به حق در جایگاه بشارت دهنده و ترساننده برانگیخت، اگر از عمر دنیا یک روز باقى مانده باشد، خدا آن را چنان طولانى سازد تا فرزندم مهدى خروج کند. [پس از خروج] عیسى پسر مریم پشت سرش به نماز ایستد (جمعى، همان: ص78).
روایت دوم
قال رسول اللهصلى الله علیه وآله: یَخْرُجُ مِنْ آخِرِ الْزَّمَانِ رجلٌ مِنْ وَلْدی اسْمُهُ هَاشمى و کُنْیَتُهُ کَکُنْیَتى یَمْلأُ الْاَرْضَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً، فذلکَ الْمهدىُّ (عج) جوزى،1406: ص377).
رسول خدا فرمود: در آخرالزمان مردى از فرزندان من قیام کند که اسم او همانند اسم من و کنیهاش مثل کنیه من است، زمین را از عدل پرسازد، چنان که از ظلم پر شده است و او مهدى(عج) است (جمعى، همان: ص89).
روایت سوم
قال النبى: المهدى منّى و هو أجلى الجبهه، أقنى الانف، یملأ الارض قسطاً و عَدلاً کما ملئت جوراً و ظلماً، یملک سبع سنین (الحلى، 1412: ص433).
پیامبر فرمود: مهدى از من است. چهرهاى نورانى و بینى خمیدهای دارد. زمین را از قسط و عدل پرسازد؛ چنان که از ظلم و جور پر شده است (جمعى، همان: ص90).
روایت چهارم
قال رسول اللهصلى الله علیه وآله: لَوْ لمْ یبق منَ الدُّنیا إِلّا یومٌ واحدٌ لَطَوَّل اللّهُ ذلک الْیومَ حَتَّى یُبْعَثَ رجلٌ مِنّى و منْ أَهلِ بیتى، یُواطِئُ إسْمُهُ إسمى (الحلى، همان، ص434).
رسول خدا فرمود: اگر عمر دنیا جز یک روز نمانده باشد، خداى تعالى آن روز را چنان طولانى کند تا در آن روز مردى از من یا اهلبیتم قیام کند که اسم او اسم من است (جمعى، همان: ص91).
روایت پنجم
اِنّ علیّاً سَأَلَ النبىّ: أَمِنّا آلَ محمدٍ الْمهدىُّ (عج) أمْ من غیْرِنا؟ قَالَ رسول اللّهِصلى الله علیه وآله: بلْ مِنّا یَخْتِمُ اللّهُ بِهِ کَمَا فَتَحَ. على از پیامبر پرسید: آیا مهدى (عج) از ما آل محمد است یا غیر ما است؟ رسول خدا فرمود: بلکه از ما است. خداوند به سبب او ختم کند [=کمال بخشد] چنان که به ما آغاز کرد (جمعى، همان: ص92).
این احادیث پنجگانه بر پنج نکتة مهم تأکید دارند:
اوّلاً اسلام در صدد گسترش خود در گسترة جهان است؛
ثانیاً گسترش جهانى اسلام از سوى امام زمانعلیه السلام تحقّق مىیابد؛
ثالثاً حکومت امام زمان حکومت جهانى است؛
رابعاً جهانىشدن اسلامى بر پایة عدل و قسط قرار دارد؛
خامساً حکومت جهانى امام زمانعلیه السلام عمرى طولانی دارد.
مبانى فکرى حکومت جهانى اسلام: مبانى فکرى و فلسفى تمدّن و فرهنگ اسلامى، رهاورد وحى الاهى، بعثت انبیا و امامت اولیا است که عقل و فطرت اصیل انسانى بر آن مهر تأیید مىزند. این مبانى ارکان تمدّن اسلامى در چهارده قرن گذشته را ساخته و تداوم آن، نوید دهندة جهانى شدن تمدّن اسلامى است. برخى از مهمترین این مبانى عبارتند از:
فطرتجویى: توحید نخستین شرط تشرّف انسان به اسلام و لازمة ورود به جامعة جهانى اسلام است؛ از این رو، قرآن با تعابیرى چون لَآ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ (صافات (37): 34)، لَآ إِلَهَ إِلَّا هُو (بقره(2): 163)، لاَ إِلَـهَ إِلاَّ أَنَاْ فَاتَّقُونِ (نحل(16): 2)... اهتمام ویژه خود را بر این اصل ابراز کرده است. یکتاپرستى، نقطه اشتراک همة انسانهایى است که در جامعة جهانى اسلام مشارکت مىورزند، و آن، فراگیرترین عامل همگرایى اجتماعى انسانها است؛ به همین دلیل، خداوند مىفرماید:
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیّمُ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَایَعْلَمُونَ (روم(30):30).
پس روى خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتى است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده. دگرگونى در آفرینش الاهى نیست. این آیین استوار است؛ ولى بیشتر مردم نمىدانند.
سرانجامگرایى: عاقبتجویى یعنى فرجامخواهى و آخرتگرایى است که در اندیشة دینى و اسلامى به صورت اعتقاد به معاد یاد مىشود. تأکید اسلام بر معاد، به منظور تأسیس نظام جهانى است که تا در کنار اعتقاد به مبدأ، بر سرنوشتساز بودن نقش این باور (اعتقاد به معاد) در جهتگیرى زندگى فردى، جمعى و جهانى آشکار شود؛ زیرا چنین اعتقادى، رفتار اجتماعى را متأثّر مىسازد و آن را تحت کنترل در مىآورد. قرآن کریم در این باره مىفرماید:
اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَ اَنّکُمْ اِلَیْنَا لَا تُرْجَعوُنَ (مؤمنون(23): 115). آیا چنین پنداشتید که شما را بیهوده آفریدهایم و هرگز به سوى ما باز نمىگردید.
عزّت انسانى: خداوند انسان را گرامى داشته است:
وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ (اسراء(17): 71). ما آدمى زادگان را گرامى داشتیم.
از نظر دین، انسان موجودى هم مادّى و هم رحمانى است؛ از این رو، برنامة جهانى شدن تمدّن اسلامى با برنامة جهانى شدن غربى که در پى سلطه بر انسان است، از بنیان تفاوت دارد؛ زیرا اسلام در پى ارج نهادن به انسانها است، و فقط به استقلال آگاهانه و درک آزادانه او از پیام دین مىاندیشد، و هرگز در صدد تحمیل عقیده بر او نیست.
با توجّه به این سه اصل، برنامههاى جهانى اسلام عبارتند از:
1. طبقهبندى انسانها بر مدار عقیده و ایمان، نه نژاد و خون و...؛
2. نفى سلطهگرى و سلطهپذیرى بر اساس قاعدة نفىسبیل؛
3. طرح و اجراى اصول و حقوق مشترک براى همة انسانها، اعمّ از کافر و مسلمان.
ارکان نظام جهانى اسلام: تحقّق اندیشة جهانى شدن اسلام و قوام آن بر پایة مبانى فکرى و فلسفى، منوط به ارکان و ساختارى مناسب است که برخى از آنها عبارتند از:
حاکمیت الله: حاکمیت بر جهان هستى، فقط از آن خدا است. در واقع، اراده الاهى بر سراسر گیتى حاکم، و ادامة هستى به مدد و فیض او وابسته است. به بیان دیگر، جهان و تمام ارکان و عناصرش در قدرت همیشگی خداوند قرار دارد، و هم او است که انسان را بر سرنوشت خویش حاکم کرده، و ادارة جامعة بشرى را به وى سپرده است؛ یعنى خداوند سبحان، حاکمیت خویش در تدبیر جامعه را به انسان واگذاشته که آن نیز تجلّى ارادة خدا است. حاکمیت خدا بر روى زمین به دست رهبر برگزیدة الاهى صورت مىگیرد که خود او نیز از سوى امّت به جایگاه و منصب رهبرى دست یافته است. در چنین نظامى، عقلانیت، معنویت و عدالت، جامعه را به جهانى در مسیر کمال تبدیل مىکند.
خلیفة الله: مهمترین ویژگى امامت و رهبرى در ساختار نظام جهانى اسلام، برگزیدة الاهى بودن است. مولاى متقیان، على بن ابىطالبعلیه السلام در این باره فرمود:
وَ خَلَّفَ فیکُمْ مَا خَلَّفَتِ الْاَنْبِیاءُ فى اُمَمِها، اِذْلَمْ یَتْرُکُوهُمْ هَمَلاً، بِغَیْرِ طَریقٍ وَاضِحٍ، وَ لاعَلَمٍ قائِمٍ (نهجالبلاغه، خ1).
او نیز چون پیامبران امتهاى دیرین براى شما میراثى گذاشت؛ زیرا ایشان امّت خود را وانگذاشتند، مگر به رهنمون راهى روشن و نشانهاى معیّن.
افزون بر این، امامت و رهبرى ویژگىهاى دیگرى نیز دارد؛ از جمله، مرکز وحدت و یکپارچگى، زعامت معنوى و سیاسى، اساس و پایة فعّالیت بشر، هستة مرکزى نظم اجتماعى، مشروعیت بیعت مردمى، اسوة فردى و گروهی.
همچنین، رهبرى و امامت در نظام جهانى اسلام، محور و قطب عقیدتی به شمار مىرود، همانگونه که على فرمود:
اَما وَ اللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ اَبى قُحافَةَ وَ اِنَّهُ لَیَعْلَمُ اَنَّ مَحَلّى مِنْها مَحَلُّ الْقُطبِ مِنَ الرَّحى، یَنْحَدِرُ عَنِّى السَّیْلُ، و لایَرْقى اِلَىَّ الطَّیْرُ (نهجالبلاغه، خ3).
آگاه باشید. به خدا سوگند که فلان [=ابابکر] خلافت را چون جامهاى بر تن کرد، و به قطع مىدانست که جایگاه من در حکومت اسلامى آنان چونان محور برای آسیاب است.
ملت واحد: انسانها در نظام جهانى اسلام، در دوران بلوغ و شکوفایى عقلى و معنوى قرار دارند، و به مرحلة والاى تعالى رسیده، و بالفعل دارای ارزشهاى واقعى انسانىاند. جامعة جهانى اسلامى، جامعهاى همگون و متکامل است، و در آن، استعدادها و ارزشهاى انسانى شکوفا مىشود؛ نیازهاى اساسى فطرى برآورده مىشود؛ از همة ابزارها براى تحقّق صلح و عدالت بهره مىگیرند و به این علل است که خداوند در قرآن مىفرماید:
وَ إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَْا رَبُّکُمْ فَاتَّقوُن (مؤمنون (23): 52).
و این امّت شما، امّت واحدى است، و من پروردگار شما هستم؛ پس، از مخالفت فرمان من بپرهیزید.
قانون واحد: حدیث ثقلین، گویاى آن است که راز دستیابى به سعادت دنیایى و آخرتی، پیروى و اقتدا به قانون خوب ( کتاب الله) و مجرى خوب (اهل بیتى) است. اگر چه، جامعة بشرى به نقصان قانون دچار بوده، رنجِ فقدان مجریان صالح، همواره، عمیقتر بوده است. در تهیة قانونى که در جامعة جهانى اسلام حاکمیت مىیابد، عقل که قادر به ترسیم حدود و تعیین همه جانبة مسائل انسان نیست، دخالتى ندارد. این قانون، قانون شرع است که خداوند آگاه به همة نیازهاى انسانى آن را فرو فرستاده است؛ از این رو، همه جانبه است و به طور کامل با فطرت انسانها سازگاری دارد. در دورة تحقّق حکومت جهانى اسلام، قانون تمام و کمال (کامل) اسلام یا درحقیقت، نظام حقوقى اسلام اجرا میشود که همه در برابر آن یکسانند، و براى هر شخصى به اندازه توان و استعداد، حقوقى و وظایفى تعیین شده است.
ویژگىهاى حکومت جهانى اسلام: ویژگىهاى نظام جهانى اسلام یا مختصات جهانىشدن اسلامى، با هیچ نظام دیگر قابل مقایسه نیست. در این نظام، جهانى بر پایة معنویت، عقلانیت، انسانیت، عدالت، امنیت، و... شکل مىگیرد؛ از این رو، جامعهاى کامل و متعالى است. اکنون برخى از این ویژگىها را مرور مىکنیم:
عدل و عدالت: عدالت در نظام جهانى اسلام، فراگیر، گسترده و عمیق است و به این جهت، جهانىشدن اسلامى، به تاریخ سراسر ظلم و جورِ جهان پایان مىدهد؛ به ریشهکنى ستمها و تبعیضها از جامعة بشرى مىپردازد، و نظام اجتماعى، بر پایه مساوات و برابری مستقر مىکند. احادیث بسیاری به این موضوع (عدالت در جامعة جهانى اسلام) پرداختهاند. مانند: ابوسعید خدرى (از محدّثان اهل سنّت) از پیامبر نقل مىکند:
اُبَشِّرُکُمْ بِالْمَهْدِىِّ یَمْلَأُ الْاَرْضَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً و ظُلماً یَرْضى عَنْهُ سُکَّانُ السَّماءِ و الْاَرْضِ یَقْسِمُ الْمالَ صِحاحاً. فَقالَ رَجُلٌ ما مَعْنى صِحاحاً؟ قالَ: بالسَّویَّهِ بَیْنَ النَّاسِ و یَمْلَاءُ قُلُوبَ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ غِنىً وَ یَسَعَهُمْ عَدْلُهُ.
... شما را به ظهور مهدى بشارت مىدهم که زمین را پُر از عدالت مىکند؛ همانگونه که از جور و ستم پر شده است. ساکنان آسمانها و زمین از او راضى مىشوند و اموال و ثروتها را به طور صحیح تقسیم مىکند. کسى پرسید: معناى تقسیم صحیح ثروت چیست؟ فرمود: به طور مساوى میان مردم؛ [سپس فرمود:] و دلهاى پیروان محمد را از بىنیازى پر مىکند و عدالتش همه را فرا مىگیرد (الشیانجى،1405: ص200).
على عقبه از پدرش چنین نقل مىکند:
اِذا قامَ القائِمُ، حَکَمَ بالْعَدْلِ، وَارْتَفَعَ الْجَوْرُ فِى اَیَّامِهِ، وَ اَمِنَتْ بِهِ السُّبُلُ، وَ اَخْرَجَتِ الْاَرْضُ بَرَکاتِها، وَ رُدَّ کُلُّ حَقّ اِلى اَهْلِهِ... وَ لایَجِدُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ یَوْمَئِذٍ مَوْضَعاً لِصَدَقَته وَ لا لِبِرِّهِ لِشُموُلِ الْغِنى جَمیعَ الْمؤمِنِینَ.
هنگامى که قائم قیام کند، بر اساس عدالت حکم مىکند، و ظلم و جور در دوران او برچیده، و راهها در پرتو وجودش امن و امان مىشود، و زمین برکاتش را خارج مىسازد، و هر حقّى به صاحبش مىرسد... و کسى موردى را براى انفاق و صدقه و کمک مالى نمىیابد؛ زیرا همة مؤمنان بىنیاز خواهند شد (الگلپایگانی،1372: ص170).
در روایتى دیگر آمده است:
یَمْلَاءُ اللَّهُ بِهِ الْاَرْضَ عَدْلاً و قِسْطاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.
خداوند به وسیله او [= حضرت مهدى] زمین را پر از عدل و داد مىکند، پس از آن که از جور و ستم پر شده باشد (طبرسى،بىتا: ص98).
رشد و پیشرفت: اطلاعات و صنعت در دورة حکومت جهانى امام عصر به درجة آخر تکامل خود مىرسد. به بیان دیگر، در این دوران، هم توسعة علمى و هم توسعة اقتصادى به صورت همهجانبه اتفاق مىافتد؛ از این رو، تمام علوم براى دستیابى به حدّاکثر پیشرفت و تولیدات به کار مىافتد. احادیثى بر این موضوع اشاره دارند. از جمله:
امام صادق فرمود:
اَلْعِلْمُ سَبْعَةُ و عِشْروُنَ حَرْفاً فَجَمعُ ما جائَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرفانِ، فَلَمْ یَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّى الْیَوْمْ غَیْرَ الْحَرْفَیْنِ، فَاِذا قامَ قائِمُنا اَخْرَج الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرینَ حَرْفاً فَبَثَّها فِى الناسِ ضَمَّ اِلَیْهَا الْحَرْفَیْنِ حَتَّى یَبُثَّها سَبْعةَ و عِشْرونَ حَرْفاً.
دانش 27 حرف [= 27 شعبه و شاخه] است. تمام آن چه پیامبران الاهى براى مردم آوردهاند، دو حرف بیش نبود و مردم تاکنون جز آن دو حرف را نشناختهاند؛ امّا هنگامى که قائم ما قیام کند، 25حرف [= شعبه و شاخة علم] دیگر را آشکار، در میان مردم منتشر مىسازد، و این دو حرف موجود را هم به آن ضمیمه مىکند تا 27 حرف، کامل و منتشر شود
(مجلسى، همان: ج52، ص336).
در حدیثى دیگر آمده است:
اِنَّهُ یَبْلُغُ سُلْطانُهُ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ وَ تَظْهَرُ لَهُ الْکُنُوُزُ وَ لا یَبْقى فِى الْاَرْضِ خَرابٌ اِلّا یَعْمُرُهُ.
حکومت او، مشرق و مغرب جهان را فراخواهد گرفت و گنجینههاى زمین براى او ظاهر مىشود و در سراسر جهان جاى ویرانى باقى نخواهد ماند، مگر آن را آباد خواهد ساخت (الصبان، 1398: ص140).
امام باقر نیز فرمود:
اِذا قامَ قائِمُنا وَضَعَ یَدَهُ عَلى رُؤُسِ الْعِبادِ فَجَمَعَ بِها عُقوُلَهُمْ و کَمُلَتْ بِها اَحْلامُهُمْ.
هنگامى که قائم ما قیام کند، دستش را بر سربندگان گذارد و خِردهاى آنان را گرد آورد و رشدشان را تکمیل کند (مجلسى، همان: ج 52، ص 328).
عشق و معنویت: معنویت در حکومت جهانى آخرالزمان در حدّ اعلا است. در روایتى آمده است:
رجالٌ لایَنامونَ اللَّیلَ لَهمْ دَوِىٌّ فِی صلاتِهِمْ کدَوِىِّ النَّحْلِ یَبیتونَ قِیاماً عَلى أطْرافِهِمْ.
مردانى که شبها نمىخوابند، در نمازشان چنان اهتمام و تضرّعى دارند که انگار زنبوران عسل در کندو وزوز مىکنند. شب را با نگهبانى دادن پیرامون خود به صبح مىرسانند (مجلسى، همان: ج52، ص307).
صلح و امنیت: در حکومت آرمانی، امنیت شرط توسعه و لازمة پرداختن به معنویت است. در حدیث مىخوانیم:
حَتّى تَمْشى المَرْأةُ بَیْنَ العِراقِ اِلىَ الشَّامِ لاتَضَعُ قدمَیْها اِلّا عَلَى النَّباتَ و عَلى رأسِها زینَتُها لا یُهیجُها سَبُعٌ و لاتَخافُهُ. راهها [امن مىشود چندان که] زن از عراق تا شام برود و پاى خود را جز بر روى گیاه نگذارد. جواهراتش را بر سرش بگذارد؛ هیچ درندهاى او را به هیجان و ترس نیفکند و او نیز از هیچ درندهاى نترسد (الگلپایگانى، همان، ص474).
رضا و رضایت: حکومت جهانى اسلام، «یرضى بخلافته السماوات و الارض» است؛ یعنى آسمان و زمین، توأماً اظهار رضایت و خشنودى مىکنند، و حکومتى است که «یحبه اهل السموات و الارض: سماواتیان از آن خوششان مىآید و آن را دوست دارند؛ حکومتى که نتیجه و برکات آن براى همه، حتّى مردگان، گشایش است (رىشهرى، 1416: ج1، ص178).
نعمت و برکت: خدا به واسطة صالحانى که حکومت جهانى را در دست دارند، برکت را بر آنان ارزانى مىکند. در حدیث مىخوانیم:
یَتَمَسَّحونَ بسَرْجِ الإمامِ تَطلُبونَ بذلک الْبَرَکَةَ یُحِفُّونَ بِه.
به زین اسب امام دست مىسایند تا برکت یابند (رى شهرى، همان، ص188).
فرمانبرى و اطاعت: اطاعت از امام زمان در حکومت جهانىاش، خالص و کامل است. در حدیث آمده است:
وَ یقونَهُ بأنفسِهِمْ فِى الْحُروبِ وَ یَکْونَهُ مَا یُریدُ مِنْهُمْ.
با جانشان امام را در جنگها یارى مىکنند و هر دستورى بدیشان بدهد، انجامش مىدهند (رىشهرى، همان: ص178).
ابزارهاى تأسیس حکومت جهانى اسلام: نظام جهانى اسلام، براى تحقّق خود، نخست به اصل دعوت و هدایت عمومى و سپس در مواجهه با انسانهاى لجوج به جهاد فى سبیل الله متّکى است؛ زیرا:
1. اصل دعوت و هدایت اسلامى: قرآن در این باره مىفرماید:
ما اَرْسَلْناکَ اِلّا کافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیراً و نَذِیراً (سبأ (34): 28). ما تو را جز براى بشارت و بیم دادن همه مردم نفرستادیم. قُلْ یا اَیُّهَا النّاسُ اِنّىِ رَسُولُ اللَّهِ اِلَیْکُمْ جَمیعاً (اعراف (7): 158). بگو: اى مردم! من فرستادة خدا به سوى همة شما هستم.
همچنین، پیامبر گرامى اسلام رسالت خود را دعوت و هدایت تمام مردم دانست و فرمود:
...فَاِنّى رَسُولُ اللّهِ اِلىَ النَّاسِ کَافَّةً لِاُنْذِرَ مَنْ کَانَ حَیّاً وَ یَحِقَّ الْقَولُ عَلَى الْکافِرینَ (میانجى، بىتا: ص90).
من پیامبر خدا براى تمام بشر هستم. وظیفه دارم زندهها را انذار و هشدار دهم و فرمان عذاب بر کافران مسلّم شود.
دعوت و هدایت اسلامى بر پایة صلح و دوستى قرار دارد؛ زیرا همانگونه که راغب اصفهانى در مفردات مىنویسد:
الصُّلْحُ تَخْتَصُّ بِاِزالَةِ النِّفارِ بَیْنَ النَّاسِ.
صلح به زدودن کدورت از میان مردم اختصاص دارد و به زدودن آن کمک مىکند.
خداوند سبحان هم به پیامبر دستور مىدهد که چنانچه دشمن تو از در مسالمت وارد شد، تو نیز با آن موافقت کن:
وَ اِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها (انفال (8): 61).
اگر به صلح گرایش نشان دهند، تو نیز از در صلح درآى.
2. اصل جهاد و دفاع اسلامى: اگر دعوت اسلامى مؤثّر نیفتاد، و انسانهاى لجوج به مقابله با اسلام برخاستند یا افرادی که دعوت را پذیرفتند، با خطر مواجه شدند، اسلام بر جهاد یا دفاع تأکید مىورزد. به آیاتى در این باره توجه کنید:
اول، یآ أَیُّهَا النَّبِىُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْویهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیِرُ (توبه (9): 73).
اى پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن، و بر آنها سخت بگیر! جایگاهشان جهنم است، و چه بد سرنوشتى دارند!
دوم، وَ قتِلُواْ فِى سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقتِلوُنَکُمْ وَ لَاتَعْتَدُواْ إِنَّ اللَّهَ لَایُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (بقره (2): 19).
و در راه خدا، با کسانى که با شما مىجنگند، نبرد کنید! و از حد تجاوز نکنید که خدا تعدّىکنندگان را دوست نمىدارد!
سوم، وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لاتُقتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى یُقتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِن قتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزَآءُ الْکَافِرِینَ (بقره (2): 191).
و آنها را [= بت پرستانى که از هیچ گونه جنایتى ابا ندارند] هر کجا یافتید، به قتل برسانید! و از آن جا که شما را بیرون کردند [= مکه]، بیرونشان کنید! و فتنه [و بت پرستى] از کشتار هم بدتر است! و با آنها، نزد مسجدالحرام [در منطقه حرم] بجنگید! مگر این که آن جا با شما نجنگند؛ پس اگر (آنجا) با شما پیکار کردند، آنها را به قتل برسانید چنین است جزاى کافران!
منابع و مآخذ
1. قرآن.
2. نهجالبلاغه.
3. آکسفورد،بارى، نظام جهانى:سیاست و فرهنگ، حمیرا مشیرزاده، تهران، دفتر مطالعات سیاسى و بینالمللى، 1378ش.
4. ابنجوزى، سبط، تذکرةالخواص الامة، بیروت، مؤسسه اهلبیت، 1306ق.
5. احمدىمیانجى، على، مکاتیبالرسول، بیروت، دارالمهاجر، بىتا.
6. الاسدى الربعى الحلى، یحیى بن حسن، العمده، قم، مؤسسة امامالصادق،1412ق.
7. الشیخ الشیانجى، نورالابصار فى مناقب آل بیتالنبى المختار، بیروت، الدار العالیة،1405ق.
8. العروسىالحویزى، على بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، قم، علمیه، بىتا، ج3.
9. الصبان، محمد بن على، اسهاف الراغبین، بیروت، مؤسسه بیروت، 1398ق.
10. الصافى الگلپایگانى ،لطف الله، منتخب الاثر، تهران، مکتبه الصدر، بىتا.
11. ایرانزاده، سلیمان، جهانى شدن و تحولات استراتژیک در مدیریت و سازمان، تهران، مرکز آموزشى دولتى،1380ش.
12. پیشگاهىفرد، زهرا، نگرش ژئوپلتیکى بر پدیدة جهانى شدن، تهران، دافوس،1381ش.
13. تاملیسون، جان، جهانى شدن و فرهنگ، محسن حکیمى، تهران، دفتر پژوهشهاى فرهنگى، 1381ش.
14. جمعى از سخنرانان ،گفتمان مهدویت (گفتمان اوّل و دوم)، قم، بوستان کتاب،1380ش.
15. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه وفا، 1304ق، ج45 و52.
16. محمدى رىشهرى، محمد، میزان الحکمة، قم، دارالحدیث، 1416ق، ج1.
17. نش، کیت، جامعهشناسىسیاسى معاصر، جهانى شدن، سیاست، قدرت، محمدتقى دلفروز، تهران، کویر ،1380ش.
18. واترز، مالکوم، جهانى شدن، اسماعیل مردانى، تهران، سازمان مدیریت صنعتى ،1379ش.
19. آقایى، مهدى، «ضرورت همکارىهاى منطقهاى در فرآیند جهانى شدن»، پگاه حوزه، 17 اردیبهشت 1381، شماره 46.
20. اسکلد، لسلى، «تعریف واحدى از جهانى شدن وجود ندارد»، داوود کیانى، جام جم،3 مهر1380.
21. اثناعشرى، حسین، «چگونه به جهانى مىاندیشیم»، رسالت، 6 اردیبهشت 1380.
22. بقریان، آلبرت، «پیامدهاى جهانى شدن، یک رویکرد آمارى»، توسعه مدیریت، آبان 1380، شماره 31.
23. پولادى، کمال، «جهانى شدن یا آمریکایى شدن»، ایران، 29 بهمن 1380.
24. پهلوان، چنگیز، «جهانى شدن به چه معنا است؟» کلک، تیر 1375، شماره 53.
25. حسینى، عباس، «چگونه جهانى شویم»، تدبیر، تیر 1380، شماره 113.
26. سلیمان، نبیل، «تکوین جهانى»، یوسف بنى طرف، همشهرى، 8 آبان 1380.
27. سیورامونت، ایگنا و فریدمن، توماس، «درباره جهانى شدن»، على ایواندرى، جام جم، 7 مرداد 1380.
28. عبدالحمید، محسن، «جهانى شدن از منظر اسلامى»، شاکرلوئى، پگاه حوزه، 15 دى 1380، شماره 34.
29. قرهباغیان ،مرتضى، «گفت و گو در باره جهانى شدن»، اقتصاد اسلامى، زمستان 1380، شماره 4.
30. نصیرى، قدیر، «در چیستى جهانى شدن»، مطالعات راهبردى، پاییز 1380،شماره 3.
31. همدانى، احمد، «جهانى شدن پدیدهاى تاریخى است»، ابرار،27 مرداد 1379.
32. راسل، برتراند، جهانى که من مىشناسم، روحاللّه عباسى، تهران، امیرکبیر، 1345ش.
33. سوئیزى، پل و دیگران، جهانى شدن با کدام هدف، ناصر زرافشان، تهران، آگاه، 1380ش.
34. فوکویاما، فرانسیس، پایان نظم، غلامعباس توسلى، تهران، جهان امروز، 1379ش.
35. فونتن، آندره، یکى بدون دیگرى؟ عبدالرضا هوشنگ مهدوى، تهران، فاخته، 1369ش.
36. کاستلز، مانوئل، عصر اطلاعات، على قلیان و افشین خاکباز،تهران، طرح نو، 1380ش، ج1.
37. کیسینجر، هنرى، دیپلماسى، فاطمه سلطانى یکتا و علیرضا امینى، تهران، انتشارات اطلاعات، 1379ش، ج2.
38. کیل، ژیل، ارادة خدا، یهودیان، مسیحیان در راه تسخیر دوباره جهان، عباس آگاهى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1370ش.
39. گیدنز، آنتونى، جهان رها شده، علىاصغر سعیدى و یوسف حاجى عبدالوهاب، تهران، علم و ادب، 1379ش.
40. لاتوش، سرژ، غربىسازى جهان، امیررضایى، تهران، قصیده، 1379ش.
41. لوین، اندرو، طرح و نقد نظریه لیبرال دموکراسى، سعید زیباکلام، تهران، سمت، 1380ش.
42. والرشتاین، امانوئل، سیاست و فرهنگ در نظام متحول جهانى، پیروز ایزدى، تهران، نشر نى، 1377ش.
43. وود، اندروهى، درآمدى بر ایدئولوژىهاى سیاسى، محمد رفیعى مهرآبادى، تهران، دفتر مطالعات سیاسى و بینالمللى، 1379ش.
43. هاروى، دیوید، جهانى شدن جدید سرمایهدارى وجهان سوم، وحید کیوان، تهران، نشر توسعه، 1376ش.
44. هانتینگتون، ساموئل پى، برخورد تمدنها و بازسازى نظم جهانى، محمدعلى رفیعى، تهران، دفتر پژوهشهاى فرهنگى، 1378ش.
45. المیلاد، زکى، «اندیشه اسلامى و مقوله جهانى شدن»، مجتبى عطازاده، آفتاب یزد،14 آذر 1379ش.
46. بهداروند، محمدمهدى، «جهانى شدن، عوامل و پیامدها با رویکردى به اندیشة امام خمینى»، جمهورى اسلامى ،15تیر 1381.
47. تقوىپور، حمید، «جهانى شدن»، نامه فرهنگ، شماره 2.
48. دهشیار، حسین، «جهانى شدن: تکامل فرایند بُرن بَرى ارزشهاى نهادهاى غربى»، اطلاعات سیاسى ـ اقتصادى،مهر و آبان 1379،شماره 158 و 157.
49. سخنرانى سیدمحمدکاظم سجادى در مرکز مطالعات عالى بینالمللى، تحت عنوان مخاطرات و فرصتهاى جهانى شدن، مندرج در روزنامه ایران ،20 و 19 و 18 خرداد 1381.
50. فالک، ریچارد، «ادیان توحیدى در عصر جهانى شدن»، عبدالرحیم مرودشتى، گوناگون، شماره 5 و 4.
51. فراهانى، محسن، «جهانى شدن به اختیار یا به اجبار»، جامجم، 1 مرداد 1381.
52. فوکویاما، فرانسیس، «اسلام و جهانى مدرن»، سعید کوشا، آفتاب، فروردین 1381، شماره 21.
53. کرث، جمیز، «مذهب و جهانى شدن»، حمید بشیریه، دانشگاه در آئینه مطبوعات،12 اسفند 1380، شماره 5.
54. گفت وگو با پروفسور مولانا و دکتر عاملى، «بررسى ابعاد فرهنگى سیاسى جهانى شدن و پیامدهاى آن»، تیر 1381، شماره55.
55. گفت وگو با عماد افروغ، «برخى ادیان خواستار جهانى شدن هستند»، آفتاب یزد، 18 دى 1379.
56. محمد، ماهاتیر، «دنیاى اسلام و جهانى سازى و سده بیست و یکم»، همشهرى، 2 آبان 1381.
57. «میزگرد بررسى آثار جهانى شدن بر گزینههاى استراتژیک ایران»، راهبرد، زمستان 1379.
58. وایت، بریان و لتیل، ریچارد، اسمیت، میشل، «دین و جهانى شدن»، منیژه جلالى، همشهرى،20 فروردین 1381.
59. یزدانپناه، کیومرث، «جهانى شدن، عوامل و پیامدها»، همشهرى، 17 اردیبهشت 1381.
60. File: // D : New 20% Folder \ persoian 20% Article 2. htm.
61. Mcgrew AnthonycedI, the travsfo: Natin of Democracy: Globalization and Territorial Democracy, Combridge: polity press 1992.
62. http: // WWW. etehade fedqian. org / kar 96/526 htm
63. واعظ، حسامالدین، (استاد دانشگاه لیدز انگلستان)، «جهانىشدن جهان اسلام و سیاستهاى جهانى»، منبع اینترنت.