عرفان در افق اندیشه استاد مطهری (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
درجه علمی در دستهبندی سابق وزارت علوم: علمی-پژوهشیآرشیو
چکیده
در این مقاله بر آن شدهایم تا «عرفان» را از دیدگاه استاد شهید مطهری بررسی کرده، به تبیین نگرشها وگرایشهای عرفانی او بپردازیم؛ چه اینکه استاد، عرفان را از نوع شناخت شهودی و مبتنی بر سیر و سلوک عملی دانسته تا انسانِ عارفِ سالک، از مرحله «فهمیدن» به منزل «رسیدن و دیدن» تکامل یافته، به مقام توحید درمراتب گوناگون نائل شود که عرفان را با توحید ناب و انسان کامل نسبتی تام و تمام خواهد بود و در این جهت برخیازاصول عرفانی از وحدت شخصی وجود، سلوک و شهود، ریاضت و عشق و محبّت بررسی شده و استاد، مقوله«وحدت وجود» را در مقام تصوّر و تصدیق از نوع سهل و ممتنع دانسته، معتقد است: بسیار اندکند کسانی که بهحقیقت معنا و ماهیت آن میپردازند. به اعتقاد استاد، عرفان با تصوّف فرق دارد و اوّلی را مقولهای فرهنگی و دومی را اجتماعی میداند و بهشدّت برنظریه اصالت، استقلال و غنای عرفان اسلامی و زایش و رشد و بالندگی عرفان اسلامی از دامن فرهنگ و آموزههای قرآنی ـ روایی تأکید دارد و نظریه بیگانه بودن عرفان با آموزههای اسلامی یا التقاطی و تلفیقی بودن عرفان اسلامی با عرفانهای هندویی، مسیحی و... را نقد کرده، نمیپذیرد؛ اگر چه تأثیر و تأثّر فرهنگهای اخلاقی ـ عرفانی را با عرفان اسلامی قبول دارد. و نیز در این مقاله بر آن شدیم تا به تجلیّات و نماد و نمونهای از گرایشهای عرفانی استاد شهید مطهری و تحوّلتکاملی اندیشه، انگیزه و عمل وی از حکمت به عرفان بهویژه در اواخر عمر گرانبهایش اشاراتی داشته باشیم.متن
مقدّمه
تفسیری که از شاکله و شخصیت استاد شهید مطهری در اذهان خاص و عام وجود دارد، این است که او راشخصیت فلسفی و حکمی میدانند و همین بُعد وجودی استاد، ظهور بیشتری دارد و اکثر نوشتهها و گفتههای آن متفکّر بزرگ نیز از خردورزی و عقلگرایی او در تبیین اندیشه و بینش و حتّی گرایشهای دینی حکایت میکند که حکمت اندیشی و فلسفهورزی او بر هیچ اهل معرفتی پوشیده نیست؛ امّا به این معنا نیست که در عرصهها و ساحتهای دیگر از مطالعات، اظهارنظر و تضلّع ویژه بهرهمند نبوده است؛ بلکه شخصیت جامعالاطراف شهید مطهری جواز ابراز اندیشه و اظهار رأی صائب و ثاقب وی را در ابعاد گوناگون تفکّر دینی نیز منطقی و معقول مینماید؛ بهویژه اینکه گرایشهای علمی و عملی استاد شهید به مقوله عرفان پژوهی در اواخر عمر شریفش، موارد معیار سنجش، و ارزیابی، استخراج و تبیین دیدگاههای عرفانی او را نیز مطلوب، بلکه ضرور میکند؛ افزون بر اینکه از صاحب نظری و کارشناسی ژرفاندیش، با گستره علمی و مطالعاتی فراوان، نیازشناسی، زمانشناسی و درک و درد دینیکه استاد داشت، انگیزش بیشتری را فراروی ما مینهد تا نگرشها و گرایشهای عرفانی ـ سلوکی وی را بیش از پیش مورد کاوش معرفتی قرار دهیم و این ساحت معرفتی شهید مطهری نیز به اصحاب معرفت و ارباب فضیلت و دانشپژوهان و حقیقت جویان معرّفی شود؛ چه اینکه در آثار و اثمار گونهگون گفتاری و نوشتاری یا بیانی و بَنانی آن متفکّر اسلامشناس، مواضع گوناگونی یافت میشود که زمینهها و بسترهای کافی را در حصول و تبیین این وجه شخصیتی وی در اختیار ما مینهد.
بدیهی است ذهن و زبان و قلم استاد به تفکیک قلمرو و گستره هر کدام از فلسفه و عرفان و حکمت عقلی وشهودی بهطور کامل آشنا بود و التزام عملی استاد در رهاوردهای علمیاش در امتیاز مقولههای حکمی ـ عرفانی کاملاً مشهود است؛ امّا چه توان کرد که اشتراکات فراوان در حوزههای نظری هر کدام از معرفت فلسفی و عرفانی و اینکه زبان عرفان «فلسفه» و «فلسفی» است (مطهری، 1362: ص 190)، زمینههای لازم را در نوع نگرشها وگرایشهای استاد بهصورت جامع فراهم ساخت؛ به ویژه آنکه راه برهان و عرفان و معرفت استدلالی و ذوقی را مانعةالاجتماع ندانسته، هر دو را دارای ارزش معرفتی قلمداد میکرد و حتّی معتقد بود که ترجیح یکی بر دیگری، از نظر علمی و معرفتی بیهوده است:
... به نظر ما، سخن از ترجیح آن راه بر این راه بیهوده است. هر یک از این دو راه، مکمّل دیگری است و به هر حال، عارف، منکر ارزش راه استدلال نیست (مطهری, 1360: ص 146 ـ 154).
به همین میزان، دو هدف ما را بر آن داشت تا به تبیین اجمالی نگرشها و گرایشهای عرفانی استاد شهید اهتمام ورزیم: 1. اندیشهها و نگرشهای عرفانی استاد از لابهلای آثارش استخراج و به آگاهان جامعه بهویژه نسل جوان وروشنفکر معرّفی شود و تبیینهای عرفانی و اصول و معیارهای اندیشة آن شهید فرزانه و پاسخگوییهایی که بهبرخی سؤالات و شبهات در حوزه عرفان، ادبیات عرفانی و شخصیتهای عرفانی ـ ادبی داده, مغفول و مهجور نماند و این ساحت پربرکت معرفتی استاد نیز در جامعه علمی حضور و ظهور داشته باشد.
2. روح و روحیه عرفانی و گرایشهای سلوکی و درد سیر و سلوکی استاد شهید در لابهلای معارف فلسفی وعقلانیاش پوشیده نماند و فقط تفسیر تکبعدی و تکساحتی از شخصیت علمی و عملی استاد نداشته باشیم. افزون بر این، گرایشهای عرفانی ـ سلوکی در عرفان عملی که استاد شهید در اواخر عمر شریفش یافته و تحوّلی در شخصیت وی شمرده شده است نیز مطرح میشود تا مورد توجّه جدّی قرار گیرد. از سوی دیگر، اعتقاد خاصّ استاد به عرفان اصیل اسلامی که آنرا دارای اصالت، استقلال و غنایی ویژه میدانست، تبیین، تحکیم و از آن دفاع شود و بهویژه در برابر اندیشههایی که عرفان را غیراصیل، غیرمستقل و حتّی بیگانه و وارداتی میدانند و برخی نیز با کمی تسامح، آن را تلفیقی و التقاطی قلمداد میکنند، لازم مینُماید که نگرشها، بینشها، اعتقادات و حتّی نظریه استاد در اصالت، استقلال و جامعیت عرفان اسلامی بهطور کامل تبیین و آشکار شود.
استاد شهید، «اصالةالفطرهای» است (ر.ک: رودگر، 1380: ص 27) و «فطرت را امالمعارف میداند (مطهری، 1375: ص 250) و در تعبیری روشن و شفّاف و مستدل و مبرهن میفرماید:
از نظر ما، راز تکامل را در «فطرت» انسان باید جستوجو کرد.
عرفانی که شهید مطهری از آن سخن میگوید و در بطن و متن آموزههای قرآنی و حدیثی و سنّت و سیره علمی وعملی معصومانعلیهم السلام ریشه دارد و هماره فطرت انسان به چالش کشیده میشود، تا «لیستادوهم میثاق فطرته» تحقّق یابد، شناخت آن نوع از عرفان رنگ و بوی دیگری دارد که به انسان درد خدا و درد خلق و گرایش به درون و برون را توأمان عنایت میکند؛ بدینسبب، از خودآگاهی عرفانی بهصورت راز سیر و سلوک یا عرفان عملی و نیل به مقامتوحید و کمال سخن به میان میآورد (مطهری، 1378: ج 2، ص 324 ـ 324)؛ پس معرفت به خود، محاسبه خود و مراقبت از خویشتن، سرمایههای اصلی عرفان اسلامی هستند.
چیستی عرفان و اقسام آن از دیدگاه استاد شهید مطهری
عرفان، شناخت حق و اسما و صفات الاهی از طریق تهذیب نفس و تزکیه و طهارت درونی است که در اثر سیر وسلوک حاصل میشود و تفسیر ویژهای از عالم و آدم یا جهان هستی ارائه میکند؛ در پرتو آن، عالم را جلوه حق و مظهراسمای حُسنای الاهی میبیند و «توحید»، واپسین مقصد سیر و سلوک عارف است؛ توحیدی که وجود حقیقی رامنحصر در خدا دانسته، ماسوای الاهی را تجلّیات آن وجود و «نمود» میداند، نه «بود»؛ یعنی اگر در حکمت وفلسفه از «بود و نبود» و در اخلاق از «باید و نباید» بحث میشود، در عرفان از «بود و نمود» بحث میشود و در تفسیر عرفانی هستی، وجهه الاهی و معنوی، وجه اصیل وحقیقی قلمداد میشود؛ پس در عرفان از دو مقوله «خدا» «و انسان کامل» یعنی توحید و موحِّد سخن به میان میآید که «شهود توحید» یا «توحید شهودی» و راهرسیدن به مقام منیع توحید ناب و عرفانی در منازل و مقامات تعریفپذیر و تحقّق بردار است که سالک باید لزوماً درسیر و سلوک به آن دست یازد. به تعبیر استاد شهید مطهری، «توحید عارف یعنی طیّ طریق کردن و رسیدن به مرحلهجز خدا هیچ ندیدن» (همو، 1362: ص 188). عرفان از منظر استاد، به دو بخش عرفان علمی و عرفان عملی تقسیمپذیر است که از دو جنبه میتوان درباره آنها بحث کرد: 1. جنبه فرهنگی ـ عرفان؛ 2.جنبه اجتماعی ـ تصوّف که دو بخش علمی و عملی وابسته به جنبه علمی و فرهنگی عرفان قلمداد شده است؛ اگرچه عرفان علمی اشتراکها و افتراقهایی با اخلاق داشته و عرفان عملی به «سیر و سلوک» در عرفان نامگذاری شده است که سالک برای نیلبه قلّه منیع انسانیت یعنی «توحید»، باید مراحل و منازلی را بپیماید و در فهم و طریقت چنین مراحل و مقاماتی و اینکه چه باید بکند و چه حالاتی برای او حاصل میشود، واردات قلبیاش چه و چگونه است و چه وظایف و مراقبتهایی را باید اعمال کند و سالک بهطور کامل باید از راه و رسم منزلها آگاه باشد، به انسان کامل یا خضر راه، پیر طریق، مراد، طایر قدس، و... نیازمند است؛ یعنی در رسیدن به توحید و مقام توحّد سالک، سیر و سلوک و پیر راه، لازم است تا از خطر گمراهی برهد و به سر منزل مقصود برسد و تلائم و تعامل، تلازم و ترابط ویژهای بین عرفان علمی و عرفان عملی برقرار است که در سیر و سلوک عرفانی متجلّی میشود و استاد شهید، روی این مقولهها بسیار تأکید دارد (همان: ص 187). در اینجا لازم است بر اساس اندیشهها و نگرشهای استاد، اشتراکها و افتراقهایی را که بین عرفان و فلسفه و عرفان و اخلاق وجود دارد، مطرح سازیم.
اشتراک و افتراق عرفان و فلسفه
استاد مطهری معتقد است: چون عرفان نظری به تفسیر هستی میپردازد و از خدا، جهان و انسان بحث میکند، مانند فلسفه الاهی، دارای موضوع، مبادی و مسائل است و حتّی اعتقاد دارد که اگرچه استدلالهای عرفانی ازمایههای عرفانی و کشفی و ذوقی استفاده میکند، به زبان دیگری یعنی فلسفه تعبیر و تبیین میشود (همان: 190). در هر حال، عرفان و فلسفه در اینکه به تفسیر هستی و نوعی جهانبینی میپردازند مشترکند؛ امّا در دو ناحیه با هم امتیازاتی دارند:
أ. اختلاف و افتراق در ناحیه بینشها؛
ب. اختلاف و افتراق در ناحیه روشها.
أ. در ناحیه بینشها، از نظر عارف فقط خدا اصالت دارد و ماسوای الاهی همه نمودها و مظاهر خدای سبحان هستند و عرفان به وحدت شخصی وجود یا وجود ذات مظاهر اعتقاد دارد؛ در حالیکه در فلسفه، هم خدا و هم غیرخدا اصالت دارند، جز اینکه خدا واجبالوجود و قائم بالذّات و غیرخدا ممکنالوجود و قائم بالغیر و معلول واجبالوجود یعنی وجود ذات مراتب هستند.
عارف در بینش خویش به شهود حقیقت نائل میشود و به مقام قرب الاهی و فنا در ذات خدا میرسد؛ البتّه با قدمسیر و سلوک؛ ولی فیلسوف در بینش خویش فقط به «فهم جهان» و داشتن تصویری جامع و کامل از جهان در ذهن خویش میپردازد؛ یعنی در بینش عرفانی سخن از سلوک و شهود یا «شدن»، و در بینش فلسفی سخن از «شناختن» و «فهمیدن» است.
ب. در ناحیه روشها، روش عرفانی، سلوکی و مبتنی بر تزکیه و تهذیب نفس و نورانیت باطنی است، و روشفلسفی بر عقل و استدلال و برهان تکیه دارد که در روشها، اختلاف از ابزارهای معرفتی هر کدام از فیلسوف و عارفحادث و حاصل میشود به اینکه ابزار معرفتی عارف، قلب و دل، و ابزار معرفتی فیلسوف، «عقل و ذهن» است وبه همین دلیل، استاد مطهری، در مواضع گوناگون پاورقی اصول فلسفه و روش رئالیسم و جاهای دیگر درباره تبیین فلسفی و مسائل فلسفی میفرماید:
«تا ذهن را نشناسیم نمیتوانیم فلسفه را بشناسیم» (مطهری، 1362: ص 54: 2/1362: ص 132). مباحث عرفانی، چه نظری و چه عملی، بر روی شناخت دل و راه قلب و فطرت قلبی و باید و نبایدهای سلوکی تکرار و تأکید میکند؛ بدینسبب، در فرق نهادن ابزاری و متدیک حکمت و عرفان مینویسد:
ابزار فیلسوف، عقل و منطق و استدلال است؛ ولی ابزار کار عارف، دل، و مجاهده و تصفیه و تهذیب و حرکت و تکاپو در باطن است (همو، 1362: ص 191).
استاد شهید، امتیازاتی را که بین نحلهها و نظریههای مختلف فلسفی از حکمت مشّا، اشراق و حکمت متعالیه وجود دارد نیز بهطور کامل تبیین کرده است که در فهم نگرشها، روشها، بینشهای فیلسوفان و فلسفههای متنوّع کاربرد فراوان دارد (همان: ص 100 ـ 113).
وی در پایان بهطور کلّی در افتراق حکمت و عرفان مینویسد:
از نظر حکمت الاهی، هدف خصوص معرفةاللَّه نیست؛ بلکه هدف، معرفت نظام هستی است؛ آنچنان که هست. معرفتی که هدفحکیم است، نظامی را تشکیل میدهد که البتّه معرفةاللَّه رکن مهمّ این نظام است؛ ولی از نظر عرفان، هدف، منحصر به معرفةاللّه است. از نظر عرفان، معرفةاللَّه، معرفت همه چیز است. همه چیز در پرتو معرفةاللَّه و از وجهه توحیدی باید شناخته شود و اینگونه شناسایی فرع برمعرفةاللَّه است. (همان: ص 100 ـ 113)
اشتراکها و افتراقهای عرفان عملی و اخلاق
استاد شهید، مطهری(ره) ضمن اینکه اخلاق را مقدّمه عرفان عملی میداند و بخش عملی عرفان را ماننداخلاق و علم اخلاق (همان: ص 187 و 188) میشمرد ـ چون هر دو درباره روابط انسان با خدا، جهان و انسان «یاچه باید کردها» و وظایف او بحث میکنند که در حقیقت، نقطه اشتراک عرفان و اخلاق است ـ به تفاوتها وافتراقهای هر کدام از عرفان و اخلاق نیز اشاراتی دارد که عبارتند از:
1. عملاً بحث عرفان عملی درباره رابطه «انسان با خدا» است. اگرچه درباره رابطه انسان، جهان و خود نیزبحث میکند، چنین ضرورتی درباره بحث از رابطه انسان با خدا، در همه سیستمهای اخلاقی وجود ندارد و اگرچه فقط در سیستمهای اخلاق دینی و مذهبی این بُعد مورد توجّه و عنایت قرار گرفته است.
2. سیر و سلوک عرفانی «پویا» یعنی مبتنی بر طیّ منازل، مراحل و مقامات است که رابطه ویژهای از نوع رابطهعلّی و معلولی بین منازل و مقامات برقرار است؛ امّا در اخلاق، چنین ماهیت و رابطهای وجود ندارد که اخلاق ساکن وایستا است؛ یعنی از نقطه آغاز و انجام و مراحل و مقامات سخنی به بیان نیامده است؛ بدینسبب در عرفان«صراط» و تربیت منازل در طریقت وجود دارد؛ امّا در اخلاق چنین نظام، ساختار و ترتبّی وجود ندارد.
3. عناصر روحی اخلاق، محدود به معانی و مفاهیمی است که اغلب آن را میشناسیم؛ امّا عناصر روحی عرفانی،گستره و قلمرو گستردهتری دارد که در سیر و سلوک عرفانی یک سلسله واردات، احوال، کشف و شهودها و تجربیاتعرفانی وجود دارد که به سالک آن راه منحصر است و دیگران از آن بیخبر و بیبهرهاند (برگرفته از همان: ص 189ـ 187).
نسبت عرفان با اسلام
یکی از پرسشهای محوری و بنیادی که در گذشته و حال وجود داشته و دارد و بسیاری از متفکّران، اعمّ ازمورّخان، حکیمان، عارفان، فقیهان و... را به خود مشغول کرده و امروز، در معرفتشناسی فلسفة علم، فلسفه دین وفلسفه عرفان نیز بهشدّت مورد توجّه اصحاب پژوهش و معرفت است، پاسخ به این سؤال است که بین عرفان با دین و بهویژه عرفان با اسلام چه نسبتی برقرار است که پاسخ درست و جامع به این پرسش، بسیاری از شبهات و سؤالهای دیگری را نیز حلّ و فصل میکند؛ برای مثال، آیا عرفان دینی داریم یا نه؟ آیا عرفان اسلامی داریم یا نه؟ یا اساساً عرفان، فرادینی و فرامذهبی است و در قالب ادیان نمیگنجد و میتوان عرفان منهای دین و مذاهب نیز داشت؛ یعنی حتّی عرفان غیر دینی یا الحادی یا...؟ هماره نزاعهای سختی بین فرقههای گوناگون اسلامی و مشارب گونهگون دینی نیز وجود داشت...؛ امّا در این میان، استاد شهید مطهری(ره) یک عقیده خاصّی دارد که با کمال شجاعت وصراحت و صداقت مینویسد:
یکی از علومی که در دامن فرهنگ اسلامی زاده شد و رشد یافت و تکامل پیدا کرد، علم عرفان است (همان: ص 186)؛
یعنی بستر تولّد، تکامل، زایش و رویش عرفان را فرهنگ اسلامی میداند و بین اسلام، معارف اسلامی و فرهنگاسلامی و عرفان چه علمی و چه عملی نسبت وجودی و استکمالی قائل است و مینویسد:
عرفان، هم در بخش عملی و هم در بخش نظری، با دین مقدّس اسلام تماس و اصطکاک پیدا میکند؛ زیرا اسلام مانند هر دین و مذهب دیگر و بیشتر از هر دین و مذهب دیگر، روابط انسان را با خدا و جهان و خودش بیان کرده و هم به تفسیر و توضیح هستی پرداخته است (همان: ص 191)،
و در نسبتشناسی و نسبت سنجی عرفان با اسلام مینویسد:
البتّه عرفای اسلامی هرگز مدّعی نیستند که سخنی ماورای اسلام دارند و از چنین نسبتی سخت تبرّی میجویند. بر عکس، آنها مدّعیهستند که حقایق اسلامی را بهتر از دیگران کشف کردهاند و مسلمان واقعی آنها میباشند. عُرفا چه در بخش عملی و چه در بخش نظری، همواره به کتاب و سنّت و سیره نبوی و ائمّة اکابر صحابه استناد میکنند (همان: ص161).
مایههای اصلی و سرچشمههای اوّلیه عرفان اسلامی از دیدگاه استاد مطهری، «اسلام» و فرهنگ اسلامی استکه در تفسیر عالم وجود و هستیشناسیهای اسلامی متجلّی شده و چون روابط چهارگانه 1. رابطه انسان با خدا، 2.رابطه انسان با خود، 3. رابطه انسان با جامعه، 4. رابطه انسان با جهان از حیث نظری و عملی در مکتب و فرهنگاسلامی به خوبی و با حساسیّت و جامعیتی خاص تبیین شده است، لایههایی از نگرشها و گرایشهای اسلامی وفرهنگ اسلامی، لایههای باطنی و عرفانی است که عارفان از آموزههای اسلامی و متون و بطون معارف اسلامیاستخراج و نظاممند ساختهاند؛ اگرچه استاد شهید، سه نظریه را در نسبتشناسی اسلام با عرفان مطرح و تفسیر میکند که عبارتند از:
أ. نظریه گروهی از محدّثان و فقیهان اسلامی در عدم پایبندی عارفان به اسلام و عوام فریبی آنها در استناد سازی عرفان به کتاب وسنّت، یعنی از دید این گروه، عرفان هیچ نسبت و ربطی به اسلام ندارد.
ب. نظریه گروهی از متجدّدان معاصر که معتقدند: عرفان و تصوّف، نهضتی از سوی ملل غیر عرب ضدّ اسلام و عرب، زیر پوششی ازمعنویت بوده است؛ یعنی معتقدند: عرفان، نهضتی وارداتی و بیگانه برای ضدّیت با اسلام و مسلمانان بوده است و به تعبیر استاد شهیدمطهری، گروه اوّل، با تکیه بر اسلام و تودههای مسلمان با «عارفان» و «عرفان» ستیز و مبارزه میکنند و گروه دوم با تکیه برشخصیت برخی عارفان با اسلام مبارزه میکنند و به ستیز با اندیشههای عمیق و ظریف اسلامی برخاستند.
ج. نظریه معتدل یا گروه بیطرف که بر نقد برخی نظریات عرفانی بهویژه عرفان عملی که به تصوّف و فرقهبازی و بدعتها و انحرافهاانجامیده است پرداختهاند؛ امّا معتقدند که عارفان مانند سایر طبقات فرهنگی اسلام و مانند غالب فرقههای اسلامی به اسلام، نهایتخلوص را داشته و هیچ سوء نیت نداشتهاند.
استاد مطهری، نظریه سوم را که در واقع دو بخش دارد، پذیرفته است:
1. بخشی که به معارف باطنی و عمق فرهنگ اسلامی مربوط میشود که به عرفان موسوم شده است.
2. بخشی که به نظریات عرفانی برخی عارفان و کارکرد و عملکرد برخی فرقههای عرفانی یا صوفیه مربوط است.
وی معتقد است:
عرفان، ساحتّی از ساحتهای فرهنگ و معارف اسلامی است که نباید از آن غافل شد و لایههایباطنی دین مقدّس اسلام در عرفان اصیل و خالص اسلامی به ظهور رسیده است؛ اگرچه عملکرد عارفان و کارکردعرفان و تصوّف نقدپذیر است: در سنجش و ارزیابی انطباق نظرهای عارفان با کتاب و سنّت و فرهنگاصیل اسلامی و نوع کارکرد عرفان و تصوّف باید کارشناسان و متخصّصان مربوطه بررسی و اظهارنظر کنند (همان: 192 و 193)؛
نتیجه آنکه استاد شهید معتقد است:
عرفان اسلامی، مایهها و مادّههای اصلی خود را از اسلام گرفته است (همان: 195).
و عارفان برای آنها ضوابط و اصول کشف کردهاند و بهتدریج در فرهنگ اسلامی رشد و تکامل یافته است؛ اگرچه در تفسیر و کشف اصول و توسعه عرفان نظری و عملی تحت تأثیر جریانات خارج بهویژه اندیشههای کلامی، فلسفیبالاخص اندیشههای فلسفی اشراقی قرار گرفتهاند (همان: ص 196) و پس از طرح نظریه برخی فقیهان در نقد و نفی نظریات عرفانی عارفان مینویسند:
حقیقت این است که نظریه این گروه، به هیچ وجه قابل تأیید نیست. مایههای اوّلی اسلامی بسی غنیتر است از آنچه این گروه به جهلو یا به عمد فرض کردهاند. نه توحید اسلامی به آن سادگی و بیمحتوایی است که اینها فرض کردهاند و نه معنویت انسان در اسلام منحصر به زهد خشک است و نه نیکان صحابه رسول اکرم آنچنان بودهاند که توصیف شد و نه آداب اسلامی محدود است به اعمال جوارح واعضا.... تعلیمات اسلامی توانسته است الهامبخش یک سلسله معارف عمیق، در مورد عرفان نظری و عملی بودهاست (همان: ص167).
در این موضوع لازم است برای فهم «نسبت دین و عرفان» و امکانناپذیر بودن عرفان منهای مذهب و امتیازاتیکه عرفان اسلامی بر برخی عرفانهای دیگر دارد، چند نکته محوری را از افق اندیشه و بینش استاد مطهری بیاوریم:
نکته اوّل: عرفان متعالی و برین در قرآن
استاد شهید پس از ذکر آیاتی از قرآن «115 بقره، 3 حدید» مینویسد:
بدیهی است که اینگونه آیات، افکار و اندیشهها را به سوی توحیدی برتر و عالیتر از توحید عوام میخوانده است؛ لهذا در حدیث کافی آمده است که خداوند میدانست که در آخر الزمان مردمانی متعمّق در توحید ظهور میکنند؛ لذا آیات اوّل سوره الحدید و سوره «قل هواللَّه احد» را نازل فرمود. در مورد سیر و سلوک و طیّ مراحل قرب حق تا آخرین منازل کافی است که برخی آیات مربوط به«لقاءاللَّه» و آیات مربوط به «رضواناللَّه» و آیات مربوط به وحی و الهام و مکالمه ملائکه با غیر پیغمبران مثلاً حضرت مریم ومخصوصاً آیات معراج رسول اکرم را مورد نظر قرار دهیم. در قرآن سخن از نفس امّاره، نفس لوّامه، نفس مطمئنه آمده است. سخن از علم افاضی و لدنی و هدایتهای محصول مجاهده آمده است: «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا» در قرآن، از تزکیه نفس به عنوان یگانه موجب فلاح و رستگاری یاد شده است: «قَدْ أَفْلَحَ مَنزَکَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا». در قرآن، مکرّر سخن از حبّ الاهی مافوق همه محبّتها و علقههای انسانی یاد شده است. قرآن ازتسبیح و تحمید تمام ذرّات جهان سخن گفته است و با تعبیری از آن یاد کرده که مفهومش این است که اگر شما انسانها «تفقه» خود راکامل کنید، آن تسبیحها و تحمیدها را درک میکنید. به علاوه، قرآن در مورد سرشت انسان مسأله نفخه الاهی را طرح کرده است... سخن دروجود چنین سرمایه عظیمی است که میتوانسته الهامبخش خوبی در جهان اسلام باشد... (همان: ص 197 و 198).
نکته دوم: کلمات پیامبر اکرم(ص) و احادیث و روایات، الهام بخش عرفان اصیل اسلامی
کلمات رسول اکرم(ص) از جمله گفتوگوی او پس از ادای نماز صبح با یکی از اصحابش درباره یقین و نشانههایش و نقش عبادت الاهی در تنویر دلها و رساندن انسان به مقام «احسان» و «شهود» و «مکاشفه» و همچنینآموزههای دیگر نبوی و معارف «علوی» و «ولوی» چنان سرچشمههای زلال بینشهای الاهی و گرایشهایمعنوی و هیجانات روحی و واردات قلبی و سوز و گدازها و عشقهای آسمانی و معنوی شده است که بهواقع الهامبخش عرفان اصیل اسلامی و توحید ناب و تربیت موحَّد کامل شده، و کافی است به نهجالبلاغه که منشأ عرفان عمیقنظری و سرچشمه ژرف عرفان عملی بهصورت گسترده شده است نگاهی بیفکنیم؛ بهویژه به خطبههای 220 در تفسیر آیه 27 نور و 218 در تبیین اوصاف عارفان و مواضع گونهگون دیگر که در توحید علمی و عینی و عرفان اصولی و وصولی، دستمایههای شگرفت و شگفتی شدهاند اندک توجّهی داشته باشیم و به ادعیه اسلامی که قلّههای بلند عرفان و معنویت و سلوک و شهود را با چشماندازی گسترده در معرض دید اصحاب عقل و دل نهادهاند، از جمله مناجات شعبانیه، دعای کمیل، دعاهای پانزدهگانه امام سجادعلیهالسلام دعای عرفه و... توجّه کنیم. به تعبیر استاد شهید مطهری، «آیا با وجود این همه منابع، جای این هست که ما در جستوجوی یک منبع خارجی باشیم؟» (همان: ص200)
این منابع گسترده و متنوّع چنان وضوحی در آموزههای اخلاقی و عرفانی اسلام دارند که افرادی مانند نیکلسن انگلیسی و ماسینیون فرانسوی «که مطالعات وسیعی در عرفان اسلامی دارند و با اسلام بیگانه نیستند، صریحاً اعتراف دارند که منبع اصلی عرفان اسلامی، قرآن و سنّت است (همان: ص 201).
نکته سوم: محال و بیمعنا بودن عرفان منهای مذهب
استاد شهید مطهری به ممتنع بودن و بیمعنا بودن عرفان منهای مذهب اشاراتی دارد:
اخیراً به عرفان توجّه پیدا کردهاند از باب اینکه آن را فرهنگ انسانگرا میدانند که اساس عرفان، خدا آگاهی و تسلیم به خدا استمیخواهند عرفان را از خدا جدا کنند و عرفان هم باشند. خیلی عجیب است! من در نوشتههای امروز ایرانیها میبینم به عرفان گرایشپیدا کردهاند. عرفان منهای خدا و مذهب! این خیلی عجیب است! امکان ندارد. امام باقرعلیهالسلام فرمود: «غَّرَبوا و شَرّقوا» (مجلسی،33/46 :1372) به غرب عالم بروید، به شرق عالم بروید آخرش باید بیایید اینجا. زانو بزنید تا حقیقت را بفهمید (مطهری، 1378: ج 2، ص 25 ـ 28).
نکته چهارم: منطق عرفانی قرآن
استاد پس از طرح و تفسیر آیه سوره نور و بحث از هدایتهای عقلی، باطنی، وحیانی و حتّی هدایتهای حسّی که از مشکات و مصباح و زجاجه مستفاد میشود، به طرح سؤالی که آن چراغ هدایت در چه خانهای است، پرداخته و پاسخ داده:
در خانه وجود انسان. هدایت وحی بهویژه در خانه اولیای خدا است: «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ»؛ آنگاه به نقل مطلبی از مرحوم آقا سیّد مهدی قوام که بالای منبر به تفسیرِ «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ» (بقره (1): 114) پرداخته، آنرا تطبیق کرد بر اینکه هر کس بدن و اندامش مسجدی برای روح اواست و مانع شدن از اینکه این بدن، مسجدهای ذکر خدا باشد، به هر شکلی ستم است. یک شکل آن این است: «کشتن مؤمن، خراب کردن مسجد است» و بالاترینش کشتن اولیای خدا است» فرموده است: «خیلی خوشمآمد» (همو، 1369: 121)؛
سپس استاد در تفسیر آیه یاد شده سوره نور فرموده است:
در این خانهها، صبح و شام ]تسبیح خدا میشود[ مفسّرین گفتهاند: مقصود این است که علیالدّوام تسبیح و ذکر خدا میشود، نه فقطصبح و شام و بقیّهاش به غفلت میگذرد. مسبّح چه کسانی هستند؟ تعبیر قرآن را ببینید: «رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکراللَّه». مقصود از کلمه «رجال» همانطور که مفسّرین گفتهاند، این نیست که یعنی «نه زنها» بلکه به اصطلاح «الغاء خصوصیّت»میشود، و بهعلاوه، عنایت روی این است که یعنی «با همتّانی» بزرگ همتانی که تجارت و خرید و فروش، آنها را از یاد حق بازنمیدارد؛ البتّه تجارت و بیع به عنوان مثال است؛ یعنی شغل و کار و تدریس و معلّمی و وعظ و خطابه و بنّایی و معماری و طبابت و غیره هماز همین قبیل است. مردهایی که کارشان آنها را از یاد خدا باز نمیدارد. از اینجا تفاوت منطق عرفانی قرآن با خیلی از عرفانها روشنمیشود. قرآن نمیگوید مردانی که از کار و تجارت و بیع و بنّانی و معماری و آهنگری و نجّاری و معلّمی و خلاصه «وظایف» دست برمیدارند و به ذکر خدا مشغول میشوند. میفرماید: آنها که در همان حالی که اشتغال به کارشان دارند، خدا را فراموش نمیکنند. یگانه چیزی که هیچ وقت او را فراموش نمیکنند، خدا است. یک چنین آدمی واقعاً بدن او مسجد است؛ چون همیشه در این بدن، یاد خدا و ذکرخدا و تسبیح خدا است. همه کارهای درستی که دیگران میکنند، او هم میکند؛... امّا تفاوت در این است که او در عین اشتغال به کارش یک لحظه از خدا غافل نیست... (همو، 1375: ج 4، ص 121 ـ 124).
نکته پنجم: اساس عرفان اسلامی
اساس عرفان اسلامی بر دو محور «خودشناسی» و «خودسازی» یا «خودآگاهی و خداآگاهی» قرار داردکه فرهنگ اسلامی مملّو از مباحث معرفتی و آموزههای عمیق و دقیقی در ساحت خودشناسی و تهذیب نفس وخودسازی است و بر محور خودآگاهی، بهویژه «خودآگاهی عرفانی» تکیه مؤکّد دارد. استاد شهید مطهری درمواضع گوناگون از جمله انسان در قرآن (همو، 1378: ج 2، ص 25 ـ 28)، سیری در نهجالبلاغه (همو، 1360 : ص 276 ـ 305) به آن پرداخته و از خود فراموشی، خدافراموشی، خود زیانی، خودباختگی، با خودبیگانگی و... بر حذرداشته و این عوامل را آفات خودآگاهی و خودیابی دانسته است و از عوامل رشد؛ فلاح، سعادت و کمال نیز یاد خدا،عبادت و پرستش الاهی، خدمت به محرومان، توکّل، صبر، شرح صدر و تقوا را نام برده است (همان، 1368: ص 210 ـ 254).
برخی اصول نظری عرفان از دیدگاه استاد شهید مطهری
1. وحدت وجود: استاد شهید با قلمدادکردن رکن اصیل عرفان اسلامی، یعنی «توحید» و تفسیری که عارفان ازآن ارائه دادهاند، یعنی هستیشناسی عرفانی یا جهانبینی عرفانی که بر «توحید ناب» مبتنی است و شناخت وشهود توحید یا توحید علمی و عینی عرفانی (همان، 1362: ص 186 ـ 191) در مواضع متعدّد به تبیین «وحدتوجود» از منظر فلسفی و عرفانی یا با رویکردهای عقلانی و کشفی پرداخته است. که به برخی مواضع با نگرش وروش عرفانی اگر چه به زبان فلسفی و عقلانی میپردازیم:
اصول وحدت و تصوّف بیش از همه جا در قرآن ذکر شده، و همچنین پیغمبر میگوید که خداوند میفرماید: چون بنده من در اثرعبادت و اعمال نیک دیگر به من نزدیک شود، من او را دوست خواهم داشت؛ بالنتّیجه من گوش او خواهم بود که با من بشنود و چشم او خواهم بود که با من میبیند و زبان و دست او خواهم بود که به توسّط من میگوید و میگیرد. اوّل بیاییم سراغ مسأله «وحدت وجود» که گفتیم محور، جهانبینی عرفانی است. اصلاً «وحدت وجود» چیست؟ وحدتوجود از آن اندیشههایی است که کمتر کسی به عمق این اندیشه پی برده و پی میبرد. این را دیگر بدون تعارف باید گفت بعضی به هر چیزیکه میرسند، میگویند وحدت وجود. اینهم یک وحدت وجود! حالا ما با لفظش کار نداریم ممکن است هر مکتبی را اسمش بگذارندوحدت وجود! امّا ببینید مثل اصالت وجودی است که در اگزیستانسیالیسم الان دارند میگویند ما خودمان در فلسفه اسلامی مبحثگستردهای داریم به نام اصالت وجود یک چیز کمی هم اینها دارند. خوب اسمش را میخواهند بگذارند اصالت وجود. کسی دعوا ندارد؛یعنی در انحصار کسی نام نیست و به نام خودش کسی ثبت نکرده است. بسیار بسیار کمند افرادی که بتوانند تصوّر صحیحی از «وحدتوجود» که عُرفا دارند، داشته باشند از مستشرقین گرفته و غیرمستشرقین شما میبینید همیشه مستشرقین. و علمایی از غیرمستشرقینخودمان این «وحدت وجود» را چیزی تعبیر میکنند بهنام حلول و اتّحاد، در صورتیکه حلول و اتّحاد، ضدّ وحدت وجود است. به قول شبستری:
حلول و اتّحاد اینجا محال است که در وحدت دویی عین ضلال است
منتهایش میگوید: خوب اگر اتّحاد نیست، حَلاّج چطور گفته است «انا الحق»؛ پس معنای «انا الحق» اتّحاد است. خیر آقا! «انا الحق» همهجا اتّحاد نیست. نه اتّحاد است و نه حلول (مطهری، 1365: ص 141).
استاد شهید در اهمیّت تصوّر دقیق و درست از مقولهها و مفاهیم ماوراءالطبیعی مینویسد:
میگویند: درست هم میگویند: اشکال مسائل ماوراءالطبیعی در مرحله تصوّر است، نه در مرحله تصدیق؛ یعنی عمده این است کهذهن بتواند تصوّر صحیحی از آن معانی پیدا کند و پس از آنکه چنین توفیقی یافت، تصدیق کردن آنها بسی آسان است برخلاف سایر علوم که تصوّر معانی و مفاهیم آنها آسان است و هر مشکلی هست در مرحله تصدیق و اثبات است و هم از این جهت است که ورود در این فنّرا جز برای افراد خاصّی روا نمیشمارند. اندیشهای به وسعت اقیانوس و قریحهای به لطافت نسیم صبحگاهی باید فی المثل محتوای قاعده بسیطالحقیقه را در خود جای بدون آنکه آسیبی به مظروف خویش برساند؛ از اینرو اکثر اشتباهاتی که رخ میدهد؛ از نرسیدن به مدّعا و خوب تصوّر نکردناست (مطهری، 1360: ص 36). توحید عارف، یعنی موجود حقیقی، منحصر در خدا است. جز خدا هر چه هست، «نمود» است، نه «بود». توحید عارف یعنی«جز خدا هیچ ندیدن (همو، 1362: ص 188).
2. سلوک و شهود: اساس عرفان در حقیقت در نسبت و قیاس به کمال مطلق و نیل به مقام قرب و لقای الاهی ودستیازی به وصال یار و دلبر و دلدار، همانا در «عرفان عملی» متجلّی میشود که به «سیر و سلوک» موسوم،و در آن، سالک، مسلک، مسلوکٌالیه یا رونده، راه و هدف تعبیر شده است و اگر انسانی از مفهوم و دانشهای حصولیو حتّی عرفان علمی عبور کند و تعیّنها را رها سازد و «اِسقاط اضافات» کند. به تعبیر شیخ محمود شبستری (1362: ص 105).
نشانـی دادهاند اندر خرابـات که «التوحید اسقـاط الاضافـات»
و به تعبیر استاد، علاّمه حسنزاده آملی (1364: ص 302)،
در آن رؤیای شیرین سحرگاه که «التوحید اَنْ تَنْسی سِوَی اللَّه»
و به بیان شیوا و شیرین استاد شهید مطهری، «سالک برای رسیدن به قلّه منیع انسانیت، یعنی «توحید»، باید آنها را انجام و مسیر را با ضوابط و چگونگیها دانسته و داشته باشد تا با طیّ مقامات و منازل و انجام اموری متناسب با مراحل به کمال مقصود نائل گردد» (مطهری، همان: ص 187 ـ 118)؛ لذا درگذر از مفهوم به مشهود و حصول بهحضور و قیل و قال به «حال» سالک خود «مسلک» یا رونده خود «راه» نیز خواهد شد و بهسوی هدف یا مسلوکٌ الیه در حرکت است تا به مقام فنای فیاللَّه و بقای باللَّه باریابد و از درگاه به بارگاه عبور نماید (مطهری، 1366: ج 2، ص 168).
در هر حال، سیر استکمال وجودی انسان از ابتدا تا انتها از آغاز تا انجام یعنی وصول به مقام توحید ناب و انسانکامل شدن که به طیّ «طریقت» الاهی ممکن و میسور میشود تا به کوی حقیقت قدم نهد، همانا «سیر وسلوک» تا منزل «شهود» نامیده شده، و در همین مقام است که مقوله «شریعت»، «طریقت» و «حقیقت» مطرح میشود و از امّهات مباحث سلوکی عرفان و عارفان است و استاد شهید مطهری در مواضع متعدّد مقوله سیر و سلوک، اسفار اربعه عرفانی، مختصات و اوصاف انسان کامل و شریعت، طریقت و حقیقت را مطرح کرده است و در مجموع مینویسد:
عارف که کمال را در رسیدن میداند نه در فهمیدن، برای وصول به مقصد اصلی و عرفان حقیقی، عبور از یک سلسله منازل و مراحل و مقامات را لازم و ضروری میداند و نام آن را «سیر و سلوک» میگذارد (همو، 1362: ص 226).
3. ریاضت: «ریاضت» در حقیقت، تمرین و آماده سازی «روح» است که به تعبیر استاد شهید مطهری(ره) استفاده از اهداف سه گانه ریاضت که شیخالرئیس، ابوعلیسینا آنرا در نمط نهم اشارات مطرح ساخته متوجّه به سههدف است که یکی از آن سه هدف، به امور خارجی یعنی غفلتزدایی و رهایی از شواغل و عوامل غفلت مربوط میشود و دومی به انتظام قوای درونی و از بین بردن آشفتگیهای روحی که از آن به رام ساختن نفس امّاره برای نفسمطمئنه تعبیر شده و سه دیگر به نوعی تغییرات کیفی مربوط میشود که به باطن روح ارتباط داشته و از آن به «تلطیف سرّ» تعبیر شده است؛ پس ریاضت، تن دادن به یک سلسله اعمال است که در آن، انجام واجبات و ترکمحرّمات اصالت دارد تا روح را برای اشراق نور معرفت آماده سازد.
استاد در جای دیگری میفرماید:
سالک از آن جهت که رونده است و با پای خود باید این راه را طی کند، لازم است خود را آماده کند. نام این تهیّو و آمادگی،«ریاضت» است تا تزکیه نفس نموده و به مقام «تخلیه» دل از غیر خدا و وارستگی و انقطاع از ماسوای الاهی برسد و بهتدریج بتواندگرایشهای عالی وجودش را بر گرایشهای دانی وجود خود یا عقل را بر شهوت حاکم نماید و در صحنه کشمشهای قوای سِفْلی و عِلْوی، جنبه سفلی نفس که نفس امّاره نامیده میشود را مطیع و تسلیم جنبه علوی و عقلی گرداند که نفس مطمئنه نامیده میشود و باریاضیت و تمرین نفس آهسته آهسته آماده دریافت انوار و تجلیّات الاهی بشود که زهدورزی و عبادت گرایی و موعظهپذیری و عقل لطیف و عشق عفیف، دستمایههای او در رسیدن به مقاصد بلند عرفانی هستند [استاد درباره هر کدام از زهد، عبادت، موعظه، و عقل ظریف وعشق حقیقی، مباحث عمیق و اَنیق فراوانی را ارائه داده است] (1365: ص 169 و 170)؛
پس ریاضت، تلاش بیامان، مجاهده و تحمل مشقّات راه و عمل به شریعت در طیّ طریقت الاهی تا رسیدن بهحقیقت است که به تعبیر استاد شهید، «همان تمرینها و مجاهدتهایی است که عارف انجام میدهد. این مجاهدتها زیاد است و عارف باید منازلی را در این خلال طی نماید» (مطهری، 1362: ص 238)
4. عشق و محبّت: استاد شهید در بحث منازل و مقامات و مقوله ریاضت با استفاده از نمط نهم اشارات از عشق و انواع آن، یعنی حقیقی و مجازی سخن به میان آورده و بر اساس دیدگاه حکیمان تعریفی از آن ارائه داده است:
عشق حقیقی یعنی عشقی که معشوقش حقیقی است؛ زیرا حقیقت مطلق و جمیل بالذّات است، و آن همانا عشق کمّلین است به حق، و امّا عشق مجازی یعنی عشقی که معشوقش مجازی است یعنی جمال و کمال که در معشوق هست از آن خود وی نیست، عاریت است.
عشقهـایی کز پـی رنگـی بود عشق نبود، عاقبت ننگـی بود
عشق آن بگزین که جمله انبیاء یا بافتند از عشق او کار و کیا
عشق مجازی بر دو قسم است: نفسانی و حیوانی، عشق حیوانی همان است که هدف وی اعمال شهوات است...؛ امّا عشق نفسانیعبارت است از علاقه به حسن و شمائل معشوقش که منشأش یک نوع سنخیّتی است بین نفس عاشق و نفس معشوق (همان: ص234).
استاد عشق و محبّت حقیقی و عشق عفیف را که از نوع عشق نفسانی و روحی باشد، از ضروریات سیر و سلوکوعرفان عملی میداند و با وامگیری از تعبیر شاعران فارسی، آنرا «اکسیر» یا کیمیایی میداند که قدرت تبدیل داشته و انسان خاکی را فوق افلاکی میکند. او مینویسد:
عشق است که دل را دل میکند (همو، 1378: 17/244)،
و آثاری برجای میگذارد که عبارتند از:
1. نیرو و قدرت؛
2. چالاک سازی انسان سنگین و تنبل؛
3. تیزهوش نمودن انسان کودن؛
4. بخشنده کردن بخیل؛
5. شکیبا ساختن انسان کم طاقت و ناشکیبا؛
6. ایجاد رقّت و لطافت در روحی که غلظت و خشونت پیدا کرد؛
7. متوحّد کردن و متمرکز ساختن فردی که متشتّت و متفرّق است از نظر نیروهای وجودیاش؛
8. الهامبخش و فیض رساننده است؛
9. بیدارکنندة قوای خفته؛
10. آزاد سازنده قوای بسته شده و مهار گشته؛
11. مکمّل نفس و ظاهرکننده استعدادهای حیرتانگیز باطنی؛
12. تصفیهگر روح از مزیجها و خلطها است؛
13. انسان را از خودی و خودپرستی رها میسازد و موجب توسعه وجودی انسان و عامل بزرگ اخلاقی و تربیتی است؛
14. از عالم محدود به عالم نامحدود رهنمون میشود و حجاب مادّه و طبیعت را پاره میکند (همان: ص 254 ـ 244).
به هرحال، عشق حقیقی از نظر استاد، مقدّمه حیات معنوی و سلوک عرفانی بوده و سازنده، سوزنده و گدازنده است و «شاهکارهای زیبا، مولود دو عامل عشق و مصیبت است» (همو، 1377: 7/108 و 109)
در موضعی دیگر آورده است:
... از آنجا که زیبایی وجود دارد، عشق و طلب هم هست و خود زیبایی موجِد جنبش و حرکت است (همان، ص570)،
و در زمینه عشق حقیقی و مجازی و تفاوتهای آنها با هم و رابطه عقل و عشق در مسیر تکاملی انسان، مطالب فراوانی است که این مقال و مقاله بیش از این مجال بحث و بررسی آنها را نمیدهد؛ نتیجه آنکه استاد شهید مطهری، 1. عشق به خدا یا محبوب حقیقی؛ 2. عشق به اولیای الاهی و انسانهای کامل را که در قرآن با واژههای محبّت، موّدت، وُدّ و... موسوم و معروف شده است، عامل استکمالوجودی و زمینهساز رشد و فلاح و کمالیابی انسانِ سالک، و از ضروریات اجتنابناپذیر عرفان عملی میداند که در موضوع محبّت و عشقو پیر راه و پیر مغان و انسان کامل قرار میگیرند (همو، 1377: 16/ 250 ـ 255 ـ و 1362: 187 ـ 189 و ...)
مقامات و منازل در عرفان عملی
استاد در این زمینه، مباحث مستقل و متنوّعی ندارد، مگر اینکه مختصری در شرح نمط نهم یا مقامات عارفان وبحثی در سفرهای چهارگانه عرفانی مطرح، و بحث مقامات را با استفاده از دیدگاه بوعلیسینا فقط در دو منزلِ أ. اراده که عبارت بود از میل و شوق مُفْرِط به پرواز که در نفس پدید میآید و ب. ریاضت که در جهت رفع موانع خارجی و داخلی و رفع خشونت و غلظت از قلب صورت میپذیرد تا بهتدریج نفس برای اشراقات الاهی و انوار غیبی آمادهشود که حالاتی معنوی و ملکوتی ایجاد میشود و در اصطلاح عارفان آن را «وقت» مینامند، بحث کرده است (همان). اگر چه بحثهای غیرمتمرکزی در آثار گفتاری و نوشتاری خود با استفاده از آیات قرآن، نهجالبلاغه، احادیث و روایات دارد بهطور کلّی معتقد است:
عرفا برای رسیدن به مقام عرفان حقیقی، به منازل و مقاماتی قائلند که عملاً باید طیّ شود و بدون عبور از آن منازل، وصول به عرفان حقیقی را غیرممکن میدانند (همو، 1362: ص 225)؛ آنگاه از زهد، عبادت و عرفان و سپس منزل اراده، ریاضت و سپس خَلْسههای روحانی و اوقات خوش و حالات ملکوتی عرفانی در سیر و سلوک دادِ سخن سردادهاند و از آیات قرآنی و کلمات نورانی امام علیعلیهالسلام بهرههای وافی و وافری جستهاند (همان: ص 226 ـ 228).
پس از آن، استاد به دو دلیل از «زبان عرفانی» و اصطلاحات عارفان سخن به میان آورده که آن ادلّه عبارتند از: 1. زبان عرفان زبان «رمزی» است و شناخت زبان و اصطلاحات عرفانی، لازمه فهم و عمل به عرفان خواهد بود.
2. عرفان از دسترس عوام و نااهلان و نامحرمان مصون و خارج است؛ بدین سبب، عرفان با سرّداری و مکتوم ماندن، تناسب و سنخیت بیشتری دارد و وجود «ملامتیان» و «قلندریان» و... را نیز در فهم مقاصد عرفانی عارفان. یک شکل قلمداد کرده و به همین علل به شرح اصطلاحات آنها پرداخته است (همان: ص 239 و 240)، و اصطلاحات عرفانی را در دو بخش 1. عرفان نظری، مثل فیض اقدس، فیض مقدّس، وجود منبسط، حقّ مخلوقٌبه، حضرات خمس، مقام احدیت، مقام و احدیت، مقام غیبالغیوب و... 2. عرفان عملی، مثل وقت، حال و مقام، قبض و بسط، جمع و فرق، غیبت و حضور، ذوق، شرب، ری، سُکر، محو، محق، صحو، خواطر، قلب، روح و سرِّ مطرح واصطلاحات کلیدی بخش دوم یعنی عرفان عملی را توضیح داده است (همان: ص 248 ـ 241).
گرایشهای عرفانی استاد مطهری
در فرجام این مقال و مقاله و پایان بحث، مناسب است به گرایشهای عرفانی چه عرفان علمی و عرفان عملی استاد شهید از زبان بزرگان اهل معرفت و توحید و اصحاب حکمت و فرزانگی و خانواده محترم و دوستانش اشاراتی داشته باشیم.
علاّمه، آیتاللَّه جوادی آملی، ضمن طرح گرایشهای عرفانی و معنوی استاد بهویژه اواخر عمر شریفش، او را مصداق بارز حرکت از «لهم درجات» به «هم درجات» دانسته و او را مصداق سلوک از کوی عقل به منزل«عشق» رسیدن و با «حضور» و «شهود» به سراغ مبدأ عالم رفت میداند و اشعار لسانالعرفاء و ناظمالاولیاء حافظ شیرازی را در وصف شخصیت معنوی و عرفانیاش ذکر کردهاند که عبارت است از:
سحـرگـاهـان که مخمـور شبــانـه گـرفتــم بــاده و چنـگ و چغـانـه
نهـادم عقـل را ره توشــه از مــی بــه شهـر هسـتـیاش کـردم روانـه
نـگـار مِـیْ فـروشـم عشـوهای داد کـــه ایمـن گشتـم از مکـر زمـانـه
ز ســاقـی کمـان ابـرو شـنیـدیـم که ای تیر غمت (ملامت) ما را نشانه
نبـنـدی زان میــان طـرفی کمروار اگـــر خــود را بـبیـنـی در میـانـه
بــرو ایـن دام بـر مـرغ دگـر نـه کــه عاشـق را بلنـد اسـت آشیـانـه
بـده کشتـی مـی تـا خوش برانیم از ایــن دریــای نـاپـیـدا کــرانــه
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست خیــال آب و گـل در ره بـهــانــه
وجـود مـا معمـایـی است حافـظ کـه تحقیقـش فسـون است و فسانه
استاد، آیتاللَّه سیدمحمدحسین حسینی تهرانی(ره) ضمن آنکه رسالة لباللباب در سیر و سلوک که تقریراتدرسهای اخلاقی ـ سلوکی علاّمه طباطبایی(ره) بود را به روح ریحانی و روحانی استاد مطهری اهدا میکند (1360: 1/ 198)، در کتاب روح مجرّد نیز از فضایل، دانش، بینش و حالات اشراقی و عرفانی استادشهید یادی میکند و خاطره خلوت خواهی و ملاقات شهید مطهری با مرحوم سیدهاشم حدّاد از شاگردان سلوکیمیرزا علی آقا قاضی طباطبایی را بیان میدارد (روح مجرد، 1418: ص 159 ـ162).
به هرحال، شیفتگی استاد شهید، مطهری به اخلاق و سیر و سلوک عرفانی حضرت امام(ره) و عشق و شیداییاشبه اندیشههای حکمی و بینش قرآنی و روح و روحیه عرفانی و کشف و شهود علاّمه طباطبایی و علاقه زائدالوصفشدر دیدار مرحوم سیدهاشم حدّاد و از طرفی هم شیفتگی و دلباختگیاش به مرحوم میرزا علی آقا شیرازی و تهجّدها وشب زندهداری و سحرخیزیهای استاد شهید از زبان خاصّان و خانواده و خویشاوندان و دوستان و خواب معنوی ورؤیای صادقانهاش، سه شب قبل از شهادت و خاطرهای از دکتر علی لاریجانی داماد گرامی وی از تهجّد و شب زندهداری او را نقل میکنیم که فرمود:
... معمولاً دو ساعت مانده به طلوع فجر، مشغول عبادت میشدند و این برنامه حتّی در مسافرتها نیز تغییر نمیکرد؛ گرچه به خاطرکثرت کار در برخی ایّام، مجبور میشدند دیر وقت به بستر روند. استراحت ایشان هم منظم بود و معمولاً حدود 9/5 یا 10 شب برایاستراحت مهیّا میشدند؛ البتّه این توفیق الاهی در عبادت با این نظم لا یتغیّر جز در سایه عشق و اُنس با حضرت حق حاصل نمیشود(پارهای از خورشید، 1379، ص 154 و ر.ک: همان، ص 142 ـ 81)، و به تعبیر حکیم فرزانه، دانشمند محترم، و دوست همیشگی وهمفکر استاد مطهری، یعنی مقام معظم رهبری، حضرت آیتاللَّه خامنهای سلّمه اللَّه تعالی «مرحوم مطّهری، مردی اهل عبادت و اهلتصفیّه و تزکیّه اخلاق و روح بود. وقتی ایشان به مشهد میآمد، خیلی از اوقات به منزل ما وارد میشد. گاهی هم وارد منزل خویشاوندان همسرشان میشد. فراموش نمیکنم هر شبی که ما با مرحوم مطهری بودیم، میدیدم این مرد نیمه شب نماز شب میخواند و گریه میکرد؛به طوری که صدای گریه و مناجات او افراد را از خواب بیدار میکرد (همان: ص 180) و....
منابع و مأخذ
1. قرآن کریم.
2. نهجالبلاغه.
3. انسان کامل، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، تهران، سال 75.
4. آشنایی با قرآن، ج 1، سال 69.
5. آفتاب احیاگران، محمدجواد رودگر، انتشارات قبلی، قم، 80.
6. آشنایی با علوم اسلامی، مرتضی مطهری، انتشارات جامعه مدرسین، قم، سال 62.
7. انسان و ایمان، مرتضی مطهری، صدرا، تهران، سال 67.
8. احیاء تفکر دینی، مرتضی مطهری، صدرا، تهران، سال 67.
9. آئینه جام، مرتضی مطهری، صدرا، تهران، سال 67.
10. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، جلد 46، باب 19، بیروت، سال 73.
11. پیرامون جمهوری اسلامی، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، تهران، سال 68.
12. پاورقی اصول فلسفه و روش رئالیسم مرتضی مطهری ، انتشارات صدرا، تهران، سال 62.
13. پارهای از خورشید، گردآوری و تدوین، حمیدرضا سیدناصری، امیررضا ستوده، مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر، تهران، سال 77.
14. تماشاگه راز، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، تهران، سال 63.
15. تفسیر موضوعی قرآن مجید، عبدالله جوادی آملی ، مرکز نشر اسراء، قم ، سال 66.
16. خدمات متقابل اسلام و ایران، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، تهران، سال 68.
17. جمال عشق، محمدجواد رودگر، انتشارات تجلّی، قم، سال 80.
18. روح مجرد، سیدمحمدحسین حسینیتهرانی، انتشارات علامه طباطبایی، مشهد، سال 1418 هـ .ق.
19. راههای اثبات وجود خدا، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، تهران، سال 67.
20. سیری در نهجالبلاغه، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، تهران، سال 65.
21. شرح مبسوط منظومه، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، تهران، سال 1378.
22. ویژهنامه استاد مطهری، جمع نویسندگان، انتشارات حزب جمهوری اسلامی، تهران، سال 62.
23. مقالات فلسفی، مرتضی مطهری، انتشارات حکمت، تهران، سال 76.
24. مجموعه آثار، ج 17و 14و 79و 6و 3و 2، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، تهران، سال 80 ـ 74.
25. مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، تهران، سال 64.
26. نقدی بر ماکسیسم، مرتضی مطهری، انتشارت صدرا، تهران، سال 63.
27. یادنامة استاد مطهری، جمعی از دانشمندان، سازمان انتشارات و