رویکردهای نوین آموزشی (پژوهش های تربیتی و روانشناختی)
رویکردهای نوین آموزشی سال چهاردهم بهار و تابستان 1398 شماره 1 (پیاپی 29) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
به کارگیری چارچوب ترکیبی دانش، ارتباط دهنده بین ایده های متفاوت فردی یادگیرندگان است و آنها را از مفهوم یک پدیده به ایده ای جمعی می رساند. با استفاده از تصویرسازی های پویا، دانش آموزان می توانند پدیده ها را در سطوح مشاهده ناپذیر، مشاهده و آزمایش کنند. به همین منظور این مطالعه با هدف بررسی تأثیر استفاده از چارچوب ترکیبی دانش و تصویرسازی های پویا بر یادگیری دانش آموزان دختر پایه دهم مقطع متوسطه در درس شیمی انجام شده است. روش پژوهش شبه آزمایشی و بر اساس طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بوده است. جامعه آماری پژوهش، همه دانش آموزان دخت ر پایه دهم مقطع متوسطه شهر تهران هستند که به روش نمونه گیری در دسترس 34 نفر انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل گمارده شدند. ابزار تحقیق شامل آزمون محقق ساخته سنجش پیشرفت تحصیلی فراگیران در درس شیمی و دارای 13 سؤال بود که به منظور آزمون ارتباط بین ایده های یادگیرندگان درباره یک مفهوم و ارتباط بین سطوح مختلف شیمی طراحی شده بود. روند کار به این صورت بود که پیش از شروع آموزش، پیش آزمون برای هر دو گروه اجرا شد. گروه آزمایش در 6 جلسه60 دقیقه ای، با استفاده از چارچوب ترکیبی دانش و تصویرسازی های پویا وگروه کنترل نیز در 5 جلسه60 دقیقه ای به شیوه تدریس سنتی آموزش دیدند. پس از اتمام آموزش، از هر دو گروه پس آزمون گرفته شد. نتایج حاصل از تحلیل کواریانس، نشان دهنده تأیید فرضیه پژوهش مبنی بر تأثیر استفاده از چارچوب ترکیبی دانش و تصویرسازی های پویا در مقایسه با شیوه تدریس سنتی و تفاوت بین گروه آزمایش وکنترل از لحاظ عملکرد شیمی در پس آزمون بوده است ( p<0. 0001،F=41. 462). براساس نتایج این پژوهش، گروهی که با روش چارچوب ترکیبی دانش و تصویرسازی پویا آموزش دیده بودند، رابطه بهتری را بین سطوح مختلف واکنش های شیمیایی برقرار کردند. علاوه بر این به کارگیری چارچوب ترکیبی دانش به دانش آموزان کمک کرد تا درک مشترکی از مفاهیم پدیده ها داشته باشند و ارتباطات بین ایده های مختلف در یک پدیده را به طور نظام مند درک کنند.
شناسایی سبک های یادگیری در دانش آموزان و مقایسه آن با برنامه درسی قصدشده مطالعات اجتماعی پایه های چهارم، پنجم و ششم ابتدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش با هدف شناسایی سبک های یادگیری در دانش آموزان پایه های چهارم، پنجم و ششم ابتدایی و مقایسه آن با برنامه درسی قصدشده مطالعات اجتماعی هر سه پایه انجام گرفت. روش پژوهش پیمایشی-تحلیلی است. باتوجه به ماهیت تحقیق دوجامعه، نمونه و روش نمونه گیری وجود دارد. در بخش اول جامعه آماری دانش آموزان دختر و پسر پایه های چهارم، پنجم و ششم ابتدایی استان آذربایجان غربی (145045N=) بود. برای انتخاب نمونه آماری در این بخش با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای نمونه برابر 1961 نفر (928 نفر پسر و 1033 دختر) انتخاب شد. در بخش دوم جامعه آماری شامل برنامه های درسی مطالعات اجتماعی پایه های چهارم، پنجم و ششم ابتدایی و نمونه آماری در این بخش شامل برنامه های درسی مطالعات اجتماعی پایه های چهارم، پنجم و ششم ابتدایی بود که با استفاده از روش کل شماری انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه سبک های یادگیری وارک (1998) و چک لیست وارسی سبک های یادگیری استفاده شده است که براساس پیشینه تدوین و روایی و پایایی آن تأیید شد. نتایج نشان داد سبک چندگانه بیشترین تعداد و سبک شنیداری کمتر میزان را در دانش آموزان به خود اختصاص داده است؛ درصورتی که در برنامه درسی مطالعات اجتماعی (هدف، محتوا، روش و ارزشیابی) چهارم ابتدایی سبک شنیداری رتبه اول و دیداری رتبه پنجم، در برنامه درسی پنجم ابتدایی سبک شنیداری رتبه اول و سبک ترکیبی دارای رتبه پنجم بود و درنهایت در ششم ابتدایی سبک خواندن/ نوشتن رتبه اول و سبک دیداری در رتبه پنجم بود. بنابراین سبک ارجح دانش آموزان سبک چندگانه (ترکیبی) اما سبک ارجح برنامه های درسی مطالعات اجتماعی چهارم و پنجم ابتدایی سبک شنیداری و ششم ابتدایی سبک خواندن/ نوشتن است.
اثربخشی آموزش راهبردهای یادگیری خودگردان و آموزش کمک خواهی بر پایستگی تحصیلی دانش آموزان اهمال کار مدارس غیرانتفاعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش با هدف اثربخشی آموزش راهبردهای یادگیری خودگردان و آموزش کمک خواهی بر پایستگی تحصیلی دانش آموزان اهمال کار مدارس غیرانتفاعی انجام شده است. روش پژوهش ازنوع نیمه آزمایشی با اجرای پیش آزمون-پس آزمون و با گروه آزمایش و کنترل بوده است. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل دانش آموزان اهمال کار مدارس غیرانتفاعی پسرانه شاخه نظری پایه یازدهم ناحیه یک شهر رشت در سال تحصیلی 97-98 بوده که از بین آنها تعداد 60 نفر به صورت تصادفی انتخاب و به صورت تصادفی به 3 گروه (2 گروه آزمایش و 1 گروه کنترل) تقسیم شدند. در این پژوهش دانش آموزانی اهمال کار شناخته شدند که در پرسشنامه سولومون و راث بلوم (2013) نمره بیشتر از خط برش (81) کسب کرده بودند. پرسشنامه پایستگی تحصیلی دهقانی زاده و حسین چاری (1391) را همه آزمودنی های سه گروه در مرحله پیش آزمون و پس آزمون تکمیل کردند. سپس یکی از گروه های آزمایش به مدت 12 جلسه 90 دقیقه ای تحت مداخله آموزشی راهبرد یادگیری کمک خواهی و گروه آزمایش دیگر نیز به مدت 15 جلسه 90 دقیقه ای تحت مداخله آموزشی راهبرد یادگیری خودگردان قرار گرفتند؛ در حالی که در طول این مدت گروه کنترل هیچ گونه مداخله ای را دریافت نکردند. داده ها با استفاده از آزمون آمار استنباطی تحلیل کوواریانس و آزمون تعقیبی ال.اس.دی تحلیل شدند. نتایج نشان داد آموزش راهبردهای یادگیری خودگردان و کمک خواهی، سبب افزایش پایستگی تحصیلی دانش آموزان اهمال کار شده است. از طرفی، نتایج مقایسه زوجی نشان داد بین میانگین های پایستگی تحصیلی دو گروه آموزش راهبردهای یادگیری خودگردان و آموزش کمک خواهی تفاوت معناداری وجود ندارد. بین میانگین های پایستگی تحصیلی دوگروه آموزش راهبردهای یادگیری خودگردان و گروه کنترل و همچنین بین میانگین های پایستگی تحصیلی دوگروه آموزش راهبردهای یادگیری کمک خواهی و گروه کنترل تفاوت معناداری وجود دارد؛ بنابراین می توان نتیجه گرفت برای کاهش و از بین بردن اهمال کاری دانش آموزان، استفاده از آموزش راهبردهای یادگیری خودگردان و کمک خواهی مفید و مؤثر است.
اثربخشی مداخله خودتنظیمی بر بهبود مؤلفه های شایستگی تحصیلی دانش آموزان دختر و پسر مقطع متوسطه دوره اول شهر تبریز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی مداخله در خودتنظیمی بر بهبود مؤلفه های شایستگی تحصیلی دانش آموزان دختر و پسر دوره اول متوسطه شهر تبریز بوده است. جامعه این تحقیق، شامل دانش آموزان مشغول به تحصیل در سال تحصیلی 96-97 بوده است که با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای، 94 دانش آموز در آن مشارکت داشته اند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه خودتنظیمی یادگیری (MSLQ) و پرسشنامه محقق ساخته شایستگی تحصیلی براساس مدل انگیزش و شایستگی تحصیلی (مک گرو، 2013) بوده است. روایی پرسشنامه شایستگی تحصیلی، با انجام تحلیل عامل اکتشافی و مقدار پایایی آن با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ برای مقیاس کلی شایستگی 92/0 به دست آمد. روش تحقیق حاضر نیز روش نیمه آزمایشی پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل و با مطالعه پیگیری سه ماهه است. نتایج تحلیل داده ها با استفاده از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر نشان می دهد در ارتقای شایستگی تحصیلی، عامل مداخله معنی دار بوده (008/0) ولی اثرجنسیت معنی دار نبوده است. عامل مداخله در زیرمقیاس جهت گیری نسبت به خود در سطح (008/0) و در زیرمقیاس جهت گیری نسبت به یادگیری در سطح (01/0) اثر معناداری داشته است. در زیرمقیاس جهت گیری نسبت به دیگران، اثر مداخله و جنسیت هیچ کدام معنی دار نبودند. درمجموع، نتایج تحقیق حاکی از اثربخشی معنادار آموزش خودتنظیمی در ارتقای شایستگی تحصیلی دانش آموزان است؛ ولی چون این مداخله در زیرمقیاس جهت گیری نسبت به دیگران تأثیر معنادار نداشت، در این زمینه باید راهکارهای آموزشی و مداخلات دیگری را اجرا کرد و آزمود.
بررسی کیفیت برنامه درسی مهارت های زندگی در دوره متوسطه اول از دیدگاه معلمان، ارائه راهکارهای صاحب نظران و معلمان برای کیفیت بخشی به آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، بررسی عناصر برنامه درسی آموزش مهارت های زندگی در دوره متوسطه اول ازحیث اهداف، محتوا، ارزشیابی، امکانات آموزشی، مکان، زمان و ارائه راهکارهایی برای کیفیت بخشی به آموزش مهارت های زندگی بوده است. روش پژوهش ازنوع ترکیبی-آمیخته است که از طرح ترکیبی ازنوع تبیینی متوالی استفاده شده است. جامعه آماری بررسی شده در این تحقیق شامل نمونه کمّی: 2196 معلم درس مهارت های زندگی دوره متوسطه اول در استان فارس است که با استفاده از نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای متناسب با حجم جامعه در سطح استان فارس انتخاب و 225 پرسشنامه محقق ساخت بین آنان توزیع شده است. نمونه کیفی شامل 18 نفر از صاحب نظران و معلمان است که با مصاحبه با آنها عوامل کیفیت بخش به برنامه درسی آموزش مهارت های زندگی مشخص شد. یافته ها نشان داد ازدیدگاه معلمان اهداف، محتوا و ارزشیابی برنامه درسی آموزش مهارت های زندگی دوره متوسطه از کیفیت متوسط برخوردار است؛ اما زمان، فضا و امکانات آموزشی برنامه درسی آموزش مهارت های زندگی دوره متوسطه کیفیت مطلوبی ندارد. به نظر صاحب نظران و معلمان، برنامه درسی مهارت های زندگی باید باهدف نهادینه کردن مهارت های اساسی و پایه در دانش آموزان تدوین شود و متناسب با نیاز و علاقه و توان دانش آموزان، علم و فناوری روز دنیا، زمان کافی، امکانات و شرایط موجود طراحی شود؛ به گونه ای که آنها بتوانند از این مهارت ها در تعامل با دنیای واقعی کمک بگیرند.
نقش معلم رهبری در بهبود مهارت های حل مسئله دانش آموزان با میانجی گری تفکر خلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش با هدف بررسی نقش معلم رهبری در بهبود مهارت های حل مسئله دانش آموزان با میانجی گری تفکر خلاق در قالب مدل علّی و به روش تحلیل مسیر انجام شده است. جامعه آماری پژوهش شامل همه معلمان و دانش آموزان دبیرستان های شهر یاسوج در سال تحصیلی 96-97 است که با استفاده از جدول کرجسی و مورگان (1970)، 252 نفر از معلمان و 370 نفر از دانش آموزان برای نمونه آماری تعیین شده و به روش تصادفی ساده انتخاب شده اند. برای جمع آوری اطلاعات از سه پرسشنامه استفاده شد: پرسشنامه معلم رهبری هویدا و همکاران (1396)، پرسشنامه مهارت های حل مسئله هپنر و پترسن (1982) و پرسشنامه تفکر خلاق عابدی (1363). روایی پرسشنامه ها نیز تأیید شد و پایایی آنها با روش آلفای کرونباخ به ترتیب 89/0، 78/0 و 80/0 به دست آمد. تجزیه وتحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار spss23 و Amos انجام گرفت. یافته های پژوهش نشان می دهد معلم رهبری با مهارت های حل مسئله و تفکر خلاق رابطه مثبت و معناداری دارد و 25 درصد از واریانس مهارت های حل مسئله و 48 درصد از واریانس تفکر خلاق را به طور مستقیم تبیین می کند. همچنین یافته ها نشان می دهد تفکر خلاق با مهارت های حل مسئله، رابطه مثبت و معناداری دارد و 18درصد از واریانس مهارت های حل مسئله را به طور مستقیم تبیین می کند. علاوه بر اینها، معلم رهبری با میانجی گری تفکر خلاق به طور غیرمستقیم، 9 درصد از واریانس مهارت های حل مسئله را تبیین می کند.