شعرپژوهی (بوستان ادب)
شعرپژوهی (بوستان ادب) سال نهم بهار 1396 شماره 1 (پیاپی 31) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
مطابق شاهنامه، آن گاه که فریدون بر ضحّاک چیره می شود، دو بار اراده ی کُشتنِ او می کند که هر دو بار سروشِ خجسته، فریدون را از کُشتن ضحّاک بازمی دارد و بند کردنِ او را بهتر می-داند. پیش از این، در توجیه و تحلیلِ نَکُشتن و به بند کِشیدنِ ضحّاک، گمان هایی زده شده است؛ امّا نگارنده بر این نظر احتمالی است که اگر ایزد سروش به فریدون اجازه ی کُشتنِ ضحّاک نمی دهد، این برایندِ باوری زروانی در شاهنامه است. بر بنیان متن های زروان گرا (وِزیدگی های زادسپرم، بندهش و مینوی خرد)، زروان از سویی فرمان روایی بر هستی را برای نُه هزار سال (زمان کرانه مند) به اهریمن سپرده است و از سوی دیگر، او برای آفرینش جهان مادّی، اب زاری از گوهر ت اریکیِ خود به اهریمن می دهد که آن گوهر آز است و بی آن گوهر، جهان شکل نمی گیرد. در باور زروانی، آفرینش مادّی دست آوردِ اهریمن و آز است و با شرّ، جهانِ مادّی جهان می شود. ضحّاک نیز در شاهنامه، نمادِ این جهانیِ اهریمن و تجسّم آز (آزمندِ قدرت، خورش، آمیزش جنسی و در تقابل با مهر، خرد و نظم) است که بی آن، هستی از هم ف روخواهد پاشید و ک رانه مند به بی کرانه خواهد پیوست؛ کُشته شدنِ ضحّاک، پایان هستی و لغوِ پیمان زروان با اهریمن است؛ از این روی، ایزدِ سروش (درهم شکننده ی دیو آز) که مطابق با سروش یشت، موظّف است نگاه بانِ پیمانِ میانِ دروند و اشون باشد، بر فریدون آشکار می شود تا پیمانِ زروان و اهریمن شکسته نشود و او را از کُشتنِ ضحّاک بازمی دارد.
بررسی تطبیقی عناصر و مضامین ایرانی و سامی در کلیات سعدی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با بررسی همه ی آثار سعدی بر آن است که با توجه به جریان های فکری عصر، محیط زندگی و روحیه ی او نشان دهد میزان و نوع توجه این شاعر و نویسنده ی اندیشمند به عناصر و مضامین هر یک از دو فرهنگ ایرانی و سامی چگونه و چه اندازه بوده است. این مقایسه به لحاظ سبک شناسی و تعیین سطح فکری آثار سعدی به عنوان یکی از بزرگ ترین شاعران و ادیبان زبان فارسی و سبک عراقی بسیار مهم به نظر می رسد. به همین منظور عناصر و مضامین ایرانی و سامی در سه بخش دین و فرهنگ، اقلیم و مظاهر جغرافیایی و شخصیت های انسانی به صورت آماری و تطبیقی بررسی و نشان داده شده است. نتایج آماری این پژوهش گویای برتری عناصر و مضامین ایرانی در حوزه های یاد شده است. چنین نتیجه ای گواه اصالت اندیشه های سعدی علی رغم سفر به سرزمین های اقوام سامی و زندگی در دوره-ای است که گرایش وسیع به علوم اسلامی و قصص، روایات و عناصر سامی بیش از بیش موجب کم-رنگ شدن عناصر فرهنگی، اقلیمی و باورهای ایرانی می شد.
شخصیت عاشق در غزل های روایی: آدم زیادی یا قهرمان بایرونی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پس از افول قالب قصیده، سنت داستان گویی در تغزّل ها که در بخش نخستین قصیده وجود داشت، تا حدّی در غزل حفظ شد و زمینه ی به وجود آمدن گونه ی خاصی از غزل با عنوان «غزل روایی» را فراهم آورد. برخی از غزل های روایی تنها معدودی از عناصر داستانی را دارا هستند و با پیرنگی ضعیف، کنش هایی اندک، و فقدان اوج و فرود داستانی، ساخت طرح پیدا می کنند؛ اما برخی دیگر حاوی عناصر بیشتری هستند و در موارد استثنایی، به چارچوب قصه ای با کنش های پی درپی نزدیک می گردند. یکی از عناصر اصلی در غزل های روایی، شخصیت است. شخصیت ها در این روایات، ویژگی های منحصر به فرد و دو گانه ای دارند. آنها از طرفی پذیرای الگوهای سنّتی هستند و به صورت نوعی یا قراردادی ظاهر می شوند، و از طرفی به ویژگی های شخصیت های داستان های کوتاه و مدرن قرن بیستمی نزدیک می گردند. در گونه ی دوم به نوع خاصی از شخصیت برمی خوریم که می توان آن را با شخصیت «قهرمان بایرونی» در ادبیات انگلیس یا «شخصیت آدم زیادی» در ادبیات روس، منطبق دانست. انفعال، بی عملی، و آرمان گرایی، از ویژگی های برجسته ی این شخصیت به شمار می روند. در این مقاله، پس از مرور کلی شخصیت در غزل های روایی، به بررسی مختصات این گونه ی خاص پرداخته می شود.
بررسی تطبیقی وجوه نوستالژی در دو بومی سرودة « آدورون»1 و « مِشِی نازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شعر بومی یکی از جلوه گاه های فرهنگیِ هر قومی است. در این گونه سروده ها ، شاعر تلاش می کند آنچه را که با زبان رسمی قادر به افادة آن نیست، به وسیلة زبان و گویش محلی خاص خود به شعر درآورد .دو بومی سرودة «آدورون» اثر جانعلی خاوند و « مِشِی نازی» سرودة طهماسب بدرود که هر دو به گویش رودباری سروده شده اند، آیینة تمام نمای فرهنگ مردم جنوب کرمان هستند. هر دو سروده بازتاب رجعت حسرت بار شاعر به روزگار گذشته با بهره گیری از گویش محلی ویژة قوم خویش است. این دو منظومه اگرچه در یک زمان سروده نشده اند ، اما محدودة زمانی تقریباً یکسانی را درنظر دارند. در این پژوهش تلاش می شود مؤلفه ها و نیز دلیل نگاه نوستالژیک این دو شاعر به عناصر فرهنگیِ جامعه ای که در آن زیسته اند، بررسی شود. به همین منظور ، مفاهیم نوستالژیک دو منظومه زیر دو عنوان کلیِ خاطرة فردی و جمعی مورد تحلیل و مقایسة تطبیقی قرار گرفته است. بررسی این مقاله نشان می دهد که هر دو شاعر دربهره گیری از مؤلفه های نوستالژی اشتراک دارند و از این مؤلفه ها به عنوان ابزاری برای مقابله با پدیدة تجدد بهره می گیرند؛ اما میزان و نحوه کاربرد عناصر فرهنگ عامّه در دو منظومه ، تفاوتهایی دارد.
آوا و معنا در شاهنامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
میان صوت و معنی و نحوة به کارگیری واج ها در القای مفاهیم، رابطة تنگاتنگی وجود دارد. سخنوران در انتخاب واژگان، ناخواسته تحت تأثیر عواطف خود قرار می گیرند و واژگانی را به کار می برند که واج های آنها بیانگر عواطف و احساسات گوینده است؛ یعنی واژگان علاوه بر انتقال معنا به انتقال عواطف و احساسات نیز می پردازند. ساختار آوایی کلمه علاوه بر نقش معنایی خویش از رهگذر مجموعة اصوات، به طور غیر مستقیم، مفهومی که در ذهن شاعر می گذرد، بیان می کند. موریس گرامون، زبان شناس نامدار فرانسوی، با قاطعیت در مورد لایه های زیرین واژگان و واج ها و قوة القاگری آنها بحث می کند که اساس کار این پژوهش مبتنی بر نظریة اوست. در پژوهش حاضر با بررسی 300 بیت از ابیات مربوط به سه حوزة معنایی حماسی و غنایی و مرثیه شاهنامه معلوم شد که رابطة معنا داری میان زمینة معنایی شاهنامه با آواها و هجاهای به کاررفته وجود دارد و زبان فردوسی در حوزه های معنایی متفاوت، به تناسب معنا تغییر می کند و شاعر از واج هایی بهره می جوید که معنای ثانوی زبان را به ذهن القا می کند. فردوسی در ابیات عاشقانه بیشتر از همخوان سایشی(24درصد)،لرزشی(5/13درصد) و روان(5/6) و هجاهای باز(cv) و (cv:) استفاده می کند. در ابیات حماسی بیشترین سهم همخوان ها را به انفجاری ها(7/38) و در هجاها به cvc اختصاص می دهد. در مراثی نیز از همخوان های خیشومی(3/19) و انفجاری- سایشی (3/3) و هجای کشیده (cv:cc) بیش از دو حوزه معنایی دیگر سود می جوید.
«زن ستایی در شعر فارسی: بررسی و تحلیل ستایش ممدوحان زن در قصاید مدحی»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مدح و ستایش، از نخستین و گسترده ترین موضوعات شعر فارسی در عرصه ی ادبیات غنایی است. با نگاهی به شکل گیری، سیر تطور و نوع مدیحه پردازی شاعران از آغاز شعر فارسی تاکنون، آن چه بیش از همه به چشم می آید، ستایش ممدوحان مرد است. درکنار حجم انبوه ستایش از مردان، تعدادی از شاعران به مدح زنان نیز پرداخته اند. درواقع، به دلیل مخدّره و مستوره بودن زنان، به ویژه زنان حرم، شاعران اندکی توانسته اند به این حریم وارد شوند و در ستایش زنان شعر بگویند. بررسی این دسته از اشعار مدحی، علاوه بر بازنمایی گوشه ای دیگر از تاریخ، فرهنگ و ادبیات فارسی، راهی است برای شناخت هویت و جایگاه زن ایرانی در گستره ی تاریخی ادبی این سرزمین؛ و پاسخ گویی به پرسش هایی که در ادامه بیان شده، تلاشی است برای توصیف و تحلیل نوع نگرش شاعران به زن به عنوان ممدوح شعری و دستیابی به شیوه ی مدیحه پردازی آنان در ستایش ممدوحان زن: - آیا شاعران شگردهای ویژه ای را در ستایش ممدوحان زن به خدمت می گیرند؟ - اگر پاسخ مثبت است، چه شگردهایی؟ بررسی قصاید مدحی در ستایش زنان نشان می دهد، شاعران با تکیه بر صفات و ویژگی های زنانه و پیوند دادن آن با دیگر اجزای کلام، در کنار بهره گیری از نام و خصوصیات زنان برجسته ی اساطیری- حماسی، مذهبی و تاریخی، درپی هویت بخشی زنانه به ممدوح و ایجاد تناسب میان مضامین قصیده و شخصیت این زنان برآمده اند. از میان شاعران، خاقانی، سلمان ساوجی و قاآنی در این زمینه، توفیق بیشتری به دست آورده اند.
کارکردهای هنری ردیف دردیوان عطارنیشابوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ردیف مختص زبان فارسی است، زیرا ردیف با زبان فارسی یک نوع پیوستگی طبیعی دارد که در ادب هیچ زبانی، به وسعت شعر فارسی نیست. ردیف در بردارنده موسیقی و مایه قدرت نمایی شاعران است. در این پژوهش تلاش گردید با بررسی آماری، بسامد بالای ردیف در شعر عطار نیشابوری مشخص گردد، زیرا عطّار از جمله شاعرانی است که در به کار بردن انواع ردیف طبع آزمایی کرده است با بررسی آماری دقیق و تک به تک غزلیات و قصاید دیوان عطّار این برآیند حاصل گردید که از تعداد 633 غزل در دیوان عطّار 473 مورد مردفّ هستند، یعنی 72/74 درصد که دلنشین-ترین و موسیقایی ترین غزلیات عطّار به حساب می آیند .بیشتر ردیف های شعر عطّار را ردیف های فعلی (تام) تشکیل می دهد که هم موسیقی شعر را غنا بخشیده است و هم در پویایی و تحرک شعر نقش بارزی دارند، همچنین در گسترش و تقویت صور خیال شعر او و تکمیل مفهوم شعر و القای احساس و افکار شاعر مؤثر افتاده است. افزون بر این، ایجاد وحدت تخیل و اندیشه ،پوشاندن عیوب قافیه، ایجاد صور خیال و مفاهیم جدید، اقتباس شعر و ردیف از دیگران، نشان دادن افکار شاعر، تقارن دیداری و شنیداری، القای حس درونی شعر، ایجاد وحدت بین شاعر و مخاطب، فرا هنجاری و...از کارکرد های مهم ردیف در غزل های عطار می باشند.
بحثی درباره انتقال شکست منوچهر از افراسیاب به نوذر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بعضی از روایت های شاهنامه با دیگر منابع متفاوت است. یکی از دلایل این تفاوت، تغییراتی است که در روایت های حماسی رخ می دهد و به بعضی از منابع می رسد که یک نمونه از این تغییرات، انتقال یک خویشکاری، عمل و... از شخصی به شخص دیگر است. از نمونه های این مقوله، انتقال شکست منوچهر از افراسیاب به دوران نوذر در شاهنامه است. این جنگ که در اغلب روایت های قبل، هم زمان و حتی بعد از فردوسی به منوچهر منسوب بوده، در شاهنامه به دوران نوذر منتقل شده است. در این مقاله سعی شده پس از بررسی روایت ها، اصالت آنها و علت این انتقال روشن شود. نتایج پژوهش نشانگر این است که از طرفی منوچهر در گذر زمان، چهره ای مینوی یافته و از طرفی، نوذر چهره ای منفی پیدا کرده است. بنابراین می بایست در آغاز، این شکست در دوران منوچهر بوده و در روایت های متأخر و نزدیک به عصر فردوسی به دوران نوذر منتقل شده باشد.