مقالات
حوزه های تخصصی:
طومار، مجموعه ی منثورِ مدونی است که ماخذ اصلی نقالان برای داستان گویی آن ها به شمار می آید. حدودِ داستانیِ این متون غالباً از آغاز کار گیومرث تا پایان شهریاری بهمن، همای یا داراب است و نقالانِ پیش کسوت برای تدوین آن ها، افزون بر روایات شاهنامه، از اخبار منظومه های پهلوانیِ پس از فردوسی، بعضی منابع تاریخی، طومارهای کهن تر و نیز اندوخته ها و برساخته های ذهنی خویش هم بهره گرفته اند. طومارهای نقالی و داستان های متعدد و پر شاخ و برگ آن ها از نظر ساختاری و موضوعی، ویژگی هایی دارد که مهم ترین آن ها عبـارت است از: 1.ساختن داستان های تازه و تغییر و تصرف در روایات منابع پیشین؛ 2.الگوبرداری از داستان های شاهنامه، منظومه های پهلوانی و منابع تاریخی برای ساختن روایات جدید؛ 3. تکمیل نواقص و روشن کردن مبهمات داستانیِ ادب پهلوانی ایران؛ 4.عناصر سامی و اسلامی؛ 5. تاثیر زمان و مکان نقل و نگارش بر آن ها؛ 6. آشفتگی ترتیب و نظم روایی داستان ها؛ 7. جابه جایی اشخاص و داستان ها؛ 8. کم دقتی، نادرستی و تناقض داستانی؛ 9. تغییر و تفاوت نام ها؛ 10. شخصیت های نوظهور؛ 11. کسر/ پراکندگی شخصیت؛ 12. تکرار یک بن مایه در روایات گوناگون؛ 13.تکرار یک داستان؛ 14. بازگویی یک موضوع در داستانی واحد؛ 15. وجه تسمیه سازی و ریشه تراشی برای نام ها؛ 16. انتساب گفتار کسان شاهنامه به اشخاص دیگر. در این مقاله هریک از موارد یاد شده با آوردن نمونه هایی از متون مختلف نقالی، بررسی شده است.
سنجش خاقانی و حافظ در رفتار های هنری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شیوه ی تفکر هنرمند و نوع نگرش او به جهانِ هستی، بسته به این که تا چه اندازه بتواند دربردارنده ی دیدگاهی باشد که ضمن خلق جهانی نو، شمولیت بیش تری نسبت به مسایل اساسی زندگی بشر داشته باشد، ضامن بقای اثر او خواهد بود. در این مقاله، سعی بر این است که با مقایسه ی طرز کاربرد و استخدام چند واژه که حافظ و خاقانی به تکرار، در اشعار خود به کار برده اند و هم چنین نوع رفتار هنری آنها با مظاهر طبیعت در جایگاه یکی از مهم ترین عوامل زیبایی، چگونگی نگرش آن ها به هستی و هنر، واکاوی شود تا از این طریق بتوان پاسخی برای این سؤال یافت که: دلیل استقبال از شعر حافظ و مهجور ماندن شعر خاقانی چه عواملی بوده است؟
دادخواهی در بیابان یا تحلیل قصه های شکار در برخی از متون و منظومه های ادب فارسی تا قرن هفتم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در برخی از منظومه های عرفانی و تعلیمی فارسی، قصه های کوتاهی دیده می شود که از چارچوبی یک سان برخوردار است. در این قصه ها، پادشاه در شکارگاه به دلایلی نامعلوم، از همراهان جدا می ماند و در بین راه، یکی از اهالی شهرها یا روستاهای دوردست که از ستم ماموران یا والی دیار خویش به تنگ آمده است، سر راهش سبز می شود. دادخواهی او که با تیززبانی همراه است، در آغاز خشم پادشاه را برمی انگیزد؛ اما سرانجام وجدان خفته ی وی بیدار می شود و با درنگ در سخن دادخواه، به عمق نابسامانی و پریشانی اوضاع حکومت پی می برد. این گونه داستان ها که صبغه ای آرمانی به خود می گیرد، با پیامدی خجسته همراه است؛ زیرا پادشاه افزون بر احقاق حق شاکی و مجازات مجرمان، در پیِ اصلاح امور برمی آید. پراکندگی این حکایات در شعر سده های ششم و هفتم، نشان گر دغدغه ی مشترک سخنوران این دوره ها و تلاشی فرهنگی برای غفلت زدایی ارباب قدرت و بیدارسازی آنان است. نگارنده در این نوشتار، به چند و چون این قصه ها، ساختار بیرونی، اجزای درونی و علل شکل گیری آن ها پرداخته است.
نمادشناسی حکایت «بوف و زاغ» کلیله و دمنه بر پایه ی اساطیر ایران و هند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اسطوره ها با زبانی پیچیده و رازآمیز با انسان سخن می گویند و مفاهیمی عمیق و رازناک را با زبان خاص خود، نماد، بیان می کنند. نمادها علاوه بر بیان مفاهیمی ژرف که کشف آن ها به شناخت بیش تر بشر از خود مدد می رساند، اغلب نشان دهنده ی تضادها و پیوندها در دنیای اساطیری، افسانه ها، قصه ها و حماسه ها هستند. در برخی از اسطوره ها، تضاد و تقابل خیر و شر، روشنی و تاریکی، زمین و آسمان، باران و خشکی، خورشید و ماه و... به گونه ای نمادین، مانند جنگ خدایان و اهریمنان، زاغ و بوم، مار و پرنده، قهرمان و اژدها و... نمایان می شود. تقابل روشنی و تاریکی نمونه ای از این تضادهاست که از اصول بنیادین فرهنگ ایران باستان نیز به شمار می رود.در باب «بوف و زاغ» کلیله و دمنه نیز خویشکاری بوف و زاغ را می توان بر اساس تقابل روز و شب بررسی کرد. با توجه به داد و ستدهای فراوان فرهنگی ایران و هند به ویژه در حوزه ی اساطیر، در این پژوهش با رویکرد اسطوره ای و روش تطبیقی، تفاوت ها و شباهت های عناصر متن بوف و زاغ در اساطیر ایران و هند جست وجو، بررسی و تحلیل شده است. در این باب، بوف می تواند نماد شب، تاریکی و ماه، و زاغ نماد روز، روشنایی و خورشید باشد و حکایت پیروزی زاغان بر بومان، غلبه ی مهرپرستی را بر ماه پرستی، نشان دهد.
نگاهی به ویژگی های پسامدرنیستی «داستان ناتمام (A+B)» اثر بیژن نجدی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله ی حاضر خوانشی نقادانه از «داستان ناتمام (A+B)» از بیژن نجدی است. این خوانش، ویژگی های پسامدرنیستی این داستان را در پرتو نظریه های منتقدانی همچون پتریشا وُ، بری لوئیس، جسی متس، ایهاب حسن و دیوید لاج نشان می دهد تا بدین وسیله، پویایی منحصر به فرد و سبک پیشرو بیژن نجدی، بیش تر آشکار شود. آنچه خوانش پسامدرنیستی اثر مذکور را برمی انگیزد مشاهده ی مجموعه ای از تمهیدات پسامدرنیستی همچون فراداستان، دور باطل، زیاده روی، پارانویا، از هم گسیختگی و عدم قطعیت است که آن را هم سو با آثار برجسته ی دهه های شصت و هفتاد میلادی ادبیات داستانی پسامدرن غرب، قرار می دهد. خوانش پسامدرنیستی این اثر، علاوه بر ارائه ی نمونه ای از یک اثر پسامدرنیستی در ادب فارسی برای راه گشایی خوانش های نقادانه ی آثار دیگر نویسندگان معاصر، ادای دینی به بیژن نجدی نیز هست؛ چرا که علی رغم تمام پیچیدگی های آثار وی، هنوز بررسی و مطالعه ای مطلوب و جامع در این زمینه انجام نگرفته است.
«وای بر من» پلی برای «خانه ی سریویلی» (بررسی ساختمان شعر «وای بر من» و پیوند آن با شعر «خانه ی سریویلی» نیما)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در مجموعه ی اشعار نیمایوشیج، سروده های گوناگون دیده می شود که برخی از آن ها همانندی هایی با برخی دیگر دارند. این ویژگی البته در آثار شاعران دیگر نیز دیده می شود. نیما با سرودن شعر ققنوس در سال 1316، دوره ای جدید از شاعری خود را آغاز کرد. دو شعر از شعرهای موفق نیما (یکی کوتاه و یکی بلند)، با نام های «وای بر من» (1318) و «خانه ی سریویلی» (1319) در سال های آغازین همین دوره پدید آمده است. هماهنگی واژگان و پیوند هنری اجزای متن، ساختمان این دو سروده را استوار کرده است. همانندی بنیادی این دو سروده به گونه ای است که می توان «خانه ی سریویلی» را بازآفرینی و بازسرایی «وای بر من» پنداشت یا دست کم «وای برمن» را می توان همچون پلی انگاشت که نیما را به «خانه ی سریویلی» رسانده است. در متن مقاله نشانه-هایی از این هم سانی بازنموده شده است؛ مواردی همچون: زمان هم سان، مکان هم سان، شخصیت اصلی هم سان و رفتارهای همانند شخصیت ها.
نگاهی به پندهای مکتوب بر ابزار و لوازم زندگی ایرانیان باستان و اثر آن بر ادب فارسی و عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ایرانیان باستان به پندهایی پایبند بودند که آن ها را به منزله ی دستورالعملی در دسترس و تذکری دایمی، برای دست یافتن به زندگی بهتر و مبارزه با انواع مصایب اجتماعی، به کار می بردند؛ به این سبب، همگان موظف به آگاهی و اطاعت از آن ها بودند. این پندها را در روزهای خاصی به سمع مردم می رساندند و آن ها را بر ابزار و لوازم زندگی خود می نوشتند تا دایما در دسترس و مورد توجه آن ها باشد. تنوع و کثرت این پندها از یک سو نشانه ی دامنه ی گسترده و عمق بسیار این پدیده است و از دیگر سو، تناسب این حکمت ها با ابزار و وسایلی که بر آن ها نوشته شده بود، بیان گر باریک اندیشی و نکته سنجی آن هاست و با این که سخن از تاثیر حکمت های ایران باستان در ادب عربی، سخنی نو نیست؛ ولی با باریک کردن مسیر این پژوهش به حکمت های مکتوب بر ابزار و لوازم زندگی و تاثیر آن ها بر ادب عربی و فارسی، می توان از یک سو، عمق و گستره ی پندهای حکمی ایرانی را دریافت و از دیگر سو با این زاویه ی تنگ، عمق تاثیر فرهنگ و ادب ایران را در ادب عربی، نشان داد. همچنین نشان بدهیم که با وجود اهتمام کم نظیر ایرانیان باستان به پندهای حکمت آمیز و تاثیر شگرف آن در ادب عربی و فارسی، در شرح و تعلیقات منابع ادب فارسی، امثال و اشعار عربی یکه تازی کرده اند و نشانی از حکمت های ایرانی دیده نمی شود و شایسته است در این نوع پژوهش ها به پندهای ایرانی توجه بیش تری صورت گیرد.
گونه هایی از هنجارگریزی نحوی در شعر ناصرخسرو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
انحراف از قوانین حاکم بر همنشینی واژه ها و به هم ریختن نحو جمله ها در زبان معمول و معیار، روشی است که تمامی شاعران برای رسیدن به زبان شعر از آن بهره میبرند. در شعر کلاسیک فارسی، هنجارگریزیهای نحوی عموماً به منظور حفظ نظام موسیقایی شعر، مثلاً برای رعایت قوانین عروض و قافیه صورت میگیرد و از این روی، این فرایند، جزیی از «فن شعر» محسوب میشود. ناصرخسرو از جمله شاعرانی است که برای متمایز ساختن زبان شعر خود به این نوع هنجارگریزی توجه نشان داده است و میتوان در دیوان او با مصادیق فراوانی از هنجارگریزیهای نحوی روبه رو شد؛ تا جایی که باید عمدهی تلاش او را برای تشخص سبکی شعرش در همین مورد جست وجو کرد. این مقاله بر آن است که به بررسی هنجارگریزی نحوی در شعر ناصرخسرو و مقایسهی آن با شعر سه شاعر هم عصر وی یعنی عنصری، فرخی و منوچهری بپردازد و تعدادی از مصادیق آن را برشمارد. دستاورد مقاله، ناظر بر این است که ناصرخسرو در مقایسه با سه شاعر هم عصر خود، از چهارده مورد عمدهی هنجارگریزی شعرش، در هفت مورد دست به هنجارگریزی برجسته زده است.
ذکر وجودی و شهودی در عرفان اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ذکر در شریعت و عرفان اسلامی، دارای اهمیت ویژه ای است. از دلایل اهمیت آن در شریعت، می توان به وجود آیات متعددی اشاره کرد که درباره ی ذکر و تاثیر آن در قرآن آمده است. در عرفان اسلامی، توجه به ذکر بدان درجه است که سالک به وسیله ی آن می تواند مراحل سیر درونی خود را طی کند و اولین دستوری که به سالک داده می شود، ادای ذکر است. تاثیر ذکر در وجود سالک، مراحل مختلفی دارد که از ذکر لسانی شروع می شود و به ذکر سِر و خفی می رسد. یکی از گونه های ذکر خفی، ذکر وجودی و شهودی است که از مؤثرترین نوع ذکر است. در این مقاله ذکر وجودی و شهودی با استناد به سخنان بزرگان اهل عرفان و شاعران عارف، مورد بحث و تحلیل قرار گرفته است