مقالات
حوزه های تخصصی:
«خانه» یکی از مؤلفه های اصلی در تخیّل ادبی است که انگاره های متفاوتی را صورت بندی می کند. در انگاره ی خانه، مفاهیمی چون هویت یابی، دلبستگی، فضائیت وجود (به تعبیر هایدگر)، مکان کاوی روان (به تعبیر باشلار)، انسجام کالبد روان شناختی (از دیدگاه شولتز)، انگاره ی ماندلا یا تمرکز روان ناخودآگاه از جنبه ی روان شناختی یونگ و مانند آن، دیده می شود. خانه ی زادگاه مهم ترین انگاره ای است که در اشعار و آثار ادبی منثور می توان یافت. انگاره ی خانه که سرشار از رمانس، با تمام ویژگی های آن است، بی شک نزد هر شاعری دارای ویژگی هایی خاص، مطابق با رویکرد آن شاعر به جهان و هستی است و سبک شناسی این انگاره می تواند رویکردی مناسب برای شناخت جهان درونی و ذهنی شاعر باشد. مقاله<sub> </sub>ی حاضر به سبک شناسی انگاره ی خانه در هشت کتاب سهراب سپهری می پردازد و با بخش بندی آن به سه دوره ی متفاوت و متمایز، رویکرد سپهری را به مفهوم خانه، از ابتدا تا انتهای دوره ی شاعری در مجموعه ی هشت کتاب و همچنین کتاب ناتمام اطاق آبی بررسی می کند. از بررسی این سه دوره می توان دریافت که چگونه مفهوم خانه، در سه ایماژ متفاوت، در تخیّل ناخودآگاه سپهری شکل گرفته است و چگونه یک ایماژ مشخص – در اینجا خانه – در محور جانشینی تخیّل، به تصویری دیگر، دگردیسی می یابد. «خانه» یکی از مؤلفه های اصلی در تخیّل ادبی است که انگاره های متفاوتی را صورت بندی می کند. در انگاره ی خانه، مفاهیمی چون هویت یابی، دلبستگی، فضائیت وجود (به تعبیر هایدگر)، مکان کاوی روان (به تعبیر باشلار)، انسجام کالبد روان شناختی (از دیدگاه شولتز)، انگاره ی ماندلا یا تمرکز روان ناخودآگاه از جنبه ی روان شناختی یونگ و مانند آن، دیده می شود. خانه ی زادگاه مهم ترین انگاره ای است که در اشعار و آثار ادبی منثور می توان یافت. انگاره ی خانه که سرشار از رمانس، با تمام ویژگی های آن است، بی شک نزد هر شاعری دارای ویژگی هایی خاص، مطابق با رویکرد آن شاعر به جهان و هستی است و سبک شناسی این انگاره می تواند رویکردی مناسب برای شناخت جهان درونی و ذهنی شاعر باشد. مقاله<sub> </sub>ی حاضر به سبک شناسی انگاره ی خانه در هشت کتاب سهراب سپهری می پردازد و با بخش بندی آن به سه دوره ی متفاوت و متمایز، رویکرد سپهری را به مفهوم خانه، از ابتدا تا انتهای دوره ی شاعری در مجموعه ی هشت کتاب و همچنین کتاب ناتمام اطاق آبی بررسی می کند. از بررسی این سه دوره می توان دریافت که چگونه مفهوم خانه، در سه ایماژ متفاوت، در تخیّل ناخودآگاه سپهری شکل گرفته است و چگونه یک ایماژ مشخص – در اینجا خانه – در محور جانشینی تخیّل، به تصویری دیگر، دگردیسی می یابد. واژه های کلیدی: انگاره ی خانه، سهراب سپهری، گاستون باشلار، هویت.
تحلیلِ نگاشت مفهومیِ «بهار» و خوشه های استعاری آن در غزلیّات شمس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«استعاره ی مفهومی» در چارچوب معناشناسی شناختی، بر نقش تجربیّات در ساختاربخشیدن به مقوله های ذهن و ادراک مفاهیم، تأکید می ورزد. فصول سال، یکی از تجربی ترین حوزه ها، برای تبیین جهان بینی عرفانی هستند. در این میان، توجّه مولانا بیش از همه ی فصل ها، به «بهار» است. پژوهش نشان می دهد، «بهار» در غزلیّات مولانا، به عنوان یک نگاشت مفهومی کلان، با همه ی نمودهای دیدنی، شنیدنی، بوییدنی، چشیدنی و بسودنی خود، در خدمت تبیین جهان بینی ای شهودی و تبیین مفاهیمی چون «حق»، «غیب»، «عشق»، «عاشق»، «روح»، «تجلّی» و «وصال» است. این نگاشت مرکزی توانسته است، با بهره گیری از جنبه های استعاره ساز بهار و خوشه های تصویری مرتبط و متضادّ و نیز قدرت تناظرپذیری استعاره ها، شبکه ای از استعاره ها را گرد خود بیافریند؛ استعاره هایی که به دلیلِ وابستگی با نگاشت مرکزی، در اصالت هنری سبک مولانا و انسجام درون متنی غزل ها نقش بسزایی دارند. همچنین کاربرد این نگاشت مفهومی در بافت غزل مولانا، از نظر فکری، مولانا را عارفی اهل بسط معرفّی می کند و نشان می دهد همه ی استعاره های مربوط به «بهار» خرده استعاره هایی هستند که در حمایت از کلان استعاره ی «معرفت تجربه ای خوشایند و انبساط انگیز است» به وجودآمده اند؛ ازاین رو انبساط روحی مولانا در غزلیّات، پابه پای خوشه های استعاری پیش می رود و اصالتِ بینش را با اصالتِ سبک درمی آمیزد. واژه های کلیدی:
پژوهشی در دستنوشت های دیوان طالب جاجرمی با رویکردی تحلیلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مولانا محمّدطالب جاجرمی (م 854 ق) از شاعران کمترشناخته شده ی شیراز در سده ی نهم هجری است که علاوه بر «دیوان اشعار»، منظومه ی «گوی و چوگان» نیز به او منسوب است. این شاعر شیعی که شاگرد آذری طوسی بوده، سلاطین تیموری و حاکمان فارس در قرن نهم را مدح کرده است. پیش از این درباره ی زندگی، آثار و اندیشه ی او آگاهی مبسوط و کافی در دست نبوده؛ اما با شناسایی دو دستنویس کتابخانه ی موزه ی ملی ایران و نسخه ی کتابخانه ی آیت اللّه مرعشی نجفی(ره) ضرورت انجام این پژوهش احساس شد. نگارنده، در مقاله ی حاضر، پس از مقدمه ای کوتاه در شرح زندگی و آثار شاعر با استناد به دست نویس های آثار او و براساس سنت تصحیح نسخ خطی، به بررسی و تحلیل ساختاری و محتوایی اثر توجه کرده و با نگاه توصیفی- تحلیل ی ض من معرف ی اجم الی طالب جاجرمی و آث ارش، به مذهب، اندیشه، ممدوحان، متن شناسی و دستنوشته های دیوان اشعار این شاعر پرداخته و نکات تاریک زندگی، سبک و ویژگی های شعر و دستنویس های موجود را شناسایی کرده است. او ابراهیم سلطان، عبداللّه پسر ابراهیم، خلیل سلطان، یونس خان، سلطان ویس، جهانگیر، سلطان حسن خداداد، مهتر حاجی بیگ، علی شاه، حسن شاه و محمود را مدح نموده است. همچنین در دستنوشته های او ارادت قلبی اش به سلطان محمد روزبهان، محمدبن سیدشریف جرجانی، شرف الدین علی یزدی و شیخ ابواسحاق کازرونی کاملاً مشهود است. واژه های کلیدی:ط مولانا محمّدطالب جاجرمی (م 854 ق) از شاعران کمترشناخته شده ی شیراز در سده ی نهم هجری است که علاوه بر «دیوان اشعار»، منظومه ی «گوی و چوگان» نیز به او منسوب است. این شاعر شیعی که شاگرد آذری طوسی بوده، سلاطین تیموری و حاکمان فارس در قرن نهم را مدح کرده است. پیش از این درباره ی زندگی، آثار و اندیشه ی او آگاهی مبسوط و کافی در دست نبوده؛ اما با شناسایی دو دستنویس کتابخانه ی موزه ی ملی ایران و نسخه ی کتابخانه ی آیت اللّه مرعشی نجفی(ره) ضرورت انجام این پژوهش احساس شد. نگارنده، در مقاله ی حاضر، پس از مقدمه ای کوتاه در شرح زندگی و آثار شاعر با استناد به دست نویس های آثار او و براساس سنت تصحیح نسخ خطی، به بررسی و تحلیل ساختاری و محتوایی اثر توجه کرده و با نگاه توصیفی- تحلیل ی ض من معرف ی اجم الی طالب جاجرمی و آث ارش، به مذهب، اندیشه، ممدوحان، متن شناسی و دستنوشته های دیوان اشعار این شاعر پرداخته و نکات تاریک زندگی، سبک و ویژگی های شعر و دستنویس های موجود را شناسایی کرده است. او ابراهیم سلطان، عبداللّه پسر ابراهیم، خلیل سلطان، یونس خان، سلطان ویس، جهانگیر، سلطان حسن خداداد، مهتر حاجی بیگ، علی شاه، حسن شاه و محمود را مدح نموده است. همچنین در دستنوشته های او ارادت قلبی اش به سلطان محمد روزبهان، محمدبن سیدشریف جرجانی، شرف الدین علی یزدی و شیخ ابواسحاق کازرونی کاملاً مشهود است. واژه های کلیدی:
نگاهی به ادبیات از دیدگاه زبان شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از انجام پژوهش حاضر، بررسی و خوانش استعاره های به کار رفته از دیدگاه زبان شناسی در اشعار شاملو و بهار ، شعرای معاصر، بوده که یکی شعر نو و دیگری شعر سنتی دارد. همچنین تحلیل و خوانش داده ها براساس رویکرد شناختی و به طورویژه، انگاره ی نظریه ی آمیختگی مفهومی (انگاره ی نام) فوکونیه و ترنر (2002،1998،1994) انجام گرفته که هدف آن، فراهم سازی یک الگوی شناختی عام، برای معناسازی و پیدایش مفاهیم نو است. انگاره ی نام، مفهوم سازی یک حوزه براساس حوزه ی دیگر نیست که یک سویه و جهت دار باشد؛ بلکه به فضای آمیخته ی نوبنیاد چهارمی که در پدیدآمدن آن؛ مفهومی سازی ذهنی مخاطب که از نگاشت و تناظر عناصر در فضاهای درون داد 1 و 2 به دست آمده است، اشاره دارد. ماهیت انجام این پژوهشِ کیفی، توصیفی-تحلیلی بوده که به دلیل محدودیتِ حجم مقاله، نگارندگان به گونه ای تصادفی به بررسی برخی استعاره ها با استفاده از انگاره ی نام در اشعار شاملو و بهار پرداخته اند. نتایج نشان داد که استعاره ها و ترکیب های به کار رفته در این مجموعه ی اشعار، با استفاده از فرایندهای ترکیب، بسط و تکمیل، فضاهای نوبنیادی را به وجودآورده است؛ یعنی با فرافکنی عناصر متناظر در هر دو فضای درون داد، فضای آمیخته ی نوبنیادی ساخته شده است؛ بنابراین، یافته ها نشان داد که شاملو و بهار در اشعار خود، از انگاره ی استعاره ی مفهومی (انگاره ی اسم) لیکاف و جانسون (1980) فراتر رفته و از انگاره ی نام بهره گرفته اند. یافته ها حاکی از آن است که استعاره های به کار رفته در این اشعار، از نوع شبکه ی دو ساحتی هستند. به عبارتی، فضای آمیخته ی نوبنیاد، متعلق به عناصر متناظر و متفاوت در هر دو فضای درون داد است. در پایان، بررسی ها نشان داد که بهار در اشعارش از استعاره ی «یأس و ناامیدی» و در مقابل شاملو از استعاره ی «امید» استفاده کرده است. واژه های کلیدی: هدف از انجام پژوهش حاضر، بررسی و خوانش استعاره های به کار رفته از دیدگاه زبان شناسی در اشعار شاملو و بهار ، شعرای معاصر، بوده که یکی شعر نو و دیگری شعر سنتی دارد. همچنین تحلیل و خوانش داده ها براساس رویکرد شناختی و به طورویژه، انگاره ی نظریه ی آمیختگی مفهومی (انگاره ی نام) فوکونیه و ترنر (2002،1998،1994) انجام گرفته که هدف آن، فراهم سازی یک الگوی شناختی عام، برای معناسازی و پیدایش مفاهیم نو است. انگاره ی نام، مفهوم سازی یک حوزه براساس حوزه ی دیگر نیست که یک سویه و جهت دار باشد؛ بلکه به فضای آمیخته ی نوبنیاد چهارمی که در پدیدآمدن آن؛ مفهومی سازی ذهنی مخاطب که از نگاشت و تناظر عناصر در فضاهای درون داد 1 و 2 به دست آمده است، اشاره دارد. ماهیت انجام این پژوهشِ کیفی، توصیفی-تحلیلی بوده که به دلیل محدودیتِ حجم مقاله، نگارندگان به گونه ای تصادفی به بررسی برخی استعاره ها با استفاده از انگاره ی نام در اشعار شاملو و بهار پرداخته اند. نتایج نشان داد که استعاره ها و ترکیب های به کار رفته در این مجموعه ی اشعار، با استفاده از فرایندهای ترکیب، بسط و تکمیل، فضاهای نوبنیادی را به وجودآورده است؛ یعنی با فرافکنی عناصر متناظر در هر دو فضای درون داد، فضای آمیخته ی نوبنیادی ساخته شده است؛ بنابراین، یافته ها نشان داد که شاملو و بهار در اشعار خود، از انگاره ی استعاره ی مفهومی (انگاره ی اسم) لیکاف و جانسون (1980) فراتر رفته و از انگاره ی نام بهره گرفته اند. یافته ها حاکی از آن است که استعاره های به کار رفته در این اشعار، از نوع شبکه ی دو ساحتی هستند. به عبارتی، فضای آمیخته ی نوبنیاد، متعلق به عناصر متناظر و متفاوت در هر دو فضای درون داد است. در پایان، بررسی ها نشان داد که بهار در اشعارش از استعاره ی «یأس و ناامیدی» و در مقابل شاملو از استعاره ی «امید» استفاده کرده است. واژه های کلیدی:
واکاوی در سه رنگزای سکاهن، بهرمان و عنبر با تکیه بر شعر فارسی (قرن چهارم تا هشتم هجری قمری)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رنگزاها مواد طبیعی یا مصنوعی رنگینی هستند که از دوره ی غارنشینی تاکنون، انسان از آن ها برای رنگ آمیزی محیط و اشیای پیرامون خود بهره گرفته است. به نظرمی رسد، تعدادی از رنگزاهایی که در ایران کهن استفاده می شده اند، در گذر زمان به فراموشی سپرده شده یا تغییر نام داده اند و اکنون بعضی از آن ها در جوامع علمی با واژه های دخیل از سایر زبان ها، استفاده می شوند و تا کنون نیز منبعی که در آن، تمام رنگزاهای ایرانی به طورمستقل معرفی و بررسی شده باشد، دیده نشده است. ازآنجایی که شناخت کامل رنگزاهای ایرانی و واژگان مربوط به آن ها، ضرورتی علمی و عاجل است و با توجه به این که شاعران از رنگزاها به وفور در شعر خود بهره گرفته اند، از متون نظم فارسی کهن می توان در حوزه ی بازیابی بخش هایی از علوم مربوط به رنگزاها اطلاعات مفیدی گردآوری نمود که از مهم ترین اهداف این پژوهش است. در این مقاله با بررسی دیوان های شاعران از قرن چهارم تا هشتم هجری قمری، به بازشناخت سه رنگزای طبیعی فراموش شده یا تغییر نام داده در ایران کهن پرداخته شده است؛ دستیابی به رنگزاهایی مانند سکاهن، بهرمان یا عصفر و عنبر حاصل این پژوهش است. نتیجه ی این پژوهش از یک سو می تواند راهگشای تفسیر صحیح بیت هایی باشد که رنگزاها و مضمون هایشان در آن ها حضور دارند و از سوی دیگر، گوشه ای از رنگزاهای فراموش شده ی کهن ایرانی براساس شعر فارسی را معرفی کند. اطلاعات فنی استخراج شده از شعر فارسی در حوزه ی رنگزاها نیز می تواند مورد استفاده ی پژوهشگران حوزه های مختلف علوم مرتبط با آن، مانند پژوهش هنر، مرمت آثار تاریخی، باستان سنجی و صنایع قرارگیرد. واژه های کلیدی: ط رنگزاها مواد طبیعی یا مصنوعی رنگینی هستند که از دوره ی غارنشینی تاکنون، انسان از آن ها برای رنگ آمیزی محیط و اشیای پیرامون خود بهره گرفته است. به نظرمی رسد، تعدادی از رنگزاهایی که در ایران کهن استفاده می شده اند، در گذر زمان به فراموشی سپرده شده یا تغییر نام داده اند و اکنون بعضی از آن ها در جوامع علمی با واژه های دخیل از سایر زبان ها، استفاده می شوند و تا کنون نیز منبعی که در آن، تمام رنگزاهای ایرانی به طورمستقل معرفی و بررسی شده باشد، دیده نشده است. ازآنجایی که شناخت کامل رنگزاهای ایرانی و واژگان مربوط به آن ها، ضرورتی علمی و عاجل است و با توجه به این که شاعران از رنگزاها به وفور در شعر خود بهره گرفته اند، از متون نظم فارسی کهن می توان در حوزه ی بازیابی بخش هایی از علوم مربوط به رنگزاها اطلاعات مفیدی گردآوری نمود که از مهم ترین اهداف این پژوهش است. در این مقاله با بررسی دیوان های شاعران از قرن چهارم تا هشتم هجری قمری، به بازشناخت سه رنگزای طبیعی فراموش شده یا تغییر نام داده در ایران کهن پرداخته شده است؛ دستیابی به رنگزاهایی مانند سکاهن، بهرمان یا عصفر و عنبر حاصل این پژوهش است. نتیجه ی این پژوهش از یک سو می تواند راهگشای تفسیر صحیح بیت هایی باشد که رنگزاها و مضمون هایشان در آن ها حضور دارند و از سوی دیگر، گوشه ای از رنگزاهای فراموش شده ی کهن ایرانی براساس شعر فارسی را معرفی کند. اطلاعات فنی استخراج شده از شعر فارسی در حوزه ی رنگزاها نیز می تواند مورد استفاده ی پژوهشگران حوزه های مختلف علوم مرتبط با آن، مانند پژوهش هنر، مرمت آثار تاریخی، باستان سنجی و صنایع قرارگیرد. واژه های کلیدی:
ابیات نویافته شاعران در مجموعه لطایف و سفینه ظرایف و اشاره ای به اهمّیّت این اثر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
به دلیل فقدان نسخه های خطّی معتبر از دیوان برخی شاعران، سفینه ها و جنگ های شعری ازجمله مهم ترین متونی هستند که می توان از آن ها، در جهت تصحیح و بازتصحیح دیوان ها، استفاده کرد. هرچه قدمت این سفینه ها بیشتر باشد، معمولاً ضبط های صحیح تر و اصیل تری دارند. مجموعه ی لطایف و سفینه ی ظرایف، تألیف سیف جام هروی، یکی از مهم ترین سفینه هایی است که در پایان قرن هشتم و ابتدای قرن نهم هجری، در شبه قارّه نوشته شده است. با این که موضوع اصلی این اثر بلاغت است، جامع سفینه، اشعار فراوانی را از شاعران کم نام و مشهور، در آن گرد آورده است که می توان از آن در جهت پیش برد مطالعات ادبی بهره برد؛ ازجمله مهم ترین کاربردهای این سفینه، یکی این است که می توان از آن برای بازیابی و بازتصحیح اشعار برخی شاعران استفاده کرد. در این پژوهش، با تکیه بر مجموعه ی لطایف، 42 بیت نویافته از شاعرانی که دیوان آن ها به چاپ رسیده، ارائه شده است؛ این شاعران عبارتند از: امیرمعزّی، نظامی گنجوی، ظهیر فاریابی، شمس طبسی، ناصر بجه شیرازی، نزاری قهستانی، حسن کاشی، ابن یمین، عبید زاکانی و جهان ملک خاتون. همچنین در این مقاله، با تکیه بر مجموعه ی لطایف، برخی ضبط های ناصحیح موجود در دیوان چند شاعر تصحیح شده است، تا بر اهمّیّت این سفینه از این جهت نیز تأکید شده باشد. واژه های کلیدی:
بررسی پیکرمندی در غزل های سعدی با تکیه بر نظریه هالیدی و حسن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در دهه های اخیر آرای گوناگونی در زمینه ی نشان دادن انسجام و دست یابی به عمق معنایی اثر ارائه شده است که در همه ی آن ها تحلیل متن، در مرکز بازخوانی هاست؛ ازجمله نظریه ی هالیدی و حسن (1976م) که در بررسی کلیت منسجم متن، سازنده و پویاست. ازاین رو در پژوهش حاضر با استفاده از نظریه ی انسجام متن هالیدی و حسن در زبان شناسی ساختگرا به تحلیل و بررسی نشانه های مختلفی چون نشانه های واژگانی، آوایی، نحوی و معنایی در نظام زبان غزل سعدی پرداخته شده است. بررسی ها نشان می دهند که شعر سعدی (از جمله شعر مورد نظر)، انسجامی نیرومند در سطوح واژگانی، پیوندی، موسیقیایی، آوایی و معنایی دارد و آنچه این انسجام و وحدت را می آفریند، اندیشه ی عمیق شاعر است که در بستر محور طولی اشعار جریان یافته است. واژه های کلیدی:
نقد و تحلیل روایت حکایت « زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود » در الهی نامه عطار بر اساس نظریه گرماس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آلزیرداس ژولین گریماس (algirdas julien greimas) یکی از نظریه پردازان حوزه ی روایت است که پس از پراپ در زمینه ی ساختارگرایی الگویی ارائه می کند که به الگوی کنشی معروف است. این الگو دربردارنده ی مؤلفه هایی است که نشان می دهد ساختار بنیادی روایت و زبان یکی است. در این مدل، کنشگران در قالب سه جفت متضاد، پیرنگ ایجاد می کنند. مؤلفه ی دیگر این نظریه، مربع معنایی است که مبتنی بر تقابل و ویژگی های متضاد است. پژوهش حاضر به بررسی و تحلیل ریخت شناسانه ی یکی از حکایت های الهی نامه ی عطار براساس نظریه ی گریماس می پردازد. نکته ی مهم این بررسی آن است که طرح کلی داستان و نحوه ی روایت گری و شخصیت پردازی قهرمانان داستان، تابع یک نظم و چهارچوب کلی است. این حکایت با معیارهای الگوی گریماس منطبق است. همچنین با کمک مربع معناشناسی می توان ساختار کلی حکایت را به اجزای مشخصی که با هم در تقابل و تضاد هستند تجزیه کرد و به شناخت دقیق تری از روایت رسید. کنشگران، برادر شوهر، مرد جوان، بازرگان و اهالی کشتی، حرکتی را از شهوت و امیال شیطانی به «نه- شیطانی» انجام می دهند و درنتیجه از جایگاه «نه- شهوت» به طرف پاکدامنی حرکت می کنند. واژه های کلیدی: آلزیرداس ژولین گریماس (algirdas julien greimas) یکی از نظریه پردازان حوزه ی روایت است که پس از پراپ در زمینه ی ساختارگرایی الگویی ارائه می کند که به الگوی کنشی معروف است. این الگو دربردارنده ی مؤلفه هایی است که نشان می دهد ساختار بنیادی روایت و زبان یکی است. در این مدل، کنشگران در قالب سه جفت متضاد، پیرنگ ایجاد می کنند. مؤلفه ی دیگر این نظریه، مربع معنایی است که مبتنی بر تقابل و ویژگی های متضاد است. پژوهش حاضر به بررسی و تحلیل ریخت شناسانه ی یکی از حکایت های الهی نامه ی عطار براساس نظریه ی گریماس می پردازد. نکته ی مهم این بررسی آن است که طرح کلی داستان و نحوه ی روایت گری و شخصیت پردازی قهرمانان داستان، تابع یک نظم و چهارچوب کلی است. این حکایت با معیارهای الگوی گریماس منطبق است. همچنین با کمک مربع معناشناسی می توان ساختار کلی حکایت را به اجزای مشخصی که با هم در تقابل و تضاد هستند تجزیه کرد و به شناخت دقیق تری از روایت رسید. کنشگران، برادر شوهر، مرد جوان، بازرگان و اهالی کشتی، حرکتی را از شهوت و امیال شیطانی به «نه- شیطانی» انجام می دهند و درنتیجه از جایگاه «نه- شهوت» به طرف پاکدامنی حرکت می کنند. واژه های کلیدی:
سیر توجه به موضوع ها و مناسبت های شاد و غم انگیز، در سرودن قصاید فارسی تا آغاز قرن هفتم (بیست قصیده سرای شاخص)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
قصیده یکی از قالب های اصلی شعر فارسی است که در سده های چهارم تا آغاز قرن هفتم، در انعکاس مفاهیم فرهنگی و اجتماعی جامعه ی ایرانی نمودی موثر داشته است. در این مقاله با روش تحلیل محتوا، پس از مطالعه ی بیش از 3200 قصیده از بیست شاعر، اشعاری که در مناسبت ها یا رویدادهای شاد و غمگنانه سروده شده اند، استخراج و سیر توجه شاعران به این مناسبت ها در دوره های مختلف و در پیوند با دربارها تحلیل شده است. نتایج نشان می دهد، در شعر سده های چهارم و پنجم، توجه به وصف بهار، توصیف بزم ها و بیش از همه، اصرار بر انعکاس جشن های مهرگان و سده، فضایی شاد به اغلب دیوان ها بخشیده؛ اما در سده های بعد، از توجه به جشن های ایرانی کاسته شده و اغلب شاعران مناطق مرکزی ایران بر وصف اعیاد عربی چون: عید فطر و عید قربان، در اشعار خود اصرار ورزیده اند. همچنین در فاصله ی این چند سده، شادی ادب دربار که برآمده از توجه به فتح ها، تبریک مناصب و اعیاد و جشن ها و دیگر رویدادهای شادی آور مربوط به ممدوح است، جای خود را به اندوه شخصی یا اجتماعی شاعران داده که اغلب یادآور مرگ عزیزان، فقر، جنگ ها و اختلافات، شکایت ها، حبس ها و قحطی های زمان آنان است. همچنین از این زاویه، شاعران متصل به دربارهای غزنویان و سلجوقیانِ اول، شادمان تر از شاعران دیگر دربارها یا شاعران مذهبی بوده اند. واژه های کلیدی:
تلاش برای ترسیم الگوی ارتباط روایی در مثنوی های بیدل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بیدل در مثنوی هایش به صورت جدی به موضوع انسان به عنوان رمزگان محوری خود پرداخته است. انسان، ابعاد و امکانات وجودی او، مهم ترین دغدغه ی بیدل است. از منظر بیدل، تمامی مظاهر هستی، زاییده ی «ادراک» آدمی است. وی در حکایت هایی که تنها یک شخصیت محوری دارند، سفر انسان را در جستجوی خود، روایت می کند. انسان مرکزی روایت بیدل، پس از جستجوهای بسیار درمی یابد که هرچه هست، از دایره ی «ادراک» و «وجود» او بیرون نیست و خود او، درواقع حقیقت یگانه ی هستی است. این پژوهش با بررسی ابعاد مختلف روایت مندی در مثنوی های بیدل براساس بلندترین حکایت ها و امکانات خوانش روایی و فهم روایت در نسبت با اندیشه ی بیدل، تلاش می کند تا نشان دهد وی با امکانات و ظرفیت هایی که در روایت خود به کارمی گیرد، چگونه و چه رابطه و نسبتی با مخاطب فرضی خود در مقام یک «انسان نوعی» دارد. درواقع، این پژوهش، هم عرض با بررسی رابطه ی میان «داستان» و «گفتمان»، به بررسی رابطه و نسبت میان «راوی»، «تک شخصیت محوری داستانی» و «مخاطب فرضی» می پردازد، تا بتواند نموداری ترسیم کند که جهتِ روایت بیدل را در لایه ها و سطوح مختلف داستانی به ما نشان دهد. واژه های کلیدی:
نقش «تشبیه» در خوشه خوشه کردن حکایتهای تمثیلی دفتر سوم مثنوی معنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«تشبیه» در پدیدآمدن حکایت ها در دفتر سوم مثنوی معنوی نقش بسزایی دارد و باعث پدیدآمدن نوع خاصی از حکایت های تمثیلی گردیده است که در این مقاله از آن ها با عنوان «حکایت های تمثیلی خوشه ای و بی خوشه» یاد شده است. این حکایت ها به عنوان مشبه به یک تشبیه مرکب یا گسترده هستند که نقطه ی شروعش در بیتی یا ابیاتی نهاده شده است. در نوع تمثیلی خوشه ای، هر حکایت چند هسته ی روایی و حکایت وابسته به عنوان خوشه دارد؛ درحالی که در نوع بی خوشه، تنها یک یا چند هسته ی روایی وجود دارد و حکایتی به عنوان خوشه وجود ندارد. در این زمینه ، تمثیل و روایت و حکایت و خوشه و بی خوشه بودن آن، از مسایلی است که با تشبیه پیوند ناگسستنی دارد. مقاله ی حاضر به پرسش هایی پاسخ می دهد که در دو حیطه ی بلاغی و داستانی مطرحند؛ سوال هایی از قبیلِ «چگونه تشبیه با ساختار روایی حکایت در ارتباط است و بر آن تاثیر می گذارد؟» و «تشبیه در ساختار حکایت های دفتر سوم مثنوی چه تقسیم بندی پدید آورده است؟» نویسندگان از این منظر، حکایت های دفتر سوم مثنوی معنوی را تحلیل می کنند و به بررسی و تحلیل انواع حکایت های تمثیلی کوتاه و بلند خوشه ای و بی خوشه می پردازند و در تمام آن ها بر وجود تشبیه به عنوان عنصر اصلی و سازنده در محور عمودی حکایت ها تأکید دارند. واژه های کلیدی: «تشبیه» در پدیدآمدن حکایت ها در دفتر سوم مثنوی معنوی نقش بسزایی دارد و باعث پدیدآمدن نوع خاصی از حکایت های تمثیلی گردیده است که در این مقاله از آن ها با عنوان «حکایت های تمثیلی خوشه ای و بی خوشه» یاد شده است. این حکایت ها به عنوان مشبه به یک تشبیه مرکب یا گسترده هستند که نقطه ی شروعش در بیتی یا ابیاتی نهاده شده است. در نوع تمثیلی خوشه ای، هر حکایت چند هسته ی روایی و حکایت وابسته به عنوان خوشه دارد؛ درحالی که در نوع بی خوشه، تنها یک یا چند هسته ی روایی وجود دارد و حکایتی به عنوان خوشه وجود ندارد. در این زمینه ، تمثیل و روایت و حکایت و خوشه و بی خوشه بودن آن، از مسایلی است که با تشبیه پیوند ناگسستنی دارد. مقاله ی حاضر به پرسش هایی پاسخ می دهد که در دو حیطه ی بلاغی و داستانی مطرحند؛ سوال هایی از قبیلِ «چگونه تشبیه با ساختار روایی حکایت در ارتباط است و بر آن تاثیر می گذارد؟» و «تشبیه در ساختار حکایت های دفتر سوم مثنوی چه تقسیم بندی پدید آورده است؟» نویسندگان از این منظر، حکایت های دفتر سوم مثنوی معنوی را تحلیل می کنند و به بررسی و تحلیل انواع حکایت های تمثیلی کوتاه و بلند خوشه ای و بی خوشه می پردازند و در تمام آن ها بر وجود تشبیه به عنوان عنصر اصلی و سازنده در محور عمودی حکایت ها تأکید دارند. واژه های کلیدی:
مقاله ی کوتاه: آسیب شناسی عنوان های مقاله های مجله شعرپژوهی از شماره اول تا شماره 40(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بدون شک مقاله های چاپ شده در نشریه های علمی، خالی از عیب و اشکال نیست و نقد آن ها، که به «نقدِ نقد» موسوم شده، زمینه ی یادگیری سایر نویسندگان را فراهم آورده و نیز سبب برطرف شدن ایراد و اشکال مقاله های بعدی خواهد گشت. مجله ی شعرپژوهی (بوستان ادب)، که به صاحب امتیازی معاونت پژوهشی دانشگاه شیراز چاپ می شود، یکی از مجله های معتبر علمی - پژوهشی به شمارمی رود که به استناد سامانه ی نشریات علمی جهان اسلام، بر اساس ارزیابی سال 1396 رتبه ی Q2 و ضریب تأثیر 123/0 دارد. نویسنده ی پژوهش حاضر، به منظور بررسی انتقادی این مجله، عنوان مقاله های این مجله را از شماره ی 1 تا شماره ی 40 بررسی کرده است و در آسیب شناسی آن ها کوشیده است. نتایج این پژوهش نشان می دهد، درمجموع 153 عنوان از عنوان های 347 مقاله ی چاپ شده، طبق اصول علمی مقاله نویسی نیست که بیشتر به استفاده از کلمه ی «بررسی» و همسان های آن مربوط است. 10 عنوان دارای ابهام و 20 عنوان انتخاب شده نیز کلّی هستند. واژه های کلیدی: بدون شک مقاله های چاپ شده در نشریه های علمی، خالی از عیب و اشکال نیست و نقد آن ها، که به «نقدِ نقد» موسوم شده، زمینه ی یادگیری سایر نویسندگان را فراهم آورده و نیز سبب برطرف شدن ایراد و اشکال مقاله های بعدی خواهد گشت. مجله ی شعرپژوهی (بوستان ادب)، که به صاحب امتیازی معاونت پژوهشی دانشگاه شیراز چاپ می شود، یکی از مجله های معتبر علمی - پژوهشی به شمارمی رود که به استناد سامانه ی نشریات علمی جهان اسلام، بر اساس ارزیابی سال 1396 رتبه ی Q2 و ضریب تأثیر 123/0 دارد. نویسنده ی پژوهش حاضر، به منظور بررسی انتقادی این مجله، عنوان مقاله های این مجله را از شماره ی 1 تا شماره ی 40 بررسی کرده است و در آسیب شناسی آن ها کوشیده است. نتایج این پژوهش نشان می دهد، درمجموع 153 عنوان از عنوان های 347 مقاله ی چاپ شده، طبق اصول علمی مقاله نویسی نیست که بیشتر به استفاده از کلمه ی «بررسی» و همسان های آن مربوط است. 10 عنوان دارای ابهام و 20 عنوان انتخاب شده نیز کلّی هستند. واژه های کلیدی: