فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۱۴۱ تا ۲٬۱۶۰ مورد از کل ۴٬۴۲۱ مورد.
حوزه های تخصصی:
زمینه وهدف: خستگی ناشی از فعالیت در شیفت شب خطر بیماری های وابسته به سیستم ایمنی را تشدید می کند، تیپ زمانی در نقش یک عامل اثرگذار در ایجاد خستگی وتعیین میزان آسیب پذیری از اهمیت برخوردار است. هدف از این پژوهش رابطه تیپ زمانی، خستگی مزمن با سطح IgM (Immunoglobulin M) سرم در کارکنان شیفتی بوده است.
مواد و روش ها: روش تحقیق توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری کارکنان شیفت شب یکی از شرکت های فولادسازی اصفهان در سال 1390 بوده اند که با نمونه گیری خوشه ای تصادفی تعداد 221 نفر انتخاب شدند. تیپ زمانی با دو پرسشنامه صبح خیزی تورسوال و آکرستد، سیاهه تیپ شبانه روزی فولکارد و خستگی مزمن با پرسشنامه بارتون و همکاران ارزیابی شد. سطح IgM سرم خون به روش نفلومتری انجام شد. داده ها با ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل مسیر جهت مدل یابی معادلات ساختاری در نرم افزارSPSS نسخه 15 و LISREL نسخه 5/8 تحلیل گردید.
یافته ها: بین انعطاف پذیری و خستگی مزمن رابطه منفی، بین صبح خیزی، کسالت پذیری و خستگی مزمن رابطه مثبت و بین خستگی مزمن و سطحIgM رابطه منفی وجود دارد(01/0< P ).
نتیجه گیری: تیپ های صبح خیز و کسالت پذیر به جهت خستگی بیشتر و کاهش سطح IgM برای تحمل شیفت با مشکلات بیشتری روبرو هستند. لذا ارزیابی تیپ زمانی خواب برای گزینش مناسب شیفت کاران و ارتقا بهداشت جسمی آن ها می تواند موثر باشد.
اثر آموزش روش درمانی پاسخ محور بر عملکرد خانواده در مادران کودکان مبتلا به اتیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش به منظور بررسی اثر آموزش روش درمانی پاسخ محور به مادران کودکان اتیستیک بر عملکرد خانواده صورت گرفته است. جامعه آماری شامل کلیه مادران کودکان مبتلا به اتیسم شهر تهران می شود.
از بین مادران با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس 20 نفر به عنوان نمونه مورد پژوهش انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه کنترل و آزمایش جای داده شدند. طرح پژوهش، طرح پیش آزمون ـ پس آزمون با گروه کنترل و پیگیری بود. به گروه آزمایش روش درمانی پاسخ محور، در طول سه-ماه آموزش داده شد. از پرسشنامه خودکارآمدی والدین، مقیاس استرس والدین، پرسشنامه کارکرد خانواده و مقیاس رضایت مندی خانواده در این پژوهش به عنوان ابزاری جهت سنجش عملکرد خانواده استفاده گردید. یافته ها نشان دادند که آموزش روش درمانی پاسخ محور در کاهش استرس مادران، افزایش خودکارآمدی و کارکرد خانواده در سطح (05/0p<) معنادار بوده است، البته در مقیاس رضایت مندی خانواده تأثیر معناداری دیده نشد. از آن جایی که آموزش روش پاسخ محور در کاهش استرس و افزایش خودکارآمدی و کارکرد خانواده مؤثر بوده، پیشنهاد می شود این روش-درمانی در کنار روش های مرسوم در زمینه اتیسم به مادران آموزش داده شود که می تواند در بهبود عملکرد خانواده مؤثر باشد.
پیش بینی افسردگی پس از زایمان بر اساس رضایت زناشویی و سلامت روان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش از نوع همبستگی است، که با هدف تعیین رابطه بین سلامت روان و رضایت زناشویی با افسردگی پس از زایمان صورت پذیرفت. جامعه آماری این پژوهش را تمامی زنان باردار مراجعه کننده به متخصصان زنان و زایمان در شهر شیراز (در سال 1390) تشکیل می دادند. روش نمونه گیری مورد استفاده در این پژوهش روش تصادفی بود و با استفاده از این روش 10 مرکز پزشکی انتخاب و تعداد 100 نفر از مراجعه کنندگان به این مراکز که در ماه دو تا سه بارداری به سر می بردند به صورت تصادفی انتخاب شدند. با استفاده از پرسش نامه رضایت زناشویی انریچ (1998)، پرسش نامه 28 پرسشی سلامت روان گلدبر و هیلر (1979) و پرسش نامه افسردگی ادینبورگ (1987) داده های مورد نیاز جمع آوری شدند. با استفاده از روش آماری رگرسیون به فرضیه های پژوهش پاسخ گفته شد. نتایج پژوهش نشان داد رضایت زناشویی و سلامت روان پیش بین متغیر افسردگی پس از زایمان هستند.
تأثیر آرامش آموزی در کاهش اضطراب و افسردگی مادران دارای کودک کم توان ذهنی(مقاله علمی وزارت علوم)
بررسی اثربخشی معنادرمانی بر افزایش امید به زندگی معتادان با ترک کوتاه مدت(مقاله علمی وزارت علوم)
تأثیر آموزش ایمن سازی در پیشگیری ازآسیب جنسی در دختران نوبالغ کم توان ذهنی(مقاله علمی وزارت علوم)
بررسی ویژگی های روان سنجی پرسش نامه اختلالات خلقی در اصفهان(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: اختلالات خلقی، گروه بزرگی از بیماری های روان پزشکی می باشد که از این بین، اختلالات طیف بای پولار مدت های زیادی بدون تشخیص و درمان مناسب باقی می ماند. یکی از ابزارهای رایج بیماریابی برای این منظور، پرسش نامه اختلالات خلقی است. از این رو، این مقاله نسخه فارسی پرسش نامه فوق و ویژگی های روان سنجی آن را در شهر اصفهان ارایه کرد.
مواد و روش ها: با استفاده از نمونه گیری در دسترس 62 نفر از بیماران مبتلا به طیف اختلالات بای پولار (بر اساس مصاحبه روان پزشکی و ابزار ساختار یافته یا Composite international diagnostic interview) و 62 نفر از افراد سالم (بر اساس پرسش نامه General health questionnaires) به عنوان گروه سالم در نظر گرفته شدند (که از نظر سن، تأهل، جنس، تحصیلات و شغل با گروه بیمار جور بودند) و ابزار MDQ (Mood disorder questionnaires) توسط آن ها تکمیل گردید. جهت تجزیه و تحلیل داده ها، از آزمون های آماری Cronbach’s alpha، ضریب همبستگی Spearman، تحلیل تمایزات و تحلیل عاملی استفاده شد.
یافته ها: پایایی کل پرسش نامه با استفاده از Cronbach’s alpha 81/0 گزارش شد. همچنین ضرایب همبستگی درونی هر سؤال با نمره کل بین 18/0 تا 64/0 محاسبه شد. نقطه برش، حساسیت و ویژگی به ترتیب 5/8، 67 درصد و 76 درصد محاسبه گردید. با استفاده از تحلیل عاملی اکتشافی و با استفاده از چرخش واریماکس، ابزار نهایی از 3 عامل اساسی برخوردار شد.
نتیجه گیری: با توجه به نتایج به دست آمده، پرسش نامه مزبور از ویژگی های روان سنجی مناسبی در جامعه پژوهشی برخوردار می باشد و می توان از آن به عنوان یک ابزار معتبر جهت غربالگری دقیق اختلالات طیف بای پولار در مراکز بهداشتی- درمانی استفاده نمود.
مقایسه میانگین سطح لیپوپروتئین ها و آپولیپوپروتئین های سرم بیماران مبتلا به افسردگی اساسی با گروه شاهد(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: افسردگی اساسی از شایع ترین اختلالات خلقی در جوامع مختلف محسوب می شود و تاکنون مطالعات وسیعی در مورد جنبه های مختلف آن انجام شده است. با توجه به این که یکی از فاکتورهای شناخته شده بیماری های قلبی- عروقی، میزان لیپوپروتئین ها و آپولیپوپروتئین ها و همچنین ابتلا به افسردگی اساسی می باشد، از این رو پژوهش حاضر جهت بررسی میانگین لیپوپروتئین ها و آپولیپوپروتئین ها در سرم بیماران مبتلا به افسردگی اساسی اجرا گردید.
مواد و روش ها: مطالعه حاضر یک بررسی Case-control است و جامعه آماری این پژوهش، کلیه افراد مبتلا به افسردگی اساسی مراجعه کننده به مرکز روان پزشکی نور در سال 1385 بودند. تعداد 32 بیمار مبتلا به افسردگی اساسی (بر اساس معیار DSM-IV یا Diagnostic and statistical manual of mental disorders) و 32 فرد سالم (همراهان بیماران از طریق فراخوان انتخاب و پرسش نامه Hamilton توسط روان شناس بالینی برای آن ها تکمیل شد)، انتخاب شدند. سپس سطح سرمی کلسترول توتال (TC یا Total cholesterol)، تری گلیسیرید (TG یا Triglyceride)، لیپوپروتئین های با دانسیته بالا (HDL-C یا High density-lopoprotein cholesterol)، لیپوپروتئین های با دانسیته کم (LHL-C یا Low density lipoprotein cholesterol)، آپولیپوپروتئین A (APoA یا Apolipoprotein A)، آپولیپوپروتئین B (APoB یا Apolipoprotein B) در دو گروه بررسی و مورد مقایسه قرار گرفت. در پایان، اطلاعات به دست آمده با استفاده از آزمون t و 2χ مورد بررسی قرار گرفت.
یافته ها: میانگین سطح سرمی APoB و LDL-C در بیماران افسرده به طور معنی داری بیشتر از گروه شاهد بود (05/0 < P)، در حالی که میانگین سطح سرمی آپولیپوپروتئین A و HDL-C در بیماران افسرده به طور معنی داری کمتر از گروه شاهد بود (05/0 < P).
نتیجه گیری: بیماران مبتلا به افسردگی اساسی دارای ریسک بالایی برای ابتلا به اختلالات قلبی- عروقی بودند و به همین دلیل ارزیابی سطح لیپیدهای خون این بیماران برای تشخیص و پیش گیری از آترواسکروز به عنوان اولین اقدام جهت کاهش شانس ابتلای آن ها به بیماری های قلبی- عروقی پیشنهاد می گردد.
تأثیر آموزش مهارت نظم جویی هیجان مبتنی بر رفتار درمانی دیالکتیک در وسوسه ی افراد مبتلا به سوء مصرف مواد: مطالعه ی تک آزمودنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
چکیده مقدمه: در فرایند درمان و پیشگیری از بازگشت اعتیاد، حالت های هیجانی منفی و مثبت، و وسوسه از مهم ترین عوامل خطر بازگشت می باشد. هدف مطالعه ی حاضر بررسی اثربخشی آموزش مهارت نظم جویی هیجان مبتنی بر رفتار درمانی دیالکتیک در کاهش وسوسه ی افراد مبتلا به سوء مصرف مواد بود. روش: پژوهش در چارچوب طرح های تجربی تک آزمودنی با استفاده از طرح خطوط پایه چندگانه ی پلکانی اجرا شد. بر اساس میزان تمایل به شرکت در مطالعه، مصاحبه ی تشخیصی ساختار یافته و ملاک های ورود، از میان بیماران مرد مبتلا به سوء مصرف مواد، سه نفر به صورت تصادفی انتخاب شدند. هر سه آزمودنی به صورت انفرادی در خلال ده جلسه تحت آموزش مهارت نظم جویی هیجان مبتنی بر رفتار درمانی دیالکتیک قرار گرفتند. به منظور سنجش وسوسه از نسخه ی فارسی پرسشنامه ی عقاید وسوسه انگیز (بک، 1993) استفاده شد. یافته ها: آموزش مهارت نظم جویی هیجان مبتنی بر رفتار درمانی دیالکتیک به آزمودنی های پژوهش موجب کاهش چشم گیر نمرات وسوسه در مقیاس عقاید وسوسه انگیز شد، به طوری که نمرات در طی ده جلسه ی مداخله ی آموزشی کاهش قابل توجهی نسبت به نمرات خط پایه داشتند. بازبینی دیداری نمودارهای اثربخشی و اندازه ی ضریب تأثیر نیز بیانگر کاهش معنادار و قابل توجّه شدت وسوسه ی آزمودنی ها بود. نتیجه گیری: آزمودنی های مداخلات آموزشی نظم جویی هیجان مبتنی بر رفتار درمانی دیالکتیک می تواند در انتخاب راهبردهای مقابله ای با وسوسه مؤثر واقع شود و تلویحات کاربردی مطلوبی در زمینه درمان و پیشگیری از بازگشت سوء مصرف مواد دارد.
اثربخشی درمان فراشناختی بر اضطراب و مؤلفه های فراشناختی مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: مدل فراشناختی در اختلال اضطراب فراگیر، با فرآیند شناختی مرتبط با نگرانی آسیب شناختی خصوصاً نقش باورهای مثبت و منفی درباره ی نگرانی مطرح شد. هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی درمان فراشناختی بر اضطراب و مؤلفه های فراشناختی مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر بود. روش: این مطالعه شبه آزمایشی با استفاده از طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه انجام شد. از میان همه بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر که به کلینیک روان شناسی در شهرستان مشهد مراجعه کرده بودند، 20 نفر با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه برابر آزمایش و گواه قرار گرفتند. شرکت کنندگان با استفاده از مصاحبه ساختار یافته بالینی و بر اساس اختلال های محور یک انتخاب شدند. گروه آزمایش طی 9 هفته تحت درمان فراشناختی ولز قرار گرفتند و در این مدت بر گروه گواه هیچ گونه مداخله درمانی انجام نگرفت. پرسشنامه اضطراب بک، پرسشنامه فراشناخت و نیز پرسشنامه فرانگرانی به عنوان ابزار ارزشیابی در پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری مورد استفاده قرار گرفت. داده ها با استفاده از روش های آمار توصیفی و آزمون تحلیل کوواریانس چند متغیری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج این پژوهش نشان داد که میانگین اضطراب، فرانگرانی و مؤلفه های باورهای فراشناختی در گروه آزمایش، پس از مداخله درمانی فراشناختی در مقایسه با گروه گواه به طور معناداری کاهش پیدا کرده است. نتیجه گیری: یافته های این پژوهش با نتایج سایر پژوهش ها در این حیطه همخوانی داشته و نشان دهنده اثربخش بودن درمان فراشناختی بر اضطراب و مؤلفه های فراشناختی مبتلایان اختلال اضطراب فراگیر بود.
رابطه بین عدم تحمل بلاتکلیفی و نشخوار فکری با نگرانی در جمعیت دانشجویی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: هدف از انجام پژوهش حاضر تعیین رابطه بین عدم تحمل بلاتکلیفی و نشخوار فکری با نگرانی در جمعیت دانشجویی می باشد. روش: پژوهش به لحاظ هدف از نوع بنیادی و به لحاظ نحوه ی جمع آوری داده ها از نوع توصیفی بود که در چارچوب یک طرح همبستگی انجام گردید. نمونه ی پژوهش 152 نفر دانشجوی کارشناسی دانشگاه پیام نور تالش بودند که با روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند و پرسشنامه نگرانی ایالت پنسیلوانیا، پرسشنامه عدم تحمل بلاتکلیفی فریستون و همکاران و مقیاس نشخوار فکری نولن هوکسما و مارو را تکمیل نمودند. برای تحلیل داده ها از آزمون همبستگی و تحلیل رگرسیون استفاده گردید. یافته ها: یافته های پژوهش نشان داد که بین عدم تحمل بلاتکلیفی و نشخوار فکری با نگرانی همبستگی مثبت و معنادار وجود دارد. همچنین بین عدم تحمل بلاتکلیفی و نشخوار فکری نیز همبستگی مثبت معنادار مشاهده گردید. بر اساس نتایج تحلیل رگرسیون گام به گام، سازه های عدم تحمل بلاتکلیفی و نشخوار فکری توانستند 30 درصد از تغییرات نگرانی را تبیین کنند. نتیجه گیری: هدف قرار دادن سازه شناختی عدم تحمل بلاتکلیفی و نشخوار فکری در درمان می تواند شیوه ی مؤثری در کاهش نگرانی باشد.
رابطه عملکرد خانواده با اختلالات شخصیت بر اساس الگوی مک مستر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: یکی از الگوهای مهم در زمینه بررسی کارکرد خانواده ،الگو کارکرد خانواده مک مستر است، پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه عملکرد خانواده بر اساس این الگو با اختلالات شخصیت در یکی از اعضای خانواده انجام گرفت. روش: پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی بود. در این پژوهش 300 نفر از دانشجویان دانشگاه رازی کرمانشاه به شیوه نمونه گیری تصادفی طبقه ای انتخاب شدند. برای گردآوری داده ها از پرسشنامه شخصیتی میلون و پرسشنامه عملکرد خانواده استفاده شد. به منظور آزمون فرضیه های پژوهش از تحلیل رگرسیون خطی چندگانه، همبستگی پیرسون و تحلیل همبستگی بنیادی استفاده گردید. یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که بین همه خرده مقیاس های عملکرد خانواده خانواده(ارتباط، ایفای نقش، آمیزش هیجانی، حل مشکل، همراهی هیجانی، کنترل رفتار و عملکرد کلی) با اختلالات شخصیت رابطه منفی و معناداری وجود دارد. نتیجه گیری: با توجه به نتایج می توان گفت که روان درمانگران و مشاورانی که از خانواده درمانی برای درمان اختلالات شخصیت بهره می گیرند بر اصلاح کارکردهای خانواده تاکید داشته باشند.
نقش واسطه ای نشخوار و نگرانی در رابطه بین منبع کنترل با افسردگی و اضطراب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش، بررسی رابطه منبع کنترل، نشخوار و نگرانی با افسردگی و اضطراب در دانشجویان بود. در این پژوهش، علاوه بر سنجش رابطه متغیرها، نقش واسطه ای نشخوار و نگرانی در رابطه بین منبع کنترل با افسردگی و اضطراب نیز بررسی شد. تعداد 154 دانشجو (88 دختر و 66 پسر) از دانشگاه تهران در این پژوهش شرکت کردند. ابزارهای مورد استفاده شامل پرسشنامه منبع کنترل راتر (RLCS)، مقیاس پاسخ های نشخواری (RRS)، پرسشنامه نگرانی (PSWQ)، مقیاس افسردگی بک (BDI) و مقیاس اضطراب بک (BAI) بود. نتایج با استفاده از روش تحلیل مسیر و ماتریس واریانس- کوواریانس تحلیل شدند. ضرایب همبستگی نشان داد که منبع کنترل با افسردگی (05/0P<) و اضطراب (05/0P<) رابطه معنادار داشت و نشخوار و نگرانی با افسردگی (01/0P<) و اضطراب (01/0P<) رابطه معنادار داشت. نتایج هم چنین نشان داد که متغیرهای نشخوار و نگرانی در رابطه بین منبع کنترل با افسردگی و اضطراب نقش واسطه ای دارند. شاخص هایGFI و CFI و RESMA حاکی از برازش مدل فرضی پژوهش است. از یافته های این پژوهش می توان نتیجه گرفت که رابطه بین منبع کنترل با افسردگی و اضطراب یک رابطه ساده نیست و متغیرهای دیگر، مثل نشخوار و نگرانی، می توانند در این رابطه نقش واسطه ای داشته باشند.
تاثیر توانبخشی شناختی رایانه یار و داروی روان محرک در بهبود نشانه های بالینی کودکان دارای اختلال نارسایی توجه- بیش فعالی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اختلال نارسایی توجه- بیش فعالی یک اختلال روانی عصبی شایع بین کودکان است. پژوهش حاضر با هدف تعیین و مقایسه تاثیر توانبخشی شناختی رایانه یار با داروی روان محرک در بهبود نشانه های بالینی کودکان مبتلا به اختلال نارسایی توجه- بیش فعالی انجام شد. طرح پژوهش آینده نگر از نوع پیش آزمون- پس آزمون- پیگیری با دو گروه آزمایشی بود. تعداد 23 کودک مبتلا به اختلال نارسایی توجه- بیش فعالی در دو گروه درمانی با داروی روان محرک و توانبخشی شناختی رایانه یار مورد بررسی قرار گرفتند. ابزارهای پژوهش شامل مقیاس سوانسون، نولان و پلهام- ویرایش چهارم (SNAP-IV)، فرم کوتاه آزمون هوش تجدید نظر شده وکسلر کودکان (WISC-R)و پرسشنامه علایم مرضی کودکان (CSI-4) بود. نتایج نشان داد که توانبخشی شناختی رایانه یار منجر به کاهش موثر و ماندگار در نشانه-های بالینی آزمودنی ها شد. به علاوه، با وجود بیشتر و ماندگارتر بودن کاهش نشانه های بالینی در گروه توانبخشی شناختی رایانه یار نسبت به گروه داروی روان محرک، این تغییرات به لحاظ آماری معنادار نشد. به طور کلی، آموزش-های شناختی نه تنها نشانه های شناختی را بهبود بخشید، بلکه نشانه های حرکتی- انگیزشی این اختلال را نیز حتی با اثربخشی بیشتر کاهش داد. بنابراین، توانبخشی شناختی رایانه یار را می توان به عنوان جایگزین داروی روان محرک پیشنهاد کرد.
بررسی نقش صفات شخصیتی دلسوزی به خود و بخشایش در پیش بینی شدت افسردگی دانشجویان(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: به نظر می رسد که افراد افسرده به دلیل داشتن نگرش های منفی، دلسوزی و بخشایش کمتری نسبت به خود و دیگران داشته باشند. برای آزمون این فرض، پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش ویژگی های شخصیتی دلسوزی به خود و بخشایش با شدت افسردگی در دانشجویان انجام گرفت.
مواد و روش ها: روش پژوهش حاضر همبستگی بود. کلیه دانشجویان دانشگاه محقق اردبیلی در سال تحصیلی 90-1389 جامعه آماری این پژوهش را تشکیل دادند. تعداد 126 نفر که به شیوه تصادفی ساده انتخاب شده بودند، به صورت انفرادی و در محل تحصیل به پرسش نامه های افسردگی، دلسوزی به خود و بخشایش پاسخ دادند. داده های جمع آوری شده نیز با استفاده از آزمون های همبستگی Pearson و تحلیل رگرسیون چندگانه با کاربرد نرم افزار SPSS نسخه 18 تحلیل شد.
یافته ها: دلسوزی به خود و بخشایش به طور منفی با افسردگی همبسته بود. نتایج تحلیل رگرسیون هم آشکار کرد که 16 درصد از واریانس افسردگی به وسیله دلسوزی به خود و 20 درصد از واریانس آن به وسیله بخشایش تبیین می شو.
نتیجه گیری: دلسوزی به خود و بخشایش، دو ویژگی شخصیتی مثبتی می باشند که در صورت بالا بودن آ ن ها احتمال افسردگی در فرد پایین است.
رابطه ی بین سبک های مقابله ی اجتناب شناختی - رفتاری و اختلال خوردن در دانشجویان دانشگاه(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
مقدمه:پژوهش حاضر جهت بررسی رابطهی سبکهای مقابلهای شناختیرفتاری و انواع اختلال خوردن در دانشجویان دانشگاه انجام شده است.
روشکار: در این پژوهش توصیفی همبستگی، 200 نفر دانشجوی شاغل به تحصیل در نیمسال اول 89-1388 از میان دانشکدههای مختلف دانشگاه شهید چمران اهواز به صورت تصادفی مرحلهای انتخاب شدند. به منظور سنجش انواع سبکهای مقابلهی اجتنابی از مقیاس سبکهای مقابلهی اجتناب اجتماعیشناختی و برای سنجش اختلال خوردن از آزمون بازخورد اختلال خوردن استفاده شد. تحلیل دادهها با استفاده از ضریب همبستگی و تحلیل رگرسیون چندگانه به روش گام به گام با سطح معنیداری 05/0>P انجام شد.
یافتهها:سبک مقابلهی اجتناب اجتماعیرفتاری با اختلال خوردن و زیرمقیاسهای آن یعنی رژیم غذایی (05/0>P)، پرخوری (01/0>P) و مهار دهانی (05/0>P) رابطهی مثبت معنیداری دارد. در این میان مقابلهی اجتناب رفتاری با مشکل پرخوری رابطهی مثبت معنیداری دارد. مقابلهی اجتناب اجتماعیشناختی با اختلال خوردن کلی (05/0>P) و دو زیرمقیاس مهار دهانی و پرخوری رابطه دارد (01/0>P) اما با رژیم غذایی رابطهی معنیداری نداشت. تحلیل رگرسیونی چندگانه نشان میدهد که از بین انواع سبکهای اجتنابی، سبک مقابلهی اجتناب اجتماعیرفتاری بهترین پیشبینیکنندهی انواع اختلال خوردن میباشد به طوری که اجتناب اجتماعیرفتاری میتواند 07/0 درصد واریانس خردهمقیاس رژیم غذایی،22 درصد واریانس پرخوری و 13 درصد واریانس مهار دهانی را تبیین کند.
نتیجهگیری: مبتلایان به اختلال خوردن از انواع سبکهای مقابلهی اجتنابی برای رویارویی با فشارهای روانشناختی استفاده میکنند و اختلال خوردن نیز نوعی سبک رویارویی با مشکلات زندگی است. سبک مقابلهی اجتنابی اجتماعیرفتاری بهترین پیشبینیکنندهی اختلال خوردن محسوب می شود.
کیفیت زندگی در بیماران دچار خستگی مزمن: نقش پیش بین عوامل روان شناختی و جمعیت شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
چکیده مقدمه: عوامل روانی- اجتماعی در کیفیت زندگی بیماران دچار خستگی مزمن نقش دارند و پیامدهای درمانی این بیماران را تحت تأثیر قرار می دهند. هدف پژوهش حاضر بررسی نقش پیش بین عوامل روان شناختی و جمعیت شناختی در کیفیت زندگی بیماران دچار خستگی مزمن بود. روش: در یک زمینه یابی مقطعی، تعداد 393 بیمار (150 مرد و 243 زن) مبتلا به سندروم خستگی مزمن از میان بیماران سرپائی مراجعه کننده به درمانگاه بیمارستان های دانشگاه علوم پزشکی تهران به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه اطلاعات جمعیت شناختی، مقیاس خستگی چالدر و برنامه مصاحبه ی بالینی، مقیاس کیفیت زندگی و مقیاس اضطراب و افسردگی بیمارستانی جمع آوری و به کمک همبستگی و رگرسیون چندگانه به روش گام به گام تحلیل شد. یافته ها: بین افسردگی، اضطراب، و سن با کیفیت زندگی رابطه ی منفی و معنادار به دست آمد. افسردگی، اضطراب و سن به طور معنادار تغییرات مربوط به کیفیت زندگی مبتلایان به سندروم خستگی مزمن را پیش بینی کردند و در مجموع 61% از کیفیت زندگی را تبیین می نمایند. سهم افسردگی در تبیین کیفیت زندگی بالاترین میزان بود. نتیجه گیری: افسردگی، اضطراب و سن بیمار در کیفیت زندگی بیماران مبتلا به سندروم خستگی مزمن مهم هستند. تدارک برنامه هایی برای بهبود افسردگی و اضطراب در افراد مسن تر مبتلا به سندروم خستگی مزمن به عنوان مبنایی برای ارتقای کیفیت زندگی این بیماران ضروری است.