حوادث پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، در چارچوب های نظری متعددی مورد تحلیل قرار گرفته؛ از جمله: تقابل اسلام ناب و التقاطی، تضاد گفتمان جمهوری اسلامی و ایرانی، شکاف بین نسل اولی و نسل های بعدی و منازعه انقلاب رنگی و جنبش اجتماعی. از میان این چارچوب های نظری، هم اینک قالب جنبش های اجتماعی و انقلاب های رنگی بیش از دیگر قالب ها به کار میرود. مسئله آن است که کدامیک از این دو از قابلیت علمی برخوردار است؟ از این رو، هدف این نوشتار، بررسی علمی دو مقوله جنبش اجتماعی و انقلاب رنگی و میزان انطباق آن بر حوادث پس از انتخابات دهم است. روش مناسب برای نیل به این هدف، تجزیه جداگانه دو نظریه جنبش اجتماعی و انقلاب رنگی و مقایسه آن با حوادث انتخاباتی است. یافته مهم این پژوهش آن است که آنچه پس از انتخابات روی داد، نه جنبش اجتماعی است و نه انقلاب رنگی، بلکه انقلاب فرارنگی است.
اصلاحات، بر خلاف انقلاب و استحاله که قصد براندازى دارند، حل مشکلات و رفع نارسایىهاى یک نظام را با روشهاى قانونى دنبال مىکند. مشخصههاى حرکت اصلاحطلبانه موجود، شعار «استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى» است. اهداف جنبش دوم خرداد، تثبیت حقوق و آزادىها و حاکمیت مردم بر سرنوشت خود بود؛ تثبیت اسلامیت و جمهوریت نظام در کنار یکدیگر و امکان حاکمیت توأمان دین و دموکراسى بود.
تأثیر جهانى شدن بر دموکراسى به عنوان یکى از وجوه مهم حیات بشر امروز، از موضوعات مورد توجه اندیشمندان سیاسى است. آیا جهانى شدن موجب توسعه و تقویت دموکراسى خواهد شد یا برعکس. پرسش اصلى نوشتار حاضر این است که «تأثیر جهانى شدن بر روند دموکراتیزاسیون (دموکراسی سازی) و جنبش هاى دموکراتیک در ایران معاصر چه بوده است؟» در این مطالعه، براى فهم تأثیرات حاصل از جهانى شدن به دموکراسى، وضعیت دموکراسى در ایران معاصر به عنوان نمونه، مورد توجه قرار مى گیرد. فرضیه ما این است که «شواهد موجود حاکى از تأثیر مثبت جهانى شدن در کنار سایر عوامل بر تقویت جنبش هاى دموکراتیک و روند دموکراتیزاسیون در ایران معاصر است.» به این منظور، پس از اشاره به تعریف جهانى شدن، ابعاد و شاخص هاى مختلف آن، راه هاى تأثیر این پدیده بر دموکراسى با تأکید بر جنبش هاى دموکراتیک در ایران معاصر بررسى و تحلیل مى شود. پژوهش حاضر از نوع تحلیلى با روش تبیین علّى است.
آقاى جلایىپور در این گفتوگو تلاش مىکند به تحلیل سیر جریان دوم خرداد از دیدگاه اجتماعى بنشیند. وى معتقد است این جریان رشد آرامى داشته و همچنان در حال پیشروى است و نمىتوان آن را خفه کرد؛ زیرا با اندیشههاى جهانى پیوند دارد و استمرار جنبش، به تغییر و اصلاح قانون اساسى مىانجامد.
جریان های سیاسی پس از انقلاب اسلامی ایران تاکنون انشعاب های متعددی به خود دیده است. به گونه ای که هر جریانی، حتی تازه تأسیس بعد از مدت نه چندان طولانی به انشعاب و چندگانگی دچار می شود. انشعاب ها در جریان های سیاسی در بسیاری موارد به انحلال جریان و یا تقابل و نزاع های سیاسی منجر می شود. علت کاوی این انشعاب ها گام اولی است که می توان برای ایجاد ثبات در جریان ها و احزاب سیاسی داخل برداشت، زیرا سیر تحولات سیاسی به گونه ای است که نشان از ادامه داشتن این روند در جریان های سیاسی دارد. در تحقیق حاضر علت کاوی این مسئله بر مبنای الگوی سه سطحی گفتمانی فرکلاف موردپژوهش قرار می گیرد که بر مبنای آن هر گفتمان در سه سطح متن، فرآیند تولید و کارکرد اجتماعی بررسی می شود. بر این اساس یافته های تحقیق حاضر در سطوح توصیف، تفسیر و تبیین بیان شده است. علت های بروز انشعاب در جریان های سیاسی بر اساس مفاهیم نظریه تحلیل گفتمان، از قبیل تکمیل معانی در مواجهه با معانی دیگر، تعریف گفتمان بر اساس ضد های خود، اثرگذاری تغییرات اجتماعی بر گفتمان و سازوکار مفصل بندی بیان می شود و علل انشعاب جریان ها در هر بخش بیان می گردد.
سؤالی که این مقاله به آن میپردازد این است که بهتر است آینده اصلاح و توسعه در ایران چگونه باشد. در پاسخ با تعریفی که از اصلاح میدهد و آن را معادل توسعه میداند، با تأکید بر ضرورت اصلاح و هدفگیری آن به سوی استقلال، آزادی، عدالت و معنویت، توصیه به توسعه همهجانبه با محدودیت توسعه اجتماعی میکند.