با پایان عصر انقلابهای کلاسیک و آغاز قرن جدید، شاهد برپایی و پیروزی انقلابهایی هستیم که به رنگی یا مخملی شهرت یافتهاند. مقاله حاضر، ضمن بازنمایی ویژگیهای عام و مشترک انقلاب رنگی در جوامع دستخوش این دگرگونی، از طریق مطالعه موردی یوگسلاوی، به تحلیل شرایط امکان و امتناع آن در جامعه ایرانی میپردازد. برای این منظور، نویسنده، ساختار سیاسی نظام جمهوری اسلامی و شیوههای عمل آن در محیط اجتماعی را تحلیل میکند و در عین حال، ساختار اجتماعی ایران و شیوههای کنش جمعی در جامعه ایرانی را مورد بررسی قرار میدهد. مطابق تخمین نویسنده، ممکن است به دلیل وجود برخی شرایط امکان در جامعه و نظام سیاسی، شاهد برپایی برخی جنبشهای اجتماعی باشیم که هدف آنها تغییر جمهوری اسلامی از طریق نوعی انقلاب رنگی است، اما در مقابل، وجود برخی شرایط امتناع در سطح نظام سیاسی و همچنین جامعه ایرانی، پیروزی این انقلاب را ناممکن و تحقق اهداف آن را ممتنع میکند.
نویسنده در این مقاله با طرح برخی شبهات رایج پیرامون توزیع قدرت در نظام جمهوری اسلامی ایران در صدد پاسخ به این شبهات بر اساس نحوه توزیع قدرت در ساختار قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است. نویسنده این شبهات را در چهار محور کلی دسته بندی کرده که عبارت است از: 1. جایگاه مردم در قانون اساسی 2. جایگاه رهبری نظام 3. اصل دموکراتیک بودن نظام 4. سهم خواهی روحانیت و مساله قدرت. سپس با طرح برخی نظریات پیرامون قدرت، استناد به قانون اساسی و نظریات متفکرین مسلمان و برخی منابع اسلامی، این شبهات را پاسخ داده است.