فلسفه فلسفه اسلامی (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
درجه علمی در دستهبندی سابق وزارت علوم: علمی-پژوهشیآرشیو
چکیده
فلسفههای مضاف با دو نوع رشته فلسفه علوم و فلسفه حقایق ظاهر گشتهاند. فلسفه علوم، دانش فرانگرانة توصیفی- تحلیلی رشته علمی و فلسفه حقایق، دانش درونگرانة توصیفی - عقلانی پدیدههای حقیقی و اعتباری است. فلسفه فلسفه اسلامی، دانش فرانگرانة فلسفه اسلامی و رویکردهای مشّایی، اشراقی و صدرایی و رهیافتهای شخصیّتهای برجستة حکمت اسلامی است. این مقاله، علاوه بر تبیین مفاهیم کلیدی تعریف پیشگفته و روششناسی تحقیق، به انواع فلسفة رشتههای علمی و مسائل آنها و تفاوت رؤوس ثمانیه با فلسفههای علوم پرداخته است. و در پایان چهارده مسأله مهم فلسفة فلسفه اسلامی بیان گردیده است.متن
درآمد سخن
فلسفه ورزی از ویژگیهای ممتاز آدمیان است؛ زیرا به تعبیر ارسطو، همة آدمیان بهطور طبیعی خواهان دانستنند و نشانة این امر، دلبستگی ما به حواس ما است؛ البته حیوانات نیز قوة ادراک حسی برخوردارند و آنها با اتکا به نمودها و حافظه زندگی میکنند و از تجربة به هم پیوسته بهرهای اندک دارند؛ در حالی که آدمیان برای زندگی از صناعت و استدلال و تعقل نیز سود میجویند. تجربه، شناخت افراد و مصادیق است؛ شناختی که متضمن شناخت علت نیست؛ اما صناعت، شناخت کلیات و متضمن شناخت علت است (ارسطو، 1378: ص19-22). حکمت و فلسفه نه تنها بر دریافتهای حسی و تجربی اطلاق نمیشود، بلکه انواع فنون و صناعات را نیز نباید فلسفه به معنای دقیق کلمه خواند. فلسفه، دانشی است که با علل و مبادی نخستین سروکار دارد؛ هم علل نخستین هستی شناختی و هم علل نخستین معرفت شناختی و به همین دلیل، همة حقایق کلی مانند اصل هستی، وجود معرفت، وجود نفس، وجود خدا، عوالم هستی، وجود اعتباری و غیره در آن بررسی میشود.
امروزه، فلسفه نه تنها یک دانش بل دانشها و مکاتب و گرایشهای گوناگونی را نمایان ساخته است. ما در این نوشتار در صددیم تا با نگاهی درجه دوم به تبیین فلسفه اسلامی بپردازیم:
1.فلسفة فلسفة اسلامی: عبارت است از دانشِ فرانگرانه فلسفة اسلامی و گرایشها و موضوع این دانشِ فرانگرانه عبارت است از فلسفه اسلامی و رویکردهای مشایی، اشراقی و صدرایی و رهیافتهای شخصیتهای برجستة حکمت اسلامی.
روش عام پژوهش در فلسفه فلسفة اسلامی در مقام فن تحقیق، کتابخانهای است که با روش هرمنوتیکی، فهم نظریهها، رویکردها، رهیافتها و پارادیمهای فلسفی حاصل میآید؛ اما در مقام روش تحقیق، فرایند این پژوهش، وصفی، تعلیلی، تحلیلی، استدلالی و نقدی سپری میشود.
رویکردِ فلسفة فلسفه اسلامی در مقام گردآوری اطلاعات، تاریخی ـ گزارشی، و در مقام داوری و تحلیل، معرفت شناختی است.
غایت و هدفِ این دانش، وصف و تحلیل مکاتب و گرایشهای فلسفة اسلامی و ارزیابی و کشف آسیبها و تواناییهای آنها است. این هدف با توجه به کارآمدی و نقش فلسفه در عرصة الاهیات، علوم، فلسفههای مضاف، فرهنگ و فنآوری و کاربرد و روزآمدی فلسفه در نیازهای معاصر دنیایی و آخرتی، مادی و معنوی، فردی و اجتماعی و در نهایت، ارائه ساختار و سازماندهی، پیشنهادی دستگاه جدید فلسفة اسلامی انجام میپذیرد. به عبارت دیگر، هدف نهایی فلسفة فلسفه اسلامی عبارت است از کشف و ارائه ساختاری نظاممند برای فلسفه اسلامی با مختصات ذیل:
أ. فلسفی بودن و بهرهمندی تمام مسایل فلسفه اسلامی از روش عقلی؛
ب. اسلامی بودن بهمعنای استفاده و همراهی مسایل فلسفی با آموزههای اسلامی و دست کم عدم مخالفت صریح آنها با اسلام؛
ج. کارآمدی و روزآمدی یعنی ایفای نقش فلسفه اسلامی اسلامی در الاهیات، علوم، فلسفههای مضاف، فرهنگ و فنآوری و دیگر نیازهای انسان معاصر.
این سازماندهی افزون بر روابط نظاممند مسائل و تعیین حدود و ثغور دامنة آنها باید کانون و موضوع اصلی دستگاه جدید را مشخص سازد.
2. تبیین مفاهیم
برای دریافت و فهم دقیق مطالب پیشگفته، تبیین و شرح و بسط واژگان کلیدی فلسفة اسلامی مانند روش تحقیق، رویکرد، رهیافت، فرانگرانه لازم و ضرور است.
1ـ2. روش تحقیق
روش تحقیق به معنای عام عبارت است از ابزار گردآوری اطلاعات و وصف و داوری و فهم نظریه.
بخشِ نخستِ روش تحقیق به معنای عام، یعنی ابزار گردآوری اطلاعات را فن تحقیق میگویند و آن را به میدانی و کتابخانهای و میدانی را به نمونه پژوهی، پیمایشی و آمایشی منشعب میسازند و بخشِ دومِ روشِ تحقیق به معنای عام یعنی ابزار وصف و داوری و فهم را روش تحقیق بمعنای خاص میگویند و آن را به لحاظهای گوناگون تقسیم میکنند. روش تحقیق به معنای خاص در برابر فن تحقیق، از یک لحاظ به روش وصفی،روش تعلیلی، روش تحلیلی، روش استدلالی و روش نقدی منشعب میشود.
روش وصفی به گزارش نظریه یا پدیده، و روش تعلیلی به بیان علل و عوامل پیدایی نظریه و روش تحلیلی به کشف پیش فرضها و لوازم نظریه و روش استدلالی به مدلّل ساختن باور و روش نقدی به داوری نظریه (کشف مطابقت و عدم مطابت با واقع) میپردازد.
روش استدلالی، همان ابزار تبدیل باور به باور صادق موجّه و مدللّ است که به ابزارهای عقلی، تجربی، نقلی (اعم از تعبدی و تاریخی) و حضوری تقسیم پذیر است، و روش تعلیلی عبارت است از تبیین علل و عوامل پیدایی نظریه مانند عوامل انگیزشی، مکانیکی، ارگانیستی، الاهیاتی، اجتماعی و ... .
روشِ تحقیق به معنای خاص به لحاظ دیگری، به روش هرمنوتیکی، روشپدیدار شناختی، روش ساختار گرایی و روش گفتمانی دستهبندی میشود.
شایان ذکر است که روشهای وصفی، تعلیلی، تحلیلی، استدلالی و نقدی، ابزارهایی هستند که هویت معرفتی و دفاعی نظریه را تأمین میکنند، اما روشهای هرمنوتیکی، پدیدار شناختی، ساختار گرایی و گفتمانی، ابزارهایی هستند که هویت تفهیمی و تفهّمی نظریه را به دست میآورند.
روش تحقیق (عام)
فن تحقیق روش تحقیق (خاص)
میدانی کتابخانهای به لحاظهویت معرفتی و دفاعی بهلحاظ تفهیم و تفهّم
فلسفة فلسفه اسلامی در جهت وصف و فهم نظریهها و رویکردها باید از فن کتابخانهای بهره گیرد؛ یعنی با رویکرد تاریخی و از کندی بل از ارسطو تا فلسفة معاصر اسلامی تکتک مسایل فلسفة فلسفة اسلامی را دنبال کند.
سرّ بررسی آراء و دیدگاههای ارسطو و پارهایاز فلسفههای یونان باستان، تأثیر پذیری فلسفة آغازین اسلامی از آن دیار است که با مطالعة دقیق و تحلیلی آثار آنها میتوان در صد تأثیر پذیری فیلسوفان مسلمان به ویژه کندی، فارابی، ابنسینا را از حکیمان یونان به دست آورد؛ بنابراین، منظور از فن کتابخانهای، شناسایی منابع مکتوب حکیمان مسلمان و فهم دقیق مدعیات آنها است. فهم دقیق نظریهها ، رویکردها و رهیافتها و پارادایم های فلسفی فقط با روش هرمنوتیکی انجام میپذیرد؛ یعنی پژوهشگر در فرایند فهم ساحتهای پیش گفته نباید از پیش فرضهای تحمیلی خود بهره گیرد و فقط باید به مقصود و نیّت مؤلفان حکمت دستیازد.
شایان ذکراست که برای دستیابی به این غرض و غایت باید مؤلف محور بود نه همانند عالمان هرمنوتیک فلسفی، مفسّر محور.
توضیح مطلب این است که هر متنی با مؤلّف و مفسِّرش ارتباط مییابد و تفسیر و فهم از متن نیز با رویکرد مؤلف محوری و مفسّر محوری تفاوت مییابد.
مؤلف متن مفسر
تفسیر
مؤلف محور، تمام تلاش خود را به کار میگیرد تا به مقصود و خواستههای مؤلف و سازنده متن دست یابد؛ به همین جهت، از قرینههای حالیه و مقالیه و قواعد زبان شناختی و ضوابط دستوری استفاده میکند تا بهتر به کشف معنا و نیّت مؤلف برسد. پژوهشگر در مقام فهم و وصف دیدگاههای فیلسوفان اسلامی نباید مفسر محورانه به تفسیر منابع مکتوب آنها بپردازد و باید از تفسیر به رأی و دخالت ذهنیت و پیش فرض و پیشدانستههای خود در فرایند فهم بپرهیزد کند؛ البته باید توجه داشت که پیشدانستهها و پیشفرضها سه نوعاند: دستة نخست، پیشفرضهای استخراجی و استنباطی که عبارتند از ابزار اصطیاد معنا از متون؛ یعنی قواعد زبان متکلم مثلاً قواعد زبان عربی نسبت به متون فلسفه اسلامی و قواعد زبان شناختی مانند عام و خاص ، مطلق و مقید، مجمل و مبیّن، قراین حالیه و مقالیه و توجه به معانی عصر مؤلف.
این دسته از پیشدانستهها نه تنها رهزن فهم نیّت مقصود و مؤلف متن نیستند که همراه و همیار فهمند و باید از آنها بهره برد.
دستة دوم، پیش فرضهای استفهامیاند؛ یعنی پرسشهایی که مفسّر از متون فلسفی میکند و منشأ دریافت مدلولهای التزامی آنها میشوند و اگر آن پرسشها طرح نمیشد؛ هیچگاه آن معانی التزامی ظهور نمییافت. این دسته از پیشدانستهها نیز در مقام فهم و وصف متون فلسفی مفیدند و بسیار به تحلیل و کشف دلالتهای التزامی و پیشفرضهای مؤلف مدد میرسانند.
دستة سوم، پیشفرضهای تحمیلی و تطبیقیاند که باعث تفسیر به رأی میشوند؛ برای مثال، اگر کسی به پدیدار شناسی کانت گرایش داشته و نصوص ارسطو را نیز به گونهای تفسیر کند که گویا ارسطو، پدیدار شناس است؛ در آن صورت، گرفتار پیشفرض تحمیلی و رهزن فهم مقصود ارسطو شده است (رک: خسروپناه، 1379: گفتار7)؛ بنابراین، فلسفة فلسفة اسلامی در مقام گردآوری اطلاعات از روش هرمنوتیکی بهره میبرد؛ اما در مقام ارزیابی و داوری از روشهای تعلیلی، تحلیلی، استدلالی و نقدی بهره میگیرد. فلسفة فلسفة اسلامی با بهرهگیری از روش تعلیلی، عوامل و علل پیدایی پارادیمها و مکاتب فلسفی را کشف میکند و با روش تحلیلی، پیشفرضها و لوازم و دستاوردها و با استفاده از روش نقدی، آسیبها و کاستیهای روش شناختی و محتوایی آن مکاتب و گرایشهای فلسفی را به دست میآورد.
روشهای استدلالی در این فلسفة مضاف اعم از برهان عقلی و نقلی تاریخی و وجدانی است؛ یعنی با این روشها میتوان نظریهها و دکترین جدید فلسفه اسلامی را مدلّل ساخت و ادعای خود را اثبات یا معقول کرد.
2ـ2. نظریه یا تئوری
مدعا یا حکمی که به موضوع و محتوای اندیشه بار میشود، نظریه یا تئوری نام دارد. نظریه فلسفی نیز حکم یا مدعایی را گویند که بر موضوعات فلسفی حمل شده باشد.
3ـ2. رویکرد یا رهیافت
رویکرد Approach عبارت است از زاویه دید و نگرش جمعی عالمان و متخصصان در پیدایی نظریه یا اندیشة معیّنی مانند رویکرد فیلسوفان حکمت متعالیه به نظریهها و مسائل فلسفی .
توضیح اینکه حکیمان متأله با رویکرد عرفانی، مسائلی مانند وجود، علیت، حرکت را بررسی و پژوهش میکنند؛ یعنی زاویه دید آنها کاملاً عرفانی است؛ به همین دلیل، علیت به تشأن تفسیر میشود.
این رویکرد عرفانی در حکمت مشایی مشاهده نمیشود و فقط رویکرد منطقی و استدلالی بر آن حکمفرما است؛ البته این بدان معنا نیست که حکمت متعالیه از روش عقلی ـ برهانی در اثبات مسائل فلسفی مدد نمیگیرد؛ بلکه روش عقلیـ برهانی با زاویه دید عرفانی بهکار گرفته میشود.
رهیافت Attitude عبارت است از زاویه و افق و دامنه دید و نگرش شخصیِ عالمان و پژوهشگران در پیدایی نظریه یا اندیشة معیّنی مانند رهیافت جامعه شناختی دکتر شریعتی یا رهیافت فلسفی استاد مطهری در اندیشة دینی. بر این اساس، دکتر شریعتی، تفسیر جامعهشناختی از مفاهیم دینی ارائه میدهد و کارکردهای اجتماعی دین برای او اهمیت ویژهای دارد و استاد مطهری، گرچه با این رویکرد نیز به مسائل دینی میپردازد، رویکرد فلسفی (آنهم گرایش حکمت متعالیه) او غلبه دارد؛ به همین جهت، میکوشند تا تبیین عقلانی از گزارهها و باورهای دینی ارائه دهد.
شایان ذکر است که هر رویکرد یا رهیافتی با پیشفرضهای خاصی به نظریه و اندیشه معیّنی مینگرد؛ برای نمونه، پیشفرض جبرگرایی و تأثیر جامعه بر اندیشه و نسبیگرایی معرفتی بر رویکرد جامعه شناختی حاکم است یا رویکرد تاریخی، شناخت اندیشه یا نظریه را در اوضاع زمانی و مکانی خودش پی میگیرد.
فلسفة فلسفه اسلامی افزون بر اینکه رویکردهای فیلسوفان اسلامی و گرایشهای گناگون آنها را وصف و تحلیل و آسیبشناسی، و رویکردهای حکمت مشا و اشراق و یمانی و متعالیه را کشف و تبیین میکند، رهیافتهای حکیمان برجسته بهویژه مؤسسان مکاتب و گرایشهای شایع و رایج را نیز شناسایی و ارزیابی میکند.
نکته قابل توجه دیگر ایناست که رویکرد ما در طرح مباحث فلسفة فلسفه اسلامی، تاریخی و معرفت شناسانه است. رویکرد تاریخی در مقام گردآوری اطلاعات و رویکرد معرفت شناختی در مقام داوری بهکار گرفته میشود. رویکرد معرفت شناختی به این معنا است که فیلسوف در فلسفة فلسفه اسلامی با نگرش درجة اول به درون مسائل فلسفی نمیپردازد و در مقام اثبات نفی مسائل فلسفی مانند اصالت وجود یا ماهیت و امثال اینها نیست؛ بلکه نگرش فرانگرانه و درجة دوم به مسائل دارد؛ یعنی زاویه دید پژوهشگران در این دانش، کلان و بیرونی است.
رویکرد تاریخی نیز مکاتب و گرایشهایی فلسفی را در وضعیت زمانی و مکانی خاص و ویژه مطالعه و پیگیری میکند؛
پس رویکرد تحقیق در مسائل فلسفة اسلامی، معرفت شناسانه و تاریخی است؛ یعنی نگرش کلان و بیرونی به مکاتب و گرایشها و رویکردها و رهیافتهای فلسفی وجود دارد و این نگرش را به صورت تاریخی پی میگیرد و فرایند پیدایی و بسط و قبض مسائل را شناسایی میکند؛ بنابراین، هریک از مسائل این دانش مانند چیستی فلسفه، روش فلسفه باید از زمان کندی تا حکیمان معاصر بررسی شود.
4 ـ2. پروژه یا مدل یا پارادایم
انگارة ذهنی از یک موضوع که مشتمل بر یک سلسله روشها و رویکردها و نظریهها باشد، مانند سنت گرایی یا عقلانیت انتقادی، پروژه یا مدل یا پارادایم نامیده میشود.
5ـ2. رشته علمی مجموعة گزارههای نظاممند و دارای دیسیپلین با موضوع یا محور معیّن و محمولهای متفاوت
رشتههای علمی بر پنج دستة عقلی مانند فلسفه، تجربی مانند زیستشناسی، شهودی مانند عرفان، نقلی مانند تاریخ و فقه، و ترکیبی مانند علوم انسانی تقسیم پذیرند.
6ـ2: دانش درون نگرانه و فرانگرانه
معارف بشری به دو دسته منشعب میشوند : نخست، معارف و رشتههای علمی درجة اول که موضوعشان، واقعیت (fact) است. این سنخ رشتههای علمی از عوارض و احکام واقعیتهای خارجی و ذهنی بحث میکنند و از اینرو میتوان آنها را دانشهای درون نگرانه نامید.
دستة دوم، معارف و رشتههای علمی درجة دوم هستند که دربارة دانشهای درجه اوّل بحث میکنند. این سنخ از دانشها را فلسفههای مضاف یا دانشهای فرانگرانه میتوان نام نهاد.
فلسفة فلسفة اسلامی، یکی از فلسفههای مضافی است که فرانگرانه درباره دانش فلسفه اسلامی مطالعه میکند و از آن سخن میگوید.
3.فلسفه مضاف
این واژه، مشترک لفظی میان فلسفه علوم و فلسفه حقایق است. فلسفه علوم، دانش فرانگرانه وصفی ـ تحلیلی رشته علمی است؛ مانند فلسفه معرفت دینی، فلسفه علوم تجربی، فلسفه علوم اجتماعی و ...؛ و فلسفهی حقایق، دانش درونگرانه وصفی ـ عقلانی پدیدههای حقیقی و اعتباری است؛ مانند فلسفه دین، فلسفه نفس، فلسفه سیاسی.
توضیح مطلب: فلسفههای مضاف با دو وضعیت ظاهر شدهاند: فلسفه در وضعیت نخست، به پدیدهها و حقایق ذهنی و خارجی، حقیقی و اعتباری، و در وضعیت دوم، به دانشها و علوم نظاممند اضافه میشود. فلسفه مضاف به پدیدهها و حقایق از سنخ دانش درجه اوّل است که با نگرش فیلسوفانه به تحلیل عقلی موضوع معیّن یعنی واقعیت خارجی یا ذهنی میپردازد؛ مانند فلسفه حیات، فلسفه زبان، فلسفه ذهن،فلسفه نفس، فلسفه معرفت، فلسفه دین، فلسفه نبوت و ... .
فلسفه اسلامی به ویژه گرایش حکمت مشا و حکمت متعالیه، با توجه بیان احکام و عوارض موجود بما هو موجود به پارهای از فلسفههای مضاِفِِ به پدیدهها و حقایق مانند فلسفة هستی، فلسفه معرفت، فلسفه نفس و فلسفه دین پرداخته است. نفس، واقعیتی خارجی و معرفت، واقعیتی ذهنی است.
فلسفة مضافِ به دانشها از سنخ معرفت درجة دوّم است یعنی دانشی سیستمی و نظاممند که به توصیف تاریخی و تحلیل عقلانی و فرانگرانه دانش مضاف الیه می پردازد.
به عبارت دیگر، فلسفههای مضافِ به علوم با نگاه بیرونی به دانشهای نظاممند و رشتههای علمی پرداخته و احکام و عوارض آنها را بیان میکنند و درباره صدق و کذب گزارههای دانش مضافالیه هیچگونه داوری نخواهد داشت.
1ـ3: تفاوت فلسفههای علوم با فلسفههای حقایق
تفاوت ماهوی فلسفة مضاف به حقایق با فلسفة مضاف به رشته های علمی در این است که:
اولاً روش خاص تحقیق در صنف نخست، استدلالی و نقدی و در صنف دوم، وصفی، تعلیلی، تحلیلی، استدلالی و نقدی است و رویکرد و رهیافت در فلسفههای مضاف به دانشها در مقام گردآوری اطلاعات، تاریخی ـ گزارشی و در مقام داوری و تحلیل، معرفت شناختی است. فن تحقیق نیز در آنها کتابخانهای ـ هرمنوتیکی، در حالی که رویکرد فلسفههای حقایق، رئالیستی است.
ثانیاً رویکرد دیگر فلسفههای مضاف به حقایق، درونی و درون نگرانه و رویکرد فلسفههای مضاف به رشتههای علمی،بیرونی و برون نگرانه است؛ برای مثال، در فلسفة ذهن باید با کالبد شکافی به درون مایه های ذهن پرداخت و ساحتها و قوای گوناگون ادراکی آن را یافت؛ اما در فلسفه فیزیک، مطالعه مسائل سنی فیزیک ناروا است و نباید از تحولات ماده و انرژی، جرم، نیرو، سرعت، شتاب، نور، الکتریسته و غیره سخن گفت.
فلسفه فیزیک، دانشی است که فیزیک را به منزلة واقعیت خارجی، مورد مطالعه و کاوش علمی قرار میدهد و از چگونگی پیداییس و بالندگی فیزیک، ابزار و منابع معرفت شناختی و روش تحقیق آن، واقع نمایی یا ابزار انگاری تئوریهای آن، ترابط فیزیک با علوم دیگر بحث میکند.
ثالثاً سنخ مسائل فلسفة مضاف به حقایق با سنخ مسائل فلسفة مضاف به رشته های علمی متفاوتند. مسائل و پرسشهای فلسفة حقایق ، پیشینی و درجه اول و ناظر به حقایق خارجی یا ذهنی است؛ مانند فلسفه دین که به واقعیت خارجی دین نظاره کرده، میکوشد تا به تحلیل عقلانی مسائل درونی و مشترک بین ادیان نظیر خدا، تکلیف، رستگاری، آفرینش، پیامبری، وحی و حیات ابدی بپردازد (هیک، 1372: ص21-24). یا فلسفه معرفت که به واقعیتهای ذهنی معرفت به معنای مطلق آگاهی میپردازد و از عوارض و احکام هستی شناختی و حکایتگری آن بحث میکند. مسائل و پرسشهای فلسفة رشتههای علمی، پسینی و درجه دوم و ناظر به دانشهای محققّ است؛ برای مثال فلسفه علم الاجتماع با نگاهی درجه دوم به علوم اجتماعی تحقق یافته، دو رویکرد تبیینی( علت کاو) و تفسیری(معنا کاو) را به علم الاجتماع نسبت میدهد. رویکرد نخست، جامعه را پارهای از طبیعت میبیند و در پی یافتن نظام قانوندار و تصرّف در اجتماع و معیشّت است و دیگری، جامعه را همچون متنی مکتوب میخواند و فقط در پی فهم معنای آن است (لیتل، 1373: ص21).
فلسفه علم تاریخ نیز با این قبیل پرسشها درگیر است:
چگونه میتوان در تاریخ، پیشبینی کرد؟ آیا علم تاریخ، علم تجربی است؟ آیا تفسیر پدیدههای تاریخی مانند تفسیر پدیدههای فیزیکی است؟ آیا تاریخ هنر است یا علم؟ (سروش، 1371: ص45)
پرسشهای فلسفة علم اخلاق، تحلیلی و فرا اخلاقی و معرفت شناختی و معنا شناختیاند. معنای واژهای خوب و بد، درست و نادرست، چگونگی اثبات یا توجیه احکام اخلاقی، سرشت اخلاقی، اسنتباط باید و نیایدها از هست و نیست ها و .... نمونهای از پرسشهای درجة دوم علم اخلاقند (فرانکنا، 1380: ص16).
مسائل عمدة فلسفه علم عبارتند از:
ـ بررسی پیش فرضهای علوم مانند علت و قانون؛
ـ حدود و همبستگیهای علوم و ارتباط آنها با یکدیگر؛
ـ تأثیر اجتماعی علوم؛
ـ بیطرفی و عینیت شناخت علمی؛
ـ روششناسی علوم (وارنوک، 1380: ص35و36)؛
رابعا فلسفه رشتههای علمی،معارف و دانشهای درجه دومند؛ یعنی ابتدا باید معرفتهای نظاممند و دارای دیسیپلین شکل بگیرند و تاریخی را بگذارنند؛ آنگاه مسائل و پرسشهای مربوط به آنها را جویا شد؛ اما فلسفهحقایق، معارف و دانشهای درجة اوّل هستند؛ یعنی مضافالیه آنها به صورت دانش نظاممند در نیامده و پس از بحث و بررسی درباره آن حقایق، فلسفه آنها به مثابه دانش معرفتی یا یک بخشی از ساختار دانش ظاهر میشود؛ برای مثال فلسفة ریاضی، دانش و پژوهشی دربارة مبانی علم ریاضیات است و با روش تحلیلی و فلسفی میکوشد در زمینة چیستی ریاضیات، چگونگی پیدایی نظریات، ساختمانهای ریاضی، سیر تطوّر و تحوّل آنها تحقیق کند؛ یعنی فلسفه ریاضی بعد از نضج گرفتن ریاضیات به مثابه دانش پدید میآید؛ بنابراین، فلسفة رشتههای علمی، معارف درجه دومند و بر تئوریها و نظریهها و فرضیههای آن رشتههای علمی، چیزی نمیافزایند و فقط دربارة آنها سخن میگویند؛ اما فلسفه حقایق، معارف درجه اول به شمار میآیند؛ براب مثال فلسفه زبان به صورت دانش درجة اول، درباره پرسشهای مربوط به زبان بحث میکند؛ پرسشهایی مانند:
چگونه زبان، واقعیت را نشان میدهد؟ معنا چه ماهیتی دارد؟ صدق و دلالت و ضرورت منطقی به چه معنا است؟ فعل گفتاری چیست؟ نسبت بین معنا و کاربرد یا معنای الفاظ و مقاصد و نیّت های گوینده از اظهاراتش چیست؟ نسبت بین معنا و مصداق چیست؟ (مگی، 1374: ص285 به بعد)
شایان ذکر است که زبان واقعیت اعتباری (نه رشته علمی) است و به این جهت، فلسفه زبان، دانش درجة اولی شمرده میشود.
تبیین بیشتر این نکته چهارم باید در فرصت دیگری به تفصیل بحث شود.
خامساً فلسفه مضاف به رشتههای علمی، باعث تحولات اساسی و بنیادین در رشتههای علمی میشود و افزون بر وصف تاریخی از واقعیت خارجی آنها، با تحلیل عقلانی به مرحلة توصیه و پیشنهاد منتهی میشود؛ که عمل به این مرحله، تحولات معنا داری در رشتههای علمی به ارمغان میآورد؛ برای نمونه:
فلسفه ریاضی یا فلسفه فیزیک با تحلیل عقلانی دانشهای ریاضی و فیزیک میتواند درساختار و قلمرو آنها اثر گذارند؛ برای مثال اگر دید کلی ما از شناخت، دیدی اشراقی یا آرمانگرایی یا واقعگرایی باشد، مسائل علوم ریاضی یا فیزیکی به شیوه خاصِ مبتنی بر دید کلی فلسفی بیان میشود.
انقلابی که سالهای اخیر در فلسفه مغرب زمین رخ داد، این بود که فیلسوفان معاصر بر واقعیاتی که جنبة کاربردی بیشتری دارند تأکید میورزند. فلسفههای محض، بهطور معمول جنبة ذهنی و انتزاعی داشته؛ اما شاخههای جدید فلسفه یعنی فلسفههای مضاف با مفاهیمی سروکار دارند که جنبة عینی به خود میگیرد و لوازم مهمّی در مطالعات اجتماعی به جای میگذارد؛ مانند تبیین ماهیت پدیدههای اجتماعی که جز با استمداد از فلسفه حل نمیشود (وینچ، 1372: بخش اول، فصل دوم). اما فلسفة مضاف به پدیدهها و مقولهها در صدد تحولات اساسی و بنیادین علم دیگری نیستند؛ هر چند ممکن است با مطالعه فلسفی درباره آن پدیده، به بالندگی درونی و مسألهای دست یابد.
2ـ3: مسائل فلسفه رشتههای علمی
مسائل اساسی فلسفههای علوم به ترتیب منطقی عبارتند از:
1. شناسایی ماهیت دانش و چیستی آن؛
2. هندسه و قلمرو و ساختار دانش و بیان مهمترین مسائل آن؛
3. معنا شناسی مفاهیم کلیدی دانش؛
4. روششناسی و کشف رویکردها و رهیافتهای دانش؛
5. مباحث معرفتشناختی دانش مانند چگونگی توجیه و اثبات گزارهها و بیان سرشت (واقعنمایی یا ابزار نگاری) آنها؛
6. پیشفرضها و مبادی علمی و غیر علمی (تبیین روانشناختی و جامعهشناختی)دانش و رفتار جمعی و تأثیر گذار عالمان؛
7. غایت و کارکرد و پیامدهای فردی و اجتماعی دانش؛
8. مطالعة تطبیقی گرایشهای مختلف دانش؛
9. نسبت و مناسبات دانش با علوم و رشتههای علمی همگون و مرتبط (بیان نسبت و تأثیر و تأثر آنها بر یکدیگر)؛
10. آسیبشناسی و کشف بایستههای دانش.
شایان ذکر است که مسائل دهگانه با روش وصف و تحلیل و رویکرد تاریخی و گاه جامعه شناختی و روانشناختی بررسی میشوند تا در مقام توصیه، تحوّل علمی حاصل آید.
4. انواع فلسفه رشتههای علمی
همانگونه که گذشت، فلسفة مضاف به دانش و رشتههای علمی، نوعی فلسفه ورزی به معنای تعقل وتحلیل انگاری است که دانش و رشتههای علمی را موضوع پژوهش قرار میدهد تا تحلیلهای نظری و بیرونی مربوط به آنها ارائه کند. این دسته از فلسفههای مضاف، محصول دانشهایی چون معرفتشناسی، روششناسی و تاریخند، و به لحاظ تقسیمات علوم، طبقهبندی میشوند (اراکی، 1384: ص13و14)؛ بری مثال علوم به لحاظ موضوعات قابل تقسیمند به علومی که موضوع آنها وجود کلی، وجود کلی سعی، وجود خاص کمی، وجود خاص کیفی غیرارادی، وجود خاص کیفی ارادی هستند و علومی چون فلسفه اولی، عرفان و کلام، ریاضیات، علوم طبیعی، علوم انسانی را تشکیل میدهند و بر این اساس، فلسفههای مضاف به این علوم پدید میآیند.
تقسیم دیگر علوم به لحاظ محمولات و احکام است؛ زیرا احکام یا حقیقیاند یا اعتباری و احکام حقیقی به احکام خارجی و ذهنی تقسیم پذیرند. بدین ترتیب میتوان فلسفههای مضاف سه علوم را حقیقی خارجی، فلسفة علوم حقیقی ذهنی و فلسفة علوم اعتباری طبقهبندی کرد.
سومین تقسیم علوم به لحاظ روشها و معیار ارزشیابی علوم است و علوم عقلی، علوم نقلی، علوم شهودی و علوم تجربی حاصل میآید. فلسفههای این علوم عبارتند از فلسفه علوم عقلی، فلسفه علوم نقلی، فلسفه علوم شهودی و فلسفه علوم تجربی. نگارنده، علوم را با توجه به روش و موضوع به شرح ذیل تقسیم میکند:
علوم عقلی، علوم شهودی، علوم طبیعی، علوم انسانی، علوم ادبی و علوم دینی فلسفههای مضاف به علوم پیشگفته نیز عبارتند از:
- فلسفة علوم عقلی مانند فلسفه فلسفه، فلسفه منطق، فلسفه معرفتشناسی و فلسفه علوم ریاضی (فلسفه حساب، فلسفه هندسه و ...)؛
- فلسفه علوم شهودی مانند فلسفه علم عرفان؛
- فلسفة علوم طبیعی مانند فلسفة علم فیزیک، فلسفة علم شیمی، فلسفة علم زیستشناسی، فلسفه طب، فلسفه علوم نجوم و ... ؛
- فلسفة علوم انسانی مانند فلسفه علم روانشناسی، فلسفه علم اقتصاد، فلسفه علم جامعهشناسی، فلسفة علم تاریخ، فلسفه علوم تربیتی، فلسفه علوم سیاسی ، فلسفه علم مدیریت، فلسفه علم حقوق و ... ؛
- فلسفة علوم ادبی مانند فلسفه علم صرف، فلسفة علم نحو، فلسفه علم معانی، فلسفه علم بیان، فلسفه علم بدیع و ... ؛
- فلسفة علوم دینی مانند فلسفة علم کلام، فلسفه علم تفسیر، فلسفه علم حدیث، فلسفه علم فقه، فلسفه علم اخلاق، فلسفه علم ادیان.
5. ضرروت تأسیس فلسفه رشتههای علمی
همانگونه که بالندگی فلسفه اسلامی و اندراج فلسفههای حقایق در آن ضرورت دارد، تأسیس فلسفههای مضاف به علوم به ادلّه ذیل لازم و بایسته است.
نگاه و نگرش کلنگرانه به دانشهای مضاف الیه و احاطه علمی به تاریخ پیدایی و تطور آنها؛
مقایسه علوم تحقّق یافته با نیازهای موجود و کشف کمبودها و ناخالصی و آسیبشناسی آن علوم؛
توصیهها و بایستگیهای لازم جهت بالندگی علوم و انسجام ساختاری و محتوای آنها در جهت نیازهای کشف شده؛
رشد تکنولوژی آموزشی و بایستگیهای آموزشی علوم و فرهنگسازی درجامعه.
شایان ذکر است که تأسیس فلسفة فلسفه اسلامی نیز در درک کلان و احاطه علمی به تاریخ پیدایی و تطور فلسفه و آسیبشناسی و کشف کمبود نیازهای فلسفی معاصر و بایستگیهای تحقیق و نوآوری در فلسفه اسلامی و آموزش و فرهنگسازی فلسفی و ترویج آن در جهان بسیار مؤثر و لازم است.
6. رؤوس ثمانیه:
یکی از مباحثی که با فلسفههای علوم شباهت دارد ، رؤوس ثمانیه علوم است.
پارهای از دانشمندان و پژوهشگران به خطا گمان کردهاند که رؤوس ثمانیه و فلسفههای علوم مترادفند و گاهی اجزا و مبادی علوم را با رؤوس ثمانیه یکسان دانستهاند؛ در حالیکه تفاوت روشی و محتوایی میان این سه مقوله وجود دارد. رؤوس ثمانیة هر علمی عبارت است از مباحث مقدماتی آن علم که در طلیعة تألیفات، جهت شناساندن زوایای گوناگون دانش به دانشجویان و طالبان آن تدوین میشود.
این مباحث مقدماتی، جزو مسائل و اجزای علوم نیز به شمار نمیآیند. و درون فصول و بخشهای علم، از آنها بحث نمیشود؛ اما ناظر به علم هستند.
رسالت اصلی رؤوس ثمانیه، ایجاد بصیرت و شناخت بیشتر متعلمان به علم است. رؤوس ثمانیه و مقدمات هشتگانهای که قدما در دیباچة تألیفاتشان بدان میپرداختند، عبارتند از:
1.غرض و غایت علم تا معلوم شود که آن دانش بیهوده و عبث نیست؛ 2.تعریف علم؛ 3. موضوع علم؛ 4. منفعت و فایده علم جهت ایجاد شوق متعلمان در تحصیل علم؛ 5. عنوان یا فهرست ابواب علم جهت مطالبه منطقی مباحثی که به آنها اختصاص دارد؛ 6. نام مؤلف یا واضع علم یا مؤلف کتاب جهت آرامش قلب متعلم؛ 7. بیان مرتبة علم جهت دریافت پیشنیازهای علمی و درک تقدم و تأخر آن بر سایر علوم؛ 8. انحای تعلیمیه ( تقسیم، تحلیل، برهان و تحدید) (شهابی، 1361: ص25) یا روشهای الکتساب علوم تصدیقی و تصوری.
پارهای از اهل منطق، عنوان و علامت علم را از ابواب علم جدا ساخته و آنها را دو مقدمة مستقل در رؤوس ثمانیه تلقیکردهاند و مقصود آنها از عنوان و علامت علم، نام دانش و وجه تسمیة آن است تا نگرش تفصیلی برای متعلم درباره علم حاصل آید (مولی عبدالله، 1293ق: ص158؛ قطبالدین شیرازی، بی تا: ص28) و به جای موضوع و تعریف علم، سنخ و صنف علم را مطرح کردند و منظور آنها از سنخ و صنف علم، جایگاه علم در علوم عقلی یا نقلی و اصلی یا فرعی و حکمت نظری یا حکمت عملی است (مصباح، 1381: ص25 و همو، 1378: ج1، ص72و73).
1-6. تفاوت رؤوس ثماینه با فلسفههای علوم
برخی از فیلسوفان معاصر اسلامی بر این باورند که فلسفههای مضاف همان مباحث رؤوس ثمانیهاند که از طلیعة علوم جدا شده و میدان گسترده و مستقلی یافته و حتی گستردگی و اهتمام آنها از مسائل درون دانشها افزونتر شده است. وی ضمن تعریف فلسفة اخلاق به این مطلب اشاره میکند و مینویسد:
فلسفة اخلاق، علمی است که به تبیین اصول و مبانی و مبادی علم اخلاق میپردازد و بعضاً مطالبی از قبیل تاریخچه، بنیانگذار، هدف، روش تحقیق و سیر تحوّل آنها را نیز متذکر میشود؛ نظیر همان مطالب هشتگانهای که پیشینیان در مقدمة کتاب ذکر کرده و «رؤوس ثمانیه» نامیده میشوند. گاهی نیز برای آنکه موضوع بحث در این رشته کاملاًُ مشخص شود، کلمه علم را هم در «مضافالیه» اضافه میکنند و میگویند: فلسفه علم اخلاق یعنی شاخهای از فلسفه که به بررسی مبادی و مبانی علم اخلاق میپردازد (مصباح، 1381: ص26).
تعریف دیگر فلسفه علم اخلاق یا فرا اخلاق عبارت است از مطالعات تحلیلی و فلسفی پیرامون علم اخلاق و گزارههای اخلاقی و مهمترین مسائل این عرصه عبارتند از: مسائل معنا شناختی و مسائل معرفتشناختی و مسایل منطقی (مصباح، 1381: ص28).
حق مطلب آن است که تعریف فلسفه علم اخلاق به فرا اخلاق و مطالعات تحلیلی و فلسفی درباره علم اخلاق و گزارههای اخلاقی و پرداختن به مسائل معنا شناختی، معرفت شناختی و منطقی اخلاق کاملاً صحیح وفنی است؛ اما تعریف فلسفه علم اخلاق به تبیین اصول و مبادی علم اخلاق و یکسان انگاری مطالب رؤوس ثمانیه با مسائل فلسفه مضاف به علوم ناتمام است؛ زیرا اولاً اگرفلسفههای مضاف را متکفل بیان اصول و مبادی علم اخلاق بدانیم، باید آنها را نظیر اجزای علوم بشماریم، نه رؤوس ثمانیه؛ زیرا همانگونه که توضیح خواهیم داد، اجزای علوم عبارتند از موضوعات، مسائل و مبادی تصوری و تصدیقی. در ضمن محتوای فلسفههای مضاف، فراتر از بیان اصول و مبادی علم اخلاق است و همانگونه که گذشت، فلسفههای علوم، درباره ده مسأله مهمّ بحث میکنند.
ثانیاً. فلسفههای مضاف به علوم با رؤوس ثمانیه از حیث مسائل، نسبت عموم و خصوص من وجه دارند؛ زیرا بحث از ساختار و قلمرو علم در فلسفههای مضاف و بحث از ساختار و قلمرو علم در فلسفههای مضاف و بحث از ابواب علم در رؤوس ثمانیه مطرح است و وجه اشتراک آن دو را تشکیل میدهد. بحث از مؤلف یا واضع علم، بیان مرتبة علم، انحای تعلیمیه در رؤوس ثمانیه مطرح میشود نه در فلسفههای مضاف به علوم و بحث از ترابط دانش با علوم دیگر، لوازم و پیامدهای دانش، پیشفرضهای علمی و غیر علمی دانش و غیره در فلسفههای مضاف ـ نه رؤوس ثمانیه، تبیین و تحلیل میشوند.
ثالثاً. رؤوس ثمانیه در مقام تعلیم متعلمان و با رسالت ایجاد بصیرت و شناخت متعلمان به علم تدوین میشوند؛ اما فلسفههای مضاف در مقام وصف و تبیین و تحلیل رشتههای علمی به مسایل دهگانه خود میپردازد رابعآً رویکرد رؤوس ثمانیه، فقط وصف است؛ اما فلسفههای مضاف با رویکرد وصف، تبیین، تحلیل و توصیه پیش میروند؛ یعنی پس از وصف و تحلیل رشته علمی به توصیهپردازی به عالمان جهت تحوّل علم میپردازد.
خامساً رؤوس ثمانیه به مقام باید و فلسفههای مضاف به مقام تحقق علوم کار دارند؛ یعنی در مقدمات هشتگانه، تعریف و غرض و منفعت و ساختار بایسته علوم را به متعلمان میآموزند؛ اما فلسفههای مضاف با نگاه معرفت شناسانه و فرانگرانه، علوم محقّق و مدوّن را بررسی، وصف و ارزیابیمیکند و روشن است که علوم در مقام تحقّق با علوم در مقام تعریف و بایسته، فی الجمله متفاوتند.
سادساً تفاوت دیگر میان فلسفههای مضاف و رؤوس ثمانیه این است که هر فلسفة مضاف به علمی، خود دانش مستقلی است که در طلیعة خود جهت تعلیم متعلمان به رؤوس ثمانیه یک دیسیپلین و دانش مستقلی تقلی نمیشوند؛ بنابراین، فلسفههای مضاف، تخصصی یافته و پیشرفته رؤوس ثمانیه نیستند و مانند علم اصول فقه که زمانی مقدمه فقه نگاشته میشد و سپس توسعه یافت و دانش مستقلی شد نیست؛ البته وقتی که فلسفههای مضاف به رشتههای علمی شکل گرفت، باید درباره رؤوس ثمانیه آنها سخن گفت؛ همچنان که رؤوس ثمانیه علوم مورد بحث قرار میگرفت و به کارگیری رؤوس ثمانیه در هر دانش اعم از دانشهای درجه اوّل و دانشهای درجه دوم در تکنولوژی آموزشی ضرورت دارد و حتی فلسفههای مضاف در مقام توصیه و پس از تحول علم میتوانند به مقدمات هشتگانه مدد برسانند و در تعریف و موضوع و غرض و ابواب علم تغییر ایجاد کنند.
7. اجزای علوم:
مطلب دیگری که در طلیعه علوم بدان اشاره میشود، بحث از اجزای علوم است که عبارتند از موضوعات، مسائل و مبادی تصوریه و مبادی تصدیقیه؛ البته مبادی تصدیقیه از لحاظهای گوناگون به مبادی نظری و بدیهی مبادی خاص و عام، مبادی بالقوه و بالفعل، علوم متعارف، اصول موضوعه و مصادرات تقسیم شدهاند. مبادی تصدیقی خاص به علم معیّن (مانند اعتقاد به وجود حرکت) اختصاص دارد؛ اما مبادی تصدیقی عام برای همه علوم مفیدند؛ مانند اصل استحاله اجتماع نقیضین و مبادی بالقوه و بالفعل ناظر به بهکارگیری و عدم به کارگیری مقدمات در قیاس است و اما علوم متعارف عبارتند از مقدمات آشکار و اصول موضوعه عبارتند از مقدمات نظری که متعلّم به جهت حُسن ظنّ به معلم، آنها را پذیرفته است و مصادرات، مقدمات نظریاند که متعلم با استنکار از معلم میپذیرد.
پارهای از محققان و استادان فلسفه میان فلسفههای مضاف به علوم و اجزای علوم نیز خلط کرده، و در تعریف فلسفه مضاف، اجزای علوم را مندرج ساختهاند؛ برای مثال علامه جعفری، فلسفه علم را دانشی میداند که به اصول موضوعه و مبادی علوم و شناخت نتایج کلی آنها میپردازد (جعفری، 1379: ص1و2).
فلسفه علم به نظر او عبارت است از معرفتِ ماهیت علم و انواع و اصول و مبادی و نتایج آن و نیز شناخت روابط با یکدیگر چه در قلمرو «آنچنان که هست» و چه در قلمرو«آن چنان که میتواند باشد» (همان: ص40). نکته قابل ملاحظه این است که شناخت نتایج کلی علوم به فلسفه علمی نه فلسفه علم و اصول موضوعه و مبادی علوم نیز به اجزای علوم نه فلسفه علم مربوط میشود.
البته گاهی اصطلاح فلسفة علم جایگزین فلسفه علمی میشود. برخی در تعریف فلسفه علم به معنای فلسفه علمی مینویسند:
در صورتبندی و تنسیق جهان بینی که با نظریههای علمی مهمّ سازگارند و در برخی جهات بر آنها ابتنا دارند. طبق چنین رویکردی، وظیفه فیلسوف علم آن است که ملازمههایی عامتر علم را به دقت تبیین کند (لازی، 1377: ص15).
افزون بر نکته پیشگفته (خلط میان فلسفه علم و فلسفه علمی) شایان ذکر است که گرچه مبادی تصدیقی در اجزای علوم و فلسفه رشتههای علمی مطرح میشود تفاوت فراوان میان آن دو است:
اولاً مبادی تصدیقی در فلسفههای مضاف اعم از مبادی تصدیقی در اجزای علوم است؛ زیرا در فلسفههای مضاف، مبادی و پیشفرضهای علمی و غیر عملی، کشف و تبیین میشود؛ اما در اجزای علوم فقط با مبادی علمی سروکار دارند.
ثانیاً مبادی تصدیقی در اجزای علوم اعم از مبادی تصدیقی در فلسفههای مضاف است؛ زیرا مبادی تصدیقی در اجزای علوم، اعم از مبادی خاص مسائل و مبادی عام علم یا تمام علوم که پارهای از آن مبادی در واقع مسائل همان علم یا مسائل علم دیگری هستند. شناسایی و بیان میشود اما مبادی تصدیقی در فلسفههای مضاف، به هیچوجه، مسایل علم مضافالیه نبوده و مبادی تصدیقی یک یا چند مسأله را بحث نمیکنند بلکه مبادی تصدیقی تمام علم یا بخشهای عمدهایی از علم را کشف میکنند مانند اصل سادگی طبیعت که مبدأ تصدیقی علوم طبیعی به شمارمیآید.
ثالثاً مبادی تصدیقی در اجزای علوم به غرض اثبات مسائل علم پرداخته میشوند؛ اما در فلسفههای مضاف با رویکرد فرانگرانه و معرفت شناسانه جهت تحلیل و نگرش درجة دوم به علوم پردازش میشوند؛ بنابراین، گرچه مبادی تصدیقی در اجزای علوم با فلسفههای مضاف به علوم مشترکاتی دارند و در پارهای از مبادی تصدیقی شریکند، در زمینههای پیشگفته متمایزند.
حاصل سخن آنکه مبادی تصدیقی در اجزای علوم و فلسفههای مضاف مطرح میشوند نه در رؤوس ثمانیه؛ افزون بر اینکه مبادی تصدیقی در آن دو مقوله تفاوت و تمایز دارند.
8 . مسائل فلسفه فلسفه اسلامی
با توجه به مطالب پیشگفته میتوان مسائل فلسفه فلسفه اسلامی را به شرح ذیل بیان کرد.
1ـ 8. تعریف فلسفه اسلامی؛
2ـ 8. موضوع فلسفه اسلامی؛
3ـ 8. چیستی اسلامیت فلسفه؛
4ـ 8. هندسه و قلمرو فلسفه اسلامی؛
5ـ 8. معنا شناسی مفاهیم فلسفی؛
6ـ 8. مسائل عام و خاص فلسفة اسلامی؛
7ـ 8. روششناسی فلسفه اسلامی؛
8 ـ 8. اثبات پذیری و معقولیتگزارههای فلسفی؛
9ـ 8. غایت و کارکرد فلسفه اسلامی؛
10ـ 8. مطالعه تاریخی و تطبیقی رویکردها و رهیافتهای فلسفه اسلامی؛
11ـ 8. نسبت و مناسبات فلسفه اسلامی با فلسفههای یونانی؛
12ـ 8. نسبت و مناسبات فلسفه اسلامی با فلسفههای جدید و معاصر غرب؛
13ـ 8. نسبت و مناسبات فلسفه اسلامی با علوم و مقولههای همگون؛
14ـ 8. آسیبشناسی و بایستههای فلسفه اسلامی.
منابع و مآخذ
1. اراکی محسن ، دروس خارج اصول فقه، مخطوط،1384.
2. ارسطو ، مابعدالطبیعه، محمدحسن لطفی، کتاب اول( آلفای بزرگ)، تهران، طرح نو، اول، 1378.
3. جعفری محمدتقی ، تحقیقی در فلسفه علم، 1379.
4. سروش عبدالکریم ، علم چیست؟ فلسفه چیست؟، تهران، انتشارات صراط، 1371.
5. شفیعیان گودرز ، فلسفه زبان، نشریه دانش و مردم، شماره چهارم.
6. شهابی محمود ، رهبر خرد، تهران، کتابفروشی خیام، 1361.
7. فرانکنا ویلیام ، فلسفة اخلاق، انشاءالله رحمتی، انتشارات حکمت، اول، 1380.
8. قطب الدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، انتشارات بیدار، چاپ سنگی .
9. لازی جان ، درآمدی تاریخی به فلسفه علم، علم پایا، 1377.
10. لیتل دانیل ، تبیین در علوم اجتماعی عبدالکریم سروش، تهران، انتشارات صراط، 1373.
11. مصباحیزدی محمدتقی ، فلسفه اخلاق، قم، 1381.
12. مصباحیزدی محمدتقی، آموزش فلسفه، قم، 1378.
13. مگی براین ، مردان اندیشه، عزتالله فولادوند، تهران، طرح نو، 1374،
14. مولی عبدالله یزدی، الحاشیه بر تهذیب المنطق تفتازان، افست چاپ سنگی، 1293 ق
15. وارنوک هری ، فلسفه اخلاق در قرن بیستم، ترجمه ابوالقاسم فنانی، قم، بوستان کتاب، 1380.
16. وینچ پیتر، ایده علم اجتماعی، ترجمه: زیر نظر سمت، تهران، انتشارات سمت، بخش اول، فصل دوم، 1372.
17. هیک جان، فلسفة دین، بهرام راد، تهران، انتشارات بینالمللی الهدی، 1372.