راز زدایی از پیام متن, هرمنوتیک بولتمان و گستره راززدایی از متون دینی (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
درجه علمی در دستهبندی سابق وزارت علوم: علمی-پژوهشیآرشیو
چکیده
متن
اشاره :
مسألة اصلی که هرمنوتیک متون با آن سروکار دارد فهم وتفسیر متون است. گرچه هرمنوتیک گام به گام و تدریجاً کار خود را به همة علوم انسانی گسترش داده است و حتی امروزه مباحثی از آن در بیرون از قلمرو تفسیر متون، از قبیل جامعه شناسی، روانشناسی، معرفت شناسی، فلسفه، سیاست و غیره نیز مطرح میشود، ولی اکثر مباحث آن با فهم و تفسیر متون ارتباط دارند.
از این رو، هرمنوتیک برای رشتههایی که با متون دینی سروکار دارند، اهمیت بسزایی دارد.
متون دینی در ادیان مختلف پیام و یا پیامهایی برای مخاطبان خود دارند و وظیفة مفسران راز زدایی از این پیامها و گشودن راز آنها است. هرمنوتیک نیز در این میان تلاش میکند تا راهی برای حل این مسأله بیابد.
تعبیر «راز متن» نکتة جدیدی نیست که تنها هرمنوتیک بدان اشاره کرده باشد، بلکه مفسران رسمی متون دینی از سنتها و ادیان مختلف از قدیم به این نکته اشاره کردهاند و متون دینی خود را اسرارآمیز دانستهاند. این نکته حتی در لابهلای سخنان مفسران قرآن کریم نیز به چشم میخورد.(1)
وقتی از «راز متن» سخن میگوییم به سطح و مقیاس خاصی از زبان نظر داریم. هر متنی از علایم و نمادهای زبانی فراهم آمده است. نظریهپرداز معاصر «پل ریکور»(2) تحلیلهای جذابی در این زمینه دارد. او معتقد است که متون تنها مقیاس و سطح زبان نیستند و زبانشناسان از سطوح و مقیاسهای دیگری نیز سخن میگویند. آنها از واژههاو جملات بحث میکنند. معناشناسی لُغتی(3) به سطح و مقیاس واژهها مربوط میشود. همچنین، زبانشناسان از جملات و بافتهای گوناگونی که واژهها در آنها قرار میگیرند و اختلاف این بافتها بحث میکنند. این مقیاس و سطح غیر از سطح معناشناسی لغتی است و معناشناسی ساختاری(4) نام دارد(5)، متون به سطح و مقیاس سومی از زبان تعلق دارند که سطح هرمنوتیکی است. مسألة راز متن از این جهت مسألهای هرمنوتیکی است و به تبیینی هرمنوتیکی نیاز دارد.
متون دینی میخواهند پیامی را به مخاطبان خود انتقال دهند. مفسر نیز میخواهد از این پیام پرده بردارد و آن را بر مخاطبان مفهوم سازد. اما چرا این پیام به صورت راز در میآید و به تفسیر نیاز پیدا میکند؟ و هرمنوتیک معاصر چه پاسخی به این پرسش میدهد؟
هرمنوتیک کلامی(6) بولتمان، پاسخ خاصی برای این مسأله پیش کشیده است که قصد دارم در این مقاله به شرح و بررسی آن بپردازم. پیش از بیان نظر بولتمان مقدمهای را که ریکور برای ورود به نظر او بیان کرده به اختصار میآورم. این مقدمه اشاره به خاستگاههای مسألة هرمنوتیک در مسیحیت است.
مسألة هرمنوتیک در مسیحیت
چرا در مسیحیت مسألة هرمنوتیک مطرح شد؟ در مسیحیت همواره مسألة هرمنوتیک مطرح بوده است، زیرا مسیحیت گونهای پیام و اعلان(Proclamation) برای یهودیان داشت. این پیام از طریق مکتوباتی، یعنی از طریق متون مقدس دست به دست به مسیحیان امروزی رسیده است. آنگونه که از متون مقدس مسیحیان استفاده میشود، پیام اصلی مسیحیت در این باره آن است که خدا در حضرت مسیح به صورت خاصی برای بشر تجلی کرده است. این پیام اصلی مسیحیت که از طریق متون به دیگران رسیده، باید با همان قوت اصلی که برای مسیحیان اولیه وجود داشته،زنده نگه داشته شود. از این نظر، هرمنوتیک مسیحی رابطه یگانة میان متون مقدس و پیامی که مدلول آنها است را مورد بحث و بررسی قرار داده است.
رابطة مکتوبات با این پیام و رابطة این پیام با واقعة مسیحیت و معنای آن پیام، موضوع اصلی هرمنوتیک مسیحی بوده است.(7) ولی این نکته در خور توجه است که این روابط، یعنی رابطة متون با پیام و نیز رابطة پیام با واقعة مسیحیت، که معنای آن پیام است، همواره از طریق مجموعهای از تفاسیر ظاهر شدهاند. ظهور و بروز این تفاسیر در حقیقت سرگذشت هرمنوتیک در مسیحیت را نشان میدهد. ویژگیهای موقعیت هرمنوتیکی مسیحیت تا عصر ما در پردهای از ابهام فرو رفته بود و تنها اندیشمندان دورة مدرن از این ویژگیها پرده برداشتند، لذا مسألة هرمنوتیک در مسیحیت را باید مسألهای نوین به شمار آورد، چرا که نقشة موقعیت آن تنها در دورة مدرن بطور کامل ترسیم شد.(8)
«پل ریکور» نقشة موقعیت هرمنوتیکی مسیحیت را به شیوهای نظامند و تاریخی در سه مرحله، ترسیم میکند. این سه مرحله به طور متوالی و پی در پی مطرح شدهاند. هر چند به طور ضمنی و هم زمان مطرح بودهاند. مسألة هرمنوتیک در مرحلة اول از پرسشی برخاسته است که اذهان مسیحیان اولیه را به خود مشغول داشته بود و حتی در عصر جنبش اصلاحات در صدر مباحث قرار داشت. پرسش مذکور این بود که چه رابطهای میان دو عهد، یعنی عهد عتیق و عهد جدید وجود دارد؟ کتاب مقدس از دو عهد عتیق و جدید تشکیل یافته است و ارتباط این دو، بحثی هرمنوتیکی را میطلبیده است. اگر از منظر تاریخی به این مسأله بنگریم؛ در حقیقت دو متن مقدس در کار نبوده، بلکه یک متن مقدس و یک واقعه در کار بوده است. عهد عتیق متنی بود که در تاریخ حیات آن، واقعة مسیحیت رخ داده است و وقوع همین واقعه متن مقدس یهودیان را عتیق و باستانی کرده است. عهد جدید جایگزین عهد عتیق نمیشود، بلکه رابطة مبهمی با آن دارد که به تفسیر نیازمند است.(9)
در مرحلة دوم، خاستگاه مسألة هرمنوتیک در مسیحیت را باید در سخنان «پولس» جستجو کرد، گرچه نظر او با نظر بولتمان به شکوفایی کامل رسیده است. بولتمان میگوید که تفسیر کتاب مقدس و تفسیر زندگی به طور متقابل جرح و تعدیل مییابند و با یکدیگر وفق داده میشوند. پولس زمانی که میگفت مخاطب پیام مسیحیت باید در پرتو مصائب و رستاخیز مسیح، فراز و نشیبهای زندگی خود را تفسیر و رمزگشایی کند، همین نکته را در نظر داشت. مرگ و رستاخیز مسیح از طریق انعطافپذیری تفسیر وجود بشری، تفاسیر جدیدی مییابند.
در اینجا «دور هرمنوتیکی» میان معنای مصائب، مرگ و رستاخیز حضرت مسیح، و معنای وجود در کار است که به طور متقابل از یکدیگر رمزگشایی میکنند. ما براساس فهمی که از مصائب حضرت مسیح داریم به سراغ زندگی و وجود خود میرویم و آن را تفسیر میکنیم و سپس براساس تفسیر خود از زندگی و وجود باز میگردیم و در تفسیر مصائب حضرت مسیح تجدید نظر میکنیم.(10)
متون دینی از این نظر گنج بیپایانی هستند که اندیشة آدمی را دربارة هر چیزی بر میانگیزند. وظیفة هرمنوتیک در این مرحله، گسترش دادن فهم متن تا آنجا است که این فهم با تفسیری جامع از وجود و واقعیت در قالب دستگاه مسیحیت، یکسان و برابر شود. در نتیجه، فهم و تفسیر متن دینی ابزاری برای درک هستی و واقعیت میشود.
در مرحلة سوم، خاستگاه مسألة هرمنوتیک کاملاً نوین مینماید و تا زمانی که روشهای انتقادی علوم دنیوی در تفسیر کتاب مقدس به کار گرفته نشده بودند از آن خبری نبود. پیام مسیحیت در قالب داستانها و متونی مطرح شده است و ما این پیام را تنها از راه تفسیر به مَدَد علوم و روشهای انتقادی میتوانیم به دست بیاوریم. از این نظر، عهد جدید نیز متعلق تفسیر قرار میگیرد و وظیفة هرمنوتیک پرده برداشتن از پیام آن است. هرمنوتیک نه تنها باید از ارتباط عهد جدید با عهد قدیم بحث کند، بلکه در فهم عهد جدید نیز نقش دارد. مسألة هرمنوتیک به این معنا محصول مدرنیته است، چرا که از واکنش علوم انتقادی از قبیل لغت وتاریخ و غیره نسبت به متون مقدس پدید آمده است.(11)
هرمنوتیک به این صورت سوم که در مدرنیته مطرح شده اصلی را در بر دارد که بولتمان آن را «اسطوره زدایی» demythologization مینامد. به نظر بولتمان کتاب مقدس پیامی دارد که مفسر باید آن را به دست آورد. این پیام در قالب زبان اسطورهای بیان شده و حجاب اسطوره، بر تن دارد و این حجاب پیام را در هالهای از ابهام قرار داده و آن را رازآلود ساخته است. از این رو، مفسر باید حجاب از آن برگیرد و راز زدایی کند.(12) اشارهای به نظر ریکور دربارة متن و مقایسة نظر بولتمان با آن میتواند در ایضاح نظر او مفید باشد.
ریکور متن را اثری از گفتار میداند. هر متنی پیامی دارد که در شرایط و ظروف خاص زمانی و مکانی به مخاطبان خاصی القا شده است. متن اثری کتبی است و صرفاً تثبیت گفتار نیست، بلکه همراه با عمل تثبیت ویژگیهایی را نیز مییابد. فرض کنید شما به سخنانی گوش میدهید و سپس آن را یادداشت میکنید. با این عمل، شما گفتار را تثبیت میکنید، ولی متنی که نگاشتهاید، از ظروف و شرایط شکل گفتاریاش فاصله گفته و با آن تفاوتهایی پیدا کرده است. متن از سه جهت با شکل گفتاریاش تفاوت پیدا کرده است: اولاً، در گفتار، گویندهای در کار است که خود، سخن میگوید اما بعد از عمل نگارش متن و تثبیت آن، دیگر گویندهای در میان نیست. بنابراین متن از گوینده، فاصلة زمانی گرفته است. ثانیاً، در گفتار، مخاطبان شفاهی طرف گفتگو بودهاند و گوینده مستقیماً با آنها ارتباط برقرار میکرده است. اما با عمل تثبیت، این مخاطبان غایب شدهاند. لذا متن از مخاطبان شفاهی نیز فاصلة زمانی گرفته است. ثالثاً، گفتار در شرایط و موقعیتی خاص رخ داده است. با عمل تثبیت، متن از شرایط و موقعیت اصلی گفتار فاصله گرفته است. خلاصه آنکه، در متن نسبت به گفتار سه نوع فاصلهگیری زمانی؛ یعنی فاصلهگیری از مؤلف، فاصلهگیری از مخاطبان شفاهی و فاصلهگیری از شرایط و موقعیت اصلی وجود دارد.(13)
به نظر بولتمان فاصلهگیری متون دینی از گفتار مشکلی را برای بشر نوین به بار آورده است. عهد جدید برای مخاطبان شفاهی خاصی بوده و آن مخاطبان جهانبینی خاصی داشتهاند. مخاطب امروزی عهد جدید، یعنی بشر نوین جهانبینی دیگری دارد و به کلی از جهانبینی مخاطبان شفاهی عهد جدید دست شسته است. جهانبینی خاص مخاطبان شفاهی جزو مختصات فکری آنان بوده است و بشر نوین مختصات فکری جدیدی دارد. بنابراین، تفسیر عهد جدید باید به گونهای باشد که آن را از مختصات فکری قدیمی به مختصات فکری بشر نوین انتقال دهد، چرا که این دو نوع مختصات با یکدیگر همخوانی ندارند.
ناهمخوانی جهانبینی اسطورهای با جهانبینی علمی نوین: بولتمان در ابتدای مقالة مشهورش، «عهد جدید و اسطورهشناسی»، به طرز بدیعی به شرح این ناهمخوانی همت گمارده است. به نظر او، در عهد جدید باورهایی به چشم میخورند که امروزه نه تنها علما و دانشمندان آنها را نمیپذیرند، بلکه باور به آنها را غیر معقول میدانند. پیام مسیحیت در عهد جدید در قالب «دستگاه جهانشناختی»(14) آمده است، که انسان جدید دیگر آن را نمیپذیرد و به جای آن دستگاه دیگری را پیش کشیده است. او جهانشناسی عهد جدید را «جهانبینی اسطورهای»(15) و جهان شناسی انسان جدید را «جهانبینی نوین علمی»(16) می نامد.(17) جهانشناسی عهد جدید اسطورهای است و بر طبق آن جهان ساختاری سه طبقه دارد که زمین در مرکز آن، بهشت در بالا و دوزخ در پایین است. بهشت منزلگاه خدا و موجودات ملکوتی و دوزخ محل درد و عذاب است. در این جهانشناسی زمین صرفاً صحنة حوادث طبیعی و روزمره نیست، بلکه از یک سو، صحنة فعالیت خدا و ملائکه، و از سوی دیگر، صحنة فعالیت ابلیس و شیاطین است. نیروهای فوق طبیعی در امور طبیعی و در تفکر انسان و اراده و افعالش دخالت میکنند. زندگی این مخلوق الهی معرکة نزاع خدا و شیطان است. گاهی ارواح خبیثه و شیاطین، و گاهی نیز خدا ، او را به تصرف خود در میآورد.(18)
بولتمان در مقالة «دربارة مسألة اسطوره زدایی» دربارة اسطوره توضیحاتی داده است. او اسطوره را به معنایی به کار میبرد که معمولاً در علوم دینی و تاریخ به کار میرود. اسطوره حادثهای است که در آن نیروهای فراطبیعی و فراانسانی فعالیت دارند، تفکر اسطورهای در مقابل تفکر علمی قرار دارد و بر طبق آن، جهان و حوادث آن نسبت به دخالت نیروهای فراطبیعی گشوده و باز(19) هستند. به همین دلیل تفکر اسطورهای از دیدگاه تفکر علمی مملو از خلأها و شکافهای پرنشدنی است، چرا که در تفکر علمی، بر خلاف تفکر اسطورهای، جهان نسبت به دخالت نیروهای فراطبیعی، بسته(20) است. در تفکر اسطورهای نه تنها جهان، بلکه حیات شخصی انسانها نیز صحنة فعالیت نیروهای فراطبیعی است.(21)
تفکر اسطورهای همانند تفکر علمی عینیت بخش(22) است و همین امر موجب میشود که مراد واقعی از اسطوره، مستور و پنهان بماند. اسطوره به گونهای سخن میگوید که جهان و حیات بشر را پر از معماها و رازها نشان میدهد، دربارة دخالت خدا و نیروهای فراطبیعی که وابسته به آنها هستیم، در طبیعت تصاویری جامع به دست میدهد. به گونهای سخن میگوید که واقعاً مکانی بالاتر از زمین از لحاظ مکانی وجود دارد که نیروهای فراطبیعی در آنجا اقامت دارند و پایینتر از آن مکانی هست که دوزخ در آن قرار دارد. همچنین، اسطوره به شیوهای نارسا و ناقص دربارة نیروهای فوق طبیعی سخن میگوید که آنها را مانند نیروهای طبیعی و در ردیف آنها قرار میدهد. به عنوان نمونه، وقتی معجزهای را بیان میکند، به این شیوه سخن میگوید که موجود فراطبیعی ناگهان در زنجیرة علتهای طبیعی در میآید و موجب وقوع حادثهای میشود. و یا دربارة خدا به شیوهای بحث میکند که گویی از یک انسان سخن میگوید.(23) این گونه امور را نمیتوان مقصود و مراد اصلی اسطوره دانست، و چنانکه گفتیم جهانبینی علمی نوین آنها را نمیپذیرد. اسطوره زدایی نیز روشی برای رسیدن به مراد اصلی اسطوره است.
اسطورهزدایی و راز زدایی: در اسطوره میان حجابها و گوهر باید فرق گذاشت. گوهر همان مراد اصلی است که حجابهایی مانند عینیت بخشی و سخن گفتن به شیوهای نارسا، آن را در بر گرفته است. اسطورهزدایی برگرفتن و کنار زدن این حجابها برای رسیدن به آن گوهر است؛ یعنی رسیدن به پیام متن است. مراد اصلی اسطوره، سخن گفتن از وجود انسان است به نحوی که بر پایة امور فراطبیعی استوار گشته و به آنها مقید شده است. در حقیقت، اسطورهزدایی اقدامی سلبی ایجابی را در بر دارد. در نگاه نخست، اسطورهزدایی اقدامی کاملاً سلبی است که میخواهد لباس اسطورهای را از تن پیام مسیحیت کنار نهد. این روش ما را از جهانبینی اسطورهای، که پیام در قالب آن بیان شده، آگاه میسازد و مانع منحرف شدن توجه ما از پیام و مقصود اصلی اسطوره به این جهانبینی و لباس اسطورهای میشود. اما در نگاهی دیگر، اسطورهزدایی اقدامی ایجابی نیز هست. این روش با کنار نهادن حجاب اسطوره به پایان نمیرسد، بلکه با کنار نهادن این حجاب، پیام اسطوره و مقصود اصلی آن نیز برملا میشود و این جنبة ایجابی اسطورهزدایی است. از این لحاظ، اسطورهزدایی تفسیر وجودی است؛ به این معنا که از مقصود و مراد اصلی اسطوره که سخنی دربارة وجود انسان است، پرده بر میدارد.(24)
پوسته و حجابهای اسطورهای در حقیقت موجب شده که پیام و مراد اصلی رازآلود شود و از این رو، اسطوره زدایی با راز زدایی همراه است، ولی تفاوت اندکی نیز با آن دارد. راز تفاوت را باید در تفکیک جنبة سلبی اسطورهزدایی از جنبة ایجابی آن جست. با کنار نهادن پوسته و حجابهای اسطورهای که در کارکرد سلبی، اسطورهزدایی صورت میگیرد و راز آلود بودن پیام نیز زدوده میشود، و در واقع جنبة سلبی با راز زدایی همراه است. لیکن اسطورهزدایی گامی فراتر از راز زدایی میرود و به تفسیر وجودی نیز میپردازد. به عبارت دیگر، اسطورهزدایی هم پردة کاذب را از پیام اصلی بر میدارد و هم به تفسیر وجودی آن میپردازد و برای فهم عمیق آن تلاش میکند. اما راز زدایی تنها در کارکرد سلبی صورت میگیرد.
دور فهم و ایمان در اسطورهزدایی: هنگامیکه مفسر با زبان اسطورهای مواجه میشود، میداند که حجاب اسطورهای کاذب و ناخوشایند است، و باید به دنبال مراد اصلی آن بگردد. جستجوی مفسر برای فهم، به خاطر ایمان او به متن صورت میگیرد. در این مورد دور هرمنوتیکی ظاهر میشود؛ مفسر برای اینکه بفهمد، باید ایمان بیاورد، در صورتی که فهم پیام برای ایمان آوردن ضروری است. بیان دور این است که مفسر میخواهد آنچه را که متن میگوید، بفهمد و برای اینکه بفهمد، باید به آنچه که متن میگوید ایمان داشته باشد، اما آنچه که متن میگوید در جایی غیر از متن نیامده است. بنابراین، برای اینکه به سخن متن ایمان بیاورد آن را نخست باید بفهمد.(25)
بولتمان در این سخن تا حدی با «کارل بارتkarl Barth » وفاق دارد. به قول بارت: «فهم در سیطرة متعلق ایمان است». بولتمان نیز به تقدم متعلق ایمان بر فهم اذعان دارد، ولی تفاوت او با بارت در این است که میگوید این تقدم در مرحلة تفسیر و فهم متن، تنها به این صورت تحقق مییابد که برای فهم باید ایمان بیاوریم و متعلق ایمان نیز از طریق فهم متن به دست میآید و دور هرمنوتیکی در واقع میان فهم و ایمان در کار است.(26)
عناصر جهانشناسی اسطورهای: بر طبق توصیفی که بولتمان از جهانشناسی اسطورهای ارائه میدهد این جهانشناسی مجموعهای از باورها است که یا باید همه را پذیرفت و یا همه را کنار نهاد. لیکن علوم نوین بر شق اخیر مهر تأیید مینهند. ما در جهانبینی عهد جدید چهار عنصر متمایز را تشخیص میدهیم، که چنین جهانشناسی را پدید آوردهاند، و در جهانشناسی نوین مقبول نیستند. این عناصر عبارتند از: جهان سه طبقه، مفهوم خاصی از علیت که در معجزات عهد جدید به چشم میخورد، دخالت روانی و آخرت شناسی.(27)
پیش از آن که به توضیح این عناصر بپردازم باید به نقشی که مفهوم جهانشناسی اسطورهای در اندیشة بولتمان دارد، اشاره کنم. کارکرد این مفهوم در هرمنوتیک بولتمان این است که او را در این نکته یاری میرساند که باورهای عهد جدید را به صورت یک دو شقی «این ... یا آن...» مطرح کند. بسیاری از مسیحیان امروزه بر این باورند که برخی از باورهای پولس مثلاً قابل قبول نیست، اما امروزه برخی از آنها را بدون هیچ تجدید نظری باید پذیرفت.
آنها برخی از باورهای عهد جدید راطرد میکنند و برخی دیگر را میپذیرند. مثلاً میگویند این باور را که حضرت عیسی پسر خداست و به خاطر گناهان ما به صلیب کشیده شد و بعد از مرگ زنده شد و غیره را باید بیهیچ چون و چرایی پذیرفت. بولتمان در مقابل میگوید که ما نمیتوانیم در مورد باورهای عهد جدید گزینشی عمل کنیم، یعنی برخی را انتخاب کنیم و آنها را با تبصره و بر حسب مورد صحیح بدانیم.
رویکرد گزینشی و تبصرهای (موردیad hoc ( نسبت به عهد جدید امکانپذیر نیست. زیرا بر طبق جهانبینی عهد جدید این باورها از یکدیگر مستقل نیستند، بلکه در بُن و اساس آنها دستگاهی عام از باورها، راجع به جهان قرار دارد. هر یک از باورهای خاص در عهد جدید به گونهای ضرورت منطقی، مستلزم این دستگاه هستند. اگر از این دستگاه چشم بپوشیم باید آن باورها را نیز کنار بگذاریم. بنابراین، با یک دو شقی مواجه هستیم، یا باید همة این باورها را با دستگاهی که در بُن آنها قرار دارد یک جا بپذیریم و یا همه را کنار بگذاریم.(28) لذا او میگوید:
«ما نمیتوانیم پیام بشارت را با انتخاب برخی از بخشهای آن و کنار نهادن دیگر بخشها نجات دهیم... نگرش اسطورهای را به صورت کامل یا باید بپذیریم و یا رد کنیم.»(29)
با کنار نهادن این جهانشناسی با باورهای خاص، تفسیر وجودی ضروری مینماید، جهان شناسی اسطورهای امر عرضی است. مخاطبان تاریخی عهد جدید به این جهانشناسی باور داشتند. از این رو، پیام در قالب این جهانشناسی برای آنها بیان شده است. ولی انسان جدید این جهانشناسی را نمیتواند بپذیرد. بنابراین، تنها راهی که برای رسیدن به پیام متن وجود دارد، تفسیر وجودی است. بولتمان در این نکته تحت تاثیر اگزیستانسیالیسم هایدگر است و میان اگزیستانسیالیسم و جهانبینی اسطورهای تعارضی مییابد. رفع تعارض بدینگونه امکانپذیر است که صورت اسطورهای؛ یعنی جهانشناسی اسطورهای را طرد کنیم و معنای اصلی عهد جدید را به دست بیاوریم، معنایی که پس از طرد جهانشناسی اسطورهای بر جای میماند، معنای باقیمانده فهمی از خویشتن است که در پیام آمده است و هدف از تفسیر وجودی رسیدن به چنین فهمی است. ایمان باید از چنگال هر نوع جهانبینی که به زبان عینی بیان شده، رها شود، خواه این جهانبینی اسطورهای باشد و خواه علمی. تعارض میان جهانبینی اسطورهای و تفسیر وجودی، دلیل بر این است که ایمان هنوز بر حسب واژگان در خور، بیان نشده است.(30)
اینک به بحث در مورد هر یک از عناصر جهانشناسی اسطورهای میپردازیم:
1 - جهان سه طبقه: یکی از عناصر جهانشناسی اسطورهای که در بُن باورهای خاص عهد جدید قرار دارد؛ جهان سه طبقه است. به نظر بولتمان پشتوانة هر باور سنتی به بهشت و دوباره زنده شدن مردگان، این فرض است که جهان ساختاری سه طبقه دارد. اعتقاد به صعود ارواح به بهشت و یا سقوط آنها به جهنم و نیز باور به اینکه پسر انسانSon of Man سوار بر ابرها از ملکوت میآید و مردگان برمیخیزند. بر پایة چنین فرضی استوار شدهاند.(31)
در مورد اینکه آیا واقعاً نویسندگان عهد جدید به چنین جهانی اعتقاد داشتند یا خیر، وفاق وجود ندارد. ولی این پرسش مطرح میشود که آیا سخن بولتمان صحیح است که اگر به جهان سه طبقه باور نداشته باشیم، باور به بهشت و زنده شدن مردگان امکانپذیر نخواهد بود؟
در نظر او این جهانبینی اسطورهای ما را ملزم میکند که یکی از دو شق را بپذیریم؛ یا به جهان سه طبقه باور داشته باشیم و یا به تفسیر وجودی که عینی بودن زبان اسطوره و در نتیجه، باور به بهشت و زنده شدن مردگان را کنار میگذارد، روی بیاوریم. بولتمان به وضوح باور به زنده شدن مردگان را با چگونگی وقوع آن یکی میگیرد.(چگونگی وقوع ظاهراً در رسالة اول پولس به تسالونیکیان آمده است).
ولی میتوان باور به زنده شدن مردگان را بدون التزام به چگونگی وقوع آن پذیرفت و در خود عهد جدید، چندان التزامی به این چگونگی وجود ندارد.
باور به زنده شدن آن قدر انعطافپذیر است که با باور به وجود جهانی بدون سه طبقه همخوان باشد و با باور نوین دربارة جهان؛ یعنی جهانی در حال گسترش از هر جهت سازگار است.(32)
2 - معجزات: در عهد جدید از معجزات بیشماری سخن به میان آمده است. به عنوان مثال، حضرت عیسی مریضان را شفا میدهد، افراد نابینا را بینا و مردگان را زنده میسازد. در تمام این معجزات دو نکته مشهود است: اولاً، این حوادث غیر عادی هستند، به این معنا که با اشاره به علل طبیعی نمیتوان آنها را تبیین کرد و ثانیاً، این حوادث از این جهت که غیر عادی و شگفتانگیز هستند به عنوان شواهدی بر قدرت حضرت مسیح به شمار آمدهاند.
به نظر بولتمان جهانبینی علمی نوین به گونهای است که جایی برای باور به چنین حوادثی باقی نمیگذارد. در این جهانبینی هر حادثهای که بر حسب قوانین طبیعت قابل تبیین نباشد، قابل فهم نیست. ویژگی بنیادی اندیشة بشر دربارة جهان این است که آن را به صورت دستگاه بستهای از علل و معالیل تصور میکند و هر حادثهای را که در جهان رخ میدهد، باید بر حسب اطلاعات قبلیمان دربارة جهان تبیین کنیم.(33) این نکته شایان توجه است که عدم امکان معجزات که بولتمان سخت بدان معتقد است از علوم نوین بر نمیآید و صرفاً بر فلسفهای خاص راجع به جهان و بر مفهوم خاصی از علیت استوار شده است. بولتمان منکر وجود علل فوق طبیعی است، ولی اگر او حتی تمام موارد علیت را بررسی کرده باشد و به موردی بر نخورده باشد که علتی فوق طبیعی مانند خدا برای تبیین پدیدة مورد نظر لازم باشد، باز نمیتواند وجود علل فوق طبیعی مانند خدا را انکار کند، زیرا اولاً، علت بودن خدا و دیگر علل فوق طبیعی به این معنا نیست که علل طبیعی از کار افتادهاند و هیچ تبیین طبیعی در کار نیست. به بیان دقیق، علل فوق طبیعی در عرض علل طبیعی نیستند، بلکه در طول آنها هستند. علل فوق طبیعی نیز از طریق علل طبیعی در جهان مادی دخل و تصرف میکنند. ثانیاً استقرای بولتمان نشان میدهد که در گذشتهای دور و یا در آینده دخالت معجزه آسای علل فوق طبیعی صورت نگرفته و نخواهد گرفت. استقرأ تنها نشان نمیدهد که در زمان استقرأ چنین امری به وقوع نپیوسته است. بنابراین، عدم امکان معجزات، پیامد علم نوین نیست، بلکه از فلسفهای خاص برآمده است که بولتمان دل در گرو آن دارد. در مقابل، تبیینهای فلسفی دیگری در کارند که با وقوع معجزات سازگارند و با علوم نوین درتعارض نیستند.(34)
3 - دخالت روانی: به نظر بولتمان اندیشة مدرن، انسان را یک کل در نظر میگیرد که به تنهایی بار مسؤولیت احساسات، اندیشهها و خواستههایش را به دوش میکشد. این تصویر نوین از انسان با تصویر عهد جدید از او در تعارض است. بر طبق عهد جدید، سرشت آدمی به گونهای است که او را در معرض نیروهای بیرونی قرار میدهد. به عنوان مثال، روح القدس نیرویی است که افعال و اندیشههای بشر را در کنترل خود دارد. همچنین باور به عشأ ربانی و تأثیر آن، باور به تأثیر نیرویی روحانی از طریق وسایط مادی مانند آب و شراب را در بر دارد. بنابراین، عهد جدید به گونهای در مورد روحالقدس و عشأ ربانی سخن میگوید که برای انسان مدرن کاملاً نامعقول مینماید.(35)
در نقد این فقره از سخن بولتمان باید به این نکته توجه کرد که او این نظریه را مستقیماً از عهد جدید به دست نیاورده، بلکه آن را از سخنان پولس دربارة روحالقدس استنباط کرده است. همچنین، او از سخنان پولس در این باره که علت بیماری و مرگ قُرنیتان عدم پذیرش عشأ ربانی از سوی آنها بوده، این نتیجه را به دست میآورد که به نظر پولس تأثیر آیین عشأ ربانی بر وجود رابطهی علی میان غذای مادی (آب و نان و شیرینی) و وضعیت روحانی و جسمانی فرد مؤمن به مسیحیت متکی است. برداشتی که بولتمان از سخنان پولس دارد تنها برداشت ممکن نیست، و برخی این سخنان را چنین تفسیر کردهاند که خدا قرنیتان را به خاطر سوء استفاده از آیین عشأ ربانی با مبتلا کردن آنها به بیماری، مجازات کرد. بنابراین، بولتمان گمان میکرد که تنها یک برداشت و تفسیر از سخنان پولس امکانپذیر است که با اندیشة نوین در تعارض است.(36)
4 - آخرتشناسی: بولتمان در «عیسی مسیح و اسطورهشناسی» به تفصیل در این باره سخن گفته است که عهد جدید اساساً آخرت شناختی است. مراد او این است که هر برداشتی از عهد جدید که اعتقاد به آخرت، یعنی اعتقاد به پایان جهان و آغاز جهان دیگر را طرد کند، در حقیقت پیام آن را کنار گذاشته است.(37) وجهة آخرت شناختی عهد جدید به این معنا حمل شده است که «جهان همگانی»(38)، یعنی جهانی که همة نوع بشر در آن زندگی میکنند و همچنین «تاریخ همگانی»(39) به زودی، به طرز مصیبت باری به پایان خواهد رسید و جهان دیگری با تاریخ دیگری آغاز خواهد شد.
بولتمان در مقابل میگوید قریب به دو هزار سال از انتظار چنین حادثهای که عهد جدید وعده داده، گذشته است و هنوز اتفاق نیفتاده است و ما میتوانیم با اطمینان خاطر بگوییم که نویسندگان عهد جدید در مورد چنین باوری بر خطا بودهاند. ولی اگر این پیام، پیامی برای ما هست، نباید عنصر آخرتشناسی آن را حذف کنیم. راه حل بولتمان این است که ما باید تفسیر جدیدی از آن ارائه دهیم. تفسیر جدید او این است که باید تاریخ و جهان را نه تاریخ و جهان همگانی، بلکه «تاریخ شخصی» و «جهان شخصی» بدانیم. جهانی که به پایان خواهد رسید زمان و مکان نیست، بلکه نقشها و حوادثی است که هر شخص با اشاره به آنها خودش را به طرز بدلی میفهمد. پایان جهان در انجیل نه جهان همگانی، بلکه تصمیمی است که شخص با آن به فهمی از خود صرف نظر از جهان و گذشتهاش نایل میشود، و هستی خود را به عنوان تصمیم گیرنده در مییابد.(40) هنوز جای این پرسش باقی است که آیا این تفسیر بولتمان چیزی بیش از یک تردستی است که با واژههایی از قبیل تاریخ، جهان و آخرتشناسی صورت میگیرد؟
بولتمان صرفاً از طریق شباهتهای بعیدی که میان جهان و سرگذشت همگانی و جهان و سرگذشت شخصی در کار است به چنین تفسیر تصنعی روی آورده است. تفسیر بولتمان در این مورد نیز تنها تفسیر ممکن نیست و تفسیر دیگری میتوان کرد که با عهد جدید همخوان است. به عنوان نمونه، میتوانیم بپذیریم کلیسای اولیه در اعتقاد به قریبالوقوع بودن این حادثه بر خطا بوده، ولی باز دست از عینی بودن آخرتشناسی عهد جدید بر نداریم و بر این اعتقاد باشیم که بالاخره روزی، هر چند در آیندهای بسیار دور، این حادثه به وقوع خواهد پیوست، جهانبینی نوین هیچ سخنی در رد این برداشت، ندارد و شاید با آن سازگارتر نیز باشد. عهد جدید انسان را به امید وجود داشتن چنین روزی فرا خوانده است و هر برداشتی از آخرتشناسی عهد جدید باید به این عنصر امید و انتطار تکیه زده باشد، اما در آخرتشناسی بولتمان از این عنصر خبری نیست.(41)
ارزیابی نهایی برنامة هرمنوتیکی بولتمان
بولتمان در برنامة هرمنوتیکیاش که اسطورهزدایی است، مفهوم جهانبینی اسطورهای را به عنوان ترفندی برای توضیح و حذف باورهای نهفته در عهد جدید به کار میگیرد. ما در توضیح عناصر این جهانبینی از نظر بولتمان نشان دادیم که بر خلاف اعتقاد او، اسطورهزدایی نه تنها یگانه راه فهم و تفسیر عهد جدید نیست، بلکه تفسیرهای دیگری که با این عناصر مطرح شدهاند با عهد جدید همخوانی بیشتری دارند. روشی که بولتمان در تفسیر عهد جدید به کار میگیرد روشی حذفی است. به عبارت دیگر، او در هر موردی که با چنین باورهایی روبرو میشود، به جای اینکه آنها را تفسیر کند حذف میکند. پرسشی در مورد این روش مطرح میشود. آیا تعارض جهانبینی نوین با جهانبینی اسطورهای، واقعاً بولتمان را به سوی اسطورهزدایی سوق داده، یا عامل دیگری در کار بوده است؟ چنانکه قبلاً توضیح دادیم میان عناصر جهانبینی اسطورهای و جهانبینی نوین تعارضی در کار نیست. دو عامل عمده موجب شدهاند که بولتمان به اسطورهزدایی روی بیاورد. عامل اول، فلسفة طبیعی است که وی بدان تعلق خاطر دارد.
براساس این فلسفه طبیعی اموری مانند معجزه، آخرت و غیره قابل قبول نیستند. چنانکه پیشتر گفتیم این فلسفه پیامد علوم نوین نیست و میتوان راه حلهای فلسفی دیگری برای این قبیل از امور ارائه داد که با علوم و جهانبینی نوین همخوان باشند.
عامل دوم، اگزیستانسیالیسم است. این فلسفه نقش کلیدی را در تفسیر وجودی بولتمان از عهد جدید ایفا میکند. برخورد رادیکال بولتمان با باورهای عهد جدید بر جهانبینی نوین بشر متکی نیست، بلکه بر پایة برداشتی خاص از آزادی و سرنوشت بشر و فهم او از خود و امکاناتش استوار شده است که همه از اگزیستانسیالیسم ناشی شدهاند.
تفسیر وجودی بولتمان شباهت بسیاری با تأویلهای عرفانی دارد، با این تفاوت که بولتمان بر خلاف عرفا باورهای قطعی را کنار مینهد و سپس به تفسیر وجودی میپردازد. این گونه تفسیر را تا آنجا میتوان پذیرفت که با باورهای قطعی در تعارض نباشد.(42)
راز زدایی از پیام متن هیچگاه با حذف باورهای قطعی صورت نمیگیرد، بلکه راز زدایی باید به گونهای باشد که صدق این باورها را تضمین کند و گسترة آن تا جایی است که با عناصر اصلی متن در تعارض نباشد.
اسلام و اسطورهزدایی
در پایان نکتهای را در مورد اسطورهزداییو متون اسلامی مطرح میکنم.
مسألة اسطورهزدایی هیچگاه در عالم اسلام پیش نیامد. این نکته از سرِ اتفاق نیست، بلکه دلایل و عوامل متفاوتی دارد. اولاً هیچ گاه باورهای متون دینی اسلامی با جهانبینی نوین تعارض پیدا نکردند، بلکه بر عکس، همیشه این عقیده در میان مسلمانان رواج داشته که باورهای دینی با یافتههای علمی همخوان هستند. ثانیاً، از متون اصلی باورهایی راجع به وقوع آخرت و معجزات پیامبران، چنان استفاده میشود که هیچ جای تردید و چون و چرا را باقی نمیگذارد. از این رو به مفسران مسلمان باورهایی از این قبیل را به معنای حقیقی و لفظی آنها گرفتند و هیچگاه به اسطورهزدایی روی نیاوردند. ثالثاً، وجود فلسفههایی مانند حکمت متعالیه در میان مسلمانان، بر خلاف فلسفة طبیعی بولتمان، حتیالامکان این باورها را به صورت حقیقی و لفظی نگه داشته است، و لذا این باورها تبیین و توجیه فلسفی نیز داشتهاند. این فلسفهها بهترین راهحل را در این زمینه ارائه دادهاند.
امروزه، در مجامع روشنفکری سخنانی دربارة اسطورهزدایی متون اسلامی به چشم میخورد. این بحث از بحثهایی است که روشنفکران با ابهام و بدون توجه به خاستگاه اصلی آن و ویژگیهای زمینهای که در آن مطرح شده است، به عمد و چه بسا به خاطر عوامل سیاسی به متون اسلامی کشاندند. در حقیقت، زیربنای این اندیشه و سخن، «شمولگرایی»Universalism است که بر طبق آن میتوان هر سخنی را که دربارة متنی مقدس از یک دین مطرح میشود به متون مقدس ادیان دیگر نیز سرایت داد. مهمترین مشکلی که بر سر راه چنین تفکری وجود دارد این است که هر متنی ویژگیهای خاص خود را دارد و نمیتوان صرفاً از روی اینکه بحثی دربارة یک متن مطرح میشود، آن را در مورد متن دیگری نیز مطرح کرد. از این گذشته، خود اصل بحث «اسطورهزدایی» در مسیحیت و در تفسیر عهد جدید با اشکالاتی مواجه است و نمیتوان آن را حقیقتی قطعی و تنها راه و یا حتی بهترین راه ممکن در تفسیر عهد جدید در نظر گرفت.
پینوشتها
1) به عنوان نمونه، مرحوم طبرسی در مقدمة تفسیر مجمعالبیان گفته است: «و قد خاضالعلمأ قدیماً و حدیثاً فی علم تفسیرالقرآن و اجتهدوا فی ابراز مکنونه و اظهار مصونه والفوا فیه کتباً... الا ان اصحابنا رضیالله عنهم لم یدونوا فی ذلک غیر مختصرات .... ولم یعنوا یبسطالمعانی و کشف الاسرار الا ماجمعه الشیخ الاجلالسعید ابوجعفرمحمدبن الحسن الطوسی قدس الله روحه من کتابالتبیان.» (الطبرسی، الشیخ ابوعلی الفضلبنالحسن، مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن، ج 1، ص 20، دارمکتبةالحیاة للطباعة والنشر، بیروت)
) Paul Ricoeur2
) lexical semantics3
) Structural semantics4
«The problem of double meaning») P. Ricoeur,5
in P. Ricoeur, The conflict of interpretations,
ed. by james M. Edie, (Northwestern University
78 - 47962), pp 1press,
) Theological hermeneutic6
in The conflict of,«Preface to Bultmann») P. Ricoeur, 7 384 - 381interpretations, PP.
) Ibid.8
) Ibid.9
0)Ibid.1
1386) Ibid., P. 1
2388) Ibid., P. 1
in «The hermeneutical Function of distanciation»3) P. Ricoeur, 1 ed. trans. by John B. Thompson, Hermeneutics and the - 99131), pp 1human sciences, (Cambridg university press, 144
4) Cosmological system1
5) Mythological world - view1
6) modern scientific world - view1
in New «New testament and Mythologg»7) Rudolf Bultmann, 1 testament and Mythology and other Basic writings, tran. by 2 - 4891), pp 1schubert M. Ogden, (Fortress Press,
8) Ibid.1
9) Open1
0) Closed2
«ingzon The problem of demythologi»1) R. Bultmann, 2
96in New testament and Mythology and other Basic writings ,pp. 97 -
2) Objectifying2
99 - 398) Ibid . pp. 2
4) Ibid.2
390 - 5389) P. Ricoeur, preface to Bultmann, pp. 2
6) Ibid.2
7) Robert C. Roberts , RudolF Bultmanns theology:2
a critical interpretation, (U.S.A: Vm.B. Eerdmans publ. Co, 128 - 127 ,(1976
8) Ibid.2
9) Rudolf Bultmann, Kerygma and Myth: a theological debate2 1999), p.1rev. tr. R. H. Fuller (New York: Harper and Row,
131 - 0129) Rudolf Bultmann's theololgy, pp. 3
132 - 1131) Ibid., pp. 3
138 - 2133) Ibid., pp. 3
142 - 3140) Ibid., pp. 3
144 - 4143) Ibid., pp. 3
152 - 5151) Ibid., pp. 3
6) Ibid.,3
153 7152) Ibid., pp. 3
8) Public world3
9) Public history3
0) Ibid.4
1) Ibid.4
155 - 2154) Ibid., pp. 4
اشاره :
مسألة اصلی که هرمنوتیک متون با آن سروکار دارد فهم وتفسیر متون است. گرچه هرمنوتیک گام به گام و تدریجاً کار خود را به همة علوم انسانی گسترش داده است و حتی امروزه مباحثی از آن در بیرون از قلمرو تفسیر متون، از قبیل جامعه شناسی، روانشناسی، معرفت شناسی، فلسفه، سیاست و غیره نیز مطرح میشود، ولی اکثر مباحث آن با فهم و تفسیر متون ارتباط دارند.
از این رو، هرمنوتیک برای رشتههایی که با متون دینی سروکار دارند، اهمیت بسزایی دارد.
متون دینی در ادیان مختلف پیام و یا پیامهایی برای مخاطبان خود دارند و وظیفة مفسران راز زدایی از این پیامها و گشودن راز آنها است. هرمنوتیک نیز در این میان تلاش میکند تا راهی برای حل این مسأله بیابد.