معرفت شناسی متن
آرشیو
چکیده
متن
اشاره:
عنوان «معرفتشناسی متن» در نظر برخی از معرفتشناسان حاکی از گونهای خطا، و در نهایت امری ناممکن مینماید. معرفتشناسی یا نظریة معرفت به سؤالاتی از این قبیل میپردازد که معرفت چیست؟ آیا معرفت ممکن است؟ محدوده و قلمرو معرفت تا کجاست؟ آیا برای معرفت محدودیتی اصلاً در کار است؟ اینگونه سؤالات از دیرباز در فلسفه مطرح بوده است و بسته به اینکه حال و هوای غالب فلسفی چه بوده باشد، گوی سبقت از متافیزیک را ربوده و یا در حاشیه قرار گرفته است. البته در قرن بیستم، تحقیقات معرفتشناختی در صدر مباحث فلسفی و یا به تعبیر دقیقتر، در کانون مباحث سنت فلسفة تحلیلی قرار گرفته است.
معرفتشناسان این پرسش را در رابطه با متون مطرح میکنند که آیا معرفتشناسی متناسب با قامت متون باید تابع و کاربردی خاص از معرفتشناسی رسمی باشد یا نه؟ معرفتشناسی متون صرفاً کاربرد و تابعی از معرفتشناسی رسمی نیست، گرچه معرفتشناسی متون میتواند از معرفتشناسی رسمی نیز سود جوید، ولی خود به طرحی نو نیازمند است. در این مسئله با دو نگرش کاملاً متفاوت روبهرو هستیم: دستهای از معرفتشناسان که عمدتاً از سنت فلسفة تحلیلی متأثرند، حوزهای مستقل برای معرفتشناسی متون قایل نیستند و آن را صرفاً تابع و برآیندی از معرفتشناسی رسمی میدانند. همان معرفتشناسی رسمی که با اندکی تغییرات حاشیهای مسائل معرفتی متون را حل خواهد کرد. در مقابل دستهای دیگر که عمدتاً به سنت فلسفة قارهای تعلق خاطر دارند، بر این باورند که معرفتشناسی رسمی، گرچه میتواند مفید باشد، ولی برای بنای معرفتشناسی متون، به طرحی نو، و معرفتشناسی دیگری نیاز داریم. طرفداران نگرش دوم، هرمنوتیک را به عنوان معرفتشناسی درخور متون بهکار میگیرند.
افزودن نکتهای برای روشن شدن این دو دیدگاه میتواند سودمند باشد. فلسفة غرب در حقیقت عنوانی تقریبی است که بر دو سنت فلسفی کاملاً متفاوت اطلاق میشود. نخست سنت فلسفة تحلیلیAnalytical Philosophy که فلسفة غالب در کشورهای انگلیسیزبان است و دیگر سنت فلسفة قارهایContinental Philosophy یا فلسفة بر اروپا که فلسفة غالب کشورهای آلمانیزبان میباشد. هریک از این دو سنت گرایشهای متفاوتی را در خود گنجاندهاند. بهعنوان مثال، در سنت فلسفة قارهای، گرایشهای فلسفی اندیشمندانی از قبیل هگل، مارکس، کیرکگار، نیچه، هوسرل، سارتر، گادامر، هابرماس میگنجد. مارکسیسم، ایدآلیسم، مکتب فرانکفورت، اگزیستانسیالیسم، هرمنوتیک، پدیدارشناسی، ساختارگروی، پساساختارگروی همه گوشههایی از سنت فلسفة قارهای هستند.() فلاسفة تحلیلی، برخلاف اندیشمندان سنت فلسفة قارهای عنایت و توجه خاصی به معرفتشناسی مبذول میدارند. در مقابل، مباحث هرمنوتیک در میان اندیشمندان سنت فلسفة قارهای رشد و بالیدن گرفته است و فلاسفة تحلیلی عنایت کمتری به آن دارند. این دو سنت ویژگیهای خاص خود را دارند که پرداختن بدانها ما را بسی از مراد و مقصود اصلی دور میسازد. لکن کافی است تنها به این نکته اشاره کنیم که هر دو سنت بر سر تسخیر و به انحصار خود درآوردن مباحث معرفتشناختی متون به رقابت پرداختهاند. هرمنوتیک از دل سنت فلسفة قارهای سر بر آورده، داعیه تملک معرفتشناسی متن را دارد و معرفتشناسی رسمی هم به نمایندگی از سنت فلسفة تحلیلی در صدد گسترش دادن حوزة کار خود به قلمرو متون است. و در این میان، تنها عدهای از هر دو سنت بهره گرفته و تلاش کردهاند تا معرفتشناسی درخور متون را بنا نهند.
ما در ادامة این مقاله بهطور اجمالی به چند مطلب اساسی خواهیم پرداخت تا در نهایت روشن شود که معرفتشناسی متن باید از عناصر مناسب در هر دو سنت بهره گیرد و معرفتشناس متن ناگزیر باید عناصری از هر دو سنت را تلفیق کند تا به مدد آنها راهحل مناسبی برای مسائل معرفتشناسی متون بیابد. بهاختصار مباحث زیر را طرح خواهیم کرد:
-1 معرفتشناسی متن و اهم مسائل آن
-2 معرفتشناسی معاصر و ارتباط آن با معرفتشناسی متن
-3 مثلث هرمنوتیک و معرفتشناسی متن
-4 زمینههای متنوع دخیل در معرفتشناسی متن
-5 معرفتشناسی متن و افقهای جدید
-1 معرفتشناسی متن و اهم مسائل آن:
متون از اهمیت ویژهای برخوردار هستند. هر متنی در صدد انتقال دادن معنایی به خواننده است. البته همة متون در ردیف و سطح واحدی قرار ندارند. متون ادبی دسته و مجموعهایی خاص از متون را تشکیل میدهند که در درون این مجموعه نیز زیرمجموعههای متفاوتی مانند متون شعر، نثر و غیره وجود دارد.
همچنین متون دینی مجموعهای متفاوت از متون را تشکیل میدهند. خود متون دینی هم انواع متفاوتی دارند و همه را نمیتوان در یک سطح در نظر گرفت. هر متنی را میتوان جهانی در نظر گرفت که واژگان و مفاهیم خاص خود را دارد و از جهان متن دیگر متمایز است. این متون، یا جهانهای متون، شبکهای از مفاهیم و طرحهایی نو درمیافکنند و در صدد انتقال دادن معنا و تصویری خاص به خواننده خود هستند. ازاینرو، خوانندة متن، جهانی جدید را میگشاید. در قرن بیستم، نظریات بسیار متنوعی دربارة جهان متن و فهم خواننده، از آن مطرح شده است. برخی از این نظریات مدعی هستند که متن با پشت سر گذاشتن شرایط و زمینة تکوین و تألیف خود و غیبت مؤلف، حامل بینهایت معنا میشود که در میان آنها ترجیحی در کار نیست. متن معنای خاصی ندارد. پاسخ دادن به این سؤال که آیا متن معنای خاصی دارد یا نه بینهایت معانی ممکن را برمیتابد؟ بسیار اهمیت دارد، بسیاری از نزاعها در زمینههای متفاوت بر سر معانی متون صورت میگیرد و وظیفة معرفتشناس این است که دلایل هریک از نظریات متفاوت را بسنجد.
باز دربارة متون این سؤال مطرح میشود که آیا فهم متون با محدودیتهای خاصی مواجه است و یا هیچ محدودیتی برای فهم معنای متون در کار نیست و بی نهایت فهم از یک متن امکانپذیر است؟ این هم مسئلهای معرفتشناختی دربارة متون است و معرفتشناس باید ادلة نظریات گوناگون در این باب را سبک و سنگین نماید. مسئلة تعدد و یا وحدت معنا و نیز مسئلة تنوع و یا وحدت فهمها تنها دو مسئله از انبوهی از مسائل معرفتشناسی متون هستند که در خور تأمل میباشند. معرفتشناسان مباحث معرفتشناسی متن را عمدتاً در سه مسئله خلاصه میکنند: مسئلة فهم متون، مسئلة تفسیر متون، و مسئلة تمییز.
-1 مسئلة فهم متون: فهم متن با معنای متن تفاوت دارد. معنا چیزی است که متن حامل آن است و فهم، کار فاعل شناخت است و ممکن است با این کار بهمعنای متن نایل شود. همچنین ممکن است فهم در حقیقت، فهم نادرست باشد و فاعل شناخت بهمعنای متن نرسد. بنابراین، فهم و معنا در حقیقت تفاوت دارند، ولی ارتباط بسیار نزدیکی با همدیگر دارند. ازاینرو، در ذیل مسئله فهم متون، از معنای متون هم بحث میشود. اکنون بهطور اجمالی به این ارتباط اشاره میکنیم.
در باب معنای متون این مسئله نخست مطرح میشود که مراد از معنای متن چیست؟ اگر به ویژگی زبانی متون نظر داشته باشیم، هر متنی از مجموعهای خاص از جملات فراهم آمده است. آیا معنای متن، مجموع معانی این جملات است؟ یعنی معنای متن از پشت سر هم چیدن معانی جملات تشکیلدهندة آن حاصل میشود؟
احتمال دیگری هم هست ممکن است معنای متن، مجموع جبری معانی تکتک جملات نباشد، بلکه این جملات شبکه درهمبافتهای را بسازند که همچون یک کل است و معنای خاصی دارد. تفاوت این دو احتمال روشن است. بنابر احتمال اول، معنای متن، مجموع جبری معانی جملات است. این احتمال نگرشی ذره باور(Atomistic) نسبت بهمعنای متن است؛ یعنی معنای متن را از مجموع جبری ذرات خاصی که معانی تکتک جملات باشند، مرکب میداند. در مقابل، احتمال دوم نگرشی کلگرایانه(Holistic) نسبت بهمعنای متن است که بنابر آن، معنای متن از مجموع جبری معانی این جملات حاصل نشده است. این جملات هریک نقش خاصی دارند و برای همدیگر سیاق و زمینة خاصی را بوجود میآورند، هریک مانند حلقههای زنجیری هستند که رویهمرفته نقشی خاص را ایفا میکنند و معنای خاصی دارند.
مسئلة دیگری در این راستا مطرح میشود که بدان قبلاً اشاره کردیم. آیا متن بینهایت معانی را برمیتابد یا نه، معانی متن از محدودیتهایی برخوردار است؟ برخی از نظریهپردازان معنای خاصی برای متن قایل نیستند. مثلاً به نظر گادامر Gadamer معنای متن هرگز معین نیست و این معنا همیشه به مخاطبان و خوانندگان آن وابسته است تا از آن چه بفهمند.() دریدا(Derrida) بنیانگذار "ساخت شکنی" تصویر دیگری از متن دارد. بر طبق این تصویر، متن بینهایت معنای ممکن در بر دارد و هیچیک از این معانی بر دیگری ترجیهی ندارد. متن از بازی بینهایت علائم تشکیل شده است. این علائم وقتی در تقابل با یکدیگر میافتند، معناهایی را موقتاً میآفرینند اما این معناها هیچگاه نهایی نیستند، بلکه بینهایت معنای ممکن برای متن میتوان در نظر گرفت ازاینرو، دریدا متن را ماشینی در نظر میگیرد که تعویقها یا تأخیرها را تولید میکند، ماشینی که معنای متن را به تأخیر و تعویق میاندازد.()
در مقابل عدهای دیگر، تنها یک معنای خاص برای متن در نظر میگیرند. این دو نظر، دو طرف طیف را تشکیل میدهند و دستهای از معرفتشناسان نظریات تعدیل یافتهتر دارند. آنها میگویند نه متن یک معنای خاص دارد و نه اینکه حامل بینهایت معانی ممکن است، بلکه معنای متن از محدودیتهای خاصی برخوردار است که موجب میشوند معنای متن متعدد باشد نه واحد، و این تعدد معانی تا بینهایت ادامه نیابد. مثلاً زبان متن، محدودیتی را برای معانی متن ایجاد میکند، زیرا هر زبانی محدودیتهای خاص خود را دارد. بررسی نظریات متعدد در این زمینه و ارزیابی دلایل آنها، و نیز بررسی عوامل محدودیت آفرین برای معنای متن از جذابترین و پربارترین مباحث معرفتشناسی متن است که کمتر مورد توجه و عنایت قرار گرفته است. در میان نظریات معاصر، انبوهی از نظریات شکاکانه وجود دارد که باید مورد بررسی و نقد قرار گیرند.
نظریات راجع به فهم متون ارتباط عمدهای با نظریات مربوط بهمعنای متن دارند. دربارة فهم متون این سؤال مطرح میشود که آیا تنوع فهمها ممکن است یا نه؟ و اگر ممکن است، آیا این تنوع را میتوان در عدد معین و خاصی منحصر کرد یا نه؟ اگر معنای متن محدودیتی نداشته باشد، فهم متن هم با محدودیت مواجه نخواهد شد. ولی اگر معنای متن با محدودیتهایی همراه است، فهم آن هم با محدودیتهایی روبهرو میشود. معرفتشناسان سعی میکنند این ارتباط متقابل میان معنا و فهم را از نظر محدودیت و عدم محدودیت روشن سازند. و بهخاطر وجود همین ارتباط، در بحث فهم متون، سر و کلة معنای متون هم پیدا میشود. در بحث فهم متون، عوامل و عناصر محدودکنندة فهم هم مورد بررسی قرار میگیرد. نظیر طیفی که در مورد معنا مطرح کردیم، در مورد فهم هم وجود دارد. در یک طرف طیف این نظریة افراطی هست که هر فهمی کجفهمی است و اساساً فهم درستی در کار نیست. در طرف دیگر طیف این نظریه هست که متن به تمام معنا باز است، به این معنا که هیچ محدودیتی در کار نیست و خواننده میتواند هر معنایی را که خواست بفهمد. این نظریة اخیر، نوعی آزادی معرفتشناسی را در مورد فهم متون ادعا میکند. نظریات تعدیلیافتهتری هم هستند که فهم را محدود به عوامل و عناصر خاصی میدانند. مبحث فهم متون در همینجا خاتمه نمییابد و مسائل دیگری هم در آن مطرح میشود.
-2 تفسیر متون: مبحث دیگر معرفتشناسی متن، تفسیر و مسائل مربوط به آن میباشد.
فهم متن را نباید با تفسیر آن خلط کرد. فهم بهدنبال معنای متن است، ولی تفسیر (Interpretation) کارکردهای بسیار متفاوتی دارد. یکی از کارکردهای مهم تفسیر، رسیدن به لوازم معناست. اگر متنی تاریخی برای مخاطب خود معنایی را القا کرده است و اکنون، مخاطب معاصر که قرنها از مخاطب تاریخی متن فاصله زمانی دارد، لوازمی را برای این معنا بیابد، هرچند مخاطب تاریخی به این لوازم التفات نداشته است، در این مورد مخاطب معاصر به تفسیر متن پرداخته است. در این مورد، اصطلاح فهمUnderstanding) ) بهکار نمیرود. بهعنوان مثال میتوان به کارکرد دیگر تفسیر نیز اشاره کرد. متن تاریخی، یعنی متنی که زمان نگارش آن با زمان خوانندة فعلی بسیار دور است، برای مخاطب تاریخی خود، یعنی مخاطب زمان نگارشش معنایی داشته است. آیا میتوان معنایی برای متن یافت که نه مؤلف تاریخی و نه مخاطب تاریخی آن را درنیافتهاند؟ در اینمورد هم تفسیر بهکار میرود. اگر معنایی فراتر از معنای مراد مؤلف، و فراتر از فهم مخاطب تاریخی را بیابیم، به تفسیر متن روی آوردهایم. این دو مثال، فقط دو نمونه از کارکردهای تفسیر هستند. البته باید توجه کرد در بسیاری از موارد، تفسیر بهمعنای فهم بهکار میرود. این کاربرد در میان اهل هرمنوتیک بسیار شایع است. لذا آنها هر وقت از محدودیتهای تفسیر بحث میکنند، مرادشان محدودیتهای فهم است نه محدودیتهای تفسیر بهمعنای خاص.() تمایز نهادن میان دو کاربرد واژة تفسیر برای معرفتشناس متن بسیار مهم است و غفلت از آن وی را در دام مغالطاتی گرفتار میسازد.
در مبحث تفسیر متون، از کارکردهای گوناگون تفسیر و ارتباط این کارکردها با همدیگر سخن گفته میشود. همچنین از تقسیمبندی تفاسیر و ملاک ارزیابی، عینیت(Objectivity) و عدم عینیت تفاسیر، ارزش صدق آنها بحث میشود. در مورد تفسیر متون، پارادکسهایی هم مطرح میشوند که معرفتشناسان متن به حل آنها میپردازند. مشهورترین این پارادکسها، پارادکس تفسیرThe) (Paradox of interpretion است بدین مضمون که: در عمل تفسیر آیا مفسر چیزی به متن میافزاید یا نه؟ اگر چیزی میافزاید پس متن مورد نظر را تغییر میدهد، اگر هم چیزی نیافزاید عمل تفسیر صورت نخواهد گرفت. کارکردهای مختلف تفسیر مستلزم این است که مفسر چیزی بر متن بیافزاید. حل اینگونه پارادکسها مجالی بسیار وسیع میطلبد، ولی باید توجه کرد که معرفتشناسان متن در صدد یافتن راهحلی برای اینگونه مسائل نیز هستند.
-3 مسئلة تمییز: مراد از مسئلة تمییز تفکیک کردن چیزهایی است که در قلمرو معرفت قرار میگیرند، به عبارت دقیق، تمییز دادن چیزی، بهمعنای معرفت داشتن به آن چیز بهصورت متمایز از چیزهای شناختهشدة دیگر است. مسائل متعددی در مورد تمییز متون مطرح میشود. نخست این مسئله را باید حل نمود که ما از کجا تشخیص میدهیم که چیزی متن است؟ متن چه ویژگیهایی دارد که آن را متمایز میسازد؟ علاوه بر این، ما چگونه معنای متن را بهدست میآوریم؟ و یا چگونه و از کجا یقین داریم که این معنای خاص همان معنای متن است؟ این قبیل سؤالات تنها دربارة متون مطرح میشوند. پاسخ سؤال نخست شاید ساده بهنظر برسد، ولی در حقیقت، برای پاسخ دادن به آن باید تعریفی از متن را نیز در نظر داشت. البته تعریف دقیق متن جزء مسائل معرفتشناسی متن نیست، بلکه در مبادی و مقدمات آن میگنجد. تعاریف متعددی برای متن ارائه شده است که در این بحث تأثیر دارند. کسانی هم که از فلسفه متأخر ویتگنشتاین متأثر هستند، به تشابه خانوادگی متون قایل هستند و جستوجوی تعریفی برای متون را امری نادرست میدانند. باید توجه کرد که پاسخ دادن به سؤال نخست به مباحث دیگری نیز دامن میزند، هرچند خود این مباحث هم با همدیگر بیارتباط نیستند، مثلاً یک ویژگی عمدة متون این است که از علائمی تشکیل شدهاند. لذا بحث از سرشت علائم و کیفیت تشخیص آنها هم بدین مقام گسترش مییابد. همچنین، این علائم، علائم زبانی هستند، در نتیجه پای مباحث زبانشناسی و فلسفه زبان هم به معرفتشناسی متون باز میشود.
در پاسخ به این سؤال که ما چگونه بهمعنای متنی دست مییابیم؟ بسیاری از معرفتشناسان که زیر نفوذ مباحث هرمنوتیک بودهاند، دورة تأویلی (Hermeneutic circle) را ملاک دستیابی بهمعنا دانستهاند. تقریر سنتی دورة تأویلی این است که معنای بخش از کل و معنای کل از بخش فهمیده میشود. دورة تأویلی را میتوان در یادگیری زبان بیگانه به عنوان مثال نشان داد. ما سعی میکنیم معنای جملهای از زبان بیگانه را با استفاده از معانی بخشها و واژههای دخیل آن بیابیم. خود معانی واژهها و بخشها را هم از روی کل ساختار جمله حدس میزنیم. همچنین معنای متن را از معانی بخشهای متفاوت آن، و معانی این بخشها را از جملات بهکار رفته در آنها بهدست میاوریم و بالعکس، یعنی معانی این جملات را از معنای متن و معنای بخشهای متن را از کل متن بهدست میآوریم. شلایرماخر این دور را دور باطلی نمیدانست و آن را متضمن نوعی حدس و شهود میدانست. در ارتباط کل با جز و ارتباط جز با کل که در دورة تأویلی رخ میدهد ما معنای کل و جز را حدس میزنیم. البته دربارة دورة تأویلی تقریرها و نظریات گوناگونی مطرح شده است و هریک پیامدها و نتایج خاص خود را دارد. بهعنوان مثال میتوان به تقریر هایدگر از این دور اشاره کرد که گادامر آن را بهکار میگیرد() و یا به تقریر ریکور(Ricoeur) اشاره کرد که بر مبانی نظر خاصی استوار است.
-2 معرفتشناسی معاصر و ارتباط آن با معرفتشناسی متن
معرفتشناسی معاصر عمدتاً به تعریف و توجیه و باورها میپردازد. معرفتی که مورد بحث معرفتشناسان معاصر است، معرفت گزارهای است. در توضیح باید این نکته را بیافزاییم که معرفت کاربردهای متفاوتی دارد گاهی معرفت بهمعنای معرفت مباشر (Knowledge by acquaintance) بهکار میرود. مثلاً میگوییم به فلان شخص یا فلان شیء معرفت داریم (یعنی آشنا هستیم). مراد از این معرفت آشنایی داشتن به این شخص و یا آن شیء است. کاربرد دیگر معرفت در مورد مهارتهاست. وقتی میگوییم آقایX رانندگی میداند، مراد ما این است که مهارت رانندگی را کسب کرده است. معرفت به این معنا مستلزم تمرینهای عملی و کسب مهارت است. معرفتشناسان معاصر به هیچیک از این دو کاربرد معرفت نمیپردازند. کاربرد سوم معرفت، در موردی است که میگوییم به گزارةP مثلاً معرفت داریم. این نوع معرفت، معرفت گزارهای نام دارد. معرفتشناسان به تعریف و تحلیل این نوع معرفت میپردازند. تعریف مشهور معرفت گزارهای، تعریف به جزئی یعنی «باور صادق موجه» است. وقتی میگوییم به گزارةp معرفت داریم، بدین معناست که اولاً به این گزاره باور داریم. ثانیاً این گزاره صادق است و ثالثاً این گزاره موجه است.
امروزه بحثهای بسیار دامنهداری دربارة این تعریف وجود دارد. معرفتشناسان بحثهایی دربارة باور و صدق و توجیه دارند. البته بیشتر از همة این عناصر، بخش اعظم معرفتشناسی به نظریات توجیه معطوف شده است. بحثهای دیگر نیز دربارة انواع معرفت، محدوده و قلمرو معرفت، و شکاکیت نیز بخشهایی از معرفتشناسی را به خود اختصاص داده است.()
روشن است که معرفتشناسی معاصر، از مباحث معرفتشناسی متن فاصلة بسیاری دارد عمدهترین مباحث معرفتشناسی متن حول و حوش فهم و تفسیر متون میچرخند، درصورتیکه محور اصلی مباحث معرفتشناسی معاصر معرفت گزارهای است. فهم و تفسیر نسبت به معرفت گزارهای در مقولهای کاملاً متفاوت میگنجد. از این گذشته، برخی از مباحث هرمنوتیک معاصر از قبیل مباحث دورة تأویلی تأثیر سنت در فهم متون، نقش خواننده در معانی متن و غیره، همچنین مباحثی از ساختشکنی برای معرفتشناسی متن ضروری هستند که این مباحث در برنامة کار معرفتشناسی معاصر قرار ندارند. البته مباحث معرفتشناسی معاصر در معرفتشناسی متن تأثیر دارند، ولی معرفتشناسی متن به طرح و معرفتشناسی دیگری نیاز دارد.
-3 مثلث هرمنوتیک و معرفتشناسی متن
هرمنوتیک معاصر در حقیقت مثلثی است که در سه رأس آن، سه گرایش متفاوت قرار دارند. این سه گرایش عبارتند از:
نظریة تأویلی، فلسفة تأویلی و علم تأویل انتقادی.() نظریة تأویلیHermeneutical ) theory) هرمنوتیک را بهمثابة روششناسی و معرفتشناسی خاص علوم فرهنگی یا روحی در نظر میگیرد. تقسیم علوم به علوم انسانی و علوم طبیعی تقسیم آشنایی است. طرفداران نظریة تأویلی، هرمنوتیک را روششناسی علوم انسانی (فرهنگی یا روحی) میدانند. در علوم طبیعی با تبیین سر و کار داریم، ولی علوم انسانی به فهم پدیدهها و امور مربوط به آنها نظر دارند. یکی از شخصیتهای اصلی این گرایش در هرمنوتیک دیلتای (Dilthey) است و شاید از همه مهمتر، بتی (Betti) را باید نام برد.
فلسفة تأویلی(Hermeneutic philosophy) با این نکته که بتوان برای «فهم» روششناسی و معرفتشناسی خاصی تأسیس کرد، سر ستیز دارد. در علوم انسانی بهدنبال فهم معنای پدیدهها هستیم. مثلاً میخواهیم بدانیم این اثر هنری خاص چه معنایی دارد و یا فلان متن، حامل چه معنایی است فلسفة تأویلی تلاش برای دستیابی به روششناسی و معرفتشناسی خاص فهم معنا را مردود میشمارد و آن را نوعی عینیگرایی میداند. فهم را نمیتوان در قالب متد و روش درآورد. دیدگاه فلسفة تأویلی را میتوان در این نکته خلاصه کرد: مفسٍّر و نیز دانشمند علوم اجتماعی و شیء مورد بررسیشان در زمینة سنت، با همدیگر مرتبط هستند و درنتیجه، این مفسٍّر و یا دانشمند از قبل پیشفهمهایی نسبت به شیء مورد بحث دارد و هیچگاه با ذهنی خالی بدان نمینگرد. شخصیت اصلی این گرایش گادامر است.
علم تأویل انتقادیCritical Hermeneutics) ) نکتة تمایز بسیار مهمی از فلسفة تأویلی و نظریة تأویلی دارد. نظریة تأویلی بهدنبال روششناسی خاص فهمِ معنا بود و فلسفة تأویلی بر نقش سنت در فهم معنا تأکید داشت. هر دو گرایش از زاویة نگرش دیگری به مسئلة معنا غفلت ورزیدهاند؛ یعنی مورد سؤال قرار دادن محتوای متعلق تفسیر. بهعنوان مثال، این سؤال که آیا معنای متن از حقیقت بهرهای دارد یا نه، در هیچیک از دو گرایش قبلی به این سؤال پرداخته نمیشود. نظریة تأویلی بررسی این مسئله را بیرون از حیطة روششناسی و معرفتشناسی فهم قرار داد. فلسفة تأویلی هم این مسئله را با پیش فرضِ تفوق سنت کنار مینهد. توجه به این مسئله ویژگی علم تأویل انتقادی است. در این گرایش، به تأثیر عوامل غیر زبانی در امور فرهنگی پرداخته میشود. هابرماس(Habermas) و آپل (Apel) متفکران اصلی این گرایش هستند.
در هریک از این گرایشها نکات بسیار آموزندهای برای معرفتشناسی متن، از قبیل تأثیر سنت، تأثیر عوامل غیرزبانی و غیره در فهم معنای متن یافت میشود. بحثهای بسیار زیادی در رابطه با معنای متن، فهم آن، مسئله تمییز در گرایشهای مختلف داخل مباحث هرمنوتیک به چشم میخورد. البته گرایشهای موجود در این سه گرایش خلاصه نمیشوند و برخی از گرایشها در صدد جمع و ترکیب همة این گرایشها هستند.
معرفتشناسی متن به مباحث دیگری نیز نیازمند است که در هرمنوتیک معاصر از آنها خبری نیست. مثلاً بحث از معنا و افعال گفتاریSpeech ) acts) و دیگر مباحث فلسفة زبان تأثیر بسزایی در معرفتشناسی متن دارند ولی در سنت هرمنوتیک به اینگونه مباحث پرداخته نمیشود. ازاینرو، هرمنوتیک بتنهایی هدف معرفتشناس متن را تأمین نمیکند، گرچه بهعنوان یکی از منابع اصلی وی به شمار میآید.
-4 زمینههای متنوع دخیل در معرفتشناسی متن
از مباحث گذشته این نکته آشکار میشود که اولاً معرفتشناسی متن از نتایج معرفتشناسی و هرمنوتیک سود میجوید و ثانیاً معرفتشناسی و هرمنوتیک، نه بتنهایی و نه رویهمرفته برای معرفتشناسی متن کافی نیستند. در هریک از دو سنت فلسفة قارهای و سنت فلسفة تحلیلی مباحث بسیاری مرتبط با معرفتشناسی متن وجود دارد، اما زمینههای اصلی که معرفتشناسی متن از آنها سود میجوید عبارتند از: معرفتشناسی، هرمنوتیک، علم نشانهشناسی، زبانشناسی و فلسفة زبان.
متون از علائم و نشانههایی فراهم آمدهاند. از این نظر، بررسی رابطة این علائم و نشانهها با مدلولهایشان، همچنین رابطة این علائم با اشیای خارجی و نیز تفسیر این علائم بسیار اهمیت دارد. علم نشانهشناسی(Semiotics) با این مسائل سر و کار دارد و لذا نتایج آن برای معرفتشناس متن سودمند است. این علائم ویژگی خاصی دارند که مباحث دیگری را نیز پیش میکشند. علائمی که متن را میسازند، علائم زبانی هستند. واژهها علائمی هستند که در متن بهکار رفتهاند. آیا این واژهها معنا دارند؟
معنا چیست؟ ارتباط معنای واژهها با معنای جملات چیست؟ گوینده با گفتار خود چه نوع افعالی را انجام میدهد؟ هنگامیکه گفتار بهصورت متن در میآید برای این افعال گفتاری چه سرنوشتی رقم میخورد؟ اینها همه مسائلی هستند که با فلسفه زبان و زبانشناسی ارتباط دارند و ازاینرو، نتایج دو زمینة مذکور در معرفتشناسی متن تأثیر دارند.
5 - معرفتشناسی متن و افقهای جدید
تنوع زمینههای دخیل در معرفتشناسی متن را باید یکی از عللی بهشمار آورد که تدوین کامل آن را دشوار ساخته است. هنوز هم آثار جامع در این زمینه کمتر به چشم میخورد. تنوع زمینههای دخیل موجب شده است که کمتر به آن پرداخته شود. عامل دیگر را باید نکتهای دانست که در ابتدای مقاله بدان اشاره کردهایم. معرفتشناسی متن از هر دو سنت فلسفة تحلیلی و فلسفة قارهای سود میجوید و متفکران معمولاً به یکی از این دو دلبستگی دارند و نسبت به دیگری بدبین هستند. کمتر اندیشمندی دیده میشود که مباحث هر دو سنت را تعقیب کرده باشد. اما این عوامل از اهمیت معرفتشناسی متن و قدر آن نمیکاهند. مباحث آن برای کسانیکه به نقد ادبی، تفسیر متون ادبی، تفسیر متون دینی میپردازند بسیار جذاب و کارگشا میباشد و ما در آیندهای نه چندان دور شاهد گسترش مباحث آن خواهیم بود. بیشک، گسترش آن را باید از ترکیبات جدید عناصری از دو سنت فلسفی معاصر و بروز راهحلهای جدیدی انتظار داشته باشیم. نظریات زبانشناسی جدید و فلسفة زبان را نباید دستکم گرفت. این نظریات که دهههای نخستین عمر خود را میگذرانند، بسرعت در معرفتشناسی و هرمنوتیک تأثیر میگذارند. مسلماً در قرن آینده مباحث معرفتشناسی جدید تحت تاثیر این زمینه خواهد بود و ثمرات آن افقهای جدیدی را برای معرفتشناسی متن خواهد گشود.
پینوشتها
. این مقاله گزارشی بسیار اجمالی از کتابی با همین عنوان است که نگارنده به تألیف آن اشتغال دارد و به یاری خداوند متعال هرچه زودتر در دسترس ارباب علم و فضیلت قرا میگیرد.
- West, David, An introduction to1 I Philosophy, pp. 1 - 6, polity/Continental .(1996press (
- Warnke, Georgia, Gadamer, p.76, polity2 .(1994press, (
- Eco, umberto, The limits of3 2 - 43, Indiana3interpretation, pp. .(1994university press (
- Gracia, jorge. E , A Theory of4 74 - 251, state university of1textuality, pp. .(1995New yourk (
5) دربارة دورة تأویلی رجوع کنید به مقالة زیر
On the Circle of understanding
از کتاب:
ller,ِGadamer Specht Stegm Hermeneutics Versus Science, Notre .(1988Dame press, (
-6 برای آشنایی با مباحث معرفتشناسی به کتاب زیر رجوع کنید:
AudiRobert,Epistemology,Routledge, .(1998)
و :
Dancyjonathan,AnIntroductionto contemporary Epistemology, Basil Black .(1986well (
-7 برای آشنایی با این سه گرایش به کتاب زیر رجوع کنید:
Bleicher, Josef, Contemporary .(1980Hermeneutics, Routledge, (
در خصوص علم تأویل فلسفی به کتاب زیر رجوع کنید.
Grondin Jean, Introduction to Philosophical hermeneutics, Yale .(1994University, (