آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۳

چکیده

متن

با آغاز سده، یعنى دقیقاً در سال 1900 (1279) در ماربورگ متولد شد و به عنوان یک شاهد عینى، ناظر فراز و نشیبهاى مدرنتیه (نوگرایى) بوده است. امروز هانتس ـ گئورگ گادامر، یکى از سرشناس‏ترین و مورد بحث‏ترین فیلسوفان آلمانى است کتابهایش بیش از هر فیلسوف آلمانى دیگرى ترجمه شده‏اند. به درسهاى هوسرل و هایدگر مستقیماً و با صداى خودشان، گوش فرا داده و از پدران هرمنوتیک مدرن است و با 95 سال سن، همچنان دور دنیا مى‏گردد و با این باور که براى عقل و منطق هرگز دیر نیست، به تکرار و اثبات امیدها و محدوده‏هاى تفکرش مى‏پردازد. از زمانى که در سال 1972 (1351) در ایتالیا کتاب اساسى «حقیقت و روش» منتشر شد، بسیارى به مقایسه خود با عقاید او پرداختند.

آخرین نوشته ایتالیایى او، حاصل اجلاس کاپرى است که سال پیش تشکیل شد. این نوشته، با عنوان «دین و ادیان» در کتاب «دین» به همت ژاک دریدا و جانى واتیمو به تازگى توسط انتشارات لاترتسا به چاپ رسیده‏است. آنچه درزیر مى‏آید، گفتگویى باگادامر است:

س: وضعیت سلامت‏دین در مدرنیته غربى چگونه است؟

ج: در قرن بیستم، الحاد متحجرانه‏اى با خشونت تثبیت شد. به خود فریبى عقیدتى مکتب مارکسیسم در اتحاد جماهیر شوروى مى‏اندیشم؟ اما در پى سقوط این سیستم، قدرت اغفال آن به شکل قابل توجهى کاهش یافته است. با این حال، براى ادیان غربى، دستیابى به انسانها چندان هم آسان نیست. در واقع، الحاد و بى‏تفاوتى در انکار آشکار دین رخنه کرده است در جامعه مرفه صنعتى کردن گاه وجود دینى حقیقى و منحصر به فردى به خود مى‏گیرد و آن، همانا دین جهانى اقتصاد است. قوانین پابرجاى توسعه صنعتى، فنى و اقتصادى، بیش از پیش سرنوشت ما را تعیین مى‏کنند. وِبِر گفته است: پیورتیانتیسم (پاکدینى مسیحى.م)، زمینه‏اى مساعد براى توسعه سرمایه‏دارى مدرن به‏وجود مى‏آورد. پیشرفت ویرانگر تکنیک، باعث افزایش پیامدهاى توسعه اقتصادى شده است و قدرتى خودمختار را پدید آورده که اینک انسانها به سختى در تلاشند تا آن را مهار کنند. سیستم مالى جهان با شکنندگى مخربش و همچنین فاجعه علمى چرنوبیل، نشان مى‏دهند که خطر، جدى و واقعى است. اما در سایر زمینه‏ها نیز تعقلِ زاییده (دوران) روشنگرى، بى‏کفایت جلوه مى‏کند. براى مثال (این تعقل) از پاسخگویى به اسرار زندگى انسانى، همچون مرگ و توارد عاجز است. البته در پاسخ به این اسرار چیزى به غیر از «هیچ»» وجود دارد.

س: آیا تعقّل علمى تهدیدى براى دنیاست؟

ج: اوه بله، البته و آن عفونت توسعه صنعتى، تجارى و تکنولوژیک است. در سه سده اخیر، شناخت علمى خود را افزایش داده‏ایم، اما خوشبینى متحجرانه عام و پیروزى تکنولوژى فقط بخشى از مشکلات زندگى جمعى و هستى انسان را روى این کره خاکى حل نموده‏اند. به طور یقین، رفاه افزایش پیدا کرده، اما بر تضاد بین کشورهاى غنى و فقیر نیز افزوده شده و زمینه انفجارهاى فاجعه‏بارى را ایجاد نموده است. در همین کشورهاى صنعتى، مشکل آشکار و غیرقابل حذف بیکارى ـ که مباحثات دردناکى را درباره اینکه دولت چگونه باید به منظور بهبود این وضعیت مداخله کند، مطرح مى‏کند ـ پیش روى تمام مردم است. اما تعقل علمى، بخصوص در برابر ابعاد اگزیستانسیالیستى (هستى شناسانه/م) انسان، ناتوان جلوه مى‏کند. زندگى ـ با قدرت بى‏امانش ـ مى‏خواهد به ابدیت بپیوندد و زورمندانه‏تر از پیش، رو به سوى آینده دارد. آیا هرگز پذیرشى معقول درباره مرگ مى‏تواند وجود داشته باشد؟ من تصور مى‏کنم این وراى قدرتهاى انسانى است. دین، ادیان، پاسخهایى ماوراى انسانى پیش‏روى مى‏گذارند که علم در مقابل آنها کور است.

اما یک شکل دیگر تعقل نیز وجود دارد که از گفتگو سر برمى‏آورد و رو به سوى به رسمیت شناختن حقوق دیگران و تفاوتها دارد. وظیفه فلسفه معاصر، به طور دقیق طرفدارى از همین الگوى تعقل و میانجیگرى میان ادیان و فرهنگهاى مختلف است، فلسفه، در هیبت هنر، فرهنگ و گفتگو شکلى است که در آن تعقل مى‏تواند حد و حدود و انتظارات خود را بشناسد و آمادگى

گوش‏فرادادن به دیگران را پیدا کند. بدون فرهنگ وبدون مذهب به مفهوم وسیع آن، راه رستگارى براى بشریت وجود ندارد.

س: آیا دین مى‏تواند براى قدرت متکبرانه علمى، اقتصادى و سیاسى پاسخ و گزینه‏اى ارائه دهد؟

ج: من پیامبر نیستم، اما گمان نمى‏کنم آینده انسانیت در این ستایش از توسعه اقتصادى، ادامه طریق دهد. تکنولوژى تا زمانى که دین و فلسفه موفق به تعدیل آن نشوند، همچنان براى انسانیت تهدیدى جدى خواهد بود. طبیعتاً، بعید است پیشنهاد کنم بار دیگر خود را به راهى بسپاریم که مسیحیت براى بشریت ترسیم کرده است. باید بار دیگر تعادل جدیدى بین انسان و طبیعت ایجاد کرد و این فقط با در ارتباط قراردادن فرهنگهاى متفاوت و رهاکردن هرگونه تحجر و جزمیت مى‏تواند اتفاق بیفتد. فرهنگها و ادیانى ـ براى مثال در خاور دور، در هند ـ وجود دارند که فضیلتها و رفتارهاى خاصى را توسعه داده‏اند؛ از اگودیسیپلین (نظم شخصى.م) گرفته تا رابطها بین نسلها و تنظیم خانواده و همچنین تسلیم در برابر طبیعت. تنها گفتگوى آزاد بین فرهنگها و ادیان مى‏تواند خطر خود ویرانگرى بشریت را مرتفع سازد.

س: شما از فرهنگ و فلسفه سخن مى‏گویید، اما آیا به نظرتان نمى‏رسد اینها در دنیایى که از اراده و قدرت تجلیل به عمل مى‏آورد، مباحثى حاشیه‏اى باشند؟

ج: انسان هنوز از این آگاهى که سرنوشت سیاره ما، معلق است، دور است. شاید بشر، هنوز نیاموخته است که به گذشته نگاه کند تا مانع ارتکاب خطاهاى تأثرانگیز شود. اگر چنین باشد، آینده‏اى انباشته از بحرانها انتظار ما را مى‏کشد. خوشبینى علمى سعى دارد اضطراب و درد را حذف کند، اما همچنانکه هایدگر، نیک مى‏دانست، اضطراب، وضعیتى است که انسان در آن ناممکنى، ممکن هستى خود را حس مى‏کند. اگر فلسفه کافى نباشد، براى تضمین نجات سیاره خود، به یک فاجعه بزرگ طبیعى، یک اپیدمى غول‏آسا، نیاز داریم، از وراى انگیزه درد و رنج بسیار و انگیزه نیاز و ضرورت، همبستگى فروتنى، ترحم و نظم شخصى مى‏تواند سربرآورد.

س: شما تمام زندگى فلسفى خود را وقف مسأله حقیقت، تفسیر و روش کرده‏اید. صحبت‏کردن درباره این مسأله، در زمانه تلویزیون که به نظر مى‏رسد وجودش به تحریف مداوم حقیقت بسته است، چطور امکان دارد؟

ج: تلویزیون، غیرقابل تحمل شده است. شکلى از فلج روحى است. وقتى وارد یک هتل مى‏شوى، اولین کارى که پیشخدمت انجام مى‏دهد، این نیست که پنجره را نشان بده، بلکه برایت توضیح مى‏دهد چگونه تلویزیون را روشن کنى. بنظر مى‏رسد این فرهنگِ غالب باشد. اما براى ما یک وسیله بسیار بااهمیت براى تمرین

آزادى باقى مى‏ماند و آن دکمه مخصوص خاموش‏کردن دستگاه است. همیشه به دانشجویان و دوستانم توصیه مى‏کنم: دکمه را فشار دهید تا آزادیتان را حفظ کنید. این کار روى بچه‏ها تأثیر حائز اهمیتى دارد، زیرا که بنیانهاى فرهنگى در سه ساله اول زندگى شکل مى‏گیرند.

س: شما این امر را به عنوان نقشِ قوى خانواده قلمداد مى‏کنید، اما متأسفانه در مدرنیته غربى، در راه تلاشى خانواده گام برداشته شده است.

ج: باید بار دیگر از خانواده شروع کنیم. به طور طبیعى، بسیار دشوار است، زیرا جامعه صنعتى در تمام اقشار، قواى بازدارنده موجود در خانواده‏هاى سنتى را تضعیف نموده است. در قسمتهاى دیگر دنیا، چنین اتفاقى نیفتاده است. به اسلام و به شرق آسیا مى‏اندیشم. اروپاى مذهبى و مسیحى وظیفه بزرگى پیش‏روى خود دارد و آن بازگرداندن اهمیت، حیثیت و عظمت، به هسته بنیادى جامعه است. نجات بشریت به استحکام خانواده و به قدرتى بستگى دارد که خانواده در انتقال ارزشها، مفهوم آزادى و اهمیت بازى گونه‏اى که فرهنگ دارد، اعمال مى‏کند.

س: آیا شما مذهبى هستید؟ آیا پیرى شما باعث شده موءمن«تر» باشید؟

ج: خُب (مذهبى‏بودن) آسان نیست... البته الحاد به عنوان بى‏تفاوتى، یک بیمارى و نشانه انحطاط نوع بشر است. بدون توارد بشریت وجود نخواهد داشت. من یک لوترى هستم و همیشه تعقل ـ بخش دیگر خویشتن من ـ مرا تهدید مى‏کند. کشیش راهنماى من، همیشه خطبه خود را با اشاره به سن مارکو، رابطه بین ایمان و بى‏ایمانى، اعتقادداشتن و اعتقادنداشتن ـ دو موقعیت متضادى که یکدیگر را متقابلاً ««کمک» مى‏کنند، شروع مى‏کرد. اما اگر بگویم که فلسفه از این والاتر است، ملحدى متعصب خواهم بود.

س: روز یکشنبه، ژیل دلوز ـ همکار فیلسوف شما ـ به طور ناگهانى و به شکل غم‏انگیزى درگذشت. آیا شما در 95 سالگى، به مرگ فکر مى‏کنید؟

ج: مرگ رازى است که همواره با من همراه بوده است؛ از زمان کودکى ـ هنگامى که مادرم درگذشت و فرصت نکردم با او آشنا شوم. از سویى، احساس پیروزى خوشایندى مى‏کردم، زیرا به دنیا و به زبان نزدیک مى‏شدم و از سوى دیگر، آگاهى نسبت به محدودیت تمام تجاربمان وجود داشت. همواره به مرگ مى‏اندیشم، این طبیعى است. اما به دو دخترم نیز مى‏اندیشم، به نوه‏هایم، به تمامى چیزهاى باارزش زندگى، به فرهنگ، دوستى و ازدواج. همه این چیزها در من احساس خشنودى ایجاد مى‏کنند. شاید کارى کرده باشم تا زندگى را بهبود ببخشم، اما شاید این توهمِ تمام مردان مسوءول باشد.

 

 

تبلیغات