تحلیلی از دیدگاه هایدگر در باب انسان و تکنیک
آرشیو
چکیده
متن
اشاره: نگارنده مقاله پس از بیان تفکیک دو نوع تفکر آمارى و معنوى از نگاه هایدگر و توضیح نسبت تکنیک با «تفکر و وجود» و ذکر اینکه ظهور و رشد تکنیک مدرن بیانگر پایان تفکر معنوى است، به تبیین نوعى تعارض در دیدگاه هایدگر در باب نسبت انسان با تکنیک جدید مىپردازد و در انتها به مناسبتى، تفسیر عرفانى اسلامى از تفکرات هایدگر را که توسط بعضى از معاصرین در جامعه کنونى، انجام مىشود، ناصحیح و نامبارک معرفى مىکند.
آدمى آغشته به حضور و غیبت
هنگامىکه نمنم باران وجود بر کویر تفتیده عدم ریزش نمود، و جوانههاى حیات آدمى از خاک غیبت در روشنى حضور سربرآورد، کسى گمان نمىکرد این تازه واردِ به عرصه هستى، در کجا ریشه خواهد گرفت، و در مسیرپُرپیچوخمرویشخودچگونهخواهدروییدو در چه هنگام و به چه صورت روییدنش به انتها خواهد رسید؟
کسى نمىدانست این نورسیده به مجلس سماع و طربِ حضور که به واقع آیینهدار چهره وجود است، ــ وجودى که در افق زمان پرده از چهره برکنار خواهد زد ــ آدمى است که سرمست از حضور به غفلت از وجود در خواهد غلطید و با نشاط و قوّت و چالاکى در مسیر زوال و فترت خود گام خواهد زد، خرّم به خیال آنکه طریق صعود و سعادت مىپیماید، غافل از آنکه:
آدمى در عالم خاکى نمىآید به دست عالمى دیگر بباید ساخت و ز نو آدمى در این مسیر رویش و بالندگى فیلسوفى از تبار قصه سرایان غصه تاریخِ وجودبا زبانى رمزگونه به میدان نقادى و نقالى تاریخ غفلت پانهاد، او، هم سرگذشت آدمیانى را مىگفت که بر متّکاى غفلت از وجود خوش آرمیده بودند و هم سرگذشت کسانى را بیان مىکرد که در غنودن بر بستر نرم غفلت پیشینیان با اشتیاق از یکدیگر سبقت جستهاند.
او براى این امتى که درعصر او در ورطه مُهلکِ غفلت محض فرو رفته بودند پیامبر گونه و بصراحت سخن نمىگفت، وى در عین پوشیدگى و دعوت به
سکوت براى استماع خطاب وجود، با توصیه به تأملدر هستى، براى برانگیختن کسانىکه سر به جیب غفلت از وجود نهاده بودند، سخن مىگفت. گرچه سخن او براى خواب آلودگان و غفلتزدگان کمتر مفهوم و مرشد بود، اما براى کسانىکه هنوز نیمچشمى به حضور داشتند تا حدودى هدایت بخش و هوشافزا بود. تنها رمز آلودى کلام او نبود که برابهام سخنانش مىافزود، بلکه عدم حضور تام مخاطبینش نیز عامل مهمى بود.
حال که سخن در باب موضوع تفکر و شیوه بیان هایدگر، این فیلسوف معاصر؛بدینجا رسید خالى از فایده نخواهد بود که فرازهایى از دیدگاههاى او را در باب موقعیت و جایگاه انسانى که به عصر تکنیک زدگى بار یافته است، بازگو کنیم. باشد که از این طریق با زوایاى فکرى او در ارتباط با مقولاتى چون تکنیک، تفکر، انسان و وجود و ارتباط اینها با یکدیگر بیشتر و بهتر آشنا شویم.
تفکّر آمارى و تفکر معنوى
انسان همواره در طول حیات خویش از خوان نعمت بساط تفکر خویش بهرهمند و متنعم بوده است، از این رو فربهى حیات او دستپرورده تفکر فربهاش و رنجورى حیات او ثمره تغذیه از تفکر رنجورش بوده است. اما بشر امروز هم فربه است و هم رنجور، فربه در تفکر آمارى و محاسبهگر و رنجور در تفکر معنوى. گرچه آدمى باید از این دو گونه تفکر توشه برگیرد، با کمال تأسف انسان تکنیک زده تفکر حسابگر را برگزیده و تفکر معنوى را ترک نموده است. غایت و مقصودِتفکر محاسبهگر رسیدن به فایده و سود عملى است، به همین دلیل «چنین تفکرى حتى اگر با اعداد و ارقام و ماشینهاى محاسبهگر و کامپیوتر هم سروکار نداشته باشد، باز حسابگرانه است.»(1) اما تفکر معنوى چیست؟ چه محصولى دربردارد و چه مىکند؟
تفکر همان عهدبستن با وجود و براى وجود است
«تفکر همان فکر کردن است. تفکر نسبت میان وجود و انسان است. تفکر به خدمت وجود درمىآید تا حقیقت وجود را بازگو کند. تفکر فقط خدمت براى موجود و به وسیله موجود (آنگونه که در موقعیت فعلى، منشأ اثر است) نیست بلکه تفکر عهد بستن با وجود و براى حقیقت وجود است.»(2) تفکر معنوى، تفکرى نیست، که همچون تفکر حسابگر، براى موجود و به وسیله موجود، سود و فایده عملى به دنبال داشته باشد. بلکه «تفکر (معنوى) به ثمر رساننده نسبت وجود به ذات آدمى است. تفکر مبدع این نسبت نیست. بلکه تفکر این نسبت را فقط به منزله امرى که از وجود به خود او اعطاء گشته است، به وجود عرضه مىکند، به نحوى که وجود در تفکر به زبان مىآید. زبان قرارگاه و خانه وجود است، انسان در خانه زبان سکونت مىکند و متفکران و شاعران محافظان این خانهاند. محافظت آنان همان به ثمر رساندن انکشاف وجود است چراکه آنان این انکشاف را با سخن خود به زبان مىآورند.»(3)
تفسیر تکنیکى تفکر
انسان معاصر در تفکر هایدگر یک انسان دورافتاده از تفکر معنوى است که نسبتى تکنیکى با جهان برقرار نموده است. اما این نسبت معلول «انقلاب تمام عیارى در فلسفه جدیدو نگرش بشر است که به واسطه آن میان انسان، موقع و مقام او با جهان ارتباط کاملاً جدیدى به وجود آمد. این نسبت انسان با جهان که اساسا یکنسبت تکنیکى است، اولین بار در قرن هفدهم و فقط در اروپا پدید آمد و تا مدتها در قارههاى دیگر ناشناخته باقى ماند. همانگونه که براى اعصار و تاریخهاى گذشته نیز بیگانه بوده است.»(4)
گرچه نسبت تکنیکى آدمى با جهان اولین بار در قرن هفدهم و در اروپا پدید آمد و این نسبت نیز پیش از آن سابقه نداشته است، با این حال نوعى تبیین و تفسیر تکنیکى تفکر در کلمات ارسطو و افلاطون به چشم مىخورد. «تفکر نزد آنان همان تخنه است که به معنى جریان اندیشیدن براى عمل کردن و ساختن است.»(5)
هایدگر معتقد است از هنگامىکه در تفکر افلاطونى و ارسطویى عمل در برابر نظر قرار گرفت و تفکر به عنوان نظر و رفتار نظرى تعریف شد، تفسیر تکنیکى تفکر آغاز شد. در این رویکرد اندیشه در برابر عمل ازنوعى استقلال برخوردار است، و به واقع تقسیم تفکر به نظرى و عملى به مثابه دورنمودن تفکر از ساحت حقیقى خویش است. و از همینجاست که «عنوانهایى چون منطق؛ اخلاق؛ فیزیک سربرمىآورند»؛ یعنى دور شدن تفکر از ساحت حقیقى خودش همان و رویش عناوین نوینى همچون اخلاق؛ منطق و وجودشناسى همان.
بدینترتیب «نامهایى چون منطق، اخلاق، فیزیک هنگامى پا به عرصه ظهور مىگذارند که تفکر اصیل و حقیقى به پایان مىرسد، (حتى) یونانیان قبل از سقراط و افلاطون که در عصر با شکوه خویش بدون استمداد از چنین عنوانهایى مىاندیشیدند نیز تفکر را فلسفه ننامیدند.»(6)
بنابراین «اخلاق به همراه منطق و فیزیک اولین بار در (تفکر) افلاطون ظاهر مىشود. این نظامها هنگامى نمودار شدند که تفکر به فلسفه، فلسفه به علم، و علم به مبحثى در مدرسه تقلیل یافت.»(7) (و به واسطه چنین تنزلى بود که تفکر نابود شد)، درحالىکه تفکرى که به نسبت میان وجود و انسان نظر دارد نه فلسفه است نه علم است نه اخلاق و نه منطق.
تفکر تکنیکى، ماهى در خشکى فتاده است
در نگاه هایدگر منطق (ارسطویى) بنوبه خود همان تجویز تفسیر تکنیکى تفکر است. منطق در حالى پا به عرصه ارزیابى تفکر مىگذارد که هنوز شایستگى سنجش تفکر را نداشت. از همین رو هایدگر معتقد است محکزدن تفکر به واسطه منطق «بمنزله آن است که ماهیت و خواص ماهى را برمبناى اینکه ماهى تا چه مدت مىتواند در خشکى زنده بماند، ارزیابى کنیم. (و البته) دیر زمانى است که (ماهى) تفکر بر خشکى فتاده است، با این احوال آیا هنوز مىتوان گفت تلاشى که در جهت بازگرداندن تفکر به اصل و ماهیتش صورت مىگیرد عقل گریزى (irrastionalism) است؟»(8)
سیطره تکنیک حکایتگر پایان تفکر و فلسفه
از زمان افلاطون و ارسطو با تأمل در موجود و غفلت از وجود نوعى تفکر تکنیکى آغاز شد و تفکر اصیل به فلسفه و فلسفه به علم تقلیل یافت و این پایان دوران تفکر معنوى بود. در دوره معاصر نیز با سیطره علم تکنیکى و تفکر محاسبهگر، تفکر معنوى و اصیل از میدان تفکر خارج و فلسفه جایگزین آن شده است. اما هایدگر معتقد است که دیگر فلسفه نیز فلسفه نبوده و به مرحله نهایى خود بار یافته است. غلبه علم و تفکر تکنیکى مجال را نه تنها بر تفکر معنوى و فلسفه تنگ کرده است، بلکه آنها را از عرصه توجه و تأمل بشرى به بیرون رانده است.
«وقتى تفکر به پایان خود رسید، از گوهرش جدا شد واین تهى گشتنِ از حقیقت خود را بدین نحو جبران نمود که به عنوان تخنه و وسیله تعلیم و تربیت و موضوعى قابل آموزش و موردى فرهنگى به کار رفت. انسان در این مرحله دیگر تفکر نمىکرد، بلکه خود را به فلسفه مشغول مىنمود.»(9) اما این مشغولیت به فلسفه پایانکار نبوده و نیست، زیرا همانگونه که گفتیم (به زعم هایدگر) فلسفه (و نه تفلسف و فلسفهپردازى) در عصر سیطره و علم و تفکر تکنیکى به خاتمه خود رسیده است. در واقع پایان فلسفه در نگاه هایدگر به معنى انحلال و تجزیه فلسفه به علوم (تجربى) مختلف است. یعنى «فلسفه به علومتجربى انسانى بازمىگردد»(10) « فلسفه در عصر حاضر به نهایت و پایان خود مىرسد، و جایگاه خود را در بینش و نگرش علمى فعالتیهاى انسانى درمىیابد. اما ویژگیهاى اساسى و بنیادین این بینش علمى همان سیبرنتیک است که خصیصه تکنولوژیکى دارد».(11)
بنابراین وقتى فلسفه به علمى با خصیصه تکنولوژیکى تنزل مىکند، توجه به تکنیک و تکنولوژى مىتواند به عنوان تأمل در وجهى از وجوه فلسفه متافیزیکى محسوب شود. بر این اساس است که هایدگر معتقد است «اساس تکنیک به عنوان صورتى از حقیقت تاریخ متافیزیک است. و خود متافیزیک، یک پاره معین و مرحله (از بدو تا ختمش) قابل توجه و تأمل از تاریخ وجود است.»(12)
به موازات انکشافهاى متنزل و متنوع وجود (که در این سه قرن اخیر در چهره تکنولوژى مدرن پدیدار شده است) تفکر نیز به فلسفه و فلسفه به علم و علم به تکنیک تقلیل یافته است. در حقیقت مجلاى ظهور و تلاقى تنزّل وجود و تفکر، تکنولوژى مدرن است. تکنولوژى نوین از حیثى نحوى انکشاف وجود است، اما نه اصیلترین و برترین انکشاف وجود. و از حیث دیگر تکنولوژى نوین علامت و نشانهاى از تنزّل تفکر به سطح علم تکنیکى است. از همین رو است که مىتوان گفت پرسش و تأمل در باب تکنولوژى مدرن به همان میزان که موقعیت و خصایص وجود و ظهور وجود را معلوم مىکند، جایگاه و وضعیت تفکر انسان و علم تکنیکزده را نیز معین مىکند. و از همین کانال است که بحث هایدگر بحث در باب تکنولوژى نوین جاى پایى در مباحث فلسفى پیدا مىکند.
گرچه در این مقدمه در صدد آن نیستیم که ارکان اساسى تفکر هایدگر در باب مباحث فلسفى او از تکنولوژى نوین را متذکر شویم، در عین حال پرداختن به دیدگاه هایدگر در باب موضع انسان تکنیکزده در برابر صنعت و فنّ مدرن ضرورى به نظر مىرسد.
چگونه انسان مدرن به تکنولوژى مدرن آرى و نه مىگوید؟
واقعیت آن است که مفسرین فلسفه هایدگر در تفسیر تفکر هایدگر براى پاسخ به این سؤال اتفاق نظر ندارند و شاید این اختلاف نظر بیش از آنکه از اختلافِ نظر مفسرین فلسفه هایدگر سرچشمه بگیرد از خود فلسفه هایدگر نشأت مىگیرد. حال براى روشن شدن اختلاف نظر او در پاسخ به این سؤال بعضى از دیدگاههاى او در این مورد را متذکر مىشویم.
در بعضى از موارد او معتقد است انسان عصر تکنیک مىتواند برخوردى صحیح و معقول با تکنولوژى داشته باشد و نسبتى آزاد با آن برقرار کند، لذا مىگوید: «مىتوانیم از اسباب فنى استفاده کنیم و درعین حال با بهرهگیرى صحیح، خود را از قید آن آزاد نگاه داریم؛ یعنى هر زمان که خواستیم بتوانیم از بند آن خلاص شویم. مىتوانیم از اسباب صنعتى آنچنانکه باید استفاده کنیم و در عین حال همچون چیزى که در گوهر باطنى و حقیقى ما تأثیر نبخشد رهایش کنیم. مىتوانیم هم بهرهگیرى ناگزیر از اسباب صنعتى را اثبات کنیم و هم حق سلطه آن را بر خود و نیز انحراف و تشویش و اتلاف طبیعت را نفى کنیم. آیا اینگونه آرى و نه گفتن به اسباب صنعتى ارتباط ما را با تکنولوژى ناپایدار و نامطمئن نخواهد کرد؟ هرگز. ارتباط ما با تکنولوژى به طرز شگفتانگیزى ساده و راحت خواهد شد. اجازه خواهیم داد که تکنولوژى در زندگى روزانه ما وارد شود و در عین حال بیرونش خواهیم گذاشت، درست مانند چیزهایى که مطلق نیستند و وابسته به امورى والاتر از خود هستند. من این نحوه سلوک با تکنولوژى را که مستلزم در عین حال هم آرى و هم نه گفتن است با یک کلمه قدیمى تعبیر مىکنم و آن «تبّراىِ از اشیا» است.»(13)
هایدگر با اینکه در اینجا عملاً در مقام درگیرى عملى انسان با تکنولوژى مدرن راهحل مشخص و روشنى عرضه نمىکند و با کلىگویى از مطلب مىگذرد، اما بعد در همین مقاله یادآور مىشود که راه چنین برخوردى با تکنولوژى مدرن با چنگ زدن به تفکر اصیل و معنوى فراهم مىشود. پس با این بیان معلوم مىشود اولاً هایدگر براى برخورد مناسب انسان مدرن با تکنولوژى مدرن راهى قائل است، ثانیا این راه همان تمسک به تفکر معنوى است و ثالثا چنگ زدن به حبل المتین تفکر معنوى براى انسان مدرن عملى و ممکن است پس انسان معاصر با اینکه با فراموش کردن نسبتش با وجود بىخانمان و به تعبیر دیگر بىوطن شده است با بکارگیرى تفکر معنوى مىتواند با وجود عهدى نوین بربندد و نسبتى نوین و در عین حال راهگشا با وجود برقرار کند به نحوى که از سلطه تکنیکى آزاد شود.
از طرف دیگر (با اینکه هایدگر راه نجات را در توسل و توصل به تفکر معنوى مىداند) در مصاحبه با خبرنگار مجله اشپیگل در پاسخ این سؤال که «چرا ما باید، مقهور تکنیک شویم؟» مىگوید: «من مقهور نمىگویم. من مىگویم ما هنوز راهى نمىشناسیم که متناسب (برخورد صحیح) با ماهیت تکنیک باشد.»(14)
او در این مصاحبه در جاى دیگر مىگوید «من راهى براى تغییر بىواسطه وضع کنونى جهان (که دوره سلطه مطلق تکنیک است) نمىشناسم، مشروط بر اینکه یافتن چنین راهى اصولاً براى آدمى میسر باشد. اما این طور به نظرم مىرسد که تفکرى دیگر (تفکر معنوى) که بدان مبادرت مىشود به هر حال مىتواند آن آمادگى نام برده را برانگیخته و روشن و استوار سازد.»(15)
«تنها هنوز خدایى است که مىتواند ما را نجات بخشد. تنها مفرّما این است که در تفکر و شاعرى خود را براى خدا یا براى غیاب خدا در افول آماده نماییم.»(16)
با توجه به کلماتى که در این قسمت دوم از هایدگر ذکر کردیم، مىتوان سخنان او را در این قسمت چنین خلاصه کرد که اولاً ما براى موضع گرفتن در برابر ماهیت تکنیک راهى نمىشناسیم، ثانیا بر فرض که راهى براى موضعگیرى درست در برابر تکنیک وجود داشته باشیم معلوم نیست یافتن چنین راهى اصولاً براى آدمى میسر باشد. ثالثا با توجه به این احوال بیکار نباید نشست و با به کارگیرى تفکر معنوى باید خود را براى خدا یا براى غیاب خدا آماده نماییم.
ملاحظه مىشود که در اینجا سخن هایدگر آن نیست که در مقاله «خطابه یادبود» با صراحت و روشنى به عنوان راه نجاتى براى انسان تکنیکزده پیشنهاد مىکرد، بلکه حداکثر راهنمایى و کمکى که او در اینجا به عنوان راه نهایى به ما پیشنهاد مىکند مهیا و آماده شدن براى رسیدن به خداوند از طریق تفکر و شاعرى است.
جایگاه خدا در فلسفه هایدگر
حال که سخن به خدا رسید یادآورى نکتهاى مهم در اینجا خالى از فایده نیست.
اولاً، هایدگر اگر از نسبت برقرار کردن با وجود سخن مىگوید مراد او از وجود، خداوند نیست «وجود چیست؟ ... وجود نه خداوند است و نه اساس و جهت عقلى (ground) عالم. پس وجود دورترین و خفاترین موجود است. و در عین حال نسبت به آدمى از همه موجودات نزدیکتر است. حال خواه مصداق این موجودات یک تخته سنگ باشد یا یک حیوان یا یک اثر هنرى یا یک ماشین و یا یک فرشته یا خدا.»(17)
ثانیا گرچه هایدگر معتقد است «فقط از طریق حقیقت وجود است که تفکر درباره ذات امر قدسى ممکن مىگردد و فقط درپرتو تفکر درذات امر قدسى است که درباره ماهیت. خداوند تفکر کردهایم و فقط از طریق ماهیت خداوند است که مىتوان در مورد خداوند تفکر نمود و گفت که مسمّاى کلمه خدا چیست».(18) اما به واقع فلسفه او از جمله فلسفههایى است که له و علیه خداوند حکمى ندارد، به همین دلیل است که وى در باب تفکرش درمورد خداوند معترف است «کسى که الهیات را چه الهیات مسیحى و چه فلسفى را تا بیخ و بُن آن آزموده باشد وقتى در این روزگار در قلمرو تفکر سخن مىگوید ترجیح مىدهد در باب خدا سکوت اختیار کند.»(19)
اما با این بىطرفى فلسفه هایدگر درباب خداوند بعضى از مفسرین غربى فلسفه هایدگر همچون جیمز.ل .پروتى مىکوشند جایگاهى براى خدا در تفکر هایدگر مشخص کنند. اما معلوم نیست چنین کوششى از چه انگیزهاى نشأت مىگیرد و بر چه اساسى استوار است.
هیدگر اسلامى در جامعه ما
متأسفانه امروزه در جامعه ما نیز بعضى از دلدادگان تفکر هایدگر از سر آگاهى یا غفلت مىکوشند به افکار هایدگر صبغه مضامین عرفانى ـ دینى اسلامى ببخشند. ایشان در این تلاش خود سعى بر آن دارند که از ارکان و نظام تفکر هایدگرى توجیه و تفسیرى عرفانى ـ دینى عرضه نمایند. غافل از اینکه (ویا شاید واقف به اینکه !!) دعوت هایدگر به تفکر معنوى، مبتنى بر تفکرى خدا مرکزى نیست، چه رسد به اینکه دعوت او به تفکر معنوى مبتنى بر خدا محورى اسلامى ـ عرفانى باشد. دعوت او به تفکر معنوى دعوت به نوعى تفکر در برابر تفکر محاسبهگر است و البته مىشود این تفکر تفکرى معنوى باشد، اما مبتنى بر دین و خدا نباشد. چنانکه در آیین بودا دعوت به سلوک معنوى و دروننگرى معنوى بدون اعتقاد به خداوند ادیان است. فلسفه هایدگر چنانکه آوردیم مطلقا در برابر عدم یا وجود خداوند ساکت است. بدین معنى که نفیا و اثباتا در نظام فلسفى خود براى خداوند جایى باز نمىکند.
البته شاید بتوان نقاط مشابهى در تفکر هایدگر با بعضى از مضامین عرفانى دینى اسلام یافت، اما ساده اندیشى و ضلالت آفرینى است که تفکر معنوى هایدگر به گونهاى تبیین شود که عرفان دینى اسلامى تشریح مىشود. تفکر عرفانى ـ دینى ما نوعى تفکر خدا محورى است. مواجید و مکاشفات عرفانى و علمىِ عرفاى اسلامى بر اساس خداى دینىاى است که اسلام معرفى مىکند (گرچه در میان خود فرقِ دینداران هم تصویرهاى نه چندان همگونى از خداوند وجود داشته باشد.) اما تفکر اشراقى و معنوى هایدگر نه مبتنى بر خداوند ادیان است نه استوار بر خداوند فیلسوفان و عارفان.
براى اینجانب معلوم نیست از این پیوند نامبارکى که بین تفکر هایدگر با تفکر دینى (اسلامى) زده مىشود چه میوه و محصول مبارکى حاصل مىشود؟! نه تفکر و فلسفه هایدگر محتاج و مشتاق به چنین پیوندى است و نه عرفان و دین اسلام نیازمند و راغب به چنین پیوندى است. با این پیوند چه امر ضرورى و پسندیدهاى به ارمغان مىآید که اگر حاصل نمىشد ما از آن ارمغان محروم و مغبون بودیم؟ گذشته از اینکه ثمرات تلخ این پیوند بنوبه خود ذائقه جان هر موّحد دیندارى را که در مکتب علمى و عملى اهلِبیتِ عصمت و طهارت علیهمالسلام اجمعین پرورش یافته است را مىآزارد. از ثمرات روح آزار این پیوند در فرصتى دیگر به تفصیل باید سخن گفت.
پىنوشتها
* این مقاله بخشى از کتاب ترجمه و شرح پرسشى در باب تکنولوژى است، که بزودى توسط مؤسسه فرهنگى اندیشه منتشر مىگردد.
منبع: استامیا
تاریخ نشر: 7 نوامبر 1995
ترجمه: اداره کل مطبوعات خارجى
با آغاز سده، یعنى دقیقاً در سال 1900 (1279) در ماربورگ متولد شد و به عنوان یک شاهد عینى، ناظر فراز و نشیبهاى مدرنتیه (نوگرایى) بوده است. امروز هانتس ـ گئورگ گادامر، یکى از سرشناسترین و مورد بحثترین فیلسوفان آلمانى است کتابهایش بیش از هر فیلسوف آلمانى دیگرى ترجمه شدهاند. به درسهاى هوسرل و هایدگر مستقیماً و با صداى خودشان، گوش فرا داده و از پدران هرمنوتیک مدرن است و با 95 سال سن، همچنان دور دنیا مىگردد و با این باور که براى عقل و منطق هرگز دیر نیست، به تکرار و اثبات امیدها و محدودههاى تفکرش مىپردازد. از زمانى که در سال 1972 (1351) در ایتالیا کتاب اساسى «حقیقت و روش» منتشر شد، بسیارى به مقایسه خود با عقاید او پرداختند.
آخرین نوشته ایتالیایى او، حاصل اجلاس کاپرى است که سال پیش تشکیل شد. این نوشته، با عنوان «دین و ادیان» در کتاب «دین» به همت ژاک دریدا و جانى واتیمو به تازگى توسط انتشارات لاترتسا به چاپ رسیدهاست. آنچه درزیر مىآید، گفتگویى باگادامر است:
س: وضعیت سلامتدین در مدرنیته غربى چگونه است؟
ج: در قرن بیستم، الحاد متحجرانهاى با خشونت تثبیت شد. به خود فریبى عقیدتى مکتب مارکسیسم در اتحاد جماهیر شوروى مىاندیشم؟ اما در پى سقوط این سیستم، قدرت اغفال آن به شکل قابل توجهى کاهش یافته است. با این حال، براى ادیان غربى، دستیابى به انسانها چندان هم آسان نیست. در واقع، الحاد و بىتفاوتى در انکار آشکار دین رخنه کرده است در جامعه مرفه صنعتى کردن گاه وجود دینى حقیقى و منحصر به فردى به خود مىگیرد و آن، همانا دین جهانى اقتصاد است. قوانین پابرجاى توسعه صنعتى، فنى و اقتصادى، بیش از پیش سرنوشت ما را تعیین مىکنند. وِبِر گفته است: پیورتیانتیسم (پاکدینى مسیحى.م)، زمینهاى مساعد براى توسعه سرمایهدارى مدرن بهوجود مىآورد. پیشرفت ویرانگر تکنیک، باعث
1. مقاله خطابه یادبود، تألیف مارتین هیدگر ترجمه محمدرضا جوزى، نشریه معارف، دوره سوم شماره 2 مرداد و آبان 1365 ص121.
2. Basic writtings. Letter on Humanism: MartinHeidegger Page 191.
3. همان، ص 193.
4. مقاله خطابه یادبود، تألیف مارتین هیدگر ترجمه محمدرضا جوزى نشریه معارف، دوره سوم شماره 2 مرداد و آبان 1365 ص124.
5. Basic writtings, Letter on Humanism: MartinHeidegger P.194.
6. همان، ص 195 و 196.
7. همان، ص 232.
8. همان، ص 195.
9. همان، ص 195.
10. Basic writtings the end of philosophy and the taskof thinking P.376.
11. همان، ص 376.
12. Basic writting. Letter on Humanism, Martin Heidegger P.220
13. خطابه یاد بود، تالیف مارتینهایدگر، ترجمه محمد رضا جوزى، نشریه معارف، دوره سوم، شماره 2، مرداد وآبان، 1365، ص 127.
14. نقل از مجله اشپیگل، در 1966 این مجله با هایدگر مصاحبهاى کرد که آرامش دوستدار آن را به فارسى ترجمه کرد. نیز به نقل از تفکرى دیگر، محمد مددپور، ص 85.
15. همان، ص 96.
16. همان، ص 89.
17. Basic Writing,Letteron Humanism, Martin Heidegger, P.21o.
18. همان، ص 230.
19. فصلنامه فرهنگ، سال سوم، شماره مسلسل 9، مکالمه شاعر و متفکر، جمیز.ل. پروتى، ترجمه محمدرضا جوزى، ص 62.