دین و عقلانیت
آرشیو
چکیده
متن
اشاره: «عقل» در تفکر اسلامى و فرهنگ مغربزمین در مجموعه همیشه از جایگاه رفیع و شایستهاى برخوردار بوده است، اما تلقى و تحلیلى که از این حقیقت ممدوح در دو فرهنگ اسلامى و مغربزمین ـ خصوصاً غرب پس از رنسانس ـ به چشم مىخورد، با یکدیگر تفاوت و در مواردى تعارض جدّى دارد. عقل به همراه دیگر شقوق لغوى آن (در فارسى و عربى و معادلهاى آن در زبانهاى لاتین) همچون، عقلى، عقلانى، عقلانیت، عقلگرایى و معقول با اینکه در نگاه اول مفاهیم نسبتاً روشن و مشخّصى را افاده مىکنند، اما معوم نیست که اگر در ماهیت آنها کاوش بیشتر شود، وضوح و روشنى آن همچنان محفوظ بماند، در باب ماهیت عقل و عقلانیت در تفکر اسلامى و مغرب زمین از دو دیدگاه معرفت شناختى و هستىشناختى مىتوان تأمّل نمود.
به بیان دیگر، هم مىتوان در تحلیلهاى تئوریک علوم انسانى از عقل و عقلانیت تفحّص نمود و نقش معرفتى آن را ارزیابى کرد و هم مىتوان به سیر تاریخى و عوراض و لوازم و نتایج تحقق خارجى عقلانیت، عطف نظر کرد.
به هر حال از هر یک از این دو زاویه بر موضوع عقلانیت نظر کنیم، ـ از آنجا که این موضوع با موضوعات جدّى دیگرى همچون دین، سیاست و اخلاق ارتباط جدّى دارد ـ بنظر مىرسد که تحقیق و بررسى در آن مىتواند در جامعه فکرى ما آثار مطلوب و مفیدى دربرداشته باشد. از اینرو ر آن شدیم که قسمت معتنابهى از شماره نخست قبسات را به بحث از «عقلانیت» و لوازم و ثمرات و شئون آن اختصاص دهیم. مصاحبهاى که از این پس مىآید، حاصل گفتگوى قبسات با متفکران اتریشى است که در اسفند 74 براى شرکت در سمینار دورهاى دیالوگ بین ادیان با عنوان «عدالت در روابط بینالملل» به ایران آمدند، حضور این اندیشمندان را مغتنم شمردیم و با وجود کمبود وقت، بحث فشردهاى در باب «عقلانیت» را ایشان ترتیب دادیم. ثمره بحث، مطلبى است که ملاحظه مىکنید.
«پرفسور اشنایدر» استاد دانشگاه وین و عضو هیئت علمى مؤسسه الهى مذهبى سنت گابریل
قبسات: لطفا بفرمایید مفهوم عقلانیت و عقلگرایى چیست؟
عقل و تعقل در جامعه ما در معانى بسیار متفاوتى بکار مىرود. عدهاى با بکاربردن این لفظ مىخواهند چنین القا کنند که در زمانه ما همه کاره انسان مغز اوست؛ دل و دیگر قابلیتهاى فکرى و روحى او در مقایسه با قدرت استنتاج عقلى، قدرت تجزیه و تحلیل عقل و قابلیت تألیف و تدوین آنچه تجزیه و تحلیل شده، بىاهمیتاند.
اما این برداشت یکجانبه است. در سنت ما یک برداشت کاملاً متفاوتى از تعقل نیز وجود دارد. در میان متفکرین روم جمله معروفى از «سیسرو» (Cicero)به
پروفسور شنایدر: عدهاى با بکاربردن این لفظ مىخواهند چنین القا کنند که در زمانه ما همه کاره انسان مغز اوست؛ دل و دیگر قابلیتهاى فکرى و روحى او در مقایسه با قدرت استنتاج عقلى، قدرت تجزیه و تحلیل عقل و قابلیت تألیف و تدوین آنچه تجزیه و تحلیل شده، بىاهمیتاند.
جاى مانده که مىگوید: آن قانون حاکم بر زندگى که ناگزیر باید از آن پیروى کرد همان «عقل سلیم» است (richtige Ratio). و آن عقل هدایتگرى است که نهتنها بر اعمال انسان بلکه بر افکار او هم ناظر است. عقل در این معنا چیزى بیش از صرفاً توان کار کردن با فرمولهاى ریاضى و یا قواعد صرف و نحو، یعنى توان استنتاج صحیح و منطقى است اگرچه آنها را نیز شامل مىشود. اما عقل سطوح مختلفى دارد.
در زبان آلمانى دو لفظ متفاوت بکار مىبریم یکى «عقل» (Verstand) و دیگرى «درایت» (Vernunft).
«عقل» (Verstand) عبارت است از توان تجزیه و تحلیل و استناج که همان عقل استنتاجى و استدلالىمان است. دیگرى «درایت» (Vernunft) است که معناى آن فقط با توجه به صفت خداگونه انسان در تفکر مسیحیت قابل تبیین است. در سنّت مسیحیت انسان بعنوان نحوى تجلّى الهى، سهمى از عقل و حکمت و درایت پروردگار را به ارث برده است و حداقل اینکه باید سعى کند بدان راه یابد زیرا قابلیت آن را دارد.
اما درباره این پرسش که «عقلگرایى» (Rationalismus) چیست؟ شاید بتوان چنین گفت: گاهى در تاریخ اوضاع و احوال خاصى پیش مىآید که انسانها در انتخاب شخصیتى در برابر شخصیت دیگر، سنتى در مقابل سنت دیگر، دچار تردید مىشوند. در چنین شرایطى انسان در مقابل این سئوال قرار مىگیرد که چه کسى ارجح است. حق با کدام است و بناگاه مسئله انتخاب اصلح و مشى زندگى بر قوه درایت انسان عرضه مىشود و اینجاست که عملکرد صحیح لازم مىآید و بدین منظور باید به وسیله تفکر، براهین موجه را یافت. اما بدیهى است که دل انسان نیز مىتواند در این امر نقش ایفا کند.
* * *
«پرفسور فانوتى» استاد الهیات مؤسسه الهى سنت گابریل
قبسات: به اعتقاد شما ریشه و یا ریشههاى عقلگرایى چیست؟
پرسشى که مطرح شده این است که ریشه عقلگرایى چیست؟ تا آنجا که اطلاع دارم عقلگرایى دو ریشه دارد:
ریشه اول او را در سنّت انجیلى مىیابیم. در انجیل عبرى لفظ (yaba) آمده که به معنى بازشناختن است. اما این معنى همواره متضمن عمل نیز هست و به عبارت دیگر به معنى پذیرفتن است و به اقتضاى آن عملکردن. یعنى پس از اینکه معرفت حاصل کردى، به اقتضاى آن عمل کن. لذا مىبینم که این یک مفهوم دینى است.
پیامبر «هوشع» (Hosea) فرموده: چون معرفت به خداوند از زمین رخت بربست کشتار و ظلم و جنایت فراگیر شد. یعنى از آنجا که مردم درباره مبدأ حق تعقل نمىکنند و با قوه عقلى که خالق در آنها نهاده به تأمل نمىنشینند، بىعدالتى و ظلم حکمفرماست. به این معنى معرفت حاصلکردن و پذیراشدن «حق» و به اقتضاى آن عملکردن، از ابتدا در سنّت مسیحیت وارد شده و همواره نقش بسزایى ایفا کرده است.
ریشه دوم عقلگرایى بدون تردید فلسفه ارسطوست. ارسطو را به این معنى مىتوان به عنوان پیرو عقل تلقى کرد که معتقد است که قبل از هر چیز باید مقولات را تعریف کرد. بعنوان مثال هنگامى که سیاستمداران درباره مسئلهاى بحث و گفتگو مىکنند ابتدا باید مقولات تعریف گردد یعنى باید دید موضوع بحث اصلاً چیست در غیر اینصورت از گفتگوها نتیجهاى حاصل نخواهد شد. و یا هنگامى که رعد و برق و یا زلزلهاى رخ مىدهد، در آن هنگام فقط عقل است که مىتواند ما را یارى دهد. باید تعقل نمود و تدبیرى اندیشید و سپس به آن عمل کرد. آراء فلسفى ارسطو را «توماس فونآکوین» (Thomas van Aquin) یکى از بزرگترین متألّهین مسیحیت وارد سنت و الهیات مسیحیت کرد. اما جالب اینکه او خود از طریق فیلسوفان عرب با ارسطو آشنا شده بود.
نباید تصور کرد که علوم جدید، علوم طبیعى و علوم عقلى جدید منحصراً ریشه در فلسفه ارسطو دارد. فلسفه افلاطون و مُثُل افلاطون مکتب و مشرب مقابل آن است. محققین علوم ما مىگویند اگر علماى ما صرفاً به روش «استقرایى» و «إنّى» اکتفا کرده بودند، هیچ پیشرفتى در علوم عقلى حاصل نمىشد. زیرا کار تحقیق بدون الهام عقلى یا استناد حضورى میسر نیست.
بنابراین نمىتوان گفت تفکرى که در غرب طى قرون متمادى شکل گرفته است منحصراً ریشه در فلسفه «عقلایى» (ratonalistische Philosophie)دار بلکه سهم فلسفه ایدهآلیستى را نیز باید به حساب آورد.
* * *
پروفسور اشتفان: نظریات رایج درباره ماهیت علوم جدید بر این باور است که مضمون عقلگرایى منحصر است به معرفت دنیاى خارج و اینکه انسان چگونه باید بااین دنیاى خارج که او را احاطه کرده برخورد کند تا اهداف خود را محقق سازد. لذا تعبیرى که از عقل در اینجا مشاهده مىکنیم، نحوى «درایت» ابزارگونه است
«پروفسور اشتفان هامر» استاد حقوق دانشگاه وین
قبسات: شما لطفا بفرمایید نسبت میان عقلگرایى با علوم جدید چگونه است؟
همانطور که آقاى پروفسور «شنایدر» (Schneider) اشاره فرمودند. تأکید بر این مسئله بسیار حائز اهمیت است که نظریات رایج درباره ماهیت علوم جدید بر این باور است که مضمون عقلگرایى منحصر است به معرفت دنیاى خارج و اینکه انسان چگونه باید بااین دنیاى خارج که او را احاطه کرده برخورد کند تا اهداف خود را محقق سازد. لذا تعبیرى که از عقل در اینجا مشاهده مىکنیم، نحوى «درایت» ابزارگونه است که آقاى پروفسور «شنایدر» با استفاده از واژه «ایمانوئل کانت» (Immanvel Kont) از آن بعنوان «عقلگرایى» (Verstand) نام بردند.
باید تأکید کرد که اینگونه تلقى از «راسیونالیته» بههیچوجه عمق معانىاى را که بر این لفظ مترتب است، دربرنمىگیرد. بر اساس چنین زاویه دید محدودى از مفهوم عقل و عقلگرایى است که اغلب چنین مىپنداریم که اساساً طرح این مسئله که افعال صحیح انسان کدامند، نمىتواند موضوع یک مباحثه عقلى باشد و به عبارت دیگر در چارچوب مبحث «عقل»» نمىگنجد. این دیدگاه را علىالخصوص «پوزیتیویسم» (Positivismus) و مشربهاى گوناگون آن تبلیغ مىکنند. به عقیده مدافعان این مکتب، قائلشدن اهداف و اغراضى براى اعمال انسان به معنى گشودن باب اعمال نظر شخصى و هواهاى نفسانى است. موضوع مباحث عقلى فقط به این دسته از مسائل مربوط مىشوند که قوانین حاکم بر دنیا کدامند، چگونه مىتوان از آنها بهرهگیرى کرد و در این رابطه بهرهگیرى صحیح از آنها با توجه به تحقق اهداف انسان تعریف مىشود. اما اینکه انسان باید در تمام طول زندگیش و در تمامى افعال و اعمال خود در دنیا کدام اهداف را محَقَق سازد، از دیدگاه پوزیتیویسم از چارچوب مبحث عقل خارج است و نمىتوان درباره آنها به بحث عقلى پرداخت.
و به عقیده من باید قبل از هر چیز خاطرنشان کرد که فلسفه معاصر غرب به هیچ وجه به مفهوم فراگیر عقل پشت نکرده است. زیرا «ایمانوئل کانت» به خوبى نشان داد که هرگاه انسان درصدد تعقل و تفکر درباره عقل خود برمىآید، متوجه یک امر مطلق و نامحدودى مىشود که عقل از درک آن قاصر است به همین جهت عقل انسان که ذاتاً رو به نامتناهى و مطلق دارد او را از ساحت خود فراتر مىبرد. به عبارت دیگر او را متوجه خدا مىسازد یعنى متوجه چیزى مىسازد که از عقل محدود او بمثابه عقل موجودى که به این دنیا تعلق دارد، اصولاً فراتر مىرود. از سوى دیگر مىتوان طرح موضوع «عقل عملى» (Proktische Vernunpt) کانت را نیز به منزله طرح مجدد موضوع بر اساس مفهوم قدیم و گسترده آن تعبیر کرد. زیرا در این طرح، کانت سعى مىکند پاسخ عقلى این پرسش را بیابد که تکلیف انسان اصولاً چیست؟ البته پاسخى که کانت بدان مىرسد پاسخى است بسیار صورى و اجمالى ولى به هر حال اثبات مىکند که زندگى انسان مبتنى است بر رفتن زیر بار سنگین تکلیف که کانت آن را «آزادى» مىنامد. طرز تلقى رایج از مفاهیمى چون «آزادى»» و «راسیونالیته» که عبارت از نوعى ابزار و وسیله محقق ساختن اهداف دلخواه مىباشد، با تعبیر فوق در تناقض آشکار قرار دارد.
در یک بازنگرى کلى مىتوان گفت از آنجا که آزادى توجه به پذیرفتن بىقید و شرط تکلیف (مسئولیت) دارد نهایتاً روبه اعتقاد دینى دارد.
و در پایان مىخواهم تأکید کنم که: وقتى انسان براى تصمیمگیرى آزادانه خود به عقل خود متوسل مىشود، این بدان معنا نیست که مىخواهد به جاى خدا به عقل متوسل شود یا به جاى دین به عقل متوسل شود. بلکه بر عکس او آماده اداى تکلیف خود مىشود تکلیفى که از دیدگاه دینى در برابر خدا برعهده اوست.
* * *
«پروفسور اندراس بشته» رئیس مؤسسه الهى مذهبى سنتگابریل و استاد الهیات مسیحى
من بنا ندارم خیلى فلسفى صحبت کنم و مایلم به دو نکته اشاره کنم که به عقیده من براى زمانه ما اهمیت بسیار دارد و همه را بر آن مىدارد که فردفرد و مشترکاً درباره آینده بشر بیندیشیم.
نکته اول را پیشتر آقاى پروفسور «شنایدر» مطرح کردند، آنجا که اشاره کردند: همواره عقل آنگاه اهمیت خاصى پیدا مىکند که فرهنگهاى مختلفى تلاقى پیدا کنند و بدینگونه فرصتهاى نوینى براى ایجاد ارتباط فراهم مىشوند. زیرا در چنین شرایطى است که باید مشترکاً فکر کرد و دید کدام راههاى نوین را باید برگزید و کدام جهتگیریها را باید انتخاب کرد. و ما بدون تردید در چنین زمانهاى بسر مىبریم و به همین جهت این پرسش مطرح است که مفاهیم حوزههاى فرهنگى متفاوت را چگونه مىتوان با یکدیگر مقایسه کرد؟ به عبارت دیگر اینجا باید کار عقلى سترگى انجام پذیرد.
نکته دوم اینکه ما در دنیایى زندگى مىکنیم که یک تعبیر کاملاً خاصى از «راسیونالیته»» در آن حاکم است. عقل موردنظر علومتجربى طى 3000سال گذشته، زندگى انسانرا در تمامى ابعاد خود متحول ساخته است. پرسشى که امروزه مطرح است این است که آیا نباید همسنگ و همطراز این عقلِ علوم تجربى یک عقلِ اخلاقى و نیز دینى قرار داده شود. زیرا در غیر اینصورت
پرسشى که امروزه مطرح است این است که آیا نباید همسنگ و همطراز این عقلِ علوم تجربى یک عقلِ اخلاقى و نیز دینى قرار داده شود. زیرا در غیر اینصورت ممکن است این عقلِ حاصل از علوم طبیعى و تجربى که فىنفسه در برابر ارزشها خنثى است، پیامدهایى منفى براى زندگى بشر داشته باشد که ناگزیر باید به صورت دیگرى از عقل نیز متوسل شد.
ممکن است این عقلِ حاصل از علوم طبیعى و تجربى که فىنفسه در برابر ارزشها خنثى است، پیامدهایى منفى براى زندگى بشر داشته باشد که ناگزیر باید به صورت دیگرى از عقل نیز متوسل شد. و از همینجاست که به عقیده من، ما بعنوان انسانهاى زمان خود نباید در برابر «راسیونالیته» هراسى داشته باشیم زیرا خالق عقل و راسیو همانا پروردگار عالم است. همانطور که او پروردگار تاریخ نیز مىباشد و با توکل به این معنى ما مىتوانیم عقلمان را به طور خلاق به کار ببریم و این دو وظیفه را که بدان اشاره کردیم مشترکاً و به نحو شایستهاى به انجام برسانیم.
* * *
«خانم اینگبورک» گابریل استاد دانشگاه وین و رئیس پارلمان اخلاق دانشکده الهیات وین
قبسات: خانم گابریل لطفا بفرمایید پیامدهاى عقلباورى در زندگى بشر چیست؟
پرسشى که مطرح است اینست که پیامدهاى راسسیونالیته یا عقلباورى بر زندگى بشر کدامند؟ من مىخواهم به این مسئله از نظر دین و موازین اخلاقى بپردازم.
در عرصه اخلاقیات باید هر تصمیمى که انسان اتخاذ مىکند در برابر سنجش عقل نیز قابل توجیه باشد. مثلاً انسان در گذشته، سنگ و درخت را مىپرستید زیرا چنین مىپنداشت که در درون آنها خدایان وجود دارند. اما چنین پندارى در برابر عقل قابل دفاع نیست و به همین جهت پرستش چنین اشیایى را مردود مىشماریم.
از سوى دیگر معرفت فرد انسان نسبت به رسالت
خانماینگبورکحقایقدینىبایددربرابر عقل توجیهپذیر باشند. اما بایدخاطرنشان ساخت که عقل راه بهسوى کلیه واقعیتها نمىبرد.
اخلاقى خویش از طریق عقل و تجزیه و تحلیلهاى عقلى حاصل نشده است بلکه این معرفت به او «الهام» (Intuition)مىشود. فىالمثل این که خداوند رسالت شغل یک روحانى در این مکتب و طریقت را برعهده من نهاده است در این یا آن کتاب نخواندهام و یا از طریق قیاس منطقى به آن نرسیدهام بلکه به من الهام شده است.
البته الهام نیز باید در برابر داورى عقل قابل توجیه باشد. اگر پدر یک خانواده با 5 سر عائله بگوید خدا از من خواسته است که دار و ندارم را به فقرا انفاق کنم بطوریکه سرانجام چیزى برایم باقى نماند که بتوانم زندگى خانوادهام را تأمین کنم. در این صورت باید گفت که چنین الهامى در برابر عقل قابل دفاع نیست بنابراین نمىتوان پذیرفت که از جانب خداوند بوده است.
نکتهاى دیگر در رابطه با دیانت. مىگوئیم حقایق دینى باید در برابر عقل توجیهپذیر باشند. اما باید خاطرنشان ساخت که عقل راه به سوى کلیه واقعیتها نمىبرد. وقتى شخصى را از نظر فیزیکى و شیمیایى بررسى کنیم، چیز زیادى درباره او نمىدانیم. براى اینکه انسانى را شخصاً بشناسیم باید او را کشف کنیم و به درون او راه یابیم و این راه از طریق «عقل (و منطق) نظرى» (rational. Diskvrs) بدست نمىآید، بلکه از طریق ایجاد تفاهم و جلب اعتماد، از طریق اعتقاد و باور به دست مىآید. و این سخن جلب اعتماد و اعتقاد، مرا به سوى خدا نیز هدایت مىکند.
* * *
«دکتر پیشکه» استاد الهیات مؤسسه الهى مذهبى سنتگابریلو متخصصدر اخلاقالهى.
قبسات: آیا عقلگرایى با تعبیرى که در اینجا از آن شد؛ در دوره پست مدرن ادامه مىیابد؟
من مىخواهم برگردم به موضوع راه و روش عقلى در دورههاى بحرانى جوامع و در این رابطه به بحران دینباورى مىپردازم.
هنگامى که دوره «پست مدرن» (Postmoderne)
مطرح مىشود باید دید شرایط پیدایش دوره «مدرن» (Moderne)چه بوده است. در این رابطه مىخواهم به رشته سابقم یعنى حقوق اشارهاى کنم و این مسئله را بررسى کنم که چه شد که در مسیر تطور علم حقوق، عنصر عقل ناگهان آن چنان اهمیت پیدا کرد.
توجه داشته باشیم که رشته حقوق مبتنى بر احکام عقل یک پدیده خاص عصر جدید است یکى از علل پیدایش آن در دنیاى غرب عدم توانایى کلیسا و پاپ در حل بحران مذهبى بود که متأسفانه بوجود آمده بود. شرایط اجتماعى از دست کلیسا و پاپ خارج شده بود و آنها دیگر قادر به تأمین صلح و امنیت جامعه نبودند به عبارت دیگر قادر به تأمین عدالت موردنیاز نظام اجتماعى نبودند. در چنین شرایطى بود که مردم به این فکر افتادند که از راه و روش عقلى مدد بگیرند و با توسل به احکام عقل مبناى مشترکى بیابند.
یکى کاتولیک بود، دیگرى پروتستان و در توجیه مذهبى یکدیگر نمىتوانستند به نتیجه برسند. لذا بر آن شدند به وجوه مشترک خود توجه کنند و آن را در مبانى عقلى یافتند. و این آغاز حقوق بر مبناى احکام عقل بود که جاى مبانى مذهبى حقوق را گرفت. درس و عبرتهایى که از این تحولات باید براى زمان ما و دوره پست مدرن گرفت قابل تأمل و بررسى است.
* * *
«دکتر ریچاردپوتس» استاددانشگاهوین و عضو هیئتعلمى مؤسسه مذهبىالهى سنتگابریل
من مىخواهم راجع به نقش عقل از دیدگاه پژوهشگر دینى صحبت کنم، راجع به نقش عقل بعنوان یاور و راهنماى انسان در سیر او بسوى خدا.
بواسطه عقل، انسان مىتواند به فقر ذاتى خود، به محدودیتهاى خود و نیز به محدودیتهاى دنیا پى ببرد و از این طریق انسان توجه پیدا مىکند، به خدا و به مبدأ و منشأ هستى بطور کلى. بنابراین عقل مىتواند به انسان شمهاى از نامتناهى و متعالىبودن خدا را ببخشد.
وقتى مىگوئیم خداوند متعالى است و در قالب مفاهیم ما نمىگنجد و لذا نمىتوانیم با توجه به وضعى که داریم او را با زبان خود چنانکه شاید و باید توصیف کنیم، این بدان معنى نیست که باید نسبت به وجود او تردید کنیم بلکه انسان راهش را ادامه مىدهد و خدا را با توسل به عقل خود، و دل خود و با توجه به تجربه زندگى جوامع و حوادث تاریخ جستجو مىکند.
راه دست یافتن به معرفت خدا در متن زندگى انسانها و حوادث تاریخ بىپایان است. جمله زیبایى دارند عرفاى ایرانى که مىگویند سیر الى الله بىپایان است وبىپایانتر از او سیر در ذات او است. به عبارت دیگر انسان مىتواند تمام عمر خود را تا بىنهایت، صرف رشد خود در راه حصول معرفت به خدا کند. به گمانم این همان معنى کلام پولس است خطاب به مسیحیان که خواسته بود پیروان مسیح در معرفت خود نسبت به خدا رشد کنند.
* * *
«پروفسور عادل خورى» استاد دانشگاه مونستر آلمان و متخصص در الهیات اسلامى و مسیحى و عضو هیئت علمى مؤسسه سنت گابریل اصالتا لبنانى
در انتها قابل تذکر مىدانم که همگى ما بعنوان مسیحى و مسلمان اتفاقنظر داریم که باید دنیا را آنگونه که خداوند خود، خواسته است و حکمت خود را در آن نموده است تلقى کنیم و او این رسالت را به انسان واگذار کرده که بعنوان خلیفه و صورتى از وجه او، نوامیسى را که او بعنوان مظهر اعجاز روش خود در متن خلقت نهاده کشف کنیم و آنها را براى خالق خود به خدمت گیریم.
خداوند بنا ندارد هر روز و هر لحظه مداخله کند زیرا فطرتى به ما داده است تا بتوانیم از روزى خود انفاق کنیم. بنابراین چنین نیست که او هر روز بیاید و براى همنوعان من نان از آسمان نازل کند. خالق من از من انتظار دارد که نانم را با همکیشم تقسیم کنم و تدبیرى بیندیشم براى اینکه این کار را به مطلوبترین وجهى انجام دهم.
به عقیده من، براى انسانهاى دین باور در محضر پروردگار غیرقابل قبول است که انسان عقل خود را در خدمت عالم خلقت او قرار ندهد و نور وحى و حکمت بالنده او را و راههایى را که براى هدایت بندگانش قرار داده است در عالم خلقت او جستجو نکند.